آرامش در زندگی؛ حدیث۹؛ نفاق
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۹ ۹:۵۶آرامش در زندگی؛ حدیث۹؛ نفاق

آرامش در زندگی؛ حدیث۹؛ نفاق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خستهام قطره قطره بشمارم باران *** دوست دارم که بر این خاک ببارم باران
دوست دارم که دل از شهر و دیارم بکنم *** بروم سر به بیابان بگذارم باران
سبز نه، زرد نه، آمیزهای از سبزم و زرد *** بس که در هم شده پاییز و بهارم باران
داروگ نیست، خدا قاصدکی بود ای کاش *** کاش میشد به نگارم بنگارم باران
نسل در نسل دلم در عطش خواندن توست *** آه ای زمزمهی ایل و تبارم باران
خستهام از خودم و هرچه که با من ماندست ***گله دارم گله دارم گله دارم باران
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندههای خوب و نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: گفتیم اگر قرار باشد مملکت وجود ما به آرامش برسد چارهای نداریم جز اینکه رذایل اخلاقی را از خودمان دور کنیم و فضایل اخلاقی را کسب کنیم. این نکته بهانهای شد تا سراغ چهل حدیث حضرت امام برویم و نکات بسیار ناب و لطیف و اخلاقی و عرفانی ایشان را بشنویم با بیان حاج آقای سعیدی نازنین، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: امروز حدیث نهم را خواهیم گفت که هرچه آدم با این احادیث مأنوس میشود شیرینی و دقت ایشان در احادیث بیشتر متوجه میشود. تکلیف ما این است که احادیث ایشان را به راحتی بیان کنیم و قابل هضم باشد.
حدیث نهم، حضرت میفرمایند: «من لقی المسلمین بوجهین» امام صادق فرمود: کسی که ملاقات و دیدارش با مسلمین، با دو رویی باشد، «و لسانین» با دو زبان، یکجا یک چیز بگوید و یکجا چیز دیگری بگوید، «جاء یوم القیامه و له لسانان من نار» روز قیامت اینطور حشر میشود که دو زبان از آتش دارد. با این مقدمه عرض کنم که خدا مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی را رحمت کند. میفرمودند: ما یک قیافهی ظاهر داریم، شبیه پدر و مادرانمان هستیم. یک قیافهی باطنی هم داریم که حشر ما با آن قیافه هست و همانجایی است که خودمان در دنیا تراشیدیم و ایجاد کردیم. انسان خودش را گرگ تراشیده است. سگ بوده، مورچه بوده، کسی که گرفتار کبر است در روز قیامت زیر دست و پای مردم له میشود. آنچه تراشیده و خودش ایجاد کرده و سیرهاش شده است. یک عده مثل عقرب محشور میشوند، زبانشان نیش دارد، این در دنیا مثل عقرب است در حالی که همه او را میشناسند. آبرویش میرود و میگویند: این آقای فلانی بود! به صورت عقرب است و همه او را میشناسند. هیزمش خودش است و از درون میسوزد و دیگران میبینند. بعضیها بوی تعفنشان و آتشی که دارند اهل جهنم را میسوزاند. مردم از آنها در امان میشوند. حضرت میفرماید: اگر کسی یک دورویی و دو زبانی داشت، حضرت میفرمایند: یک نفاق عملی داریم و این دو رویی است. در عمل دو رویی دارد، یکی نفاق قولی داریم که دو زبانه بودن است. من یک چیزی را قبول ندارم اما به ظاهر اظهار میکنم که قبول دارم. مثلاً نفع من در آن است. چاپلوسی میکنم برای یک نفر و میگویم: من خیلی به شما ارادت دارم. من خیلی اینطور هستم. میخواهد کارش یاد بیافتد، دفعه بعد یک نفر دیگر جای شما باشد همین چاپلوسی را برای او هم دارد. گاهی همین نفاق حاالت آموزش به افراد دیگر دارد. مادر گوشی را برداشته و مثلاً با کسی صحبت میکند، فلانی مشتاق دیدار شما هستیم. کی تشریف میآورید؟ دلمان تنگ شده! گوشی را که قطع میکند میگوید: نمیخواهم او را ببینم. خیلی هم تنفر باطنی دارد. گاهی این تنفر باطنی در تمام شئونات زندگی آدم ریشه دارد.
بنده خدایی میگفت: یک خانمی داشت بچهاش را میخواباند، گفت: بخواب میخواهم قصه عمه سوسکه را برایت تعریف کنم. خاله سوسکه شنیده بودیم و عمه سوسکه نه! علت را پرسیدم و گفت: من با خواهر شوهرم مشکل دارم!! گاهی در تمام شئونات تنفر ریشه میدواند. بچهای که نگاه کرد و مادر را دید، لحظهای میگوید: مشتاق دیدار و لحظهای میگوید: نمیخواهم ببینم. چه آموزش داد؟ منافق میشود. دو رویی و دو لسانی را آموزش میدهد. راهکارها را هم عرض خواهیم کرد. تمام رذایل نفسانی و شیطنتهای شیطانی سرعت و شدت و قدرت پیدا میکنند. اگر جلویش را نگیریم، شدت پیدا میکند طوری که به راحتی زمین میزند. یکوقتهایی مثل اعتیاد است. اولی که معتاد میشود میگوید: چیزی نیست که، من فردا دلم نخواهد نمیکشم. ولی وقتی معتاد شد تمام زندگی و آبرو و همه چیز را میگذارد به واسطه اینکه به اعتیادش برسد. تمام رذایل اخلاقی همینطور هستند. شدت پیدا میکنند. لذا میفرماید: هرچه میتوانید زودتر ترمز بکشید. نگذار تقویت شود و ریشه بدواند. آدم عادت به رذیله پیدا میکند و بعد که عادت شد ترک کردنش سخت است. دو زبانی، اینکه با هرکس ملاقات میکند از او تعریف میکند، ولی در دلش تنفر دارد. نفاقهایی که برایش ایجاد میشود کم کم زیاد میشود طوری که تمام افراد نفاقش را متوجه میشوند. لذا یکی از اثرات نفاق این است که در آدم حساب باز نمیکند. امروز این را میگوید، دو دقیقه بعد ببین چه میگوید.
من و شما کنار همدیگر هستیم، العیاذ بالله من مبتلا به این مرض هستم. از شما تعریف میکنم و وقتی رفتید پشت سر شما بد میگویم. آن طرفی که بد را میشنود میگوید: ده دقیقه دیگر پشت سر من هم همین را میگوید. لذا اعتماد سلب میشود و مردم دوستش ندارند. ایشان تقسیم بندی که دارد چنین است. میفرماید: هم از دایره محبت مردم خارج میشود و هم از دایره محبت خدا خارج میشود. خاصیت نفاق این است. مراتب و درجاتی دارد. مثال تخم مرغ دزد و شتر دزد که گفتم. اولاً زیاد میشود و در ظاهر خود شیطان نسبت به حضرت آدم و حوا(ع) برای آنها قسم خورد، «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف/۲۱) اول گفت: من میخواهم نصیحت کننده باشم. وقتی ترغیب به گول خوردن را ایجاد کرد، ولی در واقع بیشترین شر را برای حضرت آدم و حوا میخواست. خودش را ناصح معرفی کرد برای اینکه به هدفش برسد. در یک مغازه میروی و میخواهی پیراهن بخری. فروشنده لباسی را به شما میدهد که با رنگ پوست شما تناسب ندارد و بعد تعریف میکند که چقدر به شما میآید! اما همین فروشنده بعد که در خیابان شما را میبیند، میگوید: نگاه کن چه پوشیده است!! هدفش چیز دیگری است. حرفش با دلش نمیخواند. لذا حضرت امام میفرماید: صورت آدمی که به این حالت است صورت خود شیطان است، چون اول منافق خود شیطان بود. عدو مبین است. دشمن آشکار است. اما با نفاق توانست این را بپوشاند و بگوید: من ناصح هستم و نسبت به نصحش عمل شد. اگر انسان جلوگیری نکند پیش رونده است. حضرت امام میفرماید: گاهی نفاق در دین خداست. گاهی نفاق در ملکات حسنه و فضایل اخلاقی است. یک شکلی دارد خودش را نشان میدهد و فیلم بازی میکند. زهد دارد، زهد عملی دارد، نگاه میکنی نسبت به دنیا و مظاهر دنیا خیلی خودش را نگه میدارد اما زهد دارد که از او تعریف کنند. یعنی حضرت امام میفرمایند: زهد در دنیا برای دنیا، زهد برای دنیا ابزار است. هدف چیز دیگری است منتهی ابزارش چیست؟ یک نفر پول و کاسبیاش این است که با مورد الف کاسبی میکند، یکی با زهدش کاسبی میکند. او میخواهد پول جلب کند و این میخواهد شهرت جلب کند.
شخص عارف نمایی با فرزندش به محضر پادشاهی آمدند. غذا آوردند و خیلی کم غذا خورد. موقع نماز که شد خیلی زیاد نماز خواند. وقتی به خانه رفتند به پسرش گفت: مقداری غذا بیاور خیلی گرسنه هستم! گفت: پدر نمازت را هم قضا کن که چیزی نخواندی که به کارت بیاید. خواستی ثابت کنی من این هستم، غذا را هم کم خوردی که ثابت کنی زاهد هستم. اولین مرحله نفاق این است که آدم خودش با خدا دو رو باشد. عملیات عبادی، لذا میگوید: اولین صفت منافقین کسالت در نماز است. تا وقتی کنار دیگران است برای نماز شور و شوق دارد، الله اکبر! خودش که تنهاست مثل نوک زدن کلاغ به زمین است. در راه حلها حضرت امام میفرماید: اولین راه حل نفاق این است که خودت را در عالم در محضر خدا احساس کنی و با خدا رو راست باشی و بدانی که میبیند. خدا را نمیشود گل زد. باورت شود که همه عالم را اگر گول زدی، خدا را گول نمیتوانی بزنی. لذا عرفا و بزرگان یکی از مراتب عرفان را میگویند دائماً خودت را در محضر خدا ببینی، اگر چنین شد فکر نفاق هم به ذهنت نمیآید. فکر نفاق یعنی میشود دو رو داشت، اینجا یک طور بود بدون اینکه طرف بفهمد طور دیگری باشد. این طرف را خدا بگیر. میشود بدون اینکه خدا بفهمد کاری کرد؟ اصلاً. اگر بدانی خداوند ناظر است و تو در محضر خدا هستی این را اولین راه حل میدانند. دائم خودت را در محضر خدا بدان.
ما یک اشکالی داریم که یک جهته توجه میکنیم. خدا که اینطور نیست، من روی دستم را ببینم یا جای دیگر را ببینم، اما خدا همه جا برایش واضح است. زمانبردار و مکانبردار نیست. همه اشکالات و شبهات الهی را خواستید حل کنید بگویید: خدا انسان نیست، ماده نیست. اینقدر شبهات حل میشود، اینقدر اشکالات و رذایل اخلاقی حل میشود. اینطور نیست که نگاه خدا به من وقتی دارد به عبادت من نگاه میکند از «ما تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر/۱۹) خبر نداشته باشد، از چیزی که در قلب من است خبر نداشته باشد. من نوع عبادتم، نوع اظهارم برای مردم میتواند آنها را گول بزند. خیلی جاها میتواند قویتر هم باشد. لذا امور عادیه و متعارفات عرفی هم میشود این حالت نفاق و دو رویی باشد. اظهار علاقه زیاد میکنی در حالی که از آن تنفر داری. چه کار کنیم؟ اولاً حس نفرت را باید از درون قلب پاک کرد. بنا بر این نیست، لازم نیست اظهار علاقه را پاک کنی، اظهار نفرت را پاک کن. این هم بنده خداست. من هم تکلیف نسبت به او دارم. نفرت در دل آدم خیلی بد است. این را حذف کن! ظاهر و باطنم یکی باشد، اگر باطنم بد است ظاهرم را هم بد کنم؟ از این طرف تلاش میکنیم، خرابش میکنیم. باطنت را درست کن. در ظاهرت دروغ نگو. از نشانههای عقل سکوت است. خیلی هم آدم نباید حراف باشد چه بسا آدمی که زیاد سخن میگوید خطایش هم بیشتر است. کثرت تکلم را با کثرت خطا موازی گرفتن و همراه گرفتن. ایشان میفرماید: یکی اسباب رسوایی نزد خلق خدا پیش میآید، چون همه جا نمیتواند نفاقش را رعایت کند. بالاخره رسوا میشود. در اینجا انجام داد و در جای دیگر نمیتواند انجام بدهد. سنش عوض شد، قدرت در نفاقش کم شد. رسوا میشود، قاعده هستی هم این است که خدا منافق را رسوا میکند. مجاهدین انقلاب آخر سر به کجا رسیدند؟ چطور رسوا شدند؟ تا کمر جلوی صدام خم شدند.
شریعتی: آنها در چه مرتبهای از نفاق هستند؟
حاج آقای سعیدی: دنیا پرستی و ادعای خدا دوستی، فقط دنیا شد و خودشان. من هستم و من مرجع هستم. به ما مراجعه کنید. غیر من کافر و ملحد است. غیر من مستحق مرگ است. خیلی از علما و بسیجیان ما را اینها شهید کردند. ترورهایی که انجام شد. الآن هم مزدور شدند. چقدر در جنگ خیانت کردند و شستشوی ذهنی که افرادشان را میدادند. وقتی شیطان نسبت به یاران خودش میرسد کمکشان میکند. در نفاق و کثیفی بیشتر فرد میبرد. شیطان در صفاتش دارد که من هیچوقت قانع نمیشوم. یک وقت ما قانع میشویم، یک ظرف کباب هم بگذارند نمیتوانی بیشتر بخوری. اما او قانع نیست و حریص است نسبت به گمراهی. میگوید: زمانی از انسان دست میکشم که جان به گلویش برسد. یعنی تا لحظه آخر امیدوار است من این را برمیگردانم. در نفاق نمیگوید: حالا در این مقدار بسنده میکنیم و سراغ یک نفر دیگر میرویم. میگوید: در این بدتر و آلودهترش میکنم. پناه بر خدا! از آن طرف به شدت میکشد. باز حضرت امام میفرماید: در مسأله علاج نفاق این دو رویی، اثراتش را ببین! تفکر در اثرات، بی آبرویت میکند و تو را آدم سبکی جلوه میدهد. در نزد خودت اولاً و در نزد دیگران ثانیاً، باز ایشان میفرماید: بین مردم طرد میشوی و تو را دوست ندارند. یک ماشینی را هی گاز میدهی و نمیرود، ترمز دستی بالاست! این ماشین یک جایش ایراد دارد، نفی کمال میکند. نفاق اگر افتاد در تمام کمالات اثر گذار است و روحیهات دو رو میشود، چون صدق مثل یک کشتی پیش رونده است، مثل یک موتور عالی است. با برهان صداقت جلو رفتی پیروز هستی، اما نفاق بر علیه صدق، گاهی ریشه نفاق را دروغ میگویند، امیرالمؤمنین در میزان الحکمه اشاره میفرمایند که ریشهاش دروغ است. منتهی این دروغ را گاهی به خودت میگویی که من بالاتر هستم، گاهی به دیگران میگویی و تبلیغ میکنی و این باعث میشود جهت جلو رفتن کمالات نفسانی، میگویی: چرا عبادتم مزه ندارد؟ چرا پیش نمیروم و مسأله شرعی و عبادی را میگویند آدم باید پرواز کند، چرا من بالهایم بسته است؟ دو رویی تو را بسته است.
باز ایشان میفرماید: از جانب خدا طرد میشوی. خدا هم دوستت ندارد و از چشم خدا میافتی. شروع میکند از دروغ کوچک به دروغ بزرگ رسیدن. حضرت میفرماید: نگاه کن ببین تا به حال نفاق حسنی برای تو داشته است؟ ایشان میفرماید در مرحله عمل چه کنیم؟ ۱- مراقبت در حرکات و سکنات و گفتارمان داشته باشیم. مراقبت یعنی قبل از حرف زدن فکر کنیم. فکر کن و ببین واقعیت اینطور هست یا نیست. یکوقت آدم نمیخواهد، تعارفهای الکی که میکنیم، احترام سر جای خود، افراط و تفریط نداشته باشیم. بنده خدایی دم در خانه ایستاده بود، یک نفر با اسبی رد میشد. گفت: بفرمایید منزل! این سریع از اسب پایین پرید و گفت: طناب اسبم را کجا ببندم؟ گفت: بزن نوک زبان من که به تو تعارف کردم! چرا آدم یک چیزی بگوید که تمام مدتی که طرف در منزل او دارد صحبت میکند بگوید: خدایا کی میشود بیرون برود؟ یکوقت آدم تعارفاتی که جزء ادب است با دلش درست میکند. خدایا، دلم را آرام میکنم، برای اینکه امشب بمانند. خودم را حاضر میکنم نه اینکه از آن طرف نفاق داشته باشم. نفاق در اعلی درجهاش خیلی سنگینتر است ولی از اینجا به بعد جلویش را بگیریم که لسان ما عادت به صدق کند و بعد آنوقت بفرمایید ما را هم طرف میفهمد دروغ میگوییم و این برایش تلخ است. اینکه تعارف مرا قبول کند و حرف مرا قبول میکند، دائم نگران هستم که خدایا نفهمد دروغ میگویم. از زندگی لذت نمیبری! صداقت اینقدر شیرین است و آرامش دارد که امتحان کنی دست از آن برنمیداری.
باز حضرت امام میفرمایند: بر خلاف نفست حرکت کن که در مسأله نفاق در تو طمع نکند. چیزهایی که از تو میخواهد، بگو: قرار نیست آنطوری که تو میخواهی باشد. قرار است آنطور که من میخواهم باشد. من آدم هستم و دست خودم هست، فرمان دست خودم است نه دست تو نفس أماره! ایشان میفرماید: بر خلافش عمل کن و سیرابش نکن. نگذار غذا بخورد و پرورش پیدا کند، ضعیف نگهش دار. خطبه متقین امیرالمؤمنین به همّام میگوید، حضرت میفرماید: اهل تقوا کسانی هستند که نفسشان را پرورش نمیدهند، غذا نمیدهند و ضعیف نگه میدارند، نفسشان را زیر دست خودشان مهار میکنند. اگر نفس را پرورش دادی، ساکت نمینشیند، میگوید: اینجا یکی از جاهایی است که میخواهم مردم از من تعریف کنند. برای این تعریف مجبور هستم دو رویی داشته باشم، من آدم زاهدی نیستم، ولی ادای زهد را درمیآورم. من آدم عابدی نیستم ولی ادای عبادت را درمیآورم. ادای آدم خوب را درمیآورم. هدفم جلب تعریف دیگران است.
راه حل بعدی اصلاح ظاهر و باطن است. تطبیق ظاهر و باطن به معنای منفی که گفتم، حالا باطن من خراب است بیایم یک فرقههایی که ملامتی است و هیچکدام هم شرعی نیست. معرفتها و چیزهایی که علما برای ما گفتند همه منطبق بر طریقت و شریعت ماست، همان چیزی است که اهلبیت به صراحت به ما گفتند. ظاهر و باطنت را اصلاح کن. صدد این نباش که باطنم اگر نیست فعلاً ظاهرم چنین است. اصلاح ظاهر یک مسأله است. شبیه آدمهای خوب و باطن شبیه آدمهای خوب، دو موتوره جلو بروم. مسأله آخر توفیقٌ من الله است. از خدا بخواهم و این یک مسأله کلیدی است. اصلاً به مرز رذایل و فضایل اخلاقی که میرسم، همان اول از خدا میخواهم. دعای بیستم صحیفه سجادیه، دعای هشتم صحیفه سجادیه هم همینگونه است. «اللهم انی اعوذ بک» خدایا به تو پناه میبرم! از خدا میخواهد، خدایا تو منشاء تمام خیرها هستی. این هم یک خیر است. خدایا تو منشأ جلوگیری از تمام شرها هستی. خدایا یکوقت منافق نشوم. نفهمم گرفتار شدم و زمانی بفهمم که کار از کار گذشته است. اگر کسی نصیحت کرد قبول کند، «ممِمَّنْ یَنْصَحُهُ» (تحفالعقول، ص ۴۵۷) از هرکسی که نصیحتش کرد. مصاحبت ما با کسی که نفاق دارد نباشد. مصاحب و همراه خیلی تأثیرگذار است.
رانندگی میکنی بغل دستی میگوید: تند برو زود برسیم! رانندگیات عوض میشود و باعجله و خطرناک رانندگی میکنی. از کسی که نفاق دارد فاصله بگیرید. اثر گذار است و کم کم نفاق و دورویی را برای آدم توجیه میکند و یک راه موفقیت برای آدم ترسیم میکند. آن زمان که آدم به تنگنا میرسد و به راه حل فوری فکر میکند، نفاق در ذهنش میآید. کارت راه افتاد ولی خودت راه نیافتادی. از چشم خدا و مردم افتادی. حضرت آیت الله جوادی آملی در مفاتیح الحیاه، یک رابطه با خدا دارند و یک رابطه با مردم دارند. نگاه میکنید اینها را در هم تنیده تفسیر میکنند. رابطه آدم که با خدا خوب شد، خدا رابطهاش را با مردم خوب میکند. رابطه آدم با مردم خراب شد، ظلم کرده است یا رابطهاش با خدا هم خراب میشود. اینطور نیست که آدم یک عابد و زاهدی باشند، محبوب الهی باشد و منفور مردم باشد. دورهای میشود، آن هم یک امتحان الهی است و یکوقت یک اتفاقی میافتد، یا مردم اشتباه میکنند یا مسألهای پیش میآید، بعد نگاه میکنی خدا آبرویش را حفظ میکند و به او عزت میدهد، سالهای سال میگذرد و هرچه میگذرد قویتر میشود. پس توفیق از جانب خدا را فراموش نکنیم. خواست از جانب خدا!
حضرت امام باز راهکار میفرمایند که خودت را فقیر ببین. منافق میگوید: من این امتیازات را دارم در حالی که ندارد. اگر واقعاً فقیر دیدی من هیچ امتیازی ندارم! مغازه خالی است و جنسی درونش نیست. لذا ایشان میگوید: دائم با خودت تکرار کن «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/۱۵) خدایا من چیزی نیستم. این مردم که از من تعریف میکنند و لطف دارند، من از تعریف آنها خوف دارم. این در خطبه متقین حضرت علی(ع) هست. میفرماید: آدم با تقوا از تعریف دیگران میترسد.
شریعتی: حاج آقای عابدینی دائماً روی این نکته تأکید داشتند که عالم صدق محض است و به سمت همین صدق در حرکت است. شما که اهل نفاق هستی داری بر خلاف جهت این جریان حرکت میکنی و روزی دستت رو میشود.
حاج آقای سعیدی: بعد آن روز اگر «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» (طارق/۹) روزی که همه آبروها میرود، آن روز میبینی که همه تو را میشناسند و تک تک نگاهت میکنند. آن روز شرمندگی است. حضرت امام میفرماید: این زمان آدم منافق میگوید: «رب ارجعونی» و فقط پاسخ کلا میشنود. آبرو رفتن خیلی سخت و سنگین است. آقای فلانی بود، اثرات نفاق این است. گاهی اظهار کلمات توحید میکند، دعوای اسلام و دین دارد بلکه محبت و محبوبیت خدا را ادعا میکند اما از هیچکدام خبری نیست. به پیغمبر اظهار محبت میکند اما در دلش نفاق است و بغض نسبت به پیغمبر است. با امیرالمؤمنین همینطور است، زورش به پیغمبر نمیرسد، میگوید: پیغمبر چه کسی را از همه بیشتر دوست داشت؟ امیرالمؤمنین را دوست داشت و آنجا نفاقش ظاهر میشود و بغضش میتواند ظاهر شود. آنجا هم ادعا میکند «ان الحکم الا لله و ما حسبنا کتاب الله» کتاب خدا برای ما کافی است. داد که میزند قرآن است ولی نوایش دشمنی با اهلبیت است. همین است که میگویند: منافقین از کفار بدتر هستند. کفار تکلیفشان مشخص است و شمشیر کشیده و میگوید: «نحن لنا عزی و لا عزی لکم» ما بت پرست هستیم و عزی بت ماست. پیغمبر هم فرمود: مولای ما هم خداست. یکوقت آنجا قرآن سر نیزه زده است. منافق است و قرآن بالای نیزه است. فتنه در اثر عملکرد منافقین شکل میگیرد. هرکس مثل عمروعاص طوری باشد که فتنه ایجاد کند در مقابل امیرالمؤمنین و کارش را بیشتر پیش میبرد. قرآن سر نیزه کردن، چون قرآن یک مقبولیتی نزد همه دارد. ما چطور با قرآن بجنگیم؟ لذا در مسیر اهل بیت بودن و فرمانبرداری از ولی یعنی همین، شما آنوقت میفهمی نفاق چیست. منافق نمیتواند گولت بزند، اگر تحت ولایت ولی باشی ولی اگر چنین نبود و خودت را قاضی دانستی به راحتی میلغزی. یکوقت به خودت میآیی میبینی جزء آنها شدی. آنقدر بچههای خوب ما اول انقلاب دچار شدند و در این گروهها رفتند، میگوید: آقا فلانی حافظ قرآن است و اهل نماز و روزه است، اما نمیدانست باطن یک چیز دیگر است. به واسطهی سادگی خودش و عدم تبعیت از ولیاش به این مرض دچار شد و عملکردهای خطرناکی داشتند. خدا همه ما را حفظ کند. کار، کار خطرناکی است. جذابیت نفسانی که در نفاق است تو را بین مردم بالا میبرد، حواسم باشد من میخواهم عمل خطای خودم را توجیه کنم و اگر شدت در توجیه پیش آمد خودم هم باور میکنم. وای به زمانی که فتنه نفس در اثر نفاق پیش آمد. «وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن» (بقره/۱۴) وقتی آمدند با شیاطینشان تنها شدند، میگویند: ما با شما هستیم. کم کم شیطنت ذاتشان میشود. آنوقت نفاق از اینها جدا شدنی نیست. خدایا در هر مرحلهای گرفتار هستیم، در همینجا به برکت روایاتی که خواندیم، نفاق را از ممکلت ما، همه ما، در گفتار ما، از زبان همه دور کن.
شریعتی: یک روایت صلوات از نبی مکرم اسلام بخوانیم، حضرت فرمودند: «ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلاهِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ» (کافی، ج ۲، ص ۴۹۳) هروقت بر من صلوات میفرستید بلند صلوات بفرستید که نفاق را ریشه کن میکند. انشاءالله با خودمان، با خدای متعال و اهلبیت رو راست باشیم و هیچ رگهای از نفاق در وجود ما شکل نگیرد. این هفته قرار هست از عارف بالحق، حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی مطالبی را بشنویم.
شریعتی: قرار هست از حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی برای ما بفرمایند و اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای سعیدی: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» کسانی که گفتند: خدای ما، پروردگار ما اما استقامت کردند. ادعای در خدا پرستی یک مسأله است و استقامت در مسیر یک مسأله است. اگر پیش آمد دیگر ترسی نیست. دیگر حزنی در دنیا نیست. انشاءالله به برکت این آیه خداوند ما را اهل استقامت در دین قرار بدهد. یک نقلی هست علامه طباطبایی(ره) در مورد ایشان فرمودند که ایشان به من توصیه کردند، دنیا میخواهی نماز شب و آخرت میخواهی نماز شب. ایشان فوق العاده بودند و عرفانشان بر مبنای طریقت و شریعت بود و مستحبات را بسیار مقید بودند. پرهیز از مکروهات را بسیار مقید بودند. از شاگردان ایشان میشود فهمید چه شخصیت فوق العادهای بودند. مرحوم آخوند خراسانی و ملا حسین قلی همدانی، در فقه در حد اجتهاد بلکه بالاتر بودند. در حد مرجعیت بودند و فوق العاده مقید به مسائل شرعی بودند و از شاگردان ایشان علامه طباطبایی (ره) بودند. مرحوم آیت الله خویی، آیت الله کشمیری، مرحوم آیت الله بهجت و خیلی از بزرگواران دیگر بودند که بدانیم اینها در زمان بعد از حیاتشان هم دستشان باز است. انشاءالله خداوند رحمی که به واسطه آنها به ما میکند شامل حال همه ما شود.
شریعتی: ایشان تأکید ویژه روی نماز شب داشتند. اگر ممکن است دستور نماز شب را هم برای دوستان بیان کنید.
حاج آقای سعیدی: یک هشت رکعت دارد، چهار تا دو رکعت که مثل نماز صبح است، دو رکعت دارد که نماز شفع است و یک رکعت هم نماز وتر است. به هر نحو و اقل هم میتوانیم بخوانیم. هرطور میتوانید، نشسته، غافل نشوید.
شریعتی: کتاب «عطش» سیر توحیدی حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی که دوستان میتوانند تهیه بکنند و از توصیههای اخلاقی ایشان بهرهمند شوند. هروقت که به علمای اینچنین میرسیم احساس میکنم عالمی از نو بباید ساخت از نو آدمی! انشاءالله همه مهمان سفره اهلبیت باشند و همه ما مشمول شفاعت آنها. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای سعیدی: اللهم عجل لولیک الفرج، حضرت امام دعایی دارند میفرمایند: خدایا ما را از این خواب طولانی بیدار کن و از مستی و بیخودی هوشیار فرما. دل ما را به نور ایمان صفا بده و به حال ما ترحم فرما.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۷/۸/۲۳
.






