آرامش در زندگی؛ حدیث۳۰؛ بیماریهای قلب و راههای درمان آن
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۴ ۹:۲۲آرامش در زندگی؛ حدیث۳۰؛ بیماریهای قلب و راههای درمان آن

آرامش در زندگی؛ حدیث۳۰؛ بیماریهای قلب و راههای درمان آن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این سواران کیستند انگار سر میآورند *** از بیابان بلا گویا خبر میآورند
این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است *** این سواران کهکشان با خود مگر میآورند
تخته خواهد کرد بازار شما را شامیان *** اینکه بی پیراهن و بی بال و پر میآورند
هم عمو میآورند هم برادر حیرتا *** هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی *** هرچقدر این نیزه را نزدیکتر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه شب *** ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند
بسکه بر بالای نی شیرین غزل سر دادهای *** من که میپندارم اینان نی شکر میآورند
زنبق هفتاد و دو برگم به استقبال تو *** خیزران میآورند و تشت زر میآورند
«السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین، و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»
شریعتی: سلام به شما دوستان عزیز و نازنینم، عزاداریهای شما قبول باشد. انشاءالله هیچوقت از در خیمه سیدالشهداء جدا نشویم و همیشه دست ما در دست پر مهر حضرت باشد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله توفیق عزاداری برای حضرت سیدالشهداء و شهادت مظلومانه حضرت و اسارت زن و فرزند حضرت را داشته باشیم. این دلهای سوخته را به ظهور حضرت حجت شفا بده.
شریعتی: خدمت صاحب عصر و زمان، صاحب عزای واقعی، حضرت امام زمان(عج) تسلیت میگوییم و انشاءالله برای همه دوستان عزیز که این روزها زیر خیمهی سیدالشهدا سینه زدند، زیارت کربلا بنویسند و زیارت اربعین نصیب همه شود. بحثمان را با موضوع بیماریهای قلب و راههای درمان آن پی میگیریم.
حاج آقای سعیدی: از روایات اهلبیت(ع) به بحث قساوت قلب و بحث نرم شدن قلب و دوری از قساوت رسیدیم. سؤالی را شخصی از پیغمبر اکرم(ص) مطرح کرد و گفت: من خیلی از این قلب سنگ خود شکایت دارم. حضرت برایش راهکار دادند اینکه اطعام مسکین کن. کسانی که از جهت مالی وضعیت ضعیف دارند را خودت غذا بده. این خواسته یک چیز جسمی بیرونی است ولی روی قلبت اثر دارد. سر یتیم را نوازش کن. اینها راه حلهایی بود که حضرت گفتند: قلبت را از قساوت دور میکند. روایت بعدی نامه ۳۱ نهجالبلاغه، قسمتهای مختلفی از این نامه را خواندیم و فرمایشاتی که حضرت در مورد قلب دارند، بررسی میکنیم. «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ» ذلیلش کن و پایین بیاور، زمانی که گردن کشی و طغیان میکند. «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/۶و۷) رؤیت استغنی میکند و فکر میکند چه خبر است. چنان مرگ تو را در برمیگیرد که نتوانی حرکت کنی. لذا از استحباباتی که داریم میگویند: نگاه کنید و در تشییع جنازه شرکت کنید. این خود یاد مرگ است. نگاه کنید اهلبیت (ع) بالای سر قبرها میرفتند، ساکت نبودند. مردم نگاه کنید، گاهی با اهل قبور حرف میزدند. به زندهها نگاه کنید. خانههای شما برای دیگران شده است. داراییهای دنیای خود را نگاه کنید. ذکر موت قلب را از حالت طغیان دور میکند.
«وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ» همه ضمیرها به قلب برمیگردد. کوردل نباش، چشمش را باز کن. «فَجَائِعَ الدُّنْیَا» سختیهای دنیا را به او نشان بده. ما میخواهیم یک نفر کاسب شود، یکسری سختیهایی کاسبی دارد. باید فجایع دنیا را نشان داد. دنیا عیش دارد و نیش هم دارد. باید سختیها را هم بچشی. در خواستگاری به شما بگویند: این دختر خانم دست به سیاه و سفید نزده و هیچ کاری نکرده است. این را به عنوان عیب میگویید یا حسن؟ این اشکال است. ایشان کار کرده، زحمت کشیده، یا پسری اینطور باشد. وقتی سختیها را دید صبر پیشه میکنید، وقتی صبر پیشه کرد آن زمان که گناه پیش میآید، مشکلات مالی باعث میشود در مال حرام بیافتد. اما اگر چشمش باز بود که دنیا پر از سختیهاست، باید صبور باشد و در حرام نمیافتد. قلبمان را لوس بار نیاوریم.
«وَ حَذِّرْهُ صَوْلَهَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ» به قلب اخبار ماضین را بگو. بگو فرعون با همه قدرتش چه شد. نمرود با همه قدرتش چه شد. روایت در بحار هست، میگویند خداوند وقتی خواست غرور نمرود را بشکند، یک پشهای در بینی او رفته بود، هی میگفت بر سر من بزنید که این پشه آرام شود. ندای این پشه را میشنید. این پشه نیمی از بدنش فلج بود. میگفت: فلانی مگر نمیگویی من محیی و ممیت هستم، اگر میتوانی زنده کنی نیمه دیگر بدنم را زنده کن بیرون بیایم ولی اگر میراننده هستی نیمی دیگر از بدنم را بکش. نصف پشه را هم نمیتوانی کاری کنی. انقدر بر سرش زدند تا مرد. چرا قرآن قصه دارد؟ چرا قصهی کربلا را زیاد میگوییم؟ قصه کربلا از قصههایی است که برعکس قصههای دنیاست. اصل قصه بیداری و احیاء است. بدان عاقبت ظلم چه شد و آنهایی که با امام بودند به کجا رسیدند. زهیر بن قین در لحظه فهمید باید با امامش باشد. حر فهمید باید با امامش باشد. این لحظه را نباید از دست بدهد. سال ۶۱ هجری جریان کربلا اتفاق افتاد، سال ۶۵ هجری قیام توابین رخ داد. یک موقع امام حسین(ع) فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی» کسی جواب نداد.
سید بن طاووس در لهوف میفرماید: خانمها فریاد زدند. یعنی هیچکس نبود پاسخ حضرت را بدهد که من کمک میکنم. سال ۶۵ هجری قیام توابین، چندین هزار نفر آنهایی هستند که کشته میشوند. بصیرت در لحظه، بدانیم در لحظه فتنه بصیرت داریم یا نه؟ «و ثبت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین» خدایا پای من محکم باشد و سُر نخورم. قلبهای ما گاهی زنگ میزند و زنگار میگیرد. اصلاح جریان زنگار گرفتگی قلب را بررسی کنیم، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَیْرُهُ» (نهجالبلاغه/ص۲۵۴) جلای قلب شما با قرآن است. اساسیترین قرآن است. راهنمایی که اهلبیت با قرآن میکنند، یکوقتهایی که دلتان گرفته و احساس میکنی زنگ زدگی اتفاق افتاده این را باز کن. نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد. هرچه عمیقتر شوی، اینجا جا دارد. بعضی مفسرین میگویند: بعضی از آیات قرآن را میخوانیم گویی بار اول است میخوانیم. طرف هزار بار آیه را خوانده و در موردش فکر کرده است و تفسیر هم نوشته ولی برداشت نو دارد. قرآن را دست کم نگیریم. تقیدی که اهل بیت به قرآن داشتند، به ارجاع قرآن داشتند، وقتی اسرای کربلا را به طرف شام میبرند یک بی ادبی بزرگی که میکنند این است که اینها را بردند روی پلههای مسجد اموی در شام نشاندند. این کار بی ادبی را با اسرای یهود میکردند. میگفتند: مسجد احترام دارد و نباید مثلاً یهودی را در مسجد ببریم. مردم آمدند و بی تربیتی و بی ادبی کردند. یک پیرمردی هم آمد به امام سجاد(ع) بی ادبی کرد. حضرت صبر کردند حرفش تمام شد. سه چهار آیه از قرآن را خواندند. گفتند: اهلبیتی که در آیه داریم غیر از ما کسی دیگری هم هست؟ با سه چهار آیه قرآن حضرت او را برگرداندند. این پیرمرد بلند شد فریاد زد و گفت: حق با اینهاست. بعداً هم دستور رسید او را بکشید. بین توهین نسبت به امام و شهادت در راه امام چند آیه قرآن فاصله است. قرآن خاصیت دارد. یکوقت دلتنگی میکنیم و میگوییم: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن! یعنی قرآن را وقتی امام سجاد بخواند، تأثیر دارد. تفاسیری که از لسان پاک حضرات اهلبیت نسبت به آیات قرآن آمده راهگشاست.
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ» ذکر و یاد خدا، جلاء قلب است. «تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَهِ» وقتی گوش سنگین میشود، آنوقت گوش شنوا میشود. بعد از اینکه گوش سنگین شد، با یاد خدا دوباره گوش شنوا میشود. بعضی این خاصیت را دارند. گوش دارد ولی نمیشنود. ولی ذکر و یاد خدا قلب را جلاء میدهد و میتواند دوباره شنوایی را بدست بیاورد. پیامبر (ص) فرمودند: قلوب شما گاهی مثل حدید زنگار میگیرد. وقتی آب روی آهن میریزد این حالت برایش پیش میآید. از پیامبر سؤال کردند: چطور این زنگار را پاک کنیم؟ «کَثْرَهِ ذِکْرِ الْمَوْتِ» یاد مرگ را زیاد بگویید، چون دنیا روی آن مینشیند. «وَ تلاوه القرآن» تلاوت قرآن هم این خاصیت را برای ما دارد. انشاءالله خدا توفیق بدهد، هر موقع دیدید یک سنگینی روی شماست و دل شما گرفته است، دو سه آیه قرآن بخوانید. اگر حفظ نیستید، سورهی حمد را بخوانید.
گاهی قلب تاریک میشود، تاریکی یک خاصیتی دارد که تشخیص را از بین میبرد. در جاده چراغ روشن است چون جاده میپیچد، تو هم حواست باشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهِ» حرف حکیمانه بزن، حرفی که منطبق بر ارادهی الهی است. لذا در جاهای مختلف داریم اگر میخواهید قلب شما نورانی باشد با آدم حکیم و دانا برخورد داشته باشید. قلب آدم را تاریک میکند و لقاء با آدم نادان و احمق، حواستان به این ملاقاتها باشد. یکوقت آدم گوینده است و تأثیرگذار است، ولی یکوقت تأثیر پذیر است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ایمان یک نقطهی نورانی در قلب است. هرچه ایمان زیاد شود، این نقطهی نورانی زیادتر میشود. مشکلاتی که برای ایمان آدم ایجاد میشود، تزلزل، شک، ریبه را با ایمان درست کنید. اشک برای أباعبدالله شستشوی قلب از شکهاست. بعضی میگویند: چرا برای أباعبدالله غذا میدهید، این پول را به فقرا بدهید! نمیدانند أباعبدالله و روضه و نگرشی که نسبت به حضرت أباعبدالله داریم از آن سواد خیلی مهمتر است. سواد دینی است، راهگشای نورانی شدن قلب است. کسی نمیگوید: کتاب چاپ نکنیم بخاطر اینکه مردم گرسنه هستند. هردو باید باشد. باید هیهات من الذله روحیهای باشد که ما با همین محرم و صفر زنده نگه میداریم.
بعضی مواقع فساد قلب داریم، آن چیزی که فساد قلب را از بین میبرد، آنجایی که میبینی قلبت مکدر است، یکوقت میگوییم: ذکر بگو و یکوقت میگوییم: به ذکر مشغولش کن. یکوقت میگوییم: فلانی چه کار میکنی؟ یک ورق از کتاب را باز میکند و میگوید: دارم کتاب میخوانم. مشغول کتاب خواندن هستم. اشتغال به تحصیل، اشتغال به ذکر خدا داشته باشد. یاد خدا تو را نگه میدارد از اینکه کلاه سر دیگری بگذاری. یاد خدا عامل نظارتی است. اگر تربیت درست باشد، یعنی اگر بخواهی در سن چهل سالگی جلوی اختلاس را بگیری، باید در سن پنج سالگی یاد خدا را شروع کرده باشی. از بچگی مال حلال و حرام را به بچه بفهمانی. از مال حرام بترسد، وگرنه اگر عادی شود بعدش هم عادی میشود. پیامبر(ص) فرمود: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ» ایمان عبدی استقامت و ایستادگی پیدا نمیکند مگر اینکه قلب استقامت پیدا کند، اگر میخواهی ایمانت ثابت باشد، باید قلبت که ظرف ایمان است، محکم باشد. «وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُه» اگر میخواهی قلبت درست بشود، باید اول زبانت درست شود. زبانت را نگه نداشتی، اینها با هم تلازم دارد. زبانت را نگه نداشتی قلبت از دست رفته است. قسمت قبلی روایت چه بود؟ قلبت استقامت نداشت، ایمانت استقامت ندارد. زبان خیلی عجیب است. کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب را نگاه کنید، ببینید در مورد گناهان لسان چقدر بیشتر از گناهان اعضاء و جوارح دیگر صحبت کرده است. بحث سلامت قلب و امراض قلب را آوردند. قلم و فکر ایشان در راه دین بود و دغدغهی دین را داشتند.
روایت بعدی از پیامبر اکرم(ص) که میفرمایند: «وَ أَمَّا عَلَامَهُ الصَّالِحِ فَأَرْبَعَهٌ» (تحف العقول/ص۲۰) علامت آدم صالح، قلبی که مریضی ندارد، «یُصَفِّی قَلْبَهُ» قلبش با صفا و صاف است. «وَ یُصْلِحُ عَمَلَهُ» عملش را اصلاح میکند. خودش فاعل اصلاح است و عملش را اصلاح میکند. تا کج برود مراقب رفتارش هست. وقتی در رانندگی پشت فرمان آدم خوابش میبرد، ماشین همینطور کج میرود. ماشین در حالت عادی هم این انحرافات را دارد، ولی آدم که بیدار است، هی با فرمان بازی میکند. ولی وقتی خوابش میبرد غفلت او را میگیرد و فرمان از دست بیرون میرود. کسی که تصادف میکند دستش در اختیار عقلش نیست. وقتی عقل آدم برود، دیگر اعضاء و جوارح هست ولی در اختیار آدم نیست. «وَ یُصْلِحُ کَسْبَهُ» محل درآمدش را اصلاح میکند. خورد و خوراک مسأله هست. کارمندی، کاسبی، هرچه هستی، رحم من به دیگران چطور است؟ این میفهمد یا نه، شاید صد سال دیگر هم متوجه نشوی. یکی از کارهای مهمی که اصلاح میآورد، بحث صلاح کاسبی است. «وَ یُصْلِحُ أُمُورَهُ کُلَّهَا» تمام امورش را بر مبنای صلاح پیش میبرد. میخواهد حرف بزند، نگاه میکند، یعنی عقلش پشت زبانش است. میخواهد گوش بدهد، خدا راضی هست من این آهنگ را گوش بدهم؟ به نفع من هست یا نیست؟ آدم عاقل عقلش قبل از عملش است. آدم نادان هم بعد از عملش است. خروجی اولی این است که میگوید: این کار را انجام بدهم یا ندهم؟ خروجی دومی این است که پشت دستش میزند و میگوید: کاشکی! ای کاش انجام نمیدادم.
بعضی میگویند: قلبش ضعیف است. نمیتواند خون رسانی کند. یکوقت میگوییم: یخچال سوخت. ولی اجاق گاز کار میکند. یکوقت میگوییم: برق نیست، برق ضعیف شد. دیگر هیچ وسیلهای کار نمیکند. «أَصْلُ قُوَّهَ الْقَلْبِ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ» (عیون الحکم/ص۱۲۰) خدایا توکلم با توست، پشتوانهام تو هستی. با خدا بودن و توکل داشتن یعنی «لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون» باز حضرت در نامه ۳۱ میفرماید، آیت الله شجاعی(ره) خیلی کلامش شیرین بود، میفرمود: هرکس هر مشکلی دارد در زندگی برای این است که با یکی از صفات خدا در افتاده است. آن کسی که دنبال مال حرام میرود با «یا رزاق» خدا در افتاده است. خدا که رزاق نیست، خودم میتوانم. «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/۱۶) خدا مرا بیخیال شده است و به من توجه ندارد. یعنی خدا بصیرٌ بالعباد نیست. همه گیر سر یقین به خداست وگرنه اگر صفات الهی را بشماریم و بگوییم خدایا به این ایمان دارم که تو رزق مرا میدهی، پس دیگر به دروغ و مال حرام احتیاج ندارم. دیگر به کلاه گذاشتن سر دیگران نیاز ندارم. خدایا اگر صلاح بدانی به این موقعیت برسم، دیگر به زیر آب دیگری را زدن، پشت سرش حرف زدن، نیاز ندارم.
امام صادق(ع) دربارهی این آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» (انفال/۲۴) میفرماید، خدا بین شخص و قلب حائل میشود. حضرت یک توضیحی دارند، میفرمایند: آن موقع که آدم با گوش و چشم و زبان و قلبش، هوس یک گناه و خطایی را میکند، نسبت به آن میل پیدا میکند و کشیده میشود، خدا حائل قرار میگیرد بین او و قلبش و بین گناه و مشکلی که دارد، یکباره منصرف میشود و برمیگردد، این هم لطف خداست، انشاءالله دلهای ما یکطوری باشد که یک جایی برای خدا این وسط بگذاریم. تا وقتی دل فاسد نشده، خدا کشش دنیایی نسبت به گناه را از آدم منصرف میکند. انشاءالله خدا قوت به دلهای ما بدهد. امام صادق فرمود: «وَ النَّظَرُ فِی الْعَوَاقِبِ تَلْقِیحُ الْقُلُوبِ» عاقبت اندیش باشید. قلبتان بخواهد قدرت پیدا کند، به عاقبت کار خود فکر کنید. نگاه کنید ببینید عاقبت کار من چه میشود. عاقبت کار فلانی اینطور شد. کسی که احترام پدر و مادرش را نگه داشت، عاقبتش چه شد؟ آن کسی که بی احترامی کرد عاقبتش چه شد؟ آن کسی که فلان عمل خیر را انجام داد به کجا رسید؟ آن کسی که شر را انجام داد، به کجا رسید؟ گاهی عاقبتها را که نگاه میکنیم، عاقبت کسب حلال زهیر چه اتفاقی برایش افتاد، با امام حسین همراه شد. عاقبت آنهایی که «مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَام» آنهایی که شکمشان از حرام پر شد، امام حسین(ع) چند دقیقه با زهیر صحبت میکند و برمیگردد. این همه خطبه میخواند برای لشگر دشمن برنمیگردند. حواسمان به مال حرام و حلالمان باشد. امام حسین علیهالسلام تأثیر میگذارد، حر یک نگاه میکند و برمیگردد. زیر خیمه امام حسین بودن، اثرات دارد. یکوقت کسی را با زبانمان از محیط دور نکنیم. خودمان را مجبور کنیم، بگوییم: یا حسین ما هرطور هستیم، تشخیصهای ما از اول زندگیمان تغییر کرده است. میخواهیم قلبمان جهت تو را بگیرد. اگر دل سالم باشد، گوشت میشنود و چشمت میبیند. اگر نسبت به گناه تمایل پیدا کردی، با یک یا حسین برمیگردی. کلام حر کلام حسین بود و برگشت. انشاءالله خدا توفیق بدهد و بتوانیم دلهایمان را بیت تقوا کنیم. پر از خط قرمز گناه و محبت خدا باشد. خدایا قلبهای ما را به برکت یاد أباعبدالله صیقلی و با جلاء و بدون زنگار و متوجه خودت قرار بده.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. حالا که صحبت از قلب و دل محکم شد، این روزها باید سلام بدهیم «سلامٌ علی قلب زینب الصبور» چقدر این قلب باید محکم باشد که نلرزد. این روزها، روزهای زینب کبری(س) است. … انشاءالله هرجا هستیم زیر سایهی امام حسین باشیم و انشاءالله زیارت حضرت در دنیا و شفاعتش در آخرت نصیب همه ما شود. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از جناب قاسم بن الحسن یاد کنیم.
حاج آقای سعیدی: «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ» نسبت به خرید و فروشی که دارید، کیل و میزان، ظرفها و اندازهها را رعایت کنید، «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ» اجناس و اموال مردم را بخس نکنید. «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» بعد از اینکه زمین اصلاح شد توسط انبیاء، قواعد و قوانین را برای شما آوردند، فاسدش نکنید. فساد یعنی قاعدهای بیاید و رعایت نکنید. «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» این برای شما بهتر است. اگر مؤمن باشید این برای شما بهتر است. تصوری که میکنید با این فساد و کم فروشی و دزدی، به نفع شما نیست. انشاءالله تشخیص خیر داشته باشیم. مشکلاتی که هست برای این است که خیر و بد را تشخیص نمیدهیم وگرنه آنهایی که در مسیر حرام و بد حرکت میکنند، تلاش زیادی میکنند، جهت را اشتباه گرفتند. انشاءالله خدا این تشخیص خوبی را به همه ما بدهد.
شریعتی:
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است *** برای چیدن گل انتخاب لازم نیست
هر صحنهای و هر شخصیتی از شخصیتهای واقعه کربلا، هریک یک حماسه هستند و میشود ساعتها در موردشان صحبت کرد. در مورد جناب قاسم بن الحسن برای ما بگویید که احلی من العسل است.
حاج آقای سعیدی: زیر دست امامی تربیت شد که او زیر دست امیرالمؤمنین تربیت شد. امیرالمؤمنین(ع) تربیت یافته پیامبر اکرم(ص) است. اثر تربیت را در شجاعت و پاسخگویی ببینید، «أحلی من العسل» کلامی است که وقتی امام حسین(ع) به قاسم بن الحسن فرمودند: مرگ را چطور میبینی؟ در آن موقعیتی که واقعاً پیش آمد و امام حسین میگوید، این بزرگمرد، خلاصهی مردانگی، قاسم بن الحسن میگوید: شیرینتر از عسل مرگ در راه توست. در واقع دارد ما را تربیت میکند که جلوی امام خود چطور حرف بزنید. مگر قرار نیست داستان عاشورا مربی ما باشد، فقط قصه تعریف نمیکنیم و روضه نمیخوانیم. اگر امامت در مورد مرگ هم از تو پرسید، حتی نباید ترس هم در دلت راه بدهی. ایشان چهرهی زیبایی داشتند، ماه پاره بودند. طبری نقل میکند که قاسم بن الحسن اجازهای که حضرت أباعبدالله، لشگر دشمن میگوید: چهرهاش چون ماه پاره بود. دیدیم جوانی آمده که میدرخشد. به دست و پای امام حسین التماس میکرد تا اجازه گرفت. علی اکبر امام حسین را نگاه کنید، سید بن طاووس میگوید، اجازه گرفت بلافاصله، به بچههای خود که میرسد حسین فوری اجازه میدهد. به قاسم بن الحسن که میرسد باید اینطور دست و پایش را ببوسد. اگر نوبت بچهی خودم شد بحث فرق دارد ولی قاسم بن الحسن باید اینطور اجازه بگیرد. این تفاوت اجازه است. پرورش پیدا کردن در دامان امام یعنی همه چیز تو برای امام باشد. شیطانی که زمان کربلا بود، هنوز هست. هنوز هم امام زمان هست.
اگر امام آن زمان امام حضرت أباعبدالله الحسین(ع) بوده، امام این زمان حضرت بقیه الله (عج) است. اگر آن زمان نقصانیات بود هنوز هم هست. شرایط کاملاً با هم مساوی است. اگر آن زمان «هل من ناصر» فرمود و تنها ماند، خدا نکند آن شرایط تکرار شود. بدانیم که چه اتفاقاتی آن زمان افتاد، تربیت این بزرگان به ما اینطور است. بدانیم چه اتفاقاتی آن زمان افتاد و جلویش را از همین الآن بگیریم. امام کشی تکرار نشود، بی وفایی نسبت به امام تکرار نشود. قاسم بن الحسن میگوید: اگر امامت مرگ را هم از تو خواست، باید با شیرینی به استقبال آن بروی. اگر ما را ترساندند و سایه جنگ بالای سر ما آوردند. خدا حفظ کند آقای دکتر دوانی را که یکی از کارهای خوبی که در مورد سایهی جنگ انجام دادند، سایه مرگ را بالای سر اهل کوفه آوردند. یکی از انگیزههایی که اهل کوفه آمدند جنگیدند، گفتند: یک لشگری هست به نام لشگر شام، به دروغ! اگر با حسین نجنگید میآید شما را از ریشه درمیآورد. بالای سر شما میجنگد. لشگر شام را خیلی بزرگ جلوه دادند و همین باعث شد امام حسین تنها بماند و اینها بترسند. عنصر ترس خیلی قوی است. قاسم بن الحسن میگوید: اگر مرا قطعه قطعه بکنید، دست از حسین برنمیدارم. از راه حق دست برنمیدارم. هم قاسم بن الحسن و هم بسیاری از شهدای کربلا، الگوی ما هستند. اگر ترسیدیم آن طرفی میشویم. آن طرفیها هم ترسیدند، هم امام حسین را میشناختند، هم میدانستند بر حق است. اما عنصر ترس بر آن سایهی مسألهی لشگر شام باعث شد آن طرفی شوند. هنوز هم قاسم الگوی شجاعت است. الگوی حلاوت و شیرینی است.
خدا شهید حججی را رحمت کند، اینها از عاشورا درس میگیرند و اسم قاسم را روی دلشان نوشتند، لذا موقع سر بریدن هم دل آرام است. شیرینی مرگ موقع سر بریده شدن هم در چشمانش هست. انشاءالله خدا ما را با شهدا محشور کند. خدایا ما را عاشق، عارف و عامل نسبت به اهلبیت قرار بده و چشمان همه ما را به منتقم واقعی، آن کسی که حرارت قلب مؤمنین را فرو مینشاند، چشم ما را به جمال حضرت حجت روشن کن و ما را از اعوان و انصار او قرار بده. خدایا اشک چشم ما تا آخر عمر خشک نشود و عاشق أباعبدالله از این دنیا برویم. موقع رفتن حرف ما یا حسین باشد و موقع بلند شدن اول یا حسین بگوییم و بلند شویم. ما بی حسین میمیریم و نمیتوانیم نفس بکشیم. خدایا این دلهای ما بی لیاقت هم که شد، خدایا تو لطف کن و حسین را از ما نگیر.
شریعتی: تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو
خون گوشوارهها زده بر گوشهایمان *** صد بغض مانده جای گلوبند بر گلو
تنها گذاشتیم تنت را و میرویم *** اما سر تو همسفر ماست کو به کو
بی تاب نیستیم خداحافظت پدر *** بی آب نیستیم خداحافظت عمو
السلام علیک یا أبا عبدالله…
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۶/۲۰
.






