سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۵
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۴:۲۲سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۵

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دلی سبز و تنابر داشت گلدان *** نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد *** نباریدی ترک برداشت گلدان
«اللهم عجل لولیک الفرج»
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. ایام را تبریک میگویم. عید میلاد حضرت ولیعصر برای ما همچنان ادامه دارد و ماه، ماه شادی است. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. ایام و میلاد قطب عالم امکان، حجه الله الکبری را تبریک میگویم. انشاءالله این میلاد برای همه ما مبارک باشد و جذب ما را به سوی خدای سبحان بیش از پیش قرار بدهد و دلهای ما را ولاییتر و الهیتر بکند و این حال توجه ما فرج را نزدیکتر بکند.
شریعتی: انشاءالله، قصه ما قصه حضرت موسی(ع) هست و نکات لطیفی که در سایه قرآن کریم میشنویم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) در این ایام با شوق بیشتری از خدای سبحان میخواهیم که انشاءالله ما را از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهد. دلها امام زمانی هست، انشاءالله این از جانب خدا محقق شود و هرچه این قابلیت به وجود مبارک امام زمان بیشتر شود، نیاز به سوی حضرت بیشتر احساس شود اجابت زودتر محقق میشود.
برای اینکه در صف کسانی که اظهار ارادت به امام زمان میکنند، داخل شده باشیم نکتهای را عرض کنم. همه شنیدیم که از خصوصیات بارز مکتب امام زمان گسترش عدالتی است که حضرت انجام میدهد. «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» حضرت زمین را پر از عدل و قسط میکند بعد از اینکه پر از ظلم و جور شده بود. این شدت از ظلم و جور به چه معناست؟ در تاریخ نقل شده که ظلم کم نبوده و سیطره ظالمان کم نبوده اما آن چیزی که وعده الهی است این است که ظلم و جوری که ادراک شود حقیقت ظلم و جور است و الا آنجایی که احساس نمیشود، مردم به ظلم تن دادند. عادت کردند. باید این ظلم را فهمید، لذا کار انبیاء این بود که بیایند مردم را از عادت کردن به ظلم متنبه کنند. مثل کسی که بدنش بی حس است و سر شده است. اگر یکجایی هم زخم شود متوجه نمیشود و درد را احساس نمیکند. گاهی در اثر ظلم انسان بی حس میشود و به ظلم عادت میکند. اما در جریان کربلا حضرت با قیامشان این ظلم را آشکار کرد، لذا بعد از جریان حضرت قیامهای متعددی محقق شد و تا جریان امویان هم مدتی بعد سقوط کرد. یعنی طولی نکشید تا به سقوط رسید.
این نکته مهم است که قبل از ظهور حساسیت جامعه جهانی نسبت به ظلم بالا میرود و مردم احساس ظلم میکنند. وقتی احساس ظلم کردی، قیام در برابر ظلم محقق میشود. تا وقتی احساس ظلم نشده باشد قیام محقق نمیشود. لذا آماده پذیرش میشوند و بخاطر اینکه این ظلم دیده شود و احساس شود حتماً باید نوری باشد که سیاهیها آشکار شود. وگرنه کسی که طولانی مدت در سیاهی مانده این دیگر برایش مفهومی ندارد. انشاءالله جمهوری اسلامی ما که پردهای از آن ظهور است، نوری است که میخواهد حساسیت به ظلم را آشکار کند. اگر با این نگاه دیدیم، به آن سمت حرکت میکنیم که این نوری باشد که ظلمت را آشکار کند.
مقام معظم رهبری در روز نیمه شعبان فرمودند: غرب وحشی در این جریان خودش را بیرون ریخت. اگر معیار تن بود، وقتی که منافع بدن به خطر میافتد دیگر انسان چیزی نمیشناسد. هر تنی برای حفظ خودش قیام میکند. اما اگر معیار علاوه بر تن نظام روح هم بود میشود جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ما ایثار میکنند. حاضر است در مواقع خطر برود و به پرستاران ما و نظام بهداشت ما کمک بدهد تا بقیه به آرامش برسند و الا اگر فقط بدن باشد، به فروشگاه برسند هرکس زودتر غارت کند. ایثار نمیکند، لذا یک محموله ماسک را با اسکورت میبرند! اما در ایران مردم خودشان ماسک تولید میکنند، اینجاست که حقیقت نور خودش را نشان میدهد. آنهایی که میگفتند: ظلم باید فراگیر شود، میگفتند: جلوی ظلم را نگیریم، نگاه کنیم. اما کسی که میگوید: ادراک نسبت به ظلم باید زیاد شود حساسیت به ظلم باید زیاد شود، حتماً اقدام میخواهد و برای این باید خیلی کار کرد تا این دیده شود و حساسیت به ظلم ایجاد شود. هرچه حق را آشکارتر کنی ظلمت ظلم بیشتر دیده میشود. قسط و عدل هم ادراک میشود. اینها اخباری نیست و خبر از یک واقعه نیست و انشاء است که باید به این سمت حرکت کنیم.
شریعتی: نکات خوبی را شنیدیم، در قصه حضرت موسی به جریان آشنایی حضرت موسی با جناب شعیب رسیدیم.
حاج آقای عابدینی: از حضرت مهدی(عج) اذن میگیریم که چشم و چراغ همه هستی هستند و اذن میگیریم از حضرت موسی که شأنی از شئون آن بزرگواران هستند و امروز هم صاحب تأثیر هستند. بحثی که مطرح کردیم، رسیدیم به جایی که موسی کلیم آمد و خدمت شعیب رسید و قصهاش را برای شعیب مطرح کرد. نکاتی را بگویم اول اینکه وقتی موسی کلیم بعد از آن همه مسائل مختلفی که برایش پیش آمد، فرمود: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (قصص/۲۴) این بعد از این بود که به سینه قبطی زده بود و او مرده بود و بعد این صحرای سوزان سخت را طی کرد و بعد از اینکه آمد به این دو دختر تنها کمک کرد و به تنهایی آب کشید، جله پیش گفتم که حاجتش را حد نزد. اگر میدید همه این تواناییها را دارد در حالی که در سختترین شرایط هست، هنوز خسته راه است و چیزی نخورده و اینطور توانست کمک کند با قدرتی که خدای سبحان به او داده بود، به خدای سبحان میگوید: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» خدایا اگر کاری کردم و قدرتی دارم، اگر تحمل کردم این صحرای سوزان را تا اینجا رسیدم، اگر به سینه آن مرد زدم و او مرد. اگر از چاه آب کشیدم، هر خیری دادی من فقیر هستم. من میدانم همه اینها به اذن و اراده شماست. اگر قوایی هست و توانایی دارم از خودم نمیبینم. لذا دیگاه موسی کلیم دائماً ارتباط با خداست.
وقتی از مدین حرکت میکند، همانجا میگوید: خدایا تو هدایت سبیل برای من قرار بده. هرکاری رجل الهی میکنند یک پوسته و یک هستهای دارد. یک ظاهر و یک باطنی دارد. یک سفر ظاهری و یک سفر باطنی دارد. گاهی کارها و خوردن ما ساده ات، رفتن ما ساده است، کاری میکنیم یک کار ساده است اما اولیای الهی هر کارشان یک ظاهر و باطن دارد. عمق دارد، در همین سطح ظاهری باقی نمیماند. لذا تمام گفتگوهایی که موسی کلیم انجام میدهد «قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» (قصص/۱۷) خدایا به من قوت دادی، این قوت من پشتوانه برای مجرمین نشود. مجرم در درگاه الهی خطاکار است. خدایا باید تو کمک کنی در جای غیر به کار نگیرم. خدایا تو نجات بده، «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین» (قصص/۲۱) ، «عَسَى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ» (قصص/۲۲) در هر فرازی ارتباط با خدا هست. عمق رابطه را با این نگاه الهی بیان میکند. «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» وقتی شعیب وعده میدهد که اینجا نجات پیدا کردی و در امان هستی، قرارداد میبندد برای ازدواج و کار موسی کلیم، وقتی یک کاری را میکنیم بسم الله الرحمن الرحیم میگوییم و این خوب است، اما موسی کلیم توجه دارد و وجودش بسم الله الرحمن الرحیم است. یعنی واقعاً خدا را در این کار مؤثر میبیند. با نام او آغاز و پایان کار است. خوب است این بسم الله را هم میگوییم. لذا سراسر زندگی موسی کلیم با این نگاه الهی است. این یک رجل موحد میشود و توحید مجسم است. موسی کلیمی که هنوز به مقام رسالت نرسیده است. کسی که میخواهد برای رسالت الهی آماده شود چقدر زندگی باید توحیدی باشد. ما که ادعا میکنیم میخواهیم مبلغ دین الهی باشیم، میخواهیم در مسیر انبیاء و ائمه حرکت کنیم چقدر باید زندگی ما توحیدی باشد. هرکسی در هرجایی هست موظف است توحید مجسم باشد.
نکته دیگر این است که تکرار میشود تاریخ به گونهای که افرادی که زندگی و افکارشان و کارهایشان تکرار ماسبق است ولی با عمق بالاتر، حوادثی که در گذشته اتفاق افتاده برای افرادی بعدی محقق میشود و آن گذشته یک سرمایهای برای آینده است تا این بداند کسانی که خطا انتخاب کردند نتیجه تجربههای گذشته سرمایه ما میشود. وقتی به آن واقعه میرسد درست انتخاب کند. دو نگاه مطرح است یکی اینکه برای اقوام و افراد تکرار میشود. نکته دقیقتر این است که برای یک فرد در زندگی، گاهی ابتدای زندگی با انتهای زندگی تکرار وقایعی است. در نگاه اول سرگذشت بعضی عیناً با سرگذشت بعضی دیگر تطابق پیدا میکند یک تشابهاتی بین انبیاء زیاد است، در روایت داریم آنچه در امت بنی اسرائیل اتفاق افتاده، حتماً محقق میشود حتی جزئیاتش. یک تشابهی بین حضرت موسی با حضرت یوسف(ع) هست، بعضی را ذکر کنم. یکی اینکه زندگی هردوی اینها مدتی در کاخ بود. حضرت یوسف در کاخ عزیز مصر و موسی کلیم در کاخ فرعون، زندگی در کاخ به انتخاب خودشان نبود. یوسف به عنوان برده و موسی به عنوان کودکی که از آب گرفتند.
پدر و مادر هر دو مبتلا به فراق شدند. یعنی پدر و مادر یوسف(ع)، حضرت یعقوب با آن فرق سوزناک و پدر و مادر موسی کلیم با اینکه خدای سبحان وعده داد، ما او را برمیگردانیم، اما پدر و مادر موسی(ع) حق ابراز کردن اینکه پدر و مادر او هستیم را نداشتند. به عنوان دایه محسوب میشدند. غیر از اینکه دوباره موسی کلیم پس از مدتی به فراق بیشتر مبتلا شد. هردو به پدر و مادرشان رجوع کردند، هم یوسف برگشت و پدر و مادر را دید. این نکتهها اتفاقی نیست. تمام اینها برنامهریزی شده است. لذا باید بین این تشابهها ارتباط ایجاد کرد و خدای سبحان هدف دارد.
هردو به فتنه دیگران مبتلا شدند. حضرت یوسف به فتنه برادرها مبتلا شد و حضرت موسی به فتنه فرعون و زندگی در بین اینها مبتلا شد. فرعون باعث شد که او از پدر و مادر جدا شد. آنجا برادرها فتنه کردند و یوسف را جدا کردند. هردو یک زن کاخ نشین در زندگیشان نقش داشت. حضرت آسیه که نقش مثبت داشت و برای حضرت موسی مادری کرد و مؤمن به او میشود. در آنجا زلیخااست که در دورانی که عاشق میشود یوسف را تا زندان میکشد و سالیانی یوسف در زندان میماند. نکته دیگر اینکه هردو فرزند خوانده میشود، آنجا عزیز مصر میگوید: «عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا» (یوسف/۲۱) او را فرزند خود بگیریم. اینجا آسیه میگوید: او را فرزند خود بگیریم. هردو سبب نجات عدهای شدند با اینکه در مقابلشان بودند، در داستان حضرت موسی(ع)، آسیه نجات پیدا کرد. در قصه یوسف(ع) عزیز مصر و زلیخا نجات پیدا کردند.
یکی دیگر از خصوصیات این هست که هرکس این دو را میدید به اینها علاقهمند میشد الا شخصی که قسی بود چون فرعون، همسر فرعون با گفتن «لا تَقْتُلُوه» (قصص/۹) برادر یوسف لاوی هم در بین برادرها با گفتن «لا تَقْتُلُوه» یوسف را نجات داد. هردو تا مرز کشته شدن رفتند. هردو قدرت نمایی خدا بود. هم موسی(ع) قدرت نمایی خدا بود و هرچه فرعون از کودکان کشت، آخر در دست خودشان این کودک را پرورش دادند. یوسف را در چاه انداختند و عزیز مصر شد. اما شباهتهای یک فرد با همدیگر که بعضی فکر میکنند ما قصدمان قصهگویی است. ما قصدمان نکتههای تربیتی و توجه عمیق معرفتی است. دنبال این هستیم که بعضی از این ظرافتها را مطرح کنیم. همه اینها سنتهای الهی حاکم بر زندگی انسان است، این قواعد را تحلیل میکنیم تا زندگی مطابق قواعد و سنتهای الهی شکل بدهیم.
در رابطه با اینکه ممکن است این تکرارها در زندگی یک فرد صورت بگیرد، حضرت موسی وقتی سراغ خضر(ع) رفت و نظام تربیتی را پیدا میکرد، سه واقعه را خضر برای او پیش آورد یکی اینکه حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد و بعد به غلام نوجوانی رسیدند که حضرت خضر غلام را کشت، به شهری رسیدند تقاضای غذا کردند، کسی چیزی نداد و خضر آستین بالا زد و به موسی گفت و دیواری را به پا کردند. موسی(ع) اعتراض کرد، وقتی بنا شد جدا شوند حضرت خضر سرّ این سه کار را بیان کرد و پیغمبر اکرم(ص) نکتهاش را فرمودند: اگر برادرم موسی صبر میکرد، این سه واقعهای که برای موسی کلیم رخ داد، سه واقعهی زندگی موسی بود که در اینجا حضرت خضر برایش متجلی کرد. تکرار وقایع سابق موسی بود با جلوه دیگری، اگر صبر میکرد صدها واقعه از زندگیاش را نشان میداد. تبیینی که از این سه واقعه کردند، سوراخ کردن کشتی که چون غاصب میآمد کشتی سالم را غصب میکرد، همان بود که موسی کلیم را در آب انداختند. در آب انداختن هلاک شدن است اما اینجا سوراخ کردن کشتی نجات موسی را به دنبال داشت. تشابه کشتی با صندوق، او را سوراخ کردند تا سالم بماند، او را در آب انداختند تا سالم بماند.
کشتن غلام، تناسب داشت با قتل قبطی که موسی کرد. همانطور که آنجا اراده الهی بود در اینکه او کشته شود، خضر نشان داد که وقتی این قبطی را کشتی، اراده خدا در تو متجلی شد. آن قبطی با هول دادن تو کشته شد. سومی اقامه دیوار بود، وقتی غذایی به اینها ندادند، گفت: چرا لطف میکنی؟ این هم شبیه گوسفندان شعیب بود که این آمده گرسنه و تشنه هیچ چیزی ندارد، بدون اینگه چشم داشتی داشته باشد، آمد سر چاه آب کشید. خضر با این کار سه واقعه از زندگی خودش را به او نشان داد که محقق شده بود. ما در زندگیمان خیلی وقایع پیش میآید که اگر برگردیم، وقایع بعدی با هم تشابه دارد و وقایع بعدی بسیاری جزای وقایع قبلی است.
«کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» (بقره/۲۵) این را قبلاً هم داشتیم، منتهی قبلاً عمل بود. میفهمد هر عملی با نتیجهاش تشابه دارد. هر عمل صالحی که جلوی ما قرار میگیرد، عمل صالح است. یک نگاه این است که عملی است و جزایی دارد، یک نگاه این است که عمل مرتبط با اعمال دیگر ماست. نگاه سومی که هست این است که هر عمل صالحی مرتبط با مقام ولایت است. شجره طوبی تنهاش تنه ولایت است و در خانهی امیرالمؤمنین است، شاخههایش در خانه مؤمنین است و همه حسنات است. اگر کسی فقط سرشاخه را دید و ارتباط را ندید، او هم به این خیر دست زده اما ضرر کرده چون این عقبه را ندیده است. در زمان ظهور این حقیقت برای همه آشکار میشود که تمام اعمال صالحی که در دوران عمرشان پیش آمده بود، حقیقتاً این عمل صالح رؤیت امام بوده است. لذا او را میشناسند و غریبه نیست. چون در عمل صالح با او ارتباط برقرار کرده بودند. اگر کسی با این نگاه به عمل صالح نگاه کند، غیبت برایش مطرح نیست. چون از همان ساعت اول که مؤمنی را میبیند، خندیدن به او، سلام به او خدمت به امام زمانش و لقاء به امامش است.
این نگاهی است که دوران غیبت میخواهد ما را از احکام بدن عبور بدهد به باطن حقیقت، تعبیر هست که امام زمان خورشید پشت ابر هست که تمام تلألؤ و آثارش است، قرص خورشید دیده نمیشود. روز و شب را تشخیص میدهیم اما قرص خورشید را نمیبینیم. انسان اول از حس شروع میکنم، اول عمل صالح را گسسته میبیند، اما یواش یواش عمیق شود، بفهمد این یک لایه ظاهر است. سیر ارتباطات که بین تکرار و در زندگی افراد یا اقوام هست، میخواهد انسان را سوق بدهد از جمله در نظام حسنات که ولایت امیرالمؤمنین در روایات «الحسنه بالله» آمده است یا «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ» هر خیری که میشود شما اول و آخرش هستید، اصل و فرعش هستید. نه فقط اصلش هستید فرعش هم شما هستید. یعنی از شما نشأت گرفته که به شما رجوع میکند و تقدیر ما از جانب شماست و عرض اعمال ما بر شماست. دائماً مرحله به مرحله از جانب آنها به ما میرسد، اراده خدا وقتی به ما میرسد به سوی شما نازل میشود و از شما به سوی ما میرسد. انسان میبیند که این از جایی میآید که نیکوتر از یک پدر مهربان است. میداند آن پدر مهربان این تضرع هم دوست دارد.
هر بلایی از تو آید رحمتی است *** عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد
آنوقت آدم میبیند هرچه از او میآید، نیکوست و این زندگی و نگاه انسان را تغییر میدهد. رسیدیم به اینجا که حضرت موسی خدمت شعیب نبی رسید، «وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» روایت زیبایی ذیلش آمده که شعیب(ع) منتظر بود، گمشده داشت که خدا به او وعده داده بود. وقتی موسی(ع) قصهاش را گفت، من موسی بن عمران هستم و نَسَبش را گفت تا به لاوی و یعقوب و اسحاق و ابراهیم خلیل رسید. اینجا شعیب خیلی شکفته شد که وعده الهی محقق شد، وقتی رسیدند، یکی از این دخترها از ابتدا که موسی را دید، قدرت موسی را که دید و کار بی منت او را دید، محبت موسی در دل او رفت. انسان عبید احسان است، لذا میگویند: اگر میخواهید دیگران را دعوت به حق کنید سعی کنید احسان کنید. منتهی احسان را برای خدا بکنید. لذا اینجا موسی کلیم بی دغدغه و بدون چشم داشت کمک کرد. اما یکی از این دخترها دلش گیر کرد. لذا وقتی نزد پدر آمد و قصهاش را گفت، موسی میخواست خداحافظی کند و برود، این دختر گفت: «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْه» (قصص/۲۶)
یک نکته دیگر هم این بود که دختر خانمها به ضروره این کار را میکردند، سخت بود برایشان، لذا دنبال این بودند که یک فرد امینی را پیدا کنند، «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (قصص/۲۶) تا این را دید، «قالَ إِنِّی أُرِیدُ» دید دل بسته شده است، دو دختر هم دارد، اگر بخواهد موسی(ع) را استخدام کند، دو دختر جوان دارد. شغل را مؤخر از ازدواج قرار داد. اصل را «أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» (قصص/۲۷) یکی از این دو را به عقد تو درمیآورم. «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ» به شرط اینکه هشت سال برای من کار کنی. موسی کلیمی که ولیعهد فرعون میخواست بشود، اینجا میآید میخواهد کارگر اجیر شود. اما ناراحت نمیشود. نبوت غیر از رسالت است. نبوت عامتر و رسالت اخص است. موسی کلیم وقتی در خروج از مدین به سمت مصر میرفت، رسول شد، لذا نبوتش ممکن است قبل از این محقق باشد. اگر هم نبی نبود ملهم بود به ارتباطات الهی، حتی در این سفر چند روزه ملک الهی همراهش بود و گفتگو داشتند.
«فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ» اولاً سال را براساس سال مقدس قرار داد. حج یک زمانی است در هر سال که زمان ثابتی دارد. ما ذی الحجه داریم، از قبل این بوده است. لذا ماههای حرام از قبل بوده و اسلام آن را تأیید کرد. اینجا سال را با حج سرشماری میکند که حتی همین یک امر مقدسی باشد. یعنی انسان در زندگی میتواند هر کاری را به امر مقدسی گره بزند. سال و ماه و نوع قرارداد را طوری قرار بدهد که به امر مقدس گره بخورد. بعضی شراکت و شروع زندگیشان را میتوانند در زمان مقدسی قرار بدهند. اینها وقتی گره میخورد خیلی آثار پیدا میکند. لذا هشت حج، یا ده، هشت را اقل و ده را اکثر قرار داد. به موسی اختیار داد انتخاب کند.
وقتی انبیاء گفتگو میکنند نباید ساده گذشت، شعیب نبی است، میگوید: هشت یا ده سال، این مقدار دو واقعه درونش اتفاق میافتد. یک واقعه این است که سر هشت سال آن فرعونی که در مقابل موسی(ع) درآمد و موسی او را کشت، از دنیا میرود. وقتی آنجا از دنیا میرود شعیب از هشت سال پیش طوری قرارداد بست که وقتی این فرعون از بین رفت، مانع برگشتن موسی برطرف شد، بتواند برود. لذا قرار را هشت سال گذاشت و دومی را ده سال، ده سال، چهل سال موسی تمام میشود. سی سال در مصر بود، ده سال وقتی تمام میشود، بعث به رسالت انبیاء در چهل سالگی بود و این وقت رسالت موسی(ع) میشود، هشت وقت مردن آن فرعون است و ده وقت رسالت موسی(ع) است. این هشت یا ده دو واقعه عظیم است، یکی اینکه میتوانی بی دغدغه برگردی و تحت تعقیب نباشی و سر ده سال هم بعثت تو محقق میشود و موسی کلیم ده سال را انتخاب میکند.
در نماز ایام ذی الحجه میگوییم: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/۱۴۲) چرا سی و ده؟ چه ربطی به زندگی موسی دارد؟ زندگی موسی سه برهه چهل ساله است. موسی کلیم یک برهه چهل سالهاش نزد فرعون بود، آمد نزد شعیب و این سی سال شد چهل سال، این قبل از رسالت است. بعد که رسول میشود، چهل سال این رسالت طول میکشد در بین مردم مصر تا اینها را دعوت میکند در مقابل فرعون چهل سال طول میکشد تا بعد عبور محقق میشود. عبور از دریا هشتاد سالگی موسی کلیم است و دوباره بعد از اینکه امر الهی را در بنی اسرائیل برای ورود به شهری که خدا وعده داده بود اطاعت نمیکنند دچار سرگردانی میشوند. چهل سال هم در تیه بودند، موسی اواخر دوران تیه از دنیا میرود. دوره اولش دو فراز دارد، یک سی سال و یک ده سال دارد. اینها خیلی زیباست و هرکدام یک سازندگی برای موسی داشت، اینها در زندگی ما هم هست ولی توجه نداریم.
گاهی خدا این خواب و غفلت را از زندگی انبیاء برمیدارد و به ما نشان میدهد. حتی اگر روی دیوار حکمتی نوشته، برای شما موعظه است. هیچ چیز نیست مگر اینکه برای تو موعظه باشد. حتی همین بهار، این نگاه به زندگی انبیاء که آدم ببیند و بفهمد زندگی ساده نیست. انسان موجود عجیبی است و خدا با او گفتگو میکند. اگر انسان غافل شود چقدر ضرر کرده است. لذا الآن هم که دوران بیماری است یقین بدانیم خدای سبحان برای پس از این خیلی تحفهها در نظر گرفته است. اینجا رحمت مردم که جوشید و به هم کمک کردند، رحمت الهی را نازل میکند. درست است غصههایی پیش آمد اما ذخایر عظیمی را از جهات متعدد در پی دارد، کار این بیماری این است که انسان را واکسینه کند نسبت به بیماری بالاتری، ابعاد مثبت و منفی او بعدها نمود پیدا میکند. وقتی موسی(ع) با خضر خداحافظی کرد وقتی خداحافظی فواید آن چند واقعه آشکار شد و خیلی از وقایع بعد از اینکه دورهاش میگذرد معلوم میشود خدای سبحان چه سرمایهای را برای انسان ذخیره کرده بود.
ما برای کسانی که از دنیا میروند چون قائل هستیم که جسد مؤمن حرمت دارد و روحانی میشود لذا خدمتی که عزیزان ما برای خدمت به اجساد مؤمنین میکنند، در مقابل کسانی که حفرههایی میکنند و گورهای دسته جمعی میکنند یا اجساد را آتش میزنند، یا رهایش میکنند، چقدر تفاوت میکند، با عشق بدون اینکه وظیفهشان باشد انجام میدهند. ماه شعبان هست صلوات بسیار بفرستیم، زیارت و صلوات شعبانیه را بخوانیم.
شریعتی: از همه عزیزانی که در این راه مبارزه با بیماری، پیش قدم شدند و تلاش میکنند صمیمانه قدردانی میکنیم.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۱/۲۳
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






