سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۲
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۴ ۱۴:۴۹سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۲

سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
با هرچه عشق نام تو را میتوان نوشت *** با هرچه رود راه تو را میتوان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل بسته را *** با دستهای بسته تو میتوان گشود
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای صمیمی رادیو قرآن، از اینکه با ما همراه هستید، سپاسگزاریم. انشاءالله خداوند متعال به برکت نام سیدالشهداء هرچه خوبی است به سمت مردم خوب ما نازل کند. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام حسینیقمی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان عزیز دارم. امیدوارم عزاداریها در دهه اول محرم مورد قبول پروردگار به احسن وجه قرار گرفته باشد و توفیق داشته باشیم تا آخر ماه صفر برای اهلبیت سوگواری کنیم.
شریعتی: بحث هفته گذشته شما خیلی خوب و مفید بود. وقتی از ناگفتههای واقعه کربلا مخصوصاً روز عاشورا اوج تجلی صبر و استقامت و تمام کمالات و زیباییهای یاران شیدای سیدالشهداء(ع) برای ما گفتید و امروز هم بی صبرانه منتظر هستیم تا باز هم اصحاب حضرت را بهتر و بیشتر بشناسیم.
حجت الاسلام حسینیقمی: بسم الله الرحمن الرحیم، یکی از اصحاب نورانی سیدالشهداء(ع) که آقا امام زمان حجت خدا و ولی خدا در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام کرده است، «السلام علی حنظله ابن اسعد» حنظله از شهدای کربلاست. یک آدم سرشناسی در کوفه بود. آدم شجاع و سخنرانی بود. معلم قرآن بود. بسیاری از شهدای کربلا معلم قرآن بودند. در حالات بعضی از آنها هست، سید القراء بودند. یعنی قرآن در زندگی و بخشی از زندگی آنها بوده است. فراوان شنیدهایم قرائت و تلاوت قرآن سیدالشهداء شب عاشورا، این روزها فراوان میشنویم که سر بریده حضرت سیدالشهداء نه یکجا، چند جا قرآن خوانده است. همین امروز ما چقدر قرآن خواندیم؟ این اصحاب و شهدا معلم قرآن، حافظ قرآن بودند. حضرت کنار بدن حبیب آمدند و فرمودند: «تختمُ القرآن فی لیله واحده» ما هم با قرآن انس بگیریم. حنظله که حضرت در زیارت ناحیه به او سلام میکنند، آدم سرشناسی بوده و سخنران و شجاع بوده و معلم قرآن بوده است.
در حالات او هست که وقتی روز عاشورا در محضر حضرت سیدالشهداء آمد یک خطابهای برای سپاهیان کوفه خواند و آنها را موعظه کرد. از جمله در سخنرانیاش از آیات سوره غافر، آیه ۳۰ تا ۳۳ این آیات را خواند. آیاتی که مؤمن آل فرعون مردم را نصیحت میکرد. «وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ، مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» خدا نمیخواهد به بندهها ظلم کند. بندهها به خودشان ظلم میکنند. این همه اقوامی که نابود شدند، خودشان در حق خودشان ظلم کردند. «وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ»
من نگران هستم. یکی از اسامی روز قیامت، «یوم التناد» است. همدیگر را صدا میزنند. بهشتیها، جهنمیها را صدا میزنند. در قرآن هست «أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النَّار» (اعراف/۵۰) بهشتیها به جهنمیها میگویند: «وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا» ما از تشنگی مردیم، یک ذره آب به ما بدهید. «مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» بهشتیها این همه نعمت خدا به شما داده است، یک ذره به ما آب بدهید. «قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ» (اعراف/۵۰) «یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» موعظه کردند، موعظهاش این آیات مبارکه سوره غافر را تلاوت کرد، دلهای اینها قساوت قلب پیدا کرده بود. مال حرام که در کلام سیدالشهداء(ع) هست «ملئت بطونکم من الحرام» (بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۷) اثر نگذاشت، امام حسین به او فرمود: دیگر بس است، بیا فایده ندارد. «رحمک الله انه مستوجب العذاب» اینها دیگر مستحق عذاب هستند. حنظله گفت: آقا جانم به فدایت، راست میگویید دیگر فایده ندارد. شما بهتر میدانی. برگشت و یک جملهای خدمت حضرت گفت. دیگر با دیدن قساوت قلب دشمن و غربت سیدالشهداء خسته شده بودند. عرض کرد: «فلا نروح إلى ربّنا و نلحق بإخواننا؟» اجازه نمیدهی ما نزد خدای خودمان برویم، نزد برادرانی که شهید شدند برویم؟ ما جا ماندیم. حضرت فرمود: بله، الآن وقتش است. «بلى، رح إلى ما هو خیر لک من الدنیا و ما فیها» برو جایی که از همه دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است «و إلى ملک لا یبلى» آن قدرت، آن سلطنت، عزت بهشتی دیگر فنا پذیر نیست. به امام عرض کرد: «السلام علیک یا أبا عبدالله صلی الله علیک و علی اهل بیتک و عرف بیننا و بینک فی جنه» آقا من دارم میروم، وعده ما بهشت! در لهوف سید بن طاووس هست که شمشیرها و نیزهها و تیرها را از امام حسین(ع) دور میکرد، سپر شده بود. با صورتش و با گلوی مبارکش خودش را سپر سیدالشهداء قرار داد و به شهادت رسید.
جملهای از هلال بن نافع هست که به سیدالشهداء(ع) عرض کرد. وقتی حضرت سخنرانی کرد که هرکس میخواهد برود، گفت: آقا کجا برویم؟ «فسر بِنا یأبن رسول الله» ای کاش ما در زندگیمان به ولی خدا اینطور میگفتیم: دست ما را بگیر و هرجا خواستی شما ببر! «فسر بِنا» یعنی ما را سیر بده. دست ما را بگیر و ببر. «راشدا إن شئت مشرقا أو مغربا» شرق عالم، غرب عالم میخواهی ما را ببر. «فو اللّه ما أشفقنا من قدر اللّه» قسم میخوردند و راست میگفتند. ما از مقدرات الهی خسته نشدیم. «و لا کرهنا لقاء ربّنا» آماده لقاء خدا هستیم. «و إنّا على نیّاتنا و بصائرنا» ما با نیتی که آمدیم، با بصیرتی که آمدیم هستیم. «نوالی من والاک، و نعادی من عاداک» آنها با جانشان نشان دادند. ما باید یک عمری در مسیر دین و اهلبیت حرکت کرده باشیم و چنین جاهای خطرناک دست ما را بگیرند.
شب عاشورا به ما میگویند: تو را به خدا دعا کنید، دخترم از دست رفت، پسرم از دست رفت. این یک مسیر بیست ساله نیاز دارد. بعضی دینداری در متن زندگیشان است. بعضی در حاشیه زندگیشان است. اگر در زندگی شصت ساله دست ما در دست اهلبیت بود، با اهل بیت حرکت کردیم بالاخره یک امتحانات کوچکتری در زندگی داشتیم. در امتحانات کوچک اگر خوب امتحان دادیم، آنوقت در امتحانات سنگین خدا ما را یاری میکند. داستان حبیب بن مظاهر را زیاد شنیدیم. در ناحیه مقدسه هم جزء کسانی است که حضرت به او سلام میدهد. «کان سید القراء حافظ للقرآن من اوله الی آخره» سید قاریان قرآن، حافظ همه قرآن بوده است. از اصحاب امیرمؤمنان و اصحاب امام حسن بوده است. در تمام جنگها در رکاب امیرمؤمنان حضور داشته است. کسی که این مسیر زندگیاش است، آنوقت در این دوراهیها خوب ایمانش را حفظ میکند. اینها در کوفه برای سیدالشهداء بیعت میگرفتند، وقتی داستان آمدن ابن زیاد پیش آمد و مردم مخفی شدند، اینها مخفیانه و شبانه، مسلم بن اوسجع و حبیب به کربلا آمدند. یک قصهای در منابع بسیار قدیمی هست. یکوقتی میثم و حبیب با هم ملاقات کردند، یک میدانگاهی در شهر کوفه بود، آنجا با هم گفتگو میکردند. حبیب و میثم در ملاقاتشان مطالبی را رد و بدل میکردند، طوری که دیگران هم میشنیدند.
حبیب از آیندهی میثم خبر داد. گفت: من روزی را میبینم که تو را به چوبه دار میزنند و به شهادت میرسانند. میثم گفت: اِ… میخواهی من از تو بگویم؟ من میبینم روزی که تو در راه سیدالشهداء به شهادت میرسی و در همین کوفه سرت را میگردانند! ده سال قبل از قصه کربلا بود. مردم که این سخنان را میشنیدند، درک نمیکردند و گفتند: عجب! اینها چه میگویند. آدم از اینها دروغگوتر ندیده بودیم! زمانی نگذشت که رَشید آمد که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین بود. گفت: تازکی حبیب و میثم را ندیدهاید؟ گفتند: چرا، اینجا بودند و چنین میگفتند. گفت: اِ… پس میثم یک چیزی را جا انداخته است. آن کسی که سر حبیب بن مظاهر را به کوفه میآورد پاداش بیشتر میگیرد. اینها دیگر بیشتر تعجب کردند و گفتند: این دیگر از آنها دروغگوتر است. زمان گذشت هم میثم به شهادت رسید و هم حبیب به شهادت رسید. هم سر حبیب را آوردند و هم کسی که سر را آورد جایزه بیشتر گرفت.
در تاریخ طبری هست که همین ایام عاشورا هنوز رابطهها قطع نشده بود و گفتگوهایی بود. یک کسی از طرف عمر سعد به نام «قره بن قیس» میخواست پیام عمر سعد را برای امام حسین بیاورد. وقتی آمد از دور که آمد حبیب او را دید و تعجب کرد و گفت: این را میشناسم، خوش سابقه است. تعجب میکنم که چرا او در سپاه عمر سعد است! آمد و پیام عمر سعد را برای سیدالشهداء آورد، خواست برگردد. حبیب پرید و گفت: نمیگذارم تو برگردی! او را گرفت و به او چسبید. من تو را میشناسم. آدم خوبی هستی. چه شد عوض شدی؟ نمیگذارم بروی. گفت: من پیام را به عمر سعد برگردانم و بعد فکر میکنم و برمیگردم! رفت و برنگشت. بارها به جوانها گفتم: اگر میبینید کسی مسیر را اشتباه میرود، نگذارید برود و او را بگیرید و محبت کنید. در تاریخ هست وقتی کنار بدن جناب مسلم بن اوسجع آمد، گفت: میدانم لحظهی دیگر به شهادت میرسم ولی باز اگر حرفی داری به من بگو، مسلم بن اوسجع با زحمت دستش را از روی زمین بلند کرد و به سیدالشهداء اشاره کرد و گفت: مواظب باش، نکند حضرت را تنها بگذاری.
چه شد حبیب به شهادت رسید؟ معروف است که حضرت سیدالشهداء آمدند وقت نماز از دشمن بگیرند، دشمن وقت نماز نداد. گفتند: برای چه میخواهید نماز بخوانید. یک کسی این جمله را به امام حسین گفت: «ان صلاتک لا تُقبل» نمازت قبول نمیشود. در همین درگیری، حبیب این جمله را تحمل نکرد و آمد آن شخص را موعظه کرد. درگیر شدند و حبیب به شهادت رسید. گفتیم: کربلا اوج فضیلتها و اوج پستیها است. اینها برای شهادت مسابقه میدادند، برای هدایت مسابقه میدادند، برای عزت مسابقه میدادند، برای قرآن و دین و اخلاق و معنویت مسابقه میدادند. آن طرف دو نفر در کشتن جناب حبیب سهم داشتند، یک کسی نیزهای زد که حبیب روی زمین افتاد، یک مرد تمیمی در تاریخ هست. یکی دیگر آمد سر از بدنش جدا کرد. اینها دعوا کردند و او گفت: من کشتم و دیگری گفت: من کشتم!
بار دیگر از ملک پرّان شوم *** آنچه در وهم تو ناید آن شوم
در ذلت و پایینی میتواند پستی به اینجا برسد. دو نفر سر کشتن حبیب دعوا میکردند. من قاتل بودم و ضربه زدم و تو سرش را جدا کردی. لشگر آمدند گفتند: دعوا نکنید و اینطور تفاهم کردند. آن کسی که روی بدن حبیب نشست و سر را جدا کرد، گفت: پس این مقدار به من سهم بده که سر حبیب را به من بده، من به گردن اسبم آویزان کنم و یک دور در این لشگرگاه بزنم و بگویم: من هم در کشتن حبیب سهمی داشتم! این مقدار قبول کردند. گفت: جایزه برای تو ولی این مقدار سهم من باشد. در تاریخ هست وقتی به کوفه آمدند آن قاتل اصلی که نیزه زده بود، نزد ابن زیاد برای گرفتن جایزه آمد. وقتی داخل امارت ابن زیاد شد، دید کسی به دنبال او میآید
. مشکوک شد و گفت: چرا مرا تعقیب میکنی؟ گفت: این سری که در اختیار توست سر پدر من حبیب است! نام پسرش قاسم بود، گفت: سر را به من بده. هرچه التماس کرد، سر را نداد. حبیب یک آدم معمولی نبود و جزء اصحاب پیامبر بود. سید القراء بود.
در مورد زهیر دو قصه هست که نباید فراموش شود، فراوان قصههایی که در راه آمد و حضرت سیدالشهداء با او جلسه گرفت را شنیدهایم. امام حسین چه گفت که یکباره زهیر متحول شد و در رکاب حضرت آمد؟ وقتی شب عاشورا حضرت فرمود: هرکس میخواهد برود. به سید الشهداء عرض کرد: «والله لو کنا فی الدنیا مخلّدین» یک عمر که شصت، هفتاد سال است. اگر سیدالشهدا در ۵۷ سالگی به شهادت نمیرسید چند سال دیگر عمر میکرد؟ گفت: بخدا قسم اگر به ما سند عمر جاودانه میدادند، باز ترجیح میدادیم با تو باشیم. بخدا قسم آرزو داشتم هزار بار به شهادت میرسیدم و برمیگشتم و دوباره از شما دفاع میکردم. کربلا برای همین است، چرا گفتند: «کل یومٍ عاشورا» یعنی هر روز آدم ببیند کجا ایستاده است؟ اینها از جان گذشتند، ما از مال و آبرویمان بگذریم. ما هرچه داریم حاضر باشیم در راه خدا خرج کنیم. زهیر، همسر باوفایی داشت که به همسرش گفت: برگرد. به همراهانش گفت: هرکس میخواهد با من بماند و هرکس دوست ندارد برود. احدی از همراهانش با او همراهی نکردند.
امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه دارد «لا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّهِ أَهْلِهِ» (نهج البلاغه، حکمت ۲۰۱) تنها بودی نترس، مسیر تو مسیر حق است برو. هیچکس نیامد و خودش آمد به همسرش گفت: برو! همسرش گفت: تو امر میکنی من میروم. ولی یک تقاضا دارم، «اسألک ان تُذکّرنی عند جد الحسین علیه السلام». بعد که خبر شهدای کربلا به او رسید، در تاریخ هست که کفنی فرستاد برای زهیر تا بدن زهیر را به خاک بسپارند. فراوان شنیدهایم اولاً شهدا نه غسل و نه کفن دارند و امام سجاد همه شهدا را بدون غسل و کفن به خاک سپردند.
اگر آدم بخواهد در بین جملاتی که شهدای کربلا گفتند، برجستهترین جمله را انتخاب کند، به نظر من برجستهترین جملات جملهای است که بُریر فرمود. در زیارت به این آقا سلام شده «السلام علی بُریر» از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است و از وقتی حضرت در مکه بودند آمده در مکه به سیدالشهداء(ع) ملحق شده، عبارت خوارزمی این است. مقتل خوارزمی برای قرن ششم است. از منابع اهل سنت است که برای هشتصد سال پیش است. یک عالم اهل سنت مقتل نوشته است. عزای سیدالشهداء برای همه هست. از شیعیان انتظار داریم اهل سنت را که به مجالس عزای سید الشهداء میآیند را تحویل بگیرند. امام حسین شخصیتی جهانی است. خوارزمی در مورد بُریر نوشته: «کان من الزُهاد الذین یصومون النهار و یقومون اللیل» شبزندهدار بود و روزها روزه میگرفت.
روزی که سپاه کوفه برگشتند یک کسی رفت خانه خودش به زنش گفت: من بُریر را کشتم. زنهای خانه به عظمت اینها را میشناختند. گفت: تو بُریر را کشتی؟ «قتلتَ سید القراء» زنان خانه بُریر را به سید القراء میشناختند. آوازه سید القراء نه در شهر کوفه، به خانهها رسیده بود. این زن گفت: دیگر تا آخر عمر با تو حرف نمیزنم. آنوقت در مورد سید القراء قصهای شبیه به قصه حضرت حبیب است. شب عاشورا شمر و عدهای از لشگریانش دور خیمههای سید الشهداء (ع) قدم میزدند. عبارت این است «و الحسین رفع صوته» امام حسین با صدای بلند قرآن میخواندند، سوره آل عمران به این آیات رسیدند.
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/ص۱۷۸) کفار خیال نکنند اگر دو روز دنیا به آنها مهلت دادیم مصلحتشان است. «إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِین» پیمانهشان پر شود عذاب الیم برای آنها هست. «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (آلعمران/ص۱۷۹) دنیا دار امتحان است و خدا رها نمیکند، تا خبیث و طیب از هم جدا نشوند، خدا مؤمنین را رها نخواهد کرد. سیدالشهداء با صدای زیبا قرآن میخواندند و به اینجا رسیدند،«ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» یک کسی از لشگریان شمر با صدای بلند داد زد: یا حسین مگر قرآن نمیگوید: تا طیب و خبیث از هم جدا نشود، مؤمنین را رها نخواهد کرد؟ «نحن الطیبون» طیبی که قرآن میگوید ما هستیم. شما خبیث هستید! در فتوح ابن اعثم منابع قدیمی آمده است. «قطع بُریر صلاته» نمازش را شکست، سراغ این آدم آمد و شروع به موعظه کرد و گفت: بیا توبه کن. اشتباه کردی! بُریر نمازش را شکست برای اینکه یک نفر را هدایت کند.
بُریر یک ملاقاتی هم با عمر سعد دارد. بُریر از امام حسین اجازه گرفت و در مقتل خوارزمی هست. به امام حسین گفت: اجازه میدهید بروم عمر سعد را نصیحت کنم؟ نا امید نبود و گفت: بلکه مؤثر باشد. حضرت فرمود: دوست داری برو! وارد خیمه عمر سعد شد، نشست و سلام نکرد. عمر سعد عصبانی شد و گفت: چرا سلام نکردی؟ مگر من مسلمان نیستم، چرا بدون سلام وارد جلسه من شدی؟ گفت: تو خودت را مسلمان میدانی؟ اگر خدا و رسولش را میشناختی به جنگ با پسر پیامبر میآمدی؟ این آب فرات مثل شکم مار موج میزند. آنوقت تو خودت را مسلمان میدانی، آب را به رویشان بستی آنوقت میگویی: چرا به من سلام نکردی؟ مواظب باشیم ما همه ادعای مسلمانی داریم. مسلمانی نشانه میخواهد. من بگویم مسلمان هستم، نماز، دعا و ثنا، قلبت پاک باشد. حجاب، عفاف، پاکی و پاکدامنی، قلبت پاک باشد
. خمس، زکات، وجوهات مالی، قلبت پاک باشد! اخلاق و صفا و صمیمیت، قلبت پاک باشد! این چه مسلمانی است؟ اینکه من حسود و ظالم و بد دل باشم، حق الله و حق الناس را ندهم، به داد هیچکس نرسم و فقط قلبم پاک باشد که نشد. وقتی بُریر اینطور گفت، عمر سعد مدتی سرش را پایین انداخت، بعد که سرش را بلند کرد، گفت: به خدا قسم یقین دارم کسی که اینها را به قتل برساند عذاب جهنم در انتظار اوست. تو به من میگویی: من حکومت ری را رها کنم؟ بُریر دید بی فایده است. نزد حضرت آمد و گفت: عمر سعد راضی است که برای حکومت ری شما را قطعه قطعه کند.
مهمترین نصیحت امام حسین با بدن غرق به خون چه بود؟ «یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلا اللَّهَ» (کافى، ج ۲، ص ۳۳۱) پسرم به کسی که جز خدا پناه ندارد، ظلم نکن. امام حسین مظلوم بود، زن و بچه و طفل شیرخوار شما هم مظلوم هستند. همسر شما هم مظلوم است. دختر و پسر شما هم مظلوم هستند. جوان عزیز، پدر و مادر شما مظلوم هستند. پدر و مادر، فرزند شما مظلوم است. اگر از من بپرسند زیباترین کلام در میان جملات اصحاب سیدالشهدا کدام است، به نظر من این جمله است، وقتی سیدالشهداء فرمود: هرکس میخواهد برود، فرمود: «لقد من الله بک علینا أن نقاتل بین یَدیک و تقطع فیک أعضاءنا» بخدا قسم خدا بر سر ما منت گذاشته که در رکاب شما بجنگیم و قطعه قطعه شویم. یادمان باشد آدمهایی مثل عبید الله بن حر جُعفی تکلیفشان معلوم است. امام حسین(ع) به زهیر فرمودند و به عبیدالله هم فرمودند، زهیر فوراً گفت: میآیم. عبید الله حر جعفی گفت: من نمیآیم. از کوفه بیرون آمدم تا شنیدم که شما به کوفه میآیی، نه تو را ببینم و نه تو مرا ببینی! این زشتترین کلام است. حضرت فرمودند: برایت آب توبه آوردم. سابقه خوبی از نظر فکری و عملی نداشت. خواستم با آب توبه پاک شوی. گفت: من نمیآیم، اسب تندرو و شمشیری دارم، حضرت فرمود: آمده بودیم خودت را ببریم.
طِرمّاح نوه حاتم طایی است. سه برادرش در رکاب امیرمؤمنان در جنگ صفین و جمل شهید شدند. برادر سه شهید است. پیام رسان امیرمؤمنان برای معاویه بود. سابقههای خوبی داشت. در کوفه وقتی ابن زیاد آمد، شیعیان مخفی شدند و بلد نبودند از چه راهی به کربلا بروند، طرّماح برای آن منطقه بود. آمده بود برای خانهاش آذوقه بخرد. گفتند: ما را کربلا میبری؟ راه را بلد نیستیم. آنها را خدمت حضرت سیدالشهداء برد و فرمود: آقا اینها آمدند، من هم آمدم. من کوفه بودم، آذوقه برای زن و بچهام خریدم. این آذوقهها را برسانم و برمیگردم. حضرت فرمود: «عجّل» اگر بنا داری زود بیا. آخر آدم ولی خدا را تنها میگذارد؟ گاهی آدم در زمان سنجیها اشتباه میکند. رفت آذوقه را رساند و در مسیر برگشت به او گفتند: تمام شد و سر حضرت سیدالشهداء بالای نیزه است. یک عمری خودش را مذمت میکرد که محروم شده است.
شریعتی: … نکات پایانی حاج آقای حسینی را بشنویم.
حجت الاسلام حسینیقمی: چون این هفته در مورد شخصیت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) سخن به میان آمد، ایشان یکی از شخصیتهایی است که همه باید مجذوب جهات مختلف شخصیت ایشان بشوند و آن رسیدگی به گرفتاری گرفتارها و مردم است. عالم بزرگی که از نظر موقعیت علمی مرجعیت عامه داشته در تمام عالم، مرجع تمام شیعیان عالم بوده است، موقعیت اجتماعی و معنوی فوق العاده داشته، در عین حال در حالات ایشان دیدم که این بزرگوار شب برای نماز شب بیدار میشود و بخشی از فرصت نماز شب را به خواندن تمام نامههایی که روز از مردم دریافت کرده بود، اختصاص میداد. آقایی میگوید: من گرفتاری مالی داشتم و به ایشان نامه دادم. شانس ما زد همان روز که نامه دادیم فرزند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را ترور کردند. گفتیم: ما امروز نامه دادیم دیگر رفت تا بعد از چهلم و سال! فردا برای تشییع رفتم، وسط جمعیت ایشان مرا دید و فرمود: بیا، پاکت را همراه با مبلغی پول به این آقا داد. شخصیتی در این عظمت اینطور به جزئیات و گرفتاریهای مردم رسیدگی میکند.
شریعتی:
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد *** گر خلق وا گذارد، او وا نمیگذارد
«صلی الله علیک یا أبا عبدالله»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید حسین حسینی قمی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۷/۰۳
.






