سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۴
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۴:۱۰سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۴

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: به نام اول بی ابتدا و به نام آخر بی انتها، به نام خدایی که نام و یادش آرامش بخش دلهای همه مؤمنین است. سلام میکنم به همه بینندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) اینقدر میگوییم که اگر هم باور نداریم انشاءالله این کم کم تبدیل به باور شود. حتی خدای سبحان دارد که وقتی کسی اعمالش سنجیده میشود که او جهنمی است، او را ببرید. برمیگردد عقب را نگاه میکند، میگویند: بپرسید چرا برگشت؟ میگوید: این اعمال من بود اما امید من به خدا غیر از این بود. فکر میکردم خدا با اینها مرا میبخشد. آنجا دارد خدا میفرماید: با اینکه این دروغ میگوید و همین امید را هم نداشت اما همین که اینجا توانست این حرف را بزند او را برگردانید. ما اینقدر اینها را میگوییم، دوست داریم اما عمل مطابق آن را نداریم، دست خالی و تنبل و کم اراده هستیم، اینقدر میگوییم تا خدای سبحان اینها در وجود ما حقیقت قرار بدهد. قلیل هم به درگاه الهی کثیر است. ماه ماه صلوات است، مناجات شعبانیه و صلوات شعبانیه را از دست ندهیم. این مناجات را همه حضرات خواندند. مناجات شعبانیه جزء مناجات بی نظیر است. خدایا تو ولایت مرا به عهده بگیر آنطور که تو اهلش هستی. من را واگذار به گناهان نکن، بپوشان. «وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خَائِفاً مُرَاقِباً» تعبیرات خیلی عظیم است.
وقتی اولیای الهی مناجات شعبانیه را گویا میشدند همه وجودشان پر میکشید. آدم میفهمید، امام(ره) وقتی در سخنرانیهایش فرازهایی از مناجات شعبانیه را شروع میکرد، تمام وجود امام جذب به باطن عالم بود. این از یک امامی است که یک شأنی از شئون معصوم بوده است. انشاءالله این غنیمت الهی را که خدای سبحان از باطن اسرارش که حضرات معصومین باطن را به ظاهر آوردند برای ما قدردان باشد. یک قصه الهی است در ارتباط انسان در سیر و سلوک به سمت خدا. انشاءالله خداوند توفیق بدهد بهرهمند از این ماه باشیم.
به حضرت موسی و حضرت شعیب سلام میکنیم، موسی کلیم میخواهد حرکت بکند، «فخرج منها» از آنجا خارج شد «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ» (قصص/۲۲) وقتی حرکتش را به سمت مدین قرار داد، این آیات تمامش تفسیر انفسی و باطنی دارد. به ظاهر موسی کلیم و قوم ظالمی هست که موسی در بین اینها رشد کرده، حالا دارد فرار میکند و اینها دنبالش هستند، به سمت مدین حرکت میکند. در نظام باطنی حقیقت مدین چیست که موسی توجهاش به او جلب شده است. اینها تمامش در نظام سیر و سلوک مصداق دارد. هردو سر جای خود متقن است، برای خود علائم و تطابقی با مراتب باطنی قرآن دارد، بعضی در روایات وارد شده و بعضی اشاره شده است. همین مرتبه ظاهری هم الی ماشاءالله مراتب دارد. هرچه در وجود و عمق این برویم مراتب بیشتری را آشکار میکند. اینجا باید حریص باشیم و قناعت معنی ندارد. قناعت نسبت به دنیا و تعلقاتش خوب است اما در رابطه با معارف و حیات قناعت مذموم است. اینجا آدم باید حریص باشد و حریص بودن در علم صفت مدح است.
«قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ» تا به سمت مدین حرکتش را قرار داد، گفت: خدا مرا برساند و این نگاه توحیدی است. خدا مرا به راههای نزدیک هدایت کند، عمر انسان زیاد نیست که بخواهد راه دور برود. باید بالاترین بهرهوری باشد. چه مسیر، مسیر ظاهری باشد چه باطنی باشد. کسی که میفهمد عمر چقدر عزیز و چقدر محدود است، میگوید: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ» راه نزدیک و میانبر! اگر در کمالات این توجه را داشته باشیم که خدا راه میانبر را به ما نشان بدهد، راههای میانبر سرعت وصول را زیاد میکند و یک لحظه انسان به اندازه عمر دیگران میشود. خدا حرکت دادنش اینطور است. حرکتش میانبر است و سرعت دارد. لذا با خدا حرکت کردن انسان سود میکند.
«وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ» اینجا قرآن با یک آیه گذشت، موسی کلیم چندین بار در این مسیر مُرد و زنده شد. در این چند روز که دارد هشت شبانه روز موسی کلیم اینقدر لاغر شد، موسی قوی و قدرتمند که سردار نظامی و ورزیده بود، در این هشت روز بارها تا دم مرگ رفت. در گرمترین صحراها حرکت کرد. از سمت شام به سمت اردن رفت، این حرکت هشت روزه آنچنان موسی را تکیده کرد. دارد کفشهای او پاره شد و تمام شد. توشهای نداشت، از علفهای بیابان که یک خار بود میخورد، یکباره با سرعت حرکت کرد و تدارک سفر ندیده بود. هرکسی میشنید از اینجا رفته میگفتند: قطعاً زنده نمیماند. هرکس اینطور رفته زنده نمانده چه رسد موسی که بدون توشه بوده است!
«وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ» بالاخره بعد از چند روز سیاهی را از دور دید، دید اینجا نزدیک شهری است. وارد شد و رسید به آب مدین، آب مدین خارج از شهر بود. معلوم است دوران اواخر عمر شعیب (ع) هست، معلوم است عذاب قوم شعیبی که قبلاً گفتیم قومش عذاب شدند بخاطر مکیال و میزان، معجزه شعیب میزان و ترازو بود، معلوم است این دوره به احتمال بسیار زیاد تاریخ نقل صریحی بر این ندارد. اما احتمال بسیار زیاد با قرائن و شواهد این دوره بعد از عذاب قوم شعیب بود که حالا شعیب را عده کمی ماندند. اینجا زیاد نیستند. درست است ده سال با موسی کلیم بود، اما چقدر ما نمیدانیم. ولی دوران زمینگیری حضرت شعیب است و نشاط جوانی را ندارد. حتی تا حدی که راضی میشود دخترانش گوسفندان را برای آب دادن ببرند.
«وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ» موسی کلیم رسید به این چاهی که آب داشت و دید عدهای اینجا گوسفندانشان را جمع کردند و تعبیر آیه زیباست، «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ» دو بار «وجد» آمده است. یک عدهای گوسفندان را آب میدادند، «وجد» دو خانمی که دارند گوسفندان خود را منع میکنند که به سمت آب نروند. «تَذُودانِ» نشان میدهد اینها دو جا ایستاده بودند و این نشانه حیای این خانمهاست، گوسفند آب دیده بود و تشنه است، معلوم است شاید زودتر میآمدند اما چون خودشان قدرت کشیدن آب نداشتند صبر میکردند. هر چوپانی گوسفندش را آب میداد آب را از چاه میکشید و میریختند گوسفندها میخوردند، تا دوباره کسی آب بکشد، اینها ته ماندههای آب چوپانان دیگران را به گوسفندان خود میدادند چون قدرت آب کشیدن از چاه را نداشتند. اگر کسی موسی کلیم را میدید اینقدر لاغر شده بود، اینقدر علفهای بیابان را خورده بود پوستش سبز شده بود. با این حال خسته که رسیده بود با دیدن این صحنه بی تفاوت نبود و احساس مسئولیت کرد. نگاه کرد این خانمها جلوی گوسفندان را میگیرند که قاطی نشوند. «قالَ ما خَطْبُکُما» شما اینجا چه میکنید؟ اینجا جای زن نیست؟!
«قالَتا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ» (قصص/۲۳) ما گوسفندان خود را سیراب نمیکنیم مگر وقتی که این چوپانان گوسفندان خود را آب دادند و رفتند بعد ما آب میدهیم. وقتی موسی این حال را میبیند، اولاً دو خواهر با هم رفتند یعنی اگر لازم است یک جایی هم یک کار زنانهای بین مردها انجام شود، تکی نروند. بعد هم صف قاطی با دیگری نشود. اینها جدا بودند، اینها نکاتی است که قرآن نگاه الهی مسأله را در یک خانوادهای که تربیت انبیاء دارند را نشان میدهد.
وقتی موسی از اینها میپرسد: شما اینجا چه میکنید؟ نمیگویند ما آمدیم گوسفند بچرانیم. برای اینکه دفع شبهه نشود که ما بی مبالات نیستیم، میگویند: ما چارهای نداشتیم. یک پدری داریم که قدرت ندارد. مسأله را طوری بیان میکنند که نگوید: مردان اینها نمیآیند و زنان را میفرستند. ما چارهای نداریم اینجا هستیم! پس آمدنش عیب ندارد، رفتن خانمها سرکار عیب ندارد. به شرطی که همه حدود حفظ شود و بعد هم دوتایی آمدند. جواب را طوری قاطع دادند که تمام شبهه در عین کوتاهی معلوم باشد که وقتی چوپانها کارشان انجام شد، ما پدرمان پیر است و نتوانست بیاید ما آمدیم. آمدن زن سر کار مانعی ندارد اما حریمها رعایت شود. اگر کوتاه جواب میدهند ولی کامل جواب میدهند. «فَسَقى لَهُما» موسی با همه خستگیاش به اینها کمک کرد. «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ» وقتی آب را کشید، دوباره سراغ سایه رفت و تکیه داد.
«فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (قصص/۲۴) این آیه اینقدر زیباست، نکاتی در ذیل این آیه هست که در روایت دارد موسی گفت: خدایا من به هر خیری نازل کنی فقیر هستم و احتیاج دارم، امیرالمؤمنین فرمود: او به قرصی از نان احتیاج داشت. از بس که از علفهای بیابان خورده بود، با سختی خودش را نگه داشته بود.
موسی کلیم هشت روز است «فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» فقط به خدا رو میکند، نمیگوید: خدایا نان بده، نمیگوید: خدایا غذا بده، این از بحثهایی است که بارها اشاره کردم اما هرچه بگوییم تذکرش جا دارد، خدای سبحان اجابتش مطلق است، ما در گرفتنمان حد میزنیم. یعنی آنچه از جانب خدای سبحان نازل میشود اگر کلام وحی است مطلق است. اگر آیات قرآن است مطلق است، اگر روزی است از جانب خدا مطلق است. مناسب خداست، اگر برای ما آب و نان میشود این حدودی است که ما زدیم، ما حد میزنیم و آن رحمت را «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء» خدای سبحان از آسمان آب را میفرستد، «فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها» هر زمینی به اندازه خودش از این آب بهرهمند میشود. در اجابت هم همینطور است. خدای سبحان هرچه اجابت میکند مطلق است.
ما میگوییم: خدایا به ما نان بده، ما نیازمان رفع حاجت است، ولی تعیین میکنیم خدایا نان بده. یعنی احساس میکنیم راه این است و آن راهی که میشناسیم راهی برای اجابت حاجت ماست، به دعایمان به خدا تحمیل میکنیم. اما موسی کلیم میگوید: «فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» هرچه بدهی به آن محتاج هستم. معلوم نکرد چه بده. لذا اگر میگفت: خدایا من گرسنه هستم، غذای خوبی برایش میرسید. اما وقتی گفت «فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»، غیر از مراتب عظیمی که این فقر داد و فقر را هم کمال دید، نه نقص. این فقر را در ارتباط با خدا کمال دید. خدایا آنجایی که به من دادی من فقیر و بیچاره هستم، آنجایی که فقیر هستم چه فقری دارم؟! اینکه انسان خودش را فقیر خدا ببیند. فقیر غنی محض دیدن افتخار است. آدم فقیر غنی باشد چقدر زیباست.
اینجا راه را باز گذاشت، خدای سبحان اجابتش مطابق این راه باز بود. اجابت الهی چه شد؟ اجابت الهی این شد که آن خانم از طرف شعیب آمد، شعیب گفت: برو کسی که این کار را کرده بیاور. چون دخترها زود رسیدند، وقتی زودتر رسیدند، شعیب در خانه نشسته بود. سؤال کرد: چرا زود آمدید؟ مطابق هر روز نیامدید؟ گفتند: جوانمردی بود وقتی ما را دید، آمد برای ما آب کشید. شعیب گفت: بگویید بیاید تا اجر کاری که کرده را بدهم.
«فَجاءَتْهُ إِحْداهُما» یکی از این دو خانم رفت. «تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ» با تمام وقار زنانه، «قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ» (قصص/۲۵) نمیگوید بیایید خانه ما، میگوید: پدرم شما را دعوت کرده است. یعنی یک خانمی که میخواهد آقایی را بگوید پیغام بده بیا، نمیگوید: خانه ما بیا، میگوید: پدرم من گفته که بیایید. در گفتگو یک خانم اگر میخواهد پیغام بده باید چطور پیغام بدهد. کلام باید به گونهای باشد که یک جوان رشید سی ساله که بی همسر است، اگر خانمی اینجا با ناز و مهربانی حرف بزند دل این مرد آب میشود.
«قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا» تا جزای کار شما را بدهد. وقتی قرار شد حرکت کنند، موسی کلیم گفت: من جلو میروم شما پشت من بیایید. اگر تو رعایت حدود خودت را میکنی، من هم باید رعایت حدود خودم را بکنم، اگر تو جلو بیافتی، من خواستم پشت شما بیایم هی باید حواسم باشد که از کجا میروی، همین مقدار هم ما انبیاء این حرکت را نداریم. هرجا لازم شد شما بگو من به راست یا چپ بپیچم. الآن میگوییم: دوره این حرفها گذشته است. اگر ما مبتلا شدیم به ارتباطات کنترل نشده جوان ما دختر یا پسر به گناه میافتد. کشیشی گفته بود: شما یک کار متضاد میکنید. از یک طرف میگویید رابطه دختر و پسر ممنوع است. از یک طرف سن ازدواج را بالا میبرید. آنجایی که سن ازدواج را بالا میبرند رابطه دختر و پسر آزاد است. این دو با هم نمیشود. یا باید سن ازدواج را بالا میبرید روابط را آزاد بگذارید، یا اگر روابط آزاد نمیشود سن ازدواج را پایین بیاورید. روی ۳۵ سالگی نرود! اگر سن ازدواج را کم نکنید و روابط هم آزاد نگذارید دنبال این آتش است.
اگر یک جوانی آمده و خانم رعایت نکند در دل این لرزش ایجاد میشود. کنترل سخت میشود. «فَلَمَّا جاءَهُ» رسیدند به خانه شعیب، شعیب یک سفره برای موسی کلیم پهن کرد. موسی از خوردن امتناع کرد. گفت: ما کاری که میکنیم اجر نمیگیریم.
شریعتی: بشارتی که خداوند به حضرت شعیب داده بود از اینکه من کلیم خود را خادم تو قرار میدهم قبل از این اتفاق بود؟
حاج آقای عابدینی: اینها به هم رسیدند، حالا هنوز شعیب، موسی را به جهت ظاهری نمیشناسد. «وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (قصص/۲۵) بعد حضرت موسی قصهاش را میگوید و شعیب میفهمد این وعده الهی است که محقق شده است. حال و روز او را میبیند متوجه میشود چندین روز است غذا نخورده است. وقتی سفره را پهن کرد خودش از اتاق خارج شد که موسی کلیم معذب نباشد. این یک درس برای ماست که اگر کسی از راه رسید و گرسنه بود او را سر سفره تنها بگذاریم تا راحت غذا بخورد.
«وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» بعد به گفتگو نشستند و موسی قصهاش را گفت که برای چه آمدم. احساس امنیت کرد، اینها انبیاء الهی هستند و نسبت به چیزی که هست، آنقدر که خدا سبحان لازم میداند عالم هستند. قصه خودش را برای شعیب نقل کرد. تازه شعیب فهمید این همان وعده الهی است.
وقتی خواست موسی خارج شود، در آیه ۲۱ سوره قصص گفت: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» اینجا تا به شعیب رسید شعیب گفت: «لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» دعایت مستجاب شد و اینجا حیطه حکومت فرعون نیست. از حیطه حکومت او خارج شدی. «نَجَوتَ» اجابت دعای قطعی، منتهی این اجابت با همه آنکه موسی کلیم گفت: «فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»، اجابت شد برایش و حد نزد بگوید: خدایا غذا میخواهم، وقتی تقاضا را مطلق گذاشت، غذا آمد، امنیت آمد، دوست و همسر و شغل آمد. خدایا محتاج هستم، محتاج امنیت و شغل و همسر هستم، محتاج هدایت و رفیق الهی هستم. یک نبی الهی پدرزن او شد و بالای سرش آمد و مربی او شد. خدای متعال شعیب را در طریق کمال برای موسی کلیم قرار داد، وقتی آدم به فقر میرسد تا به درگاه الهی برود. هر مشکلی میخواهد انسان را در خانه خدا ببرد، خدایا تو کریم هستی مطابق کرمت بده. نگاه به قابلیت و نیاز محدود من نکن. نیاز به کرم خود بکن و آنطور که اهلش هستی به من عطا کن. این در ارتباط با خدا خیلی زیباست.
وقتی هاجر(س) آب از زیر پای اسماعیل جوشید دورش سنگ چید، امام صادق فرمود: اگر هاجر سنگ نچیده بود این آب جریان پیدا میکرد تا روز قیامت اما الآن تا روز قیامت فقط جوشش دارد. اینجا خدای سبحان یکباره چندین کار را برای موسی کلیم پیش آورد، «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (قصص/۲۶) پدر! او را اجیر کن و به کار بگیر. او قوی است، تنها آب را از چاه بیرون کشید. نه فقط قوی است بلکه امین هم هست. روایت دارد پدرش پرسید: تو قوی بودن او را فهمیدی اما از کجا فهمیدی امین است؟ گفت: وقتی میخواستیم برگردیم به من گفت: من جلو میروم و شما عقب بیا. بیاییم تکلیف را روی دوش او بگذاریم، شما پیر هستی و ما هم نمیتوانیم، یک کسی باشد کمک کند. قبل از اینکه شعیب نبی به موسی کلیم پیشنهاد کار بدهد، اول پیشنهاد ازدواج داد، چرا؟ چون میخواهد کسی را در خانه بیاورد، دخترانی مجرد دارد. این پسر میتوانست در خانه بیاید و مشغول کار شود، هردو در معرض خطر هستند. لذا «قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» اول میخواهم یکی از دخترهایم را به عقد شما دربیاورم. منتهی بنابراین شرایط اگر مایل هستی، میتوانی در خانه من بمانی. منتهی برای اینکه حریم دختر و پسر حفظ شود باید اول پیشنهاد ازدواج صورت بگیرد بعد کار، پدر زن پیشنهاد میدهد و این عیب نیست. «هاتین» اشاره دارد به اینکه دخترها هم حضور داشتند.
شریعتی: … «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» انشاءالله آنچه خیر و برکت است از سوی خدای متعال به مردم عزیز ما نازل شود، انشاءالله باغ ایمانتان آباد باشد. انشاءالله همه مردم ما در سلامت و عافیت باشند. قرار هست از شخصیت مادر بزرگوار امام زمان(ع) بشنویم.
حاج آقای عابدینی: صحبت کردن سخت است اما همین مقدار که اسم ما هم در لیست مداحین این بزرگواران نوشته شود، جریان فرزندان حضرت ابراهیم(ع) که از نسل اسماعیل و اسحاق دو رگه در طول تاریخ شکل گرفت، اینها همینطور ادامه پیدا کرد و گاهی به هم نزدیک شدند اما رسیدن نهایی اینها در دوره آخرالزمان با مادر امام زمان(عج) و امام عسکری(ع) است که این دو نسل به یک نسل میرسد و یک نتیجه میدهد. از جنبه پدری نسل اسماعیل(ع) و از جنبه مادری نسل اسحاق که این دو به هم میرسند. اینها نسل توحید در سراسر دوران توحید بعد از ابراهیم (ع) در هستی بود، طایفه اسحاق(ع) و بعد یعقوب و بعد فرزندان یعقوب و همینطور ادامه پیدا کرد تا حضرت موسی و عیسی و داود نبی، عمدتاً از نسل حضرت یعقوب محسوب میشوند و خدا یک نسلی را برای آخرالزمان ذخیره کرد که نسل حضرت اسماعیل باشد و پیغمبر اکرم و اهلبیت او شد و این دو نسل در زمان امام عسکری التقاء پیدا میشود. توسل به حضرت نرجس (س) که این عظمت ایشان است که نماینده نسل و نماینده انبیاء در طول تاریخ شد و چکیده و عصارهای شد که این دو نسل را به هم پیوند بزند. نرجس خاتون از نسل اوصیاء حضرت عیسی(ع) است. این نگاه که علماء و بزرگان ما گفتند: توسل به حضرت نرجس خاتون سرعت وصول و وصال در حاجت را دارد. لذا اگر به دنبال حاجات هستیم، آقای مجتهدی فرموده بودند: هزار صلوات هدیه کنید به حضرت نرجس خاتون و بعد حاجت خود را بخواهید که شفاعت نزد امام زمان میکند. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری فرمودند: ده شب زیارت عاشورا بخوانید و این زیارت عاشورا را هدیه به حضرت نرجس خاتون کنید به خصوص در مورد بیماری وبا که آمده بود. امروز نظیرش این بیماری است که انشاءالله سلامت برای همه بشریت را بخواهیم که انشاءالله این وساطت باعث میشود حرف مادر اجابت شود.
انشاءالله خدای متعال در این هفته که میلاد مبارک آخرین نور مطلق هستی محقق میشود به برکت این نور اولین اجابتش فرج سریع ایشان و ادراک ما نسبت به این فرج و برافراشته پرچم توحید در سراسر هستی باشد و ما از یاران و سربازان و بلکه سرداران حضرت باشیم و ادراک کنیم و ببینیم پرچم نورانی توحید همه عالم را فرا گرفته است و همه در صلح و صفا و کمال زندگی میکنند.
شریعتی: خدایا به دستان با برکت حجت خاتم گره از کار خلایق باز کن.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






