آرامش در زندگی؛ حدیث۲۱؛ شُکر
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۸ ۱۵:۵۳آرامش در زندگی؛ حدیث۲۱؛ شُکر

آرامش در زندگی؛ حدیث۲۱؛ شُکر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
برای بردن نامت وضو با باده میگیرم *** سراغت را نه از شمشیر از سجاده میگیرم
فقط شأن تو را معصوم میداند *** نمیدانم چرا وصف تو را اینقدر گاهی ساده میگیرم
چرا مثل علی دستان پر مهرت پر از پینه است *** جواب از نخلهای تازه خرما داده میگیرم
جنونم را از آن چشمان در خون خفته میدانم *** بهشتم را از آن دستان بر خاک افتاده میگیرم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان، میلاد با سعادت حضرت ابالفضل العباس، علمدار کربلا، باب الحوائج بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترینها برای همه شما رقم بخورد و دوستان ما حاجاتشان را از حضرت ابالفضل بگیرند و زیارت کربلا نصیب همه شما شود. در محضر حاج آقای سعیدی عزیز هستیم، حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. ایام مبارک باشد.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. عرض تبریک دارم ایام ولادت این گوهرهای آسمانی، این اسباب متصل ارض و سما، این معادن علم، موقعیتهای ویژهای که خدا برای بندگانش قرار داده برای وصل شدن به آسمان. انشاءالله برای همه پر از خیر و برکت باشد.
شریعتی: گفتن از حضرت عباس خیلی سخت است. حضرت ابالفضلی که دست همه ما به دستان او گرفته خواهد شد و باب الحوائج است و گره زندگی ما به دستان او گشوده خواهد شد. انشاءالله به حضرت متوسل شویم و حضرت عنایت کنند و گرههای زندگی ما را باز کنند. امروز حدیث بیست و یکم چهل حدیث را با هم مرور میکنیم. قبل از آن از شخصیت والای حضرت ابالفضل بشنویم و بعد وارد بحث شویم.
حاج آقای سعیدی: در مورد شخصیت والای کسی مثل حضرت عباس گفتن، معرفت میخواهد. اینجا به قدر تشنگی خودمان یک قطرهای از این دریا برمیداریم. وگرنه باب، باب عجیبی است، بابی که حضرات اهلبیت در مورد ایشان دارند. در مورد ایشان وقتی بین اهلبیت صحبت میشود، عبارتها ویژه است. امام حسین خیلی در مورد ایشان، در زمان شهادتشان، عبارتی که حضرت دارد که میگوید: کمرم شکست، کسی است که پرچم عباس بالا نگه داشته شده و تمام لشگر حضرت اباعبدالله است. ابالفضل است، ابوفاضل است. در کتاب استاد جواد محدثی هست که ایشان در مورد بزرگان خیلی زیبا صحبت میکنند، این کتاب به نام اسوهها هست. اجر اینطور کارها را خود اهلبیت میدانند. انشاءالله خدا اجرش را به گویندهها و شنوندههایش بدهد.
ولادت اولین فرزند ام البنین در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه بود و این فرزند پرچمدار بود. وقتی به دنیا آمد امیرالمؤمنین در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را در گوش او خواند و بر توحید و رسالت و دین پیوند داد. امیرالمؤمنین نام او را عباس نهاد. گوسفندی را برای ایشان در روز هفتم عقیقه کردند، عقیقه کردن سنت پیغمبر بوده است. حتی بعضی در مورد شک به تکرار در عقیقه هم میگویند، میگویند: عقیقه را تکرار کنید. رفع بلا از بچه دارد، گوسفند را با دعای خاصی میکشند و گوشتش را بین دیگران تقسیم میکنند. در عقیقه دارد که استخوانهایش شکسته نشود و پدر و مادر از آن گوشت میل نکنند. حضرت به فقرا صدقه دادند، روز حضرت عباس روز انعام بود. نعمت به دیگران پخش شود. لذا در روز تولد حضرت عباس این انفاق را نسبت به دیگران داشته باشیم. گاهی قنداقه عباس خردسال را امیرالمؤمنین در آغوش میگرفت و آستین دستهای کوچک او را بالا میزد. و بر بازوان او بوسه میزد و اشک میریخت. روزی مادرش ام البنین که شاهد این صحنه بود، امیرالمؤمنین آستینهای بچه را بالا میزد و شروع به بوسیدن میکرد. سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت به برادرش حسین قطع خواهد شد. گریه من برای آن روز است.
حضرت عباس در آخرین ساعات عمر مبارک حضرت علی بالای سر حضرت میآیند، گاهی حضرت از هوش میرفتند و دوباره به هوش میآمدند و در آستانه شهادت هستند. امیرالمؤمنین حضرت عباس را به آغوش کشید، اینگونه میگویند: پسرم به زودی در روز عاشورا چشمانم به وسیله تو روشن میگردد و باعث افتخار من میشوی. هروقت روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه فرات شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین تشنه است. عباس یک فصلی در برابری و برادری ایجاد میکند. برادری حق عباس نیست. او برادری را ایجاد کرد و مفهومش را ایجاد کرد. مروت را به او میشناسند. علی خود عدل است. از چیزهایی که حضرت ابالفضل داشت نجابت بود، از او حرف ناسزایی شنیده نشد و از او شرافت خانوادگی و بزرگواری و کرامت دیده میشد. با اینکه در شجاعت فوق العاده بودند. در یکی از روزهای نبرد صفین یک نوجوانی به میدان میآید، منتهی روپوش زده بود که چهره مشخص نباشد. ایشان میآید و هم آورد میطلبد و میگوید: اگر کسی هست به جنگ با من بیاید؟ به حالتش نگاه میکنند که به نظر نمیآید او بزرگسال باشد. به نظر نوجوان است. به شخصی از لشگر معاویه به نام ابن شعثاء میگویند: تو برو! میگوید: من بروم؟ من یکی از بچههایم را میفرستم، هفت پسر داشت. یکی از پسرهایش را فرستاد، حضرت عباس کارش را با ضربت اول تمام کرد. دومی، سومی، تا هفت پسرش را فرستاد. خیلی جنگی در نمیگیرد، حضرت در همان لحظات اول کارشان را تمام کرد. خود ابن شعثاء میگوید: مادرت را به عزایت مینشانم. خودش هم به درک واصل میشود و هیچ غلطی نمیتواند بکند. امیرالمؤمنین میآیند و چهره او را کنار میزنند، این همان چهرهای بود که در عاشورا هم دیده شد. مثل ماه میدرخشد. قمر بنی هاشم است. در شجاعت باشد، پای اسلام در میان باشد، «والله ان قطعتم یمینی انی احامی ابداً عن دینی» پای اسلام در میان باشد، عباس پای کار است و تکان نمیخورد. اگر در هیأتها اسم حضرت میآید منقلب میشویم باید پا جای پای حضرت بگذاریم. در سختیها و مشکلات و مبارزه با دشمن کم نیاورد. هیچ جا کم نیاوریم.
داریم که حضرت در آب مسلط شدند، حضرت یکبار آب را باز کرد. موفق شدند حضرت آب را باز کردند. در کربلا قسمت به جنگیدن نبود. در سن هجده سالگی در اوایل امامت امام مجتبی با لبابه ازدواج کردند دختر عبدالله بن عباس مفسر قرآن که معروف است. فرزند دارند، عبیدالله و فضل که هردو هم عالمان بزرگ دینی و مروجان قرآن شدند. خود ایشان ترویج قرآن داشتند و نسبت به مسأله احکام دینی، عباس را به عنوان جنگاوری میشناسیم. این یکی از وجوه فضایل حضرت است با آن شجاعت، اهل فضل بودند. عبادت حضرت عباس، چشمگیر بود. بالاخره گفت: برادر است و خواهر، همان کسی که دارد آنطور وقت میگیرند از دشمن در شب تاسوعا، قرار بود روز تاسوعا جریان عاشورا انجام شود ولی یک شب وقت گرفتند برای راز و نیاز با خدا، اینها خاندان عبادت و بندگی هستند. اینها عبد صالح هستند. بنده است و مطیع است. لذا اگر سیمای حضرت ابالفضل(ع) با آن فضل و کرم خودش، که چره حضرت عباس را دو چندان زیبا میکند و این چهره دیدنش برای کسی که چشمش نور ندارد اتفاقی نمیافتد. اما برای کسی که دید چشمش نورانی بود و متوجه بود نسبت به این مطلب آنوقت زیبا بین است و چشم زیبا بین است. به همین مقدمه بسنده میکنیم.
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست *** که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
شریعتی: انشاءالله دوستان در این ایام مطالعه کنند و از شخصیت حضرت عباس بیشتر مطلع شوند. کتاب «آشنایی با اسوهها» جناب آقای محدثی این کتاب را نوشتند. قلم بسیار روانی دارد. دوستانی که اهل مطالعه هستند به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک بدهند، دوستان من شما را راهنمایی خواهند کرد. حدیث ۲۱ از چهل حدیث حضرت امام در باب شکر و شکرگزاری است.
حاج آقای سعیدی: حدیث بیست و یکم حدیثی است از مرحوم کلینی که احادیث محکم و صحیح السندی را نقل میکنند. خدا وجهشان را نیکو قرار بدهد. حدیث از امام صادق(ع) است و یک داستانی دارد که حضرت یکوقت در خانه نزد همسرشان بودند و ایشان دیدند حضرت دارد خیلی خودش را در عبادت و حمد و شکر به سختی میاندازد. «لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ؟» خدا که همه چیز تو را بخشیده و اوج مغفرت است. چرا خودت را اینطور به سختی میاندازی؟ حضرت پاسخ میدهند: «أَ لَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً» شکور مبالغه دارد. یعنی آیا خوب نیست من یک بندهای باشم که فوق العاده اهل شکر باشم؟ حضرت بسیار خودشان را به تعب انداختند، به معنای اینکه تلاش میکردند بنده شکوری باشند. عبد شکور، کلید واژه این عبارت است. در مورد شکر صحبت کردن بسیار مهم است. اینکه آدم ناشکر نباشد که نا شکری آشفتگی میآورد. شکر عبارت است از قدردانی نعمت منعم، پس یکسری قواعد درونش است، بداند منعم کیست، بداند نعمت چیست. من اگر ندانم کاری را برای من انجام دادید، تشکری هم نیست. اکثر پدر و مادرها میگویند: تا خودت پدر و مادر نشوی نمیفهمی. چرا این را میگوید؟ یعنی نمیفهمد پدر و مادر چه زحمتی برای بچههایشان کشیدند. یک چیزهایی را از بیرون میبینی و ساده میبینی. لذا تشکرت از پدر و مادر کامل نیست. افراد وقتی پدر و مادر میشوند و به زحمتهایش میرسند، تازه یک درکی دارند که وای پدر و مادر ما چه زحمتی برای ما کشیدند! همین عدم توجه نسبت به خدای کریم هم هست، نسبت به دیگرانی که برای ما کار میکنند. چون همین شکری که از خالق داریم باید همان شکر را از مخلوق هم داشته باشیم. کسی که از مخلوق شکرگزاری نکند از خدا هم شکرگزاری نمیکند. امید به آن هم نداشته باشد. در حقیقت شکر اینگونه میگویند. آثار این قدردانی در انسان دیده میشود. گاهی در قلب انسان است. گاهی در زبان انسان است. گاهی در افعال و اعمال قالبی است و جوارح انسان آن را انجام میدهد. در قلب علمای اخلاق اینطور میگویند و حضرت امام از آنها نقل میکند. خضوع و خشوع از نمونههای کسی است که شاکر است، قلبش خاضع است و خاشع است. طغیان و کبر ندارد. چرا؟ هرچه نعمت میبیند از او میبیند. معرفت است، کبر برای چیست؟ برای اینکه من یک چیزی را از خودم ببینم. وقتی هیچی را از خودش ندید و فقر دید، شاکر یعنی همین، همه چیز را از جانب خدا دید و خودش را مالک چیزی ندید، حالا شاکر میشود و قلبش خاضع میشود. خاشع میشود و خشیت پیدا میکند. بنده شاکر در همه مشکلات و مسائل آرام است. «الهی رضا بقضائک» اینطور زندگی کردن خیلی آسان است.
در زبانش ثناء و حمد الهی، از امام صادق(ع) یک روایت نقل است، میگویند: حضرت وارد مسجد شدند، آمدند دیدند حیوانی که با آن آمدند، حضرت نگاه کردند و گفتند: اگر این پیدا شود خدا را یک حمد ویژهای میکنم. حیوان پیدا شد، حضرت فرمودند: الحمدلله! یکی پرسید: آقا مگر نگفتید یک حمدی که حق شکر الهی در آن باشد؟ یک دعای ویژه؟ حضرت فرمود: مگر نشنیدی گفتم الحمدلله! یعنی حق حمد از حیث لسان این است. سپاس مخصوص خداست. در سوره حمد میخوانیم «الحمدلله رب العالمین» سورهای است که واجب است همه بخوانیم، اسم سوره حمد است و با حمد شروع میشود. وای به حال بندهای که حمد را از او گرفتند و تلخ شد. یکوقت حضرت عیسی یک روایتی دارد قشنگ است. از خداوند پرسید: بندهای که خیلی دوستش داری، خیلی بنده ویژهای است، در بهشت است، چه کسی است؟ خداوند آدرس یک پیرزنی را میدهد که کنار یک رودخانه یا دریایی هست. حضرت موسی میرود او را پیدا میکند و میبیند این پیرزن از دو پا فلج است. حمد چه چیزی را میکنی؟ میبیند دائم شاکر است. میگوید: حمد این را میکنم که محبت خدا در دلم است. خدا را دارم. کسی که خدا دارد، همه چیز دارد. شیطان همین کار را میکند و بصیرت را از آدم میگیرد. چشمهایت که بسته شد نعمتها را نمیبینی. چه اتفاقی میافتد در مسأله پدر و مادر، یادمان نمیآید چه کارهایی برای ما کردند. فهم نداریم از آن زحمتی که میکشند و تصویر نداریم از سختی که کشیدند و شکر هم نداریم. لذا اگر فهم داشتیم از اینکه خدا چه نعمتهایی به ما داده، ما فقر مطلق داریم، آنوقت شاکر میشویم. خود محبت خدا نعمت اینکه من تلاوت و شیرینی عبادت را میفهمم، خودش یک چیز خیلی فوق العادهای است.
در جوارح چه اتفاقی میافتد؟ اطاعت و استماع جوارح در رضای او میآید. اصطلاح کفران نعمت را همه شنیده باشند. در فارسی شاید دور ریز هم بگوییم. حیف نیست با نعمت خدا چنین میکنی؟ چشمت برای نگاه کردن به نامحرم نیست. خدا این نعمت را برای دیدن و برای خدمت به مردم، دست و پول و مال، همه اینها را با یک هدفی، کار خدا عبس و بیهوده نبوده است. یک کسی با علمش بمب اختراع میکند و مردم را میکشد. یک کسی با علم پزشکی برای خیانت استفاده میکند. در محضر خدا معصیت نکنیم. خدایا چه بندههایی خلق کردی! خوشا به حال آنهایی که متوجه میشوند و برمیگردند و مسیرشان را اصلاح میکنند. این اصلاح شدن آنجایی است که از ملک پران شوند.
گفتند: شکر قلب چطور است؟ تصور نعمت را در ذهنت بیاور. ذکر نعمت کردن خودش جزء عبادات ما گفته شده است. خدا مرحوم مجتهدی را رحمت کند. میفرمود: یکوقت یادتان نمیآید، بینی و دهانتان را بگیرید که نفس بالا نیاید. این هوایی که اطرافت هست، زندگیات را حاضر هستی بدهی تا نفست بالا بیاید. نعمتها را بشماریم. در ادعیه ما هم اینطور است. ثنای بر نعمت در زبان خروجیاش است، وقتی تصویر کردی، آدم نمیتواند ساکت بماند. کسی که اهل معرفت است، گل را نگاه میکند و اشک از چشمانش میآید. افراد هرچه متخصصتر و آگاهتر میشوند، معرفتشان بیشتر میشود. چیزهایی که غربیها درست میکنند همه را از جانب طبیعت میدانند. به قول حضرت امام میگویند: بتهای تراشیده دنیایی دیدی اثری ندارد.
در مقابل نعمت عملکرد است. هر نعمتی یک مسئولیت میآورد. اگر به شما گفتند: شما مسئول فلان کار هستی، یعنی باید یکسری کارها را به صورت درست انجام بدهی و اگر خراب شد از تو بازخواست میکنیم. نعمتها تبعاتشان مسئولیتها هستند. هرچه نعمت بیشتر مسئولیتش بیشتر است. اگر من توان گویش خوبی دارم، اگر صدای خوبی دارم، مردم را به گناه راهنمایی میکنم یا به ثواب؟ این حنجره چه صدایی بیرون میدهد؟ این به گناه دعوت میکند، از این صدایی بیرون میآید که لهو است، لعب است، یا روایت امام صادق(ع) گفته میشود، اگر من آدمی هستم که از وضعیت مالی خوبی برخوردار هستم، رزقی که خدا به من داده، امانت الهی است در دست من. آیا این امانت را درست ادا کردم. این شکر هر نعمتی به ادای درست و به عملکرد درست من است ک متناسب با همان است. اگر وضع مالیام خوب است و صدقه کم بدهم، متناسب نیست. اگر نعمت مادی، نعمت گویش، نعمت راهنمایی و مشاوره دارم، اگر نگه داشتم، زکات یعنی شکرانه، اگر چهره زیبایی دارم شکرانهاش، زکاتش، حفظ عفت است. خدا نعمت چهره زیبا را به من داده است. اگر رعایت نکردم، مسأله است. به مسئولیتم عمل نکردم. شکر نعمت نکردم و نعمتم را دور ریز کردم و در گناه از آن استفاده کردم. شکر نعمت علم، «زکاه العلم نشره» زکات و شکر نعمت علم نشر آن است، اینکه تو یاد گرفتی، یک پزشک فقط درس بخواند، نه درس بدهد و نه طبابت کند، خوب به چه دردی میخورد؟ باید به درد بخورد. وگرنه حجاب اکبر است. شکر انواع مختلفی دارد.
در مورد حضرت داود یک روایت زیبایی هست. خداوند به حضرت داود فرمود: ای داود وقتی دانستی که هر نعمتی که به تو متوجه است از جانب من است، این دانستن شکر من است. خود این علم پیدا کردن، خدایا هر آنچه هست از توست. «هذا من فضل ربی» هرچه را دیدی این نعمت خداست. یک نقل قولی را حضرت امام میکنند که عبارت از یک حالت نفسانی است شاکر بودن، یک ملکه نفسانی است، نگاه میکنی فلانی شاکر است. بعضی بچهها را هر کاری کنی ناراضی است، غر میزند و منفی باف است. معمولاً پدر و مادرها از اینطور بچهها ناراحت میشوند. اما یکی هست شاکر است، الحمدلله! قاعده این است، شکر است، الحمدلله است، در مسیر درست به کار بردن است که «لَأَزِیدَنَّکُم» یکی «لازیدنَّ نعمتکم» است. نعمت شما زیاد میشود، نسبت به آن چیزی که شکر میکنید، خدا همانقدر بیشتر به شما میدهد. یکی خودتان بزرگ میشوید. خودتان آدم بزرگی میشوید. شکر آدم را تربیت میکند. شکر آدم را صالح میکند. شکر ازدیاد معرفت میآورد. شما اگر در ورزشگاه وزنه زدی، بازویت قویتر میشود. هرچه بازویت قویتر شد بیشتر میتوانی وزنه بزنی و هرچه بیشتر وزنه بزنی بازویت قویتر میشود. شکر و ازدیاد نعمت این تناسب را با همدیگر دارد. شاکرتر میشوی و خدا از تو راضیتر میشود. قلبت خاشعتر میشود. گاهی بعضی معضلات را از تو میگیرند. چون در آن نعمت یک امتحانی هست که خدا بخاطر اینکه در آن امتحان رد نشود از او میگیرد. امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه «و لا تبتلینی بالسعه» خدایا مرا مبتلا نکن به وسعت رزق، وسعت رزق ابتلائاتی دارد که ممکن است از پس آن برنیایم. خدایا آن نعمتی که به ما میدهی توفیق شکر و ظرفیتش و توفیق ادای حقش را به همه ما عطا کن.
باز حضرت دارد که معرفت نعمت را پیدا کن. بشناس نعمتی که خدا به تو داده است. حضرت آقای قرائتی مثال میزدند، یکبار با چهار انگشتت شروع به بستن دکمههایت کن. خیلی سخت است. این انگشت به چه دردی میخورد؟ یکوقت نعمت را بخاطر عادی شدنش توجه نمیکنیم. لذا قرآن کریم خیلی اینها را متوجه ما میکند. حواست باشد، نگاه کن شب و روز، اختلافش و رفت و آمدش، لیل و نهار برای تو چه خلق کردند. ما شب و روز را عادی دیدیم، آقا یک روز صبح نشود، چه کسی میتواند صبح را بیرون بیاورد؟ چه کسی میتواند برای ما شب را استراحت قرار بدهد؟ خدا اینگونه خلق میکند.
از وظایف لازمه عبودیت و بندگی همین مسأله شکر است. چطور شکر کنیم؟ نهایت شکر این است که اعتراف کنی خدایا ما بندههای شاکری نیستیم. اینکه درخور شکر تو گفتش، کس نتواند که به جای آورد، ور نه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد.
شریعتی:
از دست و زبان که برآید *** کز عهده شکرش به در آید
حاج آقای سعیدی: همین اوج معرفت است که میگوید: غایت معرفت این است که بگویی: خدایا، ما اصلاً از پس شکر تو برنمیآییم. میگوید: یکوقتهایی بفهمیم که بتهای تراشیده که مثال زدم، خدا را فقط مؤثر ببینیم. منعم را یک نفر ببینیم و آن خود خداست. نعمتش را کفران نعمت نکنیم و در جایی دور ریز نباشد. خداوند مراتب شکرش را مختلف قرار داده است. یکوقت میگویم: متشکرم، نسبت به کاری که شما کردید، نمیفهمم چه کار کردید. داشتم از جایی پرت میشدم دست مرا گرفتی و نجات دادی. من اصلاً پرتگاه را ندیدم و نفهمیدم چه بود. این شکر هست اما بخاطر نفهمیدن موقعیت است. خدایا تو مرا رها کردی از آن چیزی که قرار بود گرفتارش شوم. از دست نفسم، از دست شیطان، از دعاهای اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، نجاتم دادی. یکوقتهایی نسبت به این شکر و کوتاهیهایی که میکنیم علتش این است که نسبت به آن چیزی که خدا از ما رفع کرده، اعتراض هم میکنیم. خدایا این حقش نبود و طلبکار هستیم. خدا غیر حق کاری انجام میدهد؟ استغفرالله، خدایا نسبت به تمام ناشکریها به تو پناه میبریم و استغفار میکنیم. لذا از مراتب شکر استغفار هم گفتند. خدایا نسبت به تمام ناشکریهایی که کردم ببخش.
«الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ» (کافی/ج۲/ص۹۴) حضرت میگوید: کسی که غذا میخورد ولی شاکر است، مثل آدمی است که روزه گرفته و خدا اجر روزه را برایش مینویسد. «وَ الْمُعَافَى الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ» کسی که مریض شده ولی در اوج بیماری صبر دارد و نسبت به خدا ناشکری نمیکند. کسی که حالش خوب است و شکر خدا را به جا میآورد، این آدم مثل آن کسی است که در اوج مریضی صبر میکند، چون قدر میداند و شاکر است. «وَ الْمُعْطَى الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمحروم القانع» کسی که محروم و بی پول است ولی قناعت میکند. قناعت یک صفت ویژهای است. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَه» (نحل/۹۷) در تفسیر نورالثقلین میفرماید: اگر خدا به او حیات طیبه داده، قناعت داده، در اوج نداری در قناعت به سر میبرد، کسی که داراست ولی شاکر است. خدا آنطور برایش حساب میکند. فقط حواسمان باشد، شکر را تعریف کردیم، یعنی قلبش خاشع است. طغیان دارایی او را نگرفت. زبانش ذکر میگوید و عملکردش اعطای به دیگران است. «الرَّجُلُ مِنْکُمْ لَیَشْرَبُ شَرْبَهً مِنَ الْمَاءِ» شخصی از شما یک لیوان آب میخورد، خدا او را بهشتی میکند. میدانید چرا؟ جرعه اول را میخورد و ظرف را برمیدارد و «یَأْخُذُ الْإِنَاءَ فَیَضَعُهُ عَلَى فِیهِ» در دهانش میگذارد، تا میگذارد اسم خدا را میآورد. «ثُمَّ یَشْرَبُ» یک مقدار میخورد و حمد خدا را میکند. جرعه دوم الحمدلله، جرعه سوم الحمدلله، سلام بر حسین و یاد أباعبدالله، «فَیُنَحِّیهِ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یَعُودُ وَ یَشْرَبُ ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّهَ» (بحارالانوار/ج۹۰/ص۲۱۴) خدا منتظر بهانه است که ما را با آب خوردن به بهشت ببرد. شاکر باشیم، نسبت به خدا نعمت را ببینیم و نسبت به او خشوع و تواضع پیدا میکنیم. زبانمان را وادار کنیم به شاکر بودن. زمان عمری که به ما دادند کوتاه است. بعضی از عمرشان هزار ساله استفاده میکنند و بعضی از همه عمرشان یک شب هم استفاده نمیکنند. یک تجارتی است که پر از سود است و انشاءالله خدا در این تجارت ما را موفق بدارد.
شریعتی: خیلیها هستند واسطه نعمت هستند و خدا کند قدر این واسطههای نعمت را بدانیم و شاکر باشیم که شکرگزاری از آنها، شکرگزاری از خدای متعال است. مثل پدر و مادر و اساتید و دوستان و آنهایی که یکوقتی به ما خدمتی کردند. انشاءالله شاکر خداوند متعال که منعم است باشیم.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی *** یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
السلام ای نگین عرش برین *** سرو بالا بلند ام بنین
جذبههای نگاه هاشمیت *** ماه را میکشد به سوی زمین
سلام میکنیم به حضرت باب الحوائج ابالفضل العباس و سلام میکنیم به همه دوستانی که امروز به مناسبت این میلاد با سعادت و فرخنده دلشان غرق شور و شادی است. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: در نمازهایمان میگوییم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» خدایا از تو کمک میخواهیم و تو را میپرستیم و فقط از تو کمک میخواهیم. اینکه ما دائماً تکرار میکنیم استعانت خدا کجاست؟ در همین صفحه قرآن که قرائت شد، داریم «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» همان چیزی که شما از من کمک میخواهید، من کمکم را در اینها فرستادم. کمک بگیرید از این ابزاری که فرستادم. ابزار چیست؟ صبر که به روزه ترجمه شده و صلاه، نماز. یعنی اینها چیزهایی هستند که کمک الهی و دستگیری الهی در اینها اجرا میشود. ماه مبارک نزدیک است. ماه رجب و شعبان را علماء و بزرگان ما مقدمه میدانند برای ماه مبارک، در ماه صلوات هستیم بر محمد و آل محمد، بدانیم در اینجا خودمان را آماده کنیم و یکباره با ماه مبارک مواجه نشویم. دلهایمان آماده باشد و یک پاکی روحی ایجاد کرده باشیم برای این حاضر شدن. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» نمازهای ما در این ماه یک رنگ و بوی دیگری داشته باشد. داریم به ماه مبارکی میرویم که خیلی حیف است از دست برود. اگر شب بیداری داری و با خدا ارتباطی داری، شعبان خیلی ماه خوبی است و حضرت میگوید: ماه پیغمبر خداست و پیغمبر رحمه للعالمین است. خدایا قسمت میدهیم به رحمتی که داری و رحمتی که به پیغمبرت دادی، رحم خودت را به واسطه وجود امام زمان و ظهورش به همه ما برسان. خدایا همه نعمتها بدون وجود او هیچی نیست. اصل نعمت و اصل خلقت تو امام است. خدایا امام ما را به ما برسان.
شریعتی: نعمت ولایت خیلی نعمت بزرگی است. نعمت محبت به امام زمان خیلی نعمت بزرگی است. نعمت داشتن امام حسین و حضرت عباس و امام سجاد نعمت بزرگی است و انشاءالله قدردان و شاکر باشیم.
گرفتارم گرفتارم ابالفضل *** گره افتاده در کارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چند وقتی است *** هوای کربلا دارم ابالفضل
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۲۱-۰۱-۱۳۹۸
.






