آرامش در زندگی؛ حدیث۴؛ شناخت کبر
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۹ ۱۳:۱۶آرامش در زندگی؛ حدیث۴؛ شناخت کبر

آرامش در زندگی؛ حدیث۴؛ شناخت کبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، انشاءالله هرجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد، تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید، حاج آقای سعیدی عزیز ما در سوگ پدر گرانقدرشان هستند و چند روزی است که داغدار هستند و زحمت کشیدند به برنامه تشریف آوردند. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، این مصیبت را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض میکنم، انشاءالله پدر بزرگوارتان مهمان سفره سیدالشهداء (ع) باشند.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. پدر و مادر یک امکان ویژهای در زندگی آدم هستند و یک لطف ویژه الهی و میانبر رسیدن به اهداف و رحمت الهی هستند. با اینکه پدر من یک سال و نیم در بستر بیماری بودند ما فکر میکردیم آماده شدیم از حیث ظاهری، اما قلب ما آماده نشده بود و من واقعاً سوختم. من به همه عزیزان توصیه میکنم که قدر پدر و مادرها را بدانند، پدر و مادر مشابه ندارد.
شریعتی: خیلی از دوستان برای پدر شما نماز لیله الدفن خواندند و تسلیت گفتند. انشاءالله روح پدر شما شاد باشد. برای شادی روح ایشان فاتحهای را با هم قرائت کنیم. «ما عاقبت انا الیه راجعون بر لب از کوچه بن بست دنیا باز میگردیم.» خدمت شما هستیم و مباحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: سر سفرهی اهلبیت(ع) هستیم و روایات زیبایی که حضرت امام در چهل حدیث آوردند. حدیث چهارم را با همدیگر بررسی میکنیم. موضوع بسیار مهم است. یکوقتهایی شب بیست و یک ماه رمضان میشود و در خانه خدا میرویم و گریه میکنیم «الهی العفو» خدایا ما را ببخش. طلب عفو میکنیم. یکوقت همین شبیه بیست و یکم، خود شیطان بخواهد در خانه خدا برود میگوید: چه کسی مرا وسوسه کرد؟ چه بگوید؟ چه شد گول خوردم؟ علت چه بود؟ سوره مبارکه بقره جوابش را میدهد. «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِین» (بقره/۳۴) از سجده بر حضرت آدم سر باز زد. طلب کبر کرد، متکبر شد و از کافرین شد. کسی که در مقام شهود خدا را میدید، اهل عبادت بود. کبر عبادت سوز است. عابد سوز است. میخواهیم در مورد کبر صحبت کنیم.
یکسری چیزها آرامشهای ظاهری است، اهلبیت(ع) گفتند: با آدم آرام باشید. صبر و توصیه به صبر کنید. با وضو بودن، طهارت باعث میشود آدم از شر شیطان دور باشد. اما مسائلی که مطرح میکنیم ریشهای است و باید آلودگی ها و قابلیتهای پذیرش شیطنتهای شیطانی را از خودمان دور کنیم. میخواهیم چیزهای آهنی را از قلبمان خارج کنیم و به جای آن طلا بگذاریم. شیطان با آهنربا میآید میگردد و میبیند خبری نیست. حدیث چهارم حدیث بسیار زیبایی است از وجود نازنین حضرت أباعبدالله، الحاد به معنی برگشت از حق است. بدترین نوع برگشت از حق حضرت میفرماید: «عَنْ أَدْنَی الالْحَاد؟ فَقَالَ: إِنَ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ» (کافی، ج ۲، ص ۳۰۹) کبر بدترین و پستترین است. حضرت امام میفرمایند: اینکه آدم رؤیت کمال متوهم را ببیند، کمالی را برای خودم توهم کنم. کمال همه برای خداست، لذا بگوییم: کمال متوهّم، علمیتی، مالی، زیبایی، همه این چیزهایی که کمال حساب میشود، من از خاندان فلان هستم و فقدان دیگران از همین کمال متوهم، خودم تخیل دارم بعد میگویم: فلانی که ندارد. من از این خانواده هستم. من این وضعیت مالی را دارم. من این موقعیت را دارم. این علمیت را دارم، هیچ تأثیری هم ندارد. حالا فخرفروشی است. یکوقتهایی هم آدم ادا درمیآورد. ما نماز و روزه، انفاق و حج و تمام عبادات و دستگیری از مستمندان داریم. اینها یک واقعیت دارد، یک بازی هم دارد. نماز بازی و روزه بازی و انفاق بازی، اینها اثر ندارد. در واقعیت اثر دارد و در بازی نه، من میگویم: من دزد هستم و تو پلیس هستی، اینکه من دزد هستم که دزدی رخ نمیدهد. اینکه من دارم با ریا، یا با کبر عملی را انجام دهم، اینها بازی است. عبادت بازی، دارایی بازی، علم بازی، دنیا لهو و لعب است.
یکوقت حضرت آیت الله مکارم در تفسیر نمونه میفرمایند: میگوید میدانید چرا لعب میگویند؟ لعب از لعاب میآید، آب دهان بچه را میگویند، وقتی بازی میکند اینقدر حواسش پرت میشود، این آب دهانش میآید و باز هم حواسش نیست. خدا حضرت آقای مصطفوی را رحمت کند، استاد ما بودند. میفرمودند: همه ما همان بچهها هستیم و یک ذره بزرگ شدیم و کارهای ما بچهگانه هست. یک زمانی با نمره بیست کارنامه بازی میکنیم، یکوقت با نمازمان، یکوقت با انفاقمان به دیگران، یعنی رشد نکردیم. اسباب بازی عوض شده است.
یکوقت علم دیگران را نفی میکنیم. آقا اینها که چیزی نیست! چون خودش این علم را دارد، حضرت امام میفرماید: هیچ اثری هم در او ندارد. چهار تا لفظ اتو کشیده و زیبا به کار میبرد، نگاه میکند و تکبر میکند، دارد خودش را به دیگران میفروشد. بدانید که من بالاتر هستم. گاهی ادای تقواست، فخرفروشی است، گاهی عبادتی دارد، علمیتی دارد، گاهی مال دارد، گاهی نسب دارد، یک کبری نسبت به دیگران دارد که ما بالاتر هستیم. ما یک چیز برتری هستیم نسبت به دیگران! «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/۱۵) خدا حضرت آیت الله جوادی آملی را حفظ کنند. میفرمودند: همه ما یک کارت ملی داریم درونش نوشته «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» آدمها من شما را به خودتان معرفی میکنم. ظرف خالی هستید. یکی از راههای حل کردن کبر، راههای قرآن است. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق/۵) نگاه کن ببین از چه خلق شدی؟ از نجاست خلق شدی، «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا» (انسان/۱) قابل ذکر نبودی، ببین از چه مجرایی رفتی، ببین چه کسی تو را به اینجا رسانده است؟ امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه دارند که من تعجب میکنم، آدم و غرور، آینده و گذشتهاش معلوم است. آیندهاش جیفه و مردار است. از نجاست شروع میشود و با نجاست تمام میشود. یک ذره نگاه کن باورت شود.
یکی از دوستان میگفت که به یکی از کارخانههایی که تولیدات محصولات لبنی است رفتم و دیدم یک آکواریوم بزرگ شیشهای هست و دیدم یک چرخ قدیمی که قدیم بستنی میفروختند، به عنوان دکور در این آکواریوم هست. گفتم: چه دکور قشنگی، رئیس آنجا گفت: این دکور نیست، این برای خودم بوده است! این را گذاشتم سر راهم که هر روز ببینم و بگویم: تو این بودی! یادت نرود به کجا رسیدی! حواسم هست با کارمندم چطور برخورد کنم.
شریعتی: یکی از مناجاتهایی که من خیلی دوست دارم و چند وقت یکبار بعضی فرازهایش را مرور میکنم، مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه هست.
حاج آقای سعیدی: همین باعث تعادل میشود. «أنت المالک و أنا مملوک، أنت الغنی و أنا الفقیر» خدایا رحم من برای تو است. تو به من رحم کن، همینها مرا نگیرد. نسبت است، مال است، سیادت است، جمال است، اعوان و انصار است. حضرت امام از استادی مثال میزنند که میبیند شاگردانش زیاد شد. میبیند سطح درسش بالا شد، حالا دیگر لمعه نمیگوید. درس خارج میگویم، این آدم را خفه میکند. در مسجد پنج نفر مینشستند و الآن دو هزار نفر مینشینند. فخرفروشی میکنی، همه اینها اول جهنمی شدن میشود. کبر خودش گناه کبیره است. اگر آدم اجرا کرد و فخرفروشی کرد، «لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (لقمان/۱۸) خدا فخر فروش را دوست ندارد. یکوقت من میگویم: آقای شریعتی از من تعریف کن و خیلی خوب بگو. اینطور بگویم خیلی زشت است. میگویم: ما که هیچی نیستیم! ما که غریب هستیم، خاک هستیم، اینها را جلوی تو میگویم که از من تعریف کنی. آدم یک تکلیفی در برابر تواضع دیگران دارد. ما وظیفه داریم اگر کسی تواضع کردیم حتماً تکریم کنیم، اما نیت تو چیست؟ داری میگویی که بشنوی. داری اینجا نفست را تزئین میکنی، اما میدانی این را بگویی طرف تحریک میشود. وای از نفس! من می خواهم قضاوت کنم باید بگویم: این آقا متواضع است یا متکبر است؟ من نمیتوانم قضاوت کنم اما خودم میفهمم. میدانم گفتم که بشنوم.
حضرت امام مثال میزند در یک مجلسی میآیی و پایینتر مینشینی، برای اینکه بگویی: جایگاه من بالاست. من متواضع هستم یک فریاد تکبر است. کمال متوهم را فراموش نکنیم! تکبر است در صورت تواضع، میشود سم را در صورت یک شیرینی به کسی داد. بالاخره شیرینی هست یا نیست؟ هم هست و هم مهلک هست، چون از ذاتش خبر نداریم. حضرت امام میفرماید: یک کسی که از شما از حیث ظاهر پایینتر است را میآوری بالاتر مینشانی، آقا بفرمایید. چه کار میکنی؟ بازی میکنی، ببینید من چه آدمی هستم که به کرامت دیگران احترام میگذارم؟ ببینید! همه چیز به نیت و باطن ما برمیگردد. ساده زیستی ارزشی است که خیلی در روایات ما گفتند، اما وقتی نیت من از ساده زیستی تعریف کردن دیگران است، اگر ببینید یا من هستم نیت شد، پناه بر خدا! در کتاب دینی و فقهی، میگوید: من نمیفهمم این آقا چه میگوید! صورت قضیه این است که من درکی ندارم، واقعش این است که اینکه این آقا میگوید قابل فهم نیست. یعنی این آقا حرف بیخود میزند و اینکه من نمیفهمم یک بیان و فریاد دیگر است. نفهمیدن من یعنی قابل فهم نیست، حرف بیخود میزند! خودش اهل خیر است و دست به خیر است، عالم و فقیه را میبیند میگوید: به علم نیست، به عمل است! برای دینت خرج هم میکنی؟ من اینطور هستم و شما نیستید. دارد فخر فروشی میکند. بدانید من اهل این عمل هستم و عمل من از دیگران درشتتر است. رؤیت کمال متوهم در خود و فقدان همین کمال در دیگران.
شریعتی: کسانی که گرفتار کبر میشوند هیچ چیز را پذیرا نیستند.
حاج آقای سعیدی: حضرت امام میفرماید: کبراوج جهالت است. چون مقام کبریایی برای خداست. تو هیچ ربطی به کبر نداری. لذا نگاه میکنی طرف حج رفته و خودت حج نرفتی. حج او را میکوبد و میگوید: من الحمدلله دست چهار یتیم را گرفتم. کمال او را پایین میآوری و خودت را بالا میبری. دست یتیم را گرفتن و حج رفتن هردو کمال است و عبادت خداست ولی در چه قالبی تو این را عرض میکنی. حضرت امام میفرماید: در خودش یک کمال میبیند و عجب او را میگیرد. غیر خودش را نسبت به این فاقد میبیند، یکباره این تقدم باعث میشود کبر از او پراکنده شود. راه رفتنش عوض شود. چشمش، نگاه کردن او عوض شود. سلام کردن او عوض میشود، لحن سلام کردن او عوض میشود. خودداری میکند و خودش را از مردم کنار میکشد و مردمی نیست. بزرگان ما مثل مرحوم شیخ عبدالکریم حائری اصلاً اینطور نبودند. حضرت امام مثال میزند و میگوید: ایشان بسیار مردمدار بود. در کوچه و خیابان میآمد و خرید میکرد. با همه خدمه منزل هم سفره میشدند. امام رضا(ع) صبر میکردند همه خادمان میآمدند بعد سر سفره مینشستند. کبر را برای چه دنبال میکنی؟ مردم بگویند: به به! اتفاقاً عذاب مُهین دارد. برنامه دنیا این است که دروغ بگویی بدبخت میشوی. کبر خود یک دروغ است. مثل ربا که میگیری و آتش میگیری. دیر و زود هم ندارد، خدا به موقع ذلت هم میدهد و به حق هم هست.
کبر چند درجه دارد، یکی این است که به واسطه ایمان و عقاید حق است. عقاید آدم حق است ولی تکبر پیدا میکند نسبت به آن کسی که عقایدش حق نیست. کبر به واسطه کفر در مقابل آن است. کافر هست میگوید: من آزاده هستم. توهمات ندارم، به واسطه ملکات فاضلهای که دارد، صفت خوبی دارد، دست به خیر دارد، کبر او را میگیرد. هر خیری که انجام میدهی یک خطا هم برای خودت میکنی! «هذا من فضل ربّی» خدایا شکرت که به دست من این کمک مالی شد. خدایا شکرت مرا امانتدار خوبی قرار دادی. خدایا شکرت مرا مجرا قرار دادی. دوستی میگفت: یکی از اهل خیر آمد کمکی به ما کرد، بعد تشکر کرد و گفت: من دست شما را میبوسم که اجازه دادید به شما کمک کنم؟ این خیلی فرق میکند. این مالی که خدا به تو داده، زبانی که به تو داده، امکان انفاق مالی و هدایت هست، هرچه هست، قیافه هست، «هذا من فضل ربی» انشاءالله در مسیر خودش هم خرج شود. اگر من را حذف کردی جریان ثابت میشود از جانب خدا به قلبت، ولی سدّ من که جلو آمد دیگر تمام میشود. آب مانده گندیده میشود. وقتی جلوی نعمت سد شدی، گندیده میشود. بوی تعفّن پیدا میکند. خدا به متکبر نگاه نمیکند!
حضرت امام میفرماید: گاهی به واسطه مناسک و عمل صالح، عمل صالح او را میگیرد. حسن فعلی دارد، انفاق و دستگیری از دیگران است. حسن فعلی دارد اما حسن فاعلی ندارد. برای چه این کار را میکنی؟ فخرفروشی کنی که مردم ببینند! حضرت امام میفرماید: تفکیک ریا و کبر از هم بسیار مشکل است. از هر جهت نگاه میکنی این عمل یک آلودگی دارد. بعد آن دنیا میگوییم: خدایا به واسطه این عمل به ما جزا هم بده. خدایا «تعاملنی بفضلک و لا تعاملنی بعدلک» اصلاً عمل را رها کن و با فضلت با ما رفتار کن. ما چیزی نداریم. وظیفه را باید انجام داد اما اینکه بخواهی رویش حساب باز کنی، با چراغ قوههایی که اهلبیت بر ما انداختند، عمل را نبینیم بهتر است. خدایا شتر دیدی ندیدی!
کبر به خدا، کبر شیطان«أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِین» کبر به انبیای الهی، خیلی از کسانی که جلوی انبیاء ایستادند، آقا اینها یک بشر مثل ما هستند، چه فرقی میکند، ما هم اینطور هستیم و هدایت در دست ماست و قصههایی که انبیاء و اهلبیت را در این زمینه خیلی آزار دادند. به واسطه کبرشان بود که نپذیرفتند. گاهی کبر به اوامر الهی است. به چه واسطهای حضرت امام میگوید: یکوقت یک حرف خوبی را از مثل خودش میشنود، از پایینتر از خودش میشنود، نمیپذیرد. چون خودش را بالاتر میبیند. حق است ولی نمیپذیرد. ما هم سن بودیم و یک جا جنگیدیم، این کبر آمده و نمیپذیرد. همین مطلب را اگر از بالاتر باشد میپذیرد.
غلام سیاهی نزد حضرت رضا آمد و یک چیزی گفت و حرفهایی رد و بدل شد. امام جواد(ع) به امام رضا عرض کردند: شما چطور از این غلام سیاه میپرسید؟ حضرت فرمودند: بسا خدا بخواهد خیرش را از جانب او به من برساند. خدا محدود نیست و محدودیت مجرای فیض ندارد. گاهی از درخت صحبت میکند و گاهی از غلام صحبت میکند، گاهی نجوا در دل من رخ میدهد. اینطور میشود که خدا میخواهد از او خیر به من برساند. کبر باعث میشود آدم پذیرش نداشته باشد. کاسب بازار است و خبره است، یک شاگرد از مغازه بغلی میگوید: فلان کار اشتباه است. چون فلانی گفته نه! ضرر هم میکند ولی چون فلانی گفته میگوید: نه، من حرف این را گوش بدهم. در اعراب جاهلیت هست که اینها با همدیگر درگیر شدند. یکی از اینها بر قبیله دیگر پیروز شد. آمد گفت: میخواهی مرا بکشی؟ اگر میشود مرا از اینجا سر ببُر! گفت: اینطور که خیلی زجر میکشی بگذار سر تو را عادی ببُرم! گفت: نه میخواهم وقتی سرها را کنار هم میگذارید، من از همه بلندتر باشم! این هم لج کرد و از دهان سر برید که از همه پایینتر باشد. کبر چطور در دل این ریشه کرده است! ما آدمها همان آدمها هستیم اگر به حرف انبیاء و اولیای الهی توجه نکنیم تاریخ برای ما چیزی را درست نمیکند. وقتی نور نبی تابید، به عرب آن زمان هم بتابد، از آن سلمان و ابوذر و یارانی میسازد که مثلشان را پیدا نمیکنی. دیگر دست و پا نمیزنی و غصه نمیخوری. فلانی در مورد من چه فکری کرد؟ هی زور میزنی این بزرگی را حفظ کنی، به قول قدیمیها صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد. اینها درد است! چرا میخواهی خودت را بزرگتر از آنچه هستی نشان بدهی؟ راه بزرگی این نیست. عزت نزد خداست. کسی با دروغ به جایی نرسیده است. همه دنیا خواستند جمهوری اسلامی را زمین بزنند، نتوانستند! وقتی صدام را خواستند بکشند با چه ذلتی او را کشتند! چه عزتی برای خودش فکر میکرد! نگاه کنیم ببینیم با تقوا چطور بوده است؟ ظالم چطور بوده است؟ یکی از روشهایی که در بحث درمان کبر داریم، میگویند: نگاه کنید متکبران عالم، فرعونیان عالم را، ببینید چه بلایی سرشان آمد. چطور خوار و ذلیل و بدبخت شدند. بروید در مرده شوی خانه ببینید، این شما را تعدیل میکند و عاقبت ما هم همین هستیم. «إِنَّا بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَاحِقُونَ» (کاملالزیارات/ ص ۳۲۲) یاد مرگ یکی از چیزهایی است که برای کبر تعادل ایجاد میکند.
خدا حاج آقای مجتهدی را رحمت کند. ایشان خیلی به گردن ما حق داشت. میفرمود: طلبههایی که تهران هستید یا جای دیگر هستید، یکوقتهایی قم بروید تنظیم باد شوید. میبینی فلان آیت الله چقدر از من بالاتر است در خیابان ایستاده و تاکسی گرفته و میرود. خبری نیست! نباید دیگران به تو احترام بگذارند. خودت به خودت بگو، یکوقت احترام گذاشتن به دیگری است، به اهل علم، آن وظایف جای خودش است. ولی حواست باشد خبری نیست. حضرت امام راههای علاج را میگویند و میفرمایند: از خدا بخواهید و به خدا پناه ببرید. اول بخواهید که خدایا کبر را از دلهای ما بیرون کن. خدایا من نمیخواهم متصف به متعفنترین صفات و رذایل اخلاقی باشم. خدایا پناه میبرم از کبری که ابزارش شیطان است. باز ایشان میفرماید: به خودتان تلنگر بزنید. از حال برزخ و جهنم یاد کنید. آیهها و روایاتی که در مورد جهنم و عذاب آخرت گفته شده است، بدانید چه چیزی در انتظار متکبر است. مردم باورشان شد، اما خدا را هم میتوان گول زد؟ میفرمایند: از اعمال متکبرانه به شدت دوری کنید. ایشان تکبر در فقر را میگوید. طرف فقیر است، یک پولدار میبیند بخاطر پولش نسبت به او تکبر میورزد، فقر خودش را فخر میداند. نسبت به پولدار تکبر میکند و جواب سلام هم نمیدهد. طرف سواد ندارد، میگوید: این همه علم است اما علم عشق، حرف عشق در دفتر نیاید!! علم او را زیر سؤال میبرد. شیطان نمیگوید: من فقط پولدارها را اذیت میکنم، سراغ همه میآید. منتهی تصور ما این است که حالا که علم و پول ندارم گرفتار تکبر نیستم. چرا هستی!
حضرت امام میفرماید: طلب تواضع در مقابل دیگران نکنید، برای اینکه کبر خودت را تقویت کنی. از اعمال متکبرانه که ایشان دو جور تقسیمبندی کردند. ۱- اقوال ۲- اعمال؛ در حرف زدن میگوید: آقای فلانی را میگویی؟ چشمهایش را هم ریز میکند. ایشان از مشاهیر است. من کجا شما را دیدم؟ یادم خیلی نیست، یعنی مهم نیستی. کجا خدمت شما رسیدیم؟ خدا حفظتان کند، شنیدم تألیفاتی هم دارید. حالا کتابهایش را هم خوانده است. البته شنیدم ایشان نظرش نسبت به این قضیه این است. حالا حالا… این حالا که گفتی یک کتاب حرف است! من نمیخواهم غیبت کنم، بگذریم… این بگذریم یعنی نگذریم. این در اقوال است.
یکی تکبر در افعال است، تحویل نگرفتن، اعمال متکبرانه، بالاتر نشستن، ما حق نداریم روی مرکب بنشینیم و به کسی که پیاده است بگوییم: الطریق الطریق! راه بخواهید. امروز همان بوق زدن است. راه را برای من باز کنید. گاهی کسی که جلو ایستاده و راه را گرفته دچار کبر میشود. پیغمبر(ص) در مسیر میرفتند، پیرزنی در مسیر بود داشت آلودگیهایی را از زمین جمع میکرد. پیغمبر نزدیک شدند، راه را باز نکرد. اصحاب گفتند: راه را باز کن. گفت: این همه راه، از جای دیگر برود! کبر فقر او را گرفته بود. خدایا ما را از شر کبر رهایی بده.
شریعتی:
غره مشو که مرکب مردان مرد را *** در سنگلاخ بادیه پیها بریدهاند
نومید هم مشو که ز رندان روزگار *** گاهی به یک ترانه به منزل رسیدهاند
نکات خوبی را با بیان زیبای شما از عبارات ناب امام راحل(ره) در کتاب نورانی چهل حدیث شنیدیم.
از قدیمی ترین منابع شیعه از جهت نزدیک بودن به عصر غیبت صغری امام زمان همین کتاب «غیبت» شیخ طوسی(ره) هست. بسیار کتاب خوبی است و جزء منابع بسیار ارزشمند علمایی همچون علامه مجلسی و دیگران بوده است. انشاءالله دوستان ما این کتاب را تهیه کنند و از این اثر فاخر و نفیس شیخ طوسی بهرهمند شوند.
حاج آقای سعیدی: شیخ طوسی کسی بود که عمرش را وقف دین کرد. کسی که نظرات فوق العادهای در مسائل فقهی دارد و بعد از ایشان تا سالها کسی جرأت مخالفت نداشت، یک مطایبهای در اهل فقه هست که میگویند: علمای بعد از شیخ طوسی مقلد خود شیخ طوسی بودند. مجتهدین آنها مقلد بودند و ایشان در کتاب «النهایه» یک گروهی از علما وقتی ایشان در نجف بودند خیلی با هم اختلاف کردند و اشکالاتی به کتاب گرفتند. آمدند سه روز در حرم امیرالمؤمنین معتکف شدند که این اشکالات را حضرت برای ایشان رفع کند. همه با همدیگر شب سوم استراحت میکردند، امیرالمؤمنین را در خواب دیدند و تشرف پیدا کردند و حضرت به آنها گفت: این کتاب از معتبرترین کتابهای فقهی است که نوشته شده است. همه اینها این خواب را نوشتند، آن موقع که نوشتهها را خواندند، دیدند همه یکسان خواب دیدند. آمدند خدمت شیخ طوسی بدون اینکه مطلبی بگویند، شیخ طوسی نگاهی به آنها کرد و خندید و گفت: حتماً باید حضرت علی به شما بگوید که کتاب خوب است؟ لسان و قلم اینها علوی است. روح و جسم اینها با حضرات معصومین گره خورده و آبشخور فکری اینها هدایت اهلبیت(ع) هست.
شریعتی: انشاءالله روح پدر بزرگوارتان و همه پدر و مادرها شاد باشد و مهمان سفره سیدالشهداء(ع) باشند. «السلام علیک یا أبا عبدالله»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۷/۰۷/۱۱
.






