سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۵
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۳ ۱۳:۴۳سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۵

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله دل و جانتان گرم باشد و بهترینها نصیب شما شود. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. ما قدر این رابطه جمعی که در نشستن و دیدن و گفتگو کردن با همدیگر است، همین که در یک ساعت خاص قرار جمعی داریم، به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی یک روح جمعی ایجاد میشود. این روح جمعی مجموعه افراد نیست و فوق این است. لذا همه کسانی که پای تلویزیون نشستند و بیننده این برنامه هستند در تأثیر بر دیگران شریک هستند. یعنی خود این فضا ایجاد میکند که آن فضا روی هم اثرگذار است. این مثل یک زمینه است و اساس تأثیر برای رابطهای است که همه با همدیگر یک قرار جمعی با هم دارند. مثل مجلس ذکری که تشکیل شده و یک روح جمعی ایجاد میکند و حتی اگر یک نفر بتواند و کوتاهی کند نیاید، نه فقط خودش خسارت کرده، بقیه را هم محروم کرده به اندازه عدم حضور خود. در نماز جماعت اگر یک نفر باشد ثوابش این قدر است. یکباره ده نفر که میشود دیگر غیر قابل شمارش است. در عهدهای جمعی همین مسأله هست و نشستن و گوش کردن و مجلس ذکر واحدی را از جهت زمانی یک عهد جمعی است. انشاءالله قدر این جمعها را بدانیم. انشاءالله همه زیر سایه امام زمان (عج) سالم و عاقبت بخیر باشند.
شریعتی: قرار گذاشتیم احادیث قدسی خداوند متعال خطاب به انبیاء را بشنویم و حسن مطلع بحث امروز ما باشد.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان عرض ارادتهای ما را به ساحت قدس عالم امکان بپذیرند و در دنیا و آخرت زیر سایهی اهلبیت باشیم. بنا شد احادیث قدسی که به حضرت موسی خطاب میشود و خیلی زیاد است را سعی کنیم در هر جلسه بهرهای ببریم.
موسی کلیم در ضمن گفتگو با خدای سبحان سؤال میکند که آیا «لعائد المریض عندک من الأجر؟» کسی که به عبادت مریض میرود اجری دارد؟ این حقیقت چیست؟ یعنی بیان یک حقیقت است، چون اجر فقط ثوابی که قراردادی شده باشد، نیست. اجر یعنی این حقیقت نزد شما چطور تحقق پیدا میکند. خدای سبحان فرمود: «قال: أبعث له عند موته» وقتی این شخص میمیرد، من همراه این بخاطر مریضی که عیادتش رفت، «ملائکه یشیّعونه الی قبره» او را تا قبرش تشییع میکنند. یکی از سختترین لحظات برای هرکس وقتی است که جان از بدن جدا شده و اولین لحظات جدا شدن است و او را تشییع میکنند و به سمت قبر میبرند و بعد میخواهند آنجا بگذارند و برگردند. جزء سختترین لحظات هر انسانی است. هنوز وارد آن عالم درست نشده و از آن عالم جدا نشده و پر و بالش هست و به آن طرف انسی پیدا نکرده، وحشت و ورود به عالم جدیدی است که قواعد جدیدی دارد. خروج است از یک عالمی که تا به حال به آن انس داشته است. این دو حال میشود، لحظهای که او را مشایعت میکنند و با او خداحافظی میکنند به آن عالم برسانند و این مشایعین برای او نمیتوانند کاری کنند. خدای سبحان در این لحظه میفرماید: من عیادت مریضی که مریض در حال کندن از تعلقات بود، من هم در قبال این ملائکه خود را انس تو قرار میدهم. اینها با تو در سختترین لحظات میآیند. مشایعت کنندگان خیلی تأثیر دارند تا همین حدی که او را به قبر برسانند و برگردند. اگر ما اینها را باور کنیم و بدانیم حقیقت انسان دنیا نیست، تمام اینها جزء عوالم انسانی است که باید طی کنیم و بعد بدانیم راهش چیست، انسش چگونه است، سختیاش چطور تبدیل میشود. مثل اینکه کسی به ما بگوید: شما میخواهید از قم به مشهد بروید، امنترین راه سفر این است. همه را نشان بدهد، چقدر انسان راحت میشود.
«و یؤنسونه إلى محشره» تا وقتی اینها را به محشر میرسانند همراه این هستند. نه فقط در قبر و برزخ، اگر این آدم باور کند عیادت مریض چقدر عظمت پیدا میکند و انسان مشتاق میشود که من منتی بر او ندارم. تازه مریض بر من منت دارد که باعث شده خدا برای من حقیقتی ایجاد کند، لذا آدم ناز مریض را هم میکشد که خدا برای او یک چنین فرصتی ایجاد کرد تا با رفتن و عیادت او این مقدار حقایق ایجاد شود. «قال: یا ربّ، فما لمعزّی الثکلى من الأجر؟» کسی که از دنیا میرود به بازماندگانش تسلیت میگویند، چه اجری دارد؟ «قال: أظلّه تحت ظلّی- أی ظلّ العرش- یوم لا ظلّ إلّا ظلّی» آن روزی که همه در حالت بی پناهی هستند، پناهی در آنجا به غیر از خدا نیست، اینها در پناه من هستند و پناهگاه دارند. چون کسی که پناهش را از دست داده، تو رفتی اینجا برای آنها آرامشی ایجاد کردی. در روزی که آرامش نیست و همه آرامشها فقط به من برمیگردد. نتیجه این عمل آن است که آنجا امن است. سایهی خدا، زیر سایهی خدا بود امنیت مطلق است. انشاءالله خدای سبحان قدر این معارف و عمل به آنها را برای ما قرار بدهد که چقدر ارزشمند و عظیم است. به حضرت موسی سلام میکنیم و اذن میگیریم وارد قصه شویم.
ای برادر قصه چون پیمانهای است *** معنی اندر وی مثال دانهای است
دانهی معنی بگیرد مرد عقل *** ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
وقتی نقل قصه میشود به دنبال اینکه فقط بخواهد بداند این قصه چیست، نیست. دنبال دانهای است که در این قصه است و این هم با عقل گرفته میشود. یعنی با توجه و تفکر، قصه برای القای دانه است که از درون این دانه در وجود این قرار میگیرد و رشد میکند و همین مسأله باعث میشود این نگاه انفسی قوی میشود و…
موسی و فرعون در هستی توست *** باید این دو خصم را در خویش جست!
موسی را پیدا کنیم و تقویت کنیم. فرعون وجودمان را پیدا کنیم و تخطئه کنیم. تمام حرفهای ما در این بحثها با تمرکز بر این دو نگاه است که قصه ما بیان تاریخ نیست. بیان تاریخ را برای دانههای عقلانی و استفادههای انفسی که میخواهیم خودمان را رشد بدهیم، چه ارتباطی با ما پیدا میکند. نه اینکه یک قصهای بود یاد گرفتیم و در بیرون اتفاقی افتاده است. اتفاق در بیرون افتاده اما این اتفاق مربوط به این است که باعث حرکتی برای ما شود.
یک بعث نوبتی و یک بعث رسالتی داریم، بعث نبوتی آنجایی بود که موسی کلیم را به کوه طور بردند و آتش را دید، حقایقی که بعث نبوت موسی بود و موسی مبعوث به نبوت شد. جریان توحید و معاد، از آنجایی که «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى» (طه/۱۷) از اینجا بعث رسالتی آغاز میشود که برای موسی کلیم بعد از اینکه نبی شد و رابطهاش با خدا رابطه ویژهای شد، حالا میخواهد مبعوث به خلایق شود و دیگران را هم به سمت حقیقتی بیاورد که خدا به او داد. وقتی نبی رابطه با خدا پیدا میکند، یافت او در ارتباط با خدا شهودی است. احتیاج به قرینه و معجزه و لازمه و مفهوم و معنا ندارد. یک حقیقت و رابطهای محقق میشود که تمام وجودش باور به حقیقتی که یافته را پیدا میکند و با تمام وجود مییابد. در لحظه ملاقات تمام صدق و تصدیق و شهود محقق میشود و مییابد به غیر از این امکان پذیر نیست. وهمی در آنجا راه ندارد که غیر واقعی برای او واقع جلوه میکند. صدق محض است و علائم صدق محض بودن همراهش است. لذا معجزه نمیخواهد که معجزهای بیاید و موسی باور کند اینهایی که دیده بوده، به خدا بگوید: من اینها را دیدم و فهمیدم. یک چیزی بگو که من باورم شود که اینها که فهمیدم درست است و از جانب شماست. لذا مشاهده دیگر کسانی که اهل شهود هستند، گاهی صدقش با خودش است ولی گاهی دخالت وهم شیطان برای آنها هست و ممکن است قرینه و دلیل و معیار بخواهد تا معلوم شود صادق است اما نسبت به انبیاء و اوصیای الهی آنچه به عنوان وهم یا الهام محقق میشود، خودش علائم صدق است. نه چیز دیگری که با اوست، خودش علامت صدق است.
اما موسی کلیم میخواهد در اجتماع بیاید اینها را ارائه بدهد. حالا برای مردم این ارائه دلیل و شاهد صدق میخواهد، این برهان لازم دارد تا بپذیرند. برهان برای مردم مختلف است. یک موقع برهان در یک مرتبه است که میخواهند برای ابن سینا و شیخ طوسی و شیخ مفید برهان اقامه کنند، یک موقع برای مردم کوچه بازار و ساده مثل کسانی که وقت اندیشه فراوان نداشتند، همین نگاه اولی را داشتند، برهان برای اینها باید عملیتر و آشکارتر و مشهودتر باشد نه مفهومی باشد. این برهانی که برای عموم باشد آن موقع کمال برهان این است که وقتی چیزی بیان میشود در عین اینکه برای کسی که اهل کوچه بازار است، برهان باشد، برای شیخ طوسی و شیخ انصاری و شیخ مفید و ابن سینا هم برهان باشد. این دیگر عظمت کاری است که کار هرکسی نیست. اینجاست که معجزه الهی بروز میکند. آن کسی که در مرتبه سادگی است در تفکر است، آن کسی که در اوج تفکر است وقتی این را میبینند، همه تصدیق میکنند، این معجزه برهان رب است. مثل آتش افتادن ابراهیم خلیل که سرد شد و مردم ساده دیدند و یقین کردند و عالیترین مرتبه شهود اولیای الهی هم برایشان این مسأله یکی از مسائل بلند شهودی و فهمی و ادراکی و برهان بود. برای موسی کلیم هم همین مسأله میخواهد محقق شود.
«وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى» خدای سبحان میدانست این عصا است و چوب است، اما «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى» این تلک که با یمین آمده، خدا نخواست به او عصا و چوب بگوید، چون اگر خدا اینطور بگوید این تثبیت چوب و عصا بودن از جانب خداست. لذا میگوید: این چیست؟ موسی کلیم با نگاه چشم سر این را توصیف میکند. «قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْرى»(طه/۱۸) این نگاه سر که همه میبینند توجیه است اما خدای سبحان میخواهد چشم سرّ موسی را باز کند. این جریان عصا که اژدها و مار شد، یک بیان ساده و عادی نیست. هم موسی کلیم را بالا میبرد و هم برای مردم یک معجزه است. هم یک وسیله مبارزه و معارضه با فرعونیان است. هم بعداً این عصا وسیلهای است که در تمام حاجات موسی کلیم پس از این که به دریا میزند دریا باز میشود، به سنگ میزند، دوازده چشمه میجوشد. جریان این عصا یک بحث که فقط در مقابل معاندین باشد، نیست. برای دوستان هم هست، برای موسی هست، رفع حوائج است، یک حقیقت چند منظورهای است که کارهای زیادی از آن میآید. آن هم از وسیلهای که نزدیکترین رابطه را با موسی داشته، در دست موسی اینطور است نه اینکه این وسیله مثل یک تکنولوژی است که اگر صاحبش هم نبود، توانستند اثر انگشت او را جعل کنند، امکان ندارد. این وابسته است به دست موسی و دست موسی وابسته به قلب موسی است.
عصایی که با آن موسی کلیم گوسفندان خود را میچراند و حاجاتش را برطرف میکرد. بر آن تکیه میداد، این یک حقیقت بیجا نیست و بیان موسی این بود. بدست من و در اختیار من است. خدای سبحان نشان داد این یک حقیقت زنده است و حیات دارد، نه حیات پیدا کرد بعداً، چون میگوید: تو بیانداز، این چشم سر تو و این عصا است، تو بیانداز. انداختن این عصا همان و «فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعى» (طه/۲۰) همان. یعنی این موجود زنده است. این موجود زنده را خدای سبحان به موسی کلیم نشان میدهد. هرچیزی در هستی مثل این چوب به عنوان یک حقیقت بیجان نیست بلکه اینها موجودات حیّ هستند. این را ببین و بدان این یک تفکر است. نه یک مورد! اگر فقط یک مورد بود، میگفتی عصا اژدها شد، اما یک تفکر است که «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (اسراء/۴۴) همه هستی شعور دارد و حیات دارد، غیر از اینکه نگاه موسی کلیم که این را عصا میدید و حاجاتش را برطرف کننده میدید، خدای سبحان میفرماید: این عصا بودن اضطرارش نسبت به تو مضطر هستی که این عصاست. اما وقتی به نگاه ما میشود نباید بگوید عصا است. باید بگوید: هرچه شما می خواهی. چقدر زیباست.
همین هستی وقتی در رابطه با خدا قرار میگیرد آن چیزی است که خدا میخواهد نه آنچه هست. آنچه هست یعنی اضطرار، خدا نسبت به آنچه که هست اضطرار ندارد. این نظام علیت و فوق علیت است. یعنی اینجا علیت تخطئه نشده، بلکه علیت بالاتر دیده شده است. یک موقع کسی میگوید: پس نظام علیت چه میشود؟ اولاً در ارتباطات ما و چشم سر ما که خدای سبحان عالم را براساس این خلق کرده، این ارتباطات برقرار است و ما اگر تشنه شدیم نمیتوانیم سنگ بخوریم و بگوییم: خدا میتواند سنگ را آب قرار بدهد. من سنگ میخورم و این آب شود. خدای سبحان سببیت را قرار داده اما تو بدان که این سببیت، سبب بالاتر و قاهر هم دارد که این سبب قاهر عاجز نشد به سببیت، بلکه میتواند آن سببیت را لحظهی بعدش را این قرار بدهد یا لحظهی بعد مرتبهی دیگر را نشان بدهد. عصایی که بی جان بود را در نگاه اول نشان بدهد که همان لحظه این جاندار است و حیات دارد. منتهی این علقهها یعنی رابطهای که تو با آن داشتی را بیانداز و از آن رابطه بیرون بیا. آنجایی که به موسی گفت: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» (طه/۱۲) وقتی آن علقهها را کنار گذاشت، چشمش رؤیت کرد که «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ» (طه/۱۴) یعنی با کنار گذاشتن او «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ» محقق شد. عصا وقتی به دست موسی بود عصا بود وقتی انداخت حیّ شد. تو با این نگاه خودت به این حد زده بود. این حد را بشکن، تا شکستی میبینی، موجود فعال میشود.
اگر این در نگاه انفسی قرار بگیرد، این جانهای بی جان ما و معاصی وجود ما و غفلتهای وجود ما، با یگ نگاه الهی میشود اینها زنده شوند و بتوانند وجود ما را صالح کنند؟ آن رابطه را میطلبد که انسان رابطهای که خودش را با اینها بسته بود رها کند. حتی آنجایی که عمل صالح است. وقتی انسان عمل صالح انجام میدهد، مثل عصایی که دستش «أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِی» (طه/۱۸) اما اگر عمل صالح را انجام دادی، تو نیکی میکن و در دجله انداز! چه کار داری چه کردی، در ذهنت بماند چه کردی؟
شریعتی: به نظرم در قصه حضرت موسی باید دنبال این باشیم که دست خدا را باز ببینیم.
حاج آقای عابدینی: عالم را هم بسته میبینیم. عالم را حد زده میبینیم. دست خدا را هم بسته میبینیم. در هر چیزی دست خدا باز است. لذا هیچ فشار و سختی برای رجل الهی سخت نیست. چون دست خدا را بسته نمیبیند. لذا وقتی خدای سبحان به موسی این را میدهد حالا به موسی میگوید: دنبال فرعون برو! برایش سخت نیست. چون دید عصایی که عصا بود، اژدها شد. با این نگاه هیچ چیز تحت اختیار کسی نیست لذا نه ترسی از فرعون دارد، نه برایش مانعی است و میداند همان سلاحها میشوند علیه فرعون اژدها شود. چه نگاهی میشود و چه لذتی در عالم حشر با خدا ایجاد میکند. جریان اژدها شدن عصا به ظاهر معجزه است اما حقیقت این است که یک جهانبینی و نگاه ایجاد میکند که آن نگاه این است که همه هستی همین گونه است و اختصاصی به موسی کلیم ندارد. بلکه هرکسی در طریق الهی قدم بردارد از این سنخ عنایتهای الهی برای او به مقدار وجودش هست. او موسی کلیم است و اولوالعزم از انبیاست، برای او لازم است اینگونه باشد و برای دیگری به همین نسبت در وجودش به قدری که لازم دارد، خدا به او عنایت میکند. ما چون در دستمن نگه داشتیم و نیانداختیم، میخواهیم ببینیم چه میشود. اگر چیزی میشود میخواهیم در دست ما بشود. یعنی من نفع ببرم! این وجود هرچه از من بودن خالی شود، اراده الهی در آن قویتر میشود.
آیاتی که در رابطه با عصای موسی در قرآن آمده آیات متعددی است، در سوره طه آمده است «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى، قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْرى،قالَ أَلْقِها یا مُوسى، فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعى،قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولى» (طه/۱۷-۲۱) حالا بگیر، این گرفتن که بیانداز و بگیر، به اولش برمیگردد! در نظام شبیه سازی میگویند: میتوانیم از سلولهای بنیادی شبیه سازی کنیم. سلولهای دیگر که در بدن انسان هست میشود آنها را برگردانیم، حدود را بشکنیم و به بنیادی برسیم، به عقب برمیگردیم و میتوانیم دوباره تکثیرش کنیم. چون سلول بنیادی محدود است. در نظام بدن ما معده چه میکند؟ کار معده این است که وقتی غذا میخوریم، معده از ابتدا با بزاق دهان این مخلوط میشود و در معده میرود و حرکتهای معده اینها را بنیادی مطابق بدن میکند. یک بنیادی شد اطلاقی داریم یعنی نسبت به همه چیز استعداد داشته باشد، نه! لزوماً برای بدن ما یک مرتبه از بنیادی و اطلاق لازم است که این آماده شود و قابل جذب در اعضا و جوارح ما باشد. همه اعضاء و جوارح ما مطابق آنچه لازم دارند این را سیر میدهند، مطابق خود میکنند. در گیاه هم همینطور است. این در همه هستی دائماً تکرار میشود. این نگاهی که عصا، اژدها میشود، اگر ما در جایی که غذا را خوردیم، بنیادی کردیم و آماده شد غذای بدن شود، اگر امکان داشته باشد این را بنیادیتر کنیم، قابل تبدیل این است که غذای حیوانات دیگر بشود و گیاهان دیگر هم شود. بنیادیتر کنیم، یعنی هرچقدر قدرت داشته باشیم به عقب برگردیم، استعداد تبدیل در این بیشتر میشود. میتوانیم همه چیز را از این دربیاوریم.
در عرفان بحثی داریم، میگوییم: «فی کلِّ شیءٍ کُلُّ شیء» در هر چیزی همه چیز هست. در نظام عرفانی میگویند: هر موجودی جلوه تمام اسماء الهی است. تمام اسماء الهی در این ظهور و وجود ظهور کردند. منتهی گاهی یک اسمی غلبه دارد بر اسم دیگر، میشود آن موجود. غلبه است نه اینکه بقیه نیستند. در نظام فلسفی در هر چیزی همه چیز هست. یعنی ما اگر توانستیم بنیادی بکنیم همه چیز قابل تبدیل به همه چیز میشود. این بیان از جهت علمی اگر این را باور کردیم، اگر بتوانیم راهکار علمیاش را هم پیدا کنیم چقدر عظیم میشود. کسی که در نظام معرفتی بالا میرود، مثل موسی کلیم شهود میکند میداند در نظام بنیادی همه چیز به همه چیز قابل تبدیل است. مثل این عصا اژدها میشود، اینطور نیست این منعی داشته باشد. منتهی عصا تبدیل به اژدها میشود اگر با ابزار ما انجام شود، ممکن است چند هزار سال طول بکشد. اما اینکه در نگاه الهی سرعت تبدیل با دست ولی الهی جزء نظام علمی عالم است و مسیر علمی الهی دارد. اگر آدم این را باور کرد عالم تنگنا برای انسان ایجاد نمیکند. قدرت ما در اینکه این را بسیط کند و تبدیل کند به هرچیزی که میخواهد. لذا انبیاء این باور را میکنند.
علامه طباطبایی میفرماید: ما باور داریم مریض را دعا کنیم و سلامت پیدا کنیم اما مرده را باور نداریم زنده میشود. چون باور نداریم وقتی مرد، دیگر مرده است. اما انبیاء باور دارند مرده هم میتواند زنده شود لذا دعا میکنند مرده هم زنده شود. این حقایق بسته نشده است. جلسه گذشته بحث معاد را مطرح کردیم و «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى» را بیان کردیم. یعنی غیر از اینکه این یک معجزه برای موسی است و در دست موسی علیه ظالمان است و حاجات موسی کلیم را در نبوتش و رسالتش برآورده میکند، آیتی از معاد است که یک موجود بیجان زنده میشود. اینها معارفی است که اینجا خوابیده است و چقدر زیبا خدا چینش اینها را به کار میگیرد و نشان میدهد این بدن بیجان برای خدا سختتر از این است که عصا اژدها میشود؟ این یک آیتی برای معاد است. چقدر زیبا اینها را کنار هم قرار داده است. اگر این در حقایق خود سیر کند و شهودش، آنچه موسی دید ببینید چیست؟ آنچه موسی کلیم در مقام «لا یَخافُ لَدَیَ الْمُرْسَلُونَ» (نمل/۱۰) این «لَدَیَ» که نزد خداست، ببین موسی کلیم از این حقیقت در نظام شهود چه حقایق و معارف و نتایجی داشته است. ما که میشنویم نقد مفهومی معنا را میکنیم، هرچه جلو میرویم حیرانتر هستیم.
خدای سبحان وقتی موسی کلیم مبهوت و متحیر در رابطه «اننی أنا الله» بود، یکباره برای اینکه آنها انس ایجاد کنند یک گفتگوی صمیمی مأنوس ایجاد کرد تا بتواند رسولش کند. چون رسول باید توجه به دیگران داشته باشد و در صحنه عمل بیاید و با دیگران حشر داشته باشد. «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى» با این تو مار میگرفتی، چون در صحراها بودند، یکی از ابزار کار این چوپانان این است که با همین وسیله حفاظت از گوسفندان دارند. حالا همین وسیلهای که وسیله دفاع موسی بوده شده حَیَّهٌ تَسْعى که موسی برای اولین بار این را میبیند و از این میترسد. نگاه ما به جریان حضرت موسی و بعد بحث ید بیضاء و اینکه این عصا تا آخر رسالت موسی کلیم همراه موسی بود و معجزات دیگر هم متفرع بر این معجزه بوده، لذا جزء یکی از عظیمترین معجزات در بین انبیاء است و این عصا جزء میراث نبوت است. یعنی اختصاص به موسی کلیم ندارد. جزء میراث نبوت است. ابتدا دست آدم صفی الله بود و بعد دست نوح نبی الله بود و بعد دست ابراهیم خلیل الله بود و دو نبی اولوالعزم در دستشان بوده و وقتی موسی کلیم سر مخزنی که شعیب داشت عصایی بردارد، این عصا خودش را به موسی رساند و سه بار تکرار شد و هر سه بار این عصا آمد. در روایت داریم این عصا نزد امام زمان هرکاری خواهد کرد که برای موسی میکرد. جزء میراث نبوت است و اختصاصی به موسی کلیم ندارد. منتهی برای موسی کلیم آنجا زمان ابراز و بروز این میراث بود. برای انبیای دیگر این میراث ظهور و بروز نمیخواست. اما در زمان امام زمان همه میراث انبیاء ظهور و بروز پیدا میکند و جامعیت در ظهور و بروز در زمان حضرت محقق خواهد شد. هر آنچه انبیاء در طول تاریخ بشریت از مواریث انبیاء در دورهشان لازم به ظهور بود، در زمان ظهور همه آنها ظهور و بروز خواهد کرد و در دست امام زمان قرار خواهد گرفت، انشاءالله.
شریعتی: … اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: آیه ۶۵ سوره مبارکه یس میفرماید: در روز قیامت خدای سبحان بر دهانها مُهر خواهد زد و زبان کار نخواهد کرد اما تمام وجود انسان زبان پیدا میکند و حرف میزند و شهادت خواهد داد. اگر اینجا شاهد نبوده باشند و ندیده باشند و نفهمیده باشند شهادت در آنجا بی معناست. اما بدن زبانش زبان وجود و صدق است. نه تنها بدن بلکه در و دیوار زبان دارند و شهادت میدهند. کسی میتواند آنجا شهادت بدهد که اینجا تحمل شهادت داشته باشد. اگر همه عالم وجود اینها را مییابند و میفهمند، ما جلوی آدم ذی شعور کار خلاف میکنیم؟ همانطور که عصا، اژدها شد، اجزاء و جوارح ما حیات دارند و زنده هستند و شعور و فهم دارند. اگر این مراقبه برای انسان ایجاد شود همه شاهدان ما خواهند بود و تمام مولکولها شاهد ما خواهند بود.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






