آرامش در زندگی؛ حدیث۲۴؛ اقسام علم ؛ جلسه ۱
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۸ ۱۵:۲۴آرامش در زندگی؛ حدیث۲۴؛ اقسام علم ؛ جلسه ۱

آرامش در زندگی؛ حدیث۲۴؛ اقسام علم ؛ جلسه ۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. ایام مبارک باشد.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ» خدایا اگر تا این لحظه از ماه شعبان ما را نیامرزیدی، بعد از این ما را ببخش و بیامرز و انشاءالله پاک وارد ماه ضیافت خودت شویم. امروز قرار هست کدام حدیث را بشنویم؟
حاج آقای سعیدی: انشاءالله حدیث بیست و چهارم را خواهیم شنید. شنیدن یک مسأله است و عمل کردن یک مسأله است. انشاءالله خداوند توفیق عمل بدهد. خدایا از تو میخواهیم این روایاتی که از لسان مبارک اهلبیت(ع) میشنویم را بر جانهای ما بنویسی، روی قلب ما شکل بگیرد و اهل عمل باشیم و آنطور تو دوست داری به آنها عمل کنیم. حدیث ۲۴ از چهل حدیث امام خمینی، امام کاظم(ع) فرمود: شخصی وارد مسجد شدند «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَهٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ» گروهی بودند جمع شده بودند. «فَقَالَ مَا هَذَا» حضرت فرمودند: جریان چیست؟ «قَالُوا عَلَّامَهٌ» گفتند: علامه است. دانشمند و خیلی اهل علم است. «قَالَ وَ مَا الْعَلَّامَهُ» حضرت فرمود: علامه کیست؟ «قَالُوا أَعْلَمُ النَّاسِ» داناترین مردم است، «بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ» نسبت فلانی به فلانی میرسد، «وَ وَقَائِعِهَا» تاریخدان است. «وَ أَیَّامِ الْجَاهِلِیَّهِ» تاریخ ایام جاهلیت را خوب بلد است. «وَ بِالْأَشْعَارِ الْعَرَبِیَّهِ» شعرهای عربی که بیشتر رویکرد جاهلیت داشت. چند نکته بگویم اول اینکه مسجد محل حضور مردم بود. فقط محلی برای نماز خواندن نبود. تعاملشان در مسجد بود. اگر خواستی جامعهای را بشناسی، ببین کدام صنف در آن رونق بیشتری دارد. اگر دیدی در جامعهای غذاخوری و رستوان رونق دارد، مردم یک رویکردی دارند. تفریحات زیاد است، مردم یک رویکردی دارند. مساجد خیلی رونق پیدا کرد، مردم یک رویکردی دارند. چون عرضه و تقاضا است و باید دید کجا آبادتر است. گاهی به آجرها و ساختمان آبادی میگوییم، گاهی به حضور افراد آبادی میگوییم. انشاءالله خداوند مسجدهای ما را آباد کند. «فَقَالَ النَّبِیُّ ص ذَاکَ عِلْمٌ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» این یک علمی است که ضرر نمیرساند و کسی بلد نباشد ضرر به او نمیرسد و کسی هم علم داشته باشد، نفعی به او نمیرسد. اگر آدم تعریف درستی از خودش داشته باشد، نفع و ضررش را میفهمد. لذا من یک دارو و علمی که میخواهم بخوانم، نگاه میکنم من این را احتیاج دارم، علمش چقدر به درد من میخورد.
«ثم قال النبیّ «ص»: إنّما العلم ثلاثه» آن علمی که پیغمبر میگوید، سه قسم است. «آیه محکمه أو فریضه عادله» واجب راست و درست، «أو سنّه قائمه» سنتی که پابرجا است. «و ما خلاهنّ فهو فضل» غیر از اینها فضل است. حضرت امام شروع میکنند که انسان در سه موقعیت قرار میگیرد، یکی موقعیت دنیاست. یکی نشئه برزخ است. ما بین دنیا و آخرت، یکی هم خود آخرت است. این سه نشئه انسان است. در هرکدام از اینها باید به کمال برسد. کمال آخرتی، کمال برزخی و کمال دنیایی، خدا انسان را کمال طلب قرار داد. یک چیزهایی را فطرتاً خدا برای آدم قرار داده است. هیچ نبی هم نیامده بگوید: مردم بپرستید. خود پرستیدن را هیچ نبی آموزش نداده است. اما گفته: مردم «لا اله الا الله» خدا را بپرستید، بت نپرستید. غذا خوردن فطری است. منتهی پدر میگوید: این بد است و ضرر دارد. نفس خوردن را به بچهها آموزش نمیدهیم. بچه به دنیا میآید خودش غریزی میخورد. منتهی اینکه چه چیزی برای او مفید است و چه چیزی برایش مضر است. حدودش چقدر است؟ من اینقدر را دوست دارم. هیچوقت دوست دارم به معنی درست است، نیست. پس انبیاء و اولیای الهی آمدند در بحث کمال، چه آخرتی و چه دنیایی و برزخی، حدود کمال را به ما معرفی کنند. تو فطرتاً پرستیدن را میفهمی، اما خداست. نه خدا آن سنگ و چوب است که حضرت ابراهیم استدلالش این بود که مگر چیزی از دست این برمیآید. همین استدلال حضرت امروز هم هست. مگر از غیر خدا چیزی برمیآید؟ منتهی ابراهیم بتشکنی باید باشد که این بتهایی که درست کردیم را بشکند.
شریعتی:
«خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن *** خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی»
باید امام زمان بیاید این بتها را بشکند.
حاج آقای سعیدی: میگوییم علم و علامه و عالم، دنبال این نباشید که فقط فلان مرجع تقلید را میگوییم. نه، همه اندازه خودشان و علمی که دارند و مفسدههایی که علم ما را تهدید میکند. گاهی این علم در مورد کمالات عقلانی است. عقلانیات، اعتقادات است. اعتقادات ارائه دادنی است. تصویرات ذهن من پرستیدنی نیست. من طبق آن چیزی که از معارف الهی درک میکنم و آن چیزی که به من رسیده، من اینطور خدا را میپرستم. علم راجع به اعمال قلبی، اخلاقیات میگویند. سخاوت، خوبیها و شجاعت، باید بدانی اینها چطور است وگرنه بلد نباشی، خود مسائل اخلاقی را برعکس عمل میکنی. فکر میکند شجاع است، بابا داری کار خطرناک انجام میدهی. اینجا جایی است که اتفاقاً جای ترس درست است. میگوید: نه شجاع هستم و نباید اینطور شود. اعتدال و تعادلش، لذا از کسی که هیچی بلد نیست بپرسی: سخاوت خوب است؟ میگوید: آره، ظلم بد است؟ میگویند: آره. ظلم چه هست؟ سخاوت چه هست؟ آیا اینکه آدم بریز و بپاش کند و اسراف کند، خوب است؟ چهارچوب را دین تعریف میکند. کمال یعنی در چهارچوب خدا و بایدها و نبایدها. عقلانی را گفتیم، اعمال قلبی را گفتیم. در بحث اعمال جوارحی، نمازم، نجس و پاکیام، اینجا معامله کنم، اینها جوارحی است. همه حدود بیان کردن است. حجاب را همه میفهمند، آدم اولیه هم یک چیزی به خودش میبست. امروز هم حجاب را همه میفهمند. بی حجاب که میگوییم منظور حجاب شرعی است. یکی میگوید: پوشش را باید خدا تعریف کند، یکی میگوید: پوشش را باید دلم تعریف کند. این علمی که میخواهیم بگوییم این است. خداوند تعریف کننده است و او کسی است که حدود را میفهمد و برای ما تعیین میکند. خدا برای بندههایش خیر میخواهد. خدا برای بندههایش بد نمیخواهد. اگر یک چیزی را سخت میبینیم باز از جانب او میبینی، هرچه از دوست رسد، نیکوست.
پس اعتقادات، اخلاق و احکام که میخواهیم در مورد این سه موضوع صحبت کنیم. هرچه پیدا کنید خارج از این سه موضوع نیست. چون علم الهی هستند. آقا من قصه حضرت ابراهیم را خواندم، قصه حضرت یوسف را خواندم. قصه که نه اعتقادات است، نه اخلاق و احکام. اتفاقاً قرآن هدی للناس است، قصهاش هم همین است. قصههای قرآن همه حکمت و آموزش است. انسان را به کمال نزدیک میکند. پس بدانیم در این سه نشئه است. اما عقل و روحانیت مجرد ما یک غذا میخواهد، جسم ما هم نیاز به غذا دارد. دم افطار ماه مبارک، ضعف میکنی و بیحال میشوی. روح آدم هم بیحال میشود. منتهی بعضی مواقع غذاها اشتباه میرسد. خیلیها میگویند: موسیقی و حرمتش… اینها را غذای روح تعریف میکند. آن کسی که روح را خلق کرده و روح از اوست، غذا را چیز دیگری تعریف میکند. تو به این رسیدی. همه به بحث کبر برمیگردد که من در مقابل خدا حد تعیین میکنم وگرنه من هم میفهمم روحم غذا نیاز دارد، اما من میگویم چه چیزی را بخورد و چه چیزی را نخورد. پروانههای کوچکی که دور شمع میچرخند به هوای خورشید میچرخد.
علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصاف و جمال و جلال او، حضرات اهلبیت(ع) اول نهجالبلاغه دارد، میآیند خدا را تعریف و تمجید میکنند. صفات جمال و جلال خداوند، سلبیه و ثبوتیه را بیان میکنند و انسان را آشنا میکنند با آن تشنگی معنوی و اعتقادات، دلت را آشنا میکند. تا ندانی که اتفاقی نمیافتد. به یکی بگویم: نماز بخوان! خوب برای چه کسی بخوانم؟ برای خدایی که نمیشناسم. هیچ درکی از خدا نداشته باشد. پیغمبر با «لا اله الا الله» جلو آمد. فقط اوست! او چگونه است؟ تعریفهایی که در ادیان ساختگی میبینید، خدایشان محتاج غذاست. تعاریفی که اهلبیت(ع) برای ما از خدا کردند. «اول و الآخر و الظاهر و الباطن» تعاریفی که قرآن کرده و اینطور شناخت از خدا داشته باشند. خدایی که نیاز به من ندارد. اصلیترین مقامی که ارباب معابد قدیم اجرا میکردند، نیازمند تعریف کردن خدا بود. چون خودشان نیازمند بودند، منتهی واسطه دریافت از مردم را خدا قرار میدادند. ما قربانی هم میکنیم، خدا نیاز به قربانی کردن ما ندارد. خداشناسی، اگر کسی خدا را شناخت و دانست که کیست، عبودیت با آن میآید. وقتی خودش را شناخت که بنده است و فقر مطلق است و او را شناخت که غنای مطلق است، عبودیت زاییده این شناخت است. من فقر مطلق و او غنای مطلق است. این چیزی است که انسان فطری میفهمد. لذا آدمها قبل از دوران پیامبران و قبر از دورانهای فطرتی که بین دو پیامبر ایجاد میشد، حتی در کفر و بت پرستی این نیاز را حس میکردند. ولی اله خود را اشتباه انتخاب میکردند. لذا پیامبران آمدند بگویند: خدا را بپرست. پرستیدن ذاتی است.
قسمت دوم علومی که در مورد تربیت قلب است یا ریاضت، به معنی ورزش یا تربیت کردن. قلب ما یکسری چیزها را میفهمد اما باید تربیت شود. یکی از بزرگترین توهینها این است که به کسی بی تربیت بگویند. قلب را باید تربیت کرد. نصایح اخلاقی اهلبیت(ع) بحث تربیت قلب را دارد. قلب ما گردنکشی دارد، تربیت کردن گاهی در یک مهارتی است. شما بخواهی انگلیسی صحبت کنی خیلی باید حواست را جمع کنی ولی فارسی اینقدر نیاز به حواس جمع بودن ندارد. آدمی که قلبش تربیت شد، تواضع همه جا با او هست. دیگر ورزیده شدی، ریاضت یعنی همین. حضرت امام مصال میزنند اینکه اول علم به محاسن اخلاق پیدا کردن، صبر، در دلتان بگویید: خدایا اینهایی که حضرت امام مثال زده به ما بده که خیلی خوب است. صبر، شکر، حیاء، تواضع، رضایتمندی، شجاعت، سخاوت، زهد و… خدایا اینها را به ما بده، دلمان از دنیا کنده شده باشد و شجاعت داشته باشیم و ترسو نباشیم. خدایا راضی به رضای تو باشیم. اینها چیزهایی است که تربیت کردن میخواهد.
از محاسن دیگر اخلاق، علم به کیفیت تحصیل آنها؛ اول این بود که چیست و دوم این بود که چطور به دستش بیاورم؟ یکوقت من تازه پول را میشناسم، چطور پولدار بشوم و با اخلاق شوم؟ سخاوتمندی و زهد را شناختم، حالا چطور زاهد شوم؟ دیدم فلانی چقدر قشنگ حرف میزند. زبان مؤدبی دارد. کلمات را درست به کار میبرد. حالا من چه کنم و چه مقدماتی دارد. حضرت امام میفرماید: یکسری از ضدها را باید بشناسی. نگاه کن کجاها بی ادب میشوی. عصبانی که میشوم از کوره در میروم و زبانم دست خودم نیست. امیرالمؤمنین فرمود: «شِدَّهُ الْغَضَبِ تُغَیِّرُ الْمَنْطِقَ» (کنزالفوائد/ج۱/ص۳۱۹) نطق تو را عوض میکند. پس ریشهیابی میکنی، مؤدب بودن را شناختم، زبان مؤدب را شناختم و حالا کیفیت تحصیل، چه کار کنم مؤدب شوم؟ چه کار کنم زهد داشته باشم و دلم از دنیا کنده شود. به فانی بودن این دنیا دقت کن. بدان مال تو نیست که بخواهی یک روز دل بکنی. یک ذره کنار همدیگر هستید. در جوار همدیگر هستید.
اجناس درون موزهها میلیاردها ارزش دارد، فاصله ما با آنها چند سانتیمتر است. در زهد در دنیا همین را آموزش میدهند. میگوید: زهد کنار تو هست ولی برای تو نیست. یک قدم آن طرف میگذاری، یک قدم دیگر یک نفر میآید کنار این میلیاردها میایستد و نگاه میکند. بدان برای تو نیست، اگرچه فاصلهها خیلی به تو نزدیک باشد. علم به خودش، طریقه تحصیل، سخاوتش، بدان امانتدار نزد خدا هستی. خداوند آن رزقی که به بندهای میدهد، آن را امانت و مجرا برای دیگران قرار میدهد. به دست تو دادم که برسانی، حبسش نکن. لذا دستور الهی است. بدان اگر برداشتی جایش پر میشود. مثل آب چاه است. مال آدم همینطور است. از محاسن اخلاق گفتیم، ایشان میفرماید: قبایح اخلاق را بشناس. حسد، کبر، ریا، حبّ ریاست و جاه، حبّ دنیا و حّب نفس، اینها را از دل بیرون کردن، بدان که مخالفت با چه کسی است از این طرف حبّ نفس یعنی محبت خدا از دل بیرون برود. راه حلها را میگوید: سراغ علمای اخلاق رفتن.
شریعتی: الآن در مورد علم و شاخههای علم صحبت میکنیم.
حاج آقای سعیدی: سه قسمت شد، اعتقادات، اخلاق و احکام، قسمت دوم در مورد اخلاقیات صحبت میکنیم. راه تَکَسُّب بودیم. علمای اخلاق، آدم به شنیدن نیاز دارد. گاهی برای آدم یک اشتباه عادی میشود. یک راننده حرفهای کنار شما مینشیند و میگوید: اشتباه دنده عوض میکنی. ماشین از بین رفت! اینطور رفتن خطاست. یک عمر من اینطور فکر میکردم. با بچهام یک طور رفتار میکردم، نه پررو میشود به او رو بدهم. بابا تو بی ادب هستی، تو مهربانی بلد نیستی. ما اشتباهاتمان را بعضی وقتها که تکرار میکنیم فکر میکنیم درست شد. تعجب هم میکنیم وقتی کسی به ما تذکر بدهد. علما، بزرگان ما میفرمودند. استاد ما میفرمود: در نجف بعضی از مراجع، مجتهدین مسلم عبا سر میکشیدند، مجالس اخلاق شرکت میکردند برای اینکه آن مدرس اخلاق که میدید این آقا آمده یا درس را قطع میکرد یا مثلاً لحن را تغییر میداد. ایشان میگفت: من احتیاج دارم، مرجع تقلید بود ولی یواشکی شرکت میکرد تا موعظه را بشنود. ما نیاز داریم! سراغ اصحاب ریاضت و معارف برویم. آنهایی که اهل این حرف هستند. یکوقت گفتیم: برویم پای درسش بنشینیم، یکوقت نگاه میکنی. شیطنت شیطانی هم همین است. آدم هوس میکند، از جلوی کبابی رد میشوی بوی کباب میخورد گرسنه میشوی. آدم وقتی آدم خوب و درست هم میبیند، دلش میخواهد خوب باشد. از آن طرف مجالست با خبائث، آدمهایی که روح خبیث و پست دارند.
سوم در مورد تربیت ظاهر است. من باید یک ظاهری داشته باشم. پوشش من حد و حدودی دارد. زمانبندی زندگی من، در این زمانها باید یک اعمال مشخصی را انجام بدهم. هم از حیث انجام عمل، هم از حیث پرهیز، دارم تقسیم بندی میکنم. یکوقت پزشک برای شما سه قرص مینویسد و میگوید: از اینها هم پرهیز کن. شما میگویی: من قرصها را خوردم خوب نشدم. میگوید: سرخ کردنی خوردی. نبایدها را گوش نکردی! باید و نباید، واجب و حرام، دو رکنی است که با هم است. یکی پرنده یک بال است و نمیتواند بپرد و جواب نمیدهد. تربیت ظاهر و ارتیاض، همان احکام است، اعتقادات، اخلاقیات و احکام. احکام هم همینطور است. یک مسأله مهم اینکه اینها با هم مرتبط و در هم تنیده هستند. یک اشکال بزرگ اینکه شیطان میگوید: اصلاً دین نداشته باش، خدا نیست. میگویید: من غول مرحله اول را کشتم، میگوید: پیغمبر نیست. امام را هم قبول داری؟ اخلاق خوب است، شیطان مرا تشویق به اخلاق میکند، حالا اگر احکام را رعایت نکردی مسألهای نیست… مثلاً همین که دروغ نمیگویی کلی میارزد. عجب را وسط میآورد. نمازش اول وقت است ولی بداخلاق است. آقا اینها اصل است، برو اخلاقت را درست کن، نمیخواهد نماز بخوانی!! آیا از نبی مکرم اسلام و امام(ع) داریم بگویند: یکی از این اصول را گرفتید تمام است یا نه باید سه تا با هم باشد. من یک ساعت دارم، جنس طلا و عقربهها عالی، خیلی گران قیمت است. یک اشکالی دارد که چرخ دنده پنج هزار تومانی درونش خراب است. امروز کار دارم میخواهم بروم باید این ساعت را دستم بکنم یا نه؟ کارآیی ندارد، دین یعنی کارآیی، دین یک چیز خوشگلی نیست که بنشینیم فکر کنیم. یک ساعت ده هزارتومانی است، امروز دستت کردی، امروز این کارآیی دارد. چون همه اجزایش هماهنگ است. دین روی طاقچه نیست. دینی که به هیچ درد من نمیخورد و ثمرهای ندارد، خوش اخلاق شدم؟ اعمالم درست شد؟ اعتقاداتم درست شد؟ نه. مسلمان اسمی، تنها فرق من با دیگران این است که اگر مردم مرا در قبرستان مسلمانها دفن کنند، دست هم به من بزنند خیس باشد لازم نیست آب بکشند. پیغمبر آمد و حضرت أباعبدالله شهید شد برای آبیاری این اسلام یا برای آبیاری این سه قسمتی که پیغمبر میگوید. انسان ساز است، آدم را برای خود آدم تعریف میکند. تو چه کسی هستی؟ تو مرغ باغ ملکوت هستی، از عالم خاک نیستی. پس بدانیم هرکدام به دیگری سرایت میکند، اگر طرف یک بداخلاقی با مادرش کرد باید منتظر باشد نماز شبش قضا شود. باید منتظر باشد که دیگر نماز صبحش حال نداشته باشد. اخلاق است، اینجا در هم تنیده است. اگر در نمازش کاهل نمازی کرد، باید منتظر باشد حبّ اهلبیت در دلش کمرنگ باشد. شفاعت اهلبیت به چه کسانی نمیرسد؟ کسانی که نماز را سبک بشمارند. این نماز است و این محبت اهلبیت و اعتقادات است، به هم ربط دارند. هم اثر مثبت دارند و هم اثر منفی دارند. کوتاهی هرکدام در کوتاهی در دیگری تأثیر دارد. پس مؤثر بودن یکی از نکات کلیدی بحث ما شد.
وظایف عبادی یک تأثیری در قلب میگذارد. لذا آدم میبیند وضو گرفته و برای عبادت نشاط قلبی دارد. از چیزهایی که نشاط آور است، وضو است. ظهر وضو گرفتم بعد از ظهر برایم نشاط میآورد؟ نه، حالت قلبی تو به دلت مربوط میشود اما نتیجهی این وضو گرفتن الآن توست. تعقیبات نماز یک جور نماز را شیرین میکند. خلقش رو به نیکویی میگذارد و عقایدش رو به کمال میگذارد. از این طرف اعمال و رفتارش را درست میکند و از آن طرف اعتقاداتش هم درستتر میشود. از آن طرف مال حرام در زندگیاش میآید، تشکیک در اعتقادات پیش میآید، اینجا گرانفروشی کرد، یک چیزی از مال کسی برداشت و خورد. فردا میبیند اعتقادش به خدا سفت نیست. رویش نمیشود به دیگران بگوید، این نتیجه این است. مال حرام در بچههایش دیده میشود. ما منتظر هستیم مال حرام خورد، الآن رعد و برق از آسمان بیاید و نصف شود! وقتی پایین ریخت دیگر جمع کردنش خیلی سخت است. کسی گمان نکند که بدون عمل ظاهری و عبادت، اعمال اعتقادی او درست میشود. «می بخور منبر بسوزان، مردم آزاری نکن»! این تقسیم بندی اصلیترین ویژگی بود که حضرت امام در این مسأله سه علمی که گفتیم تخلفها و شیطنتهای شیطان است که خدای نکرده در دلهای ما تشکیک ایجاد میکند.
گمان نکنید یک تهذیب خُلقی از یک حکمی یا اعتقاداتی، آدم را مکفی میکند. میگوید: آقا بس است، نمیخواهد فلان حکم را انجام دهید. تحدیدها، تحدید به معنی محدوده تعیین کردنها، از اعمال شیطان است. شیطان یک جاهایی میگوید: من میدانم تو آدم با حجابی هستی، ولی دلت پاک باشد. عفت یک امر قلبی است، یک امر ظاهری که نیست! اینجا محدود کردن است یعنی دارد در بحث اخلاقیات میرود، میگوید: اخلاق باشد، احکام نباشد. پیغمبرمان گفت: نه، پس تحدید کردنهای شیطان، میگوید: بگذار محدوده را من بگویم. در واقع از مسیرش خارج کرده است. میگوید: با نقشه راه باش، فقط بگذار سر و ته نقشه را من بگویم. شمال و جنوب را با هم عوض کند. شما هی گاز میدهی خطا میروی. چرا این مسائل اثر ندارد؟ چون خدا اثر را درونش قرار میدهد.
حضرت امام میفرماید: بیاید روزی که خدای تعالی از ما مؤاخذه فرماید و بر ما احتجاج نماید و ائمه اطهار(ع) از ما برائت جویند به واسطه برائت ما از احادیث و علوم آنها! بگویند: ما اینها را دوست نداریم چون سراغ احادیث و علوم ما نیامدند. تمام گرفتاریشان در دنیا چیز دیگری بود. امام رضا میفرماید: اگر مردم محاسن کلام ما را بشناسند، تبعیت برای خود این است. خوب را بشناسم، امام رضا را بشناسیم. امرش را بشناسی و خودت را هم بشناسی. لطف او را به خودت بدانی مگر میشود تبعیت نکنی. خیلی از تحقیقات بزرگان ما در مورد وجوب معرفت الله است. واجب است معرفت کسب کنید. در اول رساله نوشته است: مسائلی که انسان غالباً به آنها نیاز دارد، واجب است یاد بگیرد. در اعتقادات و اخلاقیات هم همین است. چون بلد نباشد عمل هم نمیکند. عمل تابع علم است. پناه به خدا از سوء عاقبت، یعنی نداشتن این علوم و نرفتن در این مسیر سوء عاقبت میآورد.
شریعتی: انشاءالله نورانیت این کلام در دل و جان ما بنشیند و زندگیمان را با کلام نورانی حضرات معصومین تنظیم کنیم و به سمت خدای متعال حرکت کنیم.
اشاره قرآنی امروز را خواهند فرمود و انشاءالله از علی بن محمد سَمُری خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» خداوند نوشته است، بدانیم خداوند برای بندههایش خیر میخواهد و بهترین را میخواهد. نظامش نظام احسن است. انشاءالله این صیامی که به آن نزدیک میشویم را درک کنیم و حیف نکنیم. خداوند فرمود: صیام را قرار دادیم برای تقواست، تقوا وسیله نزدیک شدن به خداست. روزه آب و جاروی دل ماست. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ» وقتی بندهها از من میپرسند، بگو: من نزدیک هستم. مرا دور نبینید. من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم. شما دور میبینید. اگر او را نزدیک دیدی و رفیق دیدی، اگر خودت را عبد دیدی، اینقدر نزدیک دیدی که بدانی خدا از هیچ نیاز تو غافل نیست. بدانی خدا از هیچ موقعیت تو غافل نیست. بدانی خدا احاطه دارد و همه چیز برای اوست. انوقت دل آدم محکم میشود. یکی از آیات آرامشبخش همین «فانی قریب» است. خدا را واقعی ببینیم، خیالی نبینیم!
یکی از نواب خاص علی بن محمد سَمُری است. ایشان سه سال نیابت داشتند. برای شدت خفقانی که در آن زمان بود، دیگر مقدمه غیبت کبری شد و بعد از ایشان نیابت خاص تمام شد. دستوراتی به ما دادند برای غیبت کبری، نظارت حضرت حجت که از ما غافل نیستند کما اینکه در غیبت صغری هم بود. برگی از درخت بدون اجازه حضرت حجت نمیافتد. حکومت او الآن هم ثابت هست و حاکم بر تمام عالم هست. چه نایب باشد چه نباشد. تکلیف ما نسبت به او این است که او را مفترض الطاعه ببینیم. ببین الآن نسبت به دستورات امام چطور عمل میکنی، او بیاید هم همان هستی. دستورات امام امروز این است که نسبت به رسالت، نسبت به اعمال ظاهری و واقعی، در اینها اما میگویی یا نه؟ در اینها راضی به رضای خدا هستی یا نه؟ خودمان را تربیت کنیم.
شریعتی: عصر غیبت حضرت ولیعصر یک جور رزمایش است برای دینداری و تسلیم و پذیرش ما؟
حاج آقای سعیدی: انشاءالله خدا همه ما را در این مسیر پیروز کند؟
شریعتی: چه کار کنیم که واقعاً لبخند رضایت را بر لبان امام زمان بنشانیم؟
حاج آقای سعیدی: همین که گفتند: «قولوا لنا زینا» برای ما زینت باشید، همان لبخند رضایت است. شما کارنامه فرزندت را میبینی، چه چیزی شما را خوشحال میکند، نتیجه عملکردش و نمرههایش، ماشاءالله بیست شدی؟ چقدر خوب امتحان دادی. حالا اگر نمرهاش کم باشد، شما غصه میخوری و در مدرسه خجالت میکشی. کارنامه ما دست امام ما میرسد باید دید نمرههایت چیست، اعتقادات و اخلاق و احکامت خوب است یا نه؟ لبخند امام زمان به این است که من نمره خوب بگیرم.
شریعتی: نمایشگاه کتاب تهران همچنان ادامه دارد، شبستان اصلی راهروی بیست غرفه برنامه سمت خدا میزبان شما هست. کتابهای کارشناسان و محصولات فرهنگی که در برنامه معرفی شده است را میتوانید مشاهده و تهیه نمایید.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۲/۱۱
.






