سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۳
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۳:۴۰سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۳

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
زندگی چیز دیگری شده است تا به نامت رسیدهایم حسین
عشق سوغات کربلاست اگر مزهاش را چشیدهایم حسین
هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سروری دادند
ما که هروقت گفتهایم خدا، از خدایت شنیدهایم حسین
از خدایت شنیدهایم که گفت، نقشها ما کشیدهایم اما
احسن الخالقین از آن گوییم که تو را آفریدهایم حسین
شریعتی: سلام میکنیم به حضرت سیدالشهداء که امروز عید میلاد با سعادتشان است و سلام به شما که سرشار از عشق حضرت هستید. به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. ایام مبارک ماه شعبان را تبریم میگویم. انشاءالله خداوند در این ماه، ما را از جذبههای حسینی و مهدوی و سجادی خودش بهرهمند کند و سلامتی به جامعه ما و همه مؤمنین و مسلمانان جهان عطا کند. ماهی است که جایزههای زیادی را خداوند برای همه قرار داده است. انشاءالله با سلامتی با ماه رجب خداحافظی کرده باشیم و به ماه شعبان ورود پیدا کرده باشیم.
شریعتی: انشاءالله، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خداوند توفیق بدهد همه ما جزء یاران و سربازان و سرداران حضرت ولیعصر باشیم.
ماه شعبان ماه صلوات است که ماه پیغمبر است. هم ماه استغفار است، هم ماه صدقه است. صلاه و صدقه و صیام و استغفار و صلوات است. حقایق عالیه در این ماه جذبههای زیادی دارد. هفتاد بار در صبح استغفار کردن، از روزه به قدری که میتوانیم غافل نشویم. از روزه به قدری که کسی میتواند و مقدور است و مشکل پیش نیاید، صلوات بر محمد و آل محمد که همه این ماه ادعیهاش با صلوات همراه است. امام حسین(ع) از وقتی متولد شدند تولدشان هم با گریه پیغمبر اکرم و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین همراه بود. میزان و معیار ابتلا در هستی امام حسین(ع) است. یعنی هرکسی میخواهد بفهمد چه مرتبهای از ابتلا را دارد، از آدم تا خاتم، با قیاس به معیار ابتلا که امام حسین(ع) است سنجیده میشود که ابتلاء او در چه حدی است. لذا این میزان ابتلاء بودن، سرعت وصول را هم در ارتباط با آن برای همه ایجاد میکند چون تمام ابتلائات در عالم نسبت به امام حسین واقع شده لذا هرکس با حضرت مرتبط میشود سرعت وصول پیدا میکند. لذا جریان تولد امام حسین(ع) یک نگاه ویژه و عالی در وصول الی الله باید شود. لذا کشتی امام حسین در رساندن اسرع است و سفینه النجاه است. ابتلائات انبیاء همه سنجیده میشد به ابتلاء امام حسین، موسی کلیم(ع) دارد از جایی عبور میکرد، یکباره دید بند دمپاییاش باز شد و پایش زخمی شد. عرض کرد: خدایا قصوری از من صورت گرفته بود که این پیش آمد؟ خدای سبحان فرمود: اینجا سرزمینی است که خون حسین ریخته میشود. این شرافتی برای موسی کلیم میشود.
هر نبی از انبیاء وقایع و ابتلائاتش سنجیده میشد با امام حسین(ع)، لذا در جریان ذبح اسماعیل، ذبح عظیمی که ابراهیم را سوزاند، اولاد پیغمبر اکرم که فرزند ابراهیم خلیل میشود به جای اسماعیل صورت میگیرد. جریان ذبح اسماعیل یک شأنی میشود از جریان امام حسین(ع). تمام انبیاء به نحوی با امام حسین مرتبط هستند. در اوج ابتلائات و کمالاتشان مرتبط با حضرت هستند. در هرچیزی که میشود میخواهید گریه کنید ابتلاء خود را به ابتلاء امام حسین گره بزنید تا آن جزای امام حسینی بر این ابتلائات بار شود و سرعت وصول ایجاد شود. چون تولد امام حسین(ع) جای خنده و بشارت است، در عین این خنده، برای پیامبر و حضرت زهرا روضه داشت چون این میزان ابتلاء است و برای همه هستی است. انشاءالله خدای سبحان ارتباط ما را با امام حسین بیشتر کند.
خدمت حضرت موسی سلام میکنیم و اذن میگیریم، در آیات سوره قصص بودیم. به آنجا رسیدیم که یک نفر از کسانی که در دربار فرعون بود خبر داد به موسی کلیم که اینها نقشه کشیدند که تو را بکشند، پس فرار کن. «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ» (قصص/۲۰) امر صادر شد که تو را بکشند. «فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ» دیگر جای ماندن نیست. از شهر خارج شو. موسی کلیم میخواهد تصمیم بگیرد از مصر برود. یک کسی همه انس و آشناهایش اینجا است، یکباره جایی برود که نرفته است و نمیداند کجاست. اما اینقدر آماده است که تا میداند امر الهی است باید برود، نه چانه میزند که خدایا تو میدانی من در ناز و نعمت بودم. با تمام انسی که داشت، تمام دوستانش، از همه قومش باید جدا شود و برود. «فَخَرَجَ مِنْها» خارج شد. اگر این نگاه برای انسان باشد که طوری در زندگی باشد که هرگاه لازم شد از این دنیا برود، معطل نکند. کسی که به راحتی بتواند از شهر بکند، میتواند به راحتی از این دنیا بکند. مرگ هم یک سفر است. استعداد موت یعنی این. سفر مرتبهای از موت است که انسان بدون تعلق حرکت میکند. هرکسی راحت بتواند برود، با همه محبتهایی که دارد، اینقدر آماده است که اگر بداند یک امری بالاتر است و باید انجام بدهد، به راحتی میتواند همه محبتها را با اینکه انسان کامل محبتیتر از دیگران است. انس و رابطههایش قویتر از دیگران است. ما حقیقت پدر و مادر در هستی را نمیدانیم، اما کسی که میداند رابطه أُبوت و پدری و مادری در هستی یعنی رابطه ولایت الهی و نازله توحید است، نگاه توحیدی به پدر و مادر میکند که کانال توحید هستند، لذا ارزش این برای پدر و مادر و فرزند و همسر خیلی بیشتر است.
موسی کلیم وقتی میخواهد حرکت کند، پدری دارد به نام عمران و مادی به نام یوکابد دارد، خواهری دارد به اسم کلثوم که خواهر بزرگ اوست و خواهری به اسم مریم که ده سال بعد از موسی به دنیا آمد و برادری به نام هارون دارد. هرکدام از اینها برای خود شخصیت بزرگ هستند. در تورات هست مریم همان خواهری بود که بزرگتر بود اما در روایات مریم را خواهر کوچکتر میدانند. این مریم بعد همسر کالب بن یوحنا میشود که از اوصیاء و یاران موسی(ع) است. بدون اینکه بخواهد با اینها خداحافظی کند راه میافتد. کسی که سی سال در یک قصر رشد کرده از کودکی تا جوانی همیشه همه چیز در اختیارش بوده، قطعاً میداند مسیر رفتن عادی تحت مراقبت است و حتماً پیدا میکند. بیراههای که آنجا بوده یکی بود، یک بیابان رملی بی آب و علف که میگفتند: این بیابان برای مردن خوب است. راههای اصلی را به سرعت بستند و نیرو فرستادند، موسی کلیم اهل سیر و سفر نبود، اطراف را میگشت، اما موسی کلیم یک حسنی که داشت در دورهای که همه چیز در اختیارش بود اهل روزه و ورزش بود، نظامی بود و نگذاشته بود بدنش لَخت باشد. آنها روزه را قبول نداشتند و نمیپذیرفتند، برای ورزیدهگی بدن روزه میگرفت، مثل رژیم امروزی، وقتی راه بیابان را در پیش گرفت که راهی بود هرکسی به او میگفت: از این راه بروی به نتیجه نمیرسی. اما نزدیکترین راه بود هرچند راه نبود ولی نزدیکترین جایی بود که میتوانست از دایره حکومت فرعون و سلطهاش خارج شود. آماده بودن چقدر برای انسان، عدم تعلق در گسستن و ورزیده بودن در حرکت.
شریعتی: از اینجا به بعد نقش حضرت آسیه کمرنگ میشود یا اینکه نه؟
حاج آقای عابدینی: نه بعد از این هم بوده است و وقتی حضرت موسی برمیگردد هنوز حضرت آسیه هست و در این دوران هم همراه با مؤمن آل فرعون و هارون، چون بین فرعونیها معلوم نشد که هارون برادر موسی است و عمران پدرش است و یوکابد مادرش است. لذا اینها خیلی دستخورده نشد. چون در زمان تقیه بود نگذاشته بودند لو برود، لذا نقش حضرت آسیه در این دوران نقش مهمی است برای محوریت ارتباط بین نیروهای مؤمن، لذا رابطهاش با فرعون هم به هم نخورد. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (قصص/۲۱) آیا ترسیدن بد است؟ نه، آیا هرجا مقابلهای میشود باید مبارزه کند؟ نه، باید عقلایی و حساب شده باشد. لذا موسی کلیم اینجا فرار کرد. این فرار برای این بود که برگردد و آمادهتر شود. لذا فرار برای موسی کلیم به عنوان یک عقب نشینی نبود، به عنوان یک حرکت فعالی دیگری بود که بتواند فرماندهی را از دور داشته باشد. دوباره نیروها را بازسازی کند. لذا «خائِفاً یَتَرَقَّبُ» با مراقبت تمام در حالی که ترس داشت که نکند اهدافش از ثمر بیافتد، از جانش نمیترسید، اما این جان مربوط به شخص موسی نبود. موسی یک شخصیت حقوقی داشت و حفظ این جان به لحاظ شخصیت حقوقی یک کار لازمی است به امر الهی، حرکتش را گره میزند به اینکه من نمیخواهم نجات پیدا کنم. «قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» خدایا مرا از قوم ظالم نجات بده. یعنی حرکتش بیرون رفتن از قوم ظالم است.
بلافاصله این بیان نشان میدهد همه حرکتی که در مقابله با جریان فرعون داشت یک جریان حقی بود چون آنها ظالم بودند و مقابله با ظلم بود، این حرکتش اظهار تبری است و عمل به تبری است. رفتن موسی کلیم خیلی برای فرعونیها گران تمام شد. ده سال به دنبال موسی گشتند و چون یقین داشتند کسی میخواهد قیام کند، با این جریان یقین کردند او همان است، لذا ده سال خواب را از سر اینها پرانده بود. وقتی کسی میتواند جایی قرار بگیرد که دشمن ظالم قدرتمندش میترسد. لذا برجهای بلند درست کردند و برای مراقبه شهر نیروهای زیاد اجیر کرد. نگاهشان این بود که موسی حتماً با لشگری به ما حمله میکند. ده سال اینها در حالت خوف بودند و بنی اسرائیل ده سال امید مضاعف داشتند که این موسی بود که فرار کرد و یقین کردند کشته نشده است. چون اینها نفوذی در دربار داشتند چند سال گذشت هنوز خبرها را دائم چک میکردند که موسی را به دست نیاوردند، حتی شهرهای اطراف فرعونیها نیرو فرستادند، گزارش میفرستادند که هنوز پیدایش نکردیم و در بیابان رمل هم دنبالش کردند، اما جسدی از موسی پیدا نکردند. چقدر یک نیرو میتواند اثرگذار باشد که اگر وجودش در اینجا نیست ولی خوف را به تمام وجود اینها انداخت، با خوابی که فرعون دیده بود و پیشبینی کاهنان و چیزهایی که از کتب آسمانی سابق بود که میدانستند کسی قیام میکند که قیامش پایان حکومت فرعون است و آنها را هلاک میکند این ترس در وجودشان بود. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» خدایا از قوم ظالم ما را نجات بده.
بلافاصله به خدا توسل میکند که تمام وجود موسی کلیم الهی بود. هیچ جا بدون ارتباط با خدا کاری نکرده است، حتی همینجایی که این را کشت، این کشتن غلامی که کشت، این کشتن تعبیر بعضی است که رسول اولوالعزم میشوم، نه اینکه کشتن یک غفلت و اشتباهی بود، نه، موسی کلیم هول داد اما خدای سبحان آن را به قتل منجر کرد. چرا؟ یکی از نکات مهمش را جلسه گذشته گفتیم، بنی اسرائیل هم آمادگی نداشتند. اگر موسی کلیم به حاکمیت میرسید اولین کسانی که مقابل موسی کلیم بودند بنی اسرائیل بودند. زمینه و آمادگی برای پذیرش حاکمیت موسی نبود و لجاجت داشتند و انسانهای ساخته شده نبودند و دنبال انتقام گیری بودند نه دنبال استحکام امر الهی و پیاده شدن حکم خدا. لذا موسی را هم نمیخواستند چون موسی میخواست حکومت الهی را حاکم کند. لذا خیلی از انقلابها که میشود، امام(ره) بالای سر انقلاب بود و کنترل کرد و دشمنان ما به دست داخلیهای ما گفتند: ارتش باید منحل شود، امام گفت: نه، ارتش ما لازم است. لذا برگردند و کسی حق تعدی ندارد. امام حفظ کرد و توبه همه را پذیرفت مگر کسانی که گناهان آشکار و علنی غیر قابل بخششی نسبت به مردم داشته باشند، اما نیامد انتقاگیری کند. امام جلویش ایستاد، فرهنگسازی شد و امام کنترل الهی کرد. در انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه، خیلی متفاوت بود.
خدای سبحان چون میدانست اینها آمادگی ندارند سناریو و نقشه اول تبدیل به نقشه دوم شد که موسی به حاکمیت نرسد و مدتی طول بکشد و ده سال این جریان طول کشید. ظاهرش این بود که یک نفر تقیه را شکست و موسی را به دام انداخت اما این هم در نقشه الهی بود که زدن به سینه او تبدیل به مردن او شود و موسی فرار کند و برود. چند کار محقق میشود یکی از کارها این است که به نظر ما موسی فرار کرد اما از منظر دیگر شعیب نبی است، در یک شهر دیگری است و از انبیای الهی است و از طرف خدای سبحان یک حال عجیبی دارد و خیلی علاقهاش به خدا شدید است. «بکاء شعیب علیه السّلام من حبّ اللّه تعالى حتّى عمی بصره» اینقدر گریه کرد در فراق خدا تا کور شد. «فردّ اللّه علیه بصره، ثمّ بکى حتّى عمی» دوباره خدا چشمش را باز کرد و گریه کرد تا کور شد. «ثمّ ردّ علیه، و هکذا الى أربع مرّات» تا اینکه چهار بار خدا چشم او را برگرداند، سه بار کور شد و بار چهارم خدا چشمش را برگرداند. ای شعیب تا کی میخواهی اینقدر گریه کنی؟ پایانش کجاست؟ از آتش من میترسی؟ من تو را امان دادم. اگر شوق به بهشت داری، من تو را به بهشت میفرستم. میدانی من گریهام از روی ترس آتش نیست، از شوق به بهشت نیست. من عاشق تو هستم! حبّ تو جان مرا آتش زده است و این فراق نمیگذارد آرام باشم. من دیگر صبر ندارم تا اینکه به لقاء برسم.
اگر حال تو اینگونه است که دیگر صبر نداری من کلیم خودم را، یکی از اولیاء و بندگان خاصم را سراغ تو میفرستم تا خادم تو شود. موسی بن عمران را سراغت میفرستم. کسی که بوی مرا بدهد و بعد بیاید خادم تو شود. موسی راه میافتد و نمیداند کجا برود، راهش را به سمت مدین میبرد. این نگاه و حرکت، از یک طرف شعیب او را جذب میکند. شعری هم نوشتم که خیلی زیباست:
تشنه مینالد که ای آب گوار *** آب هم نالد که او آن آب خوار
تشنه دنبال آب، آب هم دنبال تشنه است.
جذب آب است این عطش در جان ما *** ما از آن او و او هم آن ما
ما دنبال آب هستیم، آب یک حقیقت مطلق است. این آب تشنگی ظاهری یک حقیقتش است. مراتب حیات و عطشهای بالاتر از همین سنخ است.
حکمت حق در قضا و در قدر *** کرد ما را عاشقان همدگر
جمله اعضای جهان زان حکم پیش *** جفت جفت و عاشقان جفت خویش
این زوجیت عطش نسبت به هم است، این واقعه که باید موسی از اینجا حرکت کند به سمتی برود که تشنه آنجاست و از آن طرف شعیب تشنه موسی است. اگر وقایع هستی را در هر گسستن و پیوستنی ببینیم، آن پیوستن عظش آن طرف به ماست. آن گسستن باز هم یک حرکت جدا شدن است و دو طرف همدیگر را میخواهند. ما به سمت هدف میرویم و هدف هم ما را جذب میکند. اگر با این نگاه ببینیم نوع نگاه عوض میشود که اینها عاشق همدیگر هستند. مثل دو کفه ترازو، در روایت دارد که در حدیث معراج میفرماید: اگر کسی به رضای من عمل کند من سه خصلت به او میدهم. یکی از خصلتها این است که یکی از بهرههایی که به افراد میدهم این است که آشنا شدن و شناختن اولیای خودم را برای آنها صادر میکنم. اگر کسی دنبال رضای الهی باشد یقین بدانید امام زمان را خدا معرفی میکند. یک خصلت این است که «فلا اخفی علیه علمٌ خاصه خلقی» اولیاء امر را میشناسد. یعنی شناختن اولیاء یک نتیجه است. یک سنخیت نیاز دارد. لذا شعیب(س) آن همه گریست تا خدا روزیاش کرد موسی را ببیند. موسی کلیم این همه ریاضت کشید تا خدمت شعیب رسید. این نگاه را به حوادث داشته باشیم، هیچوقت حوادث برای ما سخت نمیشوند. اگر شعیب اینقدر گریست تا کور شد به موسی بن عمران رسید که میخواهد رسول اولوالعزم شود.
انشاء الله خدای سبحان به برکت ماه شعبان که ماه پیامبر رحمه للعالمین هست همه مریضها شفاء عنایت بفرماید، جهادگران سلامت را توفیق بیشتر بدهد و مملکت ما را از این بلیه عبور بدهد و به کمالات بالاتر برساند.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۱/۰۹
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






