آرامش در زندگی؛ حدیث۴۰؛ توحید ۱
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۲ ۱۵:۴۹آرامش در زندگی؛ حدیث۴۰؛ توحید ۱

آرامش در زندگی؛ حدیث۴۰؛ توحید ۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
شریعتی : سلام میکنم همهی بینندههای عزیز و نازنینمان، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله که خداوند ما را نسبت به حضرات اهلبیت عارف و عاشق و عامل قرار بدهد.
شریعتی: انشاءالله در این شرایط کنار هم باشیم و از این اتفاق هم عبور کنیم و روزهای بهاری را با هم تجربه کنیم. به حدیث چهلم از چهل حدیث حضرت امام رسیدیم، چهل منزل را طی کردیم. بحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: متن حدیث از امام سجاد بود که از توحید سؤال شد، حضرت فرمودند: افرادی در آخرالزمان میآیند، خیلی ژرف اندیش هستند. آدمهایی که از سطح عقلی و فکری فوق العاده هستند، سوره توحید و آیات اولیه سوره مبارکه حدید، شش آیه اول برای آن آدمهاست. پس قرآن بطون مختلفی دارد، معارف الهی درجات مختلفی دارد. مثلاً من نماز میخوانم، امیرالمؤمنین هم نماز میخواند، از حیث اسم نماز هردو یکی است ولی کیفیتها قابل مقایسه نیست. نماز امیرالمؤمنین با تمام خلایق قابل مقایسه نیست. پس کیفیتها متفاوت است. درک از معارف متفاوت است. میگویند: فلانی درس خوانده، یعنی دو کلاس درس خوانده یا دکترا دارد، درس خواندن در هر دو مورد یکی است پس آدمی که عمیق است و سطح عقل و فکر بالایی دارد، درک عمیق تری دارد. وقتی سراغ قرآن میرود چیز بیشتری بدست میآورد. چه کار کنیم. این حالت عاقل شدن ما، از سطحی نگری فرار کنیم. چه چیزهایی باعث تعمق فکریب و چه چیزهایی باعث سطحی نگری ما می شود؟
یک وقت میگویند: فلانی سطح ایمنی بدنت را بالا ببر، یعنی اگر خطری ایجاد شد، بدن تو در مقابل آن خطر مقاوم باشد. سطح ایمنی اعتقادی خودمان را بالا میبریم. یعنی اگر شبههای وارد شد به واسطه آگاهی نسبت به اعتقادات، بلد هستم. توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل بلد هستم. اینها به واسطه اینکه من واکسنش را از قبل زدم، شبهه در من عمل نمیکند. اما ممکن است در کسانی که ضعف دارند، توانایی تعقل ندارند، عمل بکند. اهلبیت گفتند: سطح تعقل و تفکر را بالا ببرید، برای اینکه درک بیشتری از معارف قرآن داشته باشید و آن چیزی که ضد دین است، روی شما اثر نکند. میخواهیم بگوییم چه چیزهایی روی ذهن ما اثر گذار است. در مقابلش چه چیزهایی ما را ضعیف میکند؟ یکوقت میگویند: یک کسانی مستعد دریافت ویروس هستند، یا ویروس روی آنها خیلی اثر دارد. به قول امام سجاد متعمق نیستند، حتی قرآن هم میخواند رویش اثر ویژه ندارد. امیرالمؤمنین(ع) صفات عاقل را میشمرند. فرمودند: آن کسی که تجربهها موعظهاش میکند، یعنی یکی از پایههایی که حضرت میفرمایند، این است که آدم از تجربههای خودش استفاده کند. چه اثری دارد؟ از دانش بالاتر است. از علم بالاتر است.
تجربه، اینکه من یک چیزی را بفهمم از بیرون به آن نگاه کنم، از گذشته خودم عبرت بگیرم. فلانی درس نخواندی چه اتفاقی افتاد؟ دنبال مطلب الف رفتی چه اتفاقی افتاد؟ عواملی داریم نمیگذارد ما از تجربهمان استفاده کنیم. همه ما تجربه داریم ولی یکی از تجربههایش استفاده میکند، یکی استفاده نمیکند. چه عاملی باعث میشود من از تجربهام استفاده نکنم؟ بعضی مواقع هوش زیاد من است. حاج آقا هوش خیلی چیز خوبی است. وقتی کنار نفسانیات قرار بگیرد، خروجی خطرناکی دارد. من به واسطه اینکه حبّ نفس دارم، تجربه میکنم فلان خطا اتفاق افتاد، مثلاً در کاسبی زمین خوردم. فلان اشکال پیش آمد، یا در برخوردم با دیگری بی ادبی کردم و عصبانی شدم. شروع به توجیه کردن میکنم. نمیخواهم بگویم اشکال از من است، میگویم: زمانه بدی است. فلانی اینطور کرد. دولت اینطور کرد. تمام ویژگیهای خطا را به درصدهای مختلف شروع میکنم نسبت دادن، از من هیچی نمیماند. از تجربه خودم نمیتوانم استفاده کنم، واقعیت چیست؟ تو هم مقصر بودی، نود درصد مقصر بودی. اما چون خودت را دوست داری درصد خودت را کم میگویی و همین باعث میشود از تجربه خودت نتوانی استفاده کنی. یعنی هیچقت نمیخواهی خودت را مقصر بدانی در حالی که مقصر هستی.
مورد دوم از تجارب دیگران هم نمیتوانی استفاده کنی، میآید تو را نصیحت کند، حرف بزند، وقتی بخواهی حرفش را بشنوی باید شنونده باشی، پذیرنده باشی. کبر و غرور نمیگذارد، حرفش را نمیپذیری و لج میکنی. نه از تجربه خودت استفاده میکنی نه از تجربه دیگران، از یک سوراخ چند بار گزیده میشود. سعی کنیم از تجربه خودمان و دیگران استفاده کنیم. اولیک کسی که متهم میکنی خودت باشی. اینجا طمع کردم فلان معامله را کردم، چرا دیگران اینطور نشدند؟ چون طمع نداشتند. چون به حرف کاسب عاقلی که حرفهای بود گوش کرد.
حضرت میفرماید: «یَطْلُبُ الْکَمَالَ» آدم عاقل جویای کمال است و دنبال بهتر شدن است. «الْجَاهِلُ یَطْلُبُ الْمَالَ» جاهل دنبال مال است. بدست بیاورم که بخورم. ولی کمال در مقابل مال قرار داده شده است. آدم عاقل که میخواهد اندیشهاش بالا برود، دنبال کمال میرود، اهل مطالعه است. یعنی معلوماتش را بالا میبرد. اهل همنشینی با آدم عاقل است. کمال همنشین در من اثر کرد، این است. یعنی وقتی آدم با عاقل نشست، با بالاتر از خودش نشست، با کسی که معلوماتش، ادب و فضایل اخلاقیاش بالاتر از او است کسب میکند و این یعنی کمال طلبی، آدم عاقل، کسی است که طلب کمال میکند.
«الْعَاقِلُ مَنْ أَحْرَزَ أَمْرَهُ» آدم عاقل کار خودش را محکم میکند. از دعاهایی که مستجاب نمیشود، یکی این است که مثال میگویم: خدایا پولم را پس نمیدهد. پول به فلانی دادم پس نمیدهد. خدا مستجاب نمیکند، چرا؟ چون باید از او مدرک میگرفتی. لذا طرف از رودروایسی اینقدر میلیون ضمانت میکند. همین که در رودروایسی کردی دعایت مستجاب نمیشود. از برادرت پول میگیری یک نوشته داشته باشی. کار را محکم میکند. در امور دیگر هم همینطور است.
«الْعَاقِلُ مَنْ صَدَّقَتْ أَقْوَالَهُ أَفْعَالُهُ» (عیون الحکم و الواعظ/ص۲۸) قول و فعلش یکی است. نفاق در قول و فعل ندارد. کاری را تعهد میکند انجام بدهد، انجام میدهد. وقتی به فرزندتان قول میدهید بیرونت میبرم، فلان چیز را برایت میخرم، وقتی قول دادید انجام بدهید. بچهها بدا عهد میشوند. نگاه بچهها به پدر و مادر، نگاه رزاق است. بعدها میخواهی بگویی: فرزندم من رزاق نیستم خدا رزاق است، خدا منعم است. حالا اگر من خطا کنم اعتقادات بچه من خراب میشود. لذا اعتقادات ما با مسأله بد عهدی ما ضعیف میشود. رفتار ما روی اعتقادات بچهها تأثیر میگذارد. وقتی ما را مورد اتکای خودشان دیدند، دیدند چیزی که به آن تکیه داشتند، خراب شد، بد عهد شد، در دلش این حالت شکل میگیرد و نسبت به خدا اعتقادش خراب میشود.
«ألعاقل من وقف حیث عرف» در برابر حق تسلیم است. وقتی فهمید میداند وقتی رسید به جایی که ادامه نمیدهد. میفهمیم طرف درست گفت، ولی اگر بگویم: اشتباه کردم خیلی بد است. مراء خیلی ما را به دردسر میاندازد و سخت است آدم خودش را کنترل کند. تا یک حد اولی یک بحث و گفتگو این پیش میآید که آدم دنبال حق است، ولی از این مرز که رد شد به مراء رسید، دیگر از مرز حق بیرون میرود. حرف من است، اینجا دیگر نه خدا هست، نه اخلاص هست. منیت هست، طرف خودش را به کشتن میدهد که خودش را اثبات کند. بنده خدایی پایش شکست گفتم: چه شده؟ گفت: از جوی پریدم، گفتم: چرا پریدی؟ گفت: بچهها مرا شیر کردند و گفتم: میتوانم. افعال آدم تابع دانستههایش نیست. تابع نفسانیات و خواستههایش است. آن کسی که آدم شد عقلش امیر اوست. آن کسی که آدم نشد، نفسش امیرش است. عقل میگوید: نمیتوانی، باز میگویی: نه! «سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» (بقره/۹۳) میدانیم و اطمینان داریم ولی عصیان میکنیم. وقتی کسی منیت خود را کنار گذاشت، خود به خود عقلش پرورش پیدا میکند.
«الْعَاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسَانَهُ» از چیزهای مهمی که مطرح است کسی که زبانش را نگه میدارد، زبان آدم را بی عقل میکند. کسی که زیاد حرف میزند، کثرت حرف زدن، خطایش هم زیاد میشود. بیهوده گویی، نیاز نیست اینجا حرف بزنی، معلوماتی نداری، چیزی نگویی بهتر است از اینکه اشتباه بگویی. خودت را در نظر دیگران کوچک میکنی.
«الْعَاقِلُ مَنْ یَزْهَدُ فِیمَا یَرْغَبُ فِیهِ الْجَاهِل» رغبتهای آدم عاقل فرق دارد. زهد دارد، دوری میگزیند از چیزهایی که جهال دنبالش هستند. جاهل لبخندش جاهلانه است. از مسخره کردن دیگران خندهاش میگیرد. وقتی کسی بزرگ شد و اندوه و دغدغهاش فرق کرد، اینقدر ژرف اندیش میشود که دغدغهاش دغدغه بشریت میشود. درد بشریت درد او میشود. لذا حضرت میفرماید: اگر خواستی کشی را بشناسی ببین با چه کسی دوست است و چه چیزهایی را دوست دارد؟ اهل دنیا نسبت به دنیا چطور هستند. ولع و حرص دارند، با دنیا خوش میگذرانند.
«الْعَاقِلُ مَنْ أَحْسَنَ صَنَائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْیَهُ فِی مَوَاضِعِهِ» تلاش و کوشش خودش را در جای خودش مصرف میکند. اسراف کردن همان دور ریز، من نان را دورریز میکنم. خودش را اسراف نمیکند. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات، ۵۶) من شما را برای بندگی آفریدم. خودتان را اسراف نکنید. بنده شیطان نباشید. کار را برای خدا انجام بدهید. کسی که کار را برای دیگری انجام میدهد دور ریز کرده، سعیاش را در موضع خودش قرار میدهد. کار بیهوده انجام نمیدهد، من خیلی تلاش کردم آب در هاون کوبیدم، دو ساعت وقت گذاشتم. چیزهایی که به نیت شخصی برمیگردد، به دلم نچسبید، مگر به دل چسبیدن است؟ خداوند احکام شرعیاش تابع دل تو نیست، تابع خواست اوست. باید مطیع باشی. لذا کار را در موضع خودش قرار دادن، کسی در استعداد خودش کار کند. یکی استعداد تاریخی دارد. ذهن خوبی دارد، اسماء یادش است. اگر این در مسأله تاریخ برود خیلی قوی است. یکی استعداد در مسائل تعقلی دارد. در منطق و فلسفه میرود. یکی استعداد فنی دارد. عاقل در موضع خودش کار میکند. فرزند من استعداد فنی قوی دارد. در پزشکی برود ضایع میشود. پدر و مادر عاقل نسبت به فرزندشان این کار را میکند.
بنده خدایی ترس از خون داشت، رشته آزمایشگاهی زده، دائم با خون سر کار داده، مجبور است انصراف بدهد. تحمل نداری، در زمینهای که استعداد داری موفق هستی. سعیمان را در مواضع خودش صرف کنیم بعد عمر آدم کیفیت پیدا میکند. همینطور که مواضع و شناختن خاکی که بذر در آن پاشیده میشود مهم است. اگر طبق کلام امیرالمؤمنین رفتار کنیم چه زندگی سعادتمند و با کیفیتی پیدا میکنیم.
«الْعَاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ» نفس خودش را محترم میکند. خواست و رأی خودش را متهم میکند. یک چیزی را تصمیم گرفتی انجام بدهی، چرا این تصمیم را گرفتم؟ دلم میخواست؟ اکثراً روی دلم میخواهد است، اول یک چیزی را انتخاب میکنند و بعد دلیل میآورند. معمول آدمها اول انتخاب میکنند بعد برای این انتخابی که کرده دلیل میآورد. این توجیه کردن است. آدمیزاد قدرت فراوانی در توجیه کردن دارد. آن چیزی که نفسش تسویل میکند، یک چیز زشتی را زیبا جلوه دادن، نفسش را توثیق نمیداند. انگشت اتهام که سمتش رفت، آدم تازه شروع به فکر کردن میکند.
«الْعَاقِلُ مَنْ سَلَّمَ إِلَى الْقَضَاءِ وَ عَمِلَ بِالْحَزْمِ» عاقل تسلیم قضای الهی است. با قضای الهی نمیجنگد. جنگیدن با قضای الهی فقط تو را خسته میکند. عمل میکند همراه با هوشیاری و دور اندیشی، یکوقت تسلیم نسبت به قضا میگوییم: یک گوشه بیافتیم و هیچ کاری کنیم. قضای الهی و آن چیزی که دستور الهی است، این است که در همه مسائل تلاش خودت را انجام بدهی. حضرت أباعبدالله طوری لشگر خود را میچینند، از حیث ظاهری چندین هزار نفر طرف مقابل حضرت هستند. اما حضرت پشت خیمهها خندق میکنند. در جایی که اوج تسلیم و قضا هست، میداند چه اتفاقی میافتد. اصول جنگی را رعایت میکند. در این بیماری که ایجاد شده، توکل به خدا را کنار میگذارند، از این طرف میگوید: این حرفها چیه؟ پزشکی چیه؟
«الْعَاقِلُ مَنْ صَانَ لِسَانَهُ مِنَ الْغِیبَهِ» غیبت از چیزهایی است که عقل را ضایع میکند. بعضی از گناهها یک اثر دارد. من یک دارویی میخورم دل درد میگیرم. یکوقت قلبم کار نمیکند، بعضی گناهها به تمام شئون زندگی آدم ربط دارد. غیبت از این گناهها است. عقل را ضایع میکند و حرمت انسان را نزد خدا و بندگان خدا میشکند. حلاوت عبادت را میگیرد. حرمت غیبت به قبل از انبیای گذشته هم برمیگردد، در طول تاریخ بوده است. خیلی چیز کثیف و وحشتناکی است. آبروی مؤمن را بردن، آدمی که زبانش را تربیت میکند نباید غیبت کند. عقلش را میخواهد تربیت کند، غیبت نکند. علما میگویند: غیبت کافر هم نکنید. لسانتان عادت میکند. پشت سر دیگری حرف نزنی. غیبت را خوردن گوشت برادر مرده ذکر کردند. اگر عقل پشتوانه کارهای ما قرار بگیرد، کار آدم عاقلانه میشود. عقلی که خدا داده چیز کمی نیست. خدا وقتی عقل داد یعنی همه چیز داد.
عاقل حرف نمیزند الا اینکه حاجتی داشته باشد یا استدلالی در حرفش باشد. حرف بیخودی نمیزند. لذا آدمهای عاقل افرادی هستند که میتوانند سکوت خودشان را رعایت کنند. در باشگاهها کسی که ورزش میکند حرف نمیزند و تمرکز کرده است. حتی در مسابقات فکری همینطور است. علامه طباطبایی (ره) سکوت عمیقی داشتند، به اعماق آن چیزی که علمیت دارد، لذا لب که میگشاید حکمت الهی بیرون میریزد. وقتی حرف میزند، همه یاد خداست. یاد خدا خیلی آرامش بخش و شیرین است. عاقل کسی است که نگاهش عبرت آموز است. یک نفر میبیند و یاد میگیرد. یک نفر در اتاق عمل کنار دست استاد است، یاد میگیرد که قلب را باید اینطور عمل کرد. نگاه عبرت آموز یعنی وقتی من از اتاق عمل بیرون میآیم، یک چیزی یاد گرفتم. لذا بزرگان همه چیز برایشان آیه است، گل را نگاه میکنند به خدا برمیگردند. عبرت آموزی در تمام موجودات هست، چطوری نگاه کردن مهم است. من جلوی آینه هستم، آینه را تمیز میکنم. این طرف میآیم، میگویند: صورتت کثیف است، اما ندیدم. یکوقتی نگاه به گل دارم میگویم: چقدر زیباست، یکوقت میگویم خلقت خداست.
«الْعَاقِلُ إِذَا عَلِمَ عَمِلَ وَ إِذَا عَمِلَ أَخْلَصَ وَ إِذَا أَخْلَصَ اعْتَزَلَ» وقتی دانست عمل میکند. یک چیزی که یاد گرفت در قسمت دانستهها نمیبرد. در قسمت باید و نبایدها میبرد. این مسأله بد است، این مسأله خوب است، در استها نمیگذارد. آدم عاقل از استها باید بیرون بیاید. غیبت بد است، پس از امروز تصمیم میگیرم دیگر غیبت نکنم. وقتی هم عمل کرد برای خدا خالصش میکند. خدایا برای تو معامله میکنم.
شریعتی: انشاءالله همه عاقل شویم با این روایاتی که شنیدیم. … اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ»(مومنون/۱۸) آب را در زمین جای دادیم. «وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ»(مومنون/۱۸) ما میتوانیم نعمت را برداریم. یکوقت نعمت دادن از جانب خداوند است، یکوقت ابقاء نعمت است. آب را فرستادیم، نگه داشتن آب، نگه داشتن سلامتی. گاهی شکر بر آمدن نعمتی میکنیم ولی شکر در ابقاء آن نداریم. بعضی از خطاهای ما باعث میشود نعمتی که بدست آوردیم از دست بدهیم. خداوند بین زن و شوهر ایجاد محبت میکند من با خطای خودم از بین میبرم. قرار است آن دانهای که خدا داده پرورش بدهیم ولی برعکس خراب میکنیم. انشاءالله خدا شکر نعمت نسبت به نعمتهایی که داده هم نسبت به نعمتهایی که بقاء آن را خداوند تضمین کرده، داشته باشیم.
شریعتی: این هفته از شخصیت جناب فاطمه بنت اسد صحبت کردیم، نکات شما را هم خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: فاطمه بنت اسد (س) از بنی هاشم هستند و پیشرو دین حنیف حضرت ابراهیم هستند. معرفت ایشان فوق العاده بود. وقتی ابوطالب ایشان را سفارش میکرد که حواست به پیغمبر باشد، ایشان فرمود: من از فرزندان خودم نسبت به او بیشتر تقید دارم. پیغمبر فرمودند: من او را چون مادر خودم میدانم. ایشان از پیغمبر شناخت دارند، ولی خدا بودن او را میشناسد و به واسطه همین از فرزندان خود بیشتر اهمیت میدهد.
انشاءالله خداوند همه پرستاران، پزشکان، کادر آزمایشگاهی را خیر بدهد. از خدا میخواهیم ما را نسبت به نعمتهای الهی شاکر قرار بدهد و این بلا هرچه زودتر رخت بر ببندد، انشاءالله غیبت حضرت حجت زودتر تمام شود و خداوند از ادامه غیبت حضرت حجت صرف نظر کند.
شریعتی:
زخمیام التیام میخواهم *** التیام از امام میخواهم
السلام علیک یا ساقی *** من علیک السلام میخواهم
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۱۲/۲۱
.






