Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
ناصر رفیعی حجت الاسلام رفیعی (آرامش ن26) متن گردآوری آرامش استاد رفیعی ؛ گردآوری آرامش

عوامل آرامش در قرآن و روایات

Rafiei_Aramesh01

عوامل آرامش در قرآن و روایات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

باید ای دل اندکی بهتر شویم *** یا که اصلاً آدمی دیگر شویم
از همین امروز هنگام نماز *** با خدا قدری صمیمی‌تر شویم
سوءظن در خوبی گلها بد است *** یادمان باشد که خوش باور شویم
مثل رؤیای درخت و روح گل *** زیر احساسات باران تر شویم
با همه افسردگی امیدوار *** آتش در زیر خاکستر شویم
زیر دست و پای یاد آفتاب *** مثل خواب لاله‌ای پرپر شویم

آقای براتی: خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند سلام عرض می‌کنم. افتخار داریم امروز هم در برنامه سمت خدا مهمان دلهای گرم و صمیمی و مؤمن شما خوبان باشیم. آرزو می‌کنم در هر کجا که هستید سالم و تندرست و سرافراز باشید. افتخار داریم در خدمت کارشناس محترم برنامه حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر رفیعی باشیم. خیلی خوش آمدید.

حاج آقای رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت شما و بینندگان عزیز، عرض سلام دارم. آرزو می‌کنم در این روزهای باقیمانده ماه رجب، انشاءالله همه ما مشمول رحمت خدا واقع شویم.

آقای براتی: محور بحث امروز ما «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/۲۸) با همه امکانات و توانایی‌هایی که باعث آرامش ما می‌شود اما ما در زندگی دچار نگرانی و تشویش هستیم. امروز می‌خواهیم علل یا عوامل آرامش موانع آن را بگوییم و از کلام نورانی قرآن و معصوم (ع) و بیانات دکتر رفیعی راهکارهایی را به کار ببندیم، که «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» باعث «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» برای همه ما شود.

حاج آقای رفیعی: یکی از بیشترین کتاب‌هایی که در بازار فراگیر شده است، کتاب‌هایی با این موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقیت، حالا چه دانشمندان غیر مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نمی‌خواهم اسم کتابی را ببرم که اینجا تبلیغ شود ولی بعضی از کتاب‌هایی که در غرب هم نوشته شده، میلیون‌ها چاپ خورده و دلیلش هم همین عنوان و بحث آرامش است. از این معلوم می‌شود که یک نیاز ضروری است. این یک ضرورت است که همه دلشان می‌خواهد آرام باشند، وقتی انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشی خواندم که ۷۵ مریض زخم معده را که بررسی کردند، گفتند: ۶۵ نفر به خاطر استرس و مشکلات روحی و روانی است. به همین دلیل هم هست که ما می‌بینیم در منابع دینی و در آیات و روایات ما روی این بحث خیلی تأکید شده است. وقتی آرامش نباشد، طرف کارگر و کارمند خوبی نیست، مدیر خوبی نیست. مرد خوبی نیست، زن خوبی نیست، دانش‌آموز خوبی نیست. نمی‌تواند درس خوب بخواند. و لذا ما که در شهرستان‌ها مراجعه می کنیم، می‌گویند: حاج آقا! مشکل مالی ندارم، همسر هم دارم ولی به هم ریخته هستم. احساس به هم ریختگی می‌کنم.

من اجازه می‌خواهم از دو منظر در این بحث وارد شوم. اول علل ناآرامی را بگویم. چرا ما به هم ریخته هستیم. چرا در زندگی آرامش نداریم؟ من پنج علت را یادداشت کردم، نمی‌خواهم به همین پنج مورد هم بسنده کنم. شاید موارد دیگری هم باشد. ولی من با توجه به تفحص‌هایی که در آیات و روایات داشتم، فکر می‌کنم دلیل ناآرامی ما یکی از این پنج احساس باشد.

اول احساس گناه و معصیت است. خیلی‌ها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشایی مرتکب شده است، گناه زشتی مرتکب شده است، دروغی گفته و سر کسی کلاه گذاشته است، حتی گذشته‌ی خطرناکی داشته باشد. دو شب پیش جوانی هراسان پیش من آمد، گفت: چهار سال دزدی می‌کردم. توبه کردم و کنار گذاشتم و دیگر دزدی نمی‌کنم. مردم هم تقریباً با این موضوع کنار آمدند. ولی خودم با خودم کنار نمی‌آیم. به هم ریخته هستم. چرا؟ چون یک سابقه‌ی دزدی دارد. قرآن کریم طبیعتاً برای این مطلب پاسخ دارد. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ»(زمر/۵۳)

یک زمانی به آقا امام سجاد(ع) گفتند: کسی یک جمله‌ای می‌گوید. «العجب کل العجب، من من نجا کیف نجا» تعجب است که آدم با این همه عذاب نجات پیدا کند؟ آقا فرمود: اشتباه است! باید بگویید: «العجب کل العجب من من هلک کیف هلک مع سعه رحمه الله» اگر کسی هلاک شود خیلی عجیب است. خداوند آنقدر مبادی ورودی گذاشته است.

به امام کاظم(ع) گفتند: فلانی ماه رمضان روزه نمی‌گیرد. ظهرها ناهار می‌خورد. به او می‌گویند: چرا روزه نمی‌گیری؟ می‌گوید: من خیلی جنایت کردم. برای چه روزه بگیرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه یک وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اینقدری که از یأسش می‌ترسم، از گناهش نمی‌ترسم. پس اول احساس گناه است.

راه غلبه بر احساس گناه چیست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازید. اگر حق الله است، یواش یواش ادا کنید. اگر گناهانی است که قابل جبران نیست. مثلاً کسی می‌گوید: آقا من یک فحشایی مرتکب شدم. بروم به مردم بگویم، خوب نیست. بروم به قاضی بگویم، آبروریزی است و جایز نیست. بروم به خانواده طرف بگویم، یک خانواده‌ای به هم می‌ریزد. نه! اینطور جاها جای همان استغفار و توبه و بیان نکردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را باید انجام داد. تویی که این کار را کردی، دیگر به نامحرم نگاه نکن. تو که این کار را کردی، دیگر فکر گناه را هم نکن.

کسی خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور کردم. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: مادر داری؟ اگر مادر داری، احترامش کن. دخترهایی که زنده به گور شدن، دیگر زنده نمی‌شوند. اسلام هم که بن بست ندارد، بگوییم: اِ… تو پنج دختر زنده به گور کردی، دیگر آخرش جهنم است.

بعضی‌ها می‌گویند: توبه آدم را جَری می‌کند. اتفاقاً من عکسش را می‌گویم. می‌گویم: اگر خدا می‌گفت، که خوارج نهروان این را می‌گفتند، هرکسی یک گناه مرتکب می‌شود، کافر می‌شود دیگر فایده ندارد، دنیا را جنایت برمی‌داشت. چرا؟ چون شما می‌گفتی: حالا که قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بیارزد . لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهیم.

دومین عامل اضطراب در زندگی احساس نارضایتی است. یعنی اینکه شما ماشین داری، من ندارم. شما فرزند داری، من فرزند ندارم. فلانی سالم است، من بیمار هستم. این حسی که مرتب مقایسه می‌کنیم، قرآن کریم در سوره‌ فجر می‌فرماید: وقتی به انسان نعمت می‌دهیم، می‌گوید: خوب خدایی است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/۱۵) اما وقتی به او سخت می‌گیریم، «فَیَقُولُ رَبىّ‏ِ أَهَانَنِ» (فجر/۱۶) می‌گوید: خدا ما را فراموش کرد. در جای دیگر هم گله می‌کند، می‌فرماید: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/۲۰ و۲۱)

کتاب کامل الزیارات، کتاب هزار ساله ما است و ابن قولویه کنار قبر شیخ مفید در کاظمین است. ایشان آخر کتاب کامل الزیارات یک روایتی نقل می‌کند. می‌گوید: شب معراج خدا به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا می‌خواهم تو را امتحان کنم. «إن الله تبارک و تعالى یختبرک فی ثلاث‏» (کامل الزیارات/ص۳۳۲) پیغمبر اکرم به خدا عرض کرد: این سه تا چیست؟ فرمود: «الجوع و الأثره على نفسک‏» اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شکم می‌بست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض کرد: «قبلت یا رب و رضیت و سلمت» قبول کردم، راضی و تسلیم هستم. دومین مورد «فالتکذیب و الخوف الشدید» تکذیب می‌کنند، دیوانه و مجنون می‌گویند. کاهن و ساحر می‌خوانند. باز عرض کرد «قبلت یا رب و رضیت و سلمت‏ و منک التوفیق و الصبر‏» توفیق را تو باید بدهی. اما سومین مورد که بسیار سخت است، ما اگر بشنویم تحمل نمی‌کنیم، خطاب شد پیامبر سومی‌اش حوادثی است که برای عطرتش پیش می‌آید. «أما أخوک علی‏» برادرت امیرالمؤمنین کشته می‌شود. دخترت فاطمه اینطور می‌شود. من دیگر در جزئیاتش وارد نمی‌شوم. پیامبر یک جمله اضافه کرد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون‏ قبلت یا رب و سلمت و منک التوفیق و الصبر» ما فکر می‌کنیم همه‌ی اولیاء و انبیاء در رفاه بودند. نه داغ دیدند، نه مریضی دیدند، نه سختی دیدند.

بیمارستانی بودم، یک نفر بچه‌اش فوت کرده بود. ایستاده بود و داد می‌زد، خدایا حاشا به کرمت! چرا باید اینطور می‌‌کردی؟ پس دومین مورد احساس نارضایتی است. راه حلش هم همان است که راضی باشید. گله‌مند نباشید. «یَا أَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ، ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً» (فجر/۲۷ و۲۸)

سومین عامل ناآرامی که شاید در بین موحدین خیلی کمتر باشد، احساس پوچی و بی‌هدفی است. این به آینده برمی‌گردد، برخلاف قبلی‌ها که به گذشته برمی‌گشت، طرف نگاه می‌کند که حالا چه می‌شود. کجا برویم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن کریم می‌فرماید: اینطور نیست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُم‏ عَبَثا» (مؤمنون/۱۱۵) شما فکر می‌کنید ما شما را بیهوده خلق کردیم.

چهارمین عامل احساس ناکارآمدی و شکست است.آقا رفته ازدواج کرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ریخته شده است. در کنکور شرکت کرده، رتبه لازم را نگرفته است. یک جایی برای شغلی نیرو می‌خواستند، همه قبول شدند، ایشان قبول نشدند.

در زمان امام صادق یک کاسبی بودند، ورشکست شده بود، به هم ریخته بود. خدمت امام صادق(ع) آمد. آقا فهمید مشکلش چیست؟ ورشکستگی یک وضع است، خودباختگی یک بحث است. یک وقتی شما تصادف می‌کنی و یک وقتی خودت را در تصادف می‌بازی. این مهم است که بتوانید مدیریت کنید. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان، در مغازه‌ات را باز کن. رفت و کارش هم درست شد.

احساس پنجمی که باعث می‌شود انسان در زندگی‌اش گاهی احساس گناه کند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، یأس و ناامیدی است. این احساس یأس و ناامیدی ممکن است در زمینه‌های مختلفی باشد. همینطور ناامید است، مثلاً احساس می‌کند که به خیلی از خواسته‌های نرسیده است.

آیت الله مکارم جمله‌ی قشنگی را می‌فرمود: بشر آنچه را مصرف می‌کند، بیست درصدش نیاز است. یعنی واقعاً می‌خواهد. اگر نداشته باشد، می‌میرد. بنده به چند لیوان آب نیاز دارم، اگر نخورم می‌میرم. غذا را نیاز دارم، سید درصد مطابق امیال است. یعنی ۲۰ درصد اصل است و ان سی درصد میل من است. درست است من با نان و پنیر هم سیر می‌شوم، دلم می‌خواهد یک مغز گردو و خیار هم کنارش باشد. درست است این برنج مرا سیر می‌کند، می‌خواهم یک سالاد هم کنارش باشد. میل من به دوغ است، بیاورید. نباشد نیاز نیست، من با آن غذا سیر می‌شوم. جالب است که می‌فرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش می‌کنم بینندگان همین الآن به خانه‌هایشان نگاهی بیاندازند. وسایلی که در خانه است چند موردش نیاز است. چند موردش مطابق میل است، چند موردش مطابق هوس است؟ انواع و اقسام چینی‌ها، کریستال‌ها، لباس‌ها، فرش‌ها در خانه است. با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب ان بحث پنجمی خیلی زیادتر شد. یعنی این دختر خانمی که می‌بینی با هزار مکافات و قرض پدرش این یخچال دوقلوی هفت، هشت میلیونی را برای این خریده است، نیاز این دختر است؟ نیازش با آن یخچال ساده هم برطرف می‌شود. بعضی اوقات این اضطراب‌ها به خاطر بلند پروازی‌های ما است.

آقای براتی: پس این حاجات و ضروریات و کمالات و تجملات را اشاره فرمودند. در خصوص این پنج موردی که انسان احساس یأس و ناامیدی می‌کند، احساس گناه و نارضایتی کند، احساس پوچی و ناکارآمدی و احساس نا امیدی می‌کنیم. به یاد یک بیت شعر عارف بزرگ افتادم که در مقابل رحمت خداوند خودش را شرمنده کرد.

شرمنده از آنیم که در یوم قیامت *** کاندر خور عفو تو نکردیم گناهی

عفو و رحمت خدا و سعه بخشش و بخشایندگی خدا بسیار وسیع است.

حاج آقای رفیعی: یکی از عوامل ناامنی را قرآن می‌فرماید: قضاوت زود و سریع است. دامن زدن که در کشور ما هم زیاد است. یکی از غصه‌هایی که من می‌خورم همین روزنامه‌ها است. که امروز می‌نویسند و فردا تکذیب می‌کنند. می‌گوید: این طرفش اشتباه بود. آن کسی که گفته بود، اینقدر را دروغ گفته بود. یعنی من این را مکرر دنبال می‌کنم. سعی کنیم همیشه در هر کاری به کارشناس اصلی‌اش رجوع کنیم. دامن نزنیم و در واقع خودمان هم توجه داشته باشیم.

یکی از علما از جایی عبور می‌کرد، دید دو جوان کم سن و سال با هم صحبت می‌کنند و می‌گویند: می‌دانید دختر فلانی خیلی طلا دارد. سینه ریز فلان دارد. ایشان آمد جلو گفت: شما تا به حال حمام زنانه رفته‌اید؟ گفتند: ما که حمام زنانه نمی‌رویم. گفت: پس این طلاهایی که می‌گویید، چون دختر من پوشیه هم می‌زند و از خانه بیرون می‌آید، یعنی حجاب کامل دارد. گفتند: آقا کسی به ما گفته است. بسیاری از اخبار را وقتی دنبال می‌کنیم، می‌بینیم منشأ آن یک منشأ واقعی و حقیقی نیست، هواس ما جمع باشد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» (علق/۱۴) خدا می‌بیند، ناظر است.

علامه طباطبایی وقتی از نجف خواستم بیایم خدمت قاضی طباطبایی رفتم. گفتم: یک نصیحتی کنید. آقا فرمودند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» همیشه این در ذهنت باشد. امام می‌فرمود: عالم محضر خداست.

کلمه سکینه به معنی آرامش است و شش مرتبه هم در قرآن آمده است. اول من خواستگاه قرآنی بحث را بگویم. قرآن کریم می‌فرماید: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین‏» (توبه/۲۶)

واژه‌ی دیگری که این معنا را در قرآن می‌رساند واژه اطمینان است که شما آیه را خواندید. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یا «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» (فجر/۲۷) یا «وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏» (بقره/۲۶۰) همین دو واژه کافی است. واژه سکینه و واژه اطمینان دو واژه عربی است که به معنای آرامش است.

یک راه کسب آرامش خود دعاست. زیارت امین الله را زیاد بخوانید. مخصوصاً در حرم‌های ائمه، سیزده دعا در زیارت امین الله است. زیارت امین الله از امام سجاد(ع) است. از آن زیارت‌های کم سلام هم است که خیلی سلام ندارد. اولین دعایی که می‌کنیم «فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِک‏» خدایا به من آرامش بده، بدانم تو برنامه‌ریز هستی. وقتی تو برنامه‌ریز هستی من دیگر نگران نیستم. تقدیر توست. البته نمی‌نشینم گوشه‌ای و نظاره‌گر باشم. تلاشم را می‌کنم.

پسر امام صادق(ع) مریض بود. می‌رفت و می‌آمد و تلاش می‌کرد. همه کوشش‌ها را کرد و این مریض را خوب کرد. یکوقت یک کسی کنار آقا آمد و گفت: بچه از دنیا رفت. امام صادق نشست و آرام شد. گفتند: چه شد؟ فرمود: «إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِیبَه» (کافی/ج۳/ص۲۲۵) ما همه تلاشمان قبل از واقعه است. «فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِینَا» حالا که اتفاق افتاد، دیگر صبور هستیم. «مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِک‏»

دعایی هم یاد بدهیم که ساده هم هست. یکی از صلوات‌هایی که نقل شده همین تعبیر آمده است.«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَه» (بحارالانوار/ج۹۴/ص۳۷۸) این حدیث از امام باقر(ع) است. در کتاب تهذیل الاحکام شیخ طوسی دیدم، که ساده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَه» خود همین آرامش می‌آورد.

دو، سه شب قبل یک خانم و آقایی جلوی مرا گرفتند، خیلی زوج موفق و مهربانی بودند. گفت: حاج آقا زندگی ما خیلی گرم است. خیلی همدیگر را دوست داریم، ولی احساس می‌کنیم به ما حسادت می‌شود، چشممان می‌زنند. از همین هم نگران هستیم. خود همین یک اضطراب است. همین ما را به هم می‌ریزد، چه کار کنیم؟ گفتم: صبح به صبح، سوره ناس و فلق را بخوانید و یک صدقه هم برای سلامتی امام زمان بگذارید. ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را هم بخوانید. آرامش می‌دهد. حتماً نباید نزد دعا نویس بروند.

در روایت دیدم کسانی که از چشم زخم می‌ترسند، این هم خودش یک عامل اضطراب است. سه مرتبه داریم که بگویید: «ماشاء الله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». یک راه دعاست.

دومین راه کسب آرامش حسن ظن است. ما سه نوع حسن ظن داریم. یکی خوب نیست و دو تا خوب است. حسن ظن به خود خوب نیست. آدم همیشه باید به خودش بدبین باشد. این چه وضع سخنرانی بود من کردم. این چه حرف‌هایی است من می‌زنم؟ اینقدر بهتر از من هست که حرف‌های خوب بزند. چرا این باید باشد که آدم را غرور نگیرد.

وقتی دکتر حجازی از امام(ره) تعریف کرد، فرمود: می‌ترسم اینها را باور کنم. این است که انسان به خودش با همه این تلاشش که برای نهضت و انقلاب انجام داد، فرمود: رهبر من طفلی است که زیر تانک رفت. این خیلی حرف مهمی است.

در دعای کمیل، در دعاهای امام سجاد(ع)، مناجات شکایت کنندگان در مفاتیح هم هست. مناجات خمسه عشرف اصلاً آدم تعجب می‌کند که امام با آن مقام که راوی می‌گوید: وقتی من دیدم امام سجاد در زیر ناودان طلا می‌گوید: من حجم تمام شده بود، داشتیم برمی‌گشتیم، دیدم همینطور مثل باران اشک می‌ریزد، رفتم جلو گفتم: شما دیگر چرا؟ ما اگر گریه کنیم حق داریم. جد شما رسول خدا، پدرت امام حسین، مادرت حضرت زهرا است، رحمت خدا و شفاعت را دارید. فرمود: طاووس یمانی اینها را کنار بگذار. روز قیامت با خود من کار دارند. امام اینها را برای چه می‌گوید؟ برای همان که انسان به خودش باید سوء ظن داشته باشد.

در خطبه‌ی متقین نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین وقتی صفات متقین را می‌شمرد یکی این است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُون‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج۱۰/ص۱۳۲) اینها خودشان همیشه متهم هستند.

اما دو حسن ظنی که خوب است. یکی حسن ظن به مردم است. اگر شما به مردم حسن ظن داشتی، ناآرام نمی‌شوی. آقای عزیز که تا طرف می‌آید با همه سلام می‌کند، به شما یادش می‌رود، شما می‌گویی: می‌خواست کم محلی کند! اگر حسن ظن داشته باشی، بگویی: یادش رفت، حمل بر صحت است و خودت هم اذیت نمی‌شوی. اگر آقای داماد به پای همه بلند شد، شما را ندید. چقدر الآن اختلاف در خانواده‌ها سر همین موضوعات است. حاج آقای قرائتی می‌فرمود: چقدر افراد قهر هستند برای اینکه می‌گویند:ما را شب عروسی سوار مینی‌بوس کرد، فلانی را سوار، سواری کرد. حسن ظن به مردم خوب نیست. نه این می‌خواست ما را تحقیر کند. این می‌خواست ما را بکوبد. نه عزیز من شاید قصد خیر داشت. در بعضی روایات داریم محمل‌های متعدد پیدا کنید. محمل‌های متعدد پیدا کنید برای اینکه پیش نیاید.

یکوقت یکی از علمای بزرگ، پای منبر من نشسته بود. من فکر کردم ایشان رفته است. چون ایشان کار داشت و هرروز می‌رفت. به خاطر کهولت سن هرروز می‌رفت. آن روز احترام کرده بود و نشسته بود. من از روی منبر پایین آمدم، نمی‌دانم ایشان نشسته است. مثل روزهای عادی از مسجد بیرون آمدم. یک نفر کاغذی داد و گفت: آقا چرا شما تکبر داری؟ این آقای بزرگ و این مرجع تقلید نشسته بود. گفتم: مگر ایشان نشسته بود؟ گفتم: والله من ایشان را ندیدم. بالله ایشان را ندیدم. خوب یک احتمال هم بده که آقای رفیعی ایشان را ندید. چرا حمل بر تکبر می‌کنید؟ فردای آن روز رفتم و یک ربع قبل از نماز ایشان در محراب نشستم. دستش را بوسیدم، بنده خدا یادش هم نبود. گفت: شما چه می‌گویی؟ گفتم: من دیروز از جلوی شما رد شدم، مردم حساس شدند این خیلی مهم است. ما اگر این را داشته باشیم نهایتاً نسبت به هم این بدبینی را پیدا نمی‌کنیم. البته این نکته را هم بگویم، در روایت داریم در موضع تهمت قرار نگیرید.

سومی حسن ظن به خداست. اگر شما حسن ظن به خدا داشتی، چرا من یک پسر خواستم، دختر دادی؟ برای اینکه رشدم در دختر است. برای اینکه شاید آن پسر به صلاحم نبود. این همان قصه‌ی حسن ظن خدا است. و خدا در قرآن کریم چند گروه را لعنت کرده، یکی «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/۶) کسانی که به خدا سوء ظن می‌ورزند. پس دو عامل را برای کسب آرامش گفتیم.

عامل سومی که آرامش می‌آورد کاهش دلبستگی است. هرچه شما دلبستگی‌ات را به همسر و فرزند و دنیا کمتر کردی، آرامتر هستی. کاری که بچه‌های ما در جبهه می‌کردند. عزیزی شهید شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور کند. ۱۹ ساله بود. خواهرش یک لحظه گفت: این آخری‌ها با ما بداخلاقی می‌کرد. گاهی روی ما دست بلند می‌کرد. می‌گفت: من می‌گفتم فلانی از تو بدم می‌آید، می‌گفت: بدت بیاید. بعد می‌گفت: وصیت‌نامه‌اش را که باز کردیم از همه ما عذرخواهی کرد. نوشته بود من می‌خواستم این محبت شما از دل من کمرنگ شود که در جبهه من اثر نگذارد. شما نگویید: چرا نمی‌آید و شش ماه دیر کرد؟

فرزند یکی از علمای بزرگ مریض شد. خیلی حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ایستادند و شروع به خواندن سوره منافقون کردند. آن آیه‌ای که در سوره منافقون راجع به اولاد و اموال آمده است. می‌گویند: ایشان سه مرتبه این را در نماز تکرار کرد. همه تعجب کردند که آقا فراموش کرده بود. بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من این را سه بار تکرار کردم، گویی سه بار جلوی چشمانم جنازه‌ی فرزندم را دیدم. یعنی فکر کردم اگر مُرد هم دیگر اتفاقی نیفتد. این خیلی مهم است. صاحب جواهر پسرش از دنیا رفت. کنار بدن پسرش کتاب جواهرش را نوشت. میرزا جواد آقای ملکی صبح عید غدیر پسرش فوت کرد و در آب خفه شد. گفت: جنازه را در زیر زمین بگذارید، عید مردم را خراب نکنید.

پسر حاج شیخ عباس قمی، می‌گفت: پدر در بستر در حال احتضار بود. صدایم زد و گفت: میرزا علی آقا این کتاب را از این اتاق بیرون ببر. گفتم: چرا؟ فرمودند: این کتاب را خیلی دوست دارم. می‌ترسم همین باعث شود که عزرائیل وقتی می‌آید وابستگی به این کتاب باعث شود من بیمار از دنیا بروم. این خیلی مهم است. گاهی می‌بینی کسی یک وابستگی ساده دارد، شیطان هنگام جان دادن وابستگی‌ها را جلوی چشم آدم می‌آورد. این بچه تو است، پس بگو: خدا نیست تا بچه‌ات نجات یابد. بگو دین نیست. سومین عامل کاهش دلبستگی‌ها است.

عامل چهارم ذکر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غیر از این ذکر است. این ذکر همیشه می‌شود باشد. «خوشا آنان که الله یارشان بی *** و ذکر قل هو الله کارشان بی»، «خوشا آنان که دائم در نمازند» الآن ماه رجب است. در این ماه ده هزار «قل هو الله» وارد بود، چند مورد را خواندید؟ خود ذکر آرامش می‌آورد. خدا قسمت نکند که در هواپیما باشید و نقصی رخ بدهد، خیلی سخت است. در هواپیمای اخیر در زاهدان بعضی گفتند: مرگ جلوی چشمانمان بود. اما بعضی همان لحظه آرام هستند. شما که ذکر می‌گویید با آن کسی که آرام است، هیچ فرقی نمی‌کنید. بیفتد هردو می‌میریم، نیفتد هم هردو زنده می‌مانیم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستی.

راه پنجم آرامش که در روایت ما آمده است، بحث مقایسه است. سعدی گفت: کفش نداشتم، غصه می‌خوردم. نگاه کردم دیدم یک نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من که کفش ندارم اوضاعم بهتر از کسی است که پا ندارد. نگاه کردن به اینگونه افراد هم مؤثر است.

من در اولین منبر سال ۶۳ این روایت را خواندم. «علامه الشقاوه اربعه» چهار چیز نشانه بدبختی است. «نسیان الذنوب الماضیه» فراموش کردن گناه، «ذکر الحسنات» خوبی‌هایت را به رخ دیگران بکشی. اینها عامل بدبختی است. سوم «نظره فی الدین إلى من هو دونه‏» (مجموعه ورام/ج۱/ص۱۶۹) در امور دینی به پایین دستت نگاه کنی. این عامل بدبختی است، رشد نمی‌کنی. من وقتی به شما می‌گویم: چرا فوق دیپلم داری؟ می‌گویی: فلانی سیکل هم ندارد، فوق دیپلم می‌مانید. ولی اگر گفتید: دکترا، رشد می‌کند. حداقل ارشد می‌گیرد. چهارم «نظره فی الدنیا الی من هو فوقه» آدم در امور دنیا به بالا دست نگاه کند احساس ضعف و شقاوت می‌کند. مقایسه کنیم. مردم خیلی مشکلات دارند.

دختر خانمی برای من نوشته بود، که به اردویی رفته بودند تا جانبازان قطع نخاعی را ببینند. گفت: ما رفتیم به اینها روحیه بدهیم، روحیه گرفتیم. جانباز پ۵ سال در رختخواب افتاده بود. به دختری گفت: برای چه افسرده هستی؟ چه مشکلی داری؟ سالم و سر پا هستی. اگر جای من بودی چه می‌کردی؟ من از مدارس خواهش می‌کنم یکبار هم بچه‌ها را به جاهایی مثل موزه عبرت ببرید. اینها در روحیه‌شان اثر می‌گذارد.

همراه داشتن تربت اباعبدالله هم آرامش می‌آورد. یا همراه داشته باشد، یا سجده بر این تربت کند. مقید باشید که نماز شما در تربت اباعبدالله باشد. امام سجاد تربت ابا عبدالله را در کیسه داشت وموقع تربت بر آن سجده می‌کرد.

ائمه ما انگشتر داشتند. غالباً روی انگشترشان هم نشانه‌ای بوده است. مثلاً امام کاظم(ع) آرم انگشترش حسبی الله بود. و لذا اینطور چیزها آرامش بخش است. چرا امام جواد برای امام رضا حرز نوشتند؟ حرز چه بود؟ دعایی که آقا همراه داشتند. خود اینها یک احساس آرامشی به انسان می‌دهد.

عامل بعدی توبه و استغفار است. شما هرچه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگویی، قلبت نورانی می‌شود. هرچه استغفار کنی، احساس گناه از تو دور می‌شود.

یکی از عوامل اصلی «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» (بقره/۱۹۷) شخصی خدمت رسول خدا آمد گفت: از مرگ می‌ترسم. این هم خودش یک احساس ناآرامی است. بعضی می‌گویند: از مرگ و برزخ و قیامت و حشر و نشر می‌ترسیم. حضرت فرمود: پول دارید؟ پول دارم، پول برای آرامش دنیاست. آقا فرمودند: آن عالم فرستاده‌ای؟ مشهد هتل کرایه‌ کرده باشی و پول هم داشته باشی که نگران نیستی. کسی نگران است که بلیط هتل ندارد. منظور حضرت انفاق و صدقه و کمک به مردم بود. اگر فرستادی ناراحت نباش، چون آدم حداقل پول خودش را دوست دارد و بخاطرش می‌رود و نگران نیست. یکی از عوامل نگرانی دست خالی بودن است. «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» به رحمت خدا امید داشته باشیم. خوف هم داشته باشیم. تلاش کنیم و افکار بیهوده هم به خودمان راه ندهیم.

یکی از چیزهایی که الآن خیلی‌ها را به هم ریخته است، این عرفان‌های کاذب است.عرفان‌های حلقه، افرادی که دفتر و دکان باز کردند. خودشان بعضی اعتقاد ندارند. خود اینها آدم‌هایی هستند که بعضی از اینها در اثر بیماری‌های حرام در غرب از دنیا رفتند. بدانید راه همان است که رسول خدا فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن‏» (وسایل‌الشیعه/ج۲۷/ص۳۳) قرآن و عترت! امام سجاد فرموده: همه دنیا از بین برود، بمیرند، من یک قرآن داشته باشم، وحشت نمی‌کنم.

خیلی از افراد در ازدواجشان تأخیر می‌افتد، می‌گویند: ما را بستند، ما را سحر کردند، اینطور ترس‌ها را دارند. این ترس ناشی از هر عاملی باشد، راهکارش یکی است. مراجعه به قرآن و عترت و روایات اهل‌بیت، دعا و ذکر، که ان‌شاءالله مرتفع خواهد شد.

آقای براتی: بسیار ممنون و متشکرم. آرزو می‌کنم که آنچه امروز نقل شد که کلام معصوم(ع) و کلام قرآن بود، انشاءالله به کار ببندیم و همه ما در ثوابش شریک باشیم.

 

کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین ناصر رفیعی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۳/۰۲/۲۸

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *