Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
حجت الاسلام عالی (م6 ن27) متن گردآوری مهدویت استاد عالی ؛ گردآوری مهدویت

تکالیف شیعیان نسبت به امام زمان

emam-mahdi-alli34

تکالیف شیعیان نسبت به امام زمان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

امشب را چند نکته که به نظرم لازم میرسد در رابطه با وجود مقدس به عنوان وظایف شیعه، این را به ما گفتند که ظهور حضرت را نزدیک بدانید و واقعا هم در علائمی که حالا اجمالا خدمتتون عرض خواهم کرد، ظهور حضرت نزدیک است، در روایت از امام صادق است که شاگردشان مفضل فرمودند ” توقع امر صاحبک لیلک و نهارک، صبح و شب منتظر ظهور صاحبت باش، یعنی الان بگو فردا صبح، صبح بگو شب، ظهور میکند. یعنی اینطوری آدم باید عقیده اش باشد این تعبیر امام صادق است صبح و شب منتظر او باش، اخر دعای عهد شما میخوانید انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا، آنهایی که معتقد نیستند مسله ظهور را بعید میدانند اما ما نزدیک، در روایت هست که حضرت امیر فرمود: ظهور ولی عصر ناگهانی رخ میدهد، فلیفرجن لا برجل منا بغته برجل منا اهل البیت، ناگهان شخصی از ما اهل بیت خداوند فرج را تحقق میبخشد و ظهور رخ میدهد لکن ناگهانی، این را دقت کنید که مساله نزدیکی ظهور یک چیز جدی است، حتی بعضی از بزرگان ما اعتقاد دارند که ظهور اصغر حضرت رخ داده فقط ظهور اکبر مانده، یعنی همانطور که غیبت دو نوع بوده، غیبت صغری و غیبت کبری، ظهور هم دو قسم است، ظهور اصغر و ظهور اکبر.

همانطور که هنگام پنهان شدن خورشید ولایت در پس پرده غیبت به تدریج خورشید غایب شد، هفتاد سال غیبت صغری بود و بعد غیبت کبری، شما اگر خورشید ظاهری را هم نگاه کنید، هنگامی که میخواهد غروب کند، و افول کند، اینطور نیست که یک مرتبه برود و تاریکی بیاید به مدتی سرخی میماند بعد آهسته آهسته، سرخی میرود و تاریکی می آید، به تدریج این غروب صورت میگیرد، غیبت حضرت به تدریج صورت گرفت، غیبت صغری و کبری، ان وقت طلوع این خورشید، و ظهور حضرت هم به تدریج صورت میگیرد، مثل همین خورشید که صبح میخواهد طلوع کند این چنین نیست که شب باشد و یکمرتبه تبدیل به صبح شود این طور نیست، کم کم به تعبیر خودمان هوا گرگ و میش میشود یعنی یک مقداری سپیده میزند یواش یواش از سمت افق سپیده فرا گیر میشود بعد خورشید می آید بالا، یعنی یک فجری، یک مطلع الفجری، فجر طلیعه صبح است، حالا در رابطه با خورشید امامت هم،من این را تشبیه میکنم به خورشید چون در روایات ما حضرت ولیعصر به خورشید تشبیه شده، در رابطه با ظهور حضرت هم گفته شده، حضرت یک ظهور اصغری خواهد داشت بعد ظهور اکبرشان، آن ظهور اصغر چیست؟ چه علامتهایی دارد؟ که بعضی ها معتقدند الان رخ داده، ظهور اصغر حضرت چیست که بعضیها معتقدند که الان رخ داده و ظهور اکبر مانده؟

ظهور اصغر در بعضی روایات هست یکی از علائمش این است در روایت از امیرالمومنین در کتاب عقد الدرر هست که یظهر المهدی علی افواه الناس فیشربون حبه، حضرت ولیعصر ابتدائا نامشان به زبانها می افتد بعد خودش می آید، ابتدا نامش به زبانها فراگیر میشود، انصافا نسبت به ۳۰، ۴۰ سال قبل، مقایسه کنید نام حضرت بسیار فراگیر شده شاید حدود ۳۰، ۴۰سال پیش یک مقدار قبل از انقلاب حالا چه برسد به ۴۰، ۵۰، ۶۰سال قبل. این مسجد جمکران که شما در قم الان به این شکل میبینید یک مسجد کوچک وسط بیابانی بود که قلیلی تک و توک از خواص میرفتند برای مسجد جمکران، اما الان امار مسجد جمکران یعنی آمار زائرینش را دادند در طور سال آمار زائرین از زائرین مکه بیشتر است، یعنی یک چیزی حدود ۱۵،۱۶ میلیون نفر.

به هر حال این گسترش یافتن نام و یاد حضرت است،نه فقط در بین ماها، نه فقط در بین شیعه و نه فقط در بین مسلمانان، شما اگر یک مقداری به بعضی از این پایگاههای اینترنتی رجوع کنید، می بینید این مساله منجی بسیار جدی در بین ادیان و مکاتب در افکار دیگران مطرح است و کتابها و فیلمها، حالا چه مثبت و چه منفی، هم کتابهای مثبت در این زمینه نوشته شده و هم منفی برای خراب کردن، اینها خیلی گسترش پیدا کردند، واقعیت است، ببینید این تعبیر حضرت امیر است ظهر المهدی علی افواه الناس، یعنی الان ظهور اصغر است و این فراگیر شده، یکی دیگر از نشانه های ظهور اصغر حضرت این است که روایات متعدد که یک دو تا سه تا پنج تا نیست،که بگویید ضعیف السند است، روایات متعدد داریم که قبل از ظهور حضرت نهضتی در ایران رخ میدهد و مردم ایران زمینه ساز ظهور حضرت ولیعصر میشوند، مردم ایران، در بعضی روایات اسم بردند قم سلمان، در بعضی به عنوان مشرق زمین.که مشرق سرزمین اسلامی در آن زمان ایران بوده،مغربش اندلس بوده و مشرقش ایران بوده که پیغمبر فرمود: یخرج اناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه،گروهی از مشرق زمین یعنی ایران خروج میکنند و زمینه سازی میکند حکومت حضرت ولیعصر را.

امیدواریم که آن نهضرت زمینه ساز همین نهضت باشد. به هر حال این هم یکیزا نمونه هایی است که نشان دهنده نزدیک بود ن ظهور است، یکی از خوبان قم که شاید همین سالهای اخیر از دنیا رفت و خیلی از قمیها هستند که ایشان را میشناسند با او رفیق بودند و خاطراتش را یادش هست یک کسی بود به نام میرزا ابوالفضل، در بازار قم قهوه خانه داشت، به او میگفتند میرزا ابوالفضل قهوه چی، از خوبانی بود خیلی چیزها سینه به سینه آنهایی که دیندند و با او رفیق بودند در کتابی چیزی نیامده، این میرزا ابوالفضل از عاشقان امام زمان بود من هم برای اینکه رفع خستگی بشود و هم آن چیزی که میخواهم را برایتان نقل کنم و خستگیتان در برود و آماده یک نکته علمی شوید شاید الان سوال در ذهن بعضیهایتان خلق شده باشد که آن را بعدا میگویم، این میرزا ابوالفضل از عاشقان امام زمان بود چهارشنبه ها و جمعه ها جمکرانش ترک نمیشد یک آدم این چنینی بود بعضی از این بازاریهای قم میگفتند میرزا ابوالفضل جمعه مال خودت میخواهی بروی جمکران برو اما چهارشنبه ها بالاخره ما غذا میخواهیم چایی میخواهیم، چهارشنبه ها دیگر این مغازه ات باز باشد، او گفت من جمکرانم را تعطیل نمیکنم امدند که یک کاری بکنند که چهارشنبه ها را تعطیل کند تهدیدش کردند، حالا یا به شوخی یا جدی کاری نداریم، گفتند میرزا ابوالفضل این دفعه اگر بروی جمکران مغازه ات را تعطیل میکنیم، رفتی برو دیگر برنگرد، او هم گفت هرکاری میخواهید بکنید بکنید، رفت چهارشنبه جمکران، شب حضرت ولیعصر را در خواب دید حضرت فرمود میرزا ابوالفضل میخواهند مغازه ات را ببندند گفت آقا من قربان خودت بروم مغازه را میخواهم چکار من فدای خودت بشوم من مغازه را میخواهم چکار؟ حضرت فرمود به هر حال من یک همچین چیزی را به اطلاعت رساندم، فردایش که آمد دید درب مغازه را قفل زدند خودش رفت یک قفل بزرگتر خرید آمد در مغازه اش را قفل زد و قفلش کرد و رفت و هنوز که هنوز است در عالم برزخ منتظر حضرت است یک آدم عاشق بود البته بعضی­ها ممکن است با آن عقل معاشی اینها را محاسبه کنند و مناقشه کنند به هر حال حرف عشق یک حرف دیگر است، شاید بعضی وقتها با عقلهای معمولی جور در نیاید، گفت

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

میگوید هرکس در این حقله هست من را میفهمد و الا اگر خارج از این حلقه باشد درک نمیکند و نمیفهمد، این میرزا ابوالفضل چون حقیقتا عاشق امام زمان بود بود از طرفی مرحوم جعفر آقای مجتهدی که اسم این بزرگوار را من کم و بیش بردم خیلی دوستش داشت آن ولی علاقه به میرزا ابوالفضل داشت، این هم که شدیدا ارادتمند آقا جعفر اقای مجتهدی بود یک ماه مبارک رمضان جعفر آقای مجتهدی کوه خضر نزدیک جمکران است، کوه معروفیست، به نام کوه خضر بالایش هم یک مسجدی است حالا یک جایی با معنویتی هم هست در ماه مبارک رمضان بود این جعفر اقای مجتهدی شروع کرد یک مناجاتی را خواندن، برای حضرت ولیعصر صوت ایشان هم نقل میکنند صوت داوودی بود بسیار صوت خوشی داشته شروع میکند اینها دوتایی خواندن، دوتا عاشق اام زمان و اهل بیت، به شدت گریه میکنند بعد که مناجات تمام میشود جعفر آقا رو میکند به میرزا میگوید میرزا چشمی داری که بتواند تمثال حضرت را ببیند یا نه؟ گفت ان‌شاالله دارم، گفت نگاه کن، میگوید من نگاه کردم و با عنایت ایشان یک تمثالی از حضرت دیدم که حضرت به صورت نیم خیز داشت بلند میشد مانند کسی که از نماز دارد بلند میشود حضرت به این حال در حال بلند شدن بود حضرت دیگر، قیام نزدیک است، میرزا ابوالفضل میگوید من چند لحظه نگاه کردم غش کردم، بیشتر نتوانستم نگاه کنم شدت عشق بود میگوید نتوانستم نگاه کنم غش کردم،

ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر کن
گردی به پا شد در افق گویی سواری میرسد

یک گردی به پا شده در افق گویی سواری میرسد، حالا همین میرزا ابوالفضل سالهای آخر همین تازگیها از دنیا رفت، یکی از خوبان قم خوابش را دید که میرزا در همان عالم برزخ یک کوله پشتی روی دوشش هست و به من رسید و گفت آقا وارد قم شده و رد شد و من گفتم یعنی چه؟ میرزا از دنیا رفته کوله پشتی یعنی چه؟ آقا وارد قم شده یعنی چه؟ نفهمید، پیش یک نفر برای تعبیر خوابش گفت یعنی چه؟ گفت من میگوید، گفت این که دیدی کوله پشتی روی دوشش هست به این خاطر است که میرزا ابوالفضل عاشق امام زمان بود عاشق که دنیا برود یادش نمیرود و اماده هست برای رجعت، آماده است که امام زمان ظهور کند برگردد، در روایاتمان داریم شما این کتاب سیاحت غرب را همه تان خوانده اید، اواخر سیاحت غرب، را اگر دقت نکردید یک بار دیگر بخوانید، اقا نجفی قوچانی میگوید که ما را وقتی بردند در بهشت برزخی بعد از مرگمان، یک مقدار از لذتها و نعمتها و اینها استفاده کردیم، و به هر حال خوش به حالمان شد ولی بعد دیدیم که خوب ما اینجا نشسته ایم کیف میکنیم اما امام زمان در دنیا هنوز ظهور نکرده که ما در بهشت برزخی هستیم، حضرت هنوز ظهور نکرده که چه بی معرفتی هستی که اینجا داری خوشی میکنید و حضرت در بلاها هست هنوز در دنیا، میگوید به بهشتی ها گفتم، یک مقدار بیشتر دعا کنیم برای فرج ایشان، اینها را هم راه انداختم خلاصه یک نهضتی در بهشت به پا شد به هر حال به همان صورت تمثیلی و تمثیل مانند این را نوشته و همه دست به دعا برداشتند برای ظهور حضرت و بعد گفتند که ظهور رخ داد بیایید آنهایی که میخواهند بیایند، این متن روایت هست که در وقتی حضرت ظهور کرد اوتی المومن فی قبره، میروند سراغ مومن در قبر در عالم قبر و برزخ به او میگویند انه قد ظهر صاحبک، صاحبت ظهور کرد، فان تشا انت الحق به فالحق، اگر میخواهی ملحق شوی ملحق شو اگر میخواهی برگردی بیایی فان رجعتکم حق، در زیارت آل یاسین و زیارت جامعه کبیره میخوانیم در زیارت وارث میخوانیم از مسلمات شیعه مساله رجعت است به مومن میگوید اگر میخواهی برگردی صاحبت ظهور کرد فان تشا انت الحق به فالحق و ان تشا ان تقیم فی دار کرامه ربک فاقم.اگر هم میخواهی در همان بهشت بمانی بمان، انوقت یک عده مخلصین و عاشقان برمیگردند.

اینکه دیدی میرزا ابوالفضل در عالم برزخ کوله پشتی روی دوشش بود این کنایه از این است که او آماده است برای برگشتن و اما اینکه دیدی گفت حضرت وارد قم شده یعنی حضرت وارد مرحله قیام شده، قیام نزدیک است و حضرت وارد مرحله قیام شده این واقعیت است، قیام حضرت نزدیک است اما آن سوال، خوب عنایت فرمایید شاید در ذهن خیلیها این سوال پیش آمده که شما میگویید که ظهور نزدیک است در روایات میگوید شب و روز منتظر ظهور باش،شب بگو شاید فردا صبح و صبح بکو شاید شب، خوب مگر به ما نگفتند ظهور جمعه رخ میدهد؟

فردا که جمعه نیست، مگر به ما نگفتند قبل از ظهور، خروج سفیانی است، ۵تا علامت حتمی من المحتوم از علائم ظهور زیاد است اما حتمیتا هست، یکی خروج سفیانی هست که در راس دشمنان ولیعصر است، و از مشرکین است و در منطقه فلسطین و شامات هست و یکی هم خسف بیداء است یعنی زمین گیر شدن لشکر سفیانی در منطقه ای به نام بیداء که بین مکه و مدینه است، دیگری خرج یمنی یا یمانی هست که فرد بسیار بزرگی هست از شیعیان و از یمن خروج میکند قبل از ظهور، حالا یا حکومت میکند یا به هر صورت قبل از ظهور حضرت است، یکی دیگر هم قتل نفس زکیه است که فرد بسیار بزرگوار و جوان پاکدامنی که به ظلم کشته میشود حالا پیک حضرت بوده که بوده به ظلم کشته میشود، این هم قبل از ظهور حضرت یعنی ۱۵روز قبل از ظهور حضرت است، و پنجمی هم صیحه آسمانی که شب۲۳ رمضان شب قدر یک ندایی که همه عالم خواهند شنید، و هو صوت جبرئیل که علی ان الحق فی علی و شیعته الا این الحق فی آل محمد ص، یک همچین ندایی در شب ۲۳ رمضان رخ خواهد داد، آن وقت محرم همان سالیکه ماه رمضانش چنین اتفاقی افتاد، محرمش جمعه در بعضی روایات هست که شنبه ظهور رخ میدهد و هیچ منافاتی هم ندارد جمعه متیواند ظهور باشد و شنبه شروع نهضت باشد، قیام و پاکسازی از همان مکه و مدینه شروع میشود به هر حال این از علائم از جمله این ۵تا که هنوز رخ نداده، جمعه ای نیست، صیحه آسمانی نیست، خروج سفیانی نیست، پس چطور شما میگویید قیام نزدیک است؟

چه بسا آنجا فردا صبحش باشد، سوال مهمی هست که چه بسا به ذهن بعضیها آمده باشد جوابش چیست؟ جوابش این نکته است که بسیار کم گفته میشود، از شما تقاضا میکنم این نکته خوب دقت کنید، جواب این هست که یکی از ضروریات عقاید شیعه که هیچ مکتب و مذهب در عالم این عقیده را ندارند فقط شیعیان و محبین اهلبیت الن عقیده را دارند مساله بدا است که خداوند متعال بعضی از مقدرات بعضی از چیزها و سرنوشت ها را تغییر میدهد. بعضی از مقدرات را عوض میکند مساله بدا که مبتنی به باز بودن دست خداست، بل یدان مبسوطتان،بلکه دست خدا باز است، این چینین نیست که دست خدا بسته باشد نتواند تغییراتی در عالم رخ بدهد شما برای چه شبهای قدر مینشینید ضجه میزنید گریه میکنید تا صبح؟ چه میگویید؟ خدایا اگر شنوشت من این بوده که خدای ناکرده جزو اشقیا باشم من را جزو سعدا،جزو افراد سعید قرار بده یعنی سرنوشت عوض شود پس معلوم میشود قابل تعویض است، قابل تعویض شد نه حالا من نمیخواهم در این زمینه بحث کنم چون خیلی جای بحث دارد واردش نمیشوم فقط میخواهم بگویم یکی از عقاید شیعه این است که از مسلمات شیعه است که روایات متعدد هست که علامت یک مومن این است که این عقیده را داشته باشد عقیده بدا، که خدا سرنوشت ها را عوض میکند حالا یکی از مسائلی که امکان بدا در آن هست همین علائم ظهور است ممکن استاین علائم پیدا نشود علائم محتوم، حتی علائم حتمی که جمعه و فلان، هیچ کدام رخ ندهد اما ظهور رخ بدهد، این را از خودم نگفتم این روایتی از است از امام جواد در کتاب اثبات الهدی که مرحوم صاحب وسائل شیخ حر عاملی شخصی آمد خدمت امام جواد عرض کرد که آقا امکان دارد که آن علائم رخ ندهد اما ظهور رخ بدهد؟ امام فرمود بله، حتی علائم حتمی؟ حضرت فرمود حتی علائم حتمی، بعد طرف یکسوال دقیقی کرد، سوال کرد آقا اگر اینطور است اگر امکان دارد علائم رخ ندهد و عوض شود و فرج حضرت تائید شود و ظهور حضرت رخ دهد، پس ممکن است اصل ظهور هم شامل بدا بشود و ظهور اصلا رخ ندهند؟ چطور علائم میشود رخ ندهد خود فرج هم ممکن است مشمول بدا شود و اصلا رخ ندهد، امام جواد یک جوابی داد که اگر امام نباشد نمیتواند چنین جوابی بدهد حضرت جواب داد ظهور حضرت من المیعاد است، یعنی از وعده های خداست، خدا وعده داده و ان الله لا یخلف المیعاد، خداوند خلف وعده نمیکند، ظهور حضرت از وعده های خداست که در قرآن آمده: وعدالله الذین امنوا و عموالصالحات، اما آن علائم که وعده خدا نیست، آن علائم علامت است، وعده نکرده خدا که اینها حتا رخ بدهد و چنین چیزی نیست که در قرآن قسم خورده باشد که اینها حتما رخ بدهد ولی ظهور حضرت را وعده کرده، بنابراین خوب عنایت بفرمایید این مساله طبق معارف ما یک مساله جدی است و وظیفه یک منتظر است که ظهور را نزدیک بداند و علامت یک شیعه است آنوقت میدانید که اگر کسی اینرا جدی بداند اگر نعوذ بالله سخن گفتن از امام عصر را فقط نقل مجلس ندانیم که بگوییم و بشنویم و یک دید افسانه ای و اسطوره ای داشته باشیم به مساله ظهور حضرت، اگر بدانیم نزدیک بودن ظهور حضرت چه نقشی در زندگی ما دارد، اولا چقدرامید به آدم میدهد و ثانیا چه مقدار ادم را تکان میدهد برای اینکه از قافله واقعی عقب نیفتیم، ظهور ناگهانی رخ میدهد عقب نیفتیم از قافله یاران حضرت، این یک مطلب که یک مقدار طولانی شد.

مطلب دوم این است که فضای روحی خودمان را امام زمانی بکنیم، هم فضای روحی خودمان هم خانواده مان و هم جامعه مان،تا جایی که میتوانی فرهنگ مهدویت را ترویج کنیم کاری که بعد از جنگ باید میکردیم و نکردیم، فرهنگ سازان ما از جمله خودما یعنی خود ما به عنوان یک قشری که باید فرهنگ سازی میکردیم فرهنگ مهدویت را، کوتاهی کردیم ب، بعد از جنگ خوب در زمان جنگ به هر حال آن روحیات مقدس و پاک جنگ بود و آن روحیات حماسی جامعه را پالایش میکرد نمیگذاشت این آب یک جا بماند که خدای ناکرده بعضی از جاها گندی بزند، شهید می آمد در خانه ها می آمد در جامعه، مردم میرفتند جبهه و برمیگشتند، اصلا یک پالایشی بود چه جبهه و چه پشت جبهه، به تعبیر آن بزرگوار، یک قطعه ای از بهشت شده بود، اما بعد از جنگ طبیعی است که همیشه مشکلات جنگ خودش را نشان میدهد، در هر جنگی همین است مشکلات هم خودش را نشان میدهد، طبیعی است که نابه سامانی ها بعد از جنگ هست، طبیعی است که بعضی از شبهه افکنی ها شدید است،

ما باید مایی که در شیعه از طریق اهل بیت یک فرهنگ غنی داریم، فرهنگ مهدوی، باید این فرهنگ را میامدیم در جامعه خودمان، این فرهنگی که در تار و پود همه ما و در وجود همه ما هست این فرهنگ را میامدیم در جامعه خودمان، این فرهنگی که در تارو پود همه ما و در وجود همه ما هست، این فرهنگ را میا مدیم و به جوانانمان به نوجوانهایمان، میدادیم میگفتیم ای نوجوان این جوان، خوب که در زمان جنگ بچه بودی نتوانستی شرکت کنی، اول انقلاب را اصلا درک نکردی و اصلا به دنیا نیامده بودی قبل از انقلاب اصلا نبودی تو، جوانی که آن موقع نتوانستی یک حرکتی انجام بدهی اما الان تو سازنده یک حرکت دیگر باش حرکت فرج، نزدیک کردن ظهور، چرا به جوانمان فقط خاطرات گذشته را بگوییم البته باید گفت،شکی نیست خاطرات گذشته، و خاطرات جنگ و حماسه ها را باید گفت و باید زنده نگه داشت، خدا نبخشد آن کسانی را که میخواهند جنگ را پاک کنند، خدا نبخشد کسانی را که میخواهند حماسه ها را پاک کنند ببینید هنوز که هنوز است در جنگ ویتنام یا در بعضی از به هر حال جنگهای گذشته هنوز دارند راجع به آن فیلم میسازند،ما این جنگی را که شهدایش هنوز زنده است بعضیها میخواهند آن را پاک کنند، عجبا!!! بله باید گفت، خاطرات گذشته را باید گفت این لازم هست ولی کافی نیست، فقط به جوان فعلی که گذشته را درک نکرده، نمیشه گفت تو بایست ببین ما چکار کردیم فقط نمیشود گفت تو تماشاچی باش، خودش را هم باید وارد صحنه کرد چطور؟ بگوییم یک صحنه ای دیگر در پیش رو است تو بساز برای ان صحنه، صحنه ولیعصر، تو بساز برای آن صحنه،شما از او بخواه، شما مگر شیعه نیستی گر منتظر نیستی این فرهنگ را ما ترویج نکردیم، در این مسابقات رادیو تلوزیونی میبینید وقتی سوال میکنند مثل فلان رمان نویسنده اش که بود؟ فلان فیلم کارگردانش که بود؟ واحد پول فلان کشور چیست؟

میبیند خوب جواب میدهند، خوب حالا عیب هم ندارد اطلاعات عمومی است عیبی هم ندارد جواب بدهد نمیگوییم بد است ولی از همین جوان بزرگوار بگو ده دقیقه راجع به امام حی و زنده ات صحبت کن ده دقیقه راجع به امام زمانت صحبت کن، البته صحبت مستند، آدم میبیند آنجا خیلی حرف برای گفتن ندارد، خوب این نقص کیست؟ عیب اولا به هرکس خودش تقصیر کار است به هر حال هرکسی خودش موظف است و ثانیا به عهده فرهنگ سازان جامعه است، من بارها گفتم چرا ما دهه فاطمیه داریم، دهه محرم داریم چرا ما ایام شهادت امیرالمومنین داریم، الان دهه باقریه هم داریم در بعضی از جاها مثل قم که میگیرند چرا دهه مهدویه نداشته باشیم و نداریم؟ چرا؟ چرا در نیمه شعبان نمی آییم علاوه بر دست افشانی، طبق بعضی از فتاوا حلال است،دست افشانی، فرض کنید چراغانی کردن، شیرینی دادن اینها جشن است، اما فقط و فقط به همین چرا اکتفا کنیم چرا نیاییم یک دهه مهدویه،حالا نه ده روز، ۵روز بیایم فضا را امام زمانی کنیم؟ گاهی یک موقعهایی در نیمه شعبان ما این طرف و آن طرف زیاد میرویم میبینیم باور بفرمایید چیزهایی را آدم میبیند که در همان شب نیمه شعبان به بهانه حضرت ولیعصر چیزهایی را میبیند یا میشنود نوارهایی را که میتواند قسم جلاله بخورد که دل امام زمان را ناراحت میکنند یعنی نوارها و رفتارهایی که..

چرا ما نیاییم فرهنگ صحیحتری را القا نکنیم؟ نمایشگاهی بزنیم، گروههای تواشیح و سرود راه بیندازیم، سخنرانیهای خوب و درست داشته باشیم، فضای روحی خودمان و… کتابهای مناسبی است اگر دوستان بگیرند و بخوانند برای خودتان روزی ۲۰ دقیقه وقت بگذارید لازم نیست حتما یک دفعه حمله ببرید به کتاب، روزی ۲۰ دقیقه، کم بخواند ولی دائم بخواند از بهترین کتابها کتاب مکیال المکارم است که ایت الله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی این کتاب را نوشته و با توصیه خود حضرت هم این کتاب را نوشته، حالا خودتان بخوانید توجه میشوید نویسنده گفته به توصیه خود حضرت نوشته، کتاب دوم کتاب روزگار رهایی است ترجمه یوم الخلاص که سلیمان کامل نوشته، ترجمه علی اکبر مهدی پور، کتاب سوم کتاب سیمای آفتاب از حبیب الله طاهری هست، کتاب بسیار خوب و ارزشمندی است،کتاب چهارم کتاب عصر ظهور است از علی کورانی، این کتابهایی که من عرض میکنم تکرار همدیگر نیست، هرکدام یک بعدی از ابعاد مساله مهدویت را باز کرده کتاب پنجم کتاب بسیار محققانه چشم به راه مهدی است بسیار محققانه، که جمعی از نویسندگان مجله حوزه این کتاب ر نوشتند، کتاب ششم کتاب خورشید مغرب از آقای محمدرضا حکیمی است،کتاب هفتم و هشتم کتاب عصر زندگی و در فجر ساحل از محمد حکیم، هردو کتاب، کتاب نهم کتاب دیدار یار که بعضی از تشرفات بزرگان خدمت حضرت ولیعصر است این کتاب از اقای علی کرمی است، نه تا کتاب حالا فعلا اجمالا، ولی فقط اکتفابه کتاب نکنید ارتباط عملی هم با حضرت داشته باشید گاهی آدم حال کتابخواندن ندارد،… آن موقعی که حال کتاب خواندن ندارید خسته اید، ۵دقیقه این را گوش دهدید حالتان عوض میشود.. نوارهای آقای هاشمی نژاد هست در مورد تشرفات خدمت حضرت ولیعصر، نوارهای خوبی است از اینها گذشته ارتباط عملی با حضرت است،صبح و شب یک سلامی خدمت حضرت بدهید یعنی بعد از نماز صبح و بعد از نماز مغرب و عشا،اول صبح و اول شب، این دو وقت خصوصیت دارد،

در زیارت آل یاسین است السلام علیک فی الیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی، این وقت خصوصیت دارد،حداقلش این است یک سلام خودمانی به حضرت بدهید و اگر حال بیشتری ادم داشته باشد صبح دعای عهد و بعد از نماز مغرب و عشا زیارت آل یاسین. به هر حال ارتباط عملی داشتن مهم است، از حضرت آیت الله بهجت سوال کردند اقا راه تشرف خدمت ولیعصر چیست؟ چکار کنیم که حضرت را ببینیم و خدمت اقا برسیم؟ آقای بهجت ذکر و ورد و زیارت و ختم و جله و اینها را نگفت، گفت منتظر اینها نباشید خود ایشان میگفت یک عده منتظر یک ذکری هست، تعبیر آقای بهجت است عجیب و غریب که نه خدا گفته باشد و نه پیغمب رو امام، دنبال یک ذکیری اینجوریند، ایشان فرمودند که راه رسیدن خدمت ولیعصر،یاد حضرت است، یاد حضرت بودن، یا د دائم بودن، تعبیر ایشان این بود که اگر ال همت باشید از نفس کشیدن برایتان ساده تر است، یعنی کارهای دیگر هم آدم اننجام میدهد اما گوشه دلش یاد اوست، برای اینکه یک تمرین عملی بشود و شما با خودتان ۵، ۶روز این تمرین را داشته باشید ملکه میشود دیگر یاد دائم حضرت بودن، ۵،۶ روز با خودتان تصمیم بگیرید هر ۲۰ دقیقه یک بار در دلتان و زبانتان نه که خسته شوید، بلکه در دلتان یک صلوات با عجل فرجهم، هدیه کنید به حضرت ولیعصر، هر ۲۰ دقیقه یکبار، چطور دکتر میروید میگوید هر ۶ساعت یکبار قرص بخور، آدم حواسش هست و سر شش ساعت قرصش را میخورد اصلا جلو جلو هم آدم حواسش هست هر ۲۰ دقیقه یکبار آدم در دلش هرموقع عهم یادتان رفت عیب ندارده دومرتبه آدم باخودش این کار را بتکند، ۵، روز این تمرین را ااگر انجام دهیم میببینیم که برای انسان ملکه میشود آدم دائم الوضو میشود، آنوقت اگر اینطور شد ببینید بعضی از رفقا میگویند چکار کنیم گناه نکنین، آخر هی شما روی منبر میگویید گنناه نکنید خوب مگر ساده است؟

ادم با دو کلمه گناه نکند، خوب چکار کنیم که گناه نکنیم؟ انجام واجبات و ترک محرمات،خوب چکار کنیم ما هم دوست داریم حرام انجام ندهیم این کاررا بکنیم یعنی اگر این ارتباط را سعی کنی با حضرت ولیعصر صمیمی کنیم و با دلت با او حرف بزنی در راه آدم میرود در دلش با حضرت حرف بزند و اگر اون خوبانی را که دردلشان با حضرت حرف میزنند میدیدند حضرت ولیعصر کنار آن فردی که در دلش با حضرت حرف میزند راه میرود اما خود اون فرد نمیبیند اما بعضی از خوبان میدیدند این که با آقاش حرف میزند آقا دارد گوش میدهد، این چنین نیست که خطورات قلبی ما را هم نفهمد، چه برسد به حرف زدن، خطورات قلبی ما او روخ کلی عالم وجود است، این را درک کنید بستان است، روح کلی عالم وجود است باور بفرمایید الان فرصتش نیست که از جهت بحث معارف خودمان من این را اثبات کنم که یعنی چه روح کلی عالم وجود، شما روح خودتان را در نظر بگیرید روح خودتان چطور خبر از این بدنتان دارد؟

از سرتاسر این بدن را خبر دارد یک سوزن بزنی کف پایت خبردار میشود و روح میفهمد اگر روح نباشد که اصلا دردش نمی آید، میشود مرده، روح است که در سرتاسر این بدن احاطه دارد ولیعصر قطب عالم امکان و واسطه فیض و روح کلی عالم وجود است تآنوقت تمام عالم وجود مثل بدن ما نسبت به روحمان، نسبت به ولیعصر هست، روح از این بدن خبر ندارد، این روح چطور از تمام جزئیات این بدن خبر دارد حضرت ولیعصر هم از عالم وجود خبر دارند و شکی نیست که اگر کسی این ارتباط دائم را با ان بزگوار برقرار بکند حس کند حضرت حضور دارد و این حس حضور باعث میشود که آدم اگر یک جایی چشم میخواهد آلوده شود میگوید چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است، چشمی که میخواهد مهدی را ببیند هرزه نیست، ببینید همه چیزش را با او تنظیم میکند چون حضور حضرت را حس میکند تا میخواهد چشم هرزگی کند میگوید مگر تو نمیخواهی محضر آقا برسی؟ مگر با این چشم نمیخواهی حضرت را ببینی؟

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است، در رخ او نظر از آینه پاک انداز،

تا میخواهد با این زبان هرزگی کند میگوید مگر نمیخواهی این زبان حرف بزنی با حضرت؟ تا گوش میخواهد هرزگی بشنود میگوید تو نمیخواهی صوت او را بشنوی؟ ببینید خدا میداند میتواند تهذیب کننده آدم به سرعت باشد دنبال بعضی عرفانهای جعلی نروید دنبال بعضی از عرفان زدگی نروید عرفان ناب اهلبیت در خانه ولیعصر هست،عرفان نابی که خطری ندارد عرفان نابی که دست آدم را زود مییگیرد و محبتش تبدیل به عشق میشود در این خانه است، آنوقت بعد از یک مدتی حضور حضرت را حس میکند نه به عنوان یک مراقب و پلیس که همه اش نگاه میکند که شما یک کاری بکنید و بیاید مچ تو را بگیرد نه بعنوان یک رقیب،بلکه بعنوان یک رفیق دائم کنار من است،آنوقت ادم خجالت میکشد به رفیقش جفا کند: الامام انیس الرفیق و الاب الشفیق،ای ندر روایت است امام رفیقتان است،الامام الانیس الرفیق و الاب الشفیق،این ارتباط با حضرت را داشته باشیم، نیازها و حاجاتتان را از ریز و درشت از حضرت ولیعصر بخواهید حتی آن حاجتهایی که وسیله شان فراه است بگو یا صاحب الزمان برو سراغش،این قدر آدم به بهانه این حاجات ریز و درشت برود درخانه اش تا خودش را بخواهد، بهر نان شخصی سوی نانوا دوید داد جان تا قرص نانوا را گرفت

عاشق خود ناوا شد، اینقدر به بهانه نان بروی در خانه اش تا عاشق خودش شویم، و خودش را بخواهیم، شبهای گذشته عرض میکردم باید به یک حدی برسیم عیبی ندارد الان از ما میگذرد، خودخواهانه هست یعنی به خاطر خواسته هایمان برویم در خانه اشت اما این کار را اگر زیاد ادامه بدهیم و زود زود برویم در خانه اشت،تبدیل به عشق شود آنوقت خودش را میخواهد، انوقت میشود:

گفت طلب کن ز دوست انچه تو را آرزوست چون همه هستی از اوست، گفتمش ای دوست دوست

حالا دیگر رسیدم به اینجا که گفتم ای دوست دوست، گفت در این کار زار طالب دیدار کیست؟ بگو غم مدار، گفتمش ای دوست دوست

گفت که مرد خدا کیست تو را مدعا از در اهل ولا گفتمش ای دوست دوست

خود تو را میخواهیم، آنوقت آدم به یک همچین جایی میرسد که عاشق خودش میشود حاجات را ببینی و اینچنین شوی، اولا. این جمله ای را که میخواهم خدمتتان عر کنم عنایت کنید، این چیزهایی که خدا به ما داده را شکر کنیم، نداده ها را ببریم در خانه خدا و در خانه ولیعصر، واسطه قرارش بدهیم، و از خدا بخواهیم، ببینید دو جمله شد، اولا داده ها را ببینیم، فقط نداده هارا نبینیم، هی اعتراض کنیم چرا آن را به من ندادی،چرا این را ندادی، هی نیمه خالی لیوان را نبینیم، آن چیزهایی را خدا به ما داده ببینیم، شکر کنیم آنوقت آن نداده ها را هم حضرت ولیعصر را واسطه قرار دهیم و از خدا بخواهیم و خدای متعال به ما بدهد، این دو جمله، بعضیها هستند زبان خواستنشان زبان اعتراضشان، خیلی زیاد است،خیلی این زبان نق زدنشان زیاد است،هی میگوید چرا من این را ندارم، همش در این فکرند، بابا تو یک ولایت و حب اهل بیت دارید که به والله العظیم و الاعظم قسم که تا قیام قیامت سر سجده شکر بگذاری بخاطر این حب ولایت اهلبیت که به ما دادند، کم کاری کردیم، تو میتوانستی اینجا به دنیا نیایی، میتوانستی در یک کشوردیگر به دنیا بیایی اما چرا اینجا به دنیا آمدی؟ فکر میکنی اینها بی حساب است؟ یک دری به تخته خودر شانسی بود من اینجا به دنیا آمدم، به خدا قسم هرکس این فکر را بکند از معارف اهلبیت دور است که فکر میکند شانسی در این مکان شیعه نشین به دنیا آمده، میتوانستی در مناطق مرزی باشی و معارف اهلبیت را نداشته باشی، شیعه نباشی، انها فکر میکنید بی حساب است؟

امام حسین، در دعای عرفه خدا را شکر میکند خدایا شکرت که من در زمان جاهلیت به دنیا نیامدم، زمانی به دنیا آمدم که اسلام آمد، بعدش به دنیا آمدم، ببینید آدم با معرفت این چیزها را میفهمد زمینی که امیرالمومنین، امیرالمومنین که جای خود دارد، آنایی که خاک پای امیرالمومنین هستند زمینی که لیاقت پیدا میکند قبر یک مومن شودریال آن زمین یک خصوصیتی داشته هر زمینی لیاقت ندارد که مومن در آن زمین دفن شود، حساب و کتاب دارد، لیاقت پیدا میکند، قبر یک مومن شود، حتما یک خصوصیتی د رآن بوده، فکر نکنید هر زمینی لیاقت دارد نجف شود، نه یک زمینی لیاقت دارد کربلا شود و نجف شود، یک زمین هم باید خاک قبر معاویه شود اینها حساب دارد، بعضی از بزرگانی بودند که خاک پای امیرالمومنین بودند قبل از اینکه از دنیا بروند قبر میخواستند برای خودشان تهیه کنند مثلا میگفتند اینجا را بکنید وقتی میکندند میگفتند اینجا جای ما نیست میگفتند فلان جا را بکنید، یعنی میفهمیدند کدام زمین، زمین و زمان بی حساب نیستند، شما فکر میکندی در یک زمینی که به دنیا آمد و در یک زمانی که به دنیا آمدید بی حساب بوده؟ خوب این شکر ندارد؟ من یک وقتی خدمت آیت الله اراکی بودم، خدا رحمت کند یک درسی بود برای خود بنده، خدمت ایشان، ایشان شروع کردند شکر کردن از یک چیزهایی شکر کردند که من الان اگر به شما بگویم شاید شما خنده تان هم بگیرد مقلا خدای ناکرده که این چیزها شکر کردن ندارد، اصلا باید به چشم ما ن اینها را به عنوان نعمت ببینیم، ایشان گریه میکرد میگفت ببین ابرو تو خدا بالای چشمت قرار داده اگر زیر چشمت بود چقدر زشت میشد، ببین این انگشتانت با هم مساوی نیست اگر مساوی بود چه کارهایی را نمیتوانستی انجام بدهی، از همین چیزهای پیش پا افتاده، اینها را نعمت میدید، گریه میکرد،

بگذارید یک چیزی خدمتتان عرض کنم یک مقدار خستگیتان رفع شود، یک کسی آمد خدمت امام رضا گفت آقا من زن و بچه دارم خرج زندگی ام در نمی اید، دخل و خرجم با هم نمیخواند به هر حال وضعم خراب است، حضرت یک شاخه انگور در سینی بود برداشتند و دادند به او این شاخه را برداشت،انگور را چکار کنم من؟ شکم زن و بچم گرسنه است این شاخه انگور را چکار کننم؟ حالا یا خودش گذاشت در سینی یا داد امام گذاشت، یک چند لحظه گذشت یک کس دیگر امد، سلام علیکم و این طرف نشست، حضرت یک دانه انگور به او داد، برق خوشحالی در چشمانش موجزد، آقا ممنونم خیلی لطف کردی ان دانه را میبرم در خانه در یک کاسه آب میجکانم که همه اهل خانه بخورند تبرک است، خیلی بزرگواری کردی، حضرت یک شاخه انگور به او داد گفت آقا شما خیلی کریمی ای ندیگر برای همه فامیل بس است، آقا من دلم تنگ شده بود آمده بودم شما ر اببینیم چیزی نمیخواستم از شما که آقا سینی انگور را داد گفت آقا من دلم برای خودتان تنگ شده بود ببینمتان چقدر شما بزرگوارید، حضرت گفت قلم و کاغذ بیاورید یک قلم و کاغذ اوردند نوشت زمینهای تاکستان،زمنهای انگوری که مال خود حضرت بود و آبراهه هایش را بخشیدم به این شخص، گفت آقا من زبانم لال چطوری تشکر کنم؟ چه بگویم دیگر هیچی ندارم حضرت ادامه داد و زمنیهای اطرافش، گفت آقا من همان لالی بودم هستم نمیتوانم تشکر کنم، چه بگویم، یک مرتبه آن شخص اولی که امده بود، برافروخته شد گفت این چه وضعی است؟ من محتاج بودم، من زن و بچه ام محتاج بود. این بنده خدا که چیزی از شما نمیخواست، فقط میخواست شما را ببیند به او دادید و من هنوز بی نصیب مانندم،حضرت روی کاغذ نوشت لئن شکرتم لازیدنکم ولئن کفرتم ان عذابی لشدید. اگر شکر گزار باشید زیادترش میکنیم و اگر نه ان عذابی لشدید. من یک شاخه انگور به تو دادم آنطور پس زدی ندیدی نعمت را، او یک دانه انگور را دید،همش نداده هارا نق نزنیم،همش نداده ها را اعتراض کنیم، در رابطه با خدای متعال میگویمم ها، داده ها را هم باید ببینیم و شکر کنیم، و نداده ها را برویم در خانه حضرت ولیعصر. من چون یک مقدار طول کشید در این دوتا ماندیم، ما میخواستیم وظایف را هم بگوییم در همین دوتا ماندیم

اما بگذارید برای رفع خستگیتان یک قضیه را نقل کنم و تمام. مرحوم محدث نوری در نجم الثاقب و مرحوم مجلسی در بحارالانوار این قضیه ای که میخواهم نقل کنم را نقل کرده اند که در نجف یکی از جوانان متدین به نام شیخ حسین از طایفه آل رحیم بود، که جوان متدین و خوبی بود منتها به شدت فقیر بود و از بچگیش در فقر بزرگ شده بود و حالا به سن جوانی رسیده بود و نزدیک سن ازدواجش هم بود که فقیر بود از طرفی به خاطر مرض ریوی که دچار شده بود وقتی سرفه میکرد خون خارج میشد این مریضی را که مبتلا شده بود و نمیتوانست مداوا کند این مشکل دومش، و مشکل سومش به خاطر این مصیبتهایی که داشت، بیماری که داشت، با وجود اینکه به یکی از خویشاوندانش علاقمند بود و میخواست با او ازدوج کند به خاطر این فقر به او نمیدادند، او با این مشکلاتش حاجتش را در خانه حضرت ولیعصر برد چهل هفته مسجد کوفه رفت. چهل هفته مسجد سهله داریم، مسجد جمکران خودمان هم داریم، مسجد کوفه هم داریم، هر سه تا. چهل هفته،چهل شب چهارشنبه از موقع نماز مغرب و عشا تا صبح بیتوته کرد،چهل هفته رفت، چون شنیده بود حاجت روا میشود رفت. لاینقطع زمستان و تابستان، در سرما و گرما رفت. چهلمین هفته که رفت دید خبری نشد همان وضعی که بوده هست خیلی پکر و ناراحت بود که به هر حال بعد از چهل هفته حرفی که به ما گفته اند خیلی درست هم نبوده، در مسجد چون سرفه میکرد خون بیرون می امد ترسید مسجد را نجس کند، آمد بیرون مسجد بااینکه سرد بود دور خودش عبایش را یا ان لباسی که داشت را دورش پیچید. آتشی گرم کرد،کتری یا قوری یا هرچه با خودش آورده بود، میخواست قهوه ای آماده کند، نشسته بود،خودش حال خودش را نقل میکند میگوید خیلی اوقاتم تلخ بود. که من این فقرم، این مریضی ام، بالاخره من چه کار میتوانم بکنم. چهل هفته هم که آمده ام این شب آخرش بود دیگر.

در همین بی حالی که بودم از در مسجد یک عرب آمد به سمت من، سلام کرد و صدا کرد اسم من را برد، شیخ حسین اسم برد و احوالپرسی کرد، گفتم شاید از همین عربهایی است که چون من در نجف بین قبیله هایی میروم میشناسد اعتنا نکردم وقتی داشت نزدیک میشد در دلم گفتم حالا این هم امده در این سرما و اوقات تلخی ما این یک ذره قهوه ای هم که داریم بخورد قوز بالای قوز شود، حالا میخواهیم در این سرما این را بخوریم گرم شویم و بیدار بمانیم، این هم دارد می اید این یک ذره قهوه را بخود، امد نشست کنار من، چون به من گفته بود شیخ حسین، اسم من را برده بود، گفتم شما از فلان قبیله هستی که اسم من را میدانی؟ گفت نه. چند قبیله اطراف نجف را اسم بردم گفت نه. ناراحت شدم هرچه را اسم میبردم میگفت نه، گفتم حتما از طریطره هستی، یک چیز بی معنایی بود، او یک لبخندی زد گفت حالا تو چکار داری؟ به چه دردت میخورد که من از کجا هستم؟ تو برای چه آمدی اینجا؟ گفتم به چه درد تو میخورد که من بگویم برای چه امدم اینجا؟ چه فایده ای برای تو دارد؟ گفت چه ضرری دارد؟ دیگر یواش یواش اینطور با من حرف میزد از او خوشم می آمد که من هی تند میشوم و او مودب و نرم با من حرف میزند خوشم آمد از او، بعد گفتم من امشب خیلی دلم گرفته است، خدا شاید تو را فرستاده مونس من باشی، همینکه قهوه درست شد ابتدا چپقی برایش دود کردم گفت نه من نمیکشم،یک مقدار قهوه را به او دادم فقط لب زد و گفت بقیه اش را تو بخور. بعد گفت برای چه امدی اینجا؟ گفتم واقعیتش از بچگی خودم را در فقر یافتم، مریضی هم که امده رویش،جوانی هم هست ولی به خاطر این مشکلاتی که دارم به من همسری نمیدهند، این اخوندها گفته اند اگر بیایی اینجا درست میشود، ما هم آمدیم اما خبری نیست، وقتی داشتم اینها را میگفتم گفت مریضی ات خوب میشود اصلا توجه نداشتم به حرفش، گفت مریضی ات خوب میشود آن همسرت هم بزودی درست میشود، اما فقرت به صلاحت است، من اصلا توجه نکردم گفتم حتما دارد برای من دعا میکند، بعد بلند شد گفتم میایی برویم سر قبر مسلم؟ گفت باشه، من خیلی از او خوشم امده بود چون رفتارش را دیده بودم جوان خوشبو و معطر اینچنین نرم با من صحبت کرد، گفتم برویم منتها دو رکعت نماز در مسجد بخوانیم بعد برویم، گفت باشه، شروع کردیم به نماز،من که نمیشناختم من یکطرف ایستادم او یک طرف دیگر، الله اکبر گفت، شروع کرد به قرائت، من قرائتی شنیدم که تاحالا نشنیده بودم، نمیدیدم من هم نماز میخواندم فقط میشنیدم، یک مرتبه در دلم گفتم نکند ایشان حضرت ولیعصر ابشد چهل هفته برای چه آمدی، این هم هفته چهلم نکند خود ایشان حضرت ولیعصر باشد؟

میگوید تا این به دلم آمد، در همان حال نماز سرم را بلند کردم دیدم یک نور عجیبی اطرافش را گرفت حالم بشدت منقلب شد، حالت ابهت حضرت، حالم بشدت منقلب شد، زود نماز را تمام کردم حضرت هم نماز را تمام کرد، شروع کردم به گریه کردن گفتم آقا ببخشید،گفته بودم تو از طریطره هستی و آن حرفها را زده بودم، گفتم نشناختم جسارت کردم عذر میخواهم، شما را نشناختم، مهربان قول دادی بیایی برویم سر قبر مسلم، نمی آیی برویم؟ تا این را گفتم آن نور حرکت کرد به سمت قبر مسلم، من پشت سرش راه افتادم، گریه میکردم، میرفتم تارسیدیم سر قبر مسلم، دیدم آن نور یک گوشه ای رفت من یک گوشه ای، تا صبح حالم منقلب بود، پاسی از شب که گذشت دیگر آن بزرگوار را ندیدم،

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آیی

ای ذکر توام مونس، در بستر بیماری
یاد توام درمان در گوشه تنهایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی

آقاجان نزدیک است این شکیبایی من تمام شود در این دوران فتنه، کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی..

خدایا تورا به وجود مقدس زهرای مرضیه قسمت میدهیم که این ایام متعلق به خانم زهرای مرضیه ام الئمه فرج مولایمان تعجیل بفرما، به محمد و ال محمد مارا از نوکرانش، از سربازان و یارانش در غیبت و ظهور قرار بده، به محمد وال محمد دلهای ما را منور از محبت و معرفت خودت و اهلبیت قرار بده، به محمد و ال محمد شهدا، ذوی الحقوق با اهل بیت محشور بفرما، رهبر معظم انقلاب، خادمین دین، بر توفیقات و طول عمرشان بیفزای، عاقبت همه ما ختم به سعادت و خیر بفرما.

 

سخنرانی : حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *