سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۷
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۳ ۱۷:۴۳سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۷

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناهتان باشد، قلبتان سلیم باشد، تنتان سالم باشد و انشاءالله بهترین اتفاقها برای تک تک شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله خدای سبحان برای همه سلامتی قرار بدهد و ریشه این بیماری منحوس را از کشور ما بکند.
شریعتی: انشاءالله، موج جدید این بیماری در کشور ما فراگیر شده و خیلیها نگران هستند. مراقب سلامتی خود و دیگران باشیم. حسن مطلع برنامه، حدیث قدسی امروز را بشنویم و بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم و اگر عمر ما کفاف نداد و درک نکردیم، انشاءالله با انتظار فرج حضرت از دنیا برویم که خطاب میشود در وقت ظهور کسانی که منتظر بودند به طوری که هر لحظه به اینها میگفتند: الآن فرج محقق شده بدون هیچ معطلی آماده پیوستن بودند، در آن روز امکان قیام دارند و میتوانند از قبرها به پا خیزند و کنار حضرت باشند. انشاءالله جزء این دسته باشیم.
استاد بزرگواری داشتیم که رحمت خدا رفتند، آیت الله ممدوحی(ره) چون از جهت علمی واقعاً وامدار وجود ایشان هستم، بر خود لازم دانستم ذکر بزرگی ایشان و مرام شاگرد پروری ایشان و فضل و عمل و زهد و ساده زیستی و انقلابی بودن ایشان، در خدمت اساتید بزرگواری چون علامه طباطبایی(ره) حضرت آیت الله حسن زاده و حضرت آیت الله جوادی آملی، و بزرگانی دیگری که بودند، این استاد بزرگ را از دست دادیم، بنده به سهم خود به خانواده ایشان عرض تسلیت دارم.
شریعتی: ما هم از طرف برنامه سمت خدا به خانواده ایشان تسلیت میگوییم.
حاج آقای عابدینی: بحثی که در احادیث قدسی داشتیم، خطاب احادیث به حضرت موسی(ع) بود یا در مکالمهای موسی(ع) به خدای سبحان این بیان را داشت و این یکی از موارد است که در روایت شریف سُدیر نقل میکند که از امام صادق شنیدم که بنی اسرائیل آمدند خدمت موسی «إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَتَوْا مُوسَى ع فَسَأَلُوهُ أَنْ یَسْأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُمْطِرَ السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ» امروز هم نحو دیگری ممکن است برای ما پیش بیاید. اینها گفتند: ما دلمان میخواهد باران آمدن دست خودمان باشد. از خدا بخواه هر موقع میخواهیم باران بیاید، اراده ما باشد و تشخیص میدهیم کی بیاید و کی نیاید. امروز باران آمدن خوب است تقاضا کنیم. «إِذَا أَرَادُوا وَ یَحْبِسَهَا إِذَا أَرَادُوا» هر موقع نخواهیم نیاید، زراعت ما خراب میشود، باران نیاید. خدای سبحان فرمود: موسی(ع) بخواه هرچه میخواهند، اگر حرکت اینها جاهلانه است، ولی خواستن تو مانع ندارد. موسی(ع) از خدا خواست و بعد هم خدا اجابت کرد و این هم خبر داد و زراعت کردند.
«فَسَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ لَهُمْ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ لَهُمْ یَا مُوسَى فَأَخْبَرَهُمْ مُوسَى فَحَرَثُوا وَ لَمْ یَتْرُکُوا شَیْئاً إِلَّا زَرَعُوهُ» با خیال راحت گفتند: همه بیابانها را میکاریم. «ثُمَّ اسْتَنْزَلُوا الْمَطَرَ عَلَى إِرَادَتِهِمْ» باران را آنطور که دلشان خواست، به موقع بود. «وَ حَبَسُوهُ عَلَى إِرَادَتِهِمْ» هر موقع میگفتند: الآن وقتش نیست، باران نیاید. «فَصَارَتْ زُرُوعُهُمْ کَأَنَّهَا الْجِبَالُ وَ الْآجَامُ» اینقدر این زراعت خوب رشد کرد به طوری که مثل کوه و جنگل شد. «ثُمَّ حَصَدُوا وَ دَاسُوا» موقع درو شد. «وَ ذَرَّوْا فَلَمْ یَجِدُوا شَیْئاً» دیدند امسال که اینها اینقدر زیبا رشد کرد محصول مثل همیشه نبود. «فَضَجُّوا إِلَى مُوسَى ع» خدمت موسی آمدند که چرا اینطور است؟ «وَ قَالُوا إِنَّمَا سَأَلْنَاکَ أَنْ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ یُمْطِرَ السَّمَاءَ عَلَیْنَا إِذَا أَرَدْنَا فَأَجَابَنَا ثُمَّ صَیَّرَهَا عَلَیْنَا ضَرَراً فَقَالَ یَا رَبِّ إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ ضَجُّوا مِمَّا صَنَعْتَ بِهِمْ» موسی به خداوند عرض کرد: اینها شکایت میکنند که چطور شده است؟ «فَقَالَ وَ مِمَّ ذَاکَ یَا مُوسَى قَالَ سَأَلُونِی» اینها همین خواسته را داشتند که هرموقع میخواهند باران بیاید و شما اجابت کردی و اینها ضرر کردند.
خداوند فرمود: «أَنْ أَسْأَلَکَ أَنْ تُمْطِرَ السَّمَاءَ إِذَا أَرَادُوا وَ تَحْبِسَهَا إِذَا أَرَادُوا فَأَجَبْتَهُمْ ثُمَّ صَیَّرْتَهَا عَلَیْهِمْ ضَرَراً فَقَالَ یَا مُوسَى أَنَا کُنْتُ الْمُقَدِّرَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ» من برایشان تقدیر میکردم «فَلَمْ یَرْضَوْا بِتَقْدِیرِی» اینها به تقدیر من راضی نشدند. «فَأَجَبْتُهُمْ إِلَى إِرَادَتِهِمْ» من به اراده خودشان واگذار کردم. «فَکَانَ مَا رَأَیْتَ» دیدی چه شد؟ ما فکر میکنیم اگر همه امور به اراده ما شود، مریضی برداشته شود، مثلاً تحریم برداشته شود. اگر اراده ما اینطور شود، فکر میکنیم این نتیجه قطعاً بهتر میشود اما نمیدانیم گاهی سلسله علل زیادی برای یک حقیقت در کار است و دهها میلیون علت برای به نتیجه رسیدن یک چیز در کار است که ما ممکن است ده مورد را ببینیم. وقتی این ده مورد را کردیم، دیگر خدا واگذار نمیکند و دست ما نیست. بعد آنها با این همخوان نمیشوند. وقتی همخوان نشدند با هم تضارب پیدا میکنند. وقتی تضارب پیدا کردند، نتیجه یک نتیجه مطلوبی نمیشود. یعنی چیزی که فکر میکردیم نمیشود. ولی خیلی کاربرد دارد. فکر میکنیم اگر همه چیز به اراده ما بود ناسپاسی میکنیم که خدایا چرا من؟
نمیدانیم در نظام کل یک حقایقی در کار است، یک کسی مریضی عطشی داشت، اصرار کرده بود که خدایا اگر میشود این مریضی را بردار. گفتند: اگر برداریم، همسرت از دنیا میرود! نمیدانیم چه نسبتی هست ولی در نظام عالم علیت دارد برای هم، علیتهایی که به ظاهر برای ما دیده نمیشود، یعنی اگر این نگاه را بکنیم، دعا میکنیم در عین اینکه تقاضا داریم، در عین اینکه از جهت علمی به دنبال رفع مشکلات هستیم اما اینطور نیست همه چیز را همینها ببینیم. به دنبال توسل و توکل به خدا هم هستیم و از خدا استمداد میکنیم و راضی به قضای الهی میشویم. این از مباحث بسیار مهمی است که نیاز به جلسات مکرر دارد. اگر همه چیز به اراده ما شد، اراده ما نوک بینی ما را میبیند. اراده ما زمان دو ثانیه بعد را میبیند. با اراده خودمان حد میزنیم و وقتی حد زدیم نتیجهاش آن چه میشود که دیدند. یعنی این اراده اینها بود. ظاهر درخت رشد کرد اما محصول کم شد. تلازم بین این دو تا نیست و ما این تلازم را میبینیم و فکر میکنیم اگر گاهی خشکسالی میشود در نظام کل این خشکسالی محصول را در کل زیاد میکند.
وقتی آمدند از جهت دوخت و دوز سلولی که انجام میدهند، بعضی از چیزهایی که در ماهی قرمز هست که به سرما مقاوم بوده به درختهایی که اینها سرما زده نشوند. دیدند درختها سرما زده نشدند، بعد که دقت کردند دیدند درخت وقتی سرما زده میشود، بعضی از درختها سرما زده میشوند فسفر از اینها ترشح میشود. فسفر از اینها ترشح میشود، باعث بارور شدن ابرها میشود، و باران زیادتر میشود و در منطقه ممکن است یکسری درختها سرمازده شوند اما در کل نفعی که برای منطقه دارد بیش از ضرری است که دارد. ما بسیاری از اینها را نمیشناسیم. لذا در عین اینکه میکوشیم در نظام علمی بفهمیم ارتباطات را پیدا کنیم اما فکر نکنیم تمام علل همینهایی است که ما شناختیم و علل دیگری هم در کار است. حواسمان باشد واگذار به اراده الهی کنیم و راضی به قضای الهیه باشیم.
سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن کریم
عرض سلام داریم خدمت حضرت موسی و هارون علیهم السلام و اذن میگیریم وارد بر ساحتشان شویم. در سوره شعرا و طاها و قصص، تا اینجا بحث بود که «قالَ لا تَخافا» (طه/۴۶) وقتی امر شدند بروید، گفتند: چطور برویم با توجه به اینکه این طغیانگر است؟ خداوند فرمود: «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» من با شما هستیم. «معکما» را توضیح دادیم که معیت تشریفیه است و رؤیت موسی کلیم است، از خدای سبحان، منتهی مرحوم علامه طباطبایی نکتهای را میفرماید که أسمع و أری علم الهی است. عالم بودن خدا همیشه أسمع و أری است. پس چطور اینجا میفرماید: «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» بیان ایشان این است که این «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» یعنی اینکه من با شما هستم و حافظ شما هستم. در صحنه با شما هستم، وقتی در صحنه با شما هستم، غیر از رؤیت علمی است، یک موقع میبینم در صحنه دارد یک کارهایی محقق میشود، اما یک موقع در متن صحنه دارم نصرت میکنم. «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» یعنی من در متن صحنه رفتن و بودن شما هستم و شما را نصرت میکنم. اینجا میفرماید: این معیت، معیت نصرت هم هست یعنی با شما هستم یعنی مطمئن باشید من در کنار شما هستم و شما را نصرت خواهم کرد. معیت قیومیه، با خیال راحت موسی و هارون حرکت کردند و خدا را همراه خودشان داشتند. این معیت قیومیهای است که همراه با نصرت است. گاهی خدای سبحان یک معیت عام دارد، یک معیت خاص دارد که انواع دارد. گاهی اکرام هست و گاهی نصرت هست. گاهی ولایت است. هرکدام از اینها معیت خاصی با صابرین دارد. با محسنین دارد. اینجا با نبی الهی دارد، معیت با طاغوتیان دارد. معیت این است که اخذ آنها و عقاب آنها و نکال آنهاست. این معیت اخذ است، عقاب و وبال است، این یک معیت خدا با ظالمین است.
«فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» (طه/۴۷) به او بگویید وقتی وارد شدید، ما هردو رسولان و فرستادگان «ربک» هستیم. تعبیر «ربک» خیلی تعبیر زیبایی است چون فرعون ادعای ربوبیت داشت، وقتی میفرماید: «رسولا ربک» ما رسولان پروردگار تو هستیم یعنی اولاً به هیچ وجه ربوبیت تو را قبول نداریم، تو خودت رب داری. ما رسول آن رب هستیم. یعنی رابطه تو رابطه مستقیم نیست و ما رسول آن رب هستیم. «رسولا ربی» نمیگوید. «ربک» ما رسولان پروردگار تو هستیم. نکته دیگر این است که در تمام آیاتی که مواجه موسی با فرعون است، هیچجا عظمت فرعون دیده نشده است. بالاخره حاکم عظیمی بود که میگوید: «أنا ربکم الاعلی» اما در مواجه موسی کلیم با فرعون، عادیترین فردی که میشد با او تخاطب و گفتگو صورت بگیرد، اینطور دیده شده و این حکایت از یک نگاه توحیدی است که وقتی «اننی معکما» است، او را در مقابل اراده الهی یک موجود عادی ساده میدیدند نه موجود حاکم. بر خلاف دید ما انسانها که وقتی حاکم را میبینیم، قدرتمند و ثروتمند را میبینیم، اول اکرام ما بیشتر میشود نسبت به او، خضوع ما نسبت به او بیشتر میشود.
الفاظی که به کار میبریم کنایه از ادب خاصی است در گفتگو با او، میگوید: «فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» نمیگوید بگویید به او، «فقولا» بگویید، گویی مخاطبی وجود ندارد. «فقولا» اینطور بگویید، یعنی خودتان حرفتان را بزنید. اینها خیلی زیباست و ادب است، مکالمه با قدرتمندی که خلاف الهیت است، یک موقع هست یک قدرتمند الهی است مثل پیغمبر اکرم است، مثل امیرالمؤمنان و یک حاکم عدل است، اینجا هرچه اکرام کنیم اکرام خداست. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» تکرار میکند و اطاعتش را هم تکرار میکند. زیبایی دارد ولی آنجایی که حاکم، حاکم عدل نیست از منظر الهی این ارزش تخاطب به معنای اینکه یک ویژه او را ببیند، ندارد. اما منافات با قول لین هم ندارد. این در هدایتگری او هم تأثیر دارد. این ارزشها را درست نشان دادن است و برای خود او هم ارزش است.
چون عادت کرده همه چه کار بکنند؟ تعظیم کنند. وقتی یکی میآید تعظیم نمیکند، در دوره حاکمیت مروان وقتی میخواستند حمله کنند به مملکت اسلامی، نزد امام سجاد آمد گفت: چه بکنیم؟ حضرت فرمودند: بگویید ضرب سکه بکنند که نشانه اقتدار است. بگویید: خدا در تقدیراتش ارادههایی است. وقتی این پیام را به آنها دادند فهمیدند این پیام عادی نیست. لذا منصرف شدند از حمله، اینجا وقتی با این نگاه با فرعونی که همه او را تعظیم میکردند برخورد میکند، ما رسولان پروردگار تو هستیم. این یک تلنگر است. منافات با قول لین ندارد. در عین حال او را به چالش کشاندند تا حواسش جمع باشد. این نگاه خیلی زیباست در ارتباط ما که اگر یک ثروتمندی را دیدیم و بخاطر ثروتش او را اکرام بکنیم، دو ثلث ایمانش را از دست داده است. چون ادبیات این خدا باورانه نیست و یک سبک زندگی در ارتباط است. گفتگوهای ما براساسی باید شکل بگیرد که خدا در گفتگو هم حاکم باشد.
یک موقع میگوییم کسی چیزی را آورد، یک موقع میگوییم کسی چیزی را داد. دادن کنایه از فاعلیت الهیه است. خدا فاعلیت در دادن است که اعطی میکند. اما آوردن، دیگران میشود ابزار و وسیله باشند. او برای من سبد میوه را آورد. اگر اینها اصلاح شود در سبک زندگی انسان تأثیر گذار است. اگر اینها اصلاح شود در باورها تأثیرگذار است، از کودکی یک فرهنگ ایجاد میکند که این فرهنگ میتواند، خود این الفاظ نا خود آگاه یک فرهنگ ساز است و این تغییرش کم کن فرهنگ جدید ایجاد میکند. «فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» اولاً اینجا دارد مبدأییت و توحید را بیان میکند. خودش را منتسب به رب کردند چون رسول هستند. برای او ربّ قرار دادند، پس یک عظمت توحیدی را در اینجا که یک رسالت هم در کنارش هست بیان کرده است. اولین خواستهای که اینها بیان میکنند، «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ» ما آمدیم بگوییم تو چه حقی داری که بنی اسرائیل را به عبودیت کشیدی؟ از اینها بیگاری میکشی؟ اولاً تو رب داری، رب حاکم است نه تو. لذا اینها را رها کن. دست از سرشان بردار. تو حق نداری در اینها تصرف کنی و هر قانونی بخواهی علیه اینها برقرار کنی. هیچ انسانی بر انسان دیگر ولایت ندارد، مگر ولایتی که خدا اعطا کند. اگر از جهت وجودی باور کنیم که ادا کن و به ما بده بندگان را، چون امانت باید نزد امین باشد. تو از جانب خدا امین نیستی. بندگان خدا امانت الهی هستند و امانات الهی باید دست امین باشد و نبی الهی امانتدار است.
در سوره دخان هست «أَنْ أَدُّوا إِلَیَ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» (دخان/۱۸) بندگان خدا را به من بسپار. من رسول خدا هستم و از جانب خدا اجازه دارم، قانون الهی را برای آنها قانون گذاری کنم. امانت هستند و باید به دست امینی برگردند که امین الهی است و خدا ما را امین آنها قرار داده است. اگر این باور در نظام حاکمیتی صورت بگیرد و هر حاکمیتی در مسیر اراده الهی قرار گرفتن است، هیچکسی حق حاکمیت ندارد مگر در جایی که خدای سبحان اجازه داده باشد. اگر این اجازه نباشد هیچکس حق حاکمیت بر کسی را ندارد. وکالت دادن در اینکه بعضی کارهای مرا انجام بده، عیب ندارد. اما اینکه از جانب من تصمیم بگیر و قانون بگذار، نه! لذا باید قانونگذار از جانب خدا اجازه داشته باشد برای قانونگذاری و الا کسی حق ندارد بر دیگری قانون بگذارد. آنچه از آیات قرآن بدست میآید، «أنا ربکم الاعلی» اگر غیر از من کسی را رب قرار بدهید، نمیخواست بگوید من خالق شما هستم و رب الارباب به معنای اینکه رب مؤثری که در کل هست، هستم. اینها هیچکدام با صدر و ذیل آن که آدم میبیند، این است که فرعون میخواست، قانون گذاری و حاکمیت بر مردم، اینها همه دست او باشد. حاکمیت مطلق میخواست. حاکمیتی که کسی از او سؤال نکند که چرا، مورد بازخواست قرار نگیرد و اطاعت بی چون و چرا باشد. اطاعت قابل خدشه نباشد. فرعون دنبال یک حاکمیت بی چون و چرا بود. به کسی بالاتر از خودش نخواهد حساب پس بدهد. چون مردم در رابطه با اینکه رب قرار میدادند رب را مؤثر میدیدند، مؤثریت را در نظام دنیا میدیدند. مؤثریت مربوط به نظام دنیا بود و به نظام آخرت کار نداشتند. در دنیای اینها میخواست تصرف کند. دنبال یک حقیقت حاکمیتی بود که بالا دستی نباشد.
یک موقع میگوییم بالا دست ولی الهی خدای سبحان است و پیغمبر اکرم است. امام زمان(عج) است، به نیابت از آنها این کار را میکند و منبع آن در قانونگذاری آن چیزی است که قرآن کریم آورده و روایات و سیره معصومین آورده، این واسطه میشود. اما فرعون میخواست بگوید من آخر کار باشم. نه خدایی بالای دست من باشد و نه قانونگذاری، خدا خالق است، عیب ندارد. اما امر مردم در قانونگذاری و اطاعت دست من است. مرا محدود به چیزی نکنید. زیر دست و بالای دست من چیزی قرار ندهید، این استبداد است. یک موقع میگوییم: ولایت فقیه داریم و ارزش ولایت فقیه به این است که منبع قانون گذاریاش قرآن کریم است و سیره اهلبیت است. از طرف دیگر جعل و نصب آن به دست امام زمان(عج) است که فرمودند: کسانی که این خصوصیت را دارند از جانب من بر شما حجت هستند. پس بالا دست دارد. لذا اینکه اگر میگویند: «أنا ربکم الاعلی» من خالق شما هستم، از این چه نفعی برای او حاصل میشد؟ مردم میدانستند بالاخره او پدری داشته و او هم به دنیا آمده، پس نمیتوانست بگوید من خالق شما هستم. پس اگر میگوید: من رب اعلی شما هستم و نباید کسی غیر از مرا اله قرار بدهید، در آن حیطهای که امکان پذیر است. در این حیطه کسی امروز میتواند این ادعا را بکند یا نه؟ این یک بحث تاریخی نیست. هرکسی در خانهاش در بین افرادی که دور و اطرافش هستند، اگر خواست حرف او حجت باشد، فرعون است. اگر کسی فقط فکر خودش را حاکم دید، فقط آنچه من میپسندم نه آنچه خدا و پیغمبر فرموده، این هم تفرعن است. خیلی اوقات تفرعن در وجود ما هست. او توانست اوجش را تجلی بدهد، در وجود هرکدام از ما مرتبهای از تفرعن بودن هست. تو خدا داری و رها نیستی، تو باید تحت حاکمیت باشی، آزادی تو در حیطه آنچه خدا فرموده آزادی است. رها نیستی.
«أَنْ أَدُّوا إِلَیَ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ»،«فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ» اینها را رها کن و دست از تفرعن بردار. تو داری ریشهات را با این کار میزنی. انسان وقتی انسان است که در مسیر حقیقت حرکت کرده باشد و کسی که از مسیر حقیقت خود خارج شده باشد به بیراهه و سقوط میرود. حدیث زیبایی است که از عیسی (ع) خطاب آمد اگر کسی مجروح بود، این مجروح را دید، رهایش کرد و رفت، این هم در جراحتی که کرده شریک است. اگر دیدی جایی جراحتی به کسی وارد شده و بی تفاوت گذشتید. کسی که مجروحی را ببیند و بی تفاوت عبور کند در جراحت این فرد شریک است. نکتهاش این است که انسان نسبت به هر بدی که در عالم محقق میشود باید مرتبط ببیند خودش را و مسئول، نسبت به ظلم انسان باید خودش را مسئول ببیند.
اگر جایی ظلم واقع میشود نگوید به من ظلم وارد نشد و ولش کن! میبیند یک کارخانهای الآن خوابیده است، میتواند اقدامی کند که اینها به حقشان برسد، باید کاری بکند. اگر اقدام نکردی و کوتاهی کردی شریک در ظلمی هستی که ظالم کرده و به اینجا رسیده است. این نگاه باعث میشود انسان خودش را رها نبیند و اگر فرعونیتی باشد، هیچگاه به این استبداد تن نمیدهند. چون باعث میشود یک عده رها کردند، تعبیر قرآن این است که «فَاسْتَخَفَ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» (زخرف/۵۴) قومش را خفیف کرد و بعد اطاعت کردند. یعنی فرهنگ حاکم بر رابطههای ارتباطی را از اینها گرفت، فرهنگ حاکمش را طوری قرار داد که کاری به هم نداشته باشند. و الا اگر جمعی مرتبط با هم باشند کسی نمیتواند سوار اینها شود.
در بعضی روایات داریم که امیرالمؤمنین میفرماید: گاهی ما شیطان اخرَس داریم. شیطان لال و گُنگ، گاهی انسان آنجایی که باید حرف بزند، ساکت میشود. در جایی که باید حق را بیان کند، ساکت میشود، شیطان اخرس است. یعنی شیطنت به این حرف بدن زدن نیست میشود. گاهی ساکت شدن از بیان حق در جایی که باید حق را بگویی شیطنت است. بی تفاوتی به خلق خدا و بندگان خدا شیطان اخرس است. اگر ساکتین فتنه شدید، یعنی شیطان اخرس. کسی که مجروحی را ببیند و کمک نکند، ظلمی را ببیند و چیزی نگوید، قومش را خفیف کرد. ارتباط اجتماعی را ضعیف کرد، به همدیگر بی تفاوتشان کرد. بی تفاوت شدن بی جون شدن است. هیچکس به تنهایی قدرت ندارد در مقابل ظلم دفاع کند مگر اینکه روابط اجتماعی را تقویت کند. وقتی مردم مثل دانههای شکری شدند که تا وقتی ظرف اینها را نگه داشته، ظرف را رها کنی این ظرف سوراخ شود و همه میریزند و هیچ کدام حافظ دیگری نیست.
شریعتی: نمونه واضح آن دوره هشت سال دفاع مقدس بود که مردم با همدلی پیروز شدند.
حاج آقای عابدینی: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» (صف/۴) وقتی اینها کنار هم ارتباط برقرار کردند و دل به دل هم دادند، با همدیگر مؤثر و متأثر شدند، نسبت به همدیگر حواسشان جمع بود. این بنیان مرصوص است، غیر قابل نفوذ. «فَاسْتَخَفَ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» در مقابل «بنیانٌ مرصوص» است. بنیان مرصوص یعنی به هم دست دادند و همدل شدند و کسی نمیتواند نفوذ کند. اگر مردم در کنار فاصله گذاریهای اجتماعی که نوعی از کثرت را ایجاد میکند، اما رابطهها را به نحوی که امکان پذیر است مرتبط کردند، اگر مسئول خانواده مریض شد، رسیدگی به خانواده را تحت پوشش قرار دادند، این اختلال ایجاد نمیشود. خدا اینها را دوست دارد و این یک نوع دفاع و جهاد است که اختلال همیشه به شمشیر نیست، گاهی بیماری تکوینی است و گاهی نه عمدی ایجاد شده، اگر مردم در کنار هم در مقابل این ایستادند، بنیان مرصوص و غیر قابل نفوذ میشوند. بیماری برطرف میشود. رحمت خدا نازل میشود. یکی از اسباب برطرف شدن بیماری و جوشاندن رحمت حق همین همدلیهاست. بسیاری از اوقات رفتن بیماری و بلاها با جوشاندن رحمت الهی است. جوشاندن رحمت الهی به همدلیها و ایثارها و گذشتهاست.
در محضر سوره طاها بودیم، «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» تو حق نداری اینها را شکنجه کنی، بیگاری میکشی. «قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ» من آیه و معجزهای آوردم، وقتی نکره در عربی میآید، تنوین برای تحقیر است و گاهی برای تعظیم است. اینجا دارد اینقدر این آیات عظیم است، میخواهم تو را متنبه کنم. خطابی که خطاب سلطنت و عظمت درونش نیست و بلکه خطاب ترساندن است. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» نمیگوید سلام بر تو، آنجایی که میخواهد رحمت را بگوید کلی میآورد. هرکسی از هدایت تبعیت کرد، سلام الهی بر اوست. این یک قاعده است. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» یعنی هرکسی در امر هدایت، در هر حکم الهی قدم برمیدارد اطاعت میکند، امروز صدقه میگذارد، اطاعت الهی است. وقت تلفن به فلان دوست است که مریض است، عیادت مریض با تلفن،«وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» یعنی چه؟ سلام یعنی در امر قرار گرفتن، توافق همه اسباب هستی است. کسی که اینطور قدم بردارد، خدا وعده داده همه اسباب هستی را با او وفق قرار بدهد. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» نه آخرین مرتبه هدایت باشد. چون سلام مراتب دارد، تبعیت هدایت هم مراتب دارد. مراتب تبعیت مراتب سلام الهی را به دنبال دارد. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» انشاءالله خدای سبحان سلامش را در همه افعال و اعمال روزی ما بکند و همه اهل تبعیت از هدایت حق باشیم.
در ارتباط با سلمان فارسی هم یک نکته بگویم. از بزرگی نقل میکنند، شرح این حدیث که «سلمانٌ مِنّا اهل البیت» یعنی چه؟ میفرماید: اگر میخواهید «مِنّا» بودن محقق شود، حقیقت حضرات معصومین طهارت مطلقی بود که خدا به آنها اعطی کرده بود. اگر کسی میخواهد سلمان شود، باید این طهارت در وجود سلمان محقق شده باشد، تا «مِنّا» بودن شکل بگیرد. پس سلمان مقام عظمت پیدا کرده است. به یک طهارتی رسیده که این طهارت باعث میشود سلمان «مِنّا» شود. در هر امری که به طهارت روحی ما محقق میشود، به همین مقدار داریم «مِنّا» میشویم.
شریعتی: امروز هشتم صفر، مصادف با شهادت جناب سلمان فارسی است. کتاب «سلمان فارسی استاندار مدائن» جناب آقای صادقی اردستانی این کتاب را به رشته تحریر درآوردند. انشاءالله بتوانیم خودمان را به سلمان نزدیک کنیم و مِنّا اهل البیت شویم.
از ما مسافران قدم دور خود زدن *** سلمان شدن گذشت، مسلمانمان کنید
حاج آقای عابدینی: از سلمان میپرسیدند: تو فرزند که هستی؟ گفت: فرزند اسلام هستم.
شریعتی: … سلام و درود بی پایان نثار کسانی که در جمع ما نیستند و خانوادههایشان داغدار هستند. انشاءالله مهمان سفره امیرالمؤمنین باشند. نکات پایانی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: نقطه ثقل وجود سلمان ولایت و معرفتش بود. حضرت مدینه و سلمان در مدائن بودند، برای دفن سلمان حضرت حاضر شدند. سلمان سفارش کرده بود روی کفنش بنویسند «وفدتُ علی الکریم بغیر زادٍ من الحسنات و القلب السلیم» آدم وقتی میخواهد خانه کریمی برود، زشت است همراه خودش زاد و توشهای بردارد، کریم ناراحت میشود. من هم دارم با مردن وارد میشوم. نه حسنهای در پرونده ما هست و نه قلب سلیمی دارد. «فحمل الزاد أقبح کل شیء اذا کان الوفود علی الکریم» اگر کسی میخواهد خانه کریم برود با خودش چیزی ببرد خیلی قبیح است. ما میخواهیم نزد خدای سبحان برویم، باید همه کاری بکنیم ولی هیچ چیز همراه خود نبینیم که داریم بر کریم وارد میشویم، اگر چیزی دیدیم حد زدیم بر بهرهمندی خود. انشاءالله خدای سبحان همه بیماران را شفا عنایت کند، ریشه این بیماری را به زودی بکند.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






