سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۱
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۳:۲۴سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۱

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و نازنینمان، انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله همه ما جزء یاران و سربازان و سرداران حضرت ولیعصر باشیم. انشاءالله به برکت ماه رجب که ماه ولایت هست و در آن هستیم، اشتغالات دیگر کاری نکند از رحمت ماه رجب غافل شویم.
شریعتی: انشاءالله سال پیش رو سال سلامتی و عافیت برای همه باشد. آخرین هفته سال ۹۸ را تجربه میکنیم، بر همه شما مبارک باشد. قصه حضرت موسی(ع) و نکات حاج آقای عابدینی را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: در ابتدا یک نکته را به عنوان تذکر بگویم که نزدیکترین راه رسیدن به خدای سبحان از راه ولایت ولی الهی است و نزدیکترین راه رسیدن از راه ولایت بین مؤمنین است یعنی وقتی انسان با ارتباط بین مؤمنین رابطه برقرار میکند طبق روایات نزدیکترین راه رسیدن به ولایت ولی است، این نگاهی که ما در ارتباط مؤمنین با همدیگر میتوانیم سرعت سیر رسیدن به قرب ولی الهی پیدا کنیم. امام رضا(ع) در حدیث به عبدالعظیم حسنی سفارش میکنند که شیعیان ما را امر کن که با همدیگر رفت و آمد داشته باشند و این نزدیک شدن به من است. نزدیکترین راه تقرب به ولی الهی است و ولایت بین مؤمنین نازله ولایت با ولی الهی است. این محبت و ولایتی که میخواهد شکل بگیرد، وزنهای که نظیر و شبیه به آن است ولایت بین مؤمنین است.
از این دست روایات داریم، علاوه بر نزدیک شدن به ولی الهی، نزدیک شدن به خدای سبحان هم هست، امام صادق(ع) در حدیث قدسی از قول خدای سبحان میفرمایند: کسی که در راه خدا برادرش را زیارت کند، مرا زیارت کرده است.«إِیَّایَ زُرْتَ وَ ثَوَابُکَ عَلَیَّ وَ لَسْتُ أَرْضَى لَکَ ثَوَاباً دُونَ الْجَنَّهِ» ثواب این کارت بر عهده من است و کمترینش بهشت است. بالاترینش ولایت و قرب الهی است که بالاتر از این حرفهاست. این رابطهها همیشه برای ما مقدور بود اما یکوقتی از جهت منع و لزومی که شرعا و عقلاً هست باید محروم شویم. مثل الآن بواسطه این عارضه مراودات ما محدود شده ولی قدری باقی است. اگر کسی در خانه هست، در خانه با همدیگر هستند. انسان اگر جایی که مقدور هست را قدر دانست، به هر دلیلی که این محدودیت ایجاد شده، چه مقصر باشیم چه نباشیم، اگر مقداری که مقدور است درست انجام دادیم خدای سبحان فرموده تمام رحمتهایی که در ارتباط عمومی بود را برای شما جبران میکنم. امکان ندارد ارتباط حضوری داشته باشیم، با پیامک و تلفن ارتباط داشته باشیم. میشود از هم تفقد کرد و احوالپرسی کرد.
روایت زیبایی است که میفرماید: یک نفری دیدار برادر مؤمنش میرفت، خدا ملکی را فرستاد. گفت: کجا میروی؟ دارم به دیدار برادرم میروم. گفت: کاری داری میروی؟ گفت: نه، گفت: پس برای چه میروی؟ گفت: من دوستش دارم برای همین میروم که او را ببینم. این ملک از جانب خدا مأمور بود که این سؤالها را بپرسد و بگوید: خدا مرا به سوی تو فرستاد تا بگوید: خدا هم تو را دوست دارد چون تو برادر مؤمنت را دوست داری. اگر ما در این دورهای که محرومیت ایجاد شده، این حجاب عادت شکسته شود و انسان حسرت بخورد چرا این رابطهها را ندارد. اگر انسان متنبه شود و این رابطهها را بیش از پیش قدر بداند، تا جایی که میتواند محقق کند. اگر این کار را کرد اولاً جبران شده است و گذشتهای که به غفلت گذشته را هم خدای سبحان جبران میکند.
انتقال دیگر این است که ما در حجاب و غیبت امام زمان هستیم اما گاهی این غیبت برای ما عادت میشود و توجه به اینکه این غیبت هست، نداریم. این جریان که پیش میآید اگر یک راه انتقالی شد که یکی از عادتها از اینکه غیبت در دیدار با مؤمنین هست، به محرومیتی که از دیدار امام زمان داریم منتقل شویم. چه برکاتی را در غیبت از دست میدهیم. اگر این حال حسرت در وجود انسان ایجاد شود جبران حسرتهای غیبت است که در گذشته نخورده است. خدای سبحان عالم را عالم تضاد قرار داده تا حجاب عادت ایجاد نشود، بدترین حجابها، حجاب عادت است که رحمت را برای انسان، نقمت میکند. گاهی نقمت را برای انسان عادت میکند. وقتی یک تفاوتی ایجاد میشود همین تفاوت یکی از مزایایش میتواند انتقال به عبور از حجاب عادت باشد، یکی همین نعمت ارتباط با مؤمنین و یکی عدم حضور امام را آدم احساس کند و حسرتش ایجاد شود. انشاءالله خدای سبحان محبت ما را نسبت به دوستانش بیشتر کند، حجاب عادت عدم حضور ولیاش برای ما عادت نشود. خیلی پیش بینی میکنند همراه سختی حتماً راحتی است، اگر حق سختی را درست رعایت کنیم، انشاءالله خدای سبحان همراه با سختی که ملت و مؤمنین تحمل میکنند گشایشهایی را ایجاد کند و سال ۹۹ راحتهای زیادی از جانب خدا برای ما ایجاد شود.
سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن کریم
در قصه حضرت موسی(ع) بودیم، اولاً این نگاه که در قرآن کریم قصه یک قصه تاریخی زمانی نیست و کاملاً یک حقیقت انسانی الهی را خدا طی میکند. اگر در جایی هم سیر زمانیاش رعایت شده، اینها در همان راستاست. همه قصهی الهیت موسی را میگوید. یعنی قصه شخصی به نام موسی نیست، دارد یک الگو و اسوه و یک طریق الهی را بیان میکند و در تمام جزء جزء قصه، خدای سبحان فقط در صدد القای سلوک الهی است. اگر با این نگاه به قصه نگاه کنیم هیچ جایی از قصه برای ما حالت عادت نمیشود. سیر تن نیست و سیر نظام روح است. لذا در هر کدام از اینها آن سیر روحانی و سلوک الهی قطعاً دیده شده چنانچه در تولد موسی کلیم دیدید چقدر مسائل توحیدی عظیمی محقق شد و مسائل با برکتی دیده شد. یک دوران سی سالهای موسی داشت که از آغاز تلوش بود تا وقتی که به آن قتل منجر شد و پس از آن قتل موسی کلیم مجبور شد کم کم بار سفر ببندد و فرار کند.
یک درگیری بین دو نفر پیش آمد، یک نفر از فرعونیها و یک نفر از بنی اسرائیل که آن هم از کسانی بود که در بنی اسرائیل شناخته شده بود، خبرهایی داشت جزء افرادی بود که در جلسات سری بنی اسرائیل شرکت میکردند و آن فرعونی با این گلاویز شده بود تا ببرد دربار فرعونی و بفهمند منجی کیست؟ در افراد شاخص بنی اسرائیل، حدودی از این مسأله معلوم شده بود و عدهای تصمیم گیری میکردند. این شخص سامری بود و جزء اولین ایمان آورندگان به موسی بود و جزء رهبرهای بنی اسرائیل بود. سامری یک شخصیتی بود و در بنی اسرائیل نفوذ داشت، اما در عین حال با توجه به اینکه آیات اول در مورد این مسأله که هنوز موسی ادعای نبوتی نکرده و هنوز مخفی است، نشان میدهد این شخص یک قدری مشکل داشت.
موسی کلیم در جریان نزاع رسید، اینجا موسی به دام افتاد. از دستش در رفت و «ظلمتُ نفسی» گفت. آیا اینگونه است که موسی به دام افتاد، یا موسی کلیم در اینجا به دام نیفتاد. بنی اسرائیل به پشتوانه موسی کلیم که از اینها پشتیبانی میکرد در دربار فرعون، علی بن یقطین در دربار عباسیان بود و مشکل گشای شیعیان امام کاظم بود و چه مشکلاتی را برطرف میکرد، از طرف امام هم مأموریت داشت، موسی کلیم هم امیدی بر بنی اسرائیل شده بود. بنی اسرائیل با بودن موسی خیلی گره گشایی شده بود برای بنی اسرائیل و همین باعث شده بود که یک قدری بنی اسرائیل حالتشان قویتر باشد. این شخص وقتی با این فرعونی برخورد میکند سر و صدا میکند. چون این خبر داشت که موسی منجی است، وقتی موسی را دید صدا زد موسی را برای کمک که به کمکش بیاید.
سامری در جلسه سران بنی اسرائیل که هارون بود و سامری بود و قارون بود، پولدارها و غیره بودند، خواص دوره بودند، جلسات مخفی داشتند. میدانستند موسی کلیم منجی است که در دربار فرعون است. اینجا دوران تقیه است و نباید اظهار میکرد. فرعون به موسی اعتماد پیدا کرده بود، موسی برایش جاذبه پیدا کرد، قدرت و تفکر موسی باعث شده بود که امید جانشینی آینده فرعون بود باید خیلی دوران تقیه رعایت کند تا سعایتها به نتیجه نرسد، اینجا بود که با کاری که پیش آمد، حتی اگر موسی را میدید، چون میدانست یک چنین جریانی است، او نباید تقاضای کمک میکرد. نباید درگیری ایجاد میکرد چون دوران تقیه بود.
زمان انقلاب خیلیها نزد امام رفتند، گفتند: مبارزه مسلحانه، امام فرمودند: نه! مبارزه مسلحانه را تأیید نکردند. امام روشی داشتند و میدانستند راه نزدیکتری در کار است، نه اینکه مبارزه مسلحانه رد شده باشد، اما میدانستند این مرحله، مرحله مبارزه مسلحانه نیست. لذا اگر مبارزه مسلحانه به صورت عمومیتر شکل میگرفت، پیروزی انقلاب تأخیر میافتاد. یعنی شاه قدرت سرکوبش بالاتر میرفت، اینکه مردم بدون سلاح آمدند در وجهه جهانی عکس العمل داشت. اما اگر مسلحانه بود قطعاً سرکوبش مجوز داشت و آب هم از آب تکان نخورد.
اینجا موسی کلیم جریان را آماده میکند تا ذره به ذره هم بنی اسرائیل اعتمادشان به هم بیشتر شود و بتوانند تشکل خود را قویتر کنند، هم فرعونیها خطر برخورد با بنی اسرائیل را بیشتر احساس کنند و هم از درون فرعونیها موسی کلیم مدافع بنی اسرائیل باشد به عنوان نیروی فرعونی و از او بترسند. این جریانی که یک نفر بدسلیقگی کرد و ثانیاً باید اینجا تحمل میکرد، حالا که درگیر شد نباید موسی را صدا میزد که کمک بیا که موسی که به عنوان مدافع مظلومین شناخته شده بود اگر نمیآمد با توجه به اینکه این شخص کسی بود که از درون اسرار موسی خبردار بود، ضعیف النفس هم بود. اگر لو میرفت،تشکیلات موسی کلیم لو میرفت و تمام نیروهای خواص لو میرفت. این جریان که موسی کلیم وسط میدان آمد باید میشد وگرنه کار سختتر میشد.
ضعف یکی از افراد شاخص باعث شد این مجبور شود دخالت کند اما برخورد موسی کلیم با آن شخص که قصد هول دادن او را داشت، اما موسی یک آدم قدرتمندی است و به زمین خورد و منجر به قتل او شد. کسی دیگر اینجا نبود و این قتل برای موسی نقشه اول را به هم زد. لذا بلافاصله در کلمات موسی کلیم در قرآن کریم، سوره قصص دارد «وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلى حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ» او استغاثه کرد و تقاضای کمک کرد. «عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» (قصص/۱۵) موسی با کف دست به سینه آن شخص زد و به زمین افتاد و از دنیا رفت. موسی کلیم این نزاع را از عمل شیطان دانست. قرار نبود نزاع صورت بگیرد، عملی که قرار بود سر سی سالگی فرج محقق شود، عقب افتاد با یک عمل ناپسند کسی که موقعیت شناسی از مؤمنین نکرد. در بین مؤمنین گاهی ممکن است کارهایی بکنیم بعضی وارد نیستند. میگویند: چرا فلان جا دخالت نمیکنیم؟
زمانی که حمله آمریکا به عراق شد، یک عده گفتند: صدام، حر بن یزید ریاحی است. مقام معظم رهبری تدبیر کردند این حیله است که ما را وسط بکشند. نه صدام را پشتیبانی میکنیم، نه آمریکا را تحسین میکنیم. به آیت الله حکیم هم فرمودند: شما دخالت نکنید. این تیزبینی الهی است و بعد معلوم شد همه نقشه بود و مسأله سقوط کرد. فقط میخواستند عده زیادی از شیعیان کشته شوند. موسی کلیم دست آنها را خواند اما یکی از شیعیان خرابش کرد. موسی کلیم وارد کار شد، میفرماید: «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» شیطان همیشه با دستکاری جاهلان کار را خراب میکند.
«قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (قصص/۱۶) ما نمیخواستیم این کار را کنیم اما با این جریان کار به اینجا کشید. خدایا آثار این ظلم را بپوشان. از حالا به بعد کار سخت شد. ما در دایره دنیایی آمدیم که از حالا به بعد کار سخت میشود. خدایا من به مشکل دچار شدم. غفران یعنی پوشاندن، خدایا آثاری را بر من بپوشان. این جریان باعث میشود وقتی که بین فرعونیان مشهور شود که موسی کسی را کشت بدون اینکه محاکمه شود، این کشتن راه ایمان خیلیها را میبندد. راه دعوت موسی کلیم را میبندد. موسی اگر این شخصی که کشتی لحظهای ایمان در دلش وارد شده بود از تو نمیگذشتم اما لحظهای ایمان به خدا در دلش وارد نشده بود. حتی دارد که این جزء کسانی بود که فرزند کشی را ترویج و اقدام میکرد. یعنی جرمش قتل بود، اما اینجا به دست موسی در این موقعیت نه! «فاغفرلی» خدایا آثار این را بر من بپوشان که این باعث نشود نقشهای که در رابطه با رسالت من کشیدی و نبوت را برای من قرار دادی، مانع برای این نشود. بلافاصله خدا آمرزید.
در ادامه قصه در سوره شعرا، در برگشت از مدین موسی وقتی می خواهد به عنوان رسول اولوالعزم منتخب شود، میگوید: اینها گناهی از من در رابطه با خودشان میبینند که من کسی از اینها را کشتم. لذا اگر به عنوان رسول بروم، در حالی که این بار گناه را بر دوش من میبینند، این اگر دیده شود حرفم اثر ندارد. لذا خدای سبحان میفرماید: نه. «قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ» (شعرا/۱۸) تو پیش ما بزرگ نشدی، رشد نکردی؟ نمک سر سفره ما نخوردی. تو پیش ما رشد نکردی؟ موسی کلیم پاسخ میدهد: تو باعث شدی با کار خود که بنی اسرائیل را بنده خودت کرده بودی، پدر و مادر مرا مجبور کردی مرا به دریا بیاندازند، تو مرا از دریا گرفتی و بر من منتی نداری. تو مرا مجبور کردی در درگاه تو بزرگ شوم. تو فرزندان را کشتی. این یک قتل ساده نیست، یک قتلی است که یکباره نهضت موسی کلیم را دچار شوک میکند. امید کفار زیاد شد، چون مثل هامان که وزیر فرعون بود، دنبال یک خطایی بود که بتواند جریان موسی را زیر و رو کند و توانست موسی را از چشم فرعون بیاندازد. لذا بعد از آن همه تقیهای که موسی کلیم توانسته بود در دربار فرعون بدست بیاورد، یک کار بیجای شخصی که آمد این معارضه را ایجاد کرد، باعث شد فرج موسی تأخیر بیافتد. یعنی گاهی اگر حواسمان نباشد، یکجا کاری کنیم آنوقت ولی فقیه ما و عقلای ما باید چقدر زحمت بکشند تا این درست شود.
«قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» (قصص/۱۷) این ولایت و قربی که به من داری، در قرآن هرجا نعمت مطلق آمده حقیقتش ولایت الهی است. این آیه نشان میدهد کارش غلط نبود، میگوید: من هیچگاه به این ولایت و قربی که به من دادی، پشتیبان مجرمین نخواهم بود. هرجا ندای مظلومی باشد من پشتیبان مظلوم هستم. پس کار موسی کلیم یک کار غلطی نبود اما او این نقشه را به هم زد. «فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/۱۸) «دخل المدینه» خارج از مدینه بود. معلوم میشود کاخ فرعونی خارج از مدینه بود. ولی موسی مقید به اینها نبود و بی وقت و سر زده داخل شهر میشد و میرفت. مردم اگر ببینند مسئولین هم مثل خودشان هستند و در برج نیستند، تحمل سختیها برایشان آسانتر است.
«فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/۱۸) به قصر برنگشت، اگر برمیگشت احتمال اینکه خبر رسیده باشد زیاد بود. اینجا در شهر ماند به این دلیل که کسی نبود ببیند اما ممکن است خبرها با تحقیقات بتوانند به این مسأله برسند. اگر از فرعونیها کسی کشته میشد جرقه آماده بود، چون بنی اسرائیل دنبال فرصت بودند و این جریان میتوانست فرصتی برای هرج و مرج باشد. میخواست عکس العمل دستگاه فرعون را ببیند. چون نفوذی داشت میتوانست به سرعت بفهمد که اینها نفوذی هستند. «فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ» با خوف و مراقبه شروع کرد در شهر ماند «فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ» دوباره فردای آن روز دید همان شخص با کسی دیگر گلاویز شده است. باز هم موسی را صدا میزند. موسی به او تشر زد و «قالَ لَهُ مُوسى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ» تو مشکل داری. میدانی باید صبر کرد، اما میدانست که این کسی که دارد زور میگوید این هم از فرعونیهاست و ظالم است.
«فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما» (قصص/۱۹) آمد کمک بنی اسرائیلی بکند علیه آن فرعونی اما این فکر کرد تشر زده آمده این را بزند. گفت: «قالَ یا مُوسى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ» همان کسی را که کشتی میخواهی مرا بکشی؟ تا این را گفت آن فرعونی هم فرار کرد و نقشه موسی کلیم لو رفت و معلوم شد چه کسی شخص دیروزی را هم کشته است. «إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً» مؤمنی که به موسی مؤمن است جزء رهبران بنی اسرائیل هم بود. موسی تو جبار هستی و مصلح نیستی.
شریعتی: … نکات پایانی شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: این هفته قرار است در مورد علی بن یقطین صحبت کنیم. روایت هست که نقل شده دیدیم امام کاظم(ع) در مقام صفا فرمود، دعای امام کاظم در حال احرام، این است «الهی فی اعلی علیین اغفر لعلی بن یقطین» علی بن یقطین چه کرده است. مقامش این است که در روایت هست امام کاظم فرمود: همیشه هرجا دستگاه طاغوتی بود ما یک آدمهای خوبی داشتیم که اینها از اولیاءشان یکسری از مصیبتها را دفع میکردند. وقتی ابراهیم جمّال دیدن علی بن یقطین میآید، علی بن یقطین او را نشناختند. وقتی خدمت امام صادق میرود حضرت او را نمیپذیرد. بعد که با سختی بیرون حضرت را میبیند میگوید: چه شد من لایق نبودم خدمت شما برسم؟ حضرت فرمود: شیعه ما را راه ندادی، ما هم تو را راه ندادیم. علی بن یقطین آمد التماس و زراری به ابراهیم جمال که مرا ببخش. حتی صورت به زمین گذاشت و گفت: پایت را روی صورتم بگذار تا یقین کنم بخشیده شدم. امام فرمود تا ابراهیم جمّال از تو نگذرد، راه به سوی من نداری.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






