تقوای الهی در قرآن کریم ؛ تقوا در برخورد با مخالف
۱۴۰۰-۱۲-۱۵ ۱۴۰۲-۰۷-۰۹ ۱۶:۱۶تقوای الهی در قرآن کریم ؛ تقوا در برخورد با مخالف

تقوای الهی در قرآن کریم ؛ تقوا در برخورد با مخالف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
عید است و دلم خانه ویرانه بیا *** این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
یک ماه تمام مهمانت بودیم *** یک روز به مهمانی این خانه بیا
شریعتی: انشاءالله خدا را برای همیشه مهمان قلبها و دلهایمان کنیم. سلام میکنم به همهی بینندههای خوب و شنوندههای بسیار نازنینمان، عید شما مبارک باشد. انشاءالله بعد از یک ماه روزهداری و بندگی بهترینها نصیبتان شود و جایزهتان را از دست خدای متعال بگیرید. حاج آقای بهشتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمه الله. عید بر شما و بینندگان عزیز مبارک باشد، انشاءالله بتوانیم اندوختههای ماه رمضان را حفظ کنیم. انشاءالله خداوند تقدیرات ما را در طول سال به خیر مقدر فرموده است.
شریعتی: انشاءالله بعد از این ماه مبارک همه ما یک سال عبادی جدید را آغاز کنیم و انشاءالله خداوند متعال به همه ما کمک کند که قدر داشتههایمان را که در ماه مبارک رمضان قطره قطره ذخیره کردیم، بدانیم. بحث ما با حاج آقای بهشتی بحث تقوا بود. امروز برای ما چه به ارمغان آوردهاید؟
حاج آقای بهشتی: اول تشکر کنم از پیامهایی که عزیزان ما ارسال میکنند و بخشی مربوط به رفتار و گفتار و مطالب من است. من همه پیامها را میخوانم. بسیاری از پیامها بخاطر محدودیتهای این برنامه امکان اینکه ما پیگیری کنیم، نیست ولی در مواقع لازم به آنها میپردازیم. مثلاً فکر کنم جلسه قبل گفتم در آستانهی رحلت حضرت امام هستیم بعضی فکر کردند برنامه زنده نیست. امام صادق(ع) فرمود: بهترین هدیه یک دوست به من ذکر عیبهای من هست.
موضوع تقوا میدانهایی دارد، ۲۵۸ بار در قرآن آمده و از موضوعاتی است که خدا برای ما ضروری میداند. از جاهایی که به شدت محتاج تقوا هستیم در برخورد با مخالف هست. یعنی وقتی مسأله برخورد ما با مخالف پیش میآید به خودمان اجازه میدهیم از عدالت خارج شویم. ظلم کنیم، دروغ بگوییم، شایعه درست کنیم، تهمت بزنیم چون مخالف ما هست و خط فکریاش فرق میکند. از جاهایی که خیلی بی تقوایی رخ میدهد یکی در برخورد با مخالف است. مخالف فکری، مخالف سیاسی، مخالف رفتاری، مخالف در خانه، در جامعه، در دانشگاه، مخالفانی که در اعتقادات ۱۸۰ درجه مقابل ما هستند. مشرکین، منافقین، هرطور مخالفی در بحث امروز ما جا میگیرد.
یعنی آنچه اسلام میفرماید در محدوده تقوا حرکت کنید، بی تقوایی با هر مخالفی ممنوع است ولو مشرک است. ولو ظالم است ولی ما اجازه نداریم از حد و مرز عبور کنیم. به نظرم این بحث مورد نیاز است. جلسهی قبل بحث بازار را گفتیم چون بازار جذابیتهایی دارد، احتمال لغزش ما در بازار زیاد است. لذا بحث تقوا در بازار هم زیاد باید گفته شود. بینندهها هم تذکر دادند که این بحث را ادامه بده. شغلهایی را اسم بردند و خطرهایی در بازار به من گوشزد کردند، میدان بازار میدانی است که درست است محل تولید و خدمت است، محل ارائه توجه به دیگران است اما ممکن است لغزش هم زیاد باشد. در رابطه با مخالف هم همینطور است. قرآن کریم این مسأله را در رابطه با مخالف زیاد به کار برده است. حتی در جنگ «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ» (بقره/۱۹۴) به مقداری که کسانی به شما تجاوز کردند، شما تجاوز کنید.
آنها سه نفر از شما را کشتند، شما حق نداری سی نفر را بکشی. مثلاً کسی پسر کسی را کشته است. حق ندارد برود پسر او را بکشد. این خارج از چهارچوب تقوا است. برای خود قاتل حق قصاص دارد. همانجا باز تقوا سفارشاتی دارد یا مثلاً میگوید: خانه مرا آتش زده من هم بروم خانهاش را… حق آتش زدن نداریم! میتوانیم غرامت و خسارت بگیریم. مثلاً فحشی کرده و دشنام داده است. ما هم برویم متقابلاً همانطور باشیم! جاهایی که میتوانیم تلافی کنیم حد و مرز دارد. آبروی ما را ریخته، آبرویش را بریزیم. حق نداریم! مرز خیلی حساسی دارد.
بعضی از این «بمثلِ» سوء استفاده میکنند. میگویند: بچه مرا کشته، من هم بروم بچه او را بکشم. بچه او گناهی ندارد. یا خانه ما را آتش زده، من هم بروم خانهی او را آتش بزنم. نه! اینها حد و مرز دارد. یا قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْط» (مائده/۸) خدا را گواه بگیرید و به عدل عمل کنید. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» نکند کدورتها، کینهها، اختلافات قبلی باعث شود از مسیر عدالت خارج شوی. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» باز اینجا کلمه تقوا آمده است. به عدالت رفتار کنید و بدانید خدا با متقین است. دوبار در این آیه کلمه تقوا آمده است. ماجرایی پیش میآید حالت آرامش بوده و ما با کسی یا دو گروه با هم اختلاف پیش میآید، اینها سراغ تسویه حسابهای قبلی میروند. قرآن هشدار میدهد این از تقوا به دور است. قبلاً یک اختلاف و بگو و مگویی بوده است بین دو نفر، بین دو فامیل، بین دو قبیله، بین دو جناح سیاسی، دوباره قبلیها را باز میکنند. این از عدالت به دور است. پرونده امروز یک پرونده جدیدی است و باید ملاحظه کنیم.
نکته دیگر هم این است که ما وقتی این بحث را میکنیم، غالباً شیطان کاری میکند که توپ را در میدان دیگران میاندازیم. میگوییم: منظور گوینده فلانی است. هیچوقت به خودمان نمیگیریم. این ماجرا برای همه ممکن است پیش بیاید. یعنی بی تقوایی در برخورد با مخالف، ممکن است جناحهای مختلف و آنهایی که سر کار هستند، یا آنهایی که در حاشیه هستند، هرکس ممکن است برای خراب کردن طرف مقابل مرتکب شود. گناهان مختلفی ممکن است مرتکب شود. الآن هم فضای مجازی هست و هیچ محدودیت و نظارتی نیست و هرکس به خودش اجازه میدهد به مخالف خودش توهین کند و نشر بدهد.
توهین در فضای مجازی از بی تقواییهایی است که گناهش خیلی زیاد است. طرف میخواهد خودش را پاک کند باید به چه کسی توضیح بدهد. با چند نفر باید بنشیند گفتگو کند. این سر نخی که آن محتوا را وارد فضای مجازی کرده خیلی مسئولیت سنگینی دارد. آبی است که ریخته شده و جمع کردنش خیلی سخت است.
امام صادق (ع) فرمود: وقتی پیغمبر می خواست رزمندگان را اعزام کند، آنها را جلوی خودش مینشاند. «اجْلِسْ بَیْنَ یَدَیْه» میفرمود: حرکت کنید به نام خدا، در راه خدا، تحت نظر خدا، این ایمان را تقویت میکرد. بعد میفرمود: به دشمن رسیدید بچهها را نکشید، خانمها را نکشید، پیرمردها را نکشید، آبها را آلوده نکنید. چون وقتی آدم خشم پیدا میکند، دشمن ما را زده و کشته و لت و پار کرده، بمباران کرده و ما رسیدیم به مناطق آنها، اینجا جای تقوا است. میتوانیم تقاص کنیم و تلافی کنیم، ولی نمیتوانیم از مرز تقوا آن طرفتر برویم. لذا مهمترین رکن تقوا، عدالت است.
نقطه مقابلش ظلم است. فرمود: درختان را قطع نکنید. درخت گناهی نکرده است. آن طرف گناه کرده شما را زده است. آبها را آلوده نکنید! پیرها و کودکان را آزار نکنید. امام صادق(ع) فرمود: رسم پیغمبر این بوده است. امیرالمؤمنین(ع) هم وقتی سپاهی اعزام میکرد همین رهنمونها را میداد. یعنی انسان گاهی از آن دایرهی عدالت بیرون میرود و عصبانی و خشمگین میشود، حرف نابجایی میزند یا کار نادرستی انجام میدهد. اینجا در مورد تقوا خیلی باید گفتگو شود.
یک نکته قشنگ دیگر مراسم حج است. در مراسم حج که خدا قسمت کند همه با عزت در حج واجب و عمره حضور پیدا کنیم. یکی از ممنوعیتهای حج این است که «وَ لا جِدالَ فِی الْحَج» (بقره/۱۹۷) جدال گفتگویی است که با نزاع همراه است. بگو مگو و کشمکش که میخواهند یکدیگر را خراب کنند. برای اینکه بگوید: موضع من درست است، حرف من درست است و شما اشتباه میگویید. در آینده شاید در مورد گفتگو هم صحبت کنیم که گفتگو کردن شاید ده دوازده نوع دارد و چه آدابی دارد. یک گفتگو اسمش مجادله است. یعنی گفتگویی که هر طرف میخواهد طرف مقابل را محکوم کند.
یک گفتگوی دیگر محاجه است. گفتگویی که هر طرف میخواهد بگوید: حرف من درست است. گفتگوی سومی داریم مباحثه، یعنی دو نفر کمک میکنند یک مشکلی حل شود. یک گفتگویی داریم مشاجره، ده دوازده کلمه برای گفتگو آمده است. مسلمانها به حج بروند و دیگر آنجا به جان هم نیافتند، فرقههای مختلف، احزاب مختلف آنجا حق ندارند. برادری و صفا و صمیمیت باید حاکم باشد. به قول آیت الله کمرهای مساجد ما، فرزندان مسجد الحرام هستند. وقتی خدا اراده کرده در مسجدالحرام امنیت باشند، در مساجد دیگر هم باید همه شرکت کنند. از سلیقهها و فکرهای مختلف در یک مسجد حضور پیدا کنند. امام جماعت هم باید یک نوع پدری نسبت به آنها داشته باشد. با این مقدمه فکر کردم الگوی ما در این قصه کیست. خداوند پیامبر اسلام را الگو قرار داده است و بعد هم جانشینانش.
پیامبر اسلام با مخالفین چه کار میکردند؟ امیرالمؤمنین و امامان ما چه میکردند؟ پژوهشهای خوبی انجام گرفته است. حداقل میتوانیم بگوییم: پیامبر چهار نوع مخالف داشته است. نوع اول مشرکین، بت پرست بودند و از نظر فکری به خدا و قیامت اعتقاد نداشتند. دوم منافقین بودند. سوم اهل کتاب و مسیحی و یهودی، چهارم هم خودیها. در بین خودیها هم گاهی کسانی بودند مخالف پیامبر بودند. یا مسلمانها نسبت به هم مخالفت داشتند. به اندازهای که توان داشته باشیم میخواهیم این چهار سرفصل را شروع کنیم. در برنامه امروز سراغ مشرکین میرویم.
پیامبر عزیز ما در سن چهل سالگی به فرمان خدا به پیامبری رسید. تا سه سال مخفیانه، بعد مأمور شد علناً اسلام را اعلام کند. یک روزی بود که مشرکین برای بتهایشان مراسم میگرفتند. مراسم برای بتهایشان گرفته بودند، پیامبر هم با مسلمانها از آنجا رد میشدند. به مسلمانها این را میفرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» پیامبر را سنگ باران کردیم. بدنش جای سالم نداشت. از تمام این بدن خون جاری شده است. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه تا شنیدند آمدند و به مداوای پیامبر پرداختند. آنقدر رقت آور بود که خداوند از آسمان کمک فرستاد.
فرشتهای را فرستاد برای کمک به پیامبر، پیامبر تکیه داده و از او خون میرفت، گفت: یا رسول الله! این کوههای مکه تحت فرمان من است. شما فقط بخواه، من به این کوهها دستور میدهم اینهایی که شما را زدند در هم بفشارد و نابود کند. پیامبر فرمود: نه نمیخواهم. من پیامبری هستم که برای مهرورزی مبعوث شدم. شروع کرد به دعا کردن «اللهم اهد قومی» خدایا قوم مرا هدایت کن. «فانهم لا یعلمون» نمیدانند. این پیامبر و الگوی ماست. «انَّک لَعلَی خُلقٍ عَظیم» (قلم/۴) بخشی از سیره پیامبر در ارتباط با مخالف است. مخالفی که میخواهد او نباشد، دینش نباشد، خودش و فکرش نباشد. ولی باز در صدد دعای به او و در صدد هدایت او هست.
سیزده سال که پیامبر در مکه بودند، چقدر خودش را آزار دادند و یارانش را شکنجه کردند. مسلمانها اینقدر در مضیغه بودند برای مدتی به یک کشور خارجی رفتند و سه سال مسلمانها را از شهر اخراج کردند. این تحریمها که این روزها در کشور ما هست، سخت ترینش در زمان پیامبر بود. امام(ره) سال آخر جنگ، یادم هست یکوقتی از ملت ایران تقدیر کردند که شما چه استقامتی کردید؟ آنجا فرمودند: اما دشواریهای ما با دوره شعب ابی طالب خیلی فاصله دارد. گاهی بخاطر گرسنگی آدمهای بزرگ گریه میکردند. جا نداشتند بخوابند، خرید و فروش ممنوع بود. رفت و آمد و ازدواج ممنوع بود. از تحریمهایی بود که تاریخ به خود ندیده است.
تا اینکه خواستند پیغمبر را بکشند. پیغمبر هم فرار کرد و به مدینه رفت. تعدادی از مسلمانها به مدینه آمدند و امکان تازهای فراهم شد و کمتر از یک سال نگذشته بود جنگها تحمیل شد. پشت سر هم جنگ میکردند. جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خندق، شش سال گذشت! پیامبر خواب دید که به مکه رفته و سر تراشیده، کلید کعبه هم دستش دادند. آنجا عمره به جا میآورد. خوابش را برای اصحابش تعریف کرد و فرمود: امسال به مکه میرویم. با سلاحی که آنوقتها مرسوم بوده که یک شمشیر قلاف شدهای بوده است. آن را همراه میبرد که همه میبردند ولی با لباس احرام و با شتر، وسیله جنگ اسب بوده است. وسیله غیر جنگی شتر بوده است. نزدیک مکه رسیدند، جایی به نام حدیبیه، یک نفر را به نام نماینده فرستاد که ما برای زیارت آمدیم. آنها آن نماینده را نگه داشتند. به طوری که مسلمانها دلواپس شدند و گفتند: او را کشتند.
باز پیغمبر قاصد فرستاد که ما برای زیارت آمدیم. یعنی برخورد با یک مخالف، ابوسفیان یک کسی را به نام سهیل بن عمر فرستاد با پیغمبر مذاکره کند. مذاکره مقداری طول کشید و به تفاهم رسیدند که باشد. یک صح نامه بنویسیم. نویسنده علی بن ابی طالب(ع) است. املاء کننده پیغمبر است. ۱۴۰۰ نفر از مسلمانها در منطقه حدیبیه نزدیک مکه بودند. ایام حج بود و تصمیم این کار در ایام شوال صورت گرفت. ما در ماه شوال هستیم. فرمود: علی جان بنویس بسم الله الرحمن الرحیم، سهیل گفت: نه، ما این را قبول نداریم. پیغمبر فرمود: علی جان، یعنی اینجا مدارا کرد. بین محمد رسول الله و سهیل بن عمر صلحنامهای است. گفت: اگر ما شما را به رسالت قبول داشتیم، اصلاً دعوا نداشتیم. شما اسم خودت و اسم پدرت را باید بنویسی. باز پیغمبر اینجا کوتاه آمد و مدارا کرد.
وقتی ما با مخالف مدارا کنیم، بعدها چه شیرینیهایی، چه برکاتی، چه میوههایی خواهد داشت. بند اول این بود که ده سال جنگ متوقف شود. چون آنها پشت سر هم به مدینه حمله میکردند. پیامبر هم فرصت اینکه اسلام عزیز را عرضه کند و معارف دین اسلام را بازگو کند، نداشت. آنها دوست نداشتند اسلام تبیین شود و به گوشها برسد. پشت سر هم فرصت را میگرفتند و به جنگ مشغول میکردند. جنگ هم تلخ است. یا کشتن و کشته دن، یا خرابی، یا جراحت، یا اسارت همه تلخ است. بند دوم این بود که هرکس از اصحاب پیامبر برای تجارت یا حج و عمره به مکه بیاید در امان باشد.
جادهای که مشرکین برای تجارت به شام و فلسطین میرفتند، از کنار مدینه میگذشت. مدینه هم دست مسلمانها بود. آنها هم باید در امنیت باشند. بند سوم این بود که هر طایفه و قبیلهای میتواند با پیامبر یا با قریش پیمان ببندد. چهارم اینکه پیامبر و یارانش آن سال وارد مکه نشوند. به مدینه برگردند. پذیرش این خیلی سخت بود. پیامبر فرمود: من اینطور در خواب دیدم! بعضیها با تندی با پیامبر حرف زدند. رسالت پیامبر را با لحنشان انکار کردند. شما پیغمبر هستی! این خواری و ذلت را میپذیری؟ پیغمبر فرمود: خدایی که مرا به رسالت اعزام کرد این دستور را به من داده است. بعد هم امضاء شد و دو نسخه از روی صلحنامه نوشتند. یک نسخه دست آنها و یک نسخه دست مسلمانها بود. مسلمانها زیارت نرفته برگشتند و اینجا مدارا کردند و کوتاه آمدند. با اینکه چند نفر را کشته بودند و چه جنگهایی را پشت سر گذاشته بودند.
اینها به مدینه برگشتند و یک صلحنامه بین المللی را امضاء کردند. مدتی نگذشت مشرکین عهدشکنی کردند. بعضی از این بندها را زیر پا گذاشتند. بنا بود مسلمانها در امنیت باشند تعدادی از آنها را در جادهها کشتند. به حدی رسید که پیغمبر فرمود: حالا که آنها عهدشکنی کردند، در سوره مبارکه توبه که تنها سورهای است که بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده است، ابتدایش میفرماید: ای پیامبر عهدهایی که بستی ولو با مشرکین باید وفادار باشی مگر اینکه آنها عهدشکنی بکنند. اگر از طرف آنها باشد شما هم نباید کوتاه بیایید. اینبار مسلمانها ده هزار نفر بودند.
در این فاصله بین حدیبیه و فتح مکه چه رخ داد؟ این فاصله باعث شد که در شهر مکه مسلمانها آزادانه راه میرفتند و فکر خودشان را بیان میکردند. یک آزادی نسبی پیش آمد، دیگرانی هم که مسلمان نبودند همین اسلام را که میشنیدند علاقهمند میشدند. «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» (فتح/۱) فتح مکه نیست، همین صلح است. فتح مکه هم که خواهیم گفت، یعنی صلح زمینهساز آن فتح بود. یکی از ثمراتش آن فتح شد. پیامبر با ده هزار نفر وارد مکه شدند. ابوسفیان ترسیده بود و میدانست این بار مقصر آنها هستند. مسلمانها نظرشان این بود که الآن وقت تلافی کردن است. یک انتقام جانانه، انتقام حمزه، انتقام مصعب، حنظله، هفتاد شهیدی که در احد کشته شدند. انتقام داراییهایی که از ما بایکوت شده است. چقدر خانههای ما را خراب کردند. داراییهای ما را گرفتند، مسلمانها را مسخره میکردند و علیه آنها شعر میسرودند و طنز میگفتند.
یعنی یک طوماری را اگر بخواهیم از مخالفتها بشماریم الآن آماده بود. شعار مسلمانها این شد که «الیوم یوم الملحمه» امروز روز تلافی است! پیغمبر فرمود: نه، شعار درست این است: «الیوم یوم المرحمه» امروز روز مهرورزی است. وارد مکه شدند، بعضی از سران مشرکین هم در این فاصله دو سال آمدند مسلمان شدند. مثل خالد بن ولید و غیره که به مسلمانها پیوستند. این دو سال، دو سال شیرینی بود.
برای ورود به مکه چند دانه درشت هستند که یکی ابوسفیان است. ابوسفیان هم با ترس و لرز آمد شهادتین گفت و مسلمان شد و پیغمبر هم اعتنا نکرد که تو قبلاً با ما چه کردی. پیشنیه و گذشته سیاه او را به زبان نیاورد. برای او احترام قائل شد و فرمود: هرکس به خانه ابوسفیان برود در امان است. هرکس در مکه اسلحه را زمین بگذارد، در امان است. هرکس وارد محوطه مسجد الحرام شود در امان است. یعنی پیامبر پشت سر هم دارند نشانههایی را اعلام میکنند که ما با مخالفینمان، با سنگدلی نه، ما دین رحمت هستیم. یک فکر درستی را آوردیم، اگر هرکس این فکر را بشنود که عقلانی و عاطفی و وجدانی و فطری است، ایمان میآورد. جنگهایی که ما در دنیا میخوانیم، در شرق و غرب، در اروپا و روم، جنگهایی که شاهان ایران داشتند. وقتی غلبه پیدا میکردند چه جنایتهایی را شروع میکردند!
یک کسی به نام صفوان، پسر امیه، این هم در جریان بلال حبشی یک قصه شیرینی دارد. امیه در جنگ بدر کشته شد. پسرش صفوان دنبال قاتل پدرش بود. گفتند: قاتل پدرت بلال حبشی است. چون اعلام آتش بس در مکه شده بود کسی حق تعرض به کسی نداشت. بلال به پیغمبر عرض کرد: من دلتنگ مکه شدم. میخواهم کوچهها و محلهها را ببینم. پیغمبر فرمود: برو! صفوان با دویست نفر مسلح دنبال بلال بود که او را ترور کند. به صفوان گفتند: صید خود به داخل دام آمده است! بلال تنهایی دارد میآید. صفوان گفت: تو پدر مرا در بدر کشتی؟! بلال گفت: این نامردی است. دویست نفر به یک نفر! الآن آتش بس است. گفت: من کاری به آتش بس ندارم. گفت: اگر مرد هستی یکی به یکی، جنگ تن به تن کنیم. قبول کرد. بلال هم موفق شد او را زمین بزند و روی سینه او بنشیند. همین که شمشیر گذاشت او را بکشد، یکباره قاصد پیغمبر صدا زد دست از جنگ بردارید و او اطاعت کرد.
دست برداشت و صفوان هم که میدانست کار غیر قانونی کرده، تصمیم گرفت از کشور خارج شود. خودش را به بندر جده رساند. دختر مسلمانی بود که صفوان عاشق او بود. پیغام میفرستاد، دختر نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! این پسر خواستگار ما هست و این خلاف را کرده و مرتکب جرم شده است. اگر امکان دارد شما امان بدهید. پیغمبر فرمود: ایرادی ندارد، بیاید. گفت: میترسد! یک علامتی بدهید که مطمئن شود در امنیت است. پیغمبر عمامه خودش را داد. این دختر هم مبلغی به اسب سواری داد و گفت: بندر جده برو و تا از کشور خارج نشده او را بیاور! اسب سوار خودش را رساند و دید کشتی در حال حرکت است و دارد از بندر فاصله میگیرد.
جارچیها صدا زدند و صفوان آمد، قصه را برایش تعریف کردند و برگشت! یکسره نزد پیامبر آمد و گفت: من مسلمان بشو نیستم و همین هستم! پیغمبر فرمود: اموال و جان تو محترم است ولی من پیشنهاد میکنم بیا مسلمان شو. اسلام دین خوبی است. گفت: من دو ماه برای تحقیق وقت میخواهم. بروم فکر کنم و بررسی کنم. پیغمبر فرمود: به تو چهار ماه وقت میدهیم. آن هم کمتر از چهار ماه علاقهمند شد و اظهار مسلمان شدن کرد و با آن خانم هم ازدواج کرد.
یا اکرمه پسر ابوجهل، ابوجهل فرمانده جنگ بدر است. مردم ما ابوجهل را میشناسند، ابوجهل خیلی بد کرده است. پسرش هم آدم خونریز و جنایتکاری بود. یک کسی واسطه شد یا رسول الله! این اکرمه را ببخش. پیغمبر فرمود: میبخشم! در فتح مکه پیامبر اعلام عفو عمومی داد اما چند نفر را اسم برد که اینها را نمیبخشد. یکی همین اکرمه بود. اکرمه را هم بخشید! یکی صفوان بود. همان صفوان را بخشید. در فیلم محمد رسول الله همه دیدند وحشی را که روی سینه حمزه(ع) نشست. همان وحشی هم اسلام آورد و عذرخواهی کرد و پیامبر او را بخشید و گفت: مقابل چشم من نیا. در یک شهر و روستای دیگر برو و زندگی کن. یعنی نگاه اول نگاه مهرورزی است با بالاترین دشمن، دشمنی که اعتقادات ما را قبول ندارد.
افکار ما را قبول ندارد و به ما چقدر بدی کرده است. اینها رفتار پیامبر با مشرکین است. سؤال: آیا پیامبر فقط با نرم خویی با آنها رفتار کرده است؟ نه، آنجا هم که شدت عمل لازم بوده به خرج داده است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» (فتح/۲۹) فقط نرمی نیست. ما گاهی وقتها برشهایی را از زندگی پیامبر را میآوریم برای اثبات حرف خودمان، مثلاً کسی ممکن است شدت عمل پیغمبر را اسنادی بیاورد، بعد بگوید: پیغمبر این بوده است. نرم خوییهای پیامبر را ببینیم، شدت عمل او را هم ببینیم، چون گاهی وقتها دشمن کیان اسلام را هدف قرار میدهد. الآن هدفی که آمریکاییها دارند این است که اسلام نباشد. چرا؟ گرایش به اسلام را نگاه میکنند. در آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی، اروپا، خود بیبیسی اطلاع میدهد که سال ۲۰۵۰ آمار مسلمانها چه خواهد شد. خرید و فروش قرآن، از گسترش اسلام میترسند. با همین دشمن هم نباید بی تقوایی کنیم. یعنی هر نوع دشمنی، دشمن کینهتوز، دشمن سنگدل، دشمن قاتل، با همان هم در حد خودش. قرآن میفرماید: «لا یُسرف فی القتل» در کشتن زیادهروی نکنید.
به قول حاج آقای قرائتی میفرمایند: یعنی دو سه نفر را میشود کشت؟ نه، چون زمان جاهلیت یک طوری بود که یک نفر را میکشتند او میرفت ده نفر را میکشت. اسلام فرمود: یک نفر به یک نفر، یا چشم یک کسی را مثلاً آسیب زده است. چشم به چشم، گوش به گوش، نفر به نفر، اینها همان تقوا هست. حتی پررنگترین دشمن، ما باید تقوا را رعایت کنیم.
حاج آقای قرائتی فرمود: کربلا را با نقاشیهایی که پرده خوانی بود، معرفی میکردند. شمر را زشت میکشیدند، یک آدم با سبیل بلند و چهره زشت، امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود: تو یک عیبی داری. وقتی بحث میکنی با آنهایی که اسلام را قبول ندارند، حرف حق آنها را هم قبول نمیکنند. ماست سفید است، باز تلاش میکند یک کاری کند یک چیز دیگر بگوید. دوست دارد ساز مخالف بزند. این همان بی تقوایی است. ممکن است ما با کسی مخالف هستیم، سی درصد حرفهایش درست است، حق را بپذیریم. ظلم نکنیم، حق را زیر پا نگذاریم. در جلسات آینده خواهیم گفت: پیامبر با منافقین چه کرد. با اهل کتاب، مسیحی و یهودی که حقانیت پیامبر را میدانسته، یقین داشته این آقایی که آمده علائمش در تورات و انجیل آمده است و این همان نفر است. این سرزمین همان سرزمینی است که بشارت آن داده شده است.
شریعتی: این روزها ما حرف کسی که هم درس و هم بحث ما، هم دین و هم آئین ماست نمیپذیریم فقط به خاطر اینکه اختلاف سلیقه دارد. توهین و تهمت میزنیم.
حاج آقای بهشتی: اینها ضرورت بحث تقواست، چرا هر جمعه یک امام جمعه سفارش به تقوا بکند؟ نیاز ما به شنیدن بحث تقوا جدی است.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم که از علامه بزرگوار بحرالعلوم یاد کنیم.
حاج آقای بهشتی: استادش این اسم را برای ایشان گذاشت از بس علم زیاد داشت، دریای علم مینامیدند. بحر العلوم، من میخواهم تلفیقی کنم از یکی از صفات این عالم بزرگ با دو آیهای که وسط صفحه امروز هست. دو آیه هست که مردم با آن آشنایی دارند. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» ای پیامبر به مردان مؤمن بگو: چشمانشان را از نامحرم بیاندازند، «وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» دامنهایشان را پاک نگه دارند و به زنان مؤمنه هم بگو: مراقب چشمانشان باشند. در حالات سید بحر العلوم دارد از علمایی است که در این هزار و چند صد سال زیاد خدمت امام زمان میرسید. چند نفر را داریم که تشرفات مکرر داشتند، راویان قرص و محکم هم داشته است.
چطور میشود امام زمان(ع) را دید؟ حدیث داریم چشمانتان را از آنچه خدا حرام کرده بپوشید، «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب» (مصباح الشریعه، ص ۹) این سید بزرگوار وقتی وارد حرم امیرالمؤمنین شده این بیت را گفته: خوشا به حال کسی که قرآن خواندن تو را بشنود. گفتند: شما قرآن خواندن چه کسی را میگویید؟ فرمود: امام زمان(ع) در حرم با صدای بلند قرآن تلاوت میکند.
شریعتی:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن *** ز رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
حاج آقای بهشتی: چطور میشود به این مرحله رسید؟ چشم پاک نیاز است. مراقبت کنیم از چشمانمان، در دعای عهد یکی از خواستههای ما این است. «اللهم ارنی الطلعه الرشیده» خدایا آن آقا را به ما نشان بده، پس معلوم است شدنی است. زمینهاش را ما باید فراهم کنیم. زن و مرد از چشمانمان مراقبت کنیم. خدا به ما پاداش میدهد که یکی از پاداشها دیدار امام زمان است.
شریعتی: برای سلامتی امام زمان دعا کنیم.
«فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ «۲۸» لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَهٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ «۲۹» قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ «۳۰» وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «۳۱»
ترجمه: پس اگرکسى را در خانه نیافتید، وارد آنجا نشوید تا آنکه (به نحوى) به شما اجازه ورود داده شود واگر به شما گفته شد که بازگردید، برگردید (و ناراحت نشوید). این براى پاک ماندن شما بهتر است و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است. بر شما گناهى نیست که به مکانهاى (عمومى) غیر مسکونى که در آن کار و استفادهاى دارید وارد شوید وخداوند به آنچه آشکار و یا کتمان مىکنید، آگاه است. به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را (از نگاه به نامحرم) فروگیرند و دامن خود را حفظ نمایند. این براى پاک ماندن آنان بهتر است.
خداوند به آنچه انجام مىدهند آگاه است. و به زنان با ایمان بگو: از برخى نگاهها چشمپوشى کنند و دامنهاى خود را حفظ نمایند و جز آنچه (به طور طبیعى) ظاهر است، زینتهاى خود را آشکار نکنند و روسرى خود را بر گریبان بیفکنند (تا علاوه بر سر، گردن و سینهى آنان نیز پوشیده باشد) و زینت خود را ظاهر نکنند جز براى شوهر، یا پدر یا پدرشوهر، یا پسر، یا پسرشوهر (که از همسر دیگر است) یا برادر، یا پسربرادر، یا پسرخواهر، یا زنان (همکیش)، یا آنچه مالک شدهاند (از کنیز و برده)، یا مردان خدمتکار کهتمایل جنسى ندارند، یا کودکانى که (به سنّ تمییز نرسیده و) بر امور جنسى زنان آگاه نیستند. و پاى خود را به گونهاى به زمین نکوبند که آنچه از زیور مخفى دارند آشکار شود. اى مؤمنان! همگى به سوى خدا باز گردید و توبه کنید تا رستگار شوید.
کارشناس برنامه : حجت الاسلام و المسلمین سید جواد بهشتی
تاریخ پخش: ۲۷- ۰۳-۱۳۹۷
.






