آرامش در زندگی؛ حدیث۵؛ حسد
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۹ ۱۳:۱۲آرامش در زندگی؛ حدیث۵؛ حسد

آرامش در زندگی؛ حدیث۵؛ حسد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تُحبُّ و ترضی و اجعل عاقبه امرنا خیرا» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید، انشاءالله هرجا که هستید تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: چهل حدیث امام(ره) سرشار از حدیثهای ناب و مضامین بسیار بلند و نکات خوبی است که در این هفتهها با هم مرور میکنیم و میشنویم، رذیلههای اخلاقی که آرامش را از زندگی ما گرفته است. امروز به حدیث پنجم رسیدیم.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، سر سفرهی اهلبیت(ع) هستیم. حدیث پنجم حدیثی است که به بحث آرامش ما ارتباط مستقیم دارد، بعضی چیزها هستند خیلی آدم را به هم میریزند. حضرت امام میفرماید: حسد از چیزهایی است که آرامش را از قلب آدم برمیدارد به حدی که آدم را آتش میزند. آدمی که اهل حسد است میگوید: فلان چیز را دیدم و دلم آتش گرفت، سوختم! حسد آرزوی سلب کمال و نعمت متوهم از دیگری است. آرزو میکنم فلانی این را نداشته باشد. یک کمالی را نداشته باشد، زیبایی دارد، خانه و ماشین خوب دارد، اینها را میخواهم نداشته باشد. یعنی من داشته باشم؟ نه، اصلاً میخواهم او نداشته باشد. چقدر چنین صفتی در آدمها پست است. چشم دیدن نعمت دیگری را ندارم. نعمت را خودش داشته باشد یا نداشته باشد، برای خودش بخواهد یا نخواهد، فرقی نمیکند. حضرت امام میفرماید: خداوند به موسی بن عمران فرمود: «قال الله عزوجل لموسی بن عمران: یا ابن عمران لا تحسدن الناس علی ما آتیتهم من فضلی» نفی حسد میکند. ای پسر عمران به مردم حسد نورز. به آن چیزی که من از فضل خودم بر آنها قرار دادم. حسادت میکنی میگویی: آنکه خدا از فضلش به او داده، من نمیخواهم داده باشد. من راضی به فضل خدا نیستم. «و لا تمدن عینیک الی ذلک، و لا تتبعه نفسک» خودت را دنبال حسادت نفرست. هی نفست را دنبال این کار نفرست. چشمت دنبال مال مردم و داشتههای مردم نباشد. امام سجاد(ع) در دعای بیستم صحیفه سجادیه میفرماید: «وَ لَا تَفْتِنِّى بِالنَّظَر». «فان الحاسد ساخط لنعمی صاد لقسمی الذی قسمت بین عبادی و من یک کذالک فلست منه و لیس منی» آدمی که حسد دارد غضبناک به نعمت من است. ناراحت است از نعمتی که من دادم. نسبت به نعمتی که من دادم حرص میخورد و به تقسیم من راضی نیست. اصلاً طرف رفته به ظلم یک چیزی را کسب کرده و دیگر بدتر از این نیست. میگویم: میخواهم این را نداشته باشد. یکوقت خیلی عبادت است میخواهم نداشته باشد. چرا؟ میگویم: از راه ظلم است. حق الناس است. بیت المال است. میخواهم نداشته باشد و این خیلی خوب است. یکوقت میگویم: نه از باب اینکه او دارد، دلم میسوزد.
یکوقت در ادارهای کار داشتم، آقایی مفصل گفت: رئیس اداره ما اینطور میکند و برمیدارد و چنین است. ماشین اداره را برمیدارد و بیت المال است. تمام که شد من بیرون آمدم، آن آقا هم بیرون آمد. من ایستادم دم در، برگشتم نگاه کردم دیدم کاغذهای A4 دستگاه پرینتر را در کیفش میگذارد. متوجه شد که من دیدم و خیلی دستپاچه شد. آمد جلو گفت: مگر من چقدر حقوق میگیرم؟ پس من این را نداشته باشم دیگر این هم حق من نیست. یعنی حرف اولش که میگفت: رئیس ما دزد است، اینطور است، آنطور است. از دزدی ناراحت نیست. ناراحت است چرا من اندازه او دزدی نمیکنم. پس اینجا همه قشنگی حرف این است که میگوید: دارد از بیت المال حرف میزند و دلش برای بیت المال میسوزد. اصلاً این حرفها نیست و حسادت است. آن رذیله نفسانی است منتهی قیافهاش خیلی زیباست، مثل امر به معروف و نهی از منکر است. مثل دلسوزی برای بیتالمال است. پناه بر این نفس أماره که حضرت امام با نفس شروع کرد. چه کار میکند با آدم که چقدر زینت میکند و زشتترین چیزها را زیبا جلوه میدهد. خیلی جاها توجیه میکند.
«صاد لقسمی» آنجایی که من قسمت کردم او رو برگرداند. «الذی قسمت بین عبادی» من قسمت کردم بین بندههایم، همان را هم قبول ندارد. «و من یک کذالک فلست منه و لیس منی» نه من از او هستم و نه او از من است. شکل هم نیستیم و با هم کار نداریم. خدا با حسود کار ندارد. خیلی بد است. یکوقت میگوییم: «ان الله یحب الصابرین»، اهل توکل، اهل صبر، یکوقت میگوید: خدا با اینها نیست. خدا با آدم حسود کار ندارد. یکوقت پدری در خانواده بگوید: من دیگر با این بچه هیچ کاری ندارم. آدم حسود این شکلی میشود! «الحسود لا یسود» آقا نمیشود، سیادت پیدا نمیکند. بزرگ نمیشود. حواسمان را جمع کنیم اگر میخواهی عزت پیدا کنی، پشت سر دیگری حرف میزنی، آقا معلوم نیست این پولی که درآورده از کجا در آورده است. «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (فلق/۵) حسادت در قلب است، حسدش را بیرون میریزد. حالا شروع میکند پشت سر دیگران حرف زدن. زیر آب فلانی را در اداره میزند. چرا؟ نمیخواهم به این مقام برسد. چشم دیدنش را ندارم. راه حل دارد؟ حضرت امام میفرمایند: دارد.
شریعتی: یعنی حسادت به نوعی اعتراض به تقسیم خداست.
حاج آقای سعیدی: به قول حضرت امام میفرماید: از ضل نفس است، پستی نفس، آدم حسود آدم کوچکی است. حسادت اندازه دارد. خیلی حسودی میکنی یا یک ذره حسودی میکنی. بدانیم که یک ذرهاش به خیلی میرسد. تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود. حواسمان به رذایل اخلاقی نباشد متورم میشوند. چرکی است که متعفن و زیاد میشود. به زخم باید رسید. سختترین مرگها مرگ آدم حسود است. کسی که در عمرش حسادت کرد خیلی سخت میمیرد. سخت هم زندگی میکند. اینکه دائم در زندگی دیگران نگاه میکند، او زیبایی دارد، مال دارد، قدرت دارد، گاهی کمال متوهم است. یعنی گاهی حسادت میکند نه به کمال واقعی، به کمال متوهم، حسادت به دزدی و خطای او میکند. حسادت میکند فلانی چه آدمی است که همه را مسخره میکند و چه سر زبانی دارد! نه اینطور نیست باید گفت: چه عدم کنترلی روی زبانش دارد که هرچه به زبانش میآید میگوید و هرچه میخواهد مینویسد. یکوقت آدم به این حسادت میکند. توهم کمال میکند، این خود رذیله است و تو حسادت به رذیله او میکنی. آدم این اتفاق برایش میافتد. در جهاد اکبر، جهاد اصغر، در جریان جنگی که جنگیدند، نزد پیغمبر آمدند و حضرت خیلی از آنها قدردانی کردند و گفتند: انشاءالله در جهاد اکبر هم پیروز شوید. دیگر بزرگتر از این جهاد چیست؟ جنگیدن با نفس است. حسادت جلو میآید، انجا حواس را جمع کنید!
قرار بود یاد بگیریم این جنگیدن چطور است؟ من حالا چطور غلبه پیدا کنم؟ میخواهم حسد را زمین بزنم. میفرماید: برعکس عمل کن، هر چیزی را برعکس! دارو میدهند و میگویند: فلان فاکتور خونی شما کم شده است. این دارو را میدهند زیاد شود. در حسد چه اتفاقی افتاد؟ میخواهم فلانی نداشته باشد. برعکس، دعا کن خدا در آن زمینه به او بهتری را بدهد. خدایا قیافهاش خوب است، خدایا زیباتر شود. خانم میگوید: فلانی را میبینم بدم میآید. بگو: خدایا به او بهتر بده. خانه خوب دارد بگو: خدایا به او بهتر را بده. مقامی دارد بگو: خدایا مقامش بالاتر شود. ثروتی دارد خدایا بهتر به او بده. لجبازی با نفس! یکی از اساتید میفرمودند: لجبازی با نفس داشته باشید. او میخواهد بگو: نه، میخواهی نداشته باشی، من میگویم: بهترش را هم داشته باشد. بعد دعا هم میکنم یعنی از قادر مطلق برایش میخواهم نه از جیبم به او بدهم. خدایا تو که قادر مطلق هستی از تو میخواهم به او بهتری را بدهی. حاج آقا نمیشود، شما یک چیزی میگویی. بگو! بر خلاف جهت آب شنا کردن است. یکوقتی اینقدر بازوی قوی در شنا پیدا میکنی، یکوقت اینقدر حرکت تو قوی میشود جهت آب را عوض میکنی. این اصلاح میشود که میگوید: آب را موافق کن. آبی که درونش شنا میکنیم آب فطرت ماست. ما یک ذره به واسطه اشکالاتی که داریم جهت آب را اشتباهی عوض کردیم. ولی فطرت ما رو به سوی نیکی است. حسادت برنمیتابد. گرفتار شدیم و زنگارهایی نشسته است و حسادت در ما ریشه کرده است. اهل آخر از جهتگیریشان نسبت به آخرت، از فضایل اخلاقی لذت میبرند و دیگر برایشان کلفت ندارد. جهت رو به کمال و صلاح است. جهت رو به خداست. «انا لله و انا الیه راجعون» همه رو به سوی خدا حرکت میکنند و در واقع گناه سختتر است. در واقع خلاف خدا بودن سختتر است. دعایش کن، حضرت امام میفرماید: دعا کن. سخت است، نمیشود به ادا درآوردن دعایش کن. هی بخواه، اینقدر بخواه کم کم میبینی اینطور میشود. کم کم این اتفاق برای دل آدم میافتد. هی آدم با خودش کلنجار میرود.
شما میخواهی زبان انگلیسی یاد بگیری، میگویند: در یک محیطی بیا که همه انگلیسی صحبت میکنند. آقا من نمیفهمم چه میگویند. کم کم در محیط یک سری از مفاهیم را میشناسی و با لغات آشنا میشوی و یکی دو ماه بعد میبینی میتوانی. دعا هم اثر خود را میگذارد. یک اثر دیگر هم دارد که آنچه شما برای دیگری میخواهی خدا اول برای خودت مستجاب میکند. من برای او این را دیدم، خدایا این نعمت را به خودم بده. این را اینطور نگو، بگو: خدا به او بهتری را بدهد. خدا برای تو هم در نظر میگیرد. خدایا به او بیشتری را بده. ما حجم بیشتر را تصور میکنیم، بگویید: خدا بهتری را به او بدهد. بهتر بودن با بیشتر بودن فرق میکند. خدایا شیرینی مال را به او بده. از مالش در دنیا کیف کند. کیف یعنی چه؟ یعنی یکوقتهایی باید از او گرفته شود، سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا کمکم کن. بهرهگیری از مال این است که سرش رو به آسمان بلند شود. من یک پول زیادی میدهم، بچهام را مدرسه ثبتنام میکنم و زحمت میکشم برای اینکه بچهام را هفت صبح بیدار کنم و مدرسه برود و سر کلاس بنشیند. من بهتری را برایش میخواهم، میفهمم سخت است صبح بیدار شود و دوست دارد بخوابد، اما میدانم به نفعش نیست. خدایا از مال به او بهتری بده. خدایا از مقام به او بهتری بده. اگر مقام به صلاحش نیست خودت کمک او کن. همین آرامش میآورد. این چیزی است که خدا قسمت کرده است. من هم برایش بهتری را میخواهم. لذا بحث خیرخواهی را خواهیم گفت. نیتتان را برای دیگران خیر کنید. خدایا به او خیر بده. خدایا به او نیکویی بده، از فضل خودت برایش برسان. برای دیگران خیر بخواهید. خیر یکی در مسائل مالی است و خیر من در آرامش دلم است. خدایا به من آرامش بده.
مورد حسادت قرار میگیرد. گاهی کمالات عقلیه یک نفر مورد حسادت قرار میگیرد. خیلی باهوش است، خیلی خوب محاسبه میکند. درسش خوب است. گاهی اعمال صالحه انجام میدهد. فلانی اهل نماز و روزه است. من نگاهش میکنم چون خودم هم نیستم، حسودیام میشود. گاهی شهرت در بین دیگران است. نگاه میکنم همه به دید خوب به او نگاه میکنند، چه آدم خوبی است، تا میبینم دیگری از او تعریف میکند، «اذا حسد» چرا تعریف میکنی؟ من دیدم فلانی چه کاره است. من دیدم فلانی… اینطور فکر میکنید! باید عاقبت آدمها را ببینی! یعنی الآن را میبینی، آخر این را هم میبینی! خیلی وحشتناک است. نفس یک اژدهاست که با ما اینطور برخورد میکند. زبان را به این دیو دادی، نسبت به همه کمالات دیگر هم اینطور صحبت میکند. «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَد» (فلق/۴) شیطان در زبان کسی که میخواهد حرف بزند، میدمد. شیطان و نفس اینطور است، خیلی مواظب زبانمان باشیم.
شریعتی: آرامش کلام شما و نکاتی که گفتید همین را تداعی میکند. یعنی نا خودآگاه آدم در این فضا قرار میگیرد. چیزهایی که میگویید آدم را پریشان میکند.
حاج آقای سعیدی: پریشانی خیلی خوب است. وقتی نزد پزشک میروی بیماری تو را میگوید. میگوید: اینها را رعایت نکنی بدتر میشوی. اینها را هم رعایت نکردی که به اینجا رسیدی. این حواشی هم هست که اصلاً توجه نداری. وقتی از مطب بیرون میآیی تو یک آدم مراعی میشوی، اهل رعایت میشوی. قند و چربی که قبلاً میخوردی دیگر نمیخوری. پس مراعی میشوی. این خدا ترسی و تقوا است. این احتیاط است و عدم جسارت در مقابل خداست. اینها همه صفات پسندیده است. این بنده خدا شدن است، گفت:
من از آن روز که در بند تو ام آزادم *** شادکامم که به دست تو اسیر افتادم
زنده باد آن اسارت و تشویشی که به خاطر خدا باشد و سخت آن تشویشی که بخاطر دنیا باشد. منشأ حسادت را حضرت امام میفرماید: گاهی تکبر است و عداوت است. حسب حال آن شخصی که حسادت میکند فی نفسه است. گاهی به خودش نگاه میکند، کوچکی در خودش میبیند، بزرگی در دیگری میبیند و تحملش را ندارد. عوض طلب کردن بزرگی که اسمش غبطه است، میگوید: او نداشته باشد. باز درمانی که حضرت امام میفرماید این است که با آدم حسود رفت و آمد نکنید. آدمی که حسادت را به زبان میآورد. میبینید این کار را میکند و تأثیر خودش را میگذارد. یکی از اسامی که انسان دارد انس میگیرد از شکل و حال و هوای اطرافش شکل میگیرد. آدمی را میبینی این رذیله اخلاقی دارد فاصله بگیر. اگر میتوانی اصلاح کنی یک بحث دیگر است. مثل مسأله غیبت است، میتوانی طرفداری کنی و بمان، نه آقا اینطور که شما میگویی نیست. اما نمیتوانی و نمیشود کاری انجام بدهی، میگوید: کمک بر حرام نشود، شنونده نباش. دو نفر نشستیم میخواهیم غیبت کنیم، اگر من مجلس را ترک کنم اصلاً غیبت رخ نمیدهد. یعنی یکی از ارکان غیبت من هستم. حضرت امام میفرماید: عداوت، دشمنی است. حسادت میکند و یک چیزهایی هم به کلام میآورد. بنده خدایی میگفت: کسی میخواست بچهاش را بخواباند، بیا قصهی عمه سوسکه را برایت بگویم! میگفت: من خیلی تعجب کردم. ما هرچه میشنویم در ادبیات خاله سوسکه است. گفت: نه، من از خواهر شوهرم خیلی بدم میآید، برای همین عمه سوسکه میگویم! تا اینجا میشود پیش رفت که در تربیت بچه هم اثر بگذارد. عنصری که عرض کردم تربیت بود. حواسمان باشد در تربیت بچههایمان را حسود بار نیاوریم. نعمت دیگران را چگونه برای آنها ذکر میکنی. ما آیه قرآن داریم «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (ضحی/۱۱) نعمت خدا را بگو. طوری بیان کنیم که حسد دیگران بر انگیخته نشود و گل نکند. حالت اعجاب نفس و اشکالی که برای ما ایجاد میکند که چشم خوردنها هست، اذیت شدنها هست، اینطور نباشد. جلوه گری خاصی در رفتار ممکن است باشد، قصدی هم ممکن است نداشته باشی ولی اشتباهاً انجام شود که حسد دیگران گل میکند. این اشکالات و رذایل اخلاقی در همه ما هست. ببینیم میخواهیم در چه محیطی این را اجرا کنیم.
نعمتی که میگوییم چه نعمتی باشد؟ خدایا شکرت، به من نعمت دادی از دیگران دستگیری کنم. فلانی را کمک کردم، فلانجا آمدیم اینطور کردیم. کمک کردن به دیگران هم سراً و هم علانیه، هردو درست است. اینطور نیست فقط در خفی باشد. لذا این آشکار هم خودش حکم امر به معروف دارد. یعنی تشبیه دیگران برای این کمک است. ما نگاه میکنیم فلانی دارد کمک میکند، میگوید: مردم بیایید… پیغمبر میفرماید: مردم بیایید، نماز بخوانید همانطور که من نماز میخوانم. گاهی یک انسانی کمک کردنش الگوست برای دیگران. یک شهرت اجتماعی دارد، در شبکه اجتماعی بازیگر است، او خودش اقدام میکند به کمک دیگران به واسطه دیدن او، شهرت او، الگو قرار گرفتن او، این کمک را میکند. این از جاهای خیلی خوب سراً و علانیه است. این با این کار و لطفش دارد یک امر به معروف میکند. انشاءالله آن نیت طوری باشد که خدایی باشد. صدقه برای ریا دو سر خسارت است. هم پول در دنیا از جیبت رفته است، هم ان طرف چیزی برایت نیست. صدقه را ندهی بیشتر برد کردی.
اسباب حسد؛ حضرت امام میفرمایند: گاهی خوف است میترسد، میبیند صاحب نعمتی یک نعمتی دارد و میترسد ضرری از آن نعمت و قدرت او به او برسد. میگوید: نمیخواهم داشته باشد. یا کسی را در یک نعمتی با خودش هم تراز و هم درجه میبیند. فلانی درجهاش پایینتر بود و الآن بالاتر آمده است. حسودی میکند. میگوید: این از من پایینتر بود، چرا درجهاش به من رسید؟ فلاین در بین استادها و اساتید ، علما چنین حسادتی ممکن است باشد. حواسمان باشد چنین حسادت نسبت به دیگری باعث نفی کمال او میشود. در آخر میگوید: چه شانسی آورد! میخواهد نفی کمال کند. میخواهد بگوید: زحمت نکشید. چه دنیای عجیبی است، چه شانسی آورد! همین اینطور گفتن یعنی او لایقش نبود و میخواهد حسادت کند. ایشان میفرماید: مفاسد حسد این است که قلب میگیرد و سینه را تنگ میکند. ضیق صدر میآورد، آدم را خفه میکند. دیگران را بزرگ میبینی و خودت را کوچک میدانی و جا برای نفس کشیدن خودت نداری. قلبت محزون است و دائم افسرده هستی و غصه داری. آدم از غصه افسرده میشود. سینه گرفته و تنگ، چهره عبوس، آدمی که حسود است در چهرهاش معلوم است و چهرهاش گل نمیکند. بشاش نمیشود. دائماً غصه دارد و این غصه در چهرهاش است. بعد حساسیت آدمها زیاد میشود. اینکه ضد کمال و هر نقیصه اخلاقی زیاد میشود به این معناست. حالا حساسیتش زیاد میشود. یعنی حالا یک کمالی را در حد یک رئیس اداره میدید و خیلی غصه میخورد. حالا ببیند فلانی ماشینش هم یک ذره بهتر است، حالا حساس شده است. این هم اذیتش میکند. دیگر هر کمالی ببیند، ببیند فلانی موهای قشنگتر از این هم دارد این هم باعث میشود که به خفگی میرسد. اگر از اول جلویش را نگیری کار خراب میشود.
حضرت امام باز راه حل میدهند. پناه بردن به خدا؛ تا میبینی حسادت پیش میآید به خدا پناه ببر. خدایا من چنین آدمی نیستم، میدانم شیطان است. خدایا این همه نعمت به من هم دادی. یکی از جاهایی که تفاسیر میگویند «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» میگوید: وقتی نعمت دیگری را میبینی حدیث نفس برای خودت کن. به خودت نگاه کن چه داری؟ یکی از کارهای شیطان این است که نعمت را برای تو کمرنگ میکند. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند. میگفت: نعمت یادتان نیامد، دستش را جلوی بینی و دهانش میآورد و میگفت: یک دقیقه نگه دارید. بعد ببین نفس بعدی چه نعمتی است. حاضر هستی همه زندگیات را بدهی نفس بکشی! نعمت یعنی همان یک نفس بعدی را کشیدن.
فساد اخلاقی میآورد و مشکلاتی ایجاد میکند. بعد در علاجش میفرمایند: خدا را عادل بدان. هرچیزی را میبینی بگو: عین عدالت خداست. اصلاً مثال نزنیم که خدایا ما میدانیم کارهای تو سوخت و سوز ندارد ولی دیر و زود دارد. دیر و زود هم ندارد. همه چیز سر وقت خودش است. من صبرم کم است. همه چیز به وقت خودش و زمان خودش است. خداوند خلقش به احسن است. خدایا من تو را عادل میدانم حتی سختی که به من میآید میدانم اجرش نزد تو محفوظ است. باز هم از حیث فضل تو میتوانم. گاهی خداوند یک چیزی را به کسی برای امتحان کردنش میدهد. گاهی برای زجرش میدهد. من نمیدانم، من از بیرون نگاه میکنم خیلی به نظرم قشنگ میآید، از بیرون نگاه میکنی میبینی فلانی کفشی از طلا به پا دارد. به! چقدر میارزد. اما پای بنده خدا ۴۲ است و کفش ۴۰ است و دارد زجر میکشد و ما نمیدانیم گاهی چه خبر است. گاهی قرار است این یک مقدمه برای عذاب آخرت باشد. مگر فرعون را غیر از خدا به او قدرت داد. ولی در چه مسألهای مصرف کرد؟ گاهی از باطن زندگی افراد خبر نداریم. لذا تا به طرف میگویی، میگوید: تو نمیدانی درونم چه خبر است! ما وقتی بیمارستان برای عیادت میرویم، فکر کنید یک آدمی که وضع مالیاش خوب است. اینکه روی تخت خوابیده میگوید: خدایا همه داراییام را میدهم، من الآن آنجا ایستاده باشم. این درد و بیماری را نکشم. آن کسی هم که ایستاده میگوید: من هم روی تخت میافتادم ولی دارایی این را داشتم! با چشم با همدیگر حرف میزنند. از وضعیت همدیگر خبر ندارند. پناه بر خدا از اینکه حسادت کنم و نعمت دیگری را نخواهم.
باز حضرت امام فرمودند: زبانت را به خیر وادار کن، کم کم خودت هم اهل خیر میشوی. این به مرور مسأله را آسان میکند. خوبیهای او را بر خودت و به دیگران عرضه کن. یک آدمی را میبینی مقام بالایی دارد، بر عکسش قرار شد عمل کنیم، نه تنها مقامش بالاست، من دیدم اهل نماز و روزه هم هست. من دیدم اهل عبادت هم هست. خوبیهایش را به دیگران بگو. حسادت یعنی چه؟ نمیخواهم داشته باشد، نمیخواهم دیگران تعریف کنند. نمیخواهم مقام او را ببینند. او قابل تعریف نباشد، برعکسش را عمل کن. خودت از او تعریف کن. هرکسی را دیدی حسودی کردی، شروع کن از او تعریف کردن. الحمدلله خدا به او برکت داده است! برعکس شانس آورده، بگو: خدا به او برکت داده است. معلوم نیست چه کار کرده که خدا این نعمت را برایش در نظر گرفته است. تا حسادت کردی اینطور بگو.
صفات خوب او را به خودت خاطرنشان کن. بگذار در ذهنت بزرگتر شود. حسادت از قلبت بیرون برود. حضرت امام میفرماید: اگرچه میدانم که با تکلف همراه است. بنا ما در جهاد با نفس شمشیر کشیدن است و هر جهادی زخم خوردن دارد. سختی دارد، بدانیم اینجا حسادت ما را زمین میزند. نگاه به دیگران غصه دل تو را زیاد میکند. خدای نکرده وارد در یک ورطهی بزرگ گناه میکند، فکر نکنیم فقط به زبان است. گاهی به یک پیامک است. گاهی به یک زبان است. گاهی مکالمه است و به دیگری میگویی. گاهی ظن است و آن چیزی که در ذهن خودت هست گناه میآورد و بد بین میشویم نسبت به همه، و در آخر بدبین میشویم نسبت به خدا. بدبینی و سوء ظن نسبت به خدا پیدا میکنیم. با سخط به خدا از دنیا میروی. سخط یعنی خشم، کسی اینطور از دنیا میرود با خشم نسبت به خدا، راضی نیست از خدا و از دنیا میرود. خدایا از این حسد به تو پناه میبریم.
شریعتی: وجود ما مثل یک کشور و مثل یک مملکتی است که اگر این رذایل به آن حمله کنند هی تنگتر و تنگتر میشود و این آرامش را از کشور وجود ما محو میکند. آنهایی که پریشان هستند، آنهایی که نا آرام هستند، به خودشان باید مراجعه کنند و ببینند این رذایل در وجودشان هست یا نه. اگر هست انشاءالله این دشمنان آرامش را از کشور وجودشان دور کنند و بزدایند که انشاءالله آرامش در مملکت وجود همه ما حاکم شود. سعدی چقدر خوب گفته:
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی *** الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
اشهد مقدس نصیب همه ما شود و همه ما مشمول توجهات امام رضا(ع) باشیم. از آقا سید جمال الدین گلپایگانی برای ما بگویید و بعد هم اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» با اخلاص سراغ خدا برویم. از او بخواهیم ولی با اخلاص، فقط و فقط از او بخواهیم و آن چیزی که میخواهیم را فقط قادر متعال او را ببینیم و از دست کسی این نعمت را برآمده نبینیم. این آیه خیلی زیباست، از خدا بخواهید ولی در حالی که «مُخلصین له» فقط اخلاص باشد و چیزی قاطی نکنیم. انشاءالله خداوند نعمت اخلاص را به همه ما مرحمت کند.
آقا سید جمال الدین گلپایگانی فوقالعاده بودند. فقیه عارف، عالمی که در مسائل معرفتی فوق العاده بودند. نقل است در جنگ جهانی اول ایشان جزء رزمندهها بودند و جنگیدند. به فتوای مرحوم میرزای شیرازی ایشان رفتند و جنگیدند. عالمی است که عامل هم بود. ایشان یکوقت از جهت مالی در نجف اشرف دچار مشکل شدند. مهمان به منزلشان آمد، چیزی در خانه نبود. ایشان آمدند عبا سر کشیدند و سمت حرم امیرالمؤمنین رفتند و گفتند: آقا اینها زائر شما هستند و از اقوام من هستند. خیلی به حضرت متوسل شدند. همه مغازهها بسته بودند. توسل ایشان که تمام شد، دیدند مغازهای کنار حرم باز است. هرچه میخواستند این مغازه داشت. میفرماید: دیدم پول ندارم. به مغازهدار گفتند: میشود نسیه ببرم؟ گفتند: مانعی ندارد. ایشان میفرماید: اجناس را برداشتم و چند قدمی رفتم و گفتم: برگردم و فردا اجناس را بخرم. برگشتم دیدم نه مغازهای هست و نه چیزی، از جانب علی(ع) در این قالب به ایشان رسیده بود. ایشان در علوم فقه فوق العاده بودند. یکی از علما خدمت ایشان رسیده بود. گفت: خواستم خداحافظی کنم و به حج بروم. آمدم از در بیرون بروم، دیدم آقا سید جمال الدین میفرمایند: بنده وقوف اضطراری نهاری در مشعر را من قائل به آن مسأله هستم. من آن را مکفی میدانم. من یک لحظه فکر کردم دیدم من سؤال فقهی از آقا نکردم. من مقلد آقا نیستم، چطور ایشان این حرف را زد؟ میگفت: ماند تا خودم در مشعر بودم. در چادر نشسته بودم. دیدم یک جوانی سراسیمه آمد و گفت: به نظرم اعمال من همه باطل شده است. از هرکس میپرسم من به مشعر نرسیدم. فقط همین لحظه در مشعر رسیدم و ماندم چه کنم. گفتم: مقلد که هستی؟ فرمود: آ سید جمال الدین. گفتم: من فتوا را بلد هستم. دل جوان راحت شد. فتوای آقا این است و مشکلی نیست. اینها برای ما تعجب انگیز است ولی برای آنها کارشان این است. ارتباط آنها با خدا طوری است که در این زمینه قدم برمیدارند استحکام قدم دارند و مسیرشان به هدف نزدیکتر است.
بحث حسد را عرض کردیم. بحث نعمتها، بدانیم هر نعمتی یک زکاتی دارد. اگر من عالم شدم «زَکَاهُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» (مستدرکالوسائل، ج ۷، ص ۴۶) باید انتشارش بدهم. زکات زیبایی، خدا به من زیبایی داده، عفت است. لذا اگر نعمتی را در دیگری میبینی که فلانی عفیفه است و زیبایی دارد، یکوقت میگویم: خدایا اگر معلوم نیست این زیبایی را به من هم بدهی بتوانم عفتش را رعایت کنم. ممکن است جلوهگری کنم. ممکن است خلاف شرع عمل کنم. اگر نعمتی را میخواهیم خدایا جنبهاش را هم بده. اگر پول به من میدهی به من دل بده به دست دیگران هم برسانم. خدایا سخاوت هم بده. وگرنه پول بیاید با خساست جمع شود خیلی متعفن میشود. یکوقت کسی ندارد میگویند: توقعی نیست، بعد تکبر باشد و با علم جمع شود، خیلی بد میشود. خدایا اگر نعمتی دادی، زکاتش، جنبهاش، آن چیزی که صلاح این نعمت در آن هست به این جهت به ما بده. دلمان تنگ است، خدایا کی میآید آن امامی که وقتی میآید عقول کامل میشود. نشانه کامل شدن عقل این است که دیگر دلت به جای دیگر وصل نیست. رذایل اخلاقی برایت کثیف دیده میشود. نسبت به هیچ چیز میل نداری چون در جنود عقل و جهل که میشمارند رذایل اخلاقی که داریم بخاطر جهلمان است که به آن تمایل داریم. حضرت میآید عقل را کامل میکند، عقل که کامل شد اصلاً بی میل میشویم. «اللهم عجل لولیک الفرج» خدایا خستهایم، از همه چیز دنیا که تا زمانی که درک از آن نداشته باشی همه باعث خستگی است. هیچ چیز به جز او شیرین است. هیچ چیز به جز دیدن رخ او شیرین نیست. خدایا مهدی فاطمه را برسان که مزه زندگی را حس کنیم.
شریعتی: تا اربعین حسینی ۲۰ روز دیگر باقی مانده است. «السلام علیک یا أبا عبدالله»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۷/۰۷/۱۸
.






