سیرۀ تربیتی حضرت شعیب در قرآن ۲؛ اختلافات
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۵۹سیرۀ تربیتی حضرت شعیب در قرآن ۲؛ اختلافات

سیرۀ تربیتی حضرت شعیب در قرآن ۲؛ اختلافات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ای مملؤ از شکوفه و سرشار از بهار
ای هرچه بی نهایت و ای هرچه بی شمار
ای ناز تو مقلب هر قلب عاشقی
وی چشم تو مدبّر هر لیل و هر نهار
تا آمدی ز در همه از خود به در شدیم
با غمزهای دومرتبه ما را به خود بیار
اثبات بی دلیل من، ای اولین نگاه
ای آخرین بهانهی این روح بی قرار
ای بهترین پناه که جان میدهی به من
وقتی دلم بگیرد از این روز و روزگار
دل بر مدار چشم تو گردیده دلبرم
دستم به دامنت ز دلم دست بر مدار
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستانم، بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، خیلی خوشحالیم که در آغازین روز هفته با برنامه سمت خدا در خدمت شما هستیم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم.
شریعتی: با بیان لطایف قرآنی و نکتههای ناب از زندگی حضرات انبیاء در خدمت شما هستیم. انشاءالله همه آن نکتهها در زندگی ما هم پیاده شود و به سیره آنها تأسی کنیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به همه ما عنایت کنند و موانع وجود مابرطرف شود تا از یاران و یاوران و بلکه سرداران امام زمان (عج) باشیم.
یک نکته را باید عرض کنم تا شناخت ما نسبت به انبیاء بیش از پیش شود و شوق ما در دیدار به انبیاء و الگو گرفتن ما از زندگی انبیاء بیشتر شود. در قرآن کریم میفرماید: مردم از ابتدا وقتی زندگی کنار هم را داشتند کم کم در منافع مشترکی که پیدا کردند بینشان اختلاف ایجاد میشد. از ابتدا امت واحدی بودند و بعد خدای سبحان انبیاء را مبعوث کرد تا آنچه که باعث اختلاف اینها میشد را هم برطرف کنند اما با آمدن انبیاء اختلافات دیگری آشکار میشد. با اینکه اختلافات اولی برداشته میشد اما اختلافات دیگری آشکار میشد. اختلافاتی که قبل از انبیاء بود این بود که منافع من با منافع دیگری به اختلاف میرسیدیم. لذا هرکس هرچه زوردارتر بود و قدرت بیشتری داشت، غلبه میکرد و دیگری را تحت سلطه خود درمیآورد. اختلافات براساس منها بود. اختلافاتی که به من موهوم برمیگشت، منی که واقعی نیست و منی که حد میزنیم برایش یک حدودی درست میکنیم که این تن من حد آن میشود. لذا در مقابل بقیه میایستم حتی با لجاجت که حتی ممکن است به خونریزی کشیده شود. به هر قدری بتوانم برای اینکه احقاق حق بکنم در مقابل دیگران میایستم. دیگری هم همین حالت را دارد و اینها در مقابل هم هستند و نزاعهای باطل که حق داریم اما منیت باطل.
انبیاء که میآمدند انسان را تعریف میکردند به عنوان کسی که عبد خداست و من هرکسی را خدا تعریف میکند، وقتی آن حدود را خدا تعریف میکند باعث میشود این منها با هم در عداوت و دشمنی قرار نمیگیرند بلکه وقتی این حدود معنا میشود در ارتباط با همدیگر با هم مکمل میشوند. مثل دست و پا و چشم و ابرویی که در یک بدن با اینکه مختلف هستند اما مکمل هم هستند، همه یک واحد میشوند و در خدمت تن هستند. انبیاء آمدند انسانها را با نگاه الهی برگردانند به یک واحد از کثرتها به وحدت و من آنها من عبودیت و حاکمیت خدا شود. لذا من اینها با آن من الهی تعریف میشود با «انی أنا الله» من خدا هستم تعریف میشود و بقیه فرمانبردار میشوند مثل اعضاء و جوارح انسان که نسبت به روح انسان فرمانبردار هستند. وقتی نفس انسان اراده میکند دست انسان، بالا بیاید، بالا میآید. دست نمیگوید: تو چه کاره هستی ک به من میگویی: بالا بیا. نفس سیطره دارد. اما اگر دست بخواهد بر پا سیطره پیدا کند، اینها میگویند: ما هم عرض هستیم. چرا تو بخواهی بر من سیطره داشته باشی؟
این در نگاه جایی است که هم عرض است اما نفس انسان چون در طول اینهاست و چون فوق اینهاست، او سیطره دارد لذا همه تابع او هستند. در نظام تشریع همه اینگونه است. در نظام تشریع هم خدای سبحان قانونگذار مطلق است. انبیاء قانون الهی را بیان میکنند پس انبیاء نگاهشان این است که بشر را از عداوتها به محبتها و وحدتها بکشانند. در مقام تبعیت حق هیچگاه نزاع ایجاد نمیشود. هرجا نزاع بین مردم ایجاد میشود در اثر آنجایی است که شیطان دخالت کرده است. اگر همه مطیعان و مؤمنان به انبیاء هم یکجا جمع شوند، هیچ اختلافی بینشان نیست. لذا این جامعهای که در زمان ظهور محقق میشود، که همه ذیل دعوت الهی و آن امامی که به خدا دعوت میکند جمع خواهد شد، آنجا هیچ اصطکاک و عداوتی که منشاء اصطکاک میشود در کار نیست. عمده تواناییهای هرکسی صرف مقابله با اصطکاکها میشود. عمده نیروها و انرژیهای ما صرف مقابله با اصطکاکها میشود. ولی حساب کنید اگر همین انرژی در فضایی که اصطکاک نباشد بخواهد به کار گرفته شود، چقدر نتیجه محقق میشود؟
لذا آمدن انبیاء در مقابل اختلافات بود. اختلافاتی که به دشمنی کشیده میشود اما چون تابعیت نسبت به دستور حق با آمدن انبیاء برای همه محقق نمیشود و عدهای منافعشان به خطر میافتد حتماً در مقابل انبیاء طول تاریخ همیشه این سنت بوده که میایستادند. لذا یک دشمنی دیگر ایجاد میشود، آنوقت این دشمنی و عداوت دشمنی بین منهای موهوم دو طرف نیست. بلکه دشمنی در مقابل من موهوم با من حقی که خداست.
میشود حق و باطل، یعنی یک نبرد حق و باطلی در طول تاریخ که اولین مبدأییت آن از انسان آغاز شد. عدم سجده بر آدم که امر حق بود. آنجا خدا خطاب کرد چه باعث شد از امر من تخلف کنی. خودت استکبار به خرج دادی یا خودت را از عالین دیدی که مخاطب سجده نبودی. یعنی از آنجایی که اطاعت صورت گرفت، نبرد حق و باطل آغاز شد. اولین نبرد حق و باطل از شیطان آغاز شد که ملائکه سجده کردند و شیطان سجده نکرد. بعد هم در همان فرزندان آدم(س) قابیل که مظهر عداوت شد و هابیل مطیع حق شد. تا امروز این ادامه دارد و لذا هر نبی که آمده دنبال رفع اختلافهای موهوم است و در قبالش حتماً عدهای میایستند. لذا تعبیر قرآن این است که کسانی که استکبار میکنند در مقابل انبیاء میایستند. کسانی که میخواهند چشم مردم به اینها باشد، دیده شوند، ملأ یعنی کسانی که میخواهند دیده شوند. این مربوط به کسانی است که ممکن است شهرتی پیدا کنند و این ملأ خیلی خطرناک است. وقتی انسان شهرت پیدا میکند ناخودآگاه شیطان از این ظرفیت استفاده میکند که من بزند برای اینکه من هستم! لذا همینها باعث میشود سقوط همه کسانی که دیده میشوند بیشتر است. چون این استکبار میآورد. تعبیر قرآن این است که ملأ در مقابل انبیاء میایستند.
پس آمدن انبیاء به دنبالش جنگ دیگری ایجاد میکرد اما این جنگ کمال ایجاد میکند بر خلاف جنگ سابق که سقوط بود، اما این جنگ بین حق و باطل است. استقرار حق است، «وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسراء، ۸۱) پس هر عداوتی باطل نیست. عداوتی که بین منهاست باطل است اما عداوتی که بین حق و باطل است مقدس است. لذا انبیاء آمدند و منشأ این عداوت میشدند. نمیخواستند این بشود اما چون دیگران تمکین به اطاعت حق نمیکردند، حکم حق را نمیپذیرفتند، هرکاری میکردند، میایستادند و کوتاه نمیآمدند که بگویند: قدرتی مقابل ماست، در عین اینکه احتجاجاتشان تام بود، همیشه محکم میایستادند که حکم خدا زمین نخورد. این یک نگاه کلان است که نبرد حق و باطل، چون گاهی تعبیر این است که هر دشمنی و کینهای بد است.
عرض کردیم کینه و دشمنی ابتدا بد است، در جایی که بین منهاست مذموم است. اما در جایی که بین حق و باطل است، غضب الهی است. نبرد حق و باطل است. چون منشأ عداوت اگر از خود من نشأت گرفت، باطل است. اما اگر این منشأ عداوت بخاطر تمکین به حکم خدا بود، سلطه و حاکمیت مطلق در هستی است. کسی میخواهد با واقعیت و حقیقت معارضه کند. جنگ بین ما، جنگ بین موهومات است. من فکر میکنم باید بر دیگری سر باشم. او فکر میکند باید سر باشد و رئیس باشد. آنجایی که میخواهیم نشان بدهیم خدا حاکم هست، نشان دادن این نشان دهنده حق و باطل است و کسی در این راه کشته شود شهید است. اما در آن جنگها کسی کشته شود سرنوشتش جهنم است.
این بحث بسیار دقیقی است که تمام سرگذشت انبیاء را ببینیم، حتی انبیایی که مثل عیسی(ع) که ظاهرش یک ظاهر جنگنده از جهت سرگذشت تاریخی نمیبینیم ولی بوده و همینگونه بوده است. موسی که در قرآن ذکر شده، ابراهیم اولین کسی بود در راه خدا شمشیر به دست گرفت. وقتی نوح(س) را اسیر کردند برای آزاد کردن لوط به عنوان اقدام الهی شمشیر به دست گرفت و توانستند حضرت لوط را از دست کسانی که اسیر کرده بودند، آزاد کند. لذا جنگ بین حق و باطل هیچگاه تمام نمیشود. لذا جریان کربلا مظهر تام نبرد حق و باطل است. اگر کسی فکر میکند ما پایمان را روی پا بیاندازیم، ندارد. جنگ بین نبرد حق و باطل همیشه هست. باید رزمنده بود. رزمنده بودن اقتضای خودش را دارد.
تعبیر هست روزی که حضرت ظهور میکند، از بس کار میکنند در آن روز کار شدت پیدا میکند و انرژیها ضایع نمیشود. در ایام ظهور انسان تمام تواناییهایش در جنگ حق و باطل به فعلیت میرسد. لذا در دفاع مقدس ما چه استعدادهایی به فعلیت رسید. چه کسانی یک شبه ره صد ساله را طی کردند و این برای ظرفیت نبرد حق و باطل است که استعدادها به سرعت به فعلیت میرسید. کسانی که اهل عمل بودند نه حرف، لذا خیلی اهل حرف بودند اما وقتی عمل میرسید عذر میآوردند. هرکدام دنبال بهانه بودند آنجا دیده نشوند. در جنگها دیده نشوند و در تشریفات و ستادها باشند اما مرد میدان نبودند.
پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین در جنگها هروقت جنگ سخت میشد به پیغمبر پناه میبردند چون پیغمبر شجاعترین بود. به سجاعت پیغمبر پناهنده میشدیم تا از سختی دربیاییم. از آدم تا خاتم(ص) و همه اوصیائشان یک نگاه حق و باطل است و در زندگی امروز ما هم باید سرایت داشته باشد. حضرت شعیب وارد شده با قوم خودش، «وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً» شعیب را نزد اهل مدین فرستادیم. از اینجا نبرد حق و باطل آغاز میشود.
از آیات ۸۵ تا ۹۳ سوره اعراف تعبیر این است که میفرماید: «قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» اعبدوالله یعنی هوای نفس حاکم نباشد. دیگری حاکم نباشد. خدا حاکم باشد. حاکمیت خدا مثل حاکمیتهای ما نیست که یکی بر دیگری چه اولویتی داشته باشد. وجود و حیات و هستی و ممات تو دست اوست. لذا تابعیت نسبت به او حق است. «ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ» وقتی میگویند: غیر از او الهی نیست، در نگاه اول میگوییم: «اشهد ان لا اله الا الله» انبیاء وقتی این حرف را میزدند آنهایی که مقابل او بودند میفهمیدند دارد کجا را میزند. میفهمیدند دارد زیرآب میزند و حاکمیتها و ریاستها و سلطههای اینها را میزند. لذا در مقابل این حرف حساس بودند. لذا شعار همه انبیاء اعبدو الله بود، در زندگی ما الآن خدا حاکم است یا هواها و منها؟
احترامات ما براساس عبودیت الهی است یا براساس طمع ورزیها و نفعخواهیهایی است که به این احترام میکنیم چون روزی کار داریم. این یعنی اله دیگری است. اله یعنی مؤثر را دیگری میبینیم. اعبدو الله یعنی مؤثر را غیر خدا نبینید. تمام انبیاء این دعوت را داشتند و این دعوت عینی است. ما دائماً ابتدای نماز اذان و اقامه میگوییم، اما اگر این «لا اله الا الله» بخواهد باز شود، در عالم مؤثری غیر از خدا نمیبینیم. لذا اگر در جنگ باشیم، آنجا در رابطه با حکم خدا تا پای جان میایستیم، یا نه ما هم دنبال بهانهای میشویم، اگر کسی خدا را مؤثر دید، میگوید: حیات و ممات من دست خداست. اگر بخواهم حیاتم ادامه داشته باشد باید به اذن او باشد. نه جنگ مانع حیات من میشود نه نرفتن به جنگ ادامه حیاتم میشود چون به دست اوست. «وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» (نساء/۷۸) اگر بخواهد موت برسد، هرجا باشید ولو در برجهای بزرگ باشید، مرگ مانعی ندارد.
«قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ» برای شما واضح شد که خدا فقط اله است. بینه آمد و معجزات انبیاء آشکار شد. همه انبیاء به توحید دعوت میکردند اما هرکدام از یک جایی شروع میکردند و براساس ابتلائاتی که قومشان داشتند، این ابتلایی که قوم شعیب با قوم لوط داشتند، قوم این دو بزرگوار از راه عمل به هلاکت رسیدند. آنچه برای اینها باعث نزول عذاب شد، کفرشان در اثر عمل بود. بعضی اعتقاداً کافر میشوند و بعد عملشان کافرانه میشود و بعضی از راه عمل ابتدا عملشان کفر آمیز میشود و بعد به اعتقاد کفر منجر میشود. یعنی جریانات دعوت به توحید خیلی کوتاه است اما اصلاح عملی و خطابات مربوط به عمل زیاد است. ابتلائات اینها در کفرشان ابتلائات عملی بود. این آیات با کثرت بیانی که در رابطه با جریان اینها بیان میکند، در بعضی اقوام کثرت تفکر را بیان میکند و احتجاجات اینها زیاد است. ابراهیم خلیل احتجاجات زیاد داشت. خیلی با عمل مقابله نمیکند اما در قوم شعیب و لوط عمده برخورد این دو بزرگوار در رابطه با نظام عملی است. الگوسازی این برای جامعه ایرانی که اصل اعتقاد به خدا را دارند ولی در ناحیه عمل ممکن است لغزش داشته باشند، سبک زندگی اهل کفر سرایت کند. نکند عمل ما نعوذ بالله به کفر منجر شود. لذا این خطر جدی است.
خطر چه بود؟ در روایت از امام سجاد نقل شده که معجزه شعیب چه بود؟ میزان و کیل معجزه شعیب بود. مردم زمان عیسی(ع) کیل و پیمانه داشتند اما اینطور نبود یک مسأله عمومی تعریف شده باشد، بلکه یوسف(س) همان جام پادشاهی را کیل خود قرار داد. همه جای عالم متر هست، یک چیزی آورد همه براین اساس بپذیرند که این میزان باشد. پیمانهای که همه بدانند یک کیلو گندم چقدر است. معجزه شعیب پیمانه و کیل بود یعنی اندازهگیری که همه بپذیرند. قومش با همین معجزه مقابله کردند و گناه را آغاز کردند. یعنی از همین سوء استفاده کردند. مثلاً اگر کسی بخواهد شیطنت کند ترازوها را دستکاری کند به طوری که یک کیلو چیز روی این بگذارد اما دویست گرم زیاد نشان بدهد. اینها در پیمانه دستکاری کردند، وقتی میخواستند بخرند بیشتر بگیرند و وقتی میخواهند بفروشند کمتر نشان بدهد. این فقط در خرید و فروش مالی نیست.
«فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ» (اعراف/۸۵) اینها نکات زیبایی است. انسان کامل در هر عصری مظهر حکم عدل خداست. حکم عدل یعنی چه؟ یعنی کار او براساس عدالت است و کسی حکیمانه این عدالت را ایجاد میکند. حکم عدل، یعنی آن کسی که حاکم است و فصل بین اختلافات است. حاکم یعنی کسی که فاصل بین اختلافات است. انسان کامل حکم عدل است. در نظام تکوین عالم وجود و نظام تشریع قوانین و قواعد، آنچه که میگذارد مظهر حکم عدل است. آنچه عمل میکند مظهر حکم عدل است. لذا فعل و تقریر و گفتارش، همه حجت است چون همه حکم عدل است.
در بعضی انسانها این حکم عدل ظهور بیشتری داشت مثل شعیب، تا آمد میزان را قرار داد. مکیال و پیمانه را به عنوان عدالت و قسط مطرح کرد. تا مردم از این طریق اعمالشان را میزان برای محک زدن داشته باشند. سالهای گذشته کتابها حروف چینی میشد، یک نسخه از رویش میزدند، آن نسخه را مقابله میکردند با نسخه دست نوشته که اول مؤلف نوشته بود. مدتی که من این کار را انجام دادم، خدا رحمت کند جناب آقای فاکر بودند مسئول انتشارات اسلام جامعه مدرسین بودند. کتاب تحریرالوسیله امام را چاپ میکردند. تحریرالوسیله کتاب احکام امام به زبان عربی است. خیلی دقت کرده بودند بی غلط باشد. آورد ما چند نفر بودیم، گفت: اگر کسی از این کتاب غلط بگیرد جایزه دارد. من کتاب را باز کردم، یادم نمیرود دیدم دو غلط در این صفحه و دو غلط در این صفحه هست. دیدم چشم من غلط بین شده است. تا نگاه کردم دیدم به جای اینکه آن حقایق نور داشته باشد، غلطها برایم میدرخشد. یادم نمیرود همان روز استعفا دادم. گفتم: احساس میکنم ا جهت عملی غلط بین شدم. لذا انسان یک موقع در رفتار دیگران هم کم کم غلط بین میشود و در نظام اجتماعی حالت وسواس نسبت به دیگران پیدا میکند.
جریان شعیب معلوم میشود اینها دنبال به هم زدن نظام قسط و عدل بودند. با اینکه قوم پولداری بودند. عجیب است شعیب میفرماید: خیلی زندگی شما راحت است. یک موقع کسی از روی سختی یک کاری را میکند و یک موقع کسی از روی شکم سیر کاری را میکند. آن کسی که از روی سیری حیلهگر میشود، این وجودش عناد بیشتر دارد. این بحث خطا نیست. عناد دارد، ملکه بدی و جور در وجودش راه دارد. خداوند مرحوم علامه را رحمت کند، حضرت آیت الله جوادی این را مفصلتر در کتاب تسنیم جلد ۲۹ ذیل این آیه آوردند، «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» بخس یعنی کم گذاشتن، برای مردم در اشیایی که به مردم مرتبط است، کم نگذارید. دارد یک حکم جهانی را بیان میکند. تعبیر این است که اشیاء از جهت عربی ممکن است بدل باشد برای ناس، آن چیزی که به مردم مرتبط است اجزاء و وجود مردم است. این مال وجودشان است. مردم اموالشان را جزء وجودشان میدانند. میگوید: در وجود مردم وقتی میخواهی ارتباط برقرار کنی، کم نگذارید. اشیاء شامل چه میشود؟ من اگر بخواهم سخنرانی کنم و مطالعه نکنم، آن مردمی که آمدند وقت گذاشتند، باید بهترینها برای اینها ارائه شود یا نه؟ اگر من کوتاهی کنم همینجا این نهی شامل من هم شده است.
استادی که براش شاگردش غیر از حقوقی که شاگرد دارد که باید بالاترین را ارائه بدهد، حقوقی هم از بیت المال میگیرد که باید بالاترین را ارائه بدهد برای استادی که فعال کامل است. یک بقال که میفروشد، همه را شامل میشود. نویسنده، محقق و پژوهشگر، من که اینجا صحبت میکنم. اگر انسان در نظام ارتباطیاش رابطه برقرار میکند، استاد است یا دانشجو، راننده ماشین است در رانندگی، اگر این نگاه را دیدیم و این گفتمان جهانی شد از اسلام، هیچکسی را کم نگذارید. هر ارتباطی که هست، مالی، اخلاقی، برای مهمان که به خانه میآید «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» کم نگذارید. مثل آنجایی که خداوند سبحان در عبودیت، توحید را به عنوان بالاترین مرتبه عبودیت میداند و این نظیر ندارد،«وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» در روابط مالی بی نظیر است.
اینقدر مسائل مختلفی را شامل میشود، اگر انسان میخواهد«وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» کم نگذارد، در ارتباط با مردم کم فروشی نکرده باشد، کم گذاری در هر ارتباطی ایجاد نکرده باشد، باید میزان داشته باشد. دین خدا مطابق با تکوین است. میگوید: اگر میخواهی با کافر هم برخورد کنی باید حکم خدا را انجام بدهی. راه اکرام و مقدار اکرام برایت میزان تعیین کرده است. من از کجا بدانم با برادر مؤمن خودم چقدر باید در این مسیر همراهی داشته باشم. چقدر اکرام کنم. چه حدی وجوب و چه حدی تعالی است؟ اگر بخواهم استاد باشم چه حدی وجوب است و چه حدی تعالی است؟
آنوقت این چقدر زیباست که روابط یک مؤمن در جزئیترین رابطه که حتی در نظام من با بدنم، در نظام بدنی «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» ناس شامل بدن من میشود یا نه؟ کم گذاری در رابطه با این وجود دارد. پرخوردی با اینکه پرخوری است اما کم گذاری است. همچنان که کم خوری آسیب زدن است. یعنی یکی از مظاهر میزانها میشود رساله حقوق امام سجاد(ع) که آنچه انبیاء آوردند، انسانهای عادل که حکم عدل هستند، لذا تعبیر این است که وقتی پیغمبر اکرم میفرماید: انبیاء میزان امتها هستند، «إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ» (نساء/۴۱) در روزی که میخواهند اعمال امتها را بسنجند، میزان سنجش انبیاء هستند که چقدر نزدیک و چقدر دور است. شهید یعنی میزان اعمال، «وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً» به پیغمبر میفرماید: تو مثل انبیای دیگر میزان امتت هستی اما یک کار دیگر هم داری. تو میزان بر میزانها هم هستی. همه موازن دیگر انبیاء هستند، خودشان را با تو تنظیم میکنند. درستی رسالت یک نبی را باید با تو بسنجند.
امام زمان امروز میزان اعمال است. امیرالمؤمنین میزان اعمال است. اگر در هر رابطهای کم فروشی کنیم، چه مالی، چه اخلاقی، هرکدام از این کارها، چه در مورد ناس، چه بدن، چه در مورد مؤمنین، چه در ارتباطات کاری و غیر کاری، هرجایی که کم فروشی و کوتاهی کرده باشم، دانشآموز، استاد، معلم، راننده، بقال، هرکس به هر مقداری کوتاهی کند از امام زمان دور شده است. هرچقدر انسان درست انجام بدهند نزدیک شده است. به دنبال «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» در جریان جاذبهای که دین میتواند داشته باشد، وقتی یک اقلیت ثروتمندی غلبه میکنند به طوری که اینها میخواهند بقیه را تابع خود قرار بدهند، این اوف الکیل و المیزان نشده است.
«وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» رعایت نشده است و در ارتباط با مردم بخس شده است. وقتی در فرانسه و آمریکا میبینید، در مقابل سرمایهداری ارتباطات میشود برای این است که بخس و کوتاهی شده است. یک عده با زیرکی قرن بیست و یکم توانستند ترازوها و موازین را به هم بزنند. ترازو و موازین را با زیرکی قرن بیست و یکم به هم زدند. هرکس هرچه میدود کمتر به دست میآورد و این بخس است. اگر ما درست ارائه بدهیم جاذبهای که در جهان میتواند پیدا کند، با یک دستورالعمل ظرافتهایی که آنها ایجاد کردند را بتوانیم نشان بدهیم، «لا تُفْسِدُوا فِی الارْضِ» اگر کسی کوتاهی کرد فساد در ارض است. اینها خیلی زیباست. دین ما به این لطافت است. همه ارتباطات را شامل میشود، خانواده، ارتباطات اجتماعی، رهبر، رئیس جمهور، وزیر، وکیل، خادم، هرکسی را بگویید، بخس در ارتباطات را میتواند با میزان بجنگد و ببیند آیا کوتاهی دارد یا ندارد. این به عنوان یک قاعده باید تعریف شود.
شریعتی: … با توجه به اینکه روز چهارشنبه سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی و شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء است، این هفته در مورد حضرت عبدالعظیم صحبت خواهیم کرد.
حجت الاسلام عابدینی: حضرت عبدالعظیم تنظیم خودش را با امام خیلی عالی انجام داده بود. چند امام را دیده بود و همه از او تعریف میکردند. در روایات هست وقتی حضرت عبدالعظیم تشریف میبردند، حضرت میفرمودند: بیا جلو، زانو به زانوی حضرت مینشستند. این نشان دهنده است که جان به حضرت اینقدر نزدیک است. وقتی زیارتش ثواب زیارت امام حسین را دارد، یعنی جان به او نزدیک است وگرنه زیارت امام حسین(ع) کجا و زیارت حضرت عبدالعظیم کجا. این یک واقعیت است، یعنی این جان اینقدر در تبعیت تابع نشده باشد و او را نشان نداده باشد، روابط الهی قرار نمیگیرد. اینکه ثواب زیارت امام حسین را دارد، یعنی این جان تا کجاها رسیده است. امام هادی(ع) فرمود: «مرحبا بک أنت ولینا حقا» خوش به حال تو! خوش آمدی. وقتی میامد حضرت خوشحال میشدند.
شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






