Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه دوم: منبر یکپارچه (م 25) متن تولیدی جهان پس از مرگ

جهان پس از مرگ ۲ ؛ علت‌های ترس از مرگ

JahanPasAzMarg02

جهان پس از مرگ ۲ ؛ علت‌های ترس از مرگ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱-مرگ و فرار از مرگ ممکن نیست

شخصی نزد حضرت سلیمان آمد در حالی که آثار ترس و وحشت در چهر‌ه‌اش نمایان بود. حضرت سلیمان پرسید: «چه شده؟ و چه می‌خواهی؟» آن شخص گفت: «ای مرد بزرگ، امروز عزرائیل را دیدم، عزرائیل نگاه خشمناکی به من انداخت و از من گذشت،‌ من می‌ترسم که عزرائیل بیاید و جان مرا بگیرد. من همیشه از عزرائیل می‌ترسیدم و امروز از نگاه غضبناک او بیشتر ترسیدم. مردم می‌گویند که بادها در فرمان سلیمان است، پس تو می‌توانی به باد فرمان بدهی که مرا از این کشور بیرون ببرد. مردم می‌گویند که سلیمان حاجت مردم را روا می‌کند و حاجت من این است که به باد فرمان بدهی فوری مرا به کشور هندوستان ببرد.»

حضرت سلیمان فرمود: «بسیار خوب، مرگ و زندگی در اختیار من نیست اما باد در اختیار من است و من حاجت تو را روا می‌کنم. دستور می‌دهم باد تو را به هر جا که می‌خواهی ببرد.» آن روز گذشت و روز دیگر حضرت سلیمان عزرائیل را در بارگاه خود ملاقات کرد و از او پرسید: «ای عزرائیل، دیروز مردی پیش من آمد و شکایت داشت و می‌گفت عزرائیل غضبناک به من نگاه کرد و من ترسیدم، آن مرد از من خواهش کرد که به باد امر کنم او را به هندوستان ببرد و او را از این شهر دور کند. تعجب می‌کنم برای چه او را ترساندی و باعث شدی از خانه و کاشانه‌اش آواره شود.»

عزرائیل جواب داد: «من جز اطاعت فرمان خدا کاری ندارم و نگاهم به آن مرد از خشم و غضب نبود. دیروز آن مرد را در بیت‌المقدس دیدم و نگاهی که به او کردم از تعجب بود؛ چون من دستور داشتم که همان دیروز جان آن مرد را در هندوستان بگیرم، وقتی او را در بیت‌المقدس دیدم تعجب کردم. با خود گفتم اگر او مانند مرغ هم پرواز کند نمی‌تواند تا عصر خود را به هندوستان برساند؛ چون هنوز ساعت مرگش نرسیده بود با تعجب به او نگاهی کردم و از او گذشتم؛ اما بعد در ساعت معین او را در هندوستان دیدم و همان‌جا مرگ او فرا رسید و من او را قبض روح کردم.»[۱]

۲-علت ترس ما از مرگ چیست؟

ترس از مرگ یک مسئله عمومی است حتی برخی از افراد از نام مرگ هم فراری هستند. ترس به طور کلی دو گونه است: بعضی از ترس‌ها، ارزش و تقدسی ندارند و باید در رفع آن‌ها کوشید ولی برخی از ترس‌ها مقدس هستند.

۲/۱-جهالت

منشأ برخی از ترس‌ها بی‌ایمانی و جهالت است. در روایات متعددی به این‌گونه ترس‌ها اشاره شده است. امام هادی (ع) به بالین یکی از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او بسیار گریه می‌کرد و می‌ترسید. کسی از حضرت سؤال کرد: چرا ما این‌قدر از مرگ می‌ترسیم؟ امام فرمودند: از مرگ می‌ترسیم به این خاطر که نمی‌دانیم چیست و آن را نمی‌شناسیم.

راننده‌ای که در یک جاده تاریک و ناشناخته حرکت می‌کند، نگران است. از این وحشت دارد که هر لحظه چه اتفاقی پیش خواهد آمد. امام هادی (ع) فرمودند: فرض کن چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عین حال مریضی‌های پوستی و زخم‌هایی نیز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه این‌ها را با یک حمام رفتن و شستشو درمان شود و از رنج رهایی پیدا کنی، آیا در این صورت هم از حمام می‌ترسی و از آن بدت می‌آید؟ گفت: نه. فرمود: مرگ نیز چنین است. کسی که کثافات و آلودگی‌هایی بر جان او مانده و در دنیا پاک نشده، به‌وسیله مرگ شستشو داده می‌شود و از رنج‌ها خلاصی پیدا می‌کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه بعد از دنیا رفت.[۲]

امام جواد (ع) فرمود: مرگ مانند دارو است. کودکی که خاصیت دارو را نمی‌داند از آن فراری است اما آن کسی که عاقل است و می‌فهمد آن دارو او را از رنج خلاص می‌کند، به استقبال آن می‌رود.[۳]

۲/۲-تعلقات دنیایی

اگر شما روی کف دست خود چسب بزنید می‌توانید به راحتی و بدون درد آن را بکنید چراکه کف دست مو ندارد اما اگر آن را روی پا یا پشت دست خود بزنید که صدها مو در هم گره خورده، وقتی که چسب را بکنید درد دارد. گاهی انسان نسبت به امور مختلف دنیا تعلقات شدید پیدا کرده و به آن‌ها وابسته شده است، طبیعتاً برای چنین کسی مرگ یعنی دل کندن از آن متعلقات و دور شدن از محبوب.

شخصی از پیامبر پرسید: چرا من مرگ را دوست ندارم؟ حضرت فرمودند: آیا مال داری؟ دارایی‌ و سرمایه؟ گفت: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: فَقَدَّمْتَه؟ آیا از آن‌ها چیزی فرستاده‌ای؟ گفت: نه! پیغمبر فرمودند: «فَمِن ثَمَّ لا تُحِبُّ المَوت لِأنَّ قَلبَ الرَّجُلِ عندَ مَتاعِه»[۴]؛ به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری چراکه قلب انسان جایی است که پول و دارایی‌اش آنجاست.

۲/۳- گناه و ظلم

یکی دیگر از علل شایع ترس از مرگ، گناهان، ظلم‌ها و آلودگی‌هایی است که در وجود انسان است. همه می‌دانند که پس از مرگ میهمان سفره خود هستند و از دست‌پخت خود خواهند خورد؛ چیزی غیر از اعمال خود شخص نیست؛

اگر بار خار است خود کشته‌ای
اگر پرنیان است خود رشته‌ای[۵]

مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی‌آورند بلکه افراد با اعمال خود آن‌ها را به قبر می‌برند. ظلمت‌های قبر ظلم‌های نفس انسان است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که ظلم‌های ما ظلمت‌های روز قیامت است. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.

نقل می‌کنند که کنار روستای ملانصرالدین قبرستانی بود. زمانی که ملا در حال سر زدن به آنجا بود دید یک قبری شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشید. نزدیک غروب بود که جمعی از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. به خاطر سر و صدایی که ایجاد شده بود ملانصرالدین فکر کرد که نکیر و منکر هستند که آمده‌اند. ترسید و یک‌باره از جای خود بلند شد. وقتی آن افراد در تاریکی این صحنه را دیدند، اسب و قاطرهای آن‌ها رم کرد و به هم ریختند. وقتی فهمیدند که ملانصرالدین یک چنین کاری کرده است حسابی او را کتک زدند. او نیز با لباس پاره و خونی از دست آن‌ها فرار کرد و به منزل آمد. همسر او گفت: چه شده است؟ ملا جریان را تعریف کرد. زمانی که ملا آرام گرفت همسرش از او پرسید: از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدین گفت: اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند.

درواقع اگر قاطر کسی را رم ندهیم و در دنیا ظلمی نکنیم با ما کاری ندارند. امام مجتبی (ع) دوستی داشتند که بسیار شوخ بود. حضرت چند روزی او را ندیده بودند. وقتی او را دیدند گفتند: حالت چه طور است؟

او گفت: طوری زندگی می‌کنم که نه خدا از دستم راضی است و نه شیطان و نه خودم.

امام لبخندی زدند و علت را جویا شدند. آن فرد در ادامه گفت:

خدا از من انجام واجبات و ترک محرمات را خواسته در حالی که من همه این خواسته را انجام نمی‌دهم.

شیطان از من انجام محرمات را خواسته در حالی که من در این بین واجبات را هم انجام می‌دهم.

خودم هم از خودم راضی نیستم چون هر وقت می‌خواهم از زندگی لذت ببرم یاد مرگ می‌افتم و حالم گرفته می‌شود.

سپس از امام پرسید: چه می‌کنیم که از مرگ بدمان می‌آید؟

امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: برای این‌که شما آخرتت را خراب کردی و دنیایت را آباد؛ چه کسی دوست دارد از جای آباد به جای خراب برود؟[۶]

ضرب‌المثل معروفی است که می‌گوید اگر کسی خیانتی کرده می‌ترسد. اگر کسی دزدی کرده و یا در اداره‌ای رشوه‌ای گرفته تا چشمش به پلیس و حسابرس بیفتد، می‌ترسد. اگر این فرد نزد شما بیاید و بگوید چه کار کنم که نترسم؟ می‌گویید دزدی نکنید تا نترسید. این ترس مقدس نیست. در مورد اعمال ما هم همین‌طور است؛ باید وابستگی‌های خود را کم کنیم؛ سعی کنیم گناه نکنیم و یا اگر کرده‌ایم توبه کنیم. یکی از بهترین چیزهایی که می‌تواند جلوی گناهانی را که به عادت تبدیل شده و همچنین محبت به دنیا را بگیرد، همین یاد مرگ و شنیدن موعظه در رابطه با مرگ است. خواندن برخی دعاها نیز همین اثر را دارد؛ مثل مناجات حضرت امیرالمؤمنین در مسجد کوفه.

باید به مرور منشأ این ترس را از بین برد تا خود آن هم از بین برود.

۲/۴-عظمت خدا

برخی ترس‌ها مقدس هستند. در ادبیات دینی ما گفته شده که مؤمن باید خوف و رجا داشته باشد. ترس مؤمن از مرگ از جنس ترس آدم‌های دیگر از مرگ نیست؛ ترسی است که ناشی از معرفت و ایمان است. گاهی منشأ این ترس معرفت به این نکته است که انسان بعد از مرگ به محضر باعظمت خداوند وارد می‌شود. وقتی که بر شخصی وارد شوید که به جایگاه او واقف هستید، با این‌که می‌دانید شما را اذیت نمی‌کند و آدم خوبی است اما خود به خود ابهت آن شخص در دل شما دلهره‌ای ایجاد می‌کند.

مرحوم آیت اله شیخ محمد تقی آملی از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ایشان از اولین شاگردان مرحوم آقای قاضی بودند و تشرفی خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند. آن‌قدر جذبه و ابهت حضرت ایشان را گرفته بود که فرار کرده بود و حضرت را قسم داده بود که من دیگر نمی‌توانم جلوتر بیایم. این ترس به خاطر درک عظمت و معرفت است.

زمانی امام مجتبی (ع) گریه می‌کردند. بعضی افراد به ایشان گفتند: چرا گریه می‌کنید؟ شما فرزند رسول خدا هستید و کسی هستید که بیست سفر پیاده از مدینه به مکه رفته است. شما کسی هستید که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسیم کرده است. شما چرا گریه می‌کنید؟ حضرت فرمودند: به خاطر دو چیز گریه می‌کنم؛ اول، این‌که دوستان خدایی را ترک می‌کنم؛ و دوم، از هراس به ورود عالمی که حجاب‌ها برداشته می‌شود.[۷]

ایشان عظمت خدا را می‌داند وگرنه بحث ترس از اعمال نیست. ایشان می‌خواهد مرحله به مرحله در عوالمی حضور پیدا کند که سیر، سیر انا الیه راجعون است.

گاهی اوقات نیز فرد، مؤمن است و اعمال زیادی هم دارد اما از کم و کیف اعمال خود می‌ترسد که مبادا این اعمال برای سفر ابدی او کم باشد یا آن‌قدر خالص نباشد که لایق درگاه خدا باشد.

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم[۸]

این‌ها اهل عمل بودند اما اعمال خود را شایسته خدای متعال نمی‌دیدند. حضرت خدیجه (س) در آخر عمر خود در بستر مرگ گریه می‌کرد. حضرت رسول پرسید: چرا شما گریه می‌کنید؟ ایشان گفت: من می‌ترسم که آیا خدای من از من راضی است یا خیر.

این بانو فداکاری‌های بزرگی داشتند و اولین بانویی بودند که به پیامبر اکرم ایمان آوردند. همان‌جا جبرائیل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت: به حضرت خدیجه بفرمایید که خداوند فرمود من کمال رضایت را از شما دارم.

شهید مطهری درباره آیت‌الله بروجردی می‌گوید:

در همین کسالت قلبی که ایشان پیدا کرده بودند که منتهی به فوت ایشان شد ظاهراً سه چهار روز هم بیشتر طول نکشید. گفتند یک روزی ایشان در همان حال‌، خیلی متأثر بود و گفت که من خیلی ناراحتم از اینکه کاری نکرده‌ام و می‌روم. آن‌هایی که دور و بری هستند خیال می‌کنند در این مسائل هم تملق‌ گفتن خیلی خوب است [می‌گویند] ای آقا، شما چه می‌فرمایید؟ شما الحمدلله این همه توفیق پیدا کردید، این همه خدمت‌ها که شما کردید کی [کرده]؟! ای کاش ما هم مثل شما بودیم. شما که الحمدلله کارهایی که‌ کردید خیلی درخشان است. ایشان اعتنا نکرد به این حرف‌ها و در جواب آن‌ها این جمله را که حدیث است گفت: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر»؛  یعنی عمل را خالص بگردان که آن‌که نقد می‌کند، صرافی می‌کند و عمل را در محک می‌گذارد، او خیلی آگاه و بیناست، از زیر نظر او کوچک‌ترین عمل مغشوشی بیرون نمی‌رود؛ یعنی چه‌ می‌گویید ما کار کردیم؟! از کجا که این عمل‌های ما عملی باشد که واقعاً خلوص داشته باشد؟[۹]

این ترس از روی معرفت و ایمان است. این ترس، ترس مقدسی است و از فرد جدا نمی‌شود؛ سازنده است و اثر مثبت دارد و اثر مثبت آن این است که فرد مدام عمل خود را بیشتر و خالص‌تر خواهد کرد.

۳-آرزوی مرگ

۳/۱-اهمیت عمر و طول عمر

عمر، یکی از نعمت‌های بزرگ خداست. بزرگان دین ما سعی می‌کردند از نعمت عمر که خدای متعال به آن‌ها ارزانی داشته، بهترین بهره را ببرند تا به سعادت حقیقی قرب الهی نائل شوند و دعا برای طولانی شدن عمر یکی از آموزه‌های دینی ماست؛ چنانکه امام سجاد علیه السلام دعا می‌فرماید: «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ»[۱۰] و در دعای دیگری از امام صادق علیه السلام وارد شده است: «أَنْ تُطِیلَ عُمُرِی وَ أَنْ تُوَسِّعَ عَلَیَّ فِی رِزْقِی وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ‏.»[۱۱] چراکه طولانی بودن عمر انسان در این دنیا فرصتی برای انجام کارهای خیر بیشتر است تا توشه پربارتری برای زندگی ابدی و همیشگی خود داشته باشیم.

۳/۲-آرزوی مرگ ممنوع

اگر آرزوی مرگ ناشی از کم‌صبری و بی‌تابی در برابر مشکلات دنیایی باشد، به هیچ عنوان جایز نبوده و روا نیست چراکه سختی‌ها و گرفتاری‌ها در این دنیا مسیری برای امتحان ماست و وقتی در برابر امتحان آرزوی مرگ می‌کنیم، درواقع نشانه عجز و ناتوانی ماست.

وقتی سیره و سبک زندگی پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم‌السلام را مرور می‌کنیم، این نکته مشخص می‌شود که آن بزرگان که الگوی کامل و جامع در سبک زندگی هستند به هیچ عنوان در مقابل سختی‌ها و مشکلات دنیا آرزوی مرگ نمی‌کردند بلکه با مشکلات دنیا به سختی مبارزه کرده و با اعلام رضایت از قضای الهی صبور بودند.

شیخ صدوق روایتی را در کتاب امالی نوشته است با این مضمون که روزی پیغمبر اسلام صلی‌الله علیه و آله به عیادت بیماری رفته و از احوال او جویا شدند. آن بیمار شروع به ابراز ناراحتی کرد و با گله و شکایت از درد و بیماری، آرزوی مرگ خودش را کرد. [پیغمبر فرمود:] آرزوی مرگ نکنید، دعا برای مرگِ خودتان نکنید؛ اگر شما آدمِ خوبی هستید، وقتی [شما] ان‌شاءالله چند سال دیگر و جوان‌هایتان ان‌شاءاﷲ شصت هفتاد سالِ دیگر زنده ماندید، طبعاً بر احسانِ خودتان خواهید افزود[۱۲] و کفه‌ حسنات خودتان را سنگین خواهید کرد. اگر این زندگیِ طولانی زحماتی دارد، مشکلاتی دارد، خطراتی دارد، این حُسن را هم دارد که اگر انسان اهل احسان و اهل تقوا باشد، کفه‌ حسنات خودش را روز‌به‌روز افزایش می‌دهد.

اگر هم گناهکاری و محسن نیستی؛ باز هم آرزوی مرگ نکن چراکه اگر عمرت طولانی باشد اجلِ تو را عقب می‌اندازند تا تو عذرخواهی کنی.[۱۳]

بنابراین، فرصتِ حیات فرصتِ خوبی است؛ مرگ را آرزو نکنید!

۳/۳-استثنائات آرزوی مرگ

اطمینان از حسن عاقبت

اولین استثنا برای کسی است که یقین داشته باشد که خداوند به او نظر خاصی دارد و خیالش از آخرتش راحت باشد. یقین داشته باشد که هر که باشد و هرچه باشد، در آخرت نگرانی ندارد. چنین کسی می‌تواند تقاضای مرگ کند؛ چراکه یک لحظه دور بودن از خدا و کرامات او و بهشت او برایش سخت و بی‌دلیل است لکن کسی به چنین اطمینانی نمی‌رسد: «تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین‏.»[۱۴] این ادعا مربوط به یهودی‌های پرمدعاست که می‌گفتند ما فرزندان خدا هستیم. می‌گفتند ما عزیزدردانه خدا هستیم.[۱۵] همچنین مدعی بودند که خیال ما تخت است که جهنم نمی‌رویم یا نهایتاً به سبب گوساله‌پرستی چند روزی بیشتر جهنم نمی‌رویم.[۱۶] ادعا می‌کردند که جز ما کسی بهشت نمی‌رود[۱۷] و در آیه دیگری با اشاره به این‌که شش‌دانگ بهشت را برای خود می‌دانستند می‌فرماید: اگر راست می‌گویید و خیالتان راحت است و فکر می‌کنید کسی جز شما به بهشت نمی‌رود، آرزوی مرگ کنید: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآخرهُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین‏.»[۱۸] اگر این‌طور است که ادعا می‌کنید دلیلی ندارد که بخواهید در این دنیا بمانید؛ اما بلافاصله قرآن می‌فرماید:

«وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ»[۱۹]؛ اصلاً و ابداً این‌ها به سبب اعمالشان آرزوی مرگ نمی‌کنند. کارهای زشت کرده‌اند و می‌دانند که جهنم در انتظارشان است. نه‌تنها آرزوی مرگ نمی‌کنند؛ که بیش از هر کس دیگری عاشق ماندن هستند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاهٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ…»[۲۰]؛ از همه بیشتر عاشق ماندن هستند و بعضی از آن‌ها دوست دارند هزار سال زنده بمانند.

اما به فرموده قرآن، زندگی کردن مشکل را حل نمی‌کند. مشکل عمل آن‌هاست.

این‌ها آیات ۹۴ تا ۹۶ سوره بقره است. قرآن که می‌خوانید به توالی آیات توجه کنید. پیوستگی آیات خیلی مهم است. آن‌ها می‌گویند: بهشت مال ماست. قرآن می‌فرماید: پس آرزوی مرگ کنید. آن‌ها نمی‌کنند؛ چون می‌دانند چه خبر است.

امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرماید: هیچ یک از شما آرزوی مرگ نکند، مگر این‌که شرط وثیق داشته باشد؛[۲۱] ابن ابی الحدید در تبیین نکته می گوید: یعنی به عملش و کارنامه‌اش مطمئن باشد.[۲۲]

معمولاً این حالت وثوق به عمل برای ما پیش نمی‌آید؛ نه آن‌قدر خام و نپخته‌ایم که خود را عزیزدردانه بدانیم و نه به اعمالمان آن‌قدر مطمئن هستیم که از قاعده کلی مستثنا شویم.

ترس از سوء عاقبت خود و دیگران

دلیل منطقی دیگر برای مذموم بودن آرزوی مرگ این است که جهنم خطرناک است. نباید آرزوی مرگ کرد چراکه باید ایستاد و بهشت را آباد کرد. عمر برای همین است.

اگر در شرایطی انسان اطمینان پیدا کرد که ماندن در دنیا بهشت را از او خواهد گرفت و «دفع ضرر محتمل» به این است که در دنیا نماند؛ اگر انسان یقین پیدا کرد که زندگی کردن به دینش آسیب می‌زند، می‌تواند و بلکه باید تقاضای مرگ کند. اگر شرایط طوری شود که انسان برای قیامتش بترسد و خطر آن‌قدر مهم باشد (از نظر کمیت و کیفیت) که نماندن برایش بهتر شود؛ انسان می‌تواند و بلکه باید آرزوی مرگ کند. این‌که به بزرگان علمای ما برای قبول مسئولیت التماس می‌کرده‌اند و در خانه آن‌ها را می‌زده‌اند؛ این‌که مرجعیت در خانه‌شان را می‌زد و این‌ها در را می‌بستند؛ برای همین بوده است؛‌چون برای آخرتشان می‌ترسیدند.

مرحوم استاد (آیت‌الله مجتبی تهرانی) می‌فرمودند:

(در زمان نقل خاطره) شصت سال قبل مسئولیتی (مرجعیت) را بر دوش یک از اهل معرفت گذاشتند. او دنبال آن مسئولیت نرفته بود و برای رسیدن به آن تلاش و رقابت نکرده بود [این‌ها عین تعابیر آن مرد بزرگ است]. آن فرد تعدادی از صلحا را جمع کرد و گفت: من دعایی می‌کنم و شما آمین بگویید: خدایا اگر من از عهده این مسئولیت برنمی‌آیم، مرگ من را برسان. استاد ما می‌فرمود: چهل روز نگذشت که من در مجلس ترحیم او شرکت کردم.

آدم از قیامت بترسد این‌طوری می‌شود. استاد ما می‌فرمود: من از بعضی تعجب می‌کنم که رقابت می‌کنند تا این بار را به دوش بکشند. اگر انسان احتمال داد که ماندنش برای دینش ضرر دارد، ایراد ندارد برای رسیدن مرگش دعا کند. ممکن است ماندن فرد برای دین خودش ضرر نداشته باشد؛ ولی برای دین دیگران ضرر داشته باشد. در این حالت هم اشکالی ندارد. من مهم نیستم. دین مهم است.

مرحوم مجلسی نامه امیر المؤمنین را در بحارالانوار نقل کرده است و آنجا «وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ» را نقل می‌کند، می‌گوید هیچ کس نباید آرزوی مرگ کند و این قاعده‌ای کلی است[۲۳] و در اصطلاح طلبگی «تأویل به محال» شده است و کسی نمی‌تواند به حالت استثنای آن قاعده برسد؛ اما ایشان روایتی را از امام هشتم با این مضمون نقل می‌کنند که: امام هشتم از نماز جمعه بازمی‌گشتند و عرق و غبار بر پیشانی مبارک نشسته بود. دستان مبارک را بالا بردند و دعا کردند: «خدایا اگر خروج از این وضعیت با مرگ است، مرگ من را برسان.»[۲۴] مرحوم مجلسی در ذیل این روایت می‌فرماید:

معلوم می‌شود که در جاهایی می‌شود آرزوی مرگ کرد.[۲۵] چرا امام رضا آرزوی مرگ کردند؟ چون بعضی از مردم نادان خیال می‌کردند امام رضا با مأمون خوش است و از ولایتعهدی راضی است و به خاطر دنیا دینش را از دست داده است. امام آرزوی مرگ کردند تا مردم با این سوءظن به هلاکت نیفتند و دینشان را از دست ندهند.

مهم‌تر و پیش از این روایت، آیه قرآن است. قرآن می‌فرماید: پس از این‌که حضرت مریم (س)، این بانوی جوان پاک‌دامن بی‌کس‌وکار باحیا، بدون داشتن همسر باردار شد، درد زایمان او را پای درخت خرما کشاند و با خود گفت: کاش قبل از این جریان‌ها مرده بودم و چنین روزی را ندیده بودم.[۲۶]

مفسران وقتی به این آیه می‌رسند، سؤال می‌کنند: چرا مریم با آن مقام شامخ آرزوی مرگ کرده است؟ برخی گفته‌اند این امری طبیعی است. دختر جوان باآبرویی از خاندان کرامت را در نظر بگیرید که باردار شده و حرفش را کسی گوش نمی‌کند، طبیعی است که چنین آرزویی بکند.

بسیاری از مفسران می‌گویند: تقاضای مرگ ایشان به خاطر شدت حیای ایشان بود. حتی تصور بی‌عفتی هم آن‌قدر برایش سنگین بود که می‌گوید کاش مرده بودم و حتی تصور بی‌عفتی هم درباره من نمی‌شد.[۲۷] برای یک زن مؤمن به مبدأ و معاد، عفت و پاک‌دامنی از جان مهم‌تر است. می‌گوید کاش بمیرم و تهمت بی‌عفتی به من زده نشود. یک زن مؤمن زندگی را برای چه می‌خواهد؟ برای حیا و عفت.

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان از قول امام صادق (ع) در خصوص این آیه و علت تقاضای مرگ از سوی حضرت مریم (س) می‌گوید: این خانم بزرگوار در تمام قومش یک مرد سراغ نداشت که تیزهوش و تیزبین باشد و از او دفاع کند و بگوید که مریم به گناه آلوده نشده است و از این‌که مردم به او گمان بد ببرند خجالت می‌کشید.[۲۸]

شاید هم مریم با خودش فکر کرده باشد: ای کاش مرده بودم و مردم به گناه نمی‌افتادند. اگر ماندنم باعث این است که مردم دینشان را از دست دهند، نباشم بهتر. اگر زندگی به ضرر دین خود انسان یا دین مردم بود، آن زندگی به درد نمی‌خورد. آدم بمیرد بهتر است.

شهادت

شهادت‌طلبی آرزوی مرگ نیست. متفاوت است. شهادت‌طلبی، شرط وثیق است و چه شرط وثیقی! و بالاتر از آن خیری نیست. اولین قطره خون شهید که به زمین ریخته می‌شود، همه گناهانش شسته می‌شود.[۲۹] شهید نظر می کند به وجه الله. این همه‌اش سود است؛ ضرری ندارد؛ معامله‌ای سراسر سود است و به همین علت اصلاً تمنای مرگ نیست.

پیامبر خدا (ص) در یکی از سخنرانی‌ها حوادث بعد از خودشان را توضیح داده‌اند که شرح آن در خطبه ۱۵۶ آمده است. امیرالمؤمنین (ع) در آن جلسه حاضر بوده است و می‌فرماید: روز جنگ احد که خیلی‌ها شهید شدند و من توفیق شهادت نیافتم؛ مگر شما نفرمودید: بشارت باد بر تو که شهادت در پیش روی توست؟ پس چه شد؟[۳۰]

ظاهراً منظور حضرت علی این است که در آن شرایط فتنه بعد از پیامبر، دین در خطر است و ایشان نگران دین خودشان هستند و دنبال شهادت هستند تا با خیال راحت از این دنیا بروند.

پیامبر فرمودند: شهادت در انتظار توست، اما وقتی شهادت به سراغت آید چگونه صبر می‌کنی؟ علی علیه السلام پاسخ می‌دهد: یا رسول الله! موقع شهادت که موقع صبر نیست. موقع شادی و شکر است.‌‌‌‌‌‌‌‌[۳۱]

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: به خدا قسم انس من با مرگ از انس فرزند با پستان مادرش بیشتر است،[۳۲] البته ایشان مولی المتقین است و این موضوع در مورد همه متقین هم هست؛ خود حضرت در خطبه متقین فرمود: اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آن‌ها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی‌گرفت.[۳۳]

پی نوشت ها:

[۱] برگرفته از مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۴۹.

[۲] وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع عَلَى مَرِیضٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ یَبْکِی وَ یَجْزَعُ مِنَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّکَ لَا تَعْرِفُهُ أَ رَأَیْتَکَ إِذَا اتَّسَخْتَ وَ تَقَذَّرْتَ وَ تَأَذَّیْتَ مِنْ کَثْرَهِ الْقَذَرِ وَ الْوَسَخِ عَلَیْکَ وَ أَصَابَکَ قُرُوحٌ وَ جَرَبٌ وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْغَسْلَ فِی حَمَّامٍ یُزِیلُ ذَلِکَ کُلَّهُ أَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَدْخُلَهُ فَتَغْسِلَ ذَلِکَ عَنْکَ أَ وَ مَا تَکْرَهُ أَنْ لَا تَدْخُلَهُ فَیَبْقَى ذَلِکَ عَلَیْکَ قَالَ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَذَاکَ الْمَوْتُ هُوَ ذَلِکَ الْحَمَّامُ وَ هُوَ آخِرُ مَا بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ تَمْحِیصِ ذُنُوبِکَ وَ تَنْقِیَتِکَ مِنْ سَیِّئَاتِکَ فَإِذَا أَنْتَ وَرَدْتَ عَلَیْهِ وَ جَاوَزْتَهُ فَقَدْ نَجَوْتَ مِنْ کُلِّ غَمٍّ وَ هَمٍّ وَ أَذًى وَ وَصَلْتَ إِلَى کُلِّ سُرُورٍ وَ فَرَحٍ فَسَکَنَ الرَّجُلُ وَ اسْتَسْلَمَ وَ نَشِطَ وَ غَمَّضَ عَیْنَ نَفْسِهِ وَ مَضَى لِسَبِیلِهِ (معانی الأخبار، ۲۹۰).

[۳] قِیلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ص مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمِینَ یَکْرَهُونَ الْمَوْتَ قَالَ لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَکَرِهُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ کَانُوا مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَحَبُّوه‏… (معانی الأخبار، ص ۲۹۰).

[۴] خصال صدوق، ج ۱، ص ۱۳، ناشر: جامعه مدرسین‏، قم: ۱۳۶۲.

[۵] شاهنامه فردوسی

[۶] …یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَالُنَا نَکْرَهُ‏ الْمَوْتَ‏ وَ لَا نُحِبُّهُ قَالَ فَقَالَ الْحَسَنُ ع لِأَنَّکُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْیَاکُمْ وَ أَنْتُمْ تَکْرَهُونَ النُّقْلَهَ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَى الْخَرَابِ (معانی الأخبار، ص ۳۹۰).

[۷] لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ ع الْوَفَاهُ بَکَى فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَبْکِی وَ مَکَانُکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِی أَنْتَ بِهِ وَ قَدْ قَالَ فِیکَ مَا قَالَ وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حَجَّهً مَاشِیاً وَ قَدْ قَاسَمْتَ مَالَکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى النَّعْلَ بِالنَّعْلِ فَقَالَ إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهِ (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص ۴۶۱).

[۸] حافظ شیرازی

[۹] معاد، شهید مطهری، ص ۱۹.

[۱۰] الصحیفه السجادیه، دعای بیستم.

[۱۱] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۴، ص ۱۶۱.

[۱۲] فَقالَ رَسولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ): لا تَتَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّکَ اِن تَکُ مُحسِناً تَزدَد اِحساناً اِلى اِحسانِک (الأمالی (للطوسی)، ص ۳۸۵).

[۱۳] وَ اِن تَکُ مُسیئاً فَتُؤَخَّرُ تُستَعتَبُ فَلا تَمَنَّوُا المَوت (الأمالی (للطوسی)، ص ۳۸۵).

[۱۴] بقره،‌۱۱۱.

[۱۵] قَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ (مائده، ۱۸).

[۱۶] لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَهً (بقره،‌۸۰).

[۱۷] وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ (بقره، ۱۱۱).

[۱۸] سوره بقره آیه ‌۹۴

[۱۹] سوره بقره آیه ‌۹۵

[۲۰] سوره بقره آیه ‌۹۶

[۲۱] وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِیق‏ (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۳، ص ۵۰۸).

[۲۲] قال ابن أبی الحدید أی لا تتمن الموت إلا و أنت واثق من أعمالک الصالحه أنها تؤدیک إلى الجنه و تنقذک من النار (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۳، ص ۵۰۹).

[۲۳] أقول على هذا یحتمل أن یکون نهیا عن تمنی الموت مطلقا فإن ذلک‏ الوثوق لا یکاد یحصل لأحد سوى الأنبیاء و الأئمه ع (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۷۹، ص ۱۰۸).

[۲۴] انَ الرَّضا علیه السلام اِذا رَجَعَ یَوْمَ الْجُمُعَهِ مِنَ الْجامِعِ وَقَدْ أَصابَهُ الْعَرَقُ وَ الْغُبارُ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قالَ: أَللّهُمَّ إِنْ کانَ فَرَجى مِمّا أَنَا فیه بِالْمَوْتِ فَعَجِّلْهُ إِلىَّ السّاعَهَ وَ لْمَ یَزَلْ مَغْمُوما مَکْروُبا، إِلى أَنْ قُبِضَ علیه السلام (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۷۹، ص ۱۷۷).

[۲۵] یدل على جواز تمنی الموت فی بعض الأحوال و یحتمل أن یکون ذلک لإزاله وهم بعض الجاهلین الذین کانوا یظنون أنه ع مسرور بقرب المأمون راض بأفعاله متوقع لولایه عهده.

[۲۶] فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَهِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا (مریم،۲۳).

[۲۷] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص ۷۹۰.

[۲۸] انّها لم تر فى قومها رشیداً ذا فراسه ینزّهها من السّوء (همان).

[۲۹] أَوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِ الشَّهِیدِ کَفَّارَهٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّیْنَ فَإِنَّ کَفَّارَتَهُ قَضَاؤُه‏ (من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص ۱۸۳ ).

[۳۰] فَقُلْتُ یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ عَنِّی الشَّهَادَهُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَهَ مِنْ وَرَائِکَ (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۲۰).

[۳۱] فَقَالَ لِی إِنَّ ذَلِکَ لَکَذَلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْرِ (همان).

[۳۲] وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏ (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۲).

[۳۳] وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ‏ الَّذِی‏ کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۳).

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *