تو مرا یَا أَبَتا صدا بزن
۱۴۰۰-۱۰-۰۷ ۱۴۰۲-۰۷-۰۵ ۱۰:۵۳تو مرا یَا أَبَتا صدا بزن

تو مرا یَا أَبَتا صدا بزن
سادات! دوتا بدن را نوشتند در روزهای آخر عمر ذوب شدند مثل شبح، یعنی کسی تشخیص نمی داد توی رختخواب کسی هست یا نیست؛ یکی موسی بن جعفر هست در زندان، نوشتند آنقدر نحیف شده بود کسی از بالای زندان نگاه می کرد بدنش را نمیدید. یکی هم فاطمه زهرا سلام الله علیها بود که :
ما زالَت ناحِلَهُ الجسم بَاکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ
مخصوصاً روزهای آخر دیگر توان بلند شدن از جای نداشت. اوایل می آمد کنار قبر پیامبر می آمد بقیع یا احد، اما روزهای آخر ای دنیا چه کردی؟ خانمهای جوان میدانند من چه میگویم اگر یک زن جوانی بیمار بشود غالباً گریه می کند می گوید خدایا تا بچه هایم کوچک هستند نرونم بمانم این بچهها را بزرگ کنم به سرانجام برسانم. دنیا چه کردی که فاطمه با چهار تا بچه کوچک حاضر شده از این دنیا برود حاضر شده داغ فراق این چهار بچه را تحمل کند برود؟
بگذارید روضهام همان جمله ای باشد که اول گفتم؛ وقتی آیه نازل شد پیغمبر را به اسم صدا نزنید آمد گفت: یا رسول الله پیغمبر فرمود: نه تو مرا بابا جان یا ابتا یا ابَ صدا بزن. تو وقتی می گویی « یا ابَ » من آرام می شوم قلبم آرام می شود. روضه ی من همین یک جمله: هر وقت می گفت یا ابتا پیامبر شاد می شد جز یکجا یک « یا ابتا » پیغمبر را آتش زد، یک یا ابتا پیغمبر را به هم ریخت. می دانید کجا؟ بین در و دیوار آن جایی که صدا زد :
یا ابتا یا رسول الله هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ، این مزد رسالت است بابا؟
همه عهد خدا بشکسته بودند
علیه ما به هم پیوسته بودند
از آن رو پشت در افتادم از پا
که دست همسرم را بسته بودند
سخت تر از همه این هست که امام حسن ایستاده بود زینب کبری ایستاده بود جلوی چشم بچه ها به مادر جسارت شد. خدا رحمت کند آیت الله شیخ مرتضی حائری را سال ۶۶ فوت کرد من ایشان را زیاد دیده بودم پسر شیخ عبدالکریم حائری بود امام هم برایش پیام داد سال ۶۶ دوسال قبل از امام از دنیا رفت. ایشان میگفت: من یقین دارم بازوی فاطمه شکسته بود چون اگر نشکسته بود بعد از سه ماه هنوز متورم نبود. امام صادق فرمود : مادرم آن وقتی که به خاک سپرده شد هنوز بازویش متورم بود: « لفی عضدها مثل الدملج »، گفتند آقا چرا مادر شما شهید شد ؟ فرمود: به خاطر آن ضربهای که قنفذ به بازوی مادر ما زد. «لَکَزَها بِنَعْلِ السَیفِ»؛ می دانید شمشیر یک غلاف آهنی دارد به آن میگویند نعل سیف، فرمود با آن آهن شمشیر مادرم را زد.
الهی بشکند دست مغیره
میان کوچه ها بی مادرم کرد
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رخت ماتم بر تنم کرد
* روضه خوانی حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی
.


