آرامش در زندگی؛ حدیث۱۳؛ توکل
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۸ ۱۷:۰۲آرامش در زندگی؛ حدیث۱۳؛ توکل

آرامش در زندگی؛ حدیث۱۳؛ توکل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چقدر پنجره را بی بهار بگذاری *** و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری
مگر قرار نشد شیشهای از آن می ناب *** برای روز مبادا کنار بگذاری
بیا که روز مبادایی ما رسید از راه *** که گفته است که ما را خمار بگذاری
گمان کنم تو هم ای گل *** بدت نمیآید همیشه سر به سر روزگار بگذاری
نیایی و همه سررسیدهامان را *** مدام چشم به راه بهار بگذاری
جواب منتظران را بگو چه خواهی داد *** همین بس است که چشم انتظار بگذاری
به پای بوس تو خون دانه میکنیم و رواست *** که نام دیگر ما را انار بگذاری
چراغ بر کف و روشن بیا مگر داغی *** به جان این شب دنبالهدار بگذاری
شریعتی: سلام میکنم به همه مردمی که دعای «اللهم عجل لولیک الفرج» ورد زبانشان است. به همه بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان سلام میکنم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله خداوند ما را طوری قرار بدهد، مسیر زندگی ما طوری باشد که مورد رضای او باشد.
شریعتی: دیروز جای شما در شهر مقدس قم خالی بود. دعاگوی شما بودیم. دیداری با کارشناسان محترم تازه کردیم و انشاءالله بشود در فواصل مختلف زود به زود از این جلسات داشته باشیم. شرح چهل حدیث حضرت امام بحث روزهای چهارشنبه ماست، به حدیث سیزدهم رسیدیم.
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است *** راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
حاج آقای سعیدی: باز هم سر سفرهی اهلبیت(ع) هستیم که تنها سفره و بهترین سفره عالم است. جاهای دیگر اگر سفره باز باشد، غذایی درونش نیست. اگر علم هم از غیر اهلبیت بگیریم علم نیست. زنده باد کسی که علم و حرفش و طریق زندگیاش از طریق اهلبیت(ع) است. در حدیث سیزدهم، شخصی از امام کاظم(ع) سؤال میکند که «أبی الحسن الأوّل» وجود نازنین امام کاظم(ع) است. ابیالحسن ثانی وجود نازنین امام رضا(ع) است، ابیالحسن ثالث امام هادی(ع) است. ابوالحسن را مطلق بگویند و قید نیاورند، منظور امام کاظم(ع) است. «عن أبی الحسن الأوّل، علیه السّلام، قال: سألته عن قول الله عزّ و جلّ» از امام کاظم(ع) در مورد این آیه سؤال کردم. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ» کسی که توکل بر خدا کرد، خدا بر او کافی است. «فقال: التّوکّل علی الله درجات» توکل بر خدا درجات مختلفی دارد. «منها أن تتوکّل علی الله فی أمورک کلّها» از جمله درجات این است که همه امورت را به خدا بسپاری. یکجایی توکل دارم و یکجایی ندارم، معمولاً ما یکجایی «یؤمنون ببعض» و یکجاهایی «یکفرون ببعض» هستیم. پس «کُل» بودن مؤثر است. «فما فعل بک کنت عنه راضیا» هرچه خدا برای تو خواست بگویی: «الهی رضاً بقضائک» خدایا راضیام به آن چیزی که تو برای من خواستی و ناشکری نکنی. من آنچه تو برایم خواستی را راضی هستم. «تعلم أنّه لا یألوک خیرا و فضلا» خدا منع نمیکند و کم نمیگذارد، خدا منبع خیر است و از ما فضلی را کم نمیگذارد. «و تعلم أنّ الحکم فی ذلک له» بدانی که فرمان از جانب خداست. حکم از جانب خداست. تمام امور تو و حاکم بر امور تو، خداست. آنجایی هم که توکل نمیبینی تخیل میکنی که خودت بر امورت حاکم هستی. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ» خدا را شناختم با شکستن تصمیمها، «وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ» (نهجالبلاغه، حکمت ۲۵۰)
«فتوکّل علی الله بتفویض ذلک إلیه» واگذاری کن، امورت را به خدا واگذار کن. روش توکل این است که به تو واگذار کردم، متوکلترین انسانهای روی زمین، پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) بودند، آدم کار کند یا توکل داشته باشد؟ یک الگویی داریم که در اوج توکل، اوج کار هم هست. «وثق به فیها و فی غیرها» به خدا اعتماد کن. اگر خدا گفت: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ» (محمد/۷) اگر خدا را کمک کنید، خدا کمک میکند. روی نصرت خدا حساب باز کنید. بگویی من دارم برای کمک، برای رفتن در مسیر خدا میروم. خدا پشت و پناهم است. وگرنه غیر از این یقین اثراتش را میخوانیم که چه اتفاقی میافتد. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ» اینجا حضرت امام مثالهایی میزنند و یکی بحث لغتی است. میفرمایند: اظهار عجز از کاری و اعتماد بر غیر، در توکل علی الله، اعتماد بر خداست. خدایا من هیچی نیستم. من خودم را مؤثر در وجو نمیبینم. من خودم را بنده تو میبینم. تو یک اثری دادی به فعل من، به من گفتی: این کار را انجام بده، من این کار را انجام میدهم و تو در آن اثر گذاشتی. صفر در بین اعداد مفهوم هیچ است و عدد نیست. صفر یعنی هیچی نیست.
ایشان میفرمایند: توکل یعنی من از خدا تواناتر هیچکس را نمیبینم. خدا حضرت امام را رحمت کند، کسی که با دلش چیزی را درک کرده با کسی که به زبان میگوید، فرق دارد. این کلام، کلامی است که از دل بلند شده است. کلام کسی است که این راه را رفته است. انشاءالله خدا به ما توفیق بدهد که بفهمیم و در همین مسیر باشیم. میفرماید: توکل واگذار کردن تمام امور به خداست به صاحب آن و اعتماد بر خداست. بهترین عبارتی که میپسندد، این است که بدنت را در طاعت خدا خرج کنی و قلبت را به خدا تعلق بدهی. بگویی: خدایا بدن وقف تو، فعل و زمان وقف تو، در راه تو قلبم متوجه تو، وقتی همه چیز در راه خدا شد، دیگر هیچ چیز جهت خودت برنمیگردد. ملاک دوست داشتنهایت هم دوستداشتنهای او میشود. همه چیز رنگ الهی میگیرد. از چه خوشش میآید؟ از چیزی که دوست خوشش بیاید. چه کاری انجام میدهد؟ آن کاری که دوست امر کرده باشد. پسندم آنچه را جانان پسندد! روش و سبک زندگی عوض میشود. در بحث توکل میگوید: در قسمت اول بعضیها توکل را فقط اسم میگویند. خدا بزرگ است، در همه امور قبول دارید خدا بزرگ است. اگر راست میگویی چرا فلانجا خلاف شرع انجام دادی؟ خدا همان خدای بزرگ است ولی اینجا نمیدانسته نفع من در این است. پس من نفع خودم را جلب کردم. خدا دستش به این نفع نمیرسید، من جلو آمدم. وقتی بوی تعفن من آمد، همه مقامات و توکل از بین میرود. توجه تو از خدا برگشت، چون غیر از خدا چیزی مؤثر نیست یعنی توجهات به دروغ جلب شد.
حضرت امام میفرماید: «انقطاع العقل فی جمیع ما یأمره» هرچه میخواهد از هیچکس نخواهد. آرزوهایش از همه قطع شود، این توکل به خداست. پس گروه اولیه به اینها عالم هستند، میدانند خدا کار را انجام میدهد اما در عمل این کار را نمیکنند. اینها یک خاصیت دارند. در امور دنیاییشان توکل بر خدا خبری نیست. میگوید: خدا میرساند ولی طور دیگری عمل میکند. ظلم است، حرام باشد العیاذ بالله، در حلال هم طور دیگری دست و پا میزند. به فلانی کمک کن، وجوهات شرعیه را بدهیم. از جاهای خاصی که حضرت امام نمیفرمایند: نفسانیت است، میگوید: عدم توکل از گرفتاریهای شیطان و نفس است. یعنی دو لشگر با همدیگر همدست میشوند. یکوقت میگویند: نفسانیات از خطوات شیطان است. ایشان میگوید: شیطان و نفس، بحث خطرناکی است. میگوید: همین آدم در امور آخرتی میگوید: خدا بزرگ است. خدا میبخشد. فلان عمل را انجام نداده است، چطور در دنیا اینطور نیستی. در کاسبی است، در جاهای مختلف هزار جور مسأله دیگر انجام میدهی و خیلی خلاف شرعش را محکم نمیگویم. به آنجایی که موقع نماز شبت است، موقع واجبات توست، میگویی: بابا خدا بزرگ است. خدا نیاز به این حرفها ندارد. خدا کریم است! این خدا کریم است یعنی نمیخواهم عمل کنم. خدای کریم در رزقت هم کریم است. چطور آنجا دست و پا میزنی و خودت را میکشی. چطور اینجا کریم نیست، آنجا کریم است؟ پس بدان لقلقهی زبان است.
ایشان نمیگوید: مسلمانها، میفرماید: عامه موحدین به این مسأله اول گرفتار هستند. کرامت خدا، بزرگی خدا را عاملی برای انجام ندادن دستورهای الهی استفاده میکنند. حضرت امام طایفه دوم را میفرماید: اشخاصی هستند که با برهان و نقل این مسأله را فهمیدند. براهین در ذهنشان کامل است. میدانند خدا خیر ما را میداند. خدا بخیل نیست. خدا بینیاز است. لذا اینها را فهمیدند. احتیاج عباد را خدا میداند. قادر به رفع این احتیاج هست، به اینها علم دارند و خدا بخل هم ندارد، العیاذ بالله! اما یکجایی میرسند که نمیتوانند به آن عمل کنند، بین عقل و قلب در کشمکش گیر میکنند. لذا وقتی خطری پیش میآید، چه تهدید باشد، زانوها سست میشود. امام رضا(ع) دو گروه یار داشتند. بعضی مأمون را مؤثر میدیدند لذا وقتی مأمون میآمد دست و پایشان شل میشد. بعضی هم هیچکس را جز خدا مؤثر نمیدیدند.
شریعتی: «المؤمن کالجبل الراسخ» مؤمن مثل کوه استوار است. فکر میکنم پشتوانه این روایت توکل و اعتماد به خداست.
حاج آقای سعیدی: بدانی به چه کسی وصل شدی. حجم قدرت او در مقابل قدرت نیست در دنیا، تخیل قدرت در دنیا. یکوقتهایی دیدم بنده خدایی میآید در مغازه یک کارت اعتباری بکشد، بچه گریه کرد و یک کارت الکی به بچه داد و گفت: بیا تو هم کارت بکش! اینقدر دل این بچه خوش شد. ما قدرتهای دنیایی را اینگونه میبینیم. وقتی بن بستها را میبینیم، با عدم توکل بن بستها، بن بست دیده میشود. تصویر بن بست قرآنی، حضرت موسی(ع) با افراد کنار رود نیل راه بسته شد. آن طرف گروهی به طرف حضرت موسی میآیند. هیچ راه حلی نیست. خدا بخواهد رودخانه باز میشود. توکل حضرت موسی باعث شد که محکم باشد. خدایا تو نجات دهندهی من هستی. عصایت را بزن! عصا را میزند و دریا باز میشود.
حضرت یوسف(ع) میخواهد از گناه فرار کند، در بسته رو به او باز میشود. پیغمبراکرم(ص)، خداوند در لیله المبیت حضرت را نجات میدهد. دور تا دور خانه را محاصره کردند، تشخیص ندادند که حضرت علی جای پیغمبر خوابیده است. نگاه میکردند و حواسشان جمع بود اما خدا خواست و نجاتشان داد. حضرت ابراهیم را با منجنیق پرتاب کردند، در آسمان جبرئیل(ع) گفت: خواستهای داری؟ گفت: دارم ولی نه از تو، از او میخواهم! خودش میداند من چه میخواهم. خدا نکند یک لحظه منفصل شویم. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند. میفرمودند: میدانستید شیطان پای منبر همه اینها نشسته است؟ همه را بلد است، اگر خواست بزند توکل ما را میزند. نکند یکوقت کم بیاوریم که ما را قطع کند. آقای مجتهدی نقل میکرد: به بنده خدایی گفتند: اگر یکوقت در بیابان رفتی سگ خواست دنبالت کند، این آیه قرآن را بخوان. «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ» (کهف/۱۸) سگ مینشیند. دیدند یک چوب هم برداشت. گفتند: چوب برای چیست؟ گفت: شاید سگ عربی بلد نبود. یکوقتهایی میگوییم: شاید اینطور نشد. یک درصد روی بعضی چیزها حساب باز کنیم. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» (طلاق/۳) اگر کسی خدا را وکیل دانست، خدا پشت سرش میایستد. وگرنه او را به خودش میسپارد. وای از این روز! الهی یک چشم به هم زدنی ما را به خودمان واگذار نکن! خودت برو کارهای خودت را درست کن ببینم چه میکنی! هرچه دست و پا میزند، نمیشود. خدا بخواهد کاری را درست کند، میکند.
اما به معنی توکلی که گفتیم، خودت را در مسیر خدا قرار بده. یعنی گفت: تمام امور دنیایت را در مسیر خدا قرار بده. از چیزی فاصله نگیر که به خدا واگذار شوی. چراغ قوه ما اینجا را روشن کرده است. تو رفتی از مسیر بیرون و میگویی: چرا اینجا روشن نیست؟ هی باید آتش بگیری تا جلوی راهت روشن شود. چراغ را خدا انداخته در مسیرش باش. در رودخانه خدا باش. با خدا بودن یعنی همین، تو خودت را روی آب نگه دار، مسیر میآید. حالا هی دست و پا بزن، غرق میشوی و خفه میشوی. چه اتفاقی میافتد بعضی از آدمها، هم عقلشان و هم قلبشان، یعنی مقدمات توکل در ذهنشان، هم قلبشان دریاست. دیگر توکلشان با خدا کامل است. صاحب مقام توکل است. لفظ مطمئنه بود، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ، ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (فجر/۲۷ و ۲۸) اینجا درجه اطمینان را حضرت امام میگوید که اطمینان به معنی آرامش و عدم تلاطم است. عوامل تلاطم وجود دارد ولی به هم نمیخورد. باد اینجا میآید و به هم میریزد و درختها تکان میخورد. کوه را نگاه میکنی میبینی «بنیان مرصوص» است. این استحکام در ذات کوه است. عواملش که برای ما ایجاد میکند ۱- شناخت خداست. بدانیم او کیست. من به مغازه میروم، نمیدانم در کارتم چقدر پول است. خریدم متزلزل است. آبرویم نرود! یکوقت میدانم در کارتم چه خبر است. پس بدانم خدا کیست. بدانم او مرا کفایت میکند و توانش را دارد مرا کفایت کند. بدانم او آگاه احتیاجات من است. بدانم آنچه برای من میخواهد حکمتش است و خیر من است. یکجاهایی لطف خداست برای اینکه به تو بفهماند فلانی تو نیستی! همیشه کارهایت درست میشود ما هستیم. یکوقتی حضرت امام سوره حمد را فراموش کردند. یادشان رفت، ایشان از این درس تقوا میگیرد. خدایا تو هستی، هفتاد سال حمد خواندم و یادم نیست! باید بدانیم که اصل بر این است که هیچی یادت نباشد و این خداست که حافظه را به تو داده است. یکجاهایی آدم باید زانویش زمین بخورد و سرش رو به آسمان بلند شود. لذا مریضی را امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه خیر میداند. میگوید: خدایا چطور بر این مریضیها شکرت کنم؟
حضرت امام میفرمایند: یک بحث توکل داریم، یک بحث رضایت داریم. خدایا من در تمام امورم، تو را دخیل میدانم. رضا میفرماید: خدایا من به هرچیزی که تو برای من در نظر گرفتی، همه چیز امر خداست. مسیری که میروم آن چیزی است که تو امر کردی. کارها، کارهای توست. آنوقت همه چیز عبادت میشود. کاسبی هم عبادت میشود، حرکتش عبادت میشود و بعد راضی میشود. آنوقت این آدم از خدا راضی میشود. آدمی که از خدا راضی شد، از همه امورش راضی میشود. از مرگش هم راضی میشود. یک چیزی که با رضایت برای آدم اتفاق بیافتد، آدم خوشحال است. میگوید: به این معامله راضی هستم. یعنی معامله شیرین است. یعنی درد برایش شادی است. درمان هم برایش شادی است. مرگ برایش شادی است. حالا روایتها توجیه میشود که حضرات اهلبیت میگویند: نگاه کنید ببینید، تمام امور «و ما رأیت الا جمیلا» است. همه چیز زیباست چون از جانب او میبیند. دردها و رنجهایی که در دنیاست، داشتن و نداشتن، به مقام رضاء میرسد.
یک امری هم آخر روایت دارد بحث تفویض است. سپردن کار و سپردن همه امور، خدایا من کارم را انجام میدهم کار من آن چیزی است که تو خواستی. یعنی هدفگیری در زندگی، اگر درآمدی هست تو تکلیف کردی. اگر کاسبی هست تو تکلیف کردی. آن موقع که در مغازه را بالا میدهید، برای رزق خودم نه، برای تکلیف خودم. پول درآوردن من تکلیفی است که تو گفتی. خدایا من خودم را مثل آن زنبوری که حرکت میکند، واقعاً زنبور فرمول عسل را میفهمد، از آن توضیح بخواهی که چه میکنی؟ نه، گرده را جمع میکند و عسل میشود. این شدن برای خداست! فرزندی که به وجود میآید، پدر و مادر فرزند را ایجاد میکنند یا نه خلقت کار خداست. خدایا همه چیز را سبب میبینم، اما در اسباب خودم را مکلف میبینم. اینجا خطا نشود. توکل مثل توبه است. توبه را که مطرح میکنی، طرف میگوید: برویم گناه کنیم، خدا میبخشد. او رحمان و رحیم است. خروجی بحث توبه این نیست. شرمندگی است! خروجی توبه جدی گرفتن و بازگشت نسبت به این مسأله است. خروجی مسأله تفویض و توکل این است که بگویی: خدایا من همه امورم را به تو سپردم ولی تلاشم به تو فوق العاده است. یکی از اوامر تو این است که تنبلی نکن! اگر پسندیدن من با پسندیدن تو یکی شد، یعنی وقتی گفتی من دوست ندارم مؤمن را تنبل ببینم، دوست ندارم مؤمن را بیکار ببینم، از منفورترین روایات است که ترجمه میکنم. از منفورترین حالات مؤمن بیکاری و تلف کردن وقت است.
امیرالمؤمنین(ع) خرما میکاشتند. درختهایی نخلی که از آن برداشت میکردند بهترین خرماها را داشت. عرق ریختن حضرت در نخلستانها، پیامبر(ص) چطور کار میکردند؟ مسجد ساختنهای پیغمبر، عمار میگوید: یا رسول الله داری خودت را میکشی! همین پیامبری که به توکل و سپردن امور توصیه میکند، چطور اصحاب از گویش او برداشت میکنند و زحمت میکشند. توکل بچههای جبهه و جنگ به خدا عالی بود. توکل یعنی انجام دادن کار و سپردن نتیجه کار به خدا، انجام دادن کار به وجه احسن، چون آمر کار را خدا میبیند. میخواهد کار را تحویل خدا بدهد. اگر خدا را دوست داری عبادت را چشم نواز کن، با او که حرف میزنی، حرفهایت قشنگ باشد. خودمانیتر یک مسأله است، قشنگ بودن و حفظ احترام، حفظ خودمانی بودن، اینکه در عمل بگویم: خدایا من هیچکس را غیر از تو دوست ندارم. مرد به خانه بیاید و بگوید: خانم، در نظر من هیچکس از شما قشنگتر نیست! چقدر محبوب است. خانم بگوید: من هیچ پولی را در دنیا بیشتر از تو دوست ندارم. خدایا هیچکس برای من هیچی نیست. کسی در عالم نیست، خودت هستی و خودت، من هم بنده تو، لطف کردی مرا خلق کردی. تمام الطافت برای من است. خدایا همه چیز من برای تو است. آدم معامله کرد و همه چیزش را در طبق اخلاص به خدا داد، اینها را امام حسین به ما یاد داده است. میگوید: شیرخواره من برای تو، علی اکبر من برای تو! وقتی با خدا اینطور تعارف کردی، خدا میپذیرد و به حسن قبول هم میپذیرد. اینها دستورات دینی ماست. کربلا آموزههایی است که میگوید: اگر با خدا اینطور معامله کردی توکل و اتصال تو با خدا اینطور بود، خدا بهترین رب است، تو عبد باش، خدا ربوبیت بلد است. «نعمَ» که میگوییم این غذا از آن غذا بهتر است، چون با دهانمان میسنجیم. نعمَ که در مقابل خدا میگوییم اصلاً قابل مقایسه نیست. کدام وکیل میتواند به اندازه ما کار کند؟ آیت الله بافقی نقل کردند که یکوقت از شهربانی نزد ایشان آمده بودند که هرچه میخواهید بگویید ما فراهم کنیم. ایشان گفته بود: الآن که تابستان است، این ابر را جا به جا کن و بالای سر ما بیاور. میتوانی؟ مافوق شما میتواند چنین کند؟ چه حرفی میزنی که هرچه میخواهی از من بخواه. آدم وقتی توکل داشت اسباب واقعی را میبیند. چشم که باز شد، دعای توسل را با حال دیگری میخواند چون سبب واقعی را میبیند. «یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله» صاحب شفاعت را میبیند. آبرودار نزد خدا را میبیند. میگوید: زنده باد رزقی که از دست مبارک امیرالمؤمنین برسد. زنده باد رزقی که وقتی در مغازه را باز میکنم بگویم: یا صاحب الزمان. مجرای واقعی رزق را ببیند. او رزاق است و سبب رزق اوست. وگرنه مشتری را سبب رزق میبیند. آنوقت مشتری مداری یک معنی دیگری پیدا میکند. خدا نکند به غیر خدا کسی را مؤثر در وجود ببینیم.
شریعتی: انشاءالله با باور و اعتقاد و یقین توکل کنیم و پیش برویم.
کربلا با تربتش عمری است که دارالشفاء است *** مشهد اما نسخهاش با آب سقاخانه است
خیلیها التماس دعای ویژه داشتند. برای همدیگر دعا کنیم. یک تسلیت به خانواده کودکانی که در دبستان زاهدان سوختند، بگوییم. انشاءالله این داغ برایشان سبک و قابل تحمل باشد. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد هم از مرجع بزرگوار حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» شما زراعت میکنید یا ما زراعت میکنیم؟ زراعت یعنی رویاندن. شما آن دانه را در زمین میگذاری، شما گندم به وجود میآورید یا شما دانه را اینجا میگذارید و رشد میکند، فکر میکنید زراعت میکنید. این برای نفی تخیل است. خدا میگوید: ما زارع هستیم. «أنتم زارعون» غلط است. این همان توکل است. غلطش این است که خودت را زارع دیدی، خودت را کشاورز دیدی به این معنی که من خالق این گندم هستم. بعد وقتی اینطور دیدی خدا به همان زراعتت هم برکت میدهد. درستی توکل اثرش برکت در زندگی است.
آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) که توفیق داشتم مقلد ایشان بودم، فوق العاده بودند. اساتید ایشان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری(ره)، آ سید ابوالحسن اصفهانی، بزرگان و استوانههای واقعی، سید محمد حسن خوانساری استاد اصلی ایشان بودند. آیت الله غروی اصفهانی از استادان ایشان بودند. یکی از پر جمعیت ترین درسها بعد از آیت الله بروجردی درس ایشان بوده است. حضرت آیت الله مکارم میگفتند: ویژگیهایی که ایشان دارد و درسش اینگونه شد، این است که خیلی عمق نظر دارد. استقلال فکری دارد و وابستگی به جایی ندارد و احاطهای که به فقه دارد. مجتهدی است که نسبت به تمام امور فقهی و امور روز احاطه داشت. ایشان خیلی منظم بود و به درس تأکید داشت. یک جلسهای ایشان یک مقدار دیر میآیند. طلبهها میپرسند: چرا دیر تشریف آوردید؟ میفرمایند: فرزند پنج سالهای داشتم در حوض افتاد و خفه شد و از دنیا رفت. مشغول تکفین و تجهیز او بودم و مقداری درس دیر شد. وضعیت اهمیت دادن ایشان را ببینید که چطور بودند و چقدر به مسأله اهمیت میدادند. میگوید: یکوقتهایی حالم منقلب میشد و تب میکردم اگر طلبهای را میدیدم که وضعیت درس خواندنش با وقت تلف کردن همراه است. انشاءالله به برکت این بزرگان، خداوند ما را هم خادم دین قرار بدهد.
بزرگترین نقص زمان ما نبودن امام زمانمان و عدم حضور ایشان است و کمترین زمان هم برای امام زمان میگذاریم. امام زمان ما را از خودت غافل نکن و توفیق بده یاد و ذهن ما سراغ دیگری نرود. صاحب الزمان صاحب ماست، به ما نگاه میکند و میدانیم دست ما را میگیرد. یکوقت پدری هست دست فرزند را میگیرد و یکوقت بچهای هست دستش را از دست پدر میکشد. گناه و آلودگی و رذایل اخلاقی ما را از اماممان دور میکند. بعد هی میگوییم: چرا او را نمیبینیم؟ اگر نزدیک دیدی و دیدی که ناظر هست برای خوشحالی دلش زحمت میکشی. ولی بیشترین دلی که آرزو دار ظهور حضرت حجت است، خود حضرت است. حضرت میداند با ظهورش چه اتفاقی میافتد. چه خیر عظیمی برای امت اتفاق میافتد، لذا او خیر بزرگ را از همه بیشتر دعا میکند. انتظار فرج و دعا برای ظهور حضرت جزء بهترین اعمال ماست. انشاءالله در قنوتها و نمازهایمان، از خدا بخواهیم و حاجت اصلی ما ظهور حضرت حجت باشد. خدایا از ادامهی غیبت حضرت حجت صرف نظر کن و دلهای ما را روشن به حضور و ظهورش کن. مریضهایی که از همه جا دل بریدهاند به لطف اسمی که از امام زمان بردیم، شفا بده.
شریعتی: کبوتر دلمان را راهی مشهد الرضا کنیم و به امام رضا سلام کنیم. «اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا المرتضی»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۲۸-۰۹-۱۳۹۷
.






