سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۳
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۳ ۱۲:۴۸سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۳

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله مثل هوای گرم این روزها دل و جانتان گرم باشد، تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: هفته گذشته وعده دادید که حسن مطلع برنامه ما حدیث قدسی باشد که حضرت موسی مخاطب خدای متعال قرار میگیرد، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم و ایام و روزگار ما منتهی به فرج حضرت شود و در خدمت حضرت بتوانیم به کمالاتی که وعده داده شده برسیم. انسان دائماً این حسرت را داشته باشد تا این حسرتها نتیجه بدهد و اگر نبودیم با این حسرت ما را برگردانند و اجازه بدهند که باشیم. حدیثی که در تورات ذکر شده و مرحوم شیخ بهایی در جلد سوم کشکول نقل میکند و شیخ حر عاملی احادیث قدسی را آورده، از خدای سبحان به بنی آدم خطاب است «یا بنی آدم، أطیعونی بقدر حاجتکم إلیّ» به قدری که به من حاجت دارید مرا اطاعت کنید. چقدر حاجت داریم؟ خیلی، یعنی ذات و صفات و افعال و هستی و بقای ما عین حاجت است. همه چیز و هستی ما و صفات و کمالات و نیازها و نفس ما، دنیا و آخرت ما، حاجات بدنی و حاجات ذاتی همه محتاج خدا هستیم.
امام حسین(ع) در دعای عرفه میفرماید: «إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ» آنجایی که غنا دارم فقیر هستم. «فَکَیْفَ لَا أَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی» آنجایی که فقیر هستم چه خبر است. آنجایی که دارم، دارایی من عین فقر است. خداوند میفرماید: هرچقدر به من حاجت دارید مرا اطاعت کنید. «و اعصونی بقدر صبرکم على النار» عصیان کنید مرا به قدری که بر آتش تحمل دارید. در روایات فرمودند: یک قطره از آتش آخرتی از صدها دریای آب سرد عبور کرده آمده در دنیا همه آتشهای دنیا سوزندگیشان از آن است. این همه تنزل پیدا کرده و شده این که ما بر یک شعلهاش طاقت نداریم. اگر بر آتش صبور هستید عصیان کنید! «و اعملوا للدنیا بقدر لبثکم فیها» به اندازهای که در دنیا درنگ دارید برایش عمل کنید. عمر ما به ظاهر صد سال است اما انسان ابدیت دارد. اگر انسان ابدیت دارد و صد سال در دنیاست، عملتان را مطابق درنگ و بودنتان در دنیا قرار بدهید. صد سال نسبت به ابدیت چیزی نیست. وقتی حضرت نوح در پایان عمرش میخواستند قبض روح کنند، از آفتابی که بود در سایه آمد، گفتند: عمر بر تو چگونه گذشت؟ گفت: به اندازهای که از آفتاب در سایه آمدم. عمر حضرت نوح که بین همه انسانهای معروف جزء طولانیترین عمری بود که دو هزار و خردهای سال ذکر شده است. «و تزوّدوا للآخره بقدر مکثکم فیها» در آخرت چقدر میخواهید مکث کنید و بمانید؟ عملتان در آخرت به آن اندازه باشد. در آخرت ابدیت است. در دنیا صد سال است. ابدیت را نمیتوانیم تصور کنیم.
تمام عمر دنیای ما در قبال ابدیت ما قرار گرفته است، اگر بخواهیم از جهت ریاضی ابدیت را بر عمر دنیا تقسیم کنیم باید هر لحظهاش امکان ابدیت از درونش دربیاید و الا اگر بخواهد هر لحظهاش در نیاید، ما وقتی صد سال را ضرب در لحظات بکنیم باز هم یک عدد محدود است. اگر هر لحظه از عالم دنیا توان تحقق نامتناهی از درونش نباشد، نمیتواند لحظات نتیجه محدود داشته باشد و الا ابدیت محقق نمیشود. اگر اینطور است باید به انسان قوه توان نامتناهی داده باشند پس در هر لحظه ما امکان توان نامتناهی را داریم ولی چقدر از این استفاده کردی. این توان را انسان دارد و الا امر به قبیح میشد که به انسان بگویند: ابدیت و امکان ابدیت نباشد. امکان ابدیت توان انسان است. آن هم در هر لحظه باید امکان باشد، و الا اگر امکان در هر لحظه محدود باشد، جمع محدودها محدود است، هیچ با جمع محدودها ابدیت نمیشود. تذکراتی که خدای سبحان برای انبیاء خود بیان کرده و اگر انسان باور کند چقدر تغییر در انسان ایجاد میکند.
سلام میکنیم به حضرت موسی و از ایشان اذن میگیریم، به همهی اولیای الهی سلام میکنیم که وارثین انبیاء هستند، در محضرشان شاگردی کنیم و تبعیت کنیم و ارادتمان را ابراز کنیم. ما میدانیم انبیای الهی حیّ و حاضر هستند و میشنوند و انشاءالله مورد تأیید آنها باشیم و شفاعتی صورت بگیرد. این حواشی را من گاهی مهمتر از اصل میدانم که این رابطه را احساس کنیم. یک فرهنگی شود حرف انبیاء که زده میشود، حرف ائمه که زده میشود احساس کنیم، ارتباط عاطفی و محبتی برقرار شود و محضریت را ببینیم. بقیه معارف کنار اینها تأکید این است و اصل یافت رابطه است و آنکه بیاید دنبالش بقیه میآید. اگر هربار ابتدای کلام عرض ارادت میکنیم چون باور دارم و ثانیاً میخواهم یک فرهنگ شود. هم باور است و هم یک فرهنگ شود و یاد بگیریم، تکرار و تذکرش برای ما این باور را بیشتر کند تا حواسمان باشد ذکری از انبیاء و اولیاء و حضرات معصومین شد، احساس کنیم در محضر هستیم. رابطه برقرار کنیم، محبت ما بیشتر شود و حالت عاطفی و محبتی و احساسی باشد. انسان اسیر عاطفهها و احساسات است و اگر این عاطفهها و احساسات در راه صحیح خرج شود این اسارت، اسارت مطلوب است اما اگر این اسارت، اسارت به جای صحیحی واقع نشود، انسان اسیر تعلقات بیخود میشود.
تمام وجود افراد به دنبال محبتها به این طرف و آن طرف کشیده میشود. محبت دنیا، محبت مال، محبت مقام، ممکن است به شخص اظهار محبت نکند اما به مقام است که اظهار محبت میکند، به جاه و شهرت اظهار محبت میکند. محبت انسان را به اینجا میکشاند لذا مذهب و دین ما محبتیترین رابطه را در همه ادیان سابق ایجاد کردند، حتی محبت به انبیای سابق از پیروانشان به آنها بیشتر است. اگر ما دو نفر بنشینیم یک یهودی و نصارا و مسلمان در رابطه با حضرت عیسی و موسی صحبت کنند، محبت مسلمان بیش از آنها به پیغمبر آنهاست. امر قرآن است و ما پیغمبر خود را وارث آنها میبینیم. «هل الدین الا الحبّ» چون نجات دهنده اصلی همین است. این سرمایهای است که انسان را میبرد. چون محبت حد ندارد سرعت انسان تابع محبت است و چون حد ندارد میتواند سرعت نامتناهی شود. اگر محبوب نامتناهی باشد و ادراک به محبوب به سمت نامتناهی برود، سرعت انسان در رسیدن نامتناهی میشود. یک لحظه میبینی کون و مکان را طی کرد، دنیا و آخرت را عبور کرد. یک کیمیاگری است لذا ارزان نفروشیم.
تا اینجا گفتیم که خدای سبحان برای موسی کلیم در بعثتش که یک بعثت نبوتی داشت، یک بعثت رسالتی داشت. بعثت نبوتی آنجایی بود که خدای سبحان خود موسی را خطاب قرار داد و برای موسی پیغام داشت. یعنی به آن شجره و وادی رسید و خطاب شد که «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (قصص/۳۰)، آیاتی که مثل این آیه جان موسی مخاطب قرار گرفته است. آنجایی که بعثت نبوتی و رابطه نبوتی است علم حضوری است و جای شک نیست. حتی نبی برای خودش معجزه نمیخواهد. معجزه نبی حتماً برای دیگران است، چون نبی رابطهاش عین متن خارج است. یعنی وحی و رابطه اینقدر برای او یقینی است و واضح است از اینکه ما به اشیای اطرافمان دست میزنیم واضحتر است. احتیاج به دلیل و تنبه و معجزه ندارد. با تمام وجود مییابد و یقین میکند. هم علم الیقین و هم عین الیقین و هم حق الیقینی است، نه اینکه فقط میبیند با تمام وجودش میچشد، لذا ارتباط انبیاء با خدای سبحان در الهاماتی که با خدا دارند با حق الیقین است. لذا آنجا معجزه نمیخواهد. وقتی خدای سبحان به آنها میفرماید: «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/۱۲) این حقیقت با کلام بیرونی نیست که با تمام وجود مییابد. این بعث نبوتی است که رابطه نبوت ایجاد شده و آشکار میشود.
از جمله در همین آیات سوره طه میفرماید: «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» موسی من ربّ تو هستم، اینجا سلطه و سیطره ربوبیت و عبودیت موسی است. از همه اغیار اینجا خالی شده است «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» به همین رابطه عبودی و ربوبی اشاره دارد. هر جیزی که غیر است را از خودت دور کن. تو عبد هستی و من رب هستم. حتی حیثیات دیگر اسماء الهی در اینجا مطرح نیست. از این هم هیچ حیثیت دیگری برای موسی کلیم مطرح نیست و فقط عبودیت است. اینجا موسی دارد تخلیه میکند تا برای مرتبه بعد آمادهاش کند. «إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» از اینجا موسی را پر میکند «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» در این چند آیه «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» (قصص/۱۴) خیلی زیباست، شاید مثلاً ما یک آیهای در رابطه با دعا داریم «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون» (بقره/۱۸۶) همه «ی» متکلم است. «عبادی، عنی، أجیبٌ، داعِ، دعانِ» تقریباً هفت بار ضمیر متکلم تکرار شده است. خدای متعال چند بار میگوید: من، «انّی، أنا، ربّک، و أنا، اخترتکَ، اننّی، أنا، الله، أنا، فاعبدنی، لذکری» یازده بار تکرار شده است.
اشاره کردم این از بحثهای عمیق است. روایتی است که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان آوردند، دارد کسی خدمت امام صادق رسیدند و اظهار ارادت به حضرت کردند، حضرت فرمود: از کجا هستی؟ گفت: از دوستان و اهل محبت شما هستیم. نگفت: مثلاً مشهدی هستم… گفت: اهل محبت و ولایت شما هستم. چقدر این زیباست. خوش به حال کسانی که اینطور با معرفت پاسخ میدهند. حضرت فرمود: «فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّهَ» اگر کسی بخواهد خدا دوستش داشته باشد ولایتش را به عهده میگیرد و کسی که ولایتش را به عهده بگیرد جنت برای او قطعی است. در بعضی روایات هست که حضرت علی فرمود: بهشت ثمن بدن شماست. جان شما بالاتر از این است. جان شما با روح بهشت که بهشت زمین آخرت است. آسمانش وراء این است و جان و روح انسان آنجاست. حضرت صادق(ع) فرمود: تو از کدام محبین ما هستی؟ «ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا» این شخص ساکت شد. اما یار حضرت سؤال کرد: «وَ کَمْ مُحِبُّوکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» محبین شما چند دسته هستند. حضرت فرمود: سه دسته هستند. «فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَهٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَهِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ» در باطن ما را دوست دارند اما بروز نمیدهند. «وَ طَبَقَهٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَهِ وَ طَبَقَهٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى» اینها بالاترین هستند. در ظاهر که میرسد اهل فداکاری برای ما هستند. «شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِیلَ الْکِتَابِ» اینها از آب فرات خوردند و خدا علم کتاب را به اینها تعلیم میدهد و یاد میدهد. «وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» در سختیها ریسمان محکم دستشان است. توضیح میدهد کسی که محبت ما را دارد، یک وقت من در محضر شما هستم و گفتگو میکنم، بعد میخواهم شما را توصیف کنم. من اول در محضر شما بودم و صفت شما بعد از این حضور است. چون جلوی شما هستم و شما را یافتم و حالا توصیف میکنم. آنجایی که شهود است اساس این است که شهود معرفتی را ایجاد کند که همه صفات پس از این است. هرچه بگویند پس از این است. «وَ طَلَبُ الْمَخْرَجِ مَوْجُودٌ إِنَّ مَعْرِفَهَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَهَ صِفَهِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِهِ» یک موقع هست شما اینجا حضور نداری، من با کسی دیگر در رابطه با شما صحبت میکنم. آنجا « مَعْرِفَهَ صِفَهِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِهِ» داریم توصیف شما را میکنیم قبل از دیدن شماست و صفت مقدمه است. این دو معرفت چقدر با هم متفاوت است. قابل قیاس نیست.
مثل جریان یوسف که برادرها نزد یوسف بودند اما صفت یوسف را نمیدانستند. موسی کلیم در محضر الهی است، با این بیاناتی که آیات میفرماید معرفت شاهد را بیان میکند که معرفت عین شاهد قبل از صفت است که «یا موسی انی أنا ربّک» یافت موسی کلیم نسبت به خدای سبحان عین شاهد است. لذا رابطه یک رابطه دیگری است. بحث در مورد خدا نیست، شهود است. در محضریت مطلق هست و دارد مییابد لذا این گفتگو در این نگاه باید دیده شود که «انی أنا ربّک» بعد این تأکیدات بر اینکه «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى»، «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» همه اینها در آن نگاه است. نه موسی که یک جایی نشسته و یک خطابی از خدا به او میشود، نه، در آن محضریت آن خطاب را دارد. اینها ظرفیت انسان است و اگر ظرفیت انسان نبود بیان نمیکردند. وقتی بیان میکند به عنوان یک تجربه الهی برای بعضی از اولیاء، این دارد تجربه را بیان میکند که چنین مسألهای برای بقیه اتفاق بیافتد و دنبالش باشید. لذا ولایت این مسأله امکان پذیر است. صفت آنجا نامحرم است. آنقدر این شهود قوی است.
عاشقی نزد معشوق خود یک نامهای نوشته بود، گفت: جمع کن و برو، تو در محضر هستی. نامه میخوانی. این نامه همان صفت است. وقتی این نتوانسته مقام را جمع کند که کجا باید چه کند. وقتی انسان وارد قیامت میشود، دارد «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/۵۶) ما در دنیا با غیر خدا همنشین نبودیم؟ با همه چیز محشور بودیم غیر از او، لذا همه عالم محضر خداست و هرجا رو کنید وجه خداست. حتی اگر چشمت را هم میگذاری این هم یک رو کردن است. این معرفت عین شاهد را موسی کلیم با تمام حقیقت یافت. این بعث نبوتی است که نبی مییابد و این هم نشینی و مجالست شهود میکند و معیت خدا را با خودش و هیچ چیزی آنجا حائل نیست، حتی صفت حاجب است. قرآن ما اینقدر عظیم این مطالب را بیان میکند که عشق و محبت و هرچیزی که میخواهی اینجاست.
زیبایی این بحث این بود که خدای سبحان بعثت موسی کلیم را به عنوان نبی، که این بعثت برای همه از جهت ولایتش امکان پذیر است. چون نبی ولی هم هست و رسول ولی هم هست که تعبیری که در مورد ابراهیم خلیل بود. «اتَّخَذَنِی عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَنِی نَبِیّاً» (عیونأخبارالرضا، ج ۲، ص ۲۰۰) خدای سبحان ابراهیم را به عنوان بندهاش اخذ کرد و او را پذیرفت. آغاز همه کمالات از اینجاست و تا این نباشد فایده ندارد. «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» این دارد تأیید میکند که موسی دیگر عبد محض است. «فاعبدنی» پذیرش موسی کلیم است. تو عبد من هستی. این عبودیت است که مقدمه تمام کمالات بعدی است. تمام نظام اعتقادات و اعمال را خدای سبحان در سوره طه آیات ۱۲ تا ۱۴ بیان کرده است. این توحید را بیان کرده و در ادامه توحید فروع دین را بیان کرده به عنوان عبودیت حق و مظهر تام این عبودیت را «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» قرار داده است. دنبال اینکه اول توحید و بعد نبوت، توحید یعنی آغاز، نبوت یعنی مسیر و قیامت هم یعنی رسیدن، «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» فاعبدنی مسیر است. مقصد چیست؟ «إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ أَکادُ أُخْفِیها» (طه/۱۵) یکباره برای موسی کلیم تمام مبدأ و معاد و مسیر را، این خطاب خودش مسیر است. توحید و معاد را هم بیان کرده است.
در کمترین کلمات، زیباترین معانی را قرار داده است که بعد در مسیر میفرماید: «فاعبدنی» تمام عمل ما عبودیت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/۵۶) این عبودیت بارزترین صفت «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» است. گره میخورد عبودیت با توحید محض، «ذکری» من، افق اقامه صلاه تا «لذکری» است. یعنی همه اسماء هم انسان میرسد تا به «لذکری» میرسد. اول با توحید و بعد با جریان عبودیت و عمل، فروع دین با «فاعبدنی» و شاخصترین اساس فروع دین را با «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» است و نهایتش با معاد است. اینجا «أَقِمِ الصَّلاهَ» چقدر زیباست. یاران پیغمبر در مکه که بودند چون تحت فشار و شکنجه بودند، عدهای نزد حضرت آمدند و گفتند: اجازه بدهید ما جهاد کنیم، اینها ما را میکشند و ما کاری نمیکنیم و صبر میکنیم. حضرت فرمود: «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاه» (نساء/۷۷) دست نگه دارید الآن وقت جهاد نیست. امروز جهاد «أقیموا الصلاه» است، کجا؟ در مکه.
یعنی اگر کسی در محیطی قرار گرفته که این محیط مظلومیت و تنهایی است و امکان جهاد نیست، صبر فعال داشته باشد. در نگاه دوم در وقت جنگ است، یعنی در اوج شدت که وقتی ما در جنگ سرها بپرد و شمشیرها برّان است، آنجا هم میفرماید: «اقیموا الصلاه» عدهای سلاح بدست بگیرند و عدهای به جماعت نماز بخوانند. اینها دو رکعت خواندند بلند شوند، بقیه که محافظ بودند بیایند نماز بخوانند. اقامه صلاه فقط جماعت نیست. فرهنگ نماز یعنی فرهنگ دینداری و ارتباط با خدا. یکجای دیگر میگوید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ» دوران راحت و سلطه و سیطره، اگر فرهنگی را غلبه دادیم و توانستند حاکمیت غالبه داشته باشند، اولین کاری که به آن دست میزنند اقامه صلاه است. این مدل ارائه میدهد. اقامه صلاه از همین ظاهر شروع میشود، ظاهرش این است که به جماعت باشد. اگر مسئولی نیامد اقامه نماز نکرده است. لذا میفرماید: «أقم الصلاه» اولین کار تو به عنوان تمام عبودیت خلاصه شده در نماز، نماز عبادت جامع است.
شریعتی: … حسن ختام فرمایشات شما را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: کسانی که در سبأ ساکن بودند، خدا میفرماید: «کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ» از رزق خدا بخورید، حواستان باشد. «بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» شهر طیب است چون مرتبط با خداست، ربّ هم ربّ غفور است.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






