ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ حضور کودکان در مسجد
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۰-۲۴ ۸:۱۳ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ حضور کودکان در مسجد

ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ حضور کودکان در مسجد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: «السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»
سلام میکنم به همهی دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، اربعین هم تمام شد و ما ماندیم و خاطرهی خوش این روزها پیاده روی و شور و حماسهی مردم در زیارت سیدالشهداء، چه آنهایی که با پای پیاده رفتند و چه آنهایی که با پای دل زائر حرم سیدالشهداء شدند. انشاءالله در دنیا و آخرت مشمول شفاعت و دستگیری امام حسین(ع) باشیم. حاج آقای بهشتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و بینندگان و شنوندگان عزیز سلام میکنم. به همه زائرانی که از هرجای عالم به کربلا آمدند، سلام میکنم. آرزوی سلامتی برای همه داریم. سالهای اولی که این حرکت شروع شده بود بیشتر مردان میرفتند و این سالها دیگر کل اعضای خانه، کودک و نوجوان و پیر میروند شبیه کاروانی که امام حسین(ع) همراه خود آورد از همه سنین و شغلها و نژادها یک ترکیب مردمی، از خداوند میخواهیم جهان را برای تشریف فرمایی منجی اسلام حضرت مهدی موعود آماده و همه ما و خانواده و دوستان ما را از زمینهسازان حرکت جهانی قرار بدهد، انشاءالله.
شریعتی: ما در مورد تربیت دینی و تربیت عبادی صحبت میکنیم، بعد با یک موضوع بسیار مهم تحت عنوان مسجد و حالا در مورد انس کودکان با مساجد و نحوه دعوت آنها صحبت میکنیم. امروز ادامه بحث را خواهیم شنید.
حاج آقای بهشتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
در این فاصله عزیزانی با پیامک دوست داشتند اطلاع بدهند ما در شهرمان مساجدی داریم که جوانها پرشور حضور دارند. در شهرهایی مثل خوزستان، اصفهان، فارس، خراسان زیاد شنیدم که به صورت ابتکاری برای حضور بچهها سرمایهگذاری میکنند و حسابهایی را باز میکنند برای کارهای فرهنگی بچهها، مسجد از خیرین پول جمع میکنند، ابتکاراتی به خرج میدهند که بچهها را چطور جذب کنند.
ابتدا از قرآن شروع کردیم، سیرهی پیامبر ناتمام ماند. موارد زیادی هست که پیامبر عزیز ما وقتی میخواستند مسافرت بروند با بچهها خداحافظی میکردند. گاهی شخصیتها غافل میشوند، بچهها را جزء جمعیت حساب نمیکنند. بزرگترها و صاحب منصبها اما پیامبر با بچهها خداحافظی میکرد. از سفر که برمیگشت بچهها به استقبال میآمدند. پیامبر بچهها را روی دوشش سوار میکرد و به اصحاب میفرمود: شما این کار را بکنید. حتی در آیندهها چهل سال بعد، پنجاه سال بعد، بچههای آن روز که بزرگسالان پنجاه شصت ساله شدند، به همدیگر میگفتند: من در فلان سال در کودکی، در ماجرا بر دوش کدامیک از صحابه نشسته بودم. یعنی خاطراتش برای دهها سال بعد هم در ذهن بچهها وجود داشت.
این قصه خیلی زیباست که پیامبر عزیز ما نشسته بودند، امام حسن و امام حسین وارد شدند و حضرت به احترام آنها بلند شدند. کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی طول کشید پیامبر به استقبال آنها رفتند، آغوش باز کردند، هردو را بر دوش خود سوار کردند و راه افتادند و فرمودند: فرزندان عزیزم مرکب شما چه مرکب خوبی و شما چه خوب سوارانی هستید و پدرانتان بهتر از خود شما! وجوه احترام پیامبر در این برخورد نگاه کنید، اولاً بلند شدند و ایستادند. معمولاً ما وقتی بلند میشویم که یک شخصیتی وارد شود. بچهها را خیلی توجه نمیکنیم، دو تا بچه وارد مسجد شدند، امام جماعت، بزرگها، خانمها و آقایان بلند شوند پیش پای این بچهها و بعد منتظر ماندند بچهها برسند. به استقبالشان رفتند و آنها را در آغوش کشیدند. اینها نمونههایی از سیرهی پیامبر است که این بچه از مسجدی خاطرات خوشی در حافظهاش هست. میگوید: من همیشه به مسجد تعلق خاطر دارم.
یک خاطره بسیار زیبا، راوی میگوید: روزی پیامبر جهت اقامه نماز عصر عازم مسجد شد. سر راه مسجد کودکان را دید که مشغول بازی هستند. از بازی دست کشیدند، چون دیده بودند پیامبر نوههای خودش را روی دوشش سوار میکند، روی دوش پیامبر پریدند. مردم منتظر پیامبر بودند، پیامبر با خوشرویی شروع به بازی کردن با بچهها کردند. بلال حبشی که مسئول اذان گفتن و اقامه نماز بود، آمدند در کوچه با این صحنه روبرو شدند. خواستند بچهها را دور کنند، حضرت مانع شدند و فرمودند: وقت نماز تنگ شود بهتر از این است که دل بچهها تنگ شود. بلال به خانه برو و یک چیزی که بچهها دوست دارند بیاور. بلال به منزل پیامبر رفت و هشت گردو آورد. پیغمبر فرمود: بچهها حاضر هستید مرکب خود را به هشت گردو بفروشید؟ آنها گردوها را گرفتند و پیامبر خودش را بازخرید کرد و در راه مسجد در حالی که لبخند بر لب داشت، میفرمود: برادرم یوسف را به چند درهم و مرا به چند گردو فروختند!
در ذهنم هست همین خبرها وقتی به شهرهای دوردست دنیا میرسید مردم ایمان میآوردند. اهالی دنیا وقتی میشنیدند پیامبری اینگونه ظهور کرده است، هنوز آیات قرآن را هم نشنیده بودند، میگفتند: این یک انسان آسمانی است. کسی که به بچهها اینقدر احترام میگذارد و محبت میکند، این درست است. ما که الآن افتخار میکنیم پیرو پیامبر و اهلبیتشان هستیم در مساجدمان یک چنین رفتارهایی به فراوانی باید از ما دیده شود. یک خاطره دیگر اینکه امام حسن(ع) نماز ظهر و عصر را در محضر پیامبر در مسجد خواندند. همین که پیامبر سلام نماز را دادند، رو کردند به نمازگزاران و فرمودند: سر جایتان بنشینید. یک ظرف حلوایی آوردند و پیامبر بین نمازگزاران تقسیم کردند. امام حسین فرمود: به من رسیدند. یک مقداری حلوا در دهانم گذاشتند و ایست کردند، فرمودند: عزیزم باز هم میخواهی؟ برای بزرگترها یک سهمیه بود اما به من که رسیدند، ایست کردند ببینند باز هم میخواهم. من گفتم: بله! حدیث داریم اگر پذیرایی میکنید از بچهها شروع کنید. در پذیراییها گاهی غافل میشویم، میگویند: اول مردها، در حالی که اول باید از خانمها پذیرایی کرد. شاید خانمی شیرده باشد و گرسنه باشد. اینکه پیامبر توجه دارد، هم در پذیرایی و هم وقتی به بچه میرسد مجدد سؤال میکند میل داری؟ اینها هست که خاطره خوشی از مسجد در ذهن بچه به جا میگذارد.
خدا رحمت کند شهید مطهری کتابی دارد به نام گفتارهای معنوی، مثل همه کتابهای شهید مطهری کتاب فوق العادهای است. بخشی از این کتاب را انتخاب کردم که بخوانم. شهید مطهری یک فقیه است، فیلسوف است و او این مطالب را گفته است. در تفسیر این آیه که «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (طه/۱۳۲) ای پیامبر خانوادهات را به نماز سفارش کن و خودت به نماز پافشاری کن. مطهری مینویسد که بچهها را باید از کودکی به نماز تمرین داد. بچهها را باید در محیط مشوق نماز خواندن برد. یعنی مسجد، این به تجربه ثابت شده که اگر بچه به مسجد نرود و اگر در جمع نباشد و نماز خواندن را نبیند به این کار تشویق نمیشود. چون حضور در جمع مشوق انسان است. چرا از روز اول پیامبر به نماز جماعت مأمور بود؟ اولین نمازی که پیامبر اقامه کردند، سه نفری بودند. همین پیادهروی، فرض کنید از اینجا تا حضرت عبدالعظیم بیست کیلومتر است. تنهایی انگیزه نداریم اما میشنویم بچههای سمت خدا میروند، این همراهی خیلی تأثیر دارد.
خواندم که گروهی از آمریکا به ژاپن آمده بودند و مدت سه سال بررسی میکردند که دلایل پیشرفت پر شتاب ژاپنیها چیست؟ چون ژاپنیها و آلمانیها اسمشان سر زبانهاست که سختکوش هستند. بعد از سه سال چند کلمه را بدست آوردند یکی کار جمعی است. تحقیق جمعی، کتاب جمعی، تجارت کنیم، خدمت کنیم، اینکه چند نفر بیایند یک کاری را انجام بدهند به همدیگر نیرو میدهند. مطهری میگوید: بچه وقتی میبیند یک جمعی نماز میخوانند، روحیه میگیرد. آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت میبیند، روح عبادت بیشتری پیدا میکند. وقتی مسجد تمیز و معطر باشد، آدمها خوشرو باشند، نشاط جمعی بالا میرود. باید با بچههای خودمان برنامه مسجد رفتن داشته باشیم. امروز در سایت امور مساجد تهران نگاه میکردم، استانها و شهرستانها الهام بگیرند. دیدم نرم افزاری برای موبایلها درست کردند به نام مسجد یاب، شما میخواهی مسجد بروی، یکی اینکه نزدیکترین مسجد کجاست؟ پانزده شانزده مورد گزینه دارد. پانزده مسجدی که مهدکودک دارد، محلی برای نگهداری کودکان دارد. مسجدی که نماز صبح و ظهر و مغرب و عشا به جماعت اقامه میشود. مسجدی که پارکینگ دارد. مسجدی که کتابخانه دارد، مسجدی که تالاری برای اجتماعات دارد. این ابزاری که در اختیار ماست برای این اهداف باید استفاده کنیم. در تهران بیش از دو هزار مسجد است که ممکن است دویست تا مکانهایی باید برای نگهداری کودکان، بازی بچهها، یا ساختمانهایی در مسجد هست برای نگهداری بچهها، این اطلاع رسانی چقدر خوشایند است. شهید مطهری فرمود: ما باید با بچههای خودمان برنامه مسجد رفتن داشته باشیم.
دهه آخر ماه صفر من در مسجد قبای تهران منبر میروم. یک شب آقایی آمد و گفت: میشود شما فردا شب دو تا منبر بروید؟ گفت: من مدیر یک مدرسه نزدیک این مسجد هستم، فردا شب میخواهم ۱۵۰ بچه را همراه پدرشان اینجا بیاورم، شما یک نمازی بخوانید و یک صحبت کوتاهی بکنید. من قبول کردم. فردا شب نماز را خواندیم، منبر رفتیم و همه به خانه رفتند، این بار سیصد نفر وارد مسجد شدند، سیصد پسر و سیصد پدر، یکی در میان پسر و پدر به صف ایستادند. هفته گذشته حدیثی خواندم که امام باقر فرمود: پدرم امام زین العابدین(ع) میفرمود: بچهها را صفهای آخر جا ندهید، لا به لای بزرگترها باشند. خیلی تصویر قشنگی بود. نماز را خواندیم و ده دقیقه صحبت کردیم. من با عقیده این را گفتم که امام زمان(ع) این منظره را دوست دارد که پدرها با پسرها و مادرها با دخترها مسجد بیایند. به آن آقایان گفتم که ممکن است شما در مناطق شمال تهران، مسجد به خانهتان دور باشد. ولی هفتهای یکبار، ماهی یکبار بروید. دست پسرها در دست پدرها، دست دخترها در دست مادرها، مطهری میگوید: باید برنامه داشته باشیم و بچهها را همراه خودمان به مسجد ببریم. در راه بازگشت هم خوردنیهای خوشمزه بخریم. پیغمبر فرمود: خوردنیهای خوشمزه را روزهای جمعه برای بچههایتان بخرید. نماز جمعه رفتند، در راه بازگشت یا پوشاک یا خوراکی میخرند. خاطره خوشی از نماز جمعه در حافظه بچه میماند.
تا بچهها با مساجد آشنا شوند، شهید مطهری میفرماید: باید به این نکته ظریف توجه داشت که منع بچهها از مسجد با منع مادر او نیز ارتباط تنگاتنگ دارد. اگر بگوییم: بچهها مسجد نیایند، معنایش این نیست که مادرها نیایند. زیرا مادران که معمولاً مسئولیت تربیت فرزندان را بیشتر از پدرها به عهده دارند و در مراعات چنین امری سالیانی را اقدام میکنند، اگر اینطور بگوییم باید بگوییم: محکوم هستند به خانه نشینی و محرومیت از مساجد الهی، یعنی مادری که بزرگترین مسئولیت تربیتی را بر عهدهاش گذاشتهاند و بیشتر از همه نیازمند به آموزش و کسب فضایل و اخلاق و معنویت است، به عنوان اساسیترین ابزار مربیگری اسلامی اینها را دارد باید به جرم مادر بودن از حضور در پایگاه عظیم فکری و معنوی محروم باشند. همه باید کمک کنیم. بچهها از کودکی مسجد بیایند و شیرینیهای مسجد را تجربه کنند. بچههای ما سرمایه آینده ما هستند. به نظرم در مسجد باید از همه طیفهای سنی باشند. صفر تا ۱۰، ۱۰ تا ۲۰، ۳۰ تا ۴۰، تا ۹۰ ساله باید در مسجد باشند. خانمهای شلوغ و آقایان شلوغ باشند. از اقشار مختلف، دانشجو، کشاورز، طلبه باشند.
شهید مطهری به مشکل دیگری که در شهرسازی در کشور ما هست، آپارتمان نشینی، قدیم خانهها حیاطدار بود و فضای سبز داشت. قدیم شش خانوار در یک خانه بودند، حیاط بود، حوض آب بود. شهید مطهری میگوید: مساجد باید فضای سبز داشته باشد که وقتی بچه وارد میشود صندلی باشد قبر از ورود به شبستان که برای بچه خوشایند باشد. مطهری میگوید: ما باید به عنوان مقدمه واجب، یعنی اگر گفتیم: انس بچهها با مسجد واجب است، مقدماتی را باید فراهم کنیم، در ساخت مسجد، حیاط مسجد یا ساختمانهای نزدیک مسجد یک فضاهایی را فراهم کنیم که بچه به مسجد علاقهمند شود. امروزه به منظور جلب و جذب کودکان و نوجوانان به مساجد پیشبینی فضای سبز، مجتمعهای ورزشی و تفریحی و برنامهریزی در اداره امور آنها از باب وجوب مقدمه واجب باید مورد توجه خاص متولیان مساجد قرار بگیرد.
من افتخار داشتم سالها مسئول اقامه نماز وزارت آموزش و پرورش بودم. یکی از کارهایی که استانهای ما، شهرستانهای ما به صورت خودجوش انجام میدادند و گزارش را برای وزارتخانه میفرستادند، طرحی بود تحت عنوان پیوند مسجد و مدرسه، مثلاً در تهران سه هزار مسجد و سه هزار مدرسه است. یک جایی هست یک مسجد وسط است و پنج مدرسه اطرافش است یا بالعکس، مدیر مدرسه با امام جماعت نشستند تفاهم کردند، نگاه کردند مسافت مدرسه تا مسجد چقدر است؟ اگر خیلی نزدیک است هر روز دانش آموزان به مسجد بیایند. این طرف کوچه مسجد و این طرف مدرسه است. هر روز بچهها بیایند نمازشان را در مسجد بخوانند. نمازگزاران هم استقبال کنند، حدیث داریم روز قیامت چند کس شکایت میکنند، یکی مسجد است. یکی قرآن است و یکی عالم است. اینها شکایت میکنند. یکی از شکایتها ممکن است این باشد آی مسجدیها! در مسجد شما نوجوان و جوان کم بود. چرا بچهها را نیاوردید؟ چرا برای جذب جوان و نوجوان پول نگذاشتید؟
شریعتی: به نظرم دغدغهی این کار را نداریم. هیأت امنا و مسجدیها برای جذب جوانان فکر کنند و راهکار پیدا کنند.
حاج آقای بهشتی: در همان هیأت امنا باید چند نفر جوان باشند. جوان دانشجو، طلبه، فرهنگی، خوش فکر، این را هدف قرار بدهند. بعضی از طرحها را نوشتم که اینها چه تعاملهایی، یک جاهایی مسجدیها به مدرسه بیایند و یک جاهایی مدرسهایها به مسجد بیایند. مثلاً در مناسبتها معلمها بیایند برای مسجدیها سخنرانی کنند. ایشان معلم همین مدرسه است که نزدیک مسجد ما هست. چقدر زیبا حرف میزند و چه اطلاعات قشنگی دارد. یا روز معلم میشود من یک مدت کوتاهی امام جماعت مسجدی بودم، با روز معلم همزمان شد. یک تعدادی از مسجدیها را آماده کردیم، هدایایی برای معلمها تهیه کردیم و در صبحگاه تشکر کردیم. شب همان روز هم تعدادی از معلمها به مسجد رفتند و سخنرانی کردند. در مدارس مسابقات هست. مسابقه ورزش، دوچرخه سواری، پیادهروی، دویدن، از یکجایی باید شروع کنند و به جایی ختم کنند. یعنی این مبدأ و مقصد، مسجد بودن بهانههایی است که در دستگاه فکری بچهها میآید.
شریعتی: خاطرهای از حاج آقا مجتبی تهرانی هست که آقازاده ایشان میگفتند: ایشان همیشه مقید بودند که ورود به حرمشان از مسجد گوهرشاد باشد و بعد به ما تأکید میکردند که هروقت حرم میآیید از مسجد وارد شوید. ورودی حرم از مسجد عالم دیگری دارد.
حاج آقای بهشتی: حاج آقای قرائتی میفرمودند: قبل از انقلاب مساجد تهران برای کلاسداری میآمدم. یک مسجدی در شمال تهران، آیت الله ملکی، دیدم خیلی جوان و نوجوان در مسجد است. رفتم از ایشان پرسیدم: مسجد شما متفاوت است، چرا؟ ایشان گفت: ما یک کار بی خرج انجام دادیم که دل بچهها به مسجد راهی شد. اینکه بچههایی که معدل ممتاز دارند عکسشان را در راهروی مسجد زدیم. این بچه وقتی وارد این فضا میشود کیف میکند و میگوید: اینها قدردان من هستند. شاید صدها ایده هست ولی دغدغه باید باشد. مدرسههایی که نزدیک است هرروز بیایند. مدرسههایی که پانصد متر فاصله دارند، هفتهای یکبار بیایند. مدرسههایی که دور هستند ماهی یکبار، سالی یکبار بیایند. دکتر افروز میفرمود: بچههای راهنمایی پسری که از آنها پرسیدند: روزی چند بار مسجد را دیدید؟ هفتاد و چند درصد گفتند: هیچ بار! نمیداند آن فضا چیست و تجربه نکرده است. یکوقتی من مسابقهای را اجرا کردم در استانهای غربی کشورمان، همدان، کرمانشاه و کردستان، تحت عنوان مسجدی که دوست دارم! برگههایش را چاپ کردیم، هشت هزار دانش آموز متوسطه جواب دادند. مسجدی که یک دانشآموز دوست دارد. فضایش چطور باشد. خادمش چطور باشد. نمازگزاران، برنامهها، یکی از دوستان ارشاد که فعالیت فرهنگی هنری مساجد را دارند، مسئول آنجا گفت: این هشت هزار دانش آموز را به من بده. همه آرزوهایی که بچهها در دلشان داشتند در این ورقهها آوردند. چه کنیم نسل آینده که رهبر عزیز انقلاب اینقدر پافشاری میکنند، چند سال است رهبر انقلاب هی پافشاری روی جوان گرایی دارند. همه در صحنه باشند. جوانها پرچمدار باشند. البته ما باید انعطاف داشته باشیم. مدارا کنیم. تعامل مسجد و مدرسه، یکی اینکه رفت و آمد کنند، حضور امام جماعت و مسجدیها در انجمن اولیاء و مربیان، چند دقیقه هم به امام جماعت فرصت بدهند تا سخنرانی کند.
حضور امام جماعت و مسجدیها در بزرگداشت روز معلم، معلمها احساس کنند اینها به یاد ما هستند. حضور معلمان و مدیر مدرسه در مسجد جهت ارائه گزارش و سخنرانی، دعوت امام جماعت از معلمان، با احترام آنها را تکریم کنند. دعوت مدرسه از امام جماعت برای اهدای جوایز، روزی هست که میخواهند دانشآموزان را برای مسائل درسی یا هنری و ورزشی تشویق کنند. این بچه میگوید: من اولین بار است حاج آقا را میبینم. ایشان که هستند؟ ایشان امام جماعت همسایه مسجد هستند. ضمناً فراموش نکنیم همسایههای مسجد مسئولیتشان بیش از دیگران است. پیامبر گاهی تشر میزدند و میفرمودند: چرا همسایههای مسجد به مسجد نمیآیند؟ یعنی مسجدی که در جوارش مدرسه هست، بیست متریاش مدرسه هست. ولی در طی یکسال، یک بار هم به مسجد نیامدند. تشویق دانش آموزان ممتاز در مسجد، برگزاری مسابقات و توجیه خادمان مساجد، برای خادمین مساجد سالی یکی دو بار همایش میگذارند، آموزشهایی که لازم دارند، خیلی فرق کرده است با قدیم و ما خادم جوانی که میتواند قرآن تدریس کند و خوش برخورد است، کم نداریم.
پذیرایی از بچهها با شیرینی و شکلات، این از کارهایی است که پیغمبر انجام میداد. امام جماعت چند دقیقه زودتر به مسجد بیاید و نگاه کند بچههایی که آمدند را و برود با آنها انس بگیرد. تشکیل حلقههای نوجوانان در مسجد، دهه شصت یادم هست یک تشکلی بود به نام بچههای مسجد، نویسندگی و قصه نویسی و نقاشی یاد میدادند. مسابقات مختلفی که مسجد موظف است این تعلیمات را بدهد، یکی قرآن است. قرآن، حدیث، احکام، نهجالبلاغه، خطاطی، نقاشی، روزنامه دیواری، نویسندگی، کارهایی است که مساجد باید به پشتیبانی مدارس بیایند. ضمن اینکه این هنرها را به بچهها تعلیم بدهند. اعزام اردوهای دانشآموزی از مسجد، اردوی تفریحی و زیارتی، علمی، به دیدن یک منطقهای بروند. به دیدن کارخانهای بروند. مسجد باعث شد به صورت جمعی در این اردو شرکت کردیم. استفاده از فیلم، در دهههای مختلف انقلاب بچهها در مساجد جمع میشدند و فیلم به نمایش میگذاشتند. از نکات بسیار مهم مسجد تقویت کتابخانه مسجد است. ما تاریخ آموزش در اسلام را که میخوانیم میبینیم کتابخانههای بزرگ در سدههای اول همه در جوار مساجد بودند. بزرگترین کتابخانههای اسلام که بیش از سی هزار کتاب داشتند به مسجد چسبیده بود. مساجد گاهی میگویند: ما پول داریم ولی ایده میخواهیم. راهاندازی کتابخانه امروزی که بچهها جذب کتابخانه شوند و همزمان با کتاب وقت نماز که میشود بیایند نماز بخوانند. این موضوع مهمی است. توجه به نقش کانونهای فرهنگی و هنری. در مورد حضور خانمها هم در مسجد میخواهیم صحبت کنیم. از دخترها هم نباید غافل شویم. چون وقتی میگوییم: کودکان، جوانان، نوجوانان، سریع ذهن سراغ پسرها میرود. اداره قسمت خانمها را به خانمها واگذار کنیم. مثلاً نیمه شعبان قسمت خانمها را خودشان تزئین کنند. از دخترها غافل نشویم.
شریعتی: انشاءالله آنهایی که متولی کارهای فرهنگی در مسجد هستند، خدا رحمت آیت الله مهدوی کنی، آیت الله انواری را که مرکز رسیدگی به امور مساجد را بنا کردند، بعد هم حاج آقای علی اکبری و حاج آقای نوری زاده که انشاءالله این نکتههای شما راهگشا است. … این هفته قرار گذاشتیم در مورد شخصیت جابر بن عبدالله انصاری صحبت کنیم.
حاج آقای بهشتی: تا قیامت هرچه اربعین زائر داشته باشد نام جابر در یادها هست. سن حضور در جبهه در زمان پیامبر شانزده سال بود. حضرت میفرمودند: بچههای زیر شانزده سال به حفاظت شهر بپردازند ولی باز در بعضی جنگها میبینیم بچههای چهارده ساله، پانزده ساله و حتی سیزده ساله که یکی از آنها جابر است و با زرنگی و التماس توانستند رضایت پیامبر را جلب کنند و به جبهه بیایند. فرزند شهید است و پدرش در جنگ احد به شهادت رسید. یکوقتی پیامبر از جابر پرسید: ازدواج نمیکنی؟ گفت: پدرم برای من یک مقداری قرض به جا گذاشت با چند خواهر که الآن تلاش میکنم قرضهای پدرم را بدهم و خواهرانم را سامان بدهم. جنگی نبود که پیامبر حضور داشته باشد و جابر بن عبدالله انصاری نباشد. جملهای جابر گفت که فوق العاده است. حدیثی داریم به نام مناهی، جابر این جمله را گفته است «والله ما دخلتُ فی نهی رسول الله» به خدا جایی که پیغمبر فرمود: این کار را نکنید، من نکردم. چون مکروهات هم در دلش هست. مثلاً فرموده: ایستاده غذا نخورید. نهی است ولی حرام نیست. از علاقهمندان و محبان به اهلبیت پیامبر است. روزی آمده بود تولد امام حسین را تبریک بگوید. فاطمه زهرا(س) لوحی به جابر نشان داد و جابر خواهش کرد میشود من یک نسخه بنویسم و آن نسخه را به دست امام باقر رساند. جابر بن عبدالله انصاری آنقدر به امام حسن مجتبی عشق داشت که پشت سر امام حسن در مدینه میرفت، خاک کف پای امام حسن را لمس میکرد و به صورتش میکشید. تا همه بدانند خط و موضع او مهم بوده است. از کسانی است که در مدینه فریاد میزد «عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ کَفَرَ» علی خوبترین انسانهاست هرکس دست رد به سینه او بزند، کافر است. جابر خیلی فضایل دارد. هفت معصوم را دیده و آنها تأییدش کردند. پیامبر، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین، امام زین العابدین، امام باقر را درک کرده است. جابر اصلاً عوض نشد و قسمتش نشد به کربلا بیاید. دوستی به نام عطیه دارد که محدث است، از او خواست با هم به کربلا بیایند، علیرغم اینکه جادهها تحت نظر بود آمدند به کربلا و با چه سوزی کنار نهر فرات رفت و غسل کرد، لباسی شبیه لباس احرام پوشید، خود را معطر کرد، در حالی که ذکر خدا را بر لب داشت، به عطیه مرا سر قبر سرورم حسین ببر! وقتی رسیدند خودش را روی قبر أبی عبدالله انداخت و چند بار از نای دل صدا زد: «حبیبی یا حسین، حبیبٌ لا جیبُ حبیبه» قدر و منزلتش به اندازهای است که تا قیامت نامش همراه اربعینیها هست و خواهد بود.
شریعتی: انشاءالله هفته آینده ادامه مباحث شما را خواهیم شنید. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای بهشتی: خدایا زندگی ما را زندگی محمدی، مرگ ما را مرگ محمدی قرار بده. برای شفای همه بیماران مخصوصاً جانبازان عزیز دعا میکنیم. آیندهای خوشتر از حال و گذشته برای همه امت اسلامی از خدا تمنا میکنیم.
شریعتی: خدا کند دست ما از دامن اهلبیت جدا نشود. من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند، السلام علیک یا أباعبدالله…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید جواد بهشتی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۷/۲۸
.






