سیرۀ تربیتی امام علی ؛ ویژگیهای برادر دینی
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۴ ۱۳:۰۹سیرۀ تربیتی امام علی ؛ ویژگیهای برادر دینی

سیرۀ تربیتی امام علی ؛ ویژگیهای برادر دینی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم *** بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت، که سر ز خاک برآرم *** به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
به مجمعی که در آیند شاهدان دو عالم *** نظر به سوی تو دارم، غلام روی تو باشم
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم *** جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان *** مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان، نماز و روزههایتان مقبول درگاه خداوند متعال. حاج آقای حسینی قمی، سلام علیکم و رحمه الله.
حجت الاسلام حسینیقمی: علیکم السلام و رحمه الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همهی بینندگان عزیز دارم. آروزی قبولی طاعات را دارم. بینندگان عزیز میدانند هفته گذشته چون اولین سهشنبه ماه مبارک رمضان بود، بحثی راجع به مراقبتهای ماه رمضان داشتیم. سیره تربیتی حضرت را میگوییم. کلمات حکمت آمیز، کلمه ۲۸۹ را توضیح میدادیم. بخش سوم نهجالبلاغه است.
«کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ» من در گذشته یک برادر الهی و دینی داشتم. این برادر ویژگیهایی دارد. حضرت ویژگیها را توضیح میدهند. آیا این برادر چه کسی است؟ ابوذر است؟ مالک است؟ مقداد است؟ یا نه این برادر تمثیلی بوده است. یعنی منظور انسان کاملی است که شایستگی برادری امیرالمؤمنین را دارد. شاید شخص خاصی نباشد. در ویژگی اول حضرت فرمودند: «وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» چرا این برادر در نظر من اینقدر با عظمت جلوه کرده است؟ چون دنیا در نظر او کوچک است. اگر میخواهید بدانید نگاه امیرالمؤمنین به شما چه نگاهی است، ببینید دنیا در نگاه ما چگونه است. هر مقدار دنیا در نگاه ما کوچک باشد، به همان مقدار نگاه امیرالمؤمنین به ما با عظمتتر است. چه کنیم دنیا در نگاه ما کوچک جلوه کند؟ یکی از راهها این است که با اولیای خدا مجالست داشته باشید. با کسانی که برای دنیا ارزش قائل نیستند و دنیا در نظرشان کوچک است.
یکی از اصحاب امام صادق(ع) حمران بن اعین است. پنج برادر بودند. همه از بهترین شاگردان امام صادق(ع) بودند. همه از راویان احادیث امام صادق(ع) هستند و از حضرت از همه اینها با مدح و ثنا یاد کرده است. اگر اینها نبودند بسیاری از روایات امام صادق به دست ما نمیرسید. یکوقتی این آقا خدمت امام صادق(ع) رفت و جملهای به حضرت گفت. گفت: ما وقتی خدمت شما میآییم، «حَتَّى تَرِقُّ قُلُوبُنَا» (بحارالانوار/ج۶/ص۴۱) در اثر مجالست با شما دلهای ما خیلی نرم میشود. دنیا را فراموش میکنیم. «وَ یَهُونُ عَلَیْنَا مَا فِی أَیْدِی النَّاس» اصلاً انچه دست مردم است به نظر ما کوچک است. ما نگران هستیم. این چه حالتی است که ما داریم؟ حضرت برای آنها داستانی را از اصحاب پیامبر نقل کردند.
اصحاب رسول خدا به پیامبر میگفتند: یا رسول خدا! «إِذَا کُنَّا عِنْدَکَ» ما تا در محضر شما هستیم، دنیا را فراموش میکنیم. مجالست با پیامبر و نگاه کردن در چهره حضرت همه آسمانی است. اما وقتی از محضر شما میرویم، دوباره همان حالت را داریم. «نَخَافُ عَلَیْنَا النِّفَاق» ما منافق نیستیم. این نفاق نیست؟ حضرت فرمودند: نگران نباشید. اینها وسوسههای شیطان است. «إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّیْطَان». پیامبر فرمودند: اگر آن حالت را که پیش من بودید حفظ میکردید، «وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَهِ الَّتِی وَصَفْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِهَا لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَه» به جایی میرسیدید که با فرشتگان مصافحه میکردید «وَ مَشَیْتُمْ عَلَى الْمَاء» دیگر میتوانستید روی آب راه بروید.
مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری(ره) عالم بزرگی در تهران بود. قبر ایشان کنار قبر علامه طباطبایی در قم است. من سراغ دارم کسانی را که میگفتند: ما وقتی نیم ساعت به محضر ایشان میرفتیم، نه اینکه موعظه کند، مجالست و حرفهای معمولی بود. از محضر ایشان که میرفتیم، تا مدتها احساس می کردیم سبک شدیم و دنیا برای ما اهمیتی نداشت.
«وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» اگر میخواهیم دنیا در نگاه ما کوچک باشد. مجالست با کسانی کنیم که دنیا در نگاهشان کوچک است. اگر با کسانی که تمام فکر و ذکرشان دلار و ماشین و خانه و مادیات است، اگر با چنین کسانی نشستیم، دیگر دنیا در نظر ما بزرگ جلوه میکند.
کتابی را به نام «فواید الرضویه» برای مرحوم محدث قمی را معرفی کردیم. ایشان در این کتاب شرح حال صدها نفر از علما را نوشتهاند. ایشان نوشتند: وقتی شیخ انصاری از دنیا رفت، مرجع تقلید بعد از ایشان چه کسی باید باشد. عدهای از علما که همه رده اول بودند، جلسهای گرفتند. مثل مرحوم میرزا حبیب الله رشتی، میرزا حسن آشتیانی، میرزا عبدالرحیم نهاوندی، حسن نجم آبادی، دور هم نشستند که بعد از شیخ انصاری چه کنیم؟ یک نفر در این جلسه غایب شد، و همان غایب باید مرجع تقلید بعد از شیخ انصاری میشد. غایب میرزا شیرازی(ره) است. پیغام دادند، آمدند. گفتند: ما بررسی کردیم، تکلیف و واجب عینی بر شما است که مرجعیت را به عهده بگیرید. ایشان قبول نکرد و گفت: نه! شما مقدم بر من هستید. میگویند: شیخ انصاری (ره) وقتی درس میگفتند، صدها شاگرد داشتند. میفرمایند: من درس را برای سه نفر میگویم. یکی میرزای شیرازی بود. یکی میرزا حبیب الله رشتی بود. گفتند: اینطور تصمیم گرفته شده و مرجعیت برای شماست! عین عبارتی که مرحوم محدث قمی فرمودند این است: مرجعیت را قبول کرد. اما اشک روی گونههایش جاری شد. این پست نبود، مسؤولیت بود. در دوران اینها کسانی بودند در رتبه از این بزرگوار بالاتر بودند. مرحوم محقق اردکانی، استاد میرزای شیرازی بوده است. وقتی بنا شد مرجعت به ایشان برسد، اگر کسی برای تقلید به ایشان مراجعه میکرد، میگفت: فقط میرزای شیرازی! وجوهات شرعی میآوردند، میفرمود: به خدا قسم یک درهم را نمیپذیرم. اگر دنیا در نظر آدم کوچک شد، چه آثاری دارد؟
فاضل اردکانی در حالاتشان نقل کردند، مرحوم آیت الله حائری در کتاب «سرّ دلبران» نقل کردند. ایشان از قول پدرشان مؤسس حوزه علمیه قم نقل میکند که وقتی این بزرگوار میخواست از دنیا برود، ایشان بیماری استسقاء داشتند. آب نباید زیاد میخوردند. عطش میکرد ولی نمیخورد. آخرین شب عمرش عدهای دور ایشان بودند، گفتند: بلند شوید و بروید. گفتند: کجا برویم؟ خدمت شما هستیم! میگوید: آب بیاورید. آب میآورند، و آب سیری میخورد. کسی که آب برایش ضرر داشت، آب زیادی می خورد و دراز میکشد. میگوید: آب خوبی خوردیم، یک مرگ خوبی هم بکنیم! سرش را زمین میگذارد، مثل اینکه هفتاد سال است از دنیا رفته است. آدمی که ذرهای به دنیا تعلق نداشت.
الآن این دعواهایی که در جامعه است، برای چیست؟ این بداخلاقیهای سیاسی برای چیست؟ ماه رمضان است، خواهش میکنیم کمی آرام باشید، بگذارید فضای ماه رمضان به خوبی بگذرد. خیلی از این دعواها سر دنیاست. اینکه تو هستی و من نیستم. حزب من هست و تو نیستی. اگر آدم به اینجا رسید، به کجا میرسد. در حالا مرحوم آیت الله العظمی بروجردی خواندم. اینها اسوه بودند. علمای قم این بزرگوار را از بروجرد آوردند که شما مرجعیت را بپذیرید. امام راحل ما بسیار به آیت الله العظمی بروجردی علاقه داشتند. سه نفر از مراجع در قم، مرحوم آیت الله العظمی صدر، مرحوم آیت الله العظمی خوانساری، آیت الله العظمی حجت، مراجع ثلاث نامیدند. سه مرجعی بودند که همه چیز در اختیارشان بوده است. میگویند: بروید آقای بروجردی را بیاورید ایشان مرجعیت را بپذیرند. آیت الله العظمی بروجردی میگویند: نه، کار امروز بهتر به دست شما اداره میشود.
میگویند که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سر درس میگفتند: ما علم و دانش را از قدمای قم میگرفتیم. افرادی مثل شیخ صدوق، علی بن بابویه! ولی ایمان و تقوا را از معاصرین قم میگرفتیم. یعنی از آقای صدر، آقای حجت، آقای خوانساری. اگر آدم با اینها مجالست داشته باشد، در روحیهاش اثر گذار است.
ویژگی دوم «وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» این برادر من از سلطنت شکم خارج بود. «فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ» اگر چیزی را بدست نیاورد، میلی هم به آن پیدا نمیکند. اگر هم مال دنیا را پیدا کرد، زیاده روی نمیکند. امیرالمؤمنین در زمان خودشان گرفتار آدمهایی بود که اسیر دنیا بودند. تحت سلطه شکمشان بودند. ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه این داستان را نوشته است. نوشته وقتی جنگ صفین تمام شد، قرآنها را بالای نیزه بردند و مسأله حکمیت را گفتند. حکم چه کسی باشد؟ امیرالمؤمنین، مالک اشتر و ابن عباس را پیشنهاد کردند. مردم نپذیرفتند. گفتند: ابو موسی اشعری! حضرت با ابو موسی موافق نبودند. ابو موسی شایستگی نمایندگی امیرالمؤمنین در حکمیت را نداشت. سه چیز را بر حضرت تحمیل کردند. پایان جنگ صفین را بر امیرالمؤمنین تحمیل کردند. پذیرش حکمیت را بر امیرالمؤمنین تحمیل کردند. اینکه حکم چه کسی باشد را هم تحمیل کردند. ابن ابی الحدید میگوید: روزی که بنا بود بروند و در جلسه حکمیت بنشینند، عمرعاص به دوستان و یارانش گفت: تا میتوانید انواع غذاهای خوشمزه را به او بدهید. بخورد و پر شود. گفتند: چه تناسبی با جلسه فردا دارد؟ عمروعاص، ابوموسی را میشناخت. گفت: اگر ما شکم او را سیر کردیم، هیچ مردمی و قومی شکمشان سیر نشد، جز به مقداری که خردشان را از کار انداختند. امشب او را با غذاهای رنگارنگ سیر کنید، تا عقلش کم شود.
امیرالمؤمنین میفرماید: ویژگی برادر من این است که اسیر شکم نبود. شکم برای سلطنت نداشت. آدمی که مهمان سفره عمروعاص میشود، چه نتیجهای دارد؟ چه انتظاری دارید؟ نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف را خواندیم. نوشته بودند: چرا سر سفرهای رفتی که فقرا آنجا نبودند؟
ابوموسی فردا آمد رأی داد که امیرالمؤمنین را برکنار کرد، عمروعاص هم معاویه را نصب کرد، بحث جنگ نهروان پیش آمد.
اندرون از طعام خالی دار *** تا در او نور معرفت بینی
ماه رمضان انسان احساس سبک شدن میکند. احساس میکند روحش لطیف تر شده و به خدا نزدیکتر شده است. چرا این حالت پیش میآید؟ چون روزها مراقبت داریم. چون روزها شکم را پر نکردیم. هیچ لذتی را میشود با این عوض کرد که بعد از ۱۷، ۱۸ ساعت پای سفره افطار بنشینی، تازه دعا بخوانی. تازه بخوانی «اللهم لک صمتم» فقط برای تو! «و علی رزقک افطرت» این لذت را با چه میشود عوض کرد؟ عزیزانی که در روزهای طولانی و هوای گرم روزه میگیرند، از پاداش و ارزش آن غافل نشوند. هیچگاه نمیشود این لذت را به روزه خوار منتقل کرد.
شریعتی: … اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. … انشاءالله زندگی همه ما منور به نور قرآن و معطر به عطر صلوات باشد. حاج آقای حسینی اشاره قرآنی امروز را بفرمایید.
حجت الاسلام حسینیقمی: آیهای که تلاوت شد «وَ أَنْ أَقِیمُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِى إِلَیْهِ تحُْشرَُونَ»(انعام/۷۲) قرآن میفرماید: هدایت این است که نماز بخوانی. آیه قبل میگوید: «قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَلَمِینَ» تسلیم خدا باشید، یک ظهور تقوا در نماز. «وَ هُوَ الَّذِى إِلَیْهِ تحُْشرَُونَ» فردای قیامت اول چیزی را که سؤال میکنند نماز است.
بیان زیبایی از امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است، نامه ۲۷ نهجالبلاغه حضرت به والی و استاندارشان مینویسند: «صَلِّ الصَّلَاهَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا» (شرح نهجالبلاغه/ج۱۵/ص۱۶۳) نمازتان را به موقع بخوانید. به تأخیر نیاندازید. «وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ» تمام اعمال شما تابع نماز است. یعنی اگر نماز قبول شد، بقیه اعمال قبول میشود. اگر نماز قبول نشد، به بقیه چیزها نگاه نمیکنند. همه اعمالت تابع نماز است. فکر نکنی که به مردم خدمت کردی، فایده ندارد.
حضرت خدیجه در نهجالبلاغه
شریعتی: در ایام وفات حضرت خدیجه کبری هستیم. لحظات پایانی را اختصاص به این میدهیم که از حضرت خدیجه برای ما بگویند.
حجت الاسلام حسینیقمی: بنا شد مهمان سفره علی(ع) باشیم. در عرض ارادت به این بانوی بزرگوار باز از کلمات امیرالمؤمنین میگوییم. خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه است. حضرت میفرماید: «لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا» (شرح نهجالبلاغه/ج۱۳/ص۲۰۱) در صدر اسلام خانهای نبود که اسلام را پذیرفته باشد. جز یک خانه که در آن پیامبر بود، خدیجه کبری و من سومین نفر بودم. یعنی خدیجه کبری(س) بعد از پیامبر اول کسی است که ایمان آورد. مادری که میتواند مادر دوازده معصوم باشد. یازده امام و دوازده معصوم، فاطمه زهرا(س) و یازده امام. از امام مجتبی تا امام زمان(ع). در زیارتنامهها میخوانیم «السلام علیک یابن رسول الله، یابن امیرالمؤمنین، یابن فاطمه الزهرا، یابن خدیجه الکبری» یعنی دوازده معصوم در زیارتشان فخرشان به این است که ما آنها را به عنوان فرزندان خدیجه(س) میدانیم.
بحث نداهای الهی در قیامت را مفصل گفتیم. یکی از نداهای الهی که در قیامت زده میشود «این فاطمه الزهرا» است. فاطمه زهرا کجاست؟ در غوغای محشر که هرکس به فکر خودش است، یکی از نداها «این خدیجه الکبری» است.
پیامبر خدا وقتی نام خدیجه کبری را میبردند، گریه میکردند. این نشانه وفا است. وفای در زندگی خیلی خوب است. گاهی میبینیم آقا و خانمی اوایل گرفتاریها با هم هستند، زندگی که روی روال میافتد، مرد بیوفا میشود. یا زن بیوفا میشود. آن روز یکه آن در بساط نداشتی، ان روزی که مستأجر بودی، حقوق کمی داشتی، چه کسی با تو بود؟ این خانم با تو بود. حالا وضعت خوب شد و پست پیدا کردی. پیامبر خدا تا روز آخر ده سال بعد از خدیجه کبری زنده بودند. هر بار نام این بانوی بزرگوار میآمد، گریه میکردند و اشک میریختند.
زمانی پیامبر گریه میکردند، یکی از همسران پیامبر نگاهش زمینی بود. بعضیها نگاه آسمانی دارند. گفت: برای چه گریه میکنی؟ خدیجه کبری سنی داشتند، میگویند: زمان ازدواج ۴۰ ساله بودند. برای چه گریه میکنی؟ او پیرزن بود. خدا در عوض او من جوان را به تو داد. پیامبر فرمود: ساکت باش. آن روزی که همه شما مرا تکذیب میکردید، او به من ایمان آورد. آن روزی که همه شما کافر بودید او به من ایمان آورد. این زن گفت: وقتی دیدم پیامبر اینقدر به خدیجه کبری علاقه دارد، فهمیدم اگر بخواهم در دل پیامبر راه پیدا کنم باید از چه راهی وارد شوم. منافقانه از خدیجه کبری تعریف میکردم، که در دل پیامبر راه پیدا کنم.
در روایت هست وقتی پیامبر شب معراج از معراج برگشتند. خطاب به جبرئیل فرمود: شما در دنیا کاری ندارید؟ جبرئیل فرمود: سلام خدا و سلام مرا به خدیجه کبری برسانید. پیامبر خدا حامل سلام الهی بر فرشته وحی الهی بر خدیجه کبری بود.
امام صادق(ع) فرمودند: وقتی پیامبر با خدیجه کبری ازدواج کردند، تمام زنان مکه با این بانوی بزرگوار قطع رابطه کردند. اعتراض داشتند که چرا با پیامبر ازدواج کردی. دوران بارداری خدیجه کبری شد. حتی در موقع وضع حمل هیچکس را نداشتند که زنان بهشتی آمدند. این حدیث را شیخ صدوق در خصال نقل کردند. در دوران بارداری فاطمه زهرا(س) در شکم مادر با خدیجه کبری(س) سخن میگفت، دلداری میداد. غم نخور مادر که غمخوارت منم! یکوقت پیامبر وارد شدند، دیدند خدیجه دارد با کسی حرف میزند. کسی در خانه نیست. بانوی تنها در خانه بودند. فرمودند: خدیجه با چه کسی سخن میگویی؟ فرمود: این فرزندی که در رحم دارم، با او سخن میگویم.
اگر بخواهیم جایگاه این بانوی بزرگوار را بدانیم، وقتی خدیجه کبری از دنیا رفتند، با فاصله کمی حضرت ابوطالب از دنیا رفتند. پیامبر خدا در فاصله کوتاهی جناب ابوطالب و خدیجه کبری را از دست داد. آن سال را پیامبر سال غم و غصه و اندوه نامیدند. دیگر پیامبر نتوانستند در مکه بمانند. وقتی این دو یاور را از دست دادند مجبور به هجرت به مدینه شدند.
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء» خدایا به حق محمد و آل محمد و به حق بانوی بزرگوار، خدیجه کبری(س) و دوازده معصوم از نسل این بانو و به حق چهارده معصوم(ع) حوائج همه ملتمسین دعا، مخصوصاً عزیزانی که به این برنامه التماس دعا گفتند، برآورده به خیر بفرما. بیماران را لباس عافیت بپوشان و گرفتاریها را برطرف بفرما. به همه ما توفیق روزه این ماه و عمل به فرایض این ماه را عنایت بفرما.
شریعتی:
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی *** پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزد
والحمدللّه رب العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید حسین حسینی قمی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۳/۰۴/۱۷
موضوع کلی: سیره تربیتی امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه
.






