سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۱
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۳ ۱۶:۱۵سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۱

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
گهی رحمان و گه جبار میشد *** گه غفار و گه غفار میشد
عبایش را که میپوشید مولا *** خودش یک کعبه سیار میشد
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خوش آمدید. ایام بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترینها برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. ایام را تبریک میگویم، عید قربانی که پشت سر گذاشتیم و ابراهیم خلیل الرحمان در آن عید به امامت رسید و با قربانی اسماعیل(س) به مقام امامت رسید که مقدمه غدیر است، قربان مقدمه غدیر است. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/۱۲۴) این کلمات همان قربان کردن اسماعیل بود. انشاءالله خدای سبحان قطع تعلقات را از ما در عید قربان آماده ورود برای غدیر قرار بدهد.
شریعتی: در محضر قصهی حضرت موسی هستیم، بحث امروز را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت این اعیاد از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم. در این روایت شریف میفرماید: در تورات آمده که «قال: فی التوراه من لم یؤمن بقضائی و لم یصبر على بلائی و لم یشکر نعمائی فلیتّخذ ربّا سوائی. من أصبح حزینا على الدنیا فقد أصبح ساخطا علیّ، من تواضع لغنیّ لأجل غناه ذهب ثلثا دینه» اگر کسی به قضای من ایمان نیاورد، آنجایی که ابتلایی را ایجاد میکنم، صبر نداشته باشد. آنجایی که نعمت میدهم، شکر نمیکند. پس دنبال خدایی دیگر باشد. اگر در عالم یک خدا بیشتر در کار نیست، پس آنجایی که ابتلاء ایجاد میکند، صبر. آنجایی که نعمت میدهد، شکر. آنجایی که قضای من جاری میشود، ایمان به قضای من، کسی که بر دنیا با غصه صبح کند، این ساخط است و دشمنی با من دارد. تعبیر این است که کوشش کرد و زحمت کشید، اگر کسی به ثروتمندی تواضع و فروتنی کرد، دو ثلث دینش را از دست داده است. اگر کسی به ثروتمند یا صاحب مقام و عنوان به خاطر ثروتش تواضع کرد، احترام کرد، این دو ثلث دینش را از دست داده چون یک جهانبینی پیدا کرده و ثروت سبب احترام است. در حقیقت در وجود این دنیا سبب احترام است. اگر کسی با این نگاه تواضع کرد، جهانبینی او الهی نیست. پس این عمل از عمق اعتقادی انسان نشأت میگیرد. اگر این نگاه در جامعه ایجاد شود ملاک اکرام، تقوا شود، نه پول و ثروت و مقام، در جمهوری اسلامی اگر صاحب عنوانی چون خادم مردم است، اگر این عنوان بر او صدق کند و انسان او را اکرام کرد، این خدمت عبادت است. این دو ثلث دین تثبیت میشود در جایی که انسان ملاک اکرامش بر اساس نظام الهی و تقوایی باشد. در فامیل زیاد دیده میشود که آدم درجات اکرام را متفاوت قرار میدهد به جهت مراتب ثروت، اگر او تلفن بزند من بلافاصله جواب میدهم اما دیگر بزند، میگویم باشد بعد جوابش را میدهم. انشاءالله خدای سبحان ما را در اعمالمان که سبک زندگی ماست موفق بکند به اینکه این اعمال از اعتقاد ما نشأت بگیرد نه اینکه در اعتقاد حرفی بزنیم ولی عمل ما از یک مبدأ دیگری نشأت بگیرد.
عرض ادب خدمت حضرت موسی داریم و اذن ورود میگیریم، در جلسه گذشته مقداری از بحث را عرض کردیم که بعد از اینکه موسی کلیم بحث نبوتی و رسالتی اش در سیر آفاقی و انفسیاش محقق شد، جریان ید بیضا و عصای موسی دو سیر انفسی و آفاقی بود، عصای موسی سیر آفاقی بود و ید بیضا سیر انفسی بود. حالا با مجهز شدن موسی کلیم و رشد موسی به او خطاب میشود که همه اینها مقدمه بود برای اینکه «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/۲۴) تعبیری که در قران آمده در رابطه با رفتن موسی کلیم تعبیرات زیادی است. در سوره طه دارد، «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» این شاید صریحترین مرتبه رسالت موسی کلیم است.
بعد در جای دیگر دارد «فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ» (نمل/۱۲) با این نه آیه که به تو دادیم سراغ فرعون و قوم فرعون برو. در سوره دیگر دارد «فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ» (قصص/۳۲) ید بیضا و عصا دو برهان ما هستند، به سوی فرعون و ملأ، ملأ اطرافیانی که چشم پر کن هستند و سرشناس هستند. در سوره طه دارد «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی» (طه/۴۲) در ذکر و یاد من سستی نکنید و با تمام قوت به سوی فرعون بروید. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/۴۳) «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى» (طه/۴۴)
هر کدام از این خطابها مقصودی دارد و قرآن تکراری که نتیجه جدیدی بر آن نباشد ندارد. در سوره فرقان دارد «فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً» (فرقان/۳۶) یعنی فرعون هم یک جزءشان است. هر کدام از این آیات در یک مرحله بر موسی کلیم نازل شده است. «وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (شعرا/۱۰) سراغ قوم ظالمین برو. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ» قوم با امامشان که فرعون است. همه تابع فرعون هستند. امام آنها فرعون است. تعبیر «انه طغی» طغی، طغیان، به کسی میگویند که از حدی که قابل گذشت است عبور کرده است. چون انسانها مراتبی در تعدی از حد دارند و هر تعدی از حد طغیان محسوب نمیشود اما وقتی به اوج تعدی میرسد طغیان است. ما همه به گناه گاهی از روی غفلت مبتلا شدیم اما این طغیان گفته نمیشود. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/۶و۷) وقتی احساس بی نیازی میکند و خودش را در اوجی میبیند به طغیان مبتلا میشود. ما خیلی با او مدارا کردیم ولی به جایی رسیده که این تجاوز کرده از همه حدودی که قابل گذشت بوده، لذا فرعون به «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» کشیده شده است. غیر از من اله دیگری نداری، به جایی رسیده که همه حدود را زیر پا گذاشته، آنوقت کسی به طغیان میرسد که عملش از روی جهل نیست. یعنی یکوقت کسی از روی جهل انجام میدهد این طغیان نیست. با اینکه گناه است و سقوط است، اما کسی به مرتبه طغیان میرسد که در اوج علم باشد. در اوج فهم باشد. در اوج بودن راه برای مفرّ از طغیان باشد و به طغیان دست میزند.
ممکن است ما نعوذ بالله در مسیر طغیان باشیم، اما طغیانگر کسی است که در اوج مسأله است، در مسیر طغیان بودن خطرناک است، یعنی انسان دارد قدم برمیدارد جای پای قدمهایی که فرعون گذاشت، تجبّر، آنجایی که انسان نسبت به اطرافیان حالت تکبر و تَجبّر دارد و دوست دارد دیگران را تحقیر کند. این علائم خطر است که باید جلویش را از حالا گرفت. آدم به جایی میرسد که ادعای«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» میکند. طغیان یکباره محقق نمیشود و سیر تدریجی دارد و اگر جلویش گرفته نشود، به آن منجر میشود. یک کسی آرزوی فرعون بودن دارد. گاهی کسی دنبال این است که در بروز و ظهورش مانور تجمل در وجودش هست و ثروتمند است. با یک ماشین بسیار زیبایی که دلها را به سمتش جذب کند به سمت خیابان حرکت میکند که تک باشد و چشم پر کن باشد. وقتی میبیند با حسرت او را میبینند لذت میبرد. تکبر و تَجبّر میکند. در ساختمانی زندگی میکند که برج باشد، از هر طرف نگاه میکنی این برج را میبینی. این یک نوع تفرعن است. من در این ساختمان زندگی میکنم و دلش خوش است به این. یکی دیگر این است که این را ندارد اما تا میبیند میگوید: کاش من هم داشتم. این کاش او را از جهت مقام تفرعنی در مقام او برده است و آش نخورده و دهان سوخته است و خسر الدنیا و الآخره است. او مانور تجمل میدهد و این آرزوی مانور تجمل دارد. الآن دستش نمیرسد و اگر بتواند شاید بدتر از او بکند. میگوید: طغیان از اینجا محقق میشود و نطفهاش از اینجا بسته میشود.
یک موقع آدم در ثروت میگوید: برتر هستم. یک موقع در قدت، یک موقع در تزویر، آنچنان سخنرانی میکند که همه بگویند: او از همه سخنرانها سر تر هست. حضرت امام(ره) فرمود: گاهی به ما گفتند: قرآن را با صوت خوش بخوانید، نگفتند: قرآن بخوانید تا صوت خود را نشان بدهید. اگر من سخنران، قاری قرآن، اگر میخواهم طوری سخنرانی کنم که این سخنوری من گل کند نه محتوا، سخنوری بد نیست اما اگر قصد انسان این بود صدایش را نشان بدهد، وقتی انسان این نگاه را کرد، نوع برخوردش متفاوت میشود. این در مرتبهی جباریت و فرعونیت به اوج رسیده و طغیانگر شده است. رسالت موسی کلیم با برخورد با فرعون آغاز میشود. خدای سبحان نمیفرماید: برو مردم را نجات بده و با فرعون مقابله کن. میفرماید: برو با فرعون مقابله کن که قبول کردند فرعونیت او را! با تحقیری که فرعون را میکنی و امکان مقابلهای که ایجاد میکند، مردم احساس میکنند بیش از این فرهنگ خودشان را نجات بدهند. آن زور و زری که فرعون به کار برده بود تا این فرهنگ را تثبیت کنند، از قدرت و زر و ثروتش استفاده کرده بود. «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» تزویر است، من خدا هستم. هرچه میخواهی پیش من است. با این تزویر لذا موسی اول سراغ فرعون میرود.
امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه میفرماید: «فَإِنَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِم» خدای سبحان بندگان مستکبرش را آزمایش میکند. اینهایی که در دلشان تکبر دارند، اینها را به اولیاءاش امتحان میکند. در چشم اینها کوچک هستند. اگر این نگاه را به عنوان یک سنت الهی که خدا آدمهای پولدار و ثروتمند را، کسانی که در چشم هستند را با اولیاء مستضعف که هیچ دیده نمیشوند، قابل حساب نیستند، به اینها امتحان میکند. این جریان مربوط به شیطان است که به سجده بر آدم مبتلا شد، «وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ ع عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَیْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ»(نهج البلاغه /خطبه ۱۹۲) پالتوی پوستین بر تن دارند «وَ بِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ» دستشان عصا است. «فَشَرَطَا لَهُ» آمدند بر فرعون وارد شدند، «إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ وَ دَوَامِ عِزِّهِ» اگر تو اسلام بیاوری و تسلیم شوی بر خدای ما، ما دوام ملک و عز را تضمین میکنیم. یک ذره تحقیر در خودشان نمیبینند در برابر عظمت دنیایی او! گفتند: اگر تو قبول کنی ما بقاء ملک تو را تضمین میکنیم. «و فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ» فرعون زیر خنده میزند. «مِنْ هَذَیْنِ» شما از اینها خندهتان نمیگیرد؟ دو تا بیابانی بی اعتبار، آمدند به من با این عظمت و قدرت و ثروت و زور و زر، میگویند: اگر به خدای ما ایمان بیاوری، ما قدرت تو را تضمین میکنیم. «یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْکِ» اینها برای من شرط میگذارند. «وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ» بیچاره هستند، «وَ الذُّلِّ فَهَلَّا أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ» هیچ چیزی از طلا ندارند، «إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ» چون در چشم فرعون طلا مظهر بقاء و قدرت است. «وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ» لباس ساده حقیر در چشمشان است. «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ» اگر خدا میخواهد انبیاءاش را در عظیمترین کاخها قرار میداد، میتوانست اما آن موقع اگر آنطور قرار میداد، تبعیت مردم از اینها ارزش نداشت. لذا مردم را به دنیا دعوت کرده بودند. لذا خداوند انبیاء را در سختترین شرایط و فقیرترین حالات قرار داد تا کسانی که به دین آنها ایمان میآورند فقط به خدا ایمان آورده باشند نه به دنیا. لذا اولیاءاش را مستضعف قرار میدهد تا عظمت دین خدا و عظمت الهی در دل اینها جا بگیرد. به واسطه وجود اینها این ثروت به دیگران میرسد اما قرار نیست مردم ثروت را دست اینها ببینند و بعد ایمان بیاورند. اینها در سبک زندگی ما اگر باشد، در خواستگاری، عقد و عروسی، ارتباطات، کاملاً سبک معاشرت را میتواند خیلی مفید باشد.
«وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّمَاءِ» همه مرغان آسمان مرید و مطیع اینها باشند «وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ» وحوش زمین در خدمت اینها باشند. چقدر خدای سبحان برای رشد انسانها، اولیاء خود را به سختی میاندازد. «لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ» اگر اینطور بود که انبیاء ثروت داشتند دیگر ابتلا معنا نداشت. «وَ بَطَلَ الْجَزَاء» جزاء بی معنی بود. وحی بی اثر بود. «وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِیَهَا وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّهٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَهً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَهٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَهٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى» آنچنان انبیاء با قناعت زندگی میکردند، امام(ره) در یک خانهی سادهای بود وقتی سران کشورها میآمدند روی زمین مینشستند، حسینیهی امام گچ نداشت. امام به مسئولین ما فرموده بود: فکر نکنید اگر تزئین کنید، دل دیگران به سمت شما جذب میشود. نه! اینطور نیست. آنها بالاتر از این را دارند. وقتی وزیر خارجه شوروی نزد امام مینشیند پایش میلرزد و نمیتواند خودش را کنترل کند. مرعوب عظمت وجودی امام میشدند! حضرت امام میخواست نشان بدهد، نظام دیپلماتیک تأثیر گذار در انتقال ارزشها نیست.
شریعتی: حضرت موسی و حضرت هارون با عظمتی که دربار فرعون داشت هرگز احساس ترس نکردند؟
حاج آقای عابدینی: اصلا و ابداً، چون «ان معی ربّی» در وجود اینها شکل گرفته بود که خدا با ماست. قدرت و تشکیلات فرعون، اراده فرعون دست خداست. لذا اگر موسی کلیم فرعون را از صحنه هستی پاک نکرد، علتش این است که باید هدایتگری با اختیار این ابتلائات شکل بگیرد، لذا عصای موسی که اژدها شد، فرعون را نبلعید و فقط ترساند. جریان فرعون به عنوان یک نماد و مظهر زر و زور و تزویر رسوا شود تا دل مردم از این فرهنگ پاک شود. لذا انبیاء در طول تبلیغشان دنبال این نبودند که آن ستمگر را بکشند، دنبال این بودند که فرهنگ ظلم را از بین ببرند. به تبع این وقتی مردم قیام کردند، ظالم از بین میرود. ظالم میماند تا وقتی این فرهنگ از بین برود. امام(ره) با انقلاب کاری کرد که نمیخواست شاه از بین برود، در جنگ تحمیلی نمیخواست صدام کشته شود. قرار بر این نیست، قرار بر این است که مردم رشدی که نسبت به این جریان پیدا میکنند، ملت عراق و ایران هردو یک رشدی پیدا میکنند و در این رشد صدام هم رسوا میشود و از بین میرود. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم» (بقره/۲۵۶) ابتدا کفر به طاغوت است و کفر به طاغوت یعنی فرهنگ طغیان باید از بین برود. طاغوت را عنوان میآورد. کفر به طاغوت یعنی یک فرهنگ، ایمان بالله یعنی یک فرهنگ. کاری که سیدالشهداء و همه انبیاء کردند. سیدالشهداء همه قوای عالم در اختیارش بود، حضرت فرمود: نظام باید با هدایتگری جلو برود.
تعبیری که موسی کلیم دارد، «اذهب الی فرعون» به سمت فرعون و هامان و قارون، سه عنوان که فرعون مظهر زور، هامان مظهر تزویر، قارون مظهر زر! این نگاه عیناً در جانب عظمت و کمالش موجود است و انبیاء مظهر حقگویی بودند. در کنار اینکه انبیاء مظهر حقگویی بودند استفاده از قدرت و به دست آوردن قدرت مقصود انبیاء بود. تا به واسطهی ایجاد قدرت بتوانند قلوب را بهتر هدایت کنند. وقتی غنایم بدست میآوردند، پیغمبر اکرم این غنایم را در جهت تألیف قلوب به کار میگرفت. پس این حقیقت که ثروت خدیجه(س) در راه تبلیغ دین پیغمبر صرف شد، اصل پول و قدرت بد نیست، اصل فرهنگ بد نیست اگر این در طریق هدایت به کار گرفته شد، حق است. اگر در طریق ظلم بود زر و زور و تزویری است که باطل و سبب سقوط است. فرهنگ قارونی، فرهنگ هامانی، نقش هامان در دستگاه خلافت فرعونی چیست، را خواهیم گفت. تعبیری که در ادامه این آیات داشتیم «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی، هارُونَ أَخِی،اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی، وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی، کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً، وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً» (طه/۲۹-۳۴) بعثت موسی در ماه ذی القعده بود، آمدن به سوی فرعون در ابتدای ماه ذی الحجه بود و رفتنش به دیدن فرعون روز عید قربان بود. احتجاج با سحره در روز غدیر بود که یوم الزینه است. اینجا که میفرماید: هارون شریک من در امر شود، «وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» مرحوم علامه در المیزان ید بیضایی نشان دادند و این خیلی زیباست. میفرماید: این «وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» یعنی چه؟ آیا اینکه به موسی کلیم وحی میشد، آیا هارون در اصل وحی شریک بود؟ نه، موسی(ع) در اینکه نبی باشد احتیاج به کسی نداشت اما در اقامه دین و بیان دین و بیان عظمت دین در مقابل فرعونیان و در مقابل قوم خودباخته بنی اسرائیل، نیاز به شریک داشت. اقامه دین و تحمل این بار را «وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» میگوید. هارون را در پیاده کردن، شریک من قرار بده. لذا هارون وحی موسی را میشنید. آنچه بر موسی وحی میشد، هارون میشنید. همین نسبت ما به امام زمان خطاب میکنیم «السلام علیک یا شریک القرآن» وقتی امیرالمؤمنین در جریان بعثت پیغمبر ناله شیطان را شنید و از پیغمبر سؤال کرد این ناله، ناله چیست؟ پیغمبر فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی» در روایتی که امیرالمؤمنین به پیغمبر میفرماید: همانطور که هارون با موسی «أشرکه فی امری» تو هم «أشرکه فی امری» آنچه من میشنوم را میشنوی و شریک من هستی. جریان امیرالمؤمنین عین جریان هارون و موسی است که دو ثقل هستند. این شنیدن، شنیدن دائمی است و برای همه حضرات معصومین این شریک قرآن بودن باقی و برقرار است و با این نسبت همانطور که بارها تذکر دادیم، ذکر جریان انبیاء در قرآن برای این است که وقتی این قطعات کنار هم قرار میگیرد نبوت و امامت و جریان معصومین و حقیقت محمدیه (ص) را در کل آن نشان میدهد. این قطعهای که اختصاص به جریان موسی و هارون دارد و جای دیگر این شراکت ذکر نشده ناظر به شراکتی است که امیرمؤمنان در نظام وجودی دین ختمی با پیغمبر اکرم دارد و اختصاص ویژهای است که در موسی ایجاد شد تا این آمادگی ایجاد کند برای آن چیزی که در دین ختمی میخواهد محقق شود.
شریعتی: … نکات پایانی حاج آقای عابدینی را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: هر پولی که پرداخت کردند برای قربانی به هر مقداری که سعه داشتند یک روح جمعی ایجاد شده که یک اثر جمعی دارد و هرکسی در هر جایی از این گوشت استفاده کند یک گشایش برایش ایجاد شود، تمام کسانی که کمک کردند اثر وجودی آن حال برای اینها ایجاد میشود، لذا در کارهای عمومی سعی کنیم خودمان را دخیل کنیم. حتی برای کسانی که نتوانستند ولی حسرت کمک کردن در دلشان ایجاد شده، همین حسرت اثر گذار است. لذا این ایام که ایام غدیریه هست را قدر بدانیم و از جذبههای علوی استفاده کنیم.
شریعتی: در ایام عید غدیر به همت و همراهی دوستان عزیز، از امروز غدیر در آینهی شعر معاصر و اشعار علوی شاعران جوان کشورمان را در برنامه خواهیم شنید که حسن ختام برنامه ما خواهد بود. امروز جناب احمد علوی عزیز برای ما شعر خواهند خواند.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






