آرامش در زندگی؛ حدیث۳۹؛ توحید
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۲ ۱۸:۵۳آرامش در زندگی؛ حدیث۳۹؛ توحید

آرامش در زندگی؛ حدیث۳۹؛ توحید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همهی بینندههای عزیز و نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. ان شاءالله خداوند ما را نسبت به حضرات اهلبیت عارف و عامل قرار بدهد. دههی فجر را تبریک میگویم و انشاءالله خداوند هرچه زودتر این نظام مقدس را به دست صاحب اصلیاش برساند.
شریعتی: به حدیث سی و نهم از چهل حدیث حضرت امام رسیدیم، احادیث اخلاقی و اعتقادی که برای آرامش در زندگی خیلی مفید و مؤثر است. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: حدیثی از وجود امام صادق(ع) که حضرت فرمود: «یَقُولُ إِنَ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى» وقتی خداوند به حضرت موسی وحی کرد «وَ أَنْزَلَ فِی التَّوْرَاهِ» در تورات هم هست، نکاتی که میشنویم از تورات واقعی و تحریف نشده است. «أَنِّی أَنَا اللَّهُ» من خدا هستم، «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» الهه و مورد پرستشی جز من نیست. «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَیْرَ» من مخلوقات و همه را خلق کردم. «وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَى یَدَیْ مَنْ أُحِبُّ» اجرا کردم و به جریان انداختم به دست کسی که دوستش دارم. «فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَى یَدَیْهِ» خوش به سعادت کسی که دستش به خیر است. عامل خیر و مجرای خیر است. «وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» من همان خدا هستم و هیچ خدایی جز من نیست. ما یک خدای خیر داریم و یک خدای شر، در مشرکین و کفار یک چنین تفکیک خدا و دو خدایی وجود دارد. ولی خدا همان خداست. خدا یکی است اما خیر و شر تابع چیز دیگری است. «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ» من خلق را خلق کردم و ش هم قرار دادم. «وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَى یَدَیْ مَنْ أُرِیدُ» اجرایش کردم بر کسی که آن شر را اراده میکند و من به واسطهی این مسأله اراده میکنمکه به دست او انجام شود. «فَوَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَى یَدَیْهِ» وای بر کسی که دستش به شر باشد، شر به دست او یا به لسان او یا از وجه او برانگیخته شود و به دیگران برسد. دو مفهوم در مسأله داریم. بحث عدل الهی شهید مطهری کاملاً این مسأله را توضیح دادند. اینکه خیر و شر را بشناسیم، خیلی از شبهاتی که در مسائل اعتقادی هست برای عدم شناخت نسبت به خیر و شر است. مفهومش را نمیدانیم. محور را من خودم در عالم قرار میدهم، وقتی محور شد، خیر و شر را به نسبت خودم میسنجم. شهید مطهری مثال میزنند به نیش مار که خیر است یا شر است. اگر محوریت عالم را خودم در نظر بگیرم، برای من دردناک و کشنده است. نسبت به من شر است. اما نیش مار برای مار حساب کنید وسیله دفاعی و شکار هست و وجودش وابسته به آن است. کمالش به این است که نیش داشته باشد. بسیاری از شبهاتی که در آن میمانیم، چون خودمان را محور عالم میدانیم و میگوییم: هر آنچه به نفع من است خیر است و هر آنچه به نفع من نیست، شر است. این مقدمه غلط در ذهن ما میآید و خیر و شر را تحلیل میکنیم. مثل بچهی کوچکی که وقتی پزشک میخواهد به بچه آمپول بزند، درونش فقط درد را میبیند. نگاهش به درد را شر میبیند و تمام کسانی که واسطه در این مسأله هستند، مادری که او را به پزشک برد، تزریقات چی، همه را مصداق انسانهای شر میبیند.
نقص را در خلقت خا میبینیم، یعنی چه؟ این مسأله ناقص است، کم است، خدا هم صمد و بی نیاز است. خداوند چرا دو را دو خلق کرد؟ چرا سه خلق نکرد؟ نه ماهیت دو به دو بودنش است، سه هم سه است. خداوند آنها را ایجاد میکند. از خدا کم نمیآید. هرچیزی در جایگاه خود نیکوست، وقتی میگوییم: خداوند احسن الخالقین است و بهترین روش خلق را دارد و نقصی درونی است، به معنی اینکه هر چیزی را به جای خود خلق میکند. اینکه اگر کسی خیر را جذب نمیکند و شر را جذب میکند، یک بحث دیگر است. یک مدرسهای میخواهد خیلی موفق باشد، به معلمها میگوید: خوب با بچهها کار کنید و در عین انصاف و عدالت همه تلاشتان را بکنید. نمرهها را میآورند، بیست و هجده و دوازده، یک نفرهم تک آورده است. این نمرهها را معلمها دادند. پس معلمها باعث شدند سطح مدرسه پایین بیاید. بچهها امتحان دادند که نوشتند. از خدا کم میآید العیاذ بالله؟ از معلم کم میآید؟ چه معلم خسیسی تو که میتوانی بیست بدهی، خودکارت را یک خرده این طرفتر کن، نمره پنج را بیست بده. مدیر مدرسه این توقع را از معلم دارد؟ نه، همه حساب و کتابها به هم میریزد و نمرهای مشخص نمیشود. در آن واحد هم معلم نمره ردی داده است و اتفاقاً به عدالت برخورد کرده و هم شاگرد نمره را گرفته است. بچهها معولاً وقتی نمره کم میگیرند میگویند: معلم داده است. ولی وقتی بیست میگیرند میگویند: گرفتم! «بما کسبت» یعنی آن چیزی که خودمان کسب کردیم. ما به واسطه آن چیزی که کسب کردیم از جانب خدا نمره میگیریم. خدا کریم هست ولی عادل هم هست. اینها همه در مشیعت الهی کنار هم قرار میگیرد. خداوند وقتی یذل من تشاء دارد، هرکس را بخواهد ضلالت و گمراهی دارد، به این معنی نیست. ما میگوییم: «من تشاء» یا «من یشاء» که در قرآن داریم به معنی خواستن ما نیست. خداوند مشیعتش عین عدالتش است. اگر من این را در مدرسه بگویم نشانه بی عدالتی ماست. نمرهها تابع ورقهها نیست؟ این ظلم است. اما در خداوند عالم، چون خدا عادل است، شیعه را عدلیه میگویند، خداوند عین حکمت و عدالت و رحمت، همه را با هم دارد. لذا وقتی خداوند میگوید: من میخواهم به فلانی بیست بدهم یعنی لیاقت بیست گرفتن دارد. مثل مشیعت ما نیست. خواستن ما خلاف عقل را ثابت میکند. دلم میخواهد بین مردم حرف بدی است. یعنی چرا منطق را رعایت نکردی؟ مگر دلت ملاک عقل است؟ اما در مورد خداوند مشیعت خدا، خواست خدا همه براساس حکمت است. لذا این معنا با معنای خدایی اشتباه نشود.
شریعتی: این یک ثمرهای هم دارد که ما را قانع و آرام میکند و در برابر حوادث راضی میشویم.
حاج آقای سعیدی: راضی به قضای الهی است. بدانم اگر اینجا فلان بلا سر من آمده بدون اجر نمیماند. لذا در باب درد و بیماریها میبینید که بحث اجر درد را دارد. بی حساب در دنیا نیست. ما آدمها یک هدف را با یک تیر نشانه میگیریم و میزنیم، خداوند با یک تیر چند هدف میزند. خداوند دستش بسته نیست. یعنی گاهی این مریضی برای من پیش میآید برای اینکه طغیان من آرامش پیدا کند. برای اینکه به هم ریختگی من به واسطه شهرت و مال و خطایی که در من پیش آمده، این مریضی مرا آرام میکند. گاهی کفاره خطای در گذشته من هست و باید الآن دلم بسوزد و ناآرامی در آن ایجاد شود که آن اشکالی که به واسطه حرام در بدن من ایجاد شده و گوشتی که به بدن من جذب شده از تو به واسطه روزه خارج شود. یکوقت خداوند این را برای تنبه و بیداری من قرار میدهد. یکوقت خدا با این بیماری یک دفع بلای بزرگتر از من میکند. هزار دلیل میتواند باشد اما اینکه بدانم خدا حکیم است، خدا منشأ خیر است و برای من جز خیر نمیخواهد، این مرا آرام میکند. آنجایی که بدانم خدا منشأ خیر هست یعنی هرآنچه به من دستور داده نتیجهاش خیر است. مال حلال، راستگویی، اگر خدا را حکیم دانستم بدانم خیر با کار راه افتادن دو مطلب است. مثل کسی که بگوید: فرار کردم، بچهای که بگوید ازدست آمپول زن فرار کردم. کارم راه افتاد! امروز الکی خودم را به تمارض زدم و از مدرسه فرار کردم. به من خوش گذشت و کارم راه افتاد. وقتی تعریف از خیر عوض شد، گفتی راحت باشم، درد نکشم، یک چنین مشکلاتی پیش میآید. بعد نگاه به عالم میکنی، خودت را مبنا میبینی، خوش گذشتن برای خودت را مبنا میبینی، آنهایی که زحمت میکشند به نظر تو غیر عاقل میآیند. آن کسی که خودش را از خیلی تفریحها محروم کرده و نشسته درسش را میخواند و شب و روز زحمت میکشد. حالا دیگری نگاهش میکند خیلی طبیعی است بگوید: به تو خوش نمیگذرد. ببین به من دارد خوش میگذرد اما خوش او زمانی است که نتایج کنکور میآید. لذا تعریف از انسان اگر همین موجود عادی و دنیایی و مثل شئون حیوانی شد، دیگر دین برای او تأثیری ندارد. اگر تعریف شد یک مدت زمان کوتاهی در این دنیاست و برای کنکور درس میخواند، نتیجهاش و قبول شدن در درگاه الهی در آخرت است. تعریف مقدمه و مؤخره بزرگی برای خودش چید، آنوقت اعمالش هدفدار میشود. خوابیدن شب دیگر برایش لذتبخش نیست. نماز شب برایش لذیذ است. درکی ندارد نسبت به لذتی که او میبرد.
امام حسین(ع) تا نزدیک ظهر عاشورا که میشد چهره حضرت برافروختهتر میشد و زیباتر و شادابتر میشدند. معامله حضرت با خدا بود. حد خیر، کسی که حد خیر را بداند و بداند خیر برایش چیست. اگر فهمید نسبت به خیر اشتیاق پیدا میکند. شهادتی که بچههای جنگ و جبهه و امثال شهید سلیمانی نسبت به آن ذوق دارند، یعنی چه؟ یعنی در ماشین حساب دنیا بیاورید. کشته شدن، سوختن، تکه تکه شدن، اصلاً با عقل جور درنمیآید. لذا میگوید: «و لا تحسبن» حق ندارید با آن ماشین حساب، حسابش کنید. چون شما عنوانی به نام قربتاً الی الله در ماشین حساب شما نیست. لذت نزدیکی به خدا را در ماشین حسابت نداری لذا جوابت درست در نمیآید. سخاوت در ماشین حساب غلط است. من خمس و زکاتم را بدهم از مالم کم میشود ولی عین روایت هست که صدقه، وجوهات شرعیه مال شما را زیاد میکند. این در ماشین حساب خدایی است و در ماشین حساب دنیایی نیست. در مسألهای که خیر برای آدم پیش میآید آدم نسبت به آن صبر داشته باشد. حضرت ابراهیم چرا به مقام خلیل الرحمان رسید؟ این مقام چه بود؟ حضرت خیلی صبر کردند در مورد بداخلاقیهای همسرشان، یکی از همسران ایشان خیلی بداخلاق بود، ایشان خیلی صبر کردند. صبر بر اخلاق بد دیگری یعنی من یک چیزی که عنوان شر به آن فکر میکنم، استفاده خیر بکنم. تهدیدها را به فرصت تبدیل کنم. اخلاق بد دیگری است. مشکلات صبر بر بیماریها اینقدر برای آدم خیر دارد، در مورد علامه طباطبایی یکی از شاگردانشان پرسیده بودند: فلانی نبودی، ایشان گفته بود: تب کرده بودم. بیماری داشتم و نتوانستم بیایم. ایشان فرموده بودند: خیلی دوست داشتم یک حجمی از عباداتم را به تو بدهم و آن بیماری تو را داشته باشم. صبر بر بیماری، خدایا راضی هستم به رضای تو و جزع و فزع نمیکنم. اجر آن بیماری را ببرم. عیناً با همین کلمات، اجری که در مقابل صبر در بیماری هست، صبر در مقابل فقر هست، اگر تحمل نسبت به شر داشته باشی، تبدیل به خیر میشود. یعنی فردا روز خدا را شکر میکنی برای چیزی که امروز جزع و فزع میکنی. فردا شکر میکنی از آنچه بر سرت آمده است. خدایا چه جزایی داشت، نمیدانستم این اثر را دارد. منتهی بعضی از آمپولها درمان بیماری است. فلان ویروس و فلان درد آمده است که این مریضی را دفع میکند. بعضی از مشکلات و شرهایی که به لسان ما شر هست اینطور از ما دفع میشود. اما بعضی از آمپولها تقویتی است. یعنی یک نیروی ویژه ایجاد میکند و سکوی پرتاب است. در مسائل معنوی بعضی مواقع سکوی پرتاب خدا برای ما قرار داده است و بعضی مواقع رفع گذشته و خطاها است. بعضی مواقع باید ارتقاء پیدا کنی. خدا یک سختی و مشکل قرار میدهد، صبر میکنی و دست و پنجه نرم میکنی، حالا دیگر لیسانس و فوق لیسانس میدهند. اگر تحمل کردی، نه اینکه گذشته و خطای تو را پاک کند، ولی خیلی مسائلی که پیش میآید ما را تقویت میکند. لذا داریم آیت الله بهجت میفرماید: برای رسیدن به کمالات معنوی آنهایی که نمیتوانند مراقبه خاص داشته باشند، گاهی خداوند مانند سنگ زیرین آسیاب آنها را قرار میدهد. عمل و حرکتی ندارد اما تحمل فشار را دارد. سنگ زیرین حرکت ندارد اما یک تحمل درد و فشاری دارد که همین باعث ارتقاء او میشود. یکوقت مراقبه و حرکت است به لطف خدا، آدم کارهایی میکند. یکوقت صبر و تحمل است که این تمام شرور، تمام نقصها برای آدم سکوی پرتاب میشود.
شریعتی: اگر بناست که در برابر مسائل و مشکلات صبور باشیم، باید یک جای دیگر را درست کنیم و آن اعتقاد و باور ما نسبت به خدای متعال است.
حاج آقای سعیدی: اگر خدا را منشأ خیر دانستیم، در روایت دارد که خدا را در شدت و رخاء شاکر باشید. رخاء یعنی راحتی، در شدت شاکر بودن، حضرت ایوب بودن، در اوج بیماری از دست دادن ثروت و فرزندان راضی باشیم. این حمد به واسطه این است که خدایا، من به واسطه خیری که از تو به من میرسد شاکر هستم و همه اینها را جمیل و خیر میبینم. این نگاه را اصلاح کنیم زندگی برای ما شیرین میشود. زندگی مورد پسند من میشود. درد و هجران مورد پسند من میشود چون از جانب اوست. شهادت أباعبدالله هم خیر است. ما تکلیف به عزاداری هستیم. اما خیر آن شهادت هم خدا چطور قرار میدهد. چه هدایتی برای بشر از خون مقدس أبا عبدالله رخ میدهد. عزاداریاش برای من خیر دارد، باعث بخشش گناهان و تقرب الهی من است. وقتی کسی ثار الله شد، ید الله شد، همه چیزی از او برسد خیر است. شهادتش هم برای دیگران خیر به هدایت دارد. انشاءالله خداوند این مهم را برای همه ما بیاورد و این تعظیم شعائر را در زندگی جدی بگیریم. محبت اهلبیت در زندگی ما چیز کمی نیست. اگر عید غدیر و ایام تولد امیرالمؤمنین میآید حواستان باشد شادی در دیگران ایجاد کنید. این ایام متفاوت باشد نسبت به ایام دیگر و بچههای شما تغییر حس کنند. نفحه دهر از جانب شما حس شود. اگر کاسبی خوبی کردید، پول خوبی بدست آوردید، زن و فرزند شما یک تغییری در زندگی شما ببینند و این استحباب دارد. بچهها امروز شادی اهلبیت است و ما میخواهیم فرح ما منطبق بر فرح و شادی آنها باشد. حزن ما منطبق بر حزن آنها باشد.
بعضی از شرور برای معنویت ما لازم است. در روایت صبر این مسأله را داریم. در مصیبت و مریضیها این را داریم. بعضی مواقع خداوند به لطف خودش مریضی را در ما ایجاد میکند برای اینکه رفع خصومت از جانب دیگران برای ما بشود. شما با فلانی قهر هستی، یکباره یک دردی برای این بنده خدا پیش میآید، همه دلها برای او میسوزد. حرف آن روزی که به شما زده بود را یادت میرود. میگوید: حلالم کن! میگویی: این حرفها چیست؟ ببین خدا خیر را چطور قرار میدهد؟ من هی میبینم مریضی است و شر و درد است. چقدر باید زحمت میکشیدم که این را حلال کنم. آدم نباید کاری بکند که دیگران چیزی از او به دل بگیرند. ولی خداوند یکوقتهایی با چنین مسألهای کل مسأله را حل میکند. خیر از جانب آنها این است که مرا حلال کنند در همان درد و رنج و بیماری که از من میبینند این حلال کردن اتفاق بیافتد.
اولاً رسیدن به خیر سادهتر از دستیابی به شر است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «الْخَیْرُ أَسْهَلُ مِنْ فِعْلِ الشَّرِّ» خیر از شر راحتتر است. میگوید: دروغ میگویم کارم راحتتر انجام میشود. تبعات دروغت را هم دیدی؟ فردا باید دروغی بگویی که این را بپوشانی. خدا نظرش را از دروغگو برمیگرداند. خیر بهتر است و در دنیا هم برایت بهتر است. خیر را حضرات اهلبیت معنا کردند. شخصی از اهل کوفه از امام زین العابدین پرسید: میخواهم هم در دنیا صاحب خیر باشم و هم در آخرت. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ مَنْ طَلَبَ رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَامُ» دنبال رضایت خدا باش اگرچه به سخط و خشم مردم باشد. دنبال رضایت مردم اگر بودی با آوردن خشم خدا، خدا تو را به عهده مردم میاندازد. اگر آدم یکجایی رضای خدا را دید، در این است که دیگری از دست من هم ناراحت میشود اما رضای خدا در این است، یک حرفی میزنم مقبولیت بین مردم ندارد. در امر به معروف و نهی از منکر، اگر من از کسی که دارد منکر انجام میدهد تعریف هم بکنم، فلانی یک چنین کار زشتی را انجام داد، یک لایک هم برایش بگذارم. این از من راضی میشود ولی سخط خدا هست یا نه؟ من رضایت او را به رضایت خدا ترجیح دادم. اما اگر کسی گفت: من رضایت خدا را میخواهم، لایک نمیکنم و تذکر هم میدهم. این کار خلاف شرع است. این کار اشتباه است. سخط ناس را دارد، اما خدا از من راضی میشود چون به تکلیف شرعیام انجام دادم، خدا میگوید: من کفایتت میکنم. اما اگر دنبال رضایت مردم بودی، مردم را مقدس دانستی در این مسأله تو را میسپارم به همانها. مردم دورهای هستند، در هر کاری که کردیم، چراغی که خدا برای ما روشن کرده این است. بدانیم رضایت خداست یا مردم؟ بله یکوقت در یک راستا هستند. ولی اگر یکجا تعارض پیش آمد، رضایت خدا را همیشه مقدم بدان. مردم باعث میشود رأی به من بدهند، رأی مردم را نسبت به خودم جلب کنم. رأی خدا را هم جلب میکنی یا نه؟ وعده دروغ اینطور است. خدا وعده دروغ را دوست دارد یا نه؟ وقتی وعدهای که میبینی دروغ است و از پس آن برنمیآیی، تصورات و تخیلات تو در این مسأله اشتباه است ولی میگویی اگر وعده بدهم محبت مردم و جلب نظر مردم را دارم ولی میدانی دروغ میگویی و اشتباه و نشدنی است. آنوقت یک روزی مردم با تو هستند و یک روز علیه تو هستند.
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عسله» از این صورت عبارت زیاد داریم، خدا وقتی برای عبدی خیر بخواهد، خدا او را آغشته به عسل میکند، پرسیدند: «قیل و ما عسله» یعنی چه؟ حضرت پاسخ دادند «قال یفتح له عملاً صالحا قبل موته» خدا یک فتح عمل صالح برای او میکند، قبل از اینکه بمیرد. یک کار شیرین میکند و واردش میشود. «ثم یقبضه علیه» خدا قبض روحش میکند یکباره وسط کار خیر جانش را میگیرد. عسلی شدن بنده این است. یکی از عزیزان شاهد این مسأله بود تعریف میکرد که پای منبر نشسته بودم. چراغها را خاموش کردند، دیدم بنده خدا وارد روضه شد و گفت: السلام علیک یا أباعبدالله، دیدم آقا ادامه نداد. از پایین منبر نگاه کردم دیدم سرش پایین افتاده است. گفتم: شاید بقیه منبر را یادش رفته است. یک ذره بالا رفتم که بگویم: چه شده است؟ دیدم هیچ حرکتی ندارد. ایشان از دنیا رفت. عسله یعنی این، خدا بعضی آدمها را عسلی از دنیا میبرد. مثل حاج قاسم که در وضعیت جهاد در راه خداست. چطور مردم در تشییع جنازه ایشان شرکت کردند. معامله با خدا یعنی برنده شدن، حیف از ما نیست. خدایی که اینطور با ما عمل میکند، زندگی دنیا را کوتاه ببینید، شصت سال است هیچی نیست. خدا ما را دوست دارد و برای ما خیر میخواهد. این خیر را جذب کنیم و قابلیت پذیرش خیر را داشته باشیم. انشاءالله خدا این مهم را در زندگی همه ما ایجاد کند.
شریعتی: خیلی توصیه شدیم که طلب خیر از خدای متعال کنید، آرزو میکنم برای همه دوستان عزیزم، پیر و جوان، که انشاءالله بهترینها برایشان رقم بخورد. … اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ» از جاهایی که اسمهای روز قیامت هست، روز قیامت را به عنوان یوم الحسره گفتند. روز حسرت خوردن، «إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ» وقتی کار از کار گذشت، یعنی دیگر زمان کار کردن زمان دنیاست. فرصت را غنیمت بشماریم. تعهدی نیست که چه روزی از دنیا میرویم، این همه جوان و پیر از دنیا رفتند. سعی کنیم چیزی برگردن ما نباشد. آنچه در دنیا انتخاب میکنیم، انتخاب درستی باشد. یعنی از انتخاب افراد و افعال و اموال، نوع نگرشی که امیرالمؤمنین در مواضع سیاسی دارند. نسبت به شریح میگوید: چرا این خانه را خریدی؟ حضرت نسبت به مال یک آدمی که موقعیت سیاسی دارد عتاب میکند. حاکم شرع باید نسبت به اموال کسانی که موقعیتی دارند توجه داشته باشد. یوم الحسرهای میشود که اندکی از ما که من به غیر حق در خانه آوردم، از مال حلال آوردم ولی نباید میآوردم. یعنی کسی در موقعیت سیاسی و مسئولیتی قرار گرفت بعضی حلالها برایش حرام میشود. اگر چهارچوب نباشد یوم الحسره است و خدایا از آن روز به تو پناه میبریم.
از اصحاب پیامبر اکرم که حضرت او را دوست داشتند، حنظله پسری دارد به نام عبدالله که خیلی محبوب است. در جریان قیام حره و واقعه حره که بعد از عاشورا رخ داد، مردم مدینه برای جنگیدن با یزید جمع شدند. بعد از اینکه پسر حنظله رفت دید چه اتفاقی میافتد، سگ بازی و آلودگی یزید را دید و به مردم مدینه گفت و مردم برانگیخته شدند. در زمان خودش نبود و زمانی که باید با أباعبدالله بود نبود، لذا هزاران هزار نفر کشته شدند و در کوچههای مدینه جوی خون راه افتاد و خاک دیده نمیشد. چقدر ولد حرام متولد شد چون مال و ناموس و جان مردم را حلال کرده بودند اما اثری در تاریخ نیست. در حالی که اثر در قیام امام حسین هست. در موقعیت خودش همراه ولی خدا بودن، جنگیدن و صلح در زمان خودش، تابع ولی بودن این اثرات را دارد. محبوبیت امام حسین در آن زمان و مقبولیت به حدی بخاطر تبلیغات منفی پایین آمده که ۷۲ نفر یا صد و خردهای پاسخ به قیام أباعبدالله میدهند و به این قیام هزاران هزار نفر پاسخ میدهند. انشاءالله خداوند مقبولیت و محبوبیت حضرات اهلبیت را در دلهای ما قرار بدهد و ما را طوری عاشق امام زمان قرار بدهد که وقتی حضرت آمد بدون هیچ درنگی و بدون هیچ لحظهای جا به جا شدن قدمی با ثبوت قدم یار امام زمان باشیم.
شریعتی:
گاهی دلم به سمت خدا میبرد مرا *** یعنی به آستان رضا میبرد مرا
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۱۱/۱۶
.






