دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۵
۱۴۰۰-۱۲-۱۵ ۱۴۰۲-۰۶-۲۶ ۱۸:۱۸دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۵

دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله ربّ العالمین بارئِ الخلائق اَجمَعین وَ الصّلاه و السّلامُ علی سَیّدِ الَأنبیاء وَ خاتَمِ النَبیّین حَبیبِنا و حَبیبِ إله العالَمینَ ابی القاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّد صَلّی الله عَلیه و آله الطَیبین الطاهِرین المعصومینَ و اللعن دائمُ علی اعدائِهِم اجمعینَ من الآان اِلی یَومِ الدین.
جملاتی را از دعای وجود مقدس امام سجاد (علیه السلام) در دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه خدمتتان میخوانیم که به هرحال یک مقدار بحث پیش رود. عرض کردیم، بخش اول و فراز اول این دعا حمد کردن را به یاد میدهد. حمد بر نعمت ها مارا متذکر نعمت های خدا به طور کلی میکند.حالا در بخش دوم نعمت های خاص ماه رمضان را ذکر میکند که خدا در ماه رمضان به ما هدیه هایی داده است تا به آن بخش برسیم. یک چند جمله ای فعلا از آن بخش اول را که تمامش کنیم.
حضرت اینطور به خدای متعال عرض میکند ” الحَمدُ الله الَّذی هَدانا لِحَمدِه و جَعَلنا مِن اَهله” خدایا شکرت که مارا هدایت کردی که شکرگزارت باشیم. توفیق شکرگزاری به ما دادی و مارا اهل تشکر کردن قرار دادی.مارا شایسته کردی که بی تفاوت از کنار نعمت هایت رد نشویم.” لِنَکونَ لِاِحسانِه مِنَ الشّاکرینَ وَ لَنَجزینا عَلی ذالِکَ جَزاءُ المُحسِنین”، تا اینکه وقتی در مقابل نعمت هایت شکرگزار بودیم، آنوقت تو پاداش محسنین را به ما بدهی، الله اکبر، خدا هم توفیق میدهد ما شکرگزارش باشیم، بعد که شکرگزارش شدیم، شکرش را کردیم، بعد پاداش محسنین را به ما میدهد، خودش توفیق داده است، خودش این عقل و فهم و شعور را داده است که آدم شکر بگوید، وقتی شکر گفت آنوقت جزای محسنین، محسنین مقامشان از متقین بالاتر است.’ محسن’ به تعبیر قرآن کسی است که تقوا دارد، علاوه بر تقوا صبر هم دارد. مَن یَتَّقِ وَ یَصبِر فَاِنَّ الله مَعَ المُحسِنین” که حضرت یوسف را وقتی خدا به او جزاء داد، وقتی که آن داستان حضرت یوسف تمام شد، میفرماید :” وَ کَذالِکَ نَجزی المُحسِنین “، ما محسنینی مثل حضرت یوسف را، این نشان میدهد مقام محسنین مقام بالایی است شکر، آدم را به چنین مقاماتی میرساند وَ الحَمدُلله الَّذی هَبانا بِدینِه”، خدایا شکرت میکنیم که دین خودت را به ما دادی،” وَ اختَصِّنا بِمِلَّتِه”، آن آیین و مذهبی را که خودت دوست داشتی را، مارا به آن راهنمایی کردی و مخصوص ما کردی. توانستیم مکتب اهل بیت را در مقابلش سر فرود بیاوریم و تسلیم این مکتب باشیم، ” وَ سَبَلَنا فی سّبُلَ اِحسانِه “، مارا در مسیر آن، وقتی دین شناس آدم شد، در مسیر کارهایی که آدم را به احسان میرساند، مقام احسان، مقام ولایت است، بزرگ ترین حسنه که در قرآن آمده است، ” رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَه وَ فِی الاخِرَهِ حَسَنَه “، بزرگ ترین حسنه، ولایت اهل بیت است.آنوقت در دین، خداوند راه هایی قرار داد که انسان را به مقام احسان، به آن حسنه میرساند، به آن حسنه ی واقعی میرساند. روزه یکی از آن راه هاست، نماز یکی از آن راه هاست، خیلی از این کارهایی که آدم در دین انجام میدهد، واجبات، مستحبات، اینها همه راه هایی است که آدم را به مقام انسان، مقام حسنه، مقام ولایت خواهد رساند. ” وَ سَبَلَنا فی سُبُلِ اِحسانِه لِنَسلِکَها بِمَنِّه اِلی رِضوَانه “، تا ما این کارها را انجام دهیم بعد بتوانیم بهشت رضوان را گیر بیاوریم، بالاترین مقام بهشت، بهشت رضوان است، غیر از این حور و قصور و سیب و گلابی و این حرف ها. بهشت رضوان جایی است که تمام لذت ها است اما مهم تر این است که خدا میگوید : من از تو کامل راضی ام. مقام رضوان مقام عجیبی است. بالاترین درجه، مقامی است که رضایت خدا جلوه میکند برای آدم. آن مقامی است که این حمد به هرحال در نتیجه آدم را به چنین مقاماتی میرساند. خدایا تورا حمد میکنم، حمد در نیت ” تَقَبَّلُهُ مِنّا ” حمدی که از ما قبول داشته باشی،” وَ یَرضی به عَنا ” و از ما راضی شوی، این فراز اول تمام.
امام سجاد (ع) افق هایی را برای ما باز میکند که با حمد میتوانیم به آنها برسیم. راه های پروازی را برای آدم باز میکند که مقام رضوان، به انسان رسیدن، اینها را برای ما باز میکند. بعد وارد فراز دوم میشویم، فراز دوم دعا برای ما که در ماه مبارک رمضان هستیم، خیلی قابل توجه است. حضرت، متوجه، مارا متوجه ی هدایای خدا در این ماه میکند. نعمت های خاص خدا در این ماه اند. از اینجا این فراز شروع میشود. ” وَ الحَمدُ الله الَّذی جَعَلَ مّن تّلکَ السُّبُلَ شَهرَهُُ شَهرَ الرَمَضان “، خدایا شکرت میکنیم که از آن سبل از آن راه هایی که مارا به مقام ولایت میرساند، ماه رمضان را برای ما قرار دادی. یکی از آنها ماه رمضان است. ماه رمضان چیست؟” شَهرُ الصیامُ وَ شَهرُ الاِسلام وَ شَهرُ الطَّهور وَ الشَّهرُ التَّمحیص وَ الشَّهرُ القیام ” ماه رمضان پنج خصوصیت دارد، اولا” شَهرُ الصیام”، ماه روزه است، این را کم نگیرید، روزه از ریاضت های اختصاصی انبیاء گذشته بوده است، ریاضت های اختصاصی روزه ماه رمضان البته، از ریاضت های خصوصی انبیاء گذشته بوده است که خداوند متعال امداد رسانده است به پیغمبر اکرم برای اینکه بتواند عالم را به سمت بندگی ببرد،ماه رمضان را برای همه واجب کرده است. این ریاضت برای همه ی انبیاء گذشته بوده است. امام صادق در یک روایتی، ایشان این را فرمودند، مرحوم شیخ صدوق این روایت را از امام صادق نقل کردند که فرمود :” اِنَّ شَهرُ الرَّمَضان فَرَضَ الله صیامَهُ عَلَی الاَنبیاء دون الُامَم ” ماه رمضان را خدا بر انبیاء گذشته واجب کرده بود نه امت هایشان. راوی که نشسته بود آدم زرنگی بود، گفت آقا در قرآن دارد، “کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الّذینَ مِن قَبلِکُم “، روزه بر شما واجب است کما اینکه بر پیشینیان هم واجب بوده است، معلوم است که روزه بر گذشتگان هم واجب بوده است دیگر. امام صادق (ع) فرمودند : نه، روزه که بر گذشته ها،روزه ی ماه رمضان، که بر گذشتگان واجب بوده است، فقط بر انبیاء واجب بوده است نه برای امت هایشان. روزه ی ماه رمضان فقط بر انبیاء گذشته واجب بوده است،اما پروردگار عالم منت گذاشت بر این امت آخر الزمان،” فَفَضَّلَ لله بِه هذِه الُامَّه ” خدا به این امت اخر الزمان تفضلی بخشید، “وَ جَعَلَ صیامَه فَرَضََا عَلَی رَسولِ الله وَ عَلَی اُمَّتِه ” روزه ی ماه رمضان را هم بر پیغمبر هم بر امتش واجب کرد. بنابراین روزه آن ریاضت اختصاصی انبیاء بوده است که ما داریم انجام میدهیم روزه ی ماه رمضان، کم نیست!
در رابطه با روزه خیلی مطلب گفتنی است. در رابطه با روزه ی ماه مبارک رمضان حرف زیاد است. اولا این را در نظر بگیرید، همه ی تان شنیده اید، از ائمه روایات متعدد داریم که اسلام پنج رکن دارد، پنج پایه دارد، “بَنی الاِسلام عَلَی خُمس “، پنج تا پایه دارد که اگر کسی میخواهد اسلام در وجودش قوی باشد این پنج تا پایه را باید تقویت کند، آن پنج پایه و پنج رکن چیست،؟ ” عَلَی الصَّلاه وَ الزَّکات وَ الصّیام وَ الحَج وَ الوِلایَت “، نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. این پنج پایه ای است که اسلام رویش بنا شده است، البته عمود این خیمه ولایت است، آن عمود در این پنج رکن ولایت است که اگر ولایت نباشد، این خیمه ی اسلام فرو میفتد و اسلام دیگر اسلام ناب نخواهد بود ” و ما نودیَ بِشَیِِ مِثلَ ما نودیَ بِالوِلایَه “، اما به هرحال آن ارکان هم بسیار مهم است، هر درجه ای که انسان بتواند در روزه بالا برود، اسلام در وجودش عمق پیدا میکند. ببینید، ما میدانیم روزه درجات دارد، یک روزه همان روزه ی عوام است، به تعبیر روایت من دارم میگویم، روزه ی عام. روزه ی عام همان گرسنگی و تشنگی است، همان امساک از خوردن و آشامیدن، این یک درجه اش است. بالاتر از این درجه روزه ی خواص است. روزه ی خواص این است که نه فقط از خوردن و آشامیدن انسان امساک کند بلکه تمام اعضا و جوارحش روزه باشد، چشمش هم روزه باشد، گوشش هم روزه باشد، زبانش هم روزه باشد، شکمش هم از مال شبهه ناک و حرام روزه باشد، تمام اعضاء و جوارح، این هم یک درجه بالاتر. بالاتر از این روزه که روزه ی اخص خواص است که دیگر آن خیلی مراتب بالایی است، اینکه قلب انسان و دل انسان از هرگونه چیزی که غیر خدا است منصرف باشد. دور بشود. به هر درجه ای که انسان روزه گرفت،اسلام در وجودش تحقق پیدا میکند، یعنی هرچه این پایه ها، هرچه این پایه ها و ارکان اسلام بالا رود، درجات اسلام در وجود؟ شخصی و جامعه بالا میرود. روزه، فواید عجیب و غریبی دارد، من یک اشاره ای میکنم فقط به آن، چون میخواهیم راجب بحث دیگری را اگر امشب به آن برسیم بحث کنیم، روزه فواید عجیبی دارد، بعضی از حکمت ها و فواید و آثار و برکات روزه را در روایات ما گفته اند.
یکی از آثار روزه یک اثر اجتماعی است که امام صادق (ع) فرمود : ” لِیَستَوی بِه الفَقیر وَ الغَنی “، با روزه فقیر و غنی، این طبقات اجتماعی باهم یک مقدار نزدیک میشوند. یک موازنه درست میشود. ببینید، آدمی که ثروتمند است،همیشه هرغذایی خواسته است زود سر سفره اش حاضر شده است. میتوانسته، تمکن داشته است، هر لباسی خواسته برای خود و بچه هایش تهیه کرده است، هر وسیله ای از ابزار و وسایل خانه میخواسته تهیه کرده است، برای بچه اش اسباب بازی، هر چه میخواسته تهیه کرده است، آدمی که ثروتمند است، هرچیز که میخواسته، سریع تهیه کرده است. چنین فردی، نوعا از درد آدم هایی که گرسنه هستند خبر ندارد چون همه چیز برایش فراهم بوده است. اصلا شاید نتواند تصور کند یعنی چه که یک خانواده یا یک آدمی به مایحتاج اولیه اش لنگ است، شاید ماهی یک مرتبه نتواند گوشت بخورد، یک اسباب بازی بچه اش میخواهد باید حسرت بخورد، فوقش بتواند برای بچه اش دمپایی بخرد، فوقش بتواند یک کفش برای بچه اش بخرد، اما دیگر بیشتر از این نیست، با سیلی صورت خودش را سرخ میکند، آدم ثروتمند شاید نتواند اینهارا درک کند، همان ضرب المثل معروف خودمان که سیر از شکم گرسنه خبر ندارد، حضرت یوسف (ع) وقتی عزیز مصر شد، این را در این، خدا خیر بدهد این کارگردان این فیلم حضرت یوسف را، در این فیلم هم آورده بود، حضرت یوسف وقتی عزیز مصر شد و ثروت ها زیر دستش بود، در آن زمان قحطی،میگفتند هیچ موقع سیر نمیخورد، غذا که میخورد یک گرسنگی در خودش نگه میداشت. به ایشان میگفتند آقا شما که الان همه چیز در اختیارتان است، میگفت میخواهم از درد گرسنگان خبر داشته باشم، شکم سیر نمیتواند تصور کند گرسنه چه دردی دارد، مگر اینکه خود آدم هم گرسنه باشد، گاهی موقع ها امکانات که در اختیار انسان است آدم را غافل میکند، امکانات زیادی که در اختیار انسان است آدم را غافل میکند، دست خودش هم نیست ولی غافل میشود، ای چه بسا ممکن است غفلت بکنی! از یک مومن محتاجی که واقعا محتاج باشد، با آبرو دارد خودش را نگه میدارد، تو به او نرسی و غفلت از او بکنی در اثر وفور امکاناتی که داری، آنوقت نه فقط در معنویت عقب میفتی و در آخرت چوب میخوری، در همین دنیا بلا سرت می آید. غفلت این است دیگر،
غفلت این است، اگر آدم حواسش را جمع نکند، درد آن هارا نچشد، در وفور امکانات غافل شود، همین پیش می آید. حضرت یعقوب، شنیده اید این روایت را، حضرت یعقوب آدم سفره داری بود، هر شب میگفتند سفره می انداخت. حالا یا هرشب بود یا هر هفته ای، یک روزی را! می آمدند مینشستند و اطعام میداد و استفاده میکردند، همه میرفتند. یک مرتبه ای، آن موعد مقرر گذشت، یک بنده ی خدایی دیر رسید، دیر رسید، روزه داری هم بود، دیر رسید. آمد دید سفره را جمع کرده اند، اصلا دیگر خبری هم نیست. این هیچ چیز نگفت، قاعدتا ما باشیم میگوییم خب خودت تقصیر داشتی میخواستی زودتر بیایی. اگر گرسنه بودی زودتر می آمدی، اما به هرحال، به او بی اعتنایی شد و این بنده ی خدا گرسنه منزل رفت و سر به بالین گذاشت، گفت خدایا ما در خانه ی ولی تو یعقوب هم رفتیم، ولی به ما اعتنایی نشد! در روایت دارد که جبرئیل نازل شد که یعقوب منتظر بلا باش مگر نمیدانی خدا با اولیای خود سخت میگیرد؟ خدا با اولیای خود سخت میگیرد، منتظر بلا باش. منتظر بلا باش،همان و به خاطر حسدی که بین بچه هایش افتاد و خدا هم مانع نشد، دچار فراق یوسف شد.دچار هجران یوسف شد که بیست یا چهل سال دوری را تحمل کرد.
مرحوم سید بحر العلوم در نجف زندگی میکرد، این بزرگوار دیگر نیازی به معرفی برای شما ندارد، خواهر زاده اش که از علماء بود، خواهرزاده اش بنام سید جواد جَوَل عاملی که کتاب بسیار ارزشمندی در فقه نوشته است به نام” ِمفتاحُ الکِرامَه “، این خواهر زاده ی سید بحرالعلوم بود. این سید جواد در خانه اش بود یک مرتبه دید خادم بحر العلوم آمد دنبالش، گفت آقا کارت دارد، داییت کار دارد، سید جواد به سرعت رفت، شب بود، نماز مغرب و عشاء بود، رفت دید بحرالعلوم ناراحت نشسته است، به محض اینکه سید جواد را دید، گفت، شروع کرد پرخاش به او کردن، گفت تو مسلمانی؟ گفت آقا مگر چه شده است؟ گفت همسایه ات کنارت هست دیشب گرسنه خوابیدند، با بچه هایشان سر به بالین گذاشتند، تو به آن ها نرسیدی، گفت آقا والله نمیدانستم، من نمیدانستم، سید بحر العلوم گفت بله میدانم نمیدانستی، اگر میدانستی و به آنها نمیرسیدی اصلا من تو را مسلمان نمیدانستم، ولی من گله ام این است که چرا غافل بودی؟ برای تو عذر نیست که بگویی نمیدانستم، چرا غافل بودی؟ بعد گفت این سینی غذا را برمیداری با خادم، میروی در خانه ی همان همسایه، به او میدهی، آنجا می ایستی تا غذا را بخورند، بعد برگرد بیا خانه. گله ام از این است که چرا غافلی؟
گاهی موقع ها وفور امکانات مارا غافل میکند، و الا امکانات حلال، والا امکانات حلال، چون آدم همه چیز در اختیارش است آدم غافل میشود. ماه مبارک رمضان یک تمرینی هست که خداوند متعال به آدم میدهد طعم گرسنگی، درد گرسنگی و تشنگی را به طور توفیق اجباری، آن کسی که ثروتمند است بچشد، یک موقع درد گرسنگی را بچشد تا بتواند حال فقیر را بفهمد. یک موازنه ای به وجود آید. درد اورا بتواند بفهمد چیست. لذا امام صادق (ع) فرمود : یکی از برکات روزه ” لِیَستَوی بِهِ الفَقیر وَ الغَنی “، این است، یکی دیگر از برکات روزه که خیلی قابل توجه است، من تقاضا میکنم این را خیلی عنایت بفرمایید، یکی دیگر از آثار و برکات روزه این است، امام (ع) فرمود برای اینکه با تشنگی و گرسنگی روزه، تشنگی و گرسنگی قیامت را درک بکنید. این یعنی چه؟ ببینید، خداوند متعال در این عالم طبیعت، در این عالم دنیا یک ابزار و قوایی به ما داده است، چشم، گوش، زبان، شکم که به واسطه ی اینها ما کار میکنیم. درست است، و یواش یواش این لذت هایی را با آنها تحصیلمیکنیم، با دهانمان میخوریم، غذا میخوریم، در عالم ماده این است، لذتی میبریم، دستگاه گوارش باعث میشود این غذا فرو رود، آدم لذت میبرد. با چشممان چیزهایی را میبینیم گاهی موقع ها چیزهای قشنگی، با گوشمان صداهایی را میشنویم، یواش یواش با این ابزار و قوا که از تمتعات و لذتهای دنیا بهره مند میشویم کم کم علاقه و تعلق و دل بستگی بوجود می آید. خیلی خوشمان می آید. پس این لذت ها طبیعی هم هستند، این خوش آمدن کم کم اگر آدم تعادل برقرار نکند، خیلی شدید میشود. این تعلقات خیلی زیاد میشود، یک مرتبه آدم از دنیا میرود، به محض اینکه از دنیا رفت، دیگر این ابزار که در اختیارت نیست، آنجا که دیگر، در قبر که با این چشم کار نمیکنی، با این دهان که دیگر غذا نمیخوری، با این گوش که دیگر نمیشنوی، به محض اینکه آدم مرد، از این دنیا رفت،وارد برزخ شد، این ابزار و قوا تعطیل میشوند. این ابزار گرفته میشوند، اما آن دل بستگی و تعلق به لذت ها هنوز هست. آن دل بستگی مال روح است، مال دل است، آن هنوز هست!دل بستگی هست، خیلی شدید! اما ابزارش که من تحصیل کنم آن لذت را نیست، آدم درد میکشد.
یکی از درد های عالم برزخ،مال این است، یکی از رنج ها که شدید هم است، که گه ادم دل بستگی هایش به لذت های طبیعی، دل بستگی هست اما ابزاری نیست، برای اینکه آن لذت هارا تامین بکند، خوردنی ها، چشیدنی ها، دیدنی هایی که در دنیا بود را تامین کند، تشبیها مثل ادم معتاد، ادم معتاد، دل بستگی به مواد دارد، خیلی نیازش شدید است، درد میکشد ولی وقتی مواد نباشد، آن ابزاری که بتواند آن دردش را برطرف کند، فقط باید درد بکشد. دل بستگیش را نمیتواند بر طرف کند، فقط باید درد بکشد. آن کسی هم که معتاد شده است به دنیا و لذت هایش و این تعلقات شدید شده است، احتیاطش هست اما نمیتواند تامین کند در قبر! چون با این ابزار طبیعی که آنجا نمیشود کار کرد، عالم برزخ که عالم طبیعت نیست، آدم نمیتواند کار کند، فقط باید درد بکشد، فقط باید درد بکشد. اما ماه مبارک رمضان خداوند متعال یک توفیق اجباری، یک ریاضت داده است، که یواش یواش تعلقات ادم را کم کند ! به اختیار خودت یک چیزهایی که دوست داری را نخور ! با اینکه دوست داری، نخور. ببینید ادم یواش یواش تعلقات را دارد کم میکند دیگر ! میل خیلی به آب دارد، اما نمیخورد. این علقش را، این علاقه اش را دارد کم میکند، وابستگی اش را دارد کم میکند، بعضی از لذت های جنسی، محدود میشوند.هر حرفی که ادم دلش بخواهد بزند دیگر نمیزند. یک مقدار مراقب خودش هست دیگر ! هرچه که ادم میخواهد ببیند، لذت ببرد با چشمش، جلوی خودش را میگیرد، ببینید، دارد تعلقات کم میشود و یواش یواش یک لذت های دیگری می آید ! این لذت های موقتی، جلویش گرفته میشود تا یک لذت های دیگری بیاید که اینها ماندگار برای آن طرف هم هست ! شاید هضمش یک مقدار مشکل باشد، این که میخواهم الان عرض کنم، ببینید آن بندگان خدا که با خودشان کار میکنند، وقتی غذا میخوردند لذتشان صرفا از خوشمزگی غذا نیست. آنهایی که با خودشان یک مقدار کار میکنند، این چنین نیست، عذر میخواهم این تعبیر را میکنم، لذتشان صرفا یک لذت حیوانی نیست که غذا را بخورد و کیف کنند، برای کیف نمیخورند، بلکه آنهایی که میفهمند چکار باید بکنند، که همه ی شما انشاءالله اینطور هستید، غذا را میخورند از این باب است نه اینکه لذت نمیبرند، بالاخره ذائقه دارند، حس چشایی دارند، بالاخره لذت، اما برای لذتش نمیخورد، برای کیفش نمیخورد، بلکه چون خدا به او این بدن را داده است، در عالم طبیعت است وظیفه دارد به این بدنش برسد.بدن حقی دارد، بدن حقی دارد. از باب وظیفه، عرض میکنم شاید یک مقداری تصورش مشکل باشد. یک موقع بگویید یعنی هر موقع که غذا میخوریم،غذا میخوریم غربت الی الله، نه لازم نیست نیت بکنند، که غذا بخوریم،غربت الی الله لازم نیست
یک کسی را گفته بودند، به یک بخیلی گفته بود که آقا چرا شما مارا مهمان نمیکنی خانه ات؟ آن بخیل گفته بود آخر تو در غذا خوردن هول هستی، خیلی میخوری، می آیی لقمه ی اول هنوز تمام نشده، دومی را بالا میفرستی، آن بنده ی خدا به این بخیل گفت، پس چه؟ میخواستی بین هر دو لقمه دو رکعت نماز بخوانم؟ دیگر آدم لقمه لقمه بخورد دیگر، برای هر دو لقمه که آدم نمیتواند دو رکعت نماز بخواند. نمیخواهم این را بگویم که سر هر لقمه ای ادم نیت بکند، نه، اصلا خود به خود اینطور شده که همیشه کاری را که انجام میدهد، به خاطر این است که خدا بر دوشش وظیفه ای گذاشته است، حق این بدن است، باید به آن برسی، هر کاری که میکند نیت دار کند، در همه ی کارهایش نیت دارد،
من یک مرتبه ای شاید خدمت شما بزرگواران عرض میکردم، مرحوم کاشف الغطاء، فقیه بزرگ شیعه، قسم میخورد، در زندگی اش است، قسم میخورد که من چهل سال در زندگی ام یک کار مکروه یا مباه یا حرام نکردم. تمام کارهایم یا واجب بوده اند یا مستحب. قسم میخورد که چهل سال هرکاری که من کردم یا واجب بوده است یا مستحب. عه؟ حاج آقای کاشف الغطاء، یعنی شما غذا نمیخوردی؟ خب این غذا خوردن که مباح است، مستحب نیست، چرا، روی همه ی کارها نیت داشته است. نیت یعنی از باب وظیفه انجام میدهم، تازه این مرتبه ی خیلی بالایی نیست، بالاتر از این میدانید چیست؟ بالاتر از این این است که ان بندگان خاص خدا که درجه ی شان بالاتر رفته است، آنها اصلا یک جور دیگر است. آنها وقتی غذا میخورند لذتشان از پذیرایی خدا است نه از غذا. باز هم نه اینکه کامشان عیبی دارد، مریض اند، اصلا نمیتوانند غذا را بچشند، نه! بالاتر از این اصلا لذت میبرند که خدا این را به من داده است. خدا دارد پذیرایی میکند. پذیرایی خدا خیلی قشنگ است دیگر! این مهم است.
یکی از شاگردان شیخ انصاری میگویند در فهمش یک مقداری مشکل بود، کم استعداد بود، توسل کرده بود به امیر المومنین، که امیر المومنین به ما هم عنایتی کن یک مقدار ماهم بفهمیم. درس شیخ را نمیفهمم. درس شیخ انصاری را، یک درس سنگینی بود، نمیفهمم. در خواب حضرت امیر را دید که یک ظرف کوچکی آش به او داد، گفت این را بخور، این آش را خورد، اصلا در همان حالت خواب حس کرد که ظرف استعدادش وسیع شده، اما یک صحنه ی دیگری در همان عالم خواب به او نشان دادند، نشان دادند که استادش شیخ انصاری کنار امیر المومنین ایستاده، یک ظرف بزرگ آش به قول خودمان یک پاتیل، یک ظرف بزرگ آش جلوی شیخ انصاری است، اما شیخ انصاری توجهش به آش نیست، غرق در جمال امیر المومنین است، لذت را از امیر المومنین میبرد که دارد او را پذیرایی میکند. آنوقت گاهی موقع ها یکی دو قاشق میخورد،چون حضرت امیر دارد اورا پذیرایی میکند، از آن باب، ببینید لذت را از آن پذیرایی میبرند، لذت را از آن میبرند، خوش به حال چنین کسانی که اینطور رشد میکنند. از غذا خوردن صرفا کیف حیوانی نمیبرند. لذتشان آن لذتی نیست که حیوانات هم آن لذت را میبرند دیگر ! نه! بلکه بالاتر، یا برای وظیفه است که خدا بدن به من داده است باید تامینش کنم و یا بالاتر برای رضای خداست، از پذیرایی خدا لذت میبرند. آنوقت، حالا شما نگاه کنید، چنین کسانی اگر از دنیا رفتند اینها چون بند آن لذت های مادی نبودند، لذت را از یک چیز بالاتر میبردند، آن هنوز برقرار است، آن لذت هنوز برقرار است، چون لذت را از پذیرایی خدا میبردند، لذت را با خدا بودند میبردند، خب بعد از مرگ آن هم است دیگر، لذا رنجی نمیبرند،آن کسی که فقط به خاطر کیف حیوانی میخورده است، بعد از مرگ دیگر آن کیف نیست. لذت غذا فقط تا موقعی است که در دهنش است، دیگر بیشتر از این که نیست. لذت های مادی موقتی هستند اما آن کسی که لذت های بالاتری گیر اورد، بعد از مرگ هم آن لذت ها با دوام هستند، هنوز هستند. ماه رمضان این را به ما یاد میدهند، میگوید گرسنگی و تشنگی را بچش، تعلقاتت کم شود، فقط بند لذت های مادی و حیوانی نباشید، یواش یواش لذت های دیگری را بچشی که آن لذت ها پایدارند. بعد از مرگ هم هستند.
“این دهان بستی دهانی باز شد”
“تا خورنده ی لقمه های راست شد”،
اینها را به آدم یاد دادند، اینها واقعا ارزشمند اند، خب، این ماه مبارک رمضان البته فایده ی اصلی و سر اصلی روزه در ماه رمضان همانی است که خدمتتان عرض کردم، حکمت اصلی روزه این است که ادم را به ولایت میرساند، لذا اهل بیت فرمودند :” نَحنُ صیامُُ”، ما روزه ایم، ما روزه ایم، یعنی اگر روزه بگیرید به ما هم میرسید، ولایت اهل بیت در وجودتان مستحکم تر میشود. خب، امام سجاد (ع) در این دعا دو سه تا تعریف برای ماه رمضان کرده است، فرموده ماه رمضان” شَهرُ الصّیام وَ الشَّهرَ الاّسلام”، ماه تسلیم شدن است. ببینید در ماه رمضان تکلیف از در و دیوار میبرد. این خیلی قشنگ است. آقا این که دوست داری را نخور! چشم! آن را نیاشام! چشم! اینکار جنسی را انجام نده ولو با حلال! چشم! ببینید آدم مدام باید چشم بگوید. عید فطر که آمد با اینکه یک ماه من به تو گفته بودم نخور اما امروز میگویم باید بخوری ! چشم ! خدایا تا به حال که نخوردن واجب بود، حالا خوردن واجب است؟ ببینید چقدر آدم چشم میگوید؟ اینکه حج،میدانید آنهایی که حج مشرف شدید ازشان بپرسید، از اینهایی که حج مشرف شدند، به خصوص حج تمطع که اعمالش خیلی بیشتر است، حالا حج عمره خیلی کوچک است ولی تمطع اعمالش بیشتر است، آنوقت آنجا که آدم میرود، همان اول که تعبیه میگوید یک مرتبه محرم میشود. محرم که شدی، به تو میگویند که، در آینه نگاه نکن، عه؟! آینه؟بله، آینه نگاه نکن، چشم، حیوانی را نکشی، والا پشه ای، چشم، بدنت را خون نندازی مثلا با خاراندن و امثال آن، چشم، کفشی که میپوشی، آقا به کفس آدم هم کار دارند، کفش طوری نباشد که کل ماهایت را بپوشاند،چشم، لباسی که تنت است، عه لباس را هم؟ بله، نباید دوخته نباشد، نخ دوخت. یک مرتبه میبیند غلغله ای میشود از تکالیف. تکالیف خدا میریزد روی انسان! آنهایی که از حج برگشتند از آنها بپرسید وقتی تمام میشود احرام، حس میکنند از عرش به پایین آمده اند، چرا؟ چون یک مدت فقط طبق دستور خدا بالا پایین میشدند، خدا به لباست کار دارد، به کفشت کار دارد، به حرفت کار دارد، به چشمت کار دارد، آنجا یک مرتبه همه اش آدم با پیچ خدا میپیچد، خب؟ یک مرتبه از احرام بیرون آمدی میگویند حالا برو، آزادی، عه خدایا کاش باز هم بود! کاش مرا ول نمیکردی،این تکلیف های تو داشت، مرا اینقدر تسلیم کرده بود. خیلی تکلیف قشنگ است.
ماه رمضان آدم را به اسلام، به تسلیم میرساند که روح دین همین است دیگر. “شَهرَ الاِسلام وَ شَهرَ الطَّهور” ” ماه رمضان ماه طهور است، ماهی است که آدم پاک پاک شود، از عادات زشت، از اخلاقیات زشت، از گناهان، از افکار شرک آلود، هر ماه دیگری اینطور نیست، هرجایی آدم نمیتواند پاک شود، به این سادگی که در ماه رمضان هست، ببینید شما در خانه ی تان یک جایی را درست کرده اید به عنوان حمام، آنجا وسایل و ابزار برای تطهیر هست، درست است؟ در اتاق پذیرایی نمیشود، در هرجایی نمیشود، در آشپزخانه نمیشود، وسایل و ابزارش نیست. در بین ما ماه رمضان یک خصوصیتی دارد که وسایل و ابزار برای پاک کردن هست، چون ملائکه در کارند. شیاطین در غل و زنجیر اند. طبق روایات پیغمبرتان دیگر، شیاطین در غل و زنجیرند. رحمت خدا، خروار خروار میبارد نه کیلو کیلو. خروار خروار میبارد! اینجا آدم خیلی راحت میتواند پاک شود. لذا فضای استحمام است. فضای طهور پاک شدن است. البته به شرطی که آدم واقعا این کار را بکند و درست استفاده بکند،
یک استادی بود خدا رحمتش کند، میگفت : ما بچه که بودیم، میرفتیم حمام، این حمام خزینه های قدیم، میگفت میرفتیم حمام، دو سه ساعت آنجا چند تا بچه میرفتیم، در سر و کله ی همدیگر میزدیم، در آن فضای حمام تازه چرک هایمان در میامد باید بیرون میامدیم، بیرون میامدیم، خانه یک فصل کتک از مادرمان میخوردیم، تو رفتی حمام کثیف تر برگشتی که، تو رفتی انجا فقط چرک هایت را خیس دادی آمدی ! خوش به حال آن کسی که از این طهور از این حمام خدا استفاده کند، نیاید بی ادبی کند که آنوقت خدا به او بگوید فلانی تو که آمدی در این ماه فرصت هایت را از دست دادی، کثیف برگشتی، چرک هایت را فقط خیس دادی، از آن استفاده نکردی! “شَهرُ الطَّهور وَ شَهرُ التَّمحیص”، آدم عیب هایش را برطرف میکند و شَهرُ القیام ” شهری است که ماهی است که آدم میتواند بلند شود. زمین خورده ها در این ماه بلند میشوند. “شَهرَ القیام”. این ماه، این فواید را دارد، البته به شرطی که آدم با درمان خدا درمان شود. مقابله نکند با این مداوای خداوند. گاهی موقع ها آدم مقابله میکند، خدا میخواهد گرسنگی بدهد، عذر میخواهم این تعبیر را میکنم، تا آن ثانیه های آخر سحر میخورد، بابا مگر جنگ داری؟ یکی میگفت که من ماه رمضان خیلی راحتم، تا آن دم آخر میخورم، میگفت بعدش هم نماز صبح را که خواندم میگیرم میخوابم، میخوابم تا بعد از ظهر نزدیک های عصر فقط به اندازه ای که بلند شوم یک نماز ظهر و عصر را بخوانم بعدش هم افطار میشود. افطار هم لقمه دستم میگیرم تا اذان را گفتند دیگر به آن اخرش هم نرسیدی. خب ببین، مگر داری با خدا داری جنگ میکنی؟ بگذار کمی گرسنگی بکشی! چیزی نمیشود، از دست نمیروی! مطمئن باش از دست نمیروی، به شرطی که آدم با این کاری که خدا میخواهد به سر آدم بیاورد دعوا نداشته باشد.
بعد امام سجاد (ع) یک جمله ای فرمود : من این را میگذارم چون بسیار بحث با عظمتی است، امام سجاد میفرماید، در این ماه رمضان خدا سه هدیه داده است، همه ی ما میدانیم اما باید تذکر به ما داده شود که بهتر قدر بدانیم. خدا در این ماه رمضان سه تا نعمت داده است، هرکدامشان فوق العاده است، یکی همین روزه است، همین نعمت روزه که خدمتتان عرض کردم فواید و آثاری دارد، هم آثار فردی، هم اجتماعی، هم دنیوی هم اخروی. آثاری دارد. اما آن هدیه های اصلی خدا در ماه رمضان روزه نیست، یک چیز های دیگری هست. لذا شما ببینید، قرآن وقتی میخواهد ماه رمضان را معرفی کند، نمیگوید” شَهرُ الرَّمَضان، الَّذی کُتِبَ فیه الصیام”، ماه رمضان آن ماهی است که روزه در آن واجب شده است. نه! میگوید ماه رمضان، “اَلَّذی اَنزِلَ فیه القُرآن”، ماه رمضان آن ماهی است که قرآن درآن نازل شده است، هدیه ی خدا در این ماه قرآن است و چیز عجیبی است. این را من میگذارم برایتان چون یکی دوشب درباره ی قرآن باید یک بحثی کرد، هرچه آدم معرفتش با قرآن بیشتر بالا رود بهتر میتواند بهره مند شود.
این هدیه ی دوم خدا غیر از روزه، قرآن که تمام حقیقت قرآن در این ماه به قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد و از طریق پیغمبر بر امت نازل شد،پیغمبر اکرم ابتدا قرآن را گرفت و از طریق پیغمبر اکرم ما مخاطب قرآن شدیم. قرآن با ما حرف دارد، قرآن با ما کار دارد، ما فقط تماشاگر قرآن نیستیم که از بیرون بایستیم ببینیم که یک قرآنی نازل شد بر پیغمبر، نه، این قرآن برای تو است، با تو حرف دارد، پدر اقبال لاهوری،میگوید : عذر میخواهم خود اقبال لاهوری، میگوید پدرم یک مرتبه به من گفت : محمد، ( اسم اقبال،محمد بود ) پدرم به من گفت : محمد، وقتی میخواهی قرآن بخوانی، جوری بخوان که گویی قرآن الان برتو نازل شده است. اقبال میگفت از آن به بعد، وقتی میخواندم اصلا یک چیز دیگری از قرآن میفهمیدم. قرآن دارد با من حرف میزند. من اجازه میخواهم، این حیف است که الان فقط یک ناخونک بهش بزنیم. میگذاریم برای شب بعد راجب قرآن و اینکه قرآن نازل شد از کجا نازل شد. خیلی شنیده ایم نزول قرآن، تنزیل قرآن، اینها در قرآن هستند، اِنّا اَنزَلناه ” ما قرآن را پایین اوردیم، پایین، یعنی از کجا پایین آمد؟ چطور پایین آمد؟ تنزل قرآن یعنی چه؟ آن خزینه ی قرآن که قرآن از آنجا آمده کجاست؟ آن خزینه! آن معدن! کجاست؟
اینها بحث هایی هست که اگر آدم متوجه شود، خیلی بدردش میخورد چون قرآن پایین آمده تا مثل یک طناب آدم را به همان خزانه برساند. بالا ببرد! ” حَبلُُ مُتَّصِل بَینَک وَ بَینَ الله” رشته ی اتصال بین انسان و خدا! این دو، سومین چیزی که خداوند متعال در ماه مبارک رمضان تفضل کرده است به بندگانش که امام سجاد در این دعا میگوید، شب قدر است. سه هدیه خدا داده است، روزه، قرآن، شب قدر! به خدا قسم اگر ما بدانیم شب قدر چه اتفاقی در این عالم رخ میدهد. یک لحظه ی شب قدر را از دست نمیدهیم. اینکه من شب اول خدمتتان عرض کردم مرحوم ملکی تبریزی، در المراقباتشان میگوید آن هایی که اهل اند، آن هایی که میفهمند در عالم چه خبر است، یک سال، رصد میکنند در کمین مینشینند، تا شب قدر را بتوانند بزنند، بتواند شب قدر را بگیرند، یک سال مواظب اند، تا بتوانند به شب قدر برسند. این سه چیز هست. حالا راجب روزه یک چیز هایی خدمتتان عرض کردم مختصر، اما راجب آن دوچیز دیگر، یعنی قرآن و شب قدر، این بحث دارد، این را انشاءالله میگذاریم برای شب های آینده، از همه ی شما عذر میخواهم وقت من الان تمام است یک توسلی داشته باشیم،
ذکر مصیبت و روضه
وصال شیرازی، از مرثیه گوهای خوب امام حسین (علیه السلام) بود. شاعر بود. در وصف عاشورا و کربلای امام حسین خیلی شعر دارد، شعرهای جانسوزی هم دارد، ایشان یک مرتبه خواب دید، در خواب حضرت زهرا (س) را، خانم حضرت زهرا (س) به او بی اعتنایی کرد، خیلی اعتنا نکرد، این وصال عرض کرد که خانم جان، ما مرثیه گوی بچه ات هستیم، مرثیه گوی حسینت هستیم، چرا شما به ما عنایتی نداری؟ خانم حضرت زهرا برگشت فرمودند که مگر حسن پسرم نیست؟ چرا برای حسنم مرثیه نمیگویی؟ او مظلوم است! چرا برای او نمیگویی؟ گفت :خانم چه بگویم؟ من بلد نیستم، چه بگویم؟ حضرت زهرا (س) یک مصراع را در درهانش گذاشت گفت : این را بگو،
” از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد “
از تاب رفت و تشت به برخواند و ناله کرد، یک نرتبه وصال از خواب پرید، این مصراع را ادامه داد، از تاب رفت و تشت به برخواند و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد
آن خونی که در تشت به خانه آمد دل امام حسن مجتبی بود که مظلوم از بچگیش مظلومیت هارا دیده بود، هشت سالش بود که دستش در دست مادرش بود، در کوچه داشت میرفت. شاید هشت سال بیشتر نداشت، اولین طعم غربت و مظلومیت را چشید، آن نانجیب وقتی آن سیلی را به گوش مادرش زد، ” ثَُم لَتَمها و کانی اَنظُرُ اِلی غُره فی اُذُنِها اَن نَقَف مِنَ اللَّتَم” که گوشواره در گوش مادر من شکست. آن نانجیب آنچنان لطمه زد و سیلی زد که گوشواره در گوش مادر من شکست. دست مادرش را گرفت به سمت منزل آمد. یک مقدار که بزرگتر شد کنار منبر مروان مینشست، آن نانجیب پست، دشنام میداد به امیر المومنین! امام حسن (ع) باید می نشست و صبر میکرد. ای کسی که مظهر حلم خدا بودی، چقدر صبر ! چقدر صبر! میدانید امام حسین روز عاشورا، اباعبدالله در روز عاشورا آن آخر که خیلی ها شهید شدند برای اتمام حجت با آن قوم و لشکر عمر بن سعد رفت، گفت مگر من حقی از شما ضایع کرده ام؟ مگر مالی از شما برده ام؟ مگر حلال خدا را حرام کرده ام، گفتند نه! امام حسین پرسید پس ” بم تستهلون دمی؟” چرا با من میجنگید؟ چرا خون مرا مباح میدانید؟ برگشتند گفتند : ” بُغضََا لِاَبیک ” به خاطر بغضی که از پدرت علی داریم. امام حسین بلند بلند گریه کرد وقتی دید به پدرش اهانت شد. بلند بلند گریه کرد و دیگر آنها را امان نداد، آنچنان حمله کرد که لشکر کوفه در بیابان پراکنده شدند اما امام مجتبی نمیتوانست، باید مینشست وقتی اهانت میکردند، می نشست گوش میداد و صبر میکرد.
این بزرگوار حتی در خانه اش هم راحت نبود. در خانه اش ! امام حسین همسری مثل رباب داشت، که تا آخر عمرش بعد از عاشورا زیر سایه نرفت، یعنی هر موقع آفتاب رویش می افتاد بلند نمیشد در سایه برود، مگر اینکه خود آفتاب میرفت و از رویش رد میشد خودش به اختیار بلند نمیشد در سایه برود. میگفتند خانم چرا اینطور میکنی؟ در این آفتاب نشستی! من خودم دیدم شوهرم اباعبدلله را در آفتاب بدن مطهرش افتاده بود، امان از وفا، امان از وفا ! اما امام مجتبی (علیه السلام) وقتی وارد خانه اش میشد این همسرش به او نیش میزد و زخم زبان میزد و اذیت میکرد اورا و آخرش هم اورا مسموم کرد. وقتی این بزرگوار دیگر بدنش سم اثر کرده بود افتاده بود در بستر دم دم های آخر بود، جناده آمد گفت آقا جان نصیحتی میکنی مرا؟
امام حسن شروع کرد همان نصیحت معروف را، ” یا جناده استعد لسفرک و حصل ذالک قبل حلول عجلک “، خودت را برای آن طرف قبل از اینکه عجلت برسد آماده کن، خودت را مهیا کن، اینها را شروع کرد به گفتن، یک مرتبه حال حضرت منقلب شد، فرمود تشتی بیاورید، تشتی بیاورید، که یک مرتبه دیدند که این خون با لخته هایی خارج میشد، که ظاهرا لخته های جگر او بود. در همین حال امام حسین (علیه السلام) وارد شد، تا چشم امام مجتبی به برادرش افتاد شروع کردن، هر دونفر شروع به گریه کردن، همدیگر را دیدن، امام مجتبی رو کرد به امام حسین فرمود ” یا اَباعَبدالله لا یَومَ کَیومِک “، یا اباعبدالله، مثل تو روزی نیست، یعنی حسین جان فقط گریه نکن بر مسمومیت من، تو هم مسموم میشوی آن تیر سمی آنچنان به سینه ات بخورد، توهم مسموم میشوی! وجود مقدس سید الشهدا، برادر بزرگوارش را پس از شهادت در قبر گذاشت، در قبر صورت زیبای امام مجتبی را از کفن بیرون کرد روی خاک گذاشت، یا پیغمبر، یا رسول الله، خود فرمودید که گریه بر حسنم، بهشت را واجب میکند بر شخص! گریه کنان مظلوم اهل بیت (علیه السلام)، در جمع نشسته اند، دست به دامن این بزرگوارهستند، وقتی صورت زیبای امام مجتبی را روی خاک گذاشت، شعری خواند، فرمود که برادرم، میگویند غارت زده آن کسی است که اموالش را برده اند اما غارت زده مثل منی هستم که چون تو برادری را از دست دادم، غارت زده من هستم.
عرض میکنیم، ختم مصیبتمان یا اباعبدالله اینجا بیشتر غصه خوردی، کنار این برادر، یا وقتی صدای آن برادرت را از علقمه شنیدی گفت” یا اَخاه، اَدرِک اَخاک” تیر در چشمش خورده بود دیگر نتوانست، صورتش را خون گرفته بود، عمود آهنین بر سرش فرود آمده بود، دست های مقدسش قطع شده بود فریاد زد، یا اخاه ادرک اخاک ” اینجا بود که بر اباعبدلله آنچنان سخت آمد گفت: الان اِنکَسَرَ ظَهری وقُلتُ حیلَتی “،
لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلّا بِا الله العَلی العَظیم
خدایا تورا قسم میدهیم، به مظلومیت امام مجتبی فرج مولایمان امام زمان را تعجیل بفرما،
خدایا به مظلومیت اهل بیت، به خون دل امام مجتبی، مارا از یاوران حضرت در غیبت و ظهورش قرار بده.
خدایا حاجات شرعی این جمع، همه ی محبین و شیعیان امیر المومنین براورده بخیر بگردان!
خدایا به محمد و آل محمد این توسلات اشک ها، عبادات ناچیز به کرمت قبول و ذخیره آخرتمان قرار بده.
به محمد و آل محمد رهبر بزرگوارمان، خادمین دین بر توفیقات طول عمرشان بیفزای.
امام راحل، شهدا، ذوی الحقوق با اهل بیت مشحور بگردان. مریضان اسلام، منظورین، شفای عاجل کرم بفرما،
عاقبت همه ی مارا ختم به سعادت و خیر بگردان.
صلواتی عنایت بفرمایید
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی
.






