آرامش در زندگی؛ حدیث۱۶؛ حرّیت و صبر
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۸ ۱۶:۵۰آرامش در زندگی؛ حدیث۱۶؛ حرّیت و صبر

آرامش در زندگی؛ حدیث۱۶؛ حرّیت و صبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: انشاءالله بهترینها برای ما رقم بخورد و هیچ کسالتی و کدورتی در زندگی شما نباشد و سرشار از آرامش باشید. از ابتدا قرار گذاشتیم که با حاج آقای سعیدی که در مورد آرامش صحبت کنیم، به همین بهانه سراغ چهل حدیث امام (ره) رفتیم. امروز میخواهیم در مورد حدیث شانزدهم صحبت کنیم.
حاج آقای سعیدی: باز هم شیرینیها و نصیحتهایی که حضرات اهلبیت برای ما گذاشتند و انشاءالله عمل کردن به آن که خیلی مهم است. یکوقت آدم نسخه را میخواند و یکوقت دارویش را تهیه میکند. ابی بصیر از حضرت امام صادق(ع) نقل میکند. «سمعت أبا عبدالله، علیه السلام یقول: ان الحر حر علی جمیع أحواله» آدم آزاده در تمام موقعیتهای زندگی آزاد است. همه جا آزادگی خودش را دارد. خاصیت دنیایی او را خوار و ذلیل نمیکند. اگرچه مصائب دنیا هم برایش میآید اما ذلت و نمیآید. سختی میآید ولی ذلت نه. این روحیه آزادگی است. حضرت أباعبدالله(ع) هیچوقت ذلت ندید، مصیبت زیاد بود. سختی زیاد بود ولی ذلت نبود. «ان نابته نائبه، صبرلها» مسأله حریّت چطور است؟ اگر یک نائبه و سختی و مشکلی برایش پیش بیاید، برایش صبر میکند. ذلت یعنی جزع و فزع کردن. ولی نه صبر میکند، دشمن شاد نمیشود. «و ان تداکت علیه المصائب» اگر همه مصیبتها هم بر او بیاید و زیاد شود، آدم آزاده و حر، کسی که اهلبیت امضاء میکنند، «لم تکسره» او را نمیشکند. «و ان اُسر و قُهر» حتی اگر اسیر شود، مقهور شود و برایش شکست باشد، آزادگی و حریّت را از دست نمیدهد. «و استبدل بالیسر عسراً» سختیها را برای خودش آسانی میکند. تکلیف را میگویند: کلفت سختی است ولی آدم عابد و عاشق خدا اینقدر با عشق تکلیفش را انجام میدهد، دنبال این است که انجام بدهد. دین آمده نگاه ما را عوض کند. تو در دنیا خودت را مثل حیوانها میبینی، دست و پا دارند، میخورند، به شکم و شهوت میرسند، من هم مثل آنها هستم پس مثل آنها زندگی کنم. هدف حیوانات چیست؟ هدفش این است که بخورد، به خودش برسد، قرآن آمده و اهلبیت گفتند: تو از حیث ظاهری و شباهت جسمی شبیه آنها هستی. اما تو عالم بزرگتری هستی. مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک! تو خودت را به واسطه شباهتها قیاس نکن. بزرگترین خطای قیاس تو این است که خودت را در دایره حیوانات ببینی. در جایی هستی که از ملک پران شوی!
حضرت جبرائیل به پیامبر اکرم(ص) عرضه داشت: از این بالاتر، از قاب قوسین نمیتوانم بیایم، جایگاه انسان آن است که آن نگاه را میخواهد عوض کند. یُسر و عسر را تعریف میکند. لذا نگاه میکنیم این همه مصیبت بر اهلبیت(ع) و بر بزرگان دینی ما میآید که نتیجهاش شکر است. ما فکر میکنیم در شکر باید یک چیزی دست آدم بیاید، یک نعمت اضافهای باشد. پس شکر میکنیم. چرا امام سجاد(ع) در صحیفه مبارک سجادیه از بلاها هم از خدا تشکر میکند. یعنی چه این شکر کردن؟ بلا را بلا نمیبیند. «الهی رضاً بقضائک» میبیند و اینطور نگاه عوض میشود. اگر العیاذ بالله آدم خودش را حیوان دید، خیلی تلخ میشود. زندگی بی ثمری میشود اگر آدم عاقبت خودش را به چریدن در دنیا دید. «و استبدل بالیسرعسراً» سختی را به آسانی بدل میکند. خدایا از جانب تو است و شیرین است. تکلیف است، از جانب توست و لذا مشتاق است و برای انجام تکلیفش پر پر میزند. اگر به عابدی، یک بنده خدا گناهی را پیشنهاد کنم چقدر غصه میخورد و برایش تلخ است. از غصههای حضرت ابالفضل در جریان کربلا این بود که برایش امان نامه فرستادند. حضرت چقدر غصه خورد. ولی ما نگاه کنیم که امان نامه چیز خوبی است و به حیث ظاهری زنده میمانم. آن نگاهش معیت با أباعبدالله در مقابل زنده بودن، اینها وقتی مقابل همدیگر قرار بگیرند زنده بودن ذلت و آلودگی میشود. حیات که شیرینترین نعمت الهی برای ما هست، در مقابل چیز دیگر، فهم وقتی باشد در مقابل همراهی و معیت با امام زمان که باشد، ارزش که ندارد هیچ، پیشنهاد هم بکنند برایت تلخ میشود. انشاءالله خداوند به برکت نام حضرت عباس دلهای ما را آرام کند و موافق با رضایت اهلبیت(ع) عمل ما را قرار بدهد.
«کما کان یوسف الصدیق» حضرت یوسف را اینجا مثال میزند. «الامین» راستگو و امانتدار بود. «لم یضرر حریته أن استعبد و قُهر و اُسر» اگرچه هیچ ضرری به حضرت یوسف(ع) نرساند. به بندگی گرفته شد و به بردگی فروخته شد و مقهور شد و اسیر شد، اسارت هم به معنی فروخته شدن، هم به معنی اسارت زندان، «و لم تضرره ظلمه الجب» هیچ زیانی به حریّت او نرساند آنجایی که در چاه افتاد، «و وحشه و ما ناله،» سختیها در حریّت او هیچ تأثیری نداشت. مال و منال را میشود از کسی گرفت ولی حکمت را نمیشود. عقل را نمیشود گرفت، باب اول کتاب شریف بحارالانوار بحث عقل دارد. قابل نقض از کسی نیست. مال را میشود نقض کرد و گرفت، ولی عقل را نمیتواند بگیرد. عاقل از عقل خودش بیشترین لذت را میبرد، هیچ مالداری از مال خودش اینقدر لذت نمیبرد. لذا اگر خودش را حیوان تعریف کرد، به او بگویند: فلانی عقل نداری، زجر نمیکشی. نمیداند عقل چیست! سرش را در جوی کرده بود و آب میخورد، گفتند: اینطور آب نخور، عقلت کم میشود. سرش را بالا کرد و گفت: عقل چیست؟ گفتند: بخور! لذا بعضی از نعمتهای الهی چشیدنی است.
«أن من الله علیه» حالا خدا برایش چه کار کرد؟ جایی که خدا برایش منت گذاشت و نعمت برای او قرار داد. «فجعل الجبار العاتی» زورگویی که او را گرفت، جبری که بر او حاکم شد، «له عبداً بعد اذا کان (له) مالکاً» بعد از اینکه مالکش شد دوباره حضرت یوسف(ع) استیلا پیدا کرد و بعد ایشان حاکم شد. «فأرسله» خداوند او را رسول قرار داد. نتیجه حریّت و صبر در مسائل رسول قرار دادن است، خدا آدم را حجت بر دیگران قرار میدهد. «و رحم به امه» خدا رحمتش را به امتش به واسطه حضرت یوسف(ع) رساند. «و کذلک الصبر یعقب خیراً» بعد از صبر نوبت ظفر آید. صبر با خودش پیروزی میآورد. بعضی معیت را پشت سر هم میگویند و بعضی معیت را در آن واحد میگویند. یعنی واقعاً تو عسر میبینی و یُسر هست، یعنی سختی را به حیث نماز شب، به حیث کارها و اعمالی که انجام میدهی سختی ظاهری میبینی، ولی در مقابل آن نتیجهای که میبینی اصلاً قابل مقایسه نیست. بچه کوچک را وقتی میخواهند آمپول بزنند، داد میزند و جیغ میزند، درد را میبیند و نگاهی به درمان ندارد. درد را درد میکشد اما کسی که میداند این درمان بیماری اوست، اینقدر با اشتیاق پولی که پس انداز کرده میدهد و این آمپول را میخرد. مشتاق است زودتر نوبتم شود این درد را بکشم. مثلاً یکی بیاید بگوید: میخواهی به دکتر بگویم این آمپول را نزند؟ من پارتی دارم! خیلی بی معنا میشود. شیطان همین بی معناها را برای ما جلوه میدهد. میگوید: میخواهی کاری کنم درد نکشی؟ نماز، روزه، حج، انفاق به دیگران ما را میسازد. در خواستگاری بگویند: این دختر یا پسر در طول زندگی دست به سیاه و سفید نزده است. اینقدر با رفاه زندگی کرده است. این را به عنوان امتیاز میگویند یا نقص دختر؟ هیچی بلد نیست، نه غذا درست کرده و اصلاً پسر ما نمیداند نان چند است؟ گوشت چند است؟ این تعریف است یا نقص است؟ اینطور بگویند که طرف میگوید: برویم این آدم اصلاً ساخته نشده است. «فاصبروا» صبر کنید، «و وطنوا أنفسکم علی الصبر توجروا» خودتان را آماده و مهیا کنید، صبر خودتان را تقویت کنید. اجر داده میشوید. اجر اخروی و دنیوی، پاداشهایی که لازمه صبر است. مسلمان باشی یا کافر، صبر بر آن درس خواندن پیدا کنی، صبر بر درس خواندن، سر کلاس بودن، زحمت کشیدن، شب بیدار بودن باعث میشود در یک چیزی علمیت تو بالا برود. کسی نمیداند نزد پزشک میرود میگوید: پنج دقیقه وقت گذاشت اینقدر پول نسخه گرفت. این پنج دقیقه نیست، شبهایی که بیدار بود تا صبح و زحمت کشید. سر کلاس نشست و کار کرد و زحمت کشید را هم حساب کن. صبر اینطور نتیجه میدهد. صبر از چیزهایی است که خدا خیلی ویژه به آن نتیجه میدهد. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین» (بقره/۱۵۳) خدا با اهل صبر است.
اسیر شهوت، اسیر خواستهای دنیایی و اسیر دنیا شدن را حضرت امام در مقابل حریّت میگوید. عبد نفس بودن، وقتی میگوییم: بندگی یا عبد بودن، بنده چیزی بودن، عبارتی ایشان دارد، میگوید: اینجا بحث تکراری میشود اما تکراری است که ملال آور نیست. چون اینقدر از آن طرف شیطان دارد تکرار میکند حبّ دنیا را، نگو ای بابا خسته شدیم، هر روز صبحانه میخوریم. خوب هر روز گرسنه میشویم. این هر روز صبحانه خوردن و نیاز داشتن دلچسب است و ایشان میگوید: ملول نباید شوی. این تکرار ملال آور نیست. عبد به چه کسی میگوییم؟ بیاییم در حالت عادی دنیایی ترجمه کنیم. عبد کسی است که بگوید: من به مولایم اینگونه نگاه میکنم که کارهای مرا انجام بدهد. من لیست بدهم که کارهای مرا انجام بدهد؟ حاجتهای ما این است. معمول ما نگاهمان به خدا همین است. این در حالت عادی بد نیست. خدا را فاعل مطلق ببینیم، اما واقعاً عبدی که در دنیا میگوییم این است یا خودش را مسئول میبیند؟ من باید همه کارهای مولا را انجام بدهم، اوامر مولا را انجام بدهم. فقط فرقش این است در دنیای واقعی اوامر مولا به نفع خود مولاست و عبد انجام میدهد، در دنیای الهی اوامری که مولا دارد باز به نفع خود من است. خدا نه از نماز من سودی میبرد، نه از انفاق من، همه به خودم برمیگردم. عبد به این معناست که خودم را مسئول ببینم، حتی در موقعیتهای اجتماعی همین است. اگر کسی مسئول بود، گفتند: یک رتبه بالا رفتی، یعنی حجم مسئولیت تو بیشتر شد. نه حجم حقوقت و فرمانروایی تو، نه حجم موقعیت اجتماعی و کلاس اجتماعی، اگر دومی را نگاه کردی آنوقت مسئولیت برایت جهنمی شدن و بیچاره شدن را دارد. اما اگر واقعی نگاه کردی، وای مسئولیت من بالاتر رفت، حالا مدیر کل شدم، مدیر کل ترجمهاش چیست، یعنی ببینم کلمه مدیر کل را چه معنا کردم؟ ماشین بهتر و حقوق بالاتر… یا تعریف کردم مسئولیت یعنی تا حالا صد نفر را مسئول بودم و الآن مسئول هزار نفر بودم. تصمیم اشتباه ضرب در هزار نفر میشود و بعد خیلی مسئولیت بالاتر سخت است. لذا به خدا پناه میبرم، خدایا اگر مسئولیت به گردنم گذاشتی قدرتش را هم بده. مسئولیت و مسئول شدن در دین ما ترجمهاش این است، هرچه بالاتر بروی کار سختتر است و اشکت بیشتر نزد خدا درمیآید. وگرنه خود مسئولیت ارزشش به قول امیرالمؤمنین آب بینی بز است. خود حکومت به حیث حکومت و مسئولیت به حیث مسئولیت همین قدر باید بیارزد. اگر امیرالمؤمنین مولاست دیدگاهش هم برای ما اولویت دارد.
خدا نکند با اینها بازی کنیم، بازی با حقایق شرعی که نفسمان با آن بازی میکند. لذا حضرت امام میفرماید: وقتی آدم اسیر شد، سجده میکند نسبت به همنوع خودش، ذلیل میشود. منتها میکشد از همنوع خودش. تپش قلبش فقط برای اهل دنیاست، طمع داریم کسی پایینتر یا بالاتر باشد، وقتی طمعی در دنیا نسبت به او میبیند نسبت به آن خاضع میشود. ملاکش برای ارتباط با دیگران، حج مالی آنها و رسیدن مالی از آنها به اینها میشود. یکی از دوستان که مسئولیتی در خارج از کشور داشت، میگفت: رفیق پیدا میکنی میگویند: به به، آقای فلان، بفرمایید. ما مدیون شما هستیم. میگفت: در سه سالی که آنجا مسئول هستی، همه میگویند: به به، آقای فلان. بعد که مسئولیت تمام میشود میآیی در قسمت دیگر مسئول هستی. یکوقت به عنوان مسافرت آنجا میروی، میبینی اخلاق همه آدمها با تو عوض شد. اِ… شما میگفتی: مخلصم، تلفن ما را هم جواب نمیدهد. چون طمع میدید که از جانب تو چیزی به او برسد. الآن میبیند از این جایگاه دیگر چیزی به او نمیرسد و همه رفاقتها قبلش دروغ بود. معنای رفاقت طمع بود و همه کلامها معنی تملق و چاپلوسی میداد نسبت به مقام طمع و خواست از همنوعش. هرکس دیگری هم جای تو بیاید همین را دارد. گفت: من ندیم بادمجان نیستم، ندیم شاه هستم. یک روز از بادمجان تعریف کرد، شاه خوشش آمد. یک روز از بادمجان بد گفت و شاه بدش آمد. گفت: تو دیروز تعریف میکردی. من ندیم تو هستم. من یک چیزی باید بگویم که تو را خوش آید. ملاکت دنیا شد آن چیزی را دنبال میکنی نه برای سلامت نفس برای اسیری نفس.
عروسک دنیا را دیدی دیگر به دستی که در آن عروس است نگاه نمیکنی، دست ظالم است یا دست عادل؟ تو تعریف میکنی چون عروسک را میخواهی. این حرکت را از دنیا میبینی. ایشان میفرماید: وهم در باب طمع هم حجت است. دیگر اینجا توهم میکنی که یک چیزی از این آدم به من برسد. از این مخلوق خدا برسد، حجت میداند و دنبالش میدود. اینقدر میدود یکوقت چشمش را باز میکند میبیند همه دنیا را دوید برای غیر خدا، اما اسراف شد. هدفت را اشتباه گرفته بودی، تیر را محکم کشیدی و ندیدی کجا بزنی. آدمهایی که خودتان را اسراف کردید، حضرت امام میفرماید: اهل عمل باشیم و خودمان را عادت بدهیم. علم و عمل را با همدیگر مطرح میکند و دارد راهکار میدهد برای حجیّت، برای اینکه من بتوانم حجیتم را از طمع به خدا برگردانم. هرجا طمع به خدا پیدا کردم حجت قرار بدهم دنبالش بیایم. عادت به خیرات و کمالات کنیم. خودمان را به خیر عادت بدهیم. کوچک بد هم وارد زندگی ما نشود. یک کار بدی به ذهنم رسید، عادت بخیر داشته باشیم. از تو میپرسند: حالت چطور است؟ الحمدلله! در خوشیها که شکر را حضرت امام میفرمودند، شکر در حالت نعمت که هنر نیست. همه کنار همدیگر نشستیم، در حالت سختیها هنر است. آنوقت که سختیها به تو هجوم کرد ببین چه کاره هستی. سختیها بیاید خودمان را درست کنیم. یکوقتهایی میگویند: شکمتان سیر است این حرفها را میزنید. یکوقتهایی هنر این است که آدم آن لحظه این کار را انجام بدهد، ولی این حرفها را میزنید اولاً حرف روایات اهلبیت(ع) است. این را در خودمان تقویت کنیم که در آن لحظهها صبر داشته باشیم. در لحظهای که سختی پیش میآید. در لحظهای که برای آدم شرمندگی پیش میآید. مشکلات پیش میآید آنجا خودش را تقویت کند نه آن ناصح را کنار بگذارد و بگوید: حرفهای دین به درد نمیخورد. و الا معیت با حضرت أباعبدالله در حج هزار و خردهای نفر هستند. معیت با امام حسین در کربلا صد و خردهای نفر بودند. معیت با خدا در هنگام صبر مهم است. جاهای دیگر هنر نیست.
در مسألهی علمی میگوید: به خودت بفهمان، پس نافهمی و جهل بزرگترین مشکل است. مخلوقات دیگر مثل خود او ضعیف هستند. قدرت برای خداست، خدا غنی و صمد است، خدا یکی است و احد است، آن یکی هم همه چیز است و از دست او برمیآید. اینطور نگاه کردی، دیگر «لا مؤثر فی الوجود الا الله» را میبینی. هیچ تأثیری در وجود غیر خدا ندارد. آدمهای بزرگ وجودی را غیر خدا نمیبینند. قدرتها جلویشان میآیند میخواهند دست و پا بزنند، اصلاً از این آدم نمیترسد و ترس در وجودش نیست. تو و همه دودمانت جلوی خواست الهی هیچی نیستید. در مسائل انقلاب دیدیم که حضرت امام چطور برخورد کرد و هیچوقت نترسید، با چه لشگرکشیهایی آمدند بترسانند، مثل کوه بود و تکان نخورد. ایمان یعنی همین «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/۱۳۶) آنهایی که ایمان آوردید، ایمان بیاورید. خدایا ثبوت قدم به ما بده. انسان با خودش یک تمرین کند و عارش شود از دیگران بخواهد. حضرت امام میفرمایند: چه بسا افراد با ثروت و مال و منالی را دیدم، اظهارات آنها را هیچ فقیر منیع الطبعی نمیکرد. هیچ فقیری که با آبرو بود، اظهاراتی داشتند، آدمهای فقیر را میشناختند که آبرودار بودند، اظهارات اینها را نداشتند. اینقدر خودشان را در مال پست و ذلیل میکردند. ایشان میفرماید: شرم آور بود، شرمشان میآید بگویند: اینها چطور مال و منال داشتند ولی ذلیل بودند. آن کمال انسانی که خدا برایش قرار داده نمیدیدند. کرامت نفس را میگیرد و پست میکند. اسمش از دُنو است، دنیا از پستی است، دنی و پست است. میخواهد مرا هم با خودش پست کند. کسی که با دنیا گره خورد و اسیر شد فقر پیدا میکند. ایشان میفرماید: به جزء ذات مقدس حق تعالی احدی را لایق عرض حاجت خودت ندان. اصلاً کسی لیاقت ندارد من حاجتم را به او بگویم. «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (بقره/۱۰۷) اصلاً کسی را لایق نمیدانم که عرض حاجت کنم. یکوقت فلانی خجالتی است میگویند: چقدر فلانی با حیا است. خجالت رذیله اخلاقی است، حیاء فضیلت اخلاقی است. متکبر است و میگوید: من خیلی منیع الطبع هستم. نه، یعنی اگر از کسی میخواهی به عنوان وسیله نگاهش کن. از خدا بخواه! خدایا برای من بهترینها را فراهم کن. یعنی من نروم حقوقم را سر ماه بگیرم، لذا احدی را برای عرض حاجتم آنطور که توکل به خدا کردی، خدایا رزاق تو هستی، خدایا من میدانم به وسیله تو فقط توسل میکنم. اراده او در ملک حق کارکن نیست. هرکس را نگاه میکنی بدان اراده او در ملک حق کاری نمیکند. اراده فقط برای خداست. بدانی این اراده خدا را تغییر میدهد. خبری نیست. کسی میتواند در مقابل خدایی خدا حرفی بزند؟ نه ضرری میتواند به تو برساند و نه نفعی.
خواستند موسی(ع) را بکشند. در بدو تولد کجا خدا پرورش داد؟ در بغل فرعون. آن کسی که کمر به قتلش بسته بود مسئول تربیت و بزرگ کردن و رزق او شد. آن کسی که شکستش داد، او بود. خود حضرت موسی شکستش داد. مگر میشود چیزی غیر از این اتفاق بیافتد. باور خیلی مهم است. باز ایشان میفرماید: وقتی آدم حریّت خود را از دست داد، سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن او قوی میشود. نفس سلطنت پیدا میکند و بعد کم کم از معصیتهای کوچک شروع میکند. حریت را از دست داده و اسیر شده است. به معاصی بزرگ میرسد. تخم مرغ دزدی است که شتر دزد میشود. دنیا تو را میکشد، نفس را به خیر میکشد، «لأماره بالسوء» اندازه سوء بزرگ میشود. به اندازه بزرگی خودت، بعد شروع میکند سستی عقاید پیش میآید. «ملئت بطونکم من الحرام» گناهانشان باعث میشود که وقتی امام زمانشان در کربلا حرف میزند، متوجه نشوند. جلوی امام میایستند و سستی عقیده پیدا میکنند. چون دنیا با دل گره میخورد، روایت اهل بیت هم میگویند، میگوید: این حرفها چیه؟ به ظلمت افکار میرسد و فکرش سیاه میشود، در دایرهی تاریکی فکر میکند. از آن به بغض و دشمنی انبیاء و اولیاء میکشد. یکباره میبینی نماز و روزه و انبیاء و اولیاء را کنار میگذارم. چون اسیر دنیا شدم. چون نسبت به سختی دنیا صبر نداشتم و تربیت نشده بودم، مثل طلاق! بعضی دختر و پسرها ازدواج میکنند بعد از شش ماه که میبیند مسئولیت دارد، سختی دارد و باید صبح بیدار شود، میگوید: این زندگی را نمیخواهم. بیا طلاق توافقی داشته باشیم. بیا راحت شویم. این آزادی، آزادگی نیست. نساخته بودن است! صبر آدم را میسازد لذا میگوید: سرپیچی میکند. میگوید: خدایی که این همه سختی داشت، نماز و روزه را ول کن.
خیلیجاها ما مقصر هستیم که بچههایمان را با سختی عادت ندادیم. لذا اولین ناملایمات را که میبیند سر خدا خالی میکند. دیگر هیچی را قبول ندارد. خیلی که آدم خوبی باشد میگوید: خدا و پیغمبر را قبول دارم، ولی این حرفهایی که در رساله هست قبول ندارم. مگر آنچه در رساله هست تراوشات ذهنی مرجع است؟ نه، اینها حجیتهای روایات است که به زبان فارسی برای ما گفتند. مخالفت تو در اینجا مثل مخالفت با خود خداست. لذا این به همدیگر پیوند خورده است. خوب است آدم قلبش را بیدار کند که بداند گذشتن این چند روز به باطن قلبش، بگوید: این سختیها موقت است. از اشتباهات بزرگ ما در دنیا این است که دنیا را طولانی میبینیم و آخرت را موقت میبینیم. دنیا به شدت کوتاه است و سختی آمپول خوردن لحظهای است. شاید در مقابل آخرت به اندازه یک لحظه نباشد. لحظه است اما نتیجه اجر صبری که میدهند به اندازه جاودانگی در آخرت است. انشاءالله هفته آینده بحث صبر را بیشتر خواهیم گفت.
شریعتی: مجلس لهو و لعب بود و صدای آواز دهل به گوش میرسید، کنیز و خادمه منزل آمده بود آشغالها را جلوی در بگذارد. امام کاظم(ع) از آنجا رد میشد. سؤال کرد: بگو ببینم صاحب خانه بنده است یا آزاد است؟ کنیز تعجب کرد و گفت: معلوم است که صاحب این خانه آزاد است و حرّ است. امام فرمود: راست میگویی، اگر بنده بود این کارها را نمیکرد و این صداها از این خانه به گوش نمیرسید. حضرت رفتند و کنیز برگشت. صاحب خانه از کنیز پرسید: چرا اینقدر دیر آمدی؟ گفت: آقایی از من پرسید: صاحب خانه بنده است یا آزاد است؟ من جوابش را دادم. وقتی کنیز شمائل این شخص را برای صاحبش تعریف کرد، بُشر دنبال امام دوید با پای برهنه و گفت: صبر کنید میخواهم از امروز بنده باشم. خوش به حال آنهایی که با این جرقهها راهشان را پیدا میکنند و بنده واقعی خدای متعال میشوند.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلق بگیرد آزادم
نکات خیلی خوبی را شنیدیم.
اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از حضرت ولیعصر(عج) برای ما بگویید.
حاج آقای سعیدی: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها»(طلاق/۷) خداوند آن چیزی که به آدمها داده همانقدر تکلیف میکند. چند نفر هستند میگوییم: ظرفهایتان را پر کنید بیاورید. یکی را ظرف کوچک دادیم پر میکند. یک کسی قدح دادیم، نصفه میآورد. میگوید: این قدح خیلی بیشتر آورده است ولی ظرف کوچک کمتر آورده است. میگوییم بیشتر و کمتر نیست. ما به او این ظرف را داده بودیم. همین قدر! شکر به اینقدر نعمتش، به یکی ده برابر نعمت دادیم و شکرش هم باید ده برابر باشد. در تکالیف شرعی، در وجوهاتش، انفاقش، همین قدر از او خواستیم. لیوانهایمان را نزد خدا پر کنیم و بگوییم: خدایا آن چیزی که به ما دادی، این هم امانت. «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» خدا اینطور قرار میدهد. بعد از هر سختی خدا آسانی قرار میدهد. این سنت الهی است که در سختیها تحمل کنیم، آسانیاش هم به ما میرسد.
یک روایتی را امروز انتخاب کردم که حضرت امام صادق در مورد تبلیغ و تبیین امامت فرمودند. اینکه ما چطور امام زمان را تبیین کنیم؟ چه کار کنیم مردم راغب شوند نسبت به حضرت ولیعصر؟ «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً» خدا رحمت کند بندهای را که «اجْتَرَّ مَوَدَّهَ النَّاسِ إِلَی نَفْسِهِ و اِلینا» مودت و دوستی مردم را به سوی خودش و به سوی ما، این به سوی خود دعوت کردم که بد است. «حَدِّثُوهُمْ بِمَا یَعْرِفُونَ وَ اسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا یُنْکِرُونَ» (کافی، ج ۲، ص ۲۲۲) اظهار کند و برایشان بگوید آن چیزهایی که معروف و پسندیده میدانند و آن چیزهایی که منکر است و ناشناس میدانند، آن چیزها را ترک کنند. یعنی عملی، «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» شما مردم را دعوت کنید «بغیر السنه» یعنی دعوت به نفس، چیز بدی است اگر در قبال دعوت به امام زمان نباشد. من مردم را به خودم دعوت کنم. خودی نباید وجود داشته باشد. اما اگر مردم تو را پلهی او دیدند و شیعه او دیدند، دیگر نباید از تو خطا ببینند. خدا پیغمبرش را معصوم قرار میدهد، پیغمبر اکرم(ص) تا چهل سالگی اعلام نمیکنند من نبی خدا هستم. ولی مردم او را چطور میبینند؟ صدیق و امین میبینند. آدم جوانمردی میبینند و خوب میبینند. لذا به طرف او گرایش پیدا میکنند. حالا میگوید: «اشهد ان لا اله الا الله» حالا حرفش هم پذیرفته میشود. پس به طرف خود، خروجی تو به خیر باشد. مردم ببینند فلانی دستش به خی است. آدم حسابی است وقتی از امام زمان حرف میزند، میپذیرند. در مقابلش هریک از این حدیثها مفهوم هم دارد. یعنی اگر خدای نکرده خطا کردم، آنوقت چه کسی زیر سؤال میرود؟ اعتقادات مردم ضعیف میشود. در مقابل مردم تواضع و فروتنی چیزهایی است که مردم میپذیرند و ما را نسبت به اماممان تقویت میکند. کسی میتواند با مردم حرف بزند که با مردم باشد و با مردم ارتباط داشته باشد. جدا شدی و کنارهگیری کردی، خدا میرزای شیرازی را رحمت کند. ایشان خیلی مردمی بود و تمام دغدغهاش مردم بود. در خانهاش باز بود و سراغش میآمدند و حل مشکل میکردند. جلب محبت مردم صرفاً پلهای است برای جلب محبت امام و جلب نظر مردم نسبت به امام. اگر من به صورت یک راهنما شدم، یک کسی که دارد جهت امام را نشان میدهد آنوقت درست است. وگرنه اگر جهت شدم، خطاست.
«اللهم عجل لولیک الفرج» خدایا از ادامه غیبت حضرت حجت صرف نظر کن و دلهای ما را منعطف نسبت به حضرت قرار بده. اعمال و رفتار ما را مورد امضای حضرت قرار بده. تمام تلاش و هدفگیری ما را در دنیا امام زمانمان قرار بده. هرکاری میکنیم آیا امام زمان دوست دارد یا ندارد؟ راضی هست یا راضی نیست. خوش به حال کسی که وقتی پروندهاش را بستند بنویسند: «هذا شیعه علی بن ابی طالب» این شیرینترین نوشته بعد از پرونده زندگی آدم است. خدایا همه دنیا و مظاهر دنیا برای کسانی که دنیا را خواستند. ما امام زمانمان را دوست داریم فقط نظر لطف و رحمتش، اینکه بگوید: من از این شیعه راضی بودم. این از همه دنیا برای ما بس است. خدایا فرج آقا امام زمان را نزدیک و نزدیکتر کن.
شریعتی: انشاءالله زیارت امام هشتم نصیب همه ما شود. «اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۷/۱۰/۱۹
.






