چگونه به آرامش دست پیدا کنیم؟
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۹ ۱۳:۵۵چگونه به آرامش دست پیدا کنیم؟

چگونه به آرامش دست پیدا کنیم؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
تا داشتهام فقط تو را داشتهام *** با یاد تو قد و قامت افراشتهام
بوی صلوات میدهند دستانم *** از بس که گل محمدی کاشتهام
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. امروز یک مهمان بسیار نازنین داریم، جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای سعیدی که شاید با چهره آرام و لحن بیان آرام ایشان آشنا باشید. حاج آقای سعیدی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: خیلی خوشحالیم که در محضر شما هستیم. انشاءالله قرار هست با حضورشان روزهای چهارشنبه ما را منور کنند. قرار است چه مطالبی را از شما بشنویم؟
حاج آقای سعیدی: انشاءالله مطالبی که از قرآن و اهلبیت(ع) استفاده میشود با موضوعاتی مثل آرامش، سکون و سکینهای که خداوند در قلب انسان قرار داده و فقدانش حس میشود که جدا از داراییها و مسائل مالی و اینها همه داد میزنند که چرا این در زندگی ما نیست. خدا کسی است که سکینه را قرار میدهد. خدا کسی است که اطمینان قلبی را قرار میدهد. موضوع بحث ما آرامش و اطمینان است.
شریعتی: قرار هست روزهای چهارشنبه بحث آرامش را که خیلی مورد نیاز این روزهای ما هست بشنویم.
حاج آقای سعیدی: «کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ» (تفسیر الامام العسکری، ص ۲۵) هر امر مهمی که با بسم الله شروع نشود «فَهُوَ أَبْتَرُ» با بسم الله الرحمن الرحیم، بحثمان را آغاز میکنیم. بحث ما در مورد اطمینان، آرامش است. آن چیزی که خیلی دنبال میکنیم. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/۲۸) این قلبهای شما با ذکر و یاد خدا آرام میشود. آرامش را مثال میزنیم یاد دریا میافتیم. دریا مواج است یا آرام است، مثل دریا. این موجی که ایجاد میشود در اثر بادها، همان موجهایی است که شیطان در دل ما ایجاد میکند. نفس ایجاد میکند و به هم میریزیم. یک آدمهایی دریا دل هستند، شما یک سنگ را در دریا بیاندازی، اتفاقی نمیافتد اما در یک حوض بیاندازی متلاطم میشود و به هم میریزد و موج به وجود میآید. حجم آبها و اینکه دلش بزرگوار شده است. در طول بحث اشاره میکنیم که هرکدام از فضایل انسانی که حضرات معصومین به ما دادند چطور ما را آرام میکند. چطور هرکدام از رذایل اخلاقی ما را به هم میریزد. خساست آدم را به هم میریزد و به تنگنا میرساند، در اصطلاح تنگ شدن سینه میگویند. شیطان از چه روشهایی وارد میشود. چرا دنبال میکند من اطمینان قلب نداشته باشیم؟ اطمینان قلب چه فایدهای برای من دارد. چه سودی برای او دارد؟ همیشه وقتی جو نا آرام شد، شیطنتهای شیطانی حرف اول را میزند. چه کار کنیم بتوانیم مقابله کنیم؟ با ذکر خدا دل آرام میگیرد یعنی چه؟ یعنی فقط با کلامش؟ یاد خدا چه کار میکند؟ در مشکلات، در جاهایی که بستر ناآرامی است. در مشکلات اقتصادی، بیماری، چطور یاد خدا مرا آرام میکند؟ در موقعیتی که گناه پیش میآید. گناه یعنی مخالفت با خدا! اگر خدا را شناخته باشیم گناه چیز تلخی است. پناه بر خدا!
اگر میخواهم در لحظه گناه آرام باشم، بدانم که او میبیند. خدا ناظر است. خدا بصیر و علیم است. نسبت به بندههایش اگر مثقالی خیر داشته باشم او میبیند. اگر مثقالی شر داشته باشم، او میبیند. او «لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (توبه/۱۲۰) یک جایی برای کاری کارگری میگیری. شروع میکنند دیوار را میسازند. نزد صاحب کار میآیند و طلب مزد میکنند. میگوید: من شما را ندیدم و غافل بودم، ندیدم برای من کار کنید. خدا از ما غافل نیست. کار میکنی میآید میگوید: من ورشکسته شدم، نمیتوانم مزد شما را بدهم. خدا ورشکست نمیشود. کار میکنی و میگوید: من ظالم هستم و دوست ندارم پول تو را بدهم. «لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» (انفال/۵۱) خدا اجر محسن را ضایع نمیکند. فکر کنید با این رویکرد چه آرامشی به دل آدم میدهد. آدم میخواهد کار درست را انجام بدهد و در مقابل گناه بایستد، مثلاً رشوه میدهند، میگوید: همه دارند میگیرند! من عقب میافتم، خدا دارد میبیند. هم آنهایی که میگیرند را میبیند و هم تو که نمیگیری.
شریعتی: «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُها» (انعام/۵۹) وقتی یک برگ بدون اذن او ساقط نمیشود، آنوقت دیگر کار ما مشخص است.
حاج آقای سعیدی: نگاه درست به خدا داشتن و ذکر خدا را کردن، آدم را آرام میکند. ابزار این ناآرامی شیطان است. چه کار میکند ما را به هم میریزد؟ وقتی میخواهم خرید کنم، یک فروشنده یکوقتی که میخواهد من را وادار به خرید کند، آرامش مرا به هم میریزد. بدو بدو! آتش زدم به مالم… اینقدر شلوغ میکند، آرامش و تصمیمگیری شما را به هم میریزد. خرید که میکنی میگویی: من اصلاً این را نیاز داشتم خریدم؟ سؤالی که روز قیامت از خودمان میکنیم که چرا مبتلا به این گناه شدم؟ شروع به وعده دادن میکند، اینقدر شلوغ میکند که دیگر قدرت تصمیمگیری نداری. خرید میکنی و میآیی و نگاه میکنی کار شیطان همین است. «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (انفال/۴۸) کار شیطان زینت است که مشتری جذب کند. میروی یک جا خرید کنی، روی میوهها لامپ روشن کردند، چشم را میزند. میوهها میدرخشند، دو کیلو میوه میخری، میوه را میشویی نگاه میکنی میبینی میوهها خراب است. میگوید: الآن میروم پس میدهم! میروی میبینی وانتی رفته است. دیگر فرصت نیست. «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/۹۹) خدایا ما را برگردان! موقعی که چشمها باز میشود، خدایا همه اینها خراب است! این عمل من بود، صدقه بود، ولی با منت خرابش کردم. منت سر دیگری گذاشتم، مالی که به عنوان صدقه بود، باطل شد. چرا حج من در عمل من نیست؟ چرا چنین گناه سنگینی در عمل من هست؟ خدایا مرا برگردان. هرگز! جای برگشت نیست. الآن خوب خرید کن. لذا بعضی خبره هستند. بار را نگاه میکند، هزار چراغ رویش باشد یا نباشد، نگاه میکند میگوید: بارش خوب نیست. یا انتخاب میکند میگوید: آن یکی را بده! نسبت به تبلیغات فروشنده کر است. نسبت به تبلیغات شیطان باید کر باشیم. این کری را ذکر خدا ایجاد میکند.
وقتی یاد چیزی مرا مشغول کرد از غیر آن میمانم. خاصیت یاد خداست، دل آدم را پر میکند و قابلیت پر شدن هم دارد. یعنی دروغ نیست. وعده شیطان دروغ است. یادش هم دروغ است. در زندگی هم امتحان کردیم، دائم میگوید: برایت خوشبختی میآورم. همه وعدهها تو خالی و پوچ است. اگر چشم ما باز شود همان لحظه وعده میفهمیم چه اتفاقی دارد میافتد. یعنی لحظه مواجه با گناه که مخالف با یاد خداست، میفهمیم «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» (حجرات/۱۲) خود این گناه است، گوشت برادر مرده را خوردن است. منتهی گاهی ذائقه ما تعطیل میشود. حس نمیکند. یکوقت مدرسه دوستان طلبه پاکستانی بودم، ما را دعوت کردند. غذایی را آوردند شبیه آبگوشت، ما یک لقمه که از این خوردیم. خیلی تند بود و سوختیم! گفتم: چرا اینقدر تند است، میخورید. پرسیدم: از غذاهای ایرانی چه میشناسید؟ گفت: شما غذا را بی مزه میخورید. چلوکباب بی مزه بود. قرمه سبزی بی مزه بود. چون ذائقه این تعطیل است و سوخته است. بعضی مواقع انسان فقط با گناه حالت خوب برایش ایجاد میشود. چون ذائقه از بین رفته است. می گویی: کدام لذت ذکر خدا؟ کدام لذت نماز؟ کدام لذت عبادت؟ ذائقه را سوزاندی. تا نسوزی میگویی: خوشمزه نیست و غذا را متهم میکنی، ذائقه را متهم کن! یاد خدا اینها را تثبیت میکند. حالت بهم ریختگی و سوختن این ذائقهها را تثبیت میکند. اینها را از شما دور میکند. این مزه چشیدن غذاهای مختلف لذت دارد. به هر عبادتی یک ناخنک بزنیم، مزهاش را حس کنیم. با یاد خدا دل را آرام کنیم و بعد تصمیم گیری در عبادت درست میشود. مینشینی کلاه خودت را قاضی میکنی. چرا دیگر من لذت عبادت را نمیبرم؟ چرا در نوجوانیام حالت بهتری داشتم؟ شیرینی گویشهای مبارک امام سجاد(ع) همین لذتهای عبادت را به ما میچشاند.
یکوقت حالات درونی ما، ما را به هم میریزد. یکوقت جسمی است، هوا گرم میشود. من حالت عصبی پیدا میکنم. یا غذای تندی میخورم. یا کمبود آهن دارد، ویتامین دِ کم است. به هم ریخته است، کم حوصله است، پیامبر اکرم فرمودند: اگر دیدی کسی پرخاشگری میکند به او گوشت بدهید. گاهی مبنا این است که آرامش به هم میریزد. گاهی تربیت خانوادگی است. وقتی آدم در یک خانوادهای بزرگ شود که دائم حالت تشنج داشته است، دعوا و عصبانیت بوده است، البته اینها رافع مسئولیت نیست. بعضی میگویند: شما که نمیدانی خانه ما اینطور بود. خوب آیا شما هم جواز داری به خدا بگویی: چون خانه ما اینطور بود من این گناه را انجام دادم؟ دانشآموزانی به من گفتند: خانه ما چنین است، خانواده ما چنان است. گفتم: اگر الآن یک بسته بزرگ پول اینجا بگذارم برمیداری یا نه؟ گفت: برمیدارم. گفتم: پدر و مادر شما فقیر هستند. بگو: من باید فقیر باشم، نمیشود بردارم. چطور پول را برمیداری؟ میشود بگویم: ولش کن! یک کسی قاتل باشد و او را دادگاه ببرند. بگویند: دلیل اینکه شما قتل انجام دادی، خانواده ما قاتل بودند. ببخشید اینها را آزاد کنید! ایشان مسئولیتی ندارد. نه! ما عقل و اراده داریم. یکوقت مجنون و دیوانه هست، یک اتفاقی برایش افتاده مجنون شده، او تکلیف ندارد. اما من تکلیف دارم. به اندازهای که میفهمم تکلیف دارم. گاهی عصبانیت من است که مرا به هم میریزد.
شاید در فیلمها دیده باشیم طرف عصبانی میشود و لا اله الا الله میگوید. بفهمم اثرات عصبانیت من چیست و چه بلایی سر من میآورد که این آرامش را به هم میریزد. به عنوان مرکب شیطان گفتند. شیطان سوار آدم عصبانی است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: عصبانیت چه بلایی سر شما میآورد، «تُغیر المنطق» نطق شما را عوض میکند. آدمی است که با ادب حرف میزند. در عصبانیت یک چیزهای دیگر میگوید. ریشه استدلال را قطع میکند. وقتی عصبانی میشوی، ریشه استدلال را قطع میکند. بی حساب و کتاب و از روی عصبیت حرف میزنی. فهمت را پاره پاره میکنی. دیگری هم بخواهد یک چیزی به تو بگوید، متوجه نمیشوی. بعد از عصبانیت میگویی: یک کسی نبود این را به من بگوید؟ بود و به تو گفتند و نفهمیدی. یعنی آدم یک موجودی میشود که با سرعت میرود ولی فرمان ندارد. اگر خدای نکرده زخم زبانی به کسی بزنم، در موقعی که به هم ریخته هستم. بیست سال پیش یک کسی حرف نامربوط بزند یادت هست، زخمش بر دلت تازه است. آدم در زمان عصبانیتها زخم به دل دیگران میزند. یکوقت با گذشت پنجاه سال هنوز زخم بر دلش هست. هیچ عاقلی نمیپذیرد که عصبانیت رافع مسئولیت باشد. با آرامش خیلی میتوان به خدا نزدیک شد. «فالصقوا علی الارض» به زمین بچسبید، یعنی آرام باشید. در آن لحظه تصمیم نگیر و تنبیه نکن. من میگویم بگذارید پنج دقیقه، اصلاً سی ثانیه بگذارد از لحظه عصبانیت، ببین میتوانی کلماتی که در لحظه عصبانیت گفتی را الآن بگویی؟ یکی از دوستان ما در زندان مسئول است، یکی از متهمها قتل انجام داده بود. مجرم آدم خوبی بود منتهی یک لحظه عصبانی شده بود و با یک وسیله بُرنده مرتکب قتل شده بود. سر یک مسأله مالی بی ارزش با صاحب ملک دعوا کرده بود و او را کشته بود، فقط بخاطر اینکه یک قیچی کنار دستش بود. مسئول زندان تعریف میکرد، میگفت به او گفتم: اگر پنج دقیقه قبل از این قتل میگفتم: فلانی شما حاضر هستید با این قیچی کسی را بکشید؟ میخندید. این چه حرفی است؟ در مورد من چه فکر کردید؟ پنج دقیقه بعد شما این کار را کردید. شما فرق کردی و یک آدم دیگر شدی. اگر در آن لحظه توانستی با یاد خدا، حتی اگر ظلم کرده، دعوا بر این است که حق با من است و دیگری ظلم کرده است، خدایا تو ظلم مرا از این نگهدار. خدایا من میدانم این ظلم او گم نمیشود. امام صادق(ع) فرمود: جهنم یک در اختصاصی دارد. حضرت سجاد(ع) به آیات جهنم که میرسند اینقدر شانههایشان میلرزد و گریه میکنند. جهنم یک در اختصاصی دارد برای کسانی که خشم خودشان را به حرام فرو میبرند. همین قیچی که مثال زدم. میگوید: فلانی مرا اذیت کرده، من هم ماشین او را خط میاندازم. توجیه هم میکنم و میگویم: حقش بود. خودش هم قاضی و مجرم میشود و تمام! حقش بود و میخواست این کارها را نکند. واقعاً حقش بود؟ حضرت میفرماید: آن چیزی که برای دیگران میپسندید برای خودتان هم بپسندید. اگر تو این کار را کرده بودی حقت بود؟ برو از کسی که حق و باطل را میفهمد، بگو: من این کار را کردم. ملاک حق خواستن دلی خودمان نیست. ملاک حق این است که یک خطکش داشته باشیم. لذا وقتی من عصبانی میشوم همه کارهای خطا، حق است. دیگر فهم من ملاک حق و باطل میشود، آنچه دلم میخواهد. آنچه انجام بدهم حق و آنچه انجام میدهد ناحق میشود. این من چیزی است که ارتعاشات آن کوتاه و بلند میشود. مثل خطکشی که شما با متر درست کنی. متری که با کش درست کنی، همه چیز یک متر میشود. همه چیز حق من میشود. یک معیار ثابت دارد. واقعاً حق این است؟ با ذکر خدا و یاد خدا دل آرام میشود و دوباره میتوانی برگردی. بعد نگاه میکنی میبینی یاد خدا چقدر به دردت خورد. همین که با یاد خدا آرام شدی بعداً توانستی اصلاح کنی. خیلی جاها اصلاح میکند و طرف مقابل را با آرامش خودش اصلاح میکند. طرف مقابل شرمنده میشود. حاج آقا ببخشید من عصبانی شدم یک چیزی گفتم.
خانم خانهدار از دست بچه عصبی شده، او را میزند، میگوید: دارم تربیت میکنم! هم خودت داری اشتباه میکنی و هم بچه میفهمد که مامان عصبانی شد. بابا عصبانی شد. اصلاً حس تربیت ندارد. نوای دروغ و صدق شنیده میشود. میگویی: برای تربیتش لازم بود، نه! برای خالی شدن خشمت لازم بود. عصبانیت را سر بچه خالی کردی. داد زدی و سبک شدی. کاری کردی که بار دیگر کارش را یواشکی انجام بدهد.. بار دیگر از پدر فاصله بگیرد. میآید میگوید: حاج آقا من از هفت واسطه آن طرفتر فهمیدم بچه من فلان کار را انجام میدهد. چه چیزی باعث شد مخفی کاری کند؟ برای اینکه مادر را به عنوان یک دستگاه خشونت دید، خودش را پنهان میکند. بعد میگویند: چقدر فاصله نسلها زیاد شده است. مادر و پدر خودتان این کار را کردید. نگاه میکنی پدربزرگ همین بچه یک اخلاق خوبی دارد، پنجاه سال اختلاف سن دارند اما رازهایش را با او میگوید. این فاصله سنی است یا اخلاق ماست. پیغمبر ما خودش را برای مردم چطور تعریف کرده است؟ صفت پیامبر ما امین است. دوست و رفیق با مردم است. در شأن نزول آیه حجاب دارد که میگوید: جوانی سر کوچهای ایستاده بود، یک خانمی آمد رد شود. این داشت نگاه میکرد، برگشت درون کوچه را نگاه کند، یک تیر چوبی از خانه بیرون زده بود، پیشانیاش خورد و خون آمد. دوید سمت پیامبر و گفت: چنین شده است! وقتی سرش خورد، آغوش باز پیامبر را دید و نزد او رفت. حاج آقای محل اگر پناهگاه باشد، مراجعه مردم هم به ما باید مثل پیغمبر باشد. قرار است او مراد ما باشد و ما مثل او رفتار کنیم. من با مردم چطور رفتار میکنم؟ آیا مردم هم به من اینطور مراجعه میکنند؟ اصلاً آغوش بازی میبیند؟ فکر میکند من شنونده حرفهایش هستم. فکر میکند اینجا مشکل من حل میشود. چرا جوان نزد پیغمبر دوید؟ جوان من امروز نزد رفیقش میرود که خدای نکرده کوری عصاکش کور دگر شود!
میگوید: حاج آقا تاجر بودم. مشکل مالی پیدا کردم. یکباره در این مسأله یکی از رفیقها گفت: میخواهی راحت شوی، مواد مخدر، تا جایی که بدبخت شد. اگر با آدمی ناآرام در ماشین نشستی و یکی کنار دستت است. بدو دیر شد. گاز بده! نگاه میکنی میبینی آرامش رانندگی تو به هم ریخت. من اصلاً اینطور نبودم. حالا صحنه دوم؛ پنج دقیقه هم دیر رسیدم عیبی ندارد، آرامشت را حفظ کن. اگر خواستید مصاحبت پیدا کنید با مصاحب دوست باشید. یکی از قطور ترین ابوابی که در روایات اخلاقی ما هست بحث دوست و همراه و همنشین است. اهلبیت(ع) اینجا میرسند ادبیاتشان فرق میکند. ببینید با چه کسانی نشست و برخاست دارید. فلانی آرام است، صحبت کردنش آرام است. مکالمهاش آرام است. در مقابل مشکلات چطور برخورد میکند. آرامش او به تو منتقل میشود. اخلاقیات مثل شرکتهای هرمی است. یکی آن بالا اخلاق خوبی دارد، نگاه میکند این خانواده خوش اخلاق هستند. بابا آن بالا خوش اخلاق بوده است. آدم میتواند اخلاقش را ضرب کند و اینها باقیات الصالحاتش میشود.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم و تذکر این نکات در زندگی امروز ما خالی از لطف نیست که همه ما به این آموزهها احتیاج داریم. قرار هست روزهای چهارشنبه از محضر حاج آقای سعیدی استفاده کنیم. این مباحث کاربردی است و برای زندگی امروز ما مورد نیاز هست.
شریعتی: انشاءالله زیارت امام رضا نصیب همه ما شود. کم کم داریم به ایام زیارتی حضرت نزدیک میشویم و روز مخصوص زیارتی آقا علی بن موسی الرضا، انشاءالله در طرح زیارت اولیها شرکت کنید. هرکس هرچقدر توانایی دارد در این طرح شرکت کند که بتوانیم کسانی را که تا به حال مشهد نرفتند را عازم کنیم. اشاره قرآنی امروز را بشنویم و بعد از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی برای ما بگویید.
حاج آقای سعیدی: ابتدای صفحه میفرماید: «فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَهِ» ما نجات دادیم. خدا رحمت کند آقای مجتهدی یک نکتهای را خیلی تکرار میکردند. میگفتند: خدا همان خداست، خدایی که حضرت نوح را از طوفان شدید نجات داد. ما اصحاب سفینه را نجات دادیم. آنهایی که سوار شدند بر راه نجاتی که ما تعیین کردیم. «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» خدا میگوید: اهلبیت(ع) سفینه نجات هستند. وقتی سوار شدی، «فَأَنْجَیْناهُ» خدا هم بر کارش قادر است. خدا هم نه پیر شده، نه ناتوان شده، خدا همان خداست. اگر از گناه فرار کردی، اگر مثل حضرت یوسف(ع) از گناه به سمت در بسته حرکت کردی، در بسته برایت باز میشود. اگر از مال حرام فرار کردی، اگر از هر نوع خطایی فرار کردی، خدا همان خدای حضرت یوسف است، خدا همین خدایی است که نجات میدهد. اصحاب سفینه اگر بودید، سفینه اهلبیت، سفینه امام حسین اسرع است. نجات پیدا میکنیم. انشاءالله خداوند ما را از شر شیطان و نفس نجات بدهد.
حاج شخ عبدالکریم حائری، به مرحوم مؤسس معروف بودند. ما نسبت به حضرت علی میگوییم: «علیٌ عدل» حضرت علی خود عدل است. حاج شیخ عبدالکریم حائری آدم را یاد باقیات الصحات میاندازد. حوزه علمیه قم، چیزی که الآن اینقدر طلبه و روحانی دارد. ایشان قال الصادق و قال الباقر را زنده میکند. حرف دین را زنده میکند. ایشان از دنیا رفته، اما چقدر الآن خدا بیامرزی میگویند. در شرایط سخت مرد کار بود. خدایا ما را شبیه این آدمها قرار بده، بتوانیم بعد از خودمان یک باقیات الصالحاتی داشته باشیم، مردم استفاده کنند. پرونده ما بعد از مرگمان بسته نشود.
شریعتی: یک جمع بندی از بحث امروز را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: وقتی به هم میریزیم نتیجه این است که دیگری را به هم ریختیم. پژواک عمل من است. یکوقتی در جایی بودم، یک خانمی آمد وضع حجاب نامناسبی داشت. گفت: من خیلی به هم ریخته هستم و دائماً اعصاب من خرد است. گفتم: شما ببین چه کسی را به هم ریختی. گفت: کاری به کسی ندارم. گفتم: شما با این وضعیت از خانه بیرون میآیی. یک خانم و آقایی هم تازه ازدواج کردند و از خانه بیرون میآیند. این دختر میبیند شوهرش چشمش به تو میافتد، دلش میلرزد. البته نگاه به نامحرم خیلی کار زشتی است و مرد نباید نگاه کند ولی ببین با حال این چه کار کردی؟ چه اتفاقی افتاد. مطمئن باش حال این را به هم ریختی، جایی حالت به هم ریخته شود. در دینمان یک کسب حلال داریم، یک خرج کردن حلال داریم. یک زیبایی را خدا به من داده و خدادادی است، یکی اینکه چطور خرج کنیم. از این عفت و زیبایی خودم در مسیر به دردسر انداختن دیگران استفاده کنم. از مال خودم هم میتوانم استفاده کنم. ولی در زور گفتن به دیگران، آرامش دیگران را به هم نزنیم تا آرامش ما به هم نخورد.
شریعتی: انشاءالله تمام دلها و قلبها مثل اقیانوس آرام باشد. توأم با آرامش و یاد خدای متعال و توسل به حضرات معصومین(ع). دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای سعیدی: خدایا آرامش قلبها، آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هرکجا هست خدایا به سلامت دارش. اللهم عجل لولیک الفرج! دلمان خیلی برای امام زمانمان تنگ است، خسته شدیم از اینکه نشستیم دعا کردیم و حرف زدیم ولی امام زمان را ندیدیم و نشنیدیم.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن *** به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن
خدایا بیاور روزی را که با همین چشم سر و ظاهرمان ببینیم، آن روزی که حرف او را بشنویم، صوت نورانی و رحمانی او را بشنویم و دلمان با او گره بخورد و عقلهای ما کامل شود. فرج و گشایش کارها در دعا برای فرج امام زمان است. خدایا به برکت این حرفی که از امیرالمؤمنین و حضرت حجت به میان آمد، دلهای ما را از آلودگیها، از نفسانیات، از خطوات شیطان پاک کن. فرج آقا امام زمان را نزدیکتر بفرما.
شریعتی: گفت: قصیدهای برایتان گفتم و عهد کردم تا برای شما نخواندم، برای هیچکس دیگری نخوانم. فرمود: بخوان دعبل و دعبل خواند و دانههای اشک از گوشههای چشم حضرت سرازیر شد و رسید به دو بیت از بقیه الله، حضرت فرمود: این دو بیت را روح القدس بر زبان تو جاری کردهاند. بخدا قسم اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد خداوند آن یک روز را آنقدر طولانی میکند تا مهدی ما قیام کند. کی و چه وقت؟ حضرت فرمود: ساعتش را فقط خدا میداند. به امید آن روز خواهیم ماند. سلام میکنیم به امام رضا(علیهالسلام).
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۷/۰۵/۱۰
.






