Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه اول: منبر یکپارچه (م 25) متن تولیدی جهان پس از مرگ

جهان پس از مرگ ۱ ؛ آثار یاد مرگ

JahanPasAzMarg01

جهان پس از مرگ ۱ ؛ آثار یاد مرگ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱-مرگ ، حقیقتی قطعی و غیرقابل‌انکار

مرد روی تخت گران‌قیمت قصر نشسته بود و به حادثه‌های عجیب امروز فکر می‌کرد:

«این دیگر چه رسمی است؟ چرا مردم شهر همگی در مقابل دروازه شهر جمع شده بودند؟ چرا تا مرا دیدند به طرفم دویدند؟ چرا مرا روی شانه‌هایشان نشاندند و به قصر آوردند؟ مگر این شهر حاکم و فرمانروا ندارد؟ شاید مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته‌اند!…»

همه چیز برایش مثل یک رؤیا بود. نمی‌توانست باور کند؛ صبح وقتی برای اولین بار وارد این شهر می‌شد، مسافری تنها و خسته بود و امشب، سلطان مردم این سرزمین!

روز‌ها یکی‌یکی می‌آمدند و می‌رفتند ولی کسی به پرسش‌های پادشاه جواب درستی نمی‌داد. این رفتار مرموز اطرافیان، او را بیشتر نگران می‌کرد، تا این‌که روزی مخفیانه لباس مردم عادی شهر را پوشید و از قصر بیرون رفت. همین‌طور که قدم‌زنان به اطراف نگاه می‌کرد از بازار شلوغ شهر سر درآورد. در شلوغی و سر و صدای بازار هر کس مشغول کاری بود. با کنجکاوی به اطراف نگاه می‌کرد که ناگهان گرمی دستی را روی شانه‌هایش احساس کرد. سر جایش میخکوب شد. سرش را که برگرداند پیرمردی مهربان را دید.

– جناب سلطان! شما اکنون باید در قصر باشید. با این سر و وضع در بازار چه می‌کنید؟!

دست و پایش را گم کرد. نمی‌دانست چه جوابی بدهد. پیرمرد او را شناخته بود. بریده‌بریده گفت: «می‌خواستم، می‌خواستم، آخر می‌دانید…»

پیرمرد لبخندی زد و گفت: «از روز اول هم معلوم بود که آدم زیرکی هستید. حتماً می‌خواهید بدانید که در این شهر چه خبر است؟ و علت رفتار عجیب مردم این شهر چیست. حالا خوب گوش کنید تا من برایتان توضیح دهم:

سال‌های سال است که مردم این شهر طبق یک رسم قدیمی، در روز معینی کنار دروازه شهر جمع می‌شوند و اولین کسی که وارد شهر می‌شود را به دوش می‌گیرند و او را به قصر می‌برند و پادشاه خود می‌سازند. آن‌ها تا یک سال به تمام دستورات پادشاه عمل می‌کنند و فرمان‌بردار او هستند، سال بعد دوباره همگی کنار دروازه شهر جمع می‌شوند و برای انتخاب سلطان جدید، چشم به دروازه شهر می‌دوزند؛ بنابراین، هیچ پادشاهی در این شهر نمی‌تواند بیش از یک سال بر مردم حکومت کند.»

: پس تکلیف پادشاه قبلی چه می‌شود؟

– او را به کشتی سوار می‌کنند و به جزیره‌ای می‌برند و در آنجا می‌گذارند.

: میدانی آن جزیره کجاست؟

– من این موضوع را به پادشاهان پیشین نیز گفتم ولی آنان توجهی نکردند. اگر شما بخواهید من نشانی آن جزیره را به شما خواهم داد…

آن شب تا نزدیک صبح در قصر قدم می‌زد و فکر می‌کرد:

«می‌توانم تا سال بعد در این قصر در کمال آسایش زندگی کنم و از حکومت لذت ببرم. الآن همه چیز شهر در اختیار من است. اصلاً دلیلی ندارد با فکر کردن به آینده خودم را ناراحت کنم… اما فقط یک سال؟! بعد از آن چه کار کنم؟ اگر بخواهم این یک سال را به خوش‌گذرانی بپردازم، در آن جزیره بدون آب و غذا، بدون خانه و سرپناه چگونه زندگی کنم؟»

انتخاب سختی بود. آسایش یک ساله و رنج همیشگی یا یک سال زحمت و در عوض راحتی همیشگی؟

اما بالاخره نزدیک صبح بود که تصمیم خودش را گرفت.

از فردای آن روز، به‌جز رسیدگی به کارهای مردم و تلاش صادقانه برای حل مشکلات آنان، با راهنمایی‌های پیرمرد دانا، چند دوست قابل‌اعتماد پیدا کرد و برنامه خودش را برای آن‌ها توضیح داد.

او تمام هدایایی را که مردم شهر می‌آوردند، به دوستان نزدیکش می‌داد تا با آن‌ها برایش مصالح ساختمانی، نهال‌های درخت و گله‌های گوسفند را خریداری کنند. او دیگر هیچ‌چیز از اموالش را در قصر نگه نمی‌داشت.

از آن پس هر چند روز یک‌بار، بدون این‌که کسی خبردار شود، با یک کشتی از ساحل شهر به جزیره می‌رفت و مصالح ساختمانی، نهال‌های درختان و گله‌های گوسفندان را با خود به آنجا می‌برد.

کشاورزان و کارگران مورد اعتماد پادشاه نیز هر روز به همراه خدمتکاران نزدیک وی به جزیره می‌رفتند و همه چیز طبق برنامه پیش می‌رفت تا این‌که یک شب نیمه‌های شب ناگهان احساس کرد نمی‌تواند دستانش را حرکت دهد. چشمانش را که باز کرد با صحنه عجیبی روبه‌رو شد. نگهبانان قصر دست و پای سلطان را بسته بودند و می‌خواستند او را با خودشان ببرند.

– ببخشید جناب سلطان! دوره یک‌ساله حکومت شما به پایان رسیده است و شما همین حالا باید به همراه بیایید.

: کجا بیایم؟ من آماده نیستم. کمی به من فرصت بدهید.

– متأسفانه چنین چیزی ممکن نیست.

– پس لااقل بگذارید وسایل شخصی‌ام را بردارم.

– خیلی متأسفم! ما چنین اجازه‌ای نداریم. دوره حکومت شما تمام شده و ما باید شما را در هر حالی که باشید به همراه خود ببریم.

وقتی او را از در قصر بیرون می‌بردند، در میان جمعیت انبوهی که آمده بودند تا برای آخرین بار پادشاه را ببینند، چشمش به پیرمرد دلسوز و دانا افتاد که با رضایت به او نگاه می‌کرد.

همین که کشتی به جزیره رسید، مأموران، سلطان را نزدیک ساحل به آب انداختند و بازگشتند.

آن‌ها نمی‌دانستند که در این شب تاریک، عده زیادی در جزیره منتظر ورود دوست عزیزشان یعنی پادشاه هستند و قصر بزرگ و زیبای او را که در میان باغی قرار داشت برای آمدنش آراسته‌اند.

سال‌ها بعد، مردم آن شهر بزرگ از دریانوردان می‌شنیدند که در وسط دریا شهری زیبا و بی‌نظیر هست…[۱]

قصه‌ای که شنیدید داستان واقعی زندگی ماست. در این دنیا هستیم اما در این دنیا نمی‌مانیم. باید به دنیای دیگری برویم. برای آبادی آن جهان باید در این دنیا تلاش کنیم و به فکر آن جهان باشیم اما متأسفانه ما غافلیم؛ هم از مرگ و هم از جهان پس از مرگ.

مرگ حقیقتی قطعی و غیرقابل‌انکار برای هر موجود زنده است که خداوند چشیدن طعم آن را به‌عنوان یک قانون کلی بیان نموده، می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ[۲] این آیه دلالت بر عمومیت سخن حق‌تعالی دارد و این‌که هر صاحب‌نفسی ناچار و ناگزیر است از چشیدن طعم مرگ و تفاوتی نمی‌کند که این موجود حیوان باشد یا گیاه و یا فرشته؛ پس هر موجود زنده‌ای به‌ناچار خواهد مرد مگر خداوند تعالی که او زنده است و نمی‌میرد و او اوّل و آخر تمام اشیاء است. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّـکَ[۳]

ما از مرگ می‌ترسیم و حتی سعی می‌کنیم به فکر آن هم نباشیم در صورتی که به ما توصیه شده است به آن توجه کنیم.

۲-اهمیت یاد مرگ

در منابع دینی ما به‌طور بسیار جدی به یاد مرگ پرداخته شده است. حدوداً در یک هزار و دویست آیه قرآن از مرگ، منازل و مراحل بعد از مرگ صحبت به میان آمده است. این نشان‌دهنده اهمیت مسئله است. مرحوم علامه مجلسی در سه جلد بحارالانوار صدها هزار روایت در این باره جمع‌آوری کرده است. در معارف دینی ما به این مسئله پرداخته شده است و بعد از توحید مسئله‌ای مهم‌تر از یاد مرگ نداریم. این نشان می‌دهد که سِّر عمیقی در این مسئله هست اگرچه ما آن را جدی نمی‌گیریم.

۲/۱-یاد مرگ انسان‌ساز است

اکثر آیات مربوط به معاد و مرگ و آخرت در سوره‌های مکی قرآن است؛ یعنی سیزده سالی که پیامبر در مکه بود و سخت‌ترین دوران را می‌گذراند. دورانی که باید انسان‌های نابی تربیت بشوند که خودساخته باشند و بتوانند سختی‌های گسترش دین را تحمل کنند و در این راه فداکاری بکنند. از آثار یاد مرگ استفاده شده تا این سازندگی عظیم ایجاد بشود. هیچ عاملی از نظر تربیتی و رشد و اهمیت به اندازه یاد مرگ سازنده و مربی نیست.

پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله فرمود:

کسی که همواره به یاد مرگ باشد از هوی و هوس‌ها چشم‌پوشی می‌کند.[۴]

یاد مرگ از دستورالعمل‌های عرفا به شاگردانشان است. آیت‌الله جمال گلپایگانی مرجع تقلیدی بزرگ و همدرس آیت‌الله بروجردی و از عرفای بزرگ بود. او در اصفهان شاگرد آخوند کاشی بود که به او توصیه کرده بود شب‌های جمعه حتماً به قبرستان برود و در آنجا توقف و درنگ و تأمل بکند. ایشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضی بود و ایشان هم همین توصیه را داشته‌اند. آقای گلپایگانی خیلی به قبرستان وادی‌السلام می‌رفت و در زمینی که قبری نبود می‌نشست. او بعد‌ها همان‌جا دفن شد.

عده بسیاری‌ از شاگردان مرحوم‌ آیت‌الله‌العظمی‌ حاج‌ میرزا علی آقا قاضی‌ رضوان‌ الله‌ علیه‌، نقل‌ کرده‌اند که‌ ایشان‌ بسیار به وادی‌السلام‌ نجف‌ برای‌ زیارت‌ اهل‌ قبور می‌رفت‌ و زیارتش‌ دو و سه‌ و چهار ساعت‌ به‌ طول‌ می‌انجامید. در گوشه‌ای‌ ‌ به‌ حال‌ سکوت‌ می‌نشست؛ شاگردها خسته‌ می‌شده‌ و برمی‌گشتند و با خود می‌گفتند: استاد چه‌ عوالمی‌ دارد که‌ این‌طور به‌ حال‌ سکوت‌ می‌ماند و خسته‌ نمی‌شود!

عالِمی‌ بود در تهران، بسیار بزرگوار و متّقی‌ و حقّاً مرد خوبی‌ بود؛ مرحوم‌ آیت‌الله‌ حاج‌ شیخ‌ محمّد تقیّ آملی‌ رحمه‌ الله‌ علیه‌. ایشان‌ از شاگردان‌ سلسله اوّل‌ مرحوم‌ قاضی‌ در قسمت‌ اخلاق‌ و عرفان‌ بوده‌اند.

از قول‌ ایشان‌ نقل‌ شده‌:

من‌ مدّت‌ها می‌دیدم‌ که‌ مرحوم‌ قاضی‌ دو سه‌ ساعت‌ در وادی‌السلام‌ می‌نشینند. با خود می‌گفتم‌: انسان‌ باید زیارت‌ کند و برگردد و به‌ قرائت‌ فاتحه‌ای‌ روح‌ مردگان‌ را شاد کند؛ کارهای‌ لازم‌تر هم‌ هست‌ که‌ باید به‌ آن‌ها پرداخت‌.

این‌ اشکال‌ در دل‌ من‌ بود امّا به‌ احدی‌ ابراز نکردم‌؛ حتّی‌ به‌ صمیمی‌ترین‌ رفیق‌ خود از شاگردان‌ استاد.

مدّت‌ها گذشت‌ و من‌ هر روز برای‌ استفاده‌ از محضر استاد به خدمتش‌ می‌رفتم تا آنکه‌ از نجف‌ اشرف‌ عازم‌ بر مراجعت‌ به‌ ایران‌ شدم‌ ولیکن‌ در مصلحت‌ بودن‌ این‌ سفر تردید داشتم‌؛ این‌ نیّت‌ هم‌ در ذهن‌ من‌ بود و کسی‌ از آن‌ مطلع‌ نبود.

شبی‌ می‌خواستم‌ بخوابم‌؛ در اتاقی‌ بودم‌ که در طاقچه پائین‌ پای‌ من‌ کتاب‌ بود، کتاب‌های‌ علمی‌ و دینی‌؛ در وقت‌ خواب‌ طبعاً پای‌ من‌ به‌سوی‌ کتاب‌ها کشیده‌ می‌شد. با خود گفتم‌ برخیزم‌ و جای‌ خواب‌ خود را تغییر دهم‌ یا نه‌؛ و فکر کردم لازم‌ نیست‌؛ چون‌ کتاب‌ها درست‌ مقابل‌ پای‌ من‌ نیست‌ و بالاتر قرار گرفته‌، این‌ هتک‌ حرمت‌ کتاب‌ نیست‌. در این‌ تردید و گفتگوی‌ با خود بالاخره‌ بنا بر آن‌ گذاشتم‌ که‌ هتک‌ نیست‌ و خوابیدم‌.

صبح‌ که‌ به‌ محضر استاد مرحوم‌ قاضی‌ رفتم‌ و سلام‌ کردم‌، فرمود: علیکم‌ السّلام‌. صلاح‌ نیست‌ شما به‌ ایران‌ بروید و پا دراز کردن‌ به‌سوی‌ کتاب‌ها هم‌ هتک‌ احترام‌ است‌.

بی‌اختیار هول‌زده‌ گفتم‌: آقا شما از کجا فهمیده‌اید؟

فرمود: از وادی‌السلام‌ فهمیدم.

۲/۲-پاداش شگفت‌انگیز

یاد مرگ، نقشی بسیار سازنده در زندگی انسان دارد به گونه‌ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاد آورندگان آن را، هم‌درجه شهدا معرفی می‌کند:

«قِیلَ یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ عِشْرِینَ مَرَّهً.»[۵]

ایشان در روایت دیگری می‌فرماید: برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفکّر یاد مرگ.[۶]

۲/۳-نورانی شدن و صفای دل

قلب و دل انسان بر اثر اشتغال به امور دنیوی زنگار غفلت و بی‌خبری به خود می‌گیرد و یاد مرگ می‌تواند زداینده این آلودگی‌ها و روشنی‌بخش قلب و وجود آدمی باشد؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن سؤالی به این موضوع اشاره فرمودند:

همچنان که آهن زنگ می‌زند، این دل‌ها نیز زنگار می‌بندد. عرض شد: ای رسول خدا! صیقل دادن آن‌ها به چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن و یاد مرگ.[۷]

گوید اندر نزع از جان آه مرگ
این زمان کردت ز خود آگاه مرگ
این گلوی مرگ از نعره گرفت
طبل او بشکافت از ضرب شگفت[۸]

۲/۴-یاد مرگ و مقدمه سازی برای ظهور

در وصف یاران ولی‌عصر آمده که آن‌ها تمنای شهادت دارند. امام صادق (ع) در روایتی می‌فرماید:

آنان برای شهادت دعا می‌کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند و شعارشان یا لثارات الحسین (ع) است.[۹]

این یعنی تعلقات ندارند و سبک‌بار هستند نه این‌که می‌خواهند همین الآن شهید بشوند.

۳- آیا یاد مرگ افسردگی نمی‌آورد؟

شاید برخی تصور کنند جوانان از شنیدن این مباحث مکدر و ناراحت می‌شوند اما چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:

۳/۱- اول: کسی ایمن نیست

واقعاً کسی ضمانت نداده که ما به پیری برسیم و در جوانی نمیریم. رابطه حضرت عزرائیل با گرفتن جان ما، یک رابطه دفعی و آنی است. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که همه چیز تدریجی است و عالم مادی همین است. وقتی می‌خواهد باران بیاید، قبل از آن هوا ابری می‌شود و صدای رعد و برق می‌آید. قبل از آمدن شب و روز نشانه‌هایی است. ما به امور تدریجی و زمانی عادت کرده‌ایم و فکر می‌کنیم که حضرت عزرائیل هم با سر و صدا و نشانه می‌آید و جان ما را می‌گیرد. مثلاً فکر می‌کنیم که اول باید یک پیری یا بیماری بیاید بعد حضرت عزرائیل جان فرد را بگیرد. حضرت عزرائیل موجود مجرد است نه مادی و جان ما هم مجرد است. رابطه حضرت عزرائیل با جان ما رابطه آنی و دفعی است نه تدریجی. شبیه اراده کردن است. این که اراده کنید آب بخورید، این اراده آنی است. البته ممکن است تا حرکت کنید و لیوان آب را بردارید زمانی طول بکشد ولی اراده شما آنی به ذهنتان می‌آید. وقتی اجل فرا برسد پیر و جوان ندارد. آیت‌الله اراکی اشک می‌ریخت و این ابیات را می‌خواند:

یا من بدنیاه اشتغل             قد غرّه طول الأمل‏
و الموت یأتی بغته             و القبر صندوق العمل‏

ای کسی که مشغول شدی و و طولانی بودن آرزوهایت تو را به خودش مغرور کرده، مرگ ناگهان به سراغ تو می آید و بدان قبر تو صندوقچه اعمال تو خواهد بود.[۱۰]

کسی نباید خودش را ایمن از مرگ بداند؛ باید همیشه آماده بود. به آیت‌الله شیرازی گفتند: اگر یقین داشته باشید که یک هفته دیگر مرگ شما فرا می‌رسد چه کار می‌کنید؟ گفت: همان کاری که تا به حال می‌کردم.

این یعنی ایشان حواسش از جوانی جمع بوده است.

۳/۲- دوم: یاد مرگ باعث استفاده از فرصت‌ها می‌شود

جوان باید به یاد مرگ باشد تا قدر فرصت‌ها را بداند چون وقتی سنی از او بگذرد دیگر نمی‌تواند کاری بکند و به گذشته‌اش با حسرت نگاه می‌کند. وقتی سن بالا رود به راحتی نمی‌توان همه چیز را جبران کرد؛ بعضی از تعلقات ریشه‌دارتر می‌شود و نمی‌توان بعضی صفات را از خود دور کرد.

در تاریخ است که هارون الرشید به اطرافیانش گفته بود: ببینید کسی از پیران هست که در زمان پیامبر زنده بوده باشد و حدیثی را به‌طور مستقیم از ایشان شنیده باشد یا نه. پیرمردی را پیدا کردند. او را در سبدی گذاشتند (زیرا نمی‌توانست راه برود) و نزد هارون الرشید آوردند. هارون پرسید: تو پیامبر را دیده‌ای؟ گفت: بله من هفت‌ساله بودم که پیامبر را دیدم و یک جمله از او شنیدم. پیامبر فرمود: به مرور که انسان پیر می‌شود دو خصلت در او جوان می‌شود اگر خودش را تربیت نکند؛ یکی حرص و دیگری آرزوهای طولانی. هارون الرشید خوشحال شد و کیسه‌ای دینار طلا به او داد. پیرمرد تا در خروج رفت ولی دوباره او را برگرداندند و پیرمرد گفت: آیا من هر ماه این مواجب را دارم؟ هارون الرشید خندید و گفت: رسول اکرم راست می‌گفت. من داشتم فکر می‌کردم که تو تا دم در زنده می‌مانی یا نه و آن‌وقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستی!

در پیری تعلقات بیشتر می‌شود. پس باید از فرصت جوانی برای خودسازی استفاده کرد؛ و بهترین چیزی که انسان را به سمت خودسازی و استفاده از فرصت‌ها سوق می‌دهد یاد مرگ است. امیرالمؤمنین در نامه سی‌ویک نهج‌البلاغه به امام حسن (ع) می‌فرماید: زیاد یاد مرگ و یاد آن چیزی که بعد از مرگ است باش تا مغلوب مرگ نشوی.

با چشم بستن روی موضوع، واقعیت حذف نمی‌شود. یاد نکردن از مرگ سبب از بین رفتن مرگ نمی‌شود بلکه به بد مردن منجر می‌شود.

یاد مرگ، برخلاف آنکه تصور می‌شود باعث تلخ‌کامی است، نشاط و زنده‌دلی را در پی دارد چراکه مهم‌ترین اثر یاد مرگ سبک‌بالی و واداشتن انسان به کار و تلاش بیشتر است. درست مثل ایام امتحان که دانشجوها بیشتر درس می‌خوانند چون می‌دانند آزمون در پیش دارند.

در داستان‌های قدیمی آمده که پادشاهی از شدت پرخوری بیمار شد. اطباء جمع شدند و شورای طبابت تشکیل دادند و به این نتیجه رسیدند باید وزن کم کند و کمتر غذا بخورد وگرنه خواهد مرد. وقتی خواستند به پادشاه بگویند وزیر اعظم از این کار ممانعت کرد و گفت: پادشاهی که من می‌شناسم اراده ترک پرخوری را ندارد. وزیر برای این‌که مشکل حل بشود نزد پادشاه رفت و گفت: اطباء می‌گویند تا آخر ماه بیشتر زنده نیستی. هرچقدر دلت می‌خواهد بخور. شاه با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شد. از شوق و ذوق و به دنبال آن از پرخوری افتاد تا این‌که بعد از مدت کوتاهی وزن کم کرد و بیماری‌اش خوب شد. یاد مرگ باعث شد پادشاه به خوراک بی‌رغبت بشود. یاد مرگ افسردگی نمی‌آورد؛ نشاط‌آور است.

یکی از روش‌های برطرف کردن غم، فکر کردن درباره مرگ است. به ما توصیه شده که با یاد مرگ، اندوه را از دل ببریم و به سرور برسیم.[۱۱] کسی که مرگ‌اندیش باشد، غم از دلش می‌رود!

اندوه باید از دل زدوده شود، چون اندوه یعنی کفر، ناسپاسی، بی‌خدایی و بی‌عقلی! با عقل اندوه‌ها را از دل بیرون بریزید تا به حال خوش معنوی برسید؛ این یک راه مهم برای رسیدن به سرور معنوی است.

۴-راهکار یاد مرگ

۴/۱-بهانه‌ها

باید بهانه‌های مختلفی را برای مرگ‌اندیش بودن ایجاد کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می‌فرماید: هرگاه بهار شد، زیاد به فکر نشور (قیامت) باشید که شبیه بهار است.[۱۲] بهار یک بهانه است که انسان به یاد مرگ بیفتد و به آن توجه بکند. پیامبر وقتی از خواب بلند می‌شد می‌فرمود: سپاس خدایی را که ما را حیات بخشید بعد از آن‌که ما را میراند و بازگشت به سوی اوست.[۱۳]

۴/۲-نشانه‌ها

بعد از بهانه‌ها، نشانه‌ها می‌توانند ما را به یاد مرگ بیندازند. یکی از کارهایی که می‌تواند به انسان کمک کند رفتن به قبرستان است. در آنجا تأمل کنیم و خلوتی داشته باشیم و به قلبمان بفهمانیم که ما هم به اینجا گذر خواهیم کرد.

۴/۳-موعظه

حضرت علی (ع) به بعضی افراد می‌فرمودند: من را موعظه کن. آن فرد می‌گفت: شما همه را می‌دانید. حضرت فرمودند: در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.[۱۴] انسان باید بشنود.

دوستی می‌گفت: پدرم وقتی می‌خواست مادرم را برای نماز صبح اول وقت بیدار کند می‌گفت: خانم بلند شو. آن‌قدر بخوابیم که دیگر کسی نیست که ما را صدا بزند.

موعظه می‌تواند نوشتاری هم باشد. کتاب منازل الاخره محدث قمی و کتاب سیاحت غرب آقای قوچانی از این نمونه است. آقای مطهری با آیت‌الله قوچانی ارتباطی داشته و از ایشان پرسیده: چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته‌ای؟ ایشان فرمودند: مقداری از احادیث و روایت استفاده کردم و مقداری هم از مکاشفات. نیازی به تأکید نیست که مکاشفه، خیال و خواب نیست.

۴/۴-وصیت کردن و کفن خریدن

وصیت کردن همیشه مستحب نیست؛ گاهی واجب است. کسی با وصیت کردن نمی‌میرد و نیازی هم نیست وصیت‌نامه نوشتن خود را در بوق و کرنا کنیم. نوشتن وصیت و هر از گاهی مرور کردن آن، و حتی دیدن کفن، انسان را از دنیا جدا می‌کند و به انسان تذکر می‌دهد.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: کسی که کفنش با او در خانه‌اش باشد، از غافلان به شمار نمی‌آید.[۱۵]

شرکت در تشییع‌جنازه هم از این قبیل است. می‌فرماید: هنگامی‌که جنازه کسی را برداشتی، فکر کن که گویا خود تو آن کسی هستی که [در تابوت است و] آن را برداشته‌اند.[۱۶]

 

پی نوشت ها:

[۱] پیام های آسمانی پایه هفتم، برگرفته از منازل الاخره‌ شیخ عباس قمی.

[۲] همه کس چشنده مرگ است (عنکبوت، ۵۷).

[۳] هر کس که بر زمین موجود است در معرض فنا است و پاینده است ذات پروردگار تو (الرحمن، ۲۶ و ۲۷).

[۴] مَن تَرقَّبَ المَوتَ تَرَکَ اللّذّات (شهاب‌الاخبار، ص ١۴۶).

[۵] به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: آیا کسی با شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: بلی، کسی که در شبانه‌روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۲، ص ۱۰۴).

[۶] اَفْضَلُ الْعِبادَهِ ذِکْرُ الْمَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَکُّرِ ذِکْرُ الْمَوتِ (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۶، ص ۱۳۷).

[۷] اِنَّ الْقُلُوبَ تَصدَأُ کَما یَصدَأُ الْحَدِیدُ. قِیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَما جَلاَؤُها قالَ قِراءَهُ الْقُرْآنِ وَذِکْرُ الْمَوْتِ (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۲، ص ۱۰۴).

[۸] مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش ۲۲.

[۹] [رِجَالٌ] یدْعُونَ بِالشَّهَادَهِ وَ یتَمَنَّوْنَ أَنْ یقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اَللَّهِ شِعَارُهُمْ یا لَثَارَاتِ اَلْحُسَینِ (ع) (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۵۲، ص ۳۰۸).

[۱۰] دیوان علی بن ابی طالب، ص ۳۱۲.

[۱۱] ذِکْرُ الْمَوْتِ مَسَرَّهُ کُلِّ زَاهِدٍ وَ لَذَّهُ کُلِّ مُؤْمِنٍ (عیون‌الحکم،۲۵۵).

[۱۲] اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فاکثِروا ذِکرَ النُّشُورَ (تفسیر الرازی – فخر الدین الرازی، ج ۱۷، ص ۱۷).

[۱۳] الحَمْدُ لله الذِی أحْیَانا بَعْدَ مَا أمَاتَنَا* وإلَیْهِ النَشُور (بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۷۳، ص ۲۱۹).

[۱۴] ده گفتار شهید مطهری، ص ۲۶۵، انتشارات صدرا،‌ چاپ نوزدهم.

[۱۵] مَنْ کانَ مَعَهُ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۳، ص ۲۵۶).

[۱۶] اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَهً فَکُنْ کَاَنَّکَ اَنْتَ الْمَحمُولُ (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۳، ص ۲۵۸).

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *