خدیجه سلام الله علیها کیست؟
۱۴۰۰-۱۲-۱۵ ۱۴۰۲-۰۶-۲۱ ۱۹:۴۰خدیجه سلام الله علیها کیست؟

خدیجه سلام الله علیها کیست؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در جستجوی سرچشمۀ کوثر
انسانی که شاغول زندگی خود را دستورات خداوند، انبیا و ائمه قرار میدهد، به فرمودۀ قرآن مجید، تبدیل به انسانی مستقیم خواهد شد. ریشۀ کلمۀ مستقیم، ق و م است، به معنای پایدار، استوار و پابرجا؛ وجودی که در دنیا از حملۀ همۀ خطرات معنوی در امان است، و در قیامت هم از طوفانهای قیامت، فزع اکبر، عذاب خدا و آتش جهنم محفوظ است. این دو برنامه که یکی دنیایی است و یکی آخرتی، بهرۀ مستقیم بودن است. وجود یک چنین انسانهایی، منافع مهمی برای دیگران و برای خودشان دارند. حالات این افراد، اخلاقشان، اعمالشان، منششان و روششان، تربیتکنندۀ نفوس و رشددهندۀ دیگران است، و آنها دیگران را در کنار خودشان مستقیم بار میآورند. هر یک نفری که به خاطر آنها مستقیم شود؛ چنانکه امام ششم با توضیح تأویلی یکی از آیات قرآن*، میفرماید: ثوابش برای آنها، مساوی با این است که تمام انسانهای آفریده شده، توسّط آنها مستقیم شدهاند. از این رهگذر، بهرههای ابدی خالص و دایمی و همیشگی به فرمودۀ قرآن، نصیب آنها میگردد. گاهی این گونه از افراد، جمع خانوادهشان این چنین است؛ یعنی شوهر و همسرش، فرزند، عروس و داماد همگی مستقیم هستند، به خاطر این که همّشان عاشقانه، عارفانه بوده و با رغبت، با میل، با شوق، شاغول الهی را که یا کتابهای آسمانی است یا قرآن و یا نبوت، برای مستقیم بالا آمدن خودشان به کار گرفتهاند. قویترین خانواده، مستقیمترین و سودمندترین در این عالم، در اولین و آخرین، خاندان وجود مبارک رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلّم است که قرآن کریم تحت عنوان، اهلبیتی که }َیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً{ (احزاب:۳۳) هستند، از آنها نام برده است.
آنهایی که چه در عالم ظاهر؛ یعنی زمان حیات دنیویی این خانواده، چه در عالم معنا؛ یعنی بعد از پرواز این خانواده به جانب خدا، وارد این خانه و این بیت شدند و متوسّل به این خانواده گشتند، فقط محض خاطر این بود که مستقیم شوند و وجودشان از معنویت، منش و روش آنها بهره ببرد و تبدیل به انسان مستقیم بشوند. یکی از آنهایی که در زمان خودشان وارد این خانه شد، خانمی بود که به عنوان کارگری، و یا به عبارت سادهتر، به عنوان کلفتی وارد این خانه شد:
مردی میگوید که من در بیابان داشتم از جایی عبور میکردم که به خانم تنهایی برخوردم. ناراحت شدم و دلم سوخت که در این بیابان بی سر و ته عرب، چی شده که این زن در این بیابان تنها و جدا مانده است. آمدم جلو و گفتم که کی هستی و چکارهای؟ چرا در این جا قرار گرفتی؟ برگشت به من گفت: }فَقُلْ سَلاَمٌ{ (انعام:۵۴)، }فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ { (انعام:۶۷). این آیههای قرآن را خواند که بگوید چرا ادب نکردی؟ مگر نگفتند به هر کس وارد شدی، اول سلام کن. جواب بگیر و بعد بپرس. دیدم درست میگوید. این چه زنی است که به من با محاسن سفیدم درس میدهد؟ معلوم میشود که ما هنوز خیلی ادب نشدهایم. گفتم: خانم! این جا چه کار میکنی؟ او در جواب من این آیه را خواند: }وَ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍّ { (زمر:۳۷)؛ این سؤال تو بیجاست کسی که در مدار هدایت خدا است، خیال میکنی گم شده؟ گم شده به آن میگویند که دین ندارد. کسی که دین دارد، هر کجا باشد، پیدا میشود. بر این خزانۀ خلقت، گوهر آشکار، حق است. گفتم: آدمی هستی، جنّی، پریای؟ هیچ سخنی نمیگویی جز این که قرآن میخوانی. آخر جزء چه طایفهای هستی؟ او در جواب این آیه را خواند: }یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ{. فهمیدم آدمیزاد است. گفتم از کجا میآیی؟ این آیه را خواند: }أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ{ (فصلت:۴۴). از این سخن معلوم شد او از راه دوری آمده است. گفتم: کجا میروی؟ گفت: }وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً { (آلعمران:۹۷). فهمیدم قصد کعبه را دارد. گفتم چند روز است که در سفر حج آمدی؟ گفت: }خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ { (فرقان:۵۹). با آیه به من فهماند شش روز است که به این سفر آمده. گفتم: آیا در این پنج و شش شبانهروز غذا خوردهای؟ در جواب این آیه را خواند: }وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ{ (انبیاء:۸): خداوند جسد و بدن آنان (انبیا) را طوری قرار نداده است که طعام نخورند. گفتم که پس عجله کنید تا از این جا برویم و به قافله برسیم. اگر بتوانیم به قافله برسیم، از این بیابان نجات پیدا میکنیم. گفت: }وَ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا{ (مؤمنون: ۶۲). میخواست به من بفهماند که قدرت پایش همین مقداری است که میبینم و این قدرت را ندارد که بخواهد بدود وچنین کاری در توانش نیست. به او گفتم: بیا پشت سر من سوار مرکب من شو تا هر دو با یک مرکب برویم. گفت: }لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ { (انبیاء: ۲۲) با خواندن این آیه خواست به من بگوید چگونه ممکن است یک مرد نامحرم و زن نامحرم یک جا سوار بشوند؟ چون وقتی بدنشان نزدیک هم باشد، تولید فساد میکند. گفتم: شما منظور من را از دعوت کردن به سوار شدن، به اشتباه فهمیدی. بعد پیاده شدم و گفتم: شما سوار شوید، و سوار شد و این آیه را خواند: }سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ { (حم:۱۳). تا به قافله رسیدیم، گفتم: خانم! در این قافله کسی را داری که آشنای تو باشد؟ چهار آیه خواند: }و َمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ { (آلعمرن:۱۴۴)، }یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً{ (مریم:۱۲)، }یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ{ (ص:۲۶)، }یَا مُوسَى….. إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی{ (طه:۱۴ـ۱۱) با خواندن این آیات به من فهماند که آشناهایش در این سفر و در این قافله، آن چهار نفری هستند که در این چهار آیه، اسمشان برده شده است. به کنار قافله که رسیدیم، هر چهار نفر آنان آمدند و دورش را گرفتند. او سمت من برگشت و رو به من این آیه را خواند: }الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا{ (کهف:۴۶). با قرآن به من گفت اینها پسران من هستند. بعد رو کرد به هر چهار نفرشان، و با این آیه: } یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ{ به آنها فهماند که ای بچههای من! این فرد برای نجات من زحمت کشید و کارش را بیارزش ندانید و در برابر زحمتش، به او پول بدهید. پسرانش پول که دادند، او نگاهی به پول کرد و با خواندن این آیۀ قرآن: }وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ { (بقره:۲۶۱)، به پسرانش فهماند که پولی که دادهاند، کم است و باید آن را اضافه کنند. به پسرانش گفتم: من که از این زن ماتزده شدهام، میخواهم بدانم او کیست؟ گفتند: مادرمان کنیز حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود و بیست سال است با غیر از قرآن، با ما حرف دیگری نزده است (مناقب آلابیطالب، ج۳، ص۱۲۲ـ ۱۲۱).
نتیجۀ این حکایت این است که کُلْفَت و کارگر این خانواده، خودش شاغول میشود برای خانوادههای جهان؛ یعنی قرآن همۀ خانوادهها، خانوادههای مؤمن و اسلامی را این گونه میخواهد باشد: }وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ{ (بقره:۱۴۳): من شما مردم مسلمان و امت اسلام را در همۀ خوبیها، گواه و شاهد بر مردم عالم میخواهم که همۀ منش، روش و اطوارتان شاهد بر خوبیها باشد و مردم دنیا هر چیزی از شما میبینند، آن را مثبت ببینند؛ خوبی ببینند؛ پاکی ببینند؛ درستی ببینند. شما خانوادۀ مسلمان، باید از مرد و زن، از پیر و جوان، از دولت و ملت، از ثروتمند و فقیرتان باید شبیۀ اهلبیت باشد.
سرچشمۀ کوثر
این کلفت خانۀ آنان بود که روش، منش، حال، اخلاق و اعمال او، روش، منش، حال، اخلاق و اعمال فاطمۀ زهرا علیها السلام شده است؛ یعنی فاطمۀ زهرا علیها السلام که مستقیمترین زن در جهان خلقت است، این مستقیم بودنش را، استقامتش را و درست بودنش را، نه با زبان، بلکه به صورت عملی به یک کلفت انتقال داده، و از نظر وجودی، این کلفت تبدیل به مصداق عینی قرآن شده است.
آنچه گفتیم، این پرسش را پیش میآورد که حضرت زهرا علیها السلام خود این همۀ مایههای بینهایت مثبت را از کجا آورده است؟ باید برگشت و در شیر حضرت زهرا علیها السلام دقت کرد که چه سینهای به این دختر شیر داده و او چه شیری داده است، و آن مادری که این دختر نه ماه در رحم او رشد کرده، دارای چه حالاتی بوده است. او چه اخلاقی و چه کرامتی داشته است. او چقدر مستقیم بوده است که از طریق رحم، از طریق شیر، از طریق عمل، از طریق اخلاق، در این دختر جلوه کرده، مگر نه این که قرآن مجید میگوید، اول وجود مادر و بعد، وجود پدر، در وجود فرزند جلوه میکند، و هر چه در پدر و مادر باشد، در وجود بچه سر در میآورد. مصالح ساختمان وجود بچه، مربوط به پدر بوده و نود درصدش مربوط به مادر است: Cاشْهَدُ انَّکِ کُنْتِ نُوراً فِی الأَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الأَرْحامَ الْمُطَهَّرَهِB (زیارت اربعین، به نقل از سید بن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۱۰۱). حالا ببینید خدیجۀ کبری علیها السلام چگونه زنی بود؟ با تحقیقاتی که خود من در مهمترین کتابها کردهام و در این تحقیقاتم به یقین رسیدهام، این است که قبل از پیغمبر، خدیجۀ کبری علیها السلام حاضر نشد با احدی از افراد مکه شوهر کند؛ چون فردی را از نظر اخلاق، روش، منش و عقل و خرد هم شأن خودش نمیدید. او خانمی بود با اندیشه، عاقل، متفکر، دانا، بینا و دارای بصیرت، و حاضر نشد کنار یک بتپرست و مُشرک یک روز را هم به سر ببرد. این خانم تا چهل سالگی ازدواج نکرد (حمیری قمی، قربالاسناد، ص۲۲۵ ـ حسین بن حمدان حصیبی، الهدایۀ الکبری، ص۴۰ )، و مطلقاً افرادی که میگویند ایشان قبل از پیغمبر دو بار ازدواج کرده است، سخنی را میگویند که در کتابهای اهلسنت آمده (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۲۰)، آن هم تا یک قرن معیّنی که این خبر آن جا قطع شده و قبل از آن، دیگر چنین مسألهای در کتابهای گذشتۀ آنان وجود نداشته است؛ یعنی این تحقیقات کاملاً نشان میدهد که این دو شوهر نسبت داده شده به حضرت خدیجه علیها السلام، ساختگی، دروغ و قلابی بوده است.
حضرت خدیجه علیها السلام که به سنّ چهلسالگی که میرسد، دارای ثروت فراوانی است و عدهای هم با ثروت او کار میکنند و حقالعمل میگیرند. از جمله کسانی که حاضر شد با کاروان تجارتی حضرت خدیجه به شام برود، رسولخداصلّی الله علیه و آله وسلّم بود که در آن زمان حدود بیست و چهار سال داشت. کاروان تجارتی خدیجه، از برکت قدم پیغمبر، تنها با رفتن به یک سفر شام، سود فراوانی کرد. با برگشتن این کاروان، خدیجه به غلامش میسره گفت: از ماجرای رفتن و برگشتن کاروان چه خبر؟ او به خدیجه کبری علیها السلام گزارش داد که برخلاف هر بار، این بار کسی در کاروان بود که معدن ادب، فضیلت، پاکی، امانت، کرامت، صداقت، اصالت خرد و معرفت، درستی، وقار و آرامش بود. این مجموعه را میسره برای خدیجه گفت. این فضایل، کرامات، درستیها، دلال حضرت خدیجه علیها السلام شد برای ازدواج با این شخصیت دوستداشتنی(الهدایۀ الکبری، ص۵۱ ). این ازدواج تنها و برای محض تأمین غریزۀ جنسی انجام نگرفت. اگر پای بدن در کار بود، همان وقت که حضرت سیزده و چهارده ساله بود، ازدواج می کرد، و هر کسی هم از او خواستگاری میکرد، آن را قبول میکرد و این قدر منتظر نمیماند؛ امّا این خانم آمد و حاضر شد با شرافت ازدواج کند؛ با کرامت، با فضیلت، با درستی، با صدق، با وفا، با صفا، با عقل، ازدواج کند. برای همین، به روایتی خود خانم به خانوادۀ پیغمبر پیشنهاد داد که اگر جوانتان برای ازدواج حاضر است و دربارۀ سنّ من ایرادی ندارد، من حاضرم با او ازدواج کنم (الهدایۀ الکبری، ص۵۲). پیغمبر میدانست که چه کسی به او پیشنهاد ازدواج داده است. پیغمبر خبر داشت که این خانم با همۀ ثروتش، دنیای عفت و عصمت است؛ دنیای دامن پاکی و فضیلت است. پیغمبر هم که ملاک ازدواجش، نه جوانیش بود، و نه غریزۀ جنسی و شهوت، این پیشنهاد را پذیرفت و با آدمیت، انسانیت و عقل ازداوج کرد. این چنین است که باید محصول این ازدواج، فاطمه علیها السلام بشود؛ یعنی دو عقل، دو خرد، دو فضیلت، دو کرامت، دو عظمت، دو دریای صدق و وفا، با همدیگر، وجود فاطمه زهراعلیها السلام را تشکیل می دهند. زهراعلیها السلام از یک طرف خدیجه علیها السلام است، و از یک طرف، پدرش، پیغمبر، است.
چلهنشینی پیامبر به دستور خدا برای متولّد شدن فاطمه علیها السلام
ازدواج صورت گرفت. جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: یا رسول الله! خدا میفرماید، چهل روز روزه بگیر و خانۀ خدیجه را هم ترک کن. رسولالله صلّی الله علیه و آله و سلّم تا شب چهلم، چهل روز روزه گرفت. یکی از یاران باوفایش را فرمود، به در خانۀ خدیجه علیها السلام برود و از طرف او بگوید: خدیجه بزرگوار! من قهر نکردهام، بلکه من به دستور خدا، خانه را ترک کردم و به زودی برخواهم گشت و هیچ عیب و علتی در بین نیست و تنها من باید چهل روز از شما کنارهگیری کنم و دستور خدا چنین است، و برای این که بدانی خدیجه تو کیستی، به تو خبر میدهم که پروردگار در شبانهروز، چندین بار، به وجود تو بر تمام ملایکه مباهات میکند. شب چهلم جبرئیل علیه السلام آمد و گفت: درب را ببندید و وقت افطار کسی را در خانه راه ندهید. بعد طَبَقی جلوی پیغمبر گذاشت و گفت: با این طعام افطار کن. سپس طبق را گشود. در آن خوشههایی از خرما و انگور که قسمتی از آن خورده شده بود، قرار داشت. پیامبر با آن طعام افطار کرد و بلند شد و به سمت محراب عبادت رفت. جبرئیل علیه السلام شانهاش را گرفت و گفت: خدا میفرماید عبادت امشب تو، رفتن به نزد خدیجه علیها السلام است. الآن تو با چهل شبانهروز روزه و عبادت، آمادۀ این شدهای که ریشۀ زهرا در وجودت جوانه بزند و باید این ریشه را امشب به خدیجه منتقل نمایی(بحارالانوار، ج۱۶، ص۸۰ ـ۷۸). فاطمه در آن جا باید نُه ماه تربیت شود و رشد کند. این رحم پاکترین رحم عالم است. اگر رحم دیگری شایستگی زهرا را داشت، او در آن رحم رشد می کرد.
سخن گفتن فاطمه علیها السلام با خدیجه علیها السلام در شکم مادر
خدیجه کبری علیها السلام که حامله شد، یک روز پیغمبر آمد و دید در خانه صدای صحبت میآید. ایشان در اتاق را باز نکرد تا صحبت خدیجه علیها السلام تمام بشود. این رفتار پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم؛ یعنی ادب بکنید و در حرف مردم ندوید. حرفهای آنها با هم که تمام شد، دید که خدیجه تنهاست و خانم دیگری هم پیشش نیست. به خدیجه گفت: پس شما با جه کسی حرف می زدی؟ خدیجه گفت: آقا! با این بچهای که در رحم دارم. این کار، باعث آرامش و مایۀ قرار من شده است. او با من حرف می زند و به من دلداری میدهد. این بچه، مسایل شگفتانگیزی را برای من مطرح میکند. رسولالله فرمود: خدیجه! به من خبر دادهاند که این بچه دختر است و مادر یازده امام و همسر امام. این عنایت را خدا نسبت به تو انجام داد (ابنحمزۀ طوسی، الثاقب فی المناقب،ص۲۸۵
اظهارات شگفت پیامبر دربارۀ خدیجه
رسولخدا صلّى الله علیه و آله و سلّم اظهارات شگفتی را دربارۀ خدیجه ابراز کرد. چه شگفت است این نظریاتی که وجود مقدّس رسولخد صلّى الله علیه و آله و سلّم ا دربارۀ خدیجه کبری علیها السلام داشت و این زن چه زن فوقالعادهای بود. رسولخدا صلّى الله علیه و آله و سلّم میفرماید: C اَفْضَلُُ نَسَاءِ الْجَنَّهِ اَرْبَعٌ: خَدِیجَهُ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ، وَ فَاطَمَهُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِیَهُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَهُ فِرْعَوْنَB (احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص۷۶): برترین زنان هشت بهشت، چهار زن بوده و بیشتر نیستند: خدیجه، فاطمه، مریم، آسیه. ببینید با این شاغول قرآن، خدیجه علیها السلام تا کجا پرواز کرد. او آمد و در کنار زهرا، مریم و آسیه قرار گرفت. پیغمبر چهار خط کشید و سپس گفت: Cخَیْرُ نَسَاءِ الْجَنَّهِ اَرْبَعٌ: مَرْیَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ خَدِیجَهُ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ، وَ فَاطَمَهُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ آسِیَهُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَهُ فِرْعَوْنَB (شیخ صدوق، خصال، ص۲۰۶): بهترین زنان بهشت، چهار نفرند: مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمّد، و آسیه بنت مزاحم، زن فرعون. امام موسی کاظم علیه السلام فرموده: C قَالَ رَسُولُ اللهِ: اِنَّ اللهَ اِخْتَارَ مِنَ النِّسَاءِ اَرْبَعَاً: َمَرْیَمَ، وَ آسِیَهَ، وَ خَدِیجَهَ، وَ فَاطَمَهَB (بحارالانوار، ج۱۴، ص۲۰۱): رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلّم میفرماید: خدا از نظر ایمان، اخلاق و عمل، به تمام زنان اولین و آخرینشان نظر کرد و چهار زن را به عنوان بنده برتر، انتخاب کرد: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه. پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: Cاِشْتَاقَتِِ الْجَنَّهُ إِلَى اََرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ : مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِیَهِ بِنْتَ مُزَاحِمِ، زَوْجَهِ فِرْعَوْنَ، وَ هِیَ زَوْجَهُ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فِی الْجَنَّهِ، وَ خَدِیجهِ بنِْتِ خُوَیْلِدِ زَوْجَهِ النَّبِیِّصلى الله علیه و آله فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ، وَ فَاطَمَهِ بِنْتِ مُحَمَّدٍصلى الله علیه و آلهB (بحارالانوار، ج۴۳، ص۵۲): بهشت ولۀ دیدار با این چهار زن را دارد و میگوید که این چهار زن چه وقت در من قرار میگیرند که من دارم از فراق اینها، میمیرم؛ شوق بهشت به این چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیۀ دختر مزاحم، زن فرعون در دنیا و زن بهشتی پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلّم در آخرت، خدیجۀ دختر خویلد، همسر پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم در دنیا و آخرت؛ یعنی ده میلیون حوریالعین جای یک خدیجه علیها السلام را در قیامت نمیگیرند و به تعبیری حورالعین آن جا راه ندارد؛ خدیجه به جای مزد حورالعینِ پیغمبر، برای پیغمبر بس است، و فاطمه علیها السلام، دختر پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم.
سلام فرستادن خدا بر خدیجه علیها السلام
جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلّم نازل شد. پس گفت اِقْرَاْ خَدِیجَهَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا. سلام من را به خدیجه برسان، پس رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم گفت یَا خَدِیجَهُ! هَذَا جَبْرِیلُ یَقْرِئُکَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّک الآن جبرئیل علیه السلام پیش من است و از جانب خدا به تو سلام میرساند، پس خدیجه علیها السلام گفت اللهُ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ عَلَى جِبْرِیلِ السَّلَامُ (محمد بیومی، سیدۀ فاطمۀ الزهراءعلیها السلام، ص۱۷۱).
بیعت نمودن خدیجه با علی علیه السلام
علی علیه السلام سیزده ساله بود که پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم او را صدا زد و فرمود: علی جان! بیا کنار من بنشین، و به خدیجه هم فرمود: خدیجه من! شما هم بیا. بعد رو به آنها گفت: پس از مرگ من، ولایت علی بر جهان واجب میشود و امام بعد از مرگ من، علی است، هر چند الآن او سیزده سالش است و هنوز زمان ولایت او نرسیده، ولی من میخواهم پیش خدا پروندهات پر و کامل بشود. علی جان! دستت را بگذار روی زمین، و امیرمؤمنان دستش را روی زمین گذاشت. پیغمبر هم دستش را گذاشت روی دست علی، و بعد به خدیجه فرمود، دستت را بگذار روی دست من، و با علی به عنوان امام واجبالاطاعۀ بیعت کن؛ چون در قیامت اگر در پروندۀ مردم، رضایت علی نباشد، آنان اهل نجات نیستند. خدیجه علیهاالسلام گفت: یا رسولالله! به جان، ولایت علی را میخرم و با علی بیعت میکنم تا آن جا که حاضرم جانم را فدای علی کنم(بحارالانوار، ج۱۸، ۲۳۳). این بیعت، یک بیعت صحیح است.
امام مجتبی همقیافه حضرت خدیجه
امام مجتبی علیه السلام در توضیح آیه شریفۀ }فِی أَیِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ{ (انفطار:۸): من شما را در رحم مادرتان به هر شکلی که خواستم صورتبندی کردم و قیافه به شما دادم، فرمود صَوَّرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِىَّ بْنِ اََبىطَالِبٍ فِی ظَهْرِ اَبِىطَالِبٍ عَلَى صُورَهِ مُحَمَّدٍ، فَکَانَ عَلَىُّ بْنِ اَبِىطَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ علیه و آله { (ابن شهر آشوب شیرازی، مناقب، ج۳، ص۱۷۰): خدا در صلب ابیطالب شکل و قیافۀ علی را به شکل و قیافۀ پیامبر نقاشی کرد. تا حالا میدانستید علی شکل کیست؟ مگر خدا در قرآن نمیفرماید: علی و پیغمبر، جان هم هستند }وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ{ (آلعمران:۶۱ )فَکَانَ عَلَىُّ بْنِ اَبِىطَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ علیه و آله و امّا خدواند برادرم حسین را به شکل مادرم فاطمه در رحم مادر نقاشی کرد وَ کَانَ الْحُسَیْنُ بْنِ عَلَّىٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِفَاطَمَهِ (همان)، و امّا من را که میخواست در رحم مادرم زهرا صورتگری کند، من را به شکل مادر بزرگم خدیجه نقاشی کرد کُنْتُ اََشْبَهَ النَّاسِ بِخَدِیجَهِ الْکُبّرَى (همان).
کار شخصیت این زن و مستقیم شدنش به جایی رسید که ما میخواهیم امام حسین علیه السلام را معرفی کنیم، برخلاف آنچه در دنیا مرسوم که افراد را با پدرانشان معرفی میکنند، ما در دو جا اباعبدالله علیه السلام را به مادر معرفی میکنیم السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابّنَ فَاطَمَهِه الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَدِیجَۀ الکُبّرَی (شیخ طوسی، مصباحالمجتهد، ص۷۲۰).
نقش ثروت خدیجه در برپایی دین اسلام
در روایت دارد که در روز غربت پیغمبر، خدیجه وزیر صادق پیغمبر بود و پیغمبر در کنار او آرامش مییافت (ابنسیدالناس، عیونالاثر، ج۱، ص۱۷۱ـ بحارالانوار،ج۱۶، ص۷). با این که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر، زنی ثروتمند بود، تمامی بیست میلیون دینار ثروت خود را در مسیر و راه پیغمبر هزینه کرد. ابنعباس در تفسیر آیۀ }وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى{ (ضحی:۸) فرموده: خداوند میگوید: خداوند تو را پیش قومت، فقیر یافت بیآن که مالی برای تو باشد، پس با مال خدیجه تو را بینیاز کرد(شیخ صدوق، عللالشرایع، ص۱۳۰). پیغمبر نیز درتجلیل این فداکاری فرمود مَا قَامَ وَ لَا اسْتَقَامَ دِینِی اِلَّا بِشَیْئَیْنَ : مَال خَدِیجهِ وَ سَیْفِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (شیخ محمد مهدی حایری، شجرۀ طوبی، ص۲۳۳): این دین به مال خدیجه علیها السلام و شمشیر علی علیه السلام تا روز قیامت پا بر جا شد؛ یعنی پیغمبر ثواب مال خدیجه علیها السلام را گذاشت کنار شمشیر علی علیه السلام. در پاسخ به این تلاشها و یاریها بود که پیغمبرصلّى الله علیه و آله و سلّم خدیجه را به پاداش خانهای در بهشت بشارت داد، خانهای از یک قطعه (از زبرجد ) در بهشت که در آن رنج و ناآرامی نیست(بحارالانوار،ج۱۶، ص۸).
خدیجه علیها السلام تمام سختیها را همراۀ پیغمبرصلّى الله علیه و آله و سلّم تحمّل کرد و تمام هزار شبانهروزی که حضرت در شعب ابیطالب حبس بود، این بانو خم به ابرو نیاورد. این زن، هزار شبانهروز، تشنه، گرسنه و پابرهنه در محاصرۀ دشمن به سرآورد و در این مدّت، همیشه به پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم میگفت: جان من فدای تو باد!
او که از آن هزار شبانهروز محاصره، به درآمد، از بس که در این محاصره زجر دیده بود، بیمار شد و به مرگ نزدیک گشت(بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۳۳).
زبان حال خدیجه علیها السلام هنگام مرگ
بیماری خدیجه علیها السلام که شدت گرفت، پیغمبرصلّى الله علیه و آله و سلّم به نزد او رفت و کنار بسترش نشست. خدیجه علیها السلام گریه میکرد. پیغمبرصلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدیجه جان! چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: آلان که لحظات آخر عمرم است، فقط برای یک مسأله گریه میکنم و آن این است که نمیدانم الآن که دارم میمیرم، آیا خدا از من راضی است یا نه؟ جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسولالله! خدا میفرماید، سلام من را به خدیجه برسان و بگو، من از تو راضی هستم. خدیجه شاد شد. بعد خدیجه گفت: آقا! من خواهشی از شما دارم، ولی خجالت میکشم آن را به شما بگویم؛ شما از اتاق بیرون بروید تا من آن را به دخترمان فاطمه بگویم و او بعد به شما بگوید. خدیجه فاطمۀ پنج ساله را صدا کرد و از او خواست که کنارش بنشیند. سپس به او گفت: فاطمۀ من! من میخواهم به خانۀ قبر بروم و به عالم برزخ داخل شوم، برای محفوظ ماندن من از عذاب قبر و برزخ، تو به پدرت بگو مرا در عبای خودش بپیچد و کفن کند. فاطمه جان! میدانی پدرت در این عبا چقدر خدا را عبادت کرده؟ فاطمه گفت: چشم مادر. فاطمه بیرون آمد و گفت: پدر! مادر میگوید من را در عبای خودت کفن کن! پیغمبر فرمود: فاطمه جان! چشم، و عبای خود را به او داد. فاطمه آن را برای مادر بُرد و مادر از دیدن آن، بسیار خوشحال شد.
هنوز سه روز از وفات ابوطالب نگذشته بود که خدیجه هم وفات یافت. پیغمبر شروع کرد به این که جسم شریف آن حضرت را آمادۀ سفر آخرت نماید، همین که خواست حضرت را کفن کند، جبرئیلعلیه السلام نازل شد و گفت: در میان این بقچه، کفن خدیجه است از لباسهای بهشتی که خداوند آن را به او هدیه نموده. بعد بقچهای به پیغمبر داد و گفت: یا رسولالله! خدا پنج کفن فرستاده که اولین آنها متعلّق به خدیجه است. اما عبایی که از تو خواسته، نخست رویش را با آن بپوشان و بعد او را با کفنی که من دادهام، بپوشان. دومین این کفنها هم متعلّق به دخترت فاطمه است و یکی از آنها هم متعلّق به خودت است، و چهارمین آنها هم متعلّق به علی است و پنجمین آنها هم متعلّق به حسن تو است(شجرۀ طوبی، ج۲، ص۲۳۴).
پیغمبرصلّى الله علیه و آله و سلّم که نمیخواست فاطمه علیها السلام شاهد مرگ مادرش باشد، فاطمه علیها السلام را بغل کرد و به خانۀ ابوطالب برد و او را به زن عمویش، فاطمه بنت اسد، مادر علیعلیه السلام، سپرد. بعد هم برگشت سر خدیجه علیها السلام را به دامن گرفت. خدیجه علیها السلام از دنیا رفت. هنگام مرگ، فرشتگان به استقبال حضرت آمده بودند (نمازی، مستدرک سفینۀالبحار، ج۲، ص۳۵). سپس جسد مطهّر خدیجه علیها السلام را با یارانش به حجون بردند تا او را در کنار قبر مادرش، حضرت آمنه، به خاک بسپارند. هنوز نماز میّت تشریع نشده بود، برای همین خود رسولخداصلّى الله علیه و آله و سلّم درآن قبری که برای حضرت خدیجه علیها السلام آماده کرده بودند، رفت و خوابید و سپس بیرون آمد. بعد آن گوهر پاک را در آن جا به خاک سپرد و او با ملکوتیان همنشین شد.
پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلّم که به خانه رفت، پیوسته فاطمۀ خردسال به گرد پیامبر میچرخید و سراغ مادرش را میگرفت، و رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم نمیدانست به او چه بگوید تا این که جبرئیلعلیه السلام نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور میدهد که بر فاطمه سلام کنی و به او بگویی که مادرت در میان آسیه، زن فرعون، و مریم، دختر عمران، به سر میبرد، در خانهای از تارهای طلا و نقره که چارچوبهایش، از طلا و ستونهایش، از یاقوت قرمز است. پس فاطمه علیها السلام گفت اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلَامُ و مِنْهُ السَّلَامُ و اِلَیْهِ السَّلَامُ (تبریزی انصاری، اللمعۀ البیضاء، ص۲۳).
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان
.

