Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
حجت الاسلام عالی (م29) متن گردآوری ولادت امام حسن

فضایل امام حسن علیه‌السّلام

v-emamhasan-alli

فضایل امام حسن علیه‌السّلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین

زیر پایش خدا غزل می ریخت *** غزلی را که از ازل می‌ریخت
آن امامی که تا سحر دیشب *** روی لب‌های من غزل می‌ریخت
آنکه در جیب کودکان یتیم *** قمر و زهره و زحل می‌ریخت
آن کریمی که در پیاله دست *** هرچه می‌ریخت، لم یزل می‌ریخت
از هر آن کوچه‌ای که رد می‌شد *** حسن یوسف در آن محل می‌ریخت
تیغ خشمش ولی زمان نبرد *** رنگ از چهره اجل می‌ریخت
شتر سرخ را به خون غلتاد *** لرزه بر لشگر جمل می‌ریخت
آن امامی که روز عاشورا *** از لب قاسمش عسل می‌ریخت

آقای شریعتی: سلام می‌گویم به همه‌ی بیننده‌های خوبمان، خانم‌ها و آقایان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. عید میلاد با سعادت امام حسن مجتبی بر شما مبارک باشد. حاج آقای عالی سلام علیکم و رحمه الله.

حاج آقای عالی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه‌ی بینندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد. عرض تبریک روز میلاد را برای همه مؤمنین دارم. انشاءالله دعای امام حسن مجتبی شامل حال همه ما شود.

آقای شریعتی: بحث ما یادی از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستیم و بحث شما را می‌شنویم.

حاج آقای عالی: بسم الله الرحمن الرحیم. اجازه می‌خواهم در ورود بحث یادی از امام مجتبی(ع) و بعضی از فضایل این بزرگوار شود و بعد وارد بحث اصلی خودمان شویم. روایتی از پیامبر اکرم هست که فرمودند: اگر عل به شکل انسانی مجسم شد، آن عقل مجسم حسن است. وجود مقدس امام حسن(ع)، اگر کسی زندگی و اخلاقیات و کرامات حضرت را ببیند، اگر کسی آن عمل محوری زندگی‌اش و آن صلحش را که خودشان فرمودند: بهتر از چیزی بود که آفتاب بر او بتابد، و اینکه چه کار باعظمتی را انجام داد، چقدر شجاعت داشت، صلح شجاعت بیشتری از جنگ می‌طلبد. زنده بودن شجاعت بیشتری از شهادت می‌طلبد.

وجود مقدس پیغمبر اکرم عجیب نسبت به این دو بزرگوار، امام حسن و امام حسین(ع) عشق می‌ورزید. در جایی فرمود: اگر کسی مرا دوست دارد، باید او را دوست داشته باشد، در روایتی فرمود: هرکس مرا دوست دارد، باید او را هم دوست بدارد، این پیام را به هرکس که غایب است، برسانید. در روایتی دیگر فرمود: من حسن را دوست دارم، هرکس او را دوست دارد، من دوستش دارم. از این جهت خوش به حال مؤمنین بزرگواری که همه آنها محبت امام حسن مجتبی(ع) را در دل دارند که پیغمبر فرمود: من دوستشان دارم. عملاً یک کارهایی از پیغمبر می‌دیدند، به گونه‌ای که پیامبر می‌خواستند این علاقه را اظهار کنند.

پیغمبر روی منبر نشسته بود، وقتی این دو بزرگوار که کودک بودند وارد می‌شدند، پیغمبر از منبر پایین می‌آمدند. اینها را می‌بوسید و روی منبر می‌رفت. در نماز بارها دیده بودند که وقتی پیغمبر در حال سجده بود، ان دو بزرگوار روی دوش پیغمبر اکرم می‌رفتند، اینقدر سجده را طولانی می‌کردند، تا خودشان پایین بیایند و پیغمبر سر بلند کنند. رعایت‌های خاصی داشتند.گاهی در کوچه پیغمبر با عظمت با اصحاب که می‌رفتند، پیغمبر این دو بزرگوار را که در کوچه می‌دید، دنبال اینها می‌دوید. اینها را می‌گرفت و می‌نشست این دو عزیز را غرق در بوسه می‌کرد. پیغمبر اکرم همه جا و به شکل‌های مختلف فضل و فضیلت و آقایی این دو بزرگوار و اینکه معیار حق هستند را بارها گفته بود. مرحوم مجلسی در جلد ۴۳ بحار، دهها روایت در این رابطه آوردند که پیغمبر اکرم نسبت به این دو بزرگوار معیار حق بودند، و اینکه این دو بزرگوار ملاک حق هستند و هرکجا باشند حق همانجاست. گذشته از کارهای پیغمبر، خود مردم هم آقایی و بزرگی اینها را خیلی دیده بودند. اینقدر دست لطف و رحمت امام حسن بر سر مردم کشیده شده بود، اصلاً خانه امام حسن پناهگاه برای مردم و آن کسانی بود که از ظلم فرار کردند.

شخصی به نام سید بن ابی سَرح است، از شیعیان بودند که در کوفه بودند. مورد ظلم فرماندار کوفه یعنی زیاد بن ابی پدر ابن زیاد قرار می‌گرفت. سید بن ابی سرح از کوفه فرار کرد، حتی خانواده‌اش را نیاورد، به مدینه خدمت امام حسن مجتبی(ع) آمد. آنجا برای اینکه او را در مخمصه قرار بدهند، خانواده‌اش را در کوفه دستگیر کردند و خانه‌اش را خراب کردند. این خبر رسید، به امام مجتبی گفت: چه کنم؟ حضرت نامه‌ای به زیاد فرماندار مدینه نوشت. با یک توبیخی فرمودند که این را رها کن. زیاد هم جواب حضرت را با درشتی داد و اعتنایی نکرد. حضرت با اینکه خوب این کار سنگین و سختی بود به معاویه نامه نوشت که فرماندارت را توبیخ کن، چنین کاری را کرده است. معاویه هم چون برایش غنیمت بود که برای امام حسین کاری کند، با زیاد برخورد کرد و شخصی که به امام حسن مجتبی پناه برده بود را خلاص کرد. از جهت نیازمندی‌ها هم کسانی که نیازمند بودند، یکی از اصلی‌ترین جاها برایشان خانه امام حسن مجتبی بود. اینکه به کریم اهل‌بیت معروف شد به همین علت بود.

تعدادی بودند به صورت مستمری ماهیانه حقوق داشتند. بعضی‌ها هم موردی بودند. هیچکسی نبود که در خانه امام حسن مجتبی بیاید و کمکی به او نشود. یکبار از حضرت پرسیدند: چرا هر نیازمندی که می‌آید شما به او چیزی می‌دهید؟ حضرت فرمود: چون من گدای خانه خدا هستم. چون من نیازمند در خانه خدا هستم. می‌خواهم خدا هم به من چیزی بدهد و مرا رد نکند. از این جهت من هم سائلی را رد نمی‌کنم. کسی خدمت امام مجتبی آمد، گفت: آقا تو را به کسی که خیلی کرامت‌ها و نعمت‌ها داده است، به داد من برس. دشمن به من حمله کرده است. دشمنی که کوچک و بزرگ نمی‌شناسد. حضرت فرمودند: چه کسی؟ گفت: فقر! مرا بیچاره کرده است. حرت به خادمشان فرمودند: هرچه هست بردار و بیاور. پنج هزار درهم آورد. پنج هزار درهم، درهم نقره بوده است، هر ده درهم یک دینار بوده است. یعنی پنج هزار درهم پانصد دینار می‌شود. هر دینار یک مثقال طلا است. یعنی پانصد مثقال طلا! اهل‌بیت وقتی می‌دادند اینطور نبود که کم بدهند. فرمودند: طوری به فقیر بدهید که مشکلاتش برطرف شود. گاهی ۱۲ هزار درهم می‌دادند.

کسی خدمت امام مجتبی(ع) آمد و اظهار نیاز کرد. حضرت فرمود: آدم نباید اظهار نیاز کند مگر در سه صورت. چون می‌دانید قرض گرفتن، درخواست چیزی را از دیگران کردن به خودی خود مکروه است. خدا نمی‌پسندد یک مؤمنی ذلیل شود. شاید از کسی پول بخواهی، او بر سر تو منت بگذارد. یک ذلتی در آن باشد، اگر می‌خواهی شأنت محفوظ باشد، به خودی خود قرض گرفتن مکروه است. امام حسن مجتبی فرمودند: سؤال کردن و درخواست کردن صلاح نیست مگر در سه مورد. اول اینکه بدهی کمرشکن پیش بیاید. یکمرتبه کسی ورشکست می‌شود. یا دیه‌ای سنگین برایش می‌شود. در اینجا اگر درخواست کند، قرض کند، عیبی ندارد.

دوم در جایی که فقری باشد که آدم را سیاه بخت کند. فقری که کارد را به استخوان رسانده باشد. فقری که نشود تحمل کرد. اینکه آدم زود با کوچکترین نیازی درخواست کند، این درست نیست.

سومین مورد جایی است که یک فشار ناگهانی در زندگی آدم وارد می‌شود. مثلاً فرض کنید سیلی، زلزله‌ای شود و خانه از بین برود. اینجا بحث کاسبی و ورشکستگی نیست. در این سه مورد اشکالی ندارد.

حضرت صد دینار به این فرد دادند. این فرد خدمت امام حسین(ع) رسید. در عین حال که در بین ما کریم اهل‌بیت به امام حسن معروف است. اما در روایت هست که پیغمبر اکرم فرمود: من دو چیز را به حسن ارث دادم. یکی آن عظمت خودم و دوم صبر و حلم و بردابری‌ام. به حسین شجاعت و سخاوتم را ارث دادم. اباعبدالله(ع) هم فوق العاده سخاوتمند بود. مرد به امام حسین عرض کرد: برادر بزرگ شما صد دینار به من دادند. شما هم کمکی کنید. حضرت به احترام امام حسن ۹۹ دینار داد.

بعد نزد یکی از شخصیت‌های معروف مدینه رسید. گفت: یک کمکی هم شما کن. هفت دینار داد. گفت: چقدر کم! گفت: مرا با آن دو مقایسه نکن. حسن و حسین معدن کرم هستند. اینها به عظمت و بزرگی و کرامت معروف بودند. دست عنایت و محبتشان روی سر همه کشیده شده بود.

نکته‌ای است که این آدم‌های بزرگ اصلاًد انگار زمانه‌شان کوچکتر از این بود که جای اینها باشد. مثل اینکه نسبت به زمان خودشان و ظرف زمان خودشان هم نمی‌گنجیدند. یا به تعبیری زمان لیاقت نداشت که این آدم‌ها در آن زمانه جای بگیرند. لذا تنها بودند. غریب می‌شدند و مظلوم واقع می‌شدند. این یک درد و یک بلیه‌ی عمومی است که تمام بزرگان و انبیاء و اولیاء در طول تاریخ داشتند. با اینکه خوب‌ترین آدم‌ها بودند. تعبیر مظلوم و غریب را در روایت‌ها خیلی داریم. امام زمان(ع) هم در زمان ما همینطور است. مرحوم صدوق در کمال الدین نقل کردند، شخصی از امام کاظم (ع) وصف مهدی(عج) را پرسید. امام کاظم(ع) فرمود: او کسی است که طرد شده در مردم زمان خودش است. غریب بودن به معنی دور از وطن بودن نیست. گاهی آدم در خانه خودش غریب است. امام حسن مجتبی در خانه‌اش غریب بود. غریب بودن به این معنا است که معرفتی به او نیست. او را نمی‌شناسند و قدرش را نمی‌دانند. یار ندارد. وجود مقدس ولی‌عصر(ع) به دو معنا غریب هستند. یکی به این معنا که قدرش را نشناخته است. حتی در بین دوستان و شیعیانش که وقت برای همه چیز دارند، برای او ندارند. همینکه یاران لازم را ندارند. امام صادق(ع) فرمود: اگر آن ۳۱۳ نفر یاران حضرت فراهم شود، فرج رخ می‌دهد. پس تنها بودند و یار نداشتند. راجع به همه ائمه این اتفاق رخ داده است. این معروف است که امام صادق(ع) با یکی از شاگردانشان در اطراف مدینه می‌رفتند. شاگردشان سؤال کردند: شما علیه این ظلم و چپاولی که بنی عباس دارند، قیام نمی‌کنید؟ امام صادق(ع) فرمودند: با کدام یار؟ فرمود: شما که خیلی یار داری. حضرت فرمودند: چند تا؟ گفت: صد هزار نفر! حضرت متعجب شد و فرمود: من صد هزار یار دارم. بلکه بیشتر! امام صادق با تعجب گفت: یعنی ما دویست هزار نفر یار داریم؟ گفت: بلکه بیشتر! نیمی از جهان اسلام جزء یاران شما هستند و شما را دوست دارند. حضرت چیزی نگفتند. همینطور که با هم سوار مرکبی بودند و می‌رفتند، به منطقه‌ای در اطراف مدینه به نام ینبع رسیدند. تعدادی گوسفند مشغول چریدن بودند. حضرت فرمود: اگر ما به تعداد این گوسفندان یار داشتیم، قیام می‌کردیم. حضرت می‌گوید: من گوسفندان را شمردم، ۱۷ تا بیشتر نبود. ما می‌گوییم امام حسین مظلوم بود و غریب بود، اما امام حسین در بین ائمه از همه بیشتر یار داشت. با اینکه ۷۲ نفر بیشتر نبودند، ولی از همه بیشتر یار داشتند. آن هم اصحابی که فرمودند: من باوفاتر از شما ندیدم. بقیه ائمه خیلی مظلوم‌تر از این بودند.

خدا آقا میرزا ابوالفضل را رحمت کند. خیلی ایشان نسبت به امام زمان ارادت داشتند و یکی از بزرگان قم بودند. خیلی عاشق بود. حالاتش طور دیگری بود.

بس که او در عشق فانی گشته بود *** آن زمینی، آسمانی گشته بود

خیلی اهل اشک بود. تشرفاتی هم در خواب یا بیداری داشت. یک مرتبه در جمکران خدمت حضرت رسیده بود. از حضرت سؤال کرده بود: نمی‌خواهید نشریف بیاورید؟ ما که مردیم! حضرت فرمود: میرزا ابوالفضل با چه کسی؟ گفت: آقا این همه محب، این همه یار! حضرت فرمود: خیلی از اینها مشغول کار خودشان هستند. یک نفر عیاض پیدا نشد بگوید: یا صاحب الزمان خودت را می‌خواهم!

سلطان محمود غزنوی در بین خدمتکارانش غلام سیاه چرده‌ای به نام عیاض داشت. خیلی او را دوست داشت، اینقدر محبت به او داشت که مورد حسادت اطرافیان بود. یک مرتبه روز عید بود، یک تعدادی هدیه و کادو و صله گذاشته بود که به اطرافیان و درباریان بدهد. همه ایستاده بودند. سلطان محمود اشاره کرد بیایید بردارید. ظاهراً می‌خواست امتحانی کند. گفت: بیایید بردارید. یک مرتبه همه ریختند که هر کدام یک کاویی بردارند. عیاض گوشه‌ای ایستاده بود. جلو نیامد. وقتی همه کادوهایشان را برداشتند و عقب رفتند، تازه فهمیدند که عیاض اصلاً نیامده است. بعد او شروع به آمدن کرد. آرام آرام قدم برداشت. دیدند سراغ سلطان محمود آمد و دستش را روی شانه ایشان گذاشت. گفت: خودت را می‌خواهم! سلطان محمود گفت: فرق او با شما این است. شما مرا به خاطر این چیزها می‌خواهید. اما او مرا به خاطر خودم می‌خواهد. گفت:

طلب کن ز دوست، هرچه تو را آرزوست     /     چون همه هستی از اوست
گفتمش ای دوست، دوست     /     گفت که مرد خدا چیست تو را مدعا
گفتمش ای دوست دوست

اینطور یاران هم زیاد نیستند. وجود مقدس امام حسن مجتبی(ع) هم از این جهت خیلی غریب بود. هم در خانه‌اش غریب و تنها بود. هم در بین یارانش، یاری نداشت. متأسفانه خیلی از کسانی که حتی اطراف حضرت را گرفته بودند، افرادی بودند که فقط هیاهو و سر و صدا داشتند، آدم‌های بودند که روز سختی، حاضر می‌شدند حضرت را دست بسته تحویل معاویه بدهند.وقتی حضرت به حکومت نشست، امیرالمؤمنین(ع) بعد از خودش در کوفه، امام حسن مجتبی(ع) را معرفی کرده بود. مردم هم جمع شدند و یکی از کسانی که خیلی سعی و تلاش کرد، عبید الله بن عباس بود. برادر عبدالله بن عباس بود. عبیدالله بن عباس خیلی سر و صدا کرد که با حسن بیعت کنید و خودش هم با امام حسن بیعت کرد. حضرت وقتی حکومت را گرفت، معاویه از شام یک سپاه سنگینی راه انداخت برای اینکه عراق را بگیرد. فکر می‌کرد الآن چون حکومت نوپا است، می‌تواند حکومت را به دست بگیرد. سپاهی شصت هزار نفری راه انداخت. امام حسن هم برای مقابله چهل هزار نفر لشگر تدارک کرد و از این چهل هزار نفر، دوازده هزار نفر را با فرماندهی همین عبیدالله بن عباس برای مقابله با معاویه فرستاد. عبیدالله بن عباس کسی بود که در زمان امیرالمؤمنین والی یمن بود. آنجا وقتی معاویه با لشگری برای ضربه زدن حمله کرده بود، این فرار کرده بود و خانواده‌اش مانده بود. لشگر معاویه خانواده این و دو بچه‌اش را جلوی چشم مادر به طرز فجیعی کشتند. این عبیدالله عباس کینه داشت. در حکومت امام حسن و بیعت مردم هم نقش داشت. پسرعموی فرزندان عباس، عموی پیغمبر بودند. با یک سپاه ده هزار نفری امام حسن مجتبی را فرستاد که با معاویه مقابله کند. شب معاویه این را با یک میلیون درهم تطمیع کرد. با یک میلیون درهم او را خرید. عبیدالله بن عباس دو فرزندش کشته شده بود و خودش با امام حسن بیعت کرده بود، عبید الله بن عباسی که از فامیل خاندان وحی بود. همه اینها را زیر پا گذاشت و با هشت هزار نفر از بین دوازده هزار نفر به سمت معاویه فرار کردند. حضرت برای همین تنها بودند. از این دسته یاران داشتند. تا وقتی یاران بی‌بصیرت، یارانی که نتوانند حق و ناحق را تشخیص دهند، یا بی‌تقوا باشند، و طمع‌های دیگر آنها را می‌کشاند و می‌برد، امام تا چنین افرادی هستند، تنها است. استقامت باید هم در تقوا و دینداری باشد و هم استقامت در بصیرت باشد. بتواند بفهمد و موقعیت‌ها را تشخیص دهد.

آقای شریعتی: گفت: طبع من شکوفا شد با نسیم اهل‌البیت *** دست من و دامانت یا کریم اهل البیت

ان­شاءالله امام حسن مجتبی در دنیا و آخرت دست ما را بگیرند. اشاره قرآنی امروز را حاج آقای عالی بفرمایند.

حاج آقای عالی: آیه ۱۰۸ سوره مبارکه انعام خداوند متعال می‌فرمایند: وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَیرِْ عِلْمٍ یک ادبی را برای مؤمنین خداوند ترسیم کرده است. می‌فرماید: به کسانی که مشرک هستند، اهل حق نیستند و اهل باطل هستند. فحش ندهید. سَبّ و دشنام نکنید. چون آنها هم خدا را سبّ و دشنام می‌کنند. مقدسات را سبّ و دشنام می‌کنند. خداوند متعال این کار را نهی کرده است. این به عنوان یک ادب قرآنی ذکر شده است.

ما در روایت داریم که به نظر من الآن در این زمان که گاهی ممکن است اختلافات فرقه‌ای باعث شود خدای نکرده از روی جهالت بعضی یک حرفی برای کسانی که هم مسلک آنها نیستند، بزنند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین دید بعضی از لشگریانش دارند به لشگر معاویه دشنام می‌دهند. این در نهج‌البلاغه است که حضرت فرمود: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین‏ (نهج‌البلاغه/ص۳۲۳) من خوشم نمی‌آید که شما اهل فحش باشید. فحش غیر از لعنی است که در قرآن است. در قرآن داریم لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (اعراف/۴۴) خدا لعن کرده است. ولی فحش و حرف رکیک زدن به بهانه‌ی اینکه آنها باطل هستند، دشنام دادن اینچنینی نهی شده است.

به امام صادق(ع) گفتند: در مسجد مدینه یکی از دوستان شما هست که به مخالفین فحش می‌دهد. حضرت فرمود: لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا (بحارالانوار/ج۷۱/ص۲۱۷) خدا او را لعنت کند. ظلم بزرگی کرده است. متعرض ما شده است. یعنی کاری کرده که دیگران هم به ما دشنام بدهند. خیلی مراقب باشید آنهایی که اهل تولی هستند، لازمه تولی و تبری فحش دادن به کسی نیست. آن چیزی که خدا در قرآن ترسیم کرده سر جای خود است. در فتوای فقها از جمله مقام معظم رهبری هم خیلی روی این نکته اشاره شده است که کسی نباید به مخالف خودش دشنام بدهد.

وقتی عبیدالله بن عباس از ان لشگر دوازده هزار نفری، هشت هزار نفر را برد. لشگر در واقع از هم پاشید. یک نفر بود که جانشین عبیدالله بن عباس بود به نام غیث بن سعد بن عباده بود. غیث فرزند سعد بن عباده بود. سعد بن عباده از اصحاب پیغمبر و رئیس قبیله خزرج بود که مسلمان شده بود. غیث بن سعد از محبین اهل‌بیت بود. از شیعیان امیرالمؤمنین بود. در زمان حضرت امیر اولین کسی که امیرالمؤمنین به عنوان وادی مصر فرستاد، قبل از محمد بن ابوبکر، غیث بود. اولین نفر او را فرستاد. چون اول حکومت حضرت بود و جنگ‌هایی بود، از جمله جنگ صفین در حال شکل گیری بود. حضرت به غیث فرمود: یک تعداد از سپاهیان را بردار و به مصر برو. برو برای اینکه بتوانی آنجا را آرام نگه داری. غیث گفت: شما به این سربازها احتیاج دارید. خودم می‌روم! مردانگی و فهم و وفاداری را ببینید. بدون محافظ به مصر رفت. نیرو را با خود نبرد، حضرت علی نیاز ه نیرو داشت. اینها آن بصیرت‌ها و وفاداری‌ها و تقواهایی است بعضی یاران داشتند. به مصر رفت و فرماندار آنجا بود، آنجا را کاملاً مدیریت کرد. بعد که به کوفه برگشت، امیرالمؤمنین به شهادت رسید و پنج سال امیرالمؤمنین تمام شد. امام مجتبی(ع) حاکم شدند. لشگری که در مقابله با معاویه فرستاد، غیث به عنوان نفر دوم بود. حضرت عبیدالله بن عباس را نفر اول گذاشت. به دلیل اینکه او هم جنگاور بود و هم سابقه‌دار و کینه معاویه را داشت. ولی وقتی او با هشت هزار نفر فرار کرد، غیث بود که آمد و این تعداد را جمع کرد. از طرف معاویه تطمیع شد. برای غیث هم پیکی فرستادند که یک میلیون درهم به تو می‌دهیم! غیث جواب داد: بین من و تو فقط شمشیر حاکم است. شازشی بین من و تو نیست. معاویه یکبار دیگر هم زمانی که غیث در مصر بود، غیث را تطمیع کرد. نیمی از حاکمیت اسلام در آن زمان را می‌خواست به غیث بدهد. چون معاویه می‌دانست این چه مهره‌ای است. گفت: تقریباً نیمی از سرزمین‌های اسلامی را به تو می‌دهم، دست از علی بردار و به سمت من بیا. غیث گفت: من با بهترین خلق روزگار بعد از پیغمبر دست بیعت دادم. و با بدترین خلق روزگار چون تو دست بیعت نمی‌دهم!!! کوه بود. یک میلیون درهم در این زمانه ما میلیاردی است. صد هزار دینار، معادل صد هزار مثقال طلا است. معاویه گاهی برای جعل حدیث پانصد هزار درهم می‌داد. و گاهی بعضی‌ها قبول نمی کردند. می‌گفت: بروید بیاورید ببیند چه مقدار است!!! وقتی می‌آوردند تا سقف این کیسه‌ها بالا می‌رفت. بعد که می‌دیدند قبول می‌کردند. غیث با هزار درهم تطمیع نشد. این آدم‌ها هستند که اگر کنار اهل بیت باشند، هیچ موقع کم نمی‌آورند.

امام زمان(ع) هم این چنین افرادی را در هسته مرکزی‌اش می‌خواهد. در وصف یاران ولی‌عصر هست که شک و تزلزل در آنها پیدا نمی‌شود. خدا را خوب می‌شناسند. در روایت امام صادق(ع) وقتی وصف یاران حضرت مهدی(ع) گفته شده، این است که سجده پیشانی آنها را اثر گذاشته است، پینه بسته است. در روز شیر هستند، کار می‌کنند و خدمت می‌کنند. ولی در شب زاهد هستند. هر کدام به اندازه چهل مرد کار می‌کنند. خستگی ناپذیر هستند. دلهایشان چون تکه‌های آهن است. در محبت ما راسخ هستند. دور امام می چرخند و خود را سپر امام قرار می‌دهند. یاران ولی‌عصر(ع) اینچنین هستند. اگر زمان غیبت طولانی است، برای این است که آن غربت دوباره تکرار نشود. وقتی حضرت تشریف می‌آورند، دور ایشان خالی نشود. انشاءالله ما بتوانیم جزء کسانی باشیم که در همین زمان غیبت سازندگی‌های خودمان را انجام دهیم.

ما گاهی مواقع روی حساب خودمان می‌گوییم: همه چیز هست، ما آماده هستیم. برای چه نمی‌آیی؟ حضرت ولی‌عصر یک محاسبات دیگری دارند. مناسبت ما را با آن دوره می‌بینند. تناسب ما را می‌بینند. در اصول کافی روایت عجیبی از امام باقر و امام صادق هست که در جلد دو اصول کافی است. کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِین‏ خدا فرج ما اهل‌بیت را در سال ۷۰ قرار داده بود. یعنی سال هفتاد هجری خدا دولت اهل‌بیت را قرار تشکیل داده بود.

مسأله‌ی ظهور و فرج امام زمان از امور بداعی است. امور بداعی یعنی مقدراتی که قابل پس و پیش شدن است. مقدراتی که می‌تواند یک اتفاقی بیافتد جلوتر بیاید یا عقب‌تر برود. فرج ما اهل بیت قرار بود سال ۷۰ هجری رخ بدهد. فرج معجزه وار نیست، باید آمادگی‌هایی در مردم باشد. باید یارهای با معرفتی باشند که دولت اهل‌بیت را حمایت کنند. ولی وقتی آن اتفاق نیفتاد، شهادت امام حسین(ع) در کربلا رخ داد. یک نشانه‌ی عدم آمادگی از مسلمین و مؤمنین بود که در مقابل ظلم از ابا عبدالله حمایت نکردند. اگر آمادگی بود با امام حسین علیه ظلم قیام می‌کردند. واقعه عاشورا اتفاق نمی‌افتاد. چه از خواص و چه از عوام آنهایی که کوتاهی کردند. فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى‏ غضب خداوند متعال بر مردم شدید شد. عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَهٍ تا سال ۱۴۰ هجری خدا عقب انداخت. تقدیر عوض شد. سال ۱۴۰ هجری هم باز آن آمادگی‌هایی که باید از طرف مؤمنین و مسلمین باشد، که امامشان را یاری بدهند، نبود. وَ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا دیگر فرج عقب افتاد و دیگر وقت خاصی ندارد. تا هر موقع آمادگی حاصل شود. به صرف اینکه ما از روی محاسبات خودمان بگوییم: آماده هستیم، کافی نیست. البته هرکسی باید سعی خودش را بکند. ولی محاسبه‌ای که خدا و حضرت دارند چیز دیگری است. وظیفه‌ی ما این هست که دو صفت را که در یاران امام حسن مجتبی نبود و او را غریب گذاشتند در خودمان تقویت کنیم. ۱- تقوا و عمق دینی که آدم با دنیا و ثروت و شهرت و شهوت تطمیع نشود. ۲- بصیرت است که آدم بتواند در تاریکی‌ها و فتنه‌ها حق را گم نکند. مثل بعضی از یاران امام حسن نباشند که با یک شایعه از جانب معاویه یکباره به خیمه امام حسن حمله می‌کردند. اگر این تناسب برقرار شود از غربت خارج می‌شوند.

خدا را به کریم اهل‌بیت قسم می‌دهیم در نیمه ماه رمضان که فرا رسیده است، ما را برای شب‌های قدر آماده کند و امروز را به عنوان عیدی همه مؤمنین بخشش گناهان، دست لطف امام زمان بر سرشان کشیده شدن و رفع فقر و نیاز از شیعیان، شفای مریض‌ها را خداوند به یمن امام حسن مجتبی(ع) مقدر کنند.

آقای شریعتی:

روزه‌ی هجر تو از پای درآورد مرا *** کی شود با رطب روی تو افطار کنم.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.

 

کارشناس برنامه : حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۹۳/۰۴/۲۲

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *