سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۲؛ صبر و رضا و تسلیم
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۳سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۲؛ صبر و رضا و تسلیم

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۲؛ صبر و رضا و تسلیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است *** روز آمده تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما *** خورشید حقیقت از افق سر زده است
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، ایام دهه فجر انقلاب اسلامی را به همه شما تبریک میگویم و انشاءالله در سایه ایمان و عزت و اقتدار جمهوری اسلامی بهترینها برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. بنده هم دهه فجر انقلاب اسلامی را تبریک میگویم، این انفجار نور که با آمدن امام همراه شد و آمدن نور بود و امید همه انبیاء تا کنون را خدای سبحان به واسطه این نائب عام امام زمان محقق کرد، انشاءالله خدای سبحان خودش این انقلاب را در پناه عزت خودش حفظ کند از شر همه اشرار و برکت بدهد.
شریعتی: در محضر قرآن کریم و قصه حضرت یوسف(ع) هستیم، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله این ناله و ندبه و زاری در فقدان ولیمان را با تمام وجود داشته باشیم تا اینکه ظهور حضرت با این نالهها به سوی خدای سبحان نزدیکتر شود و ما جزء زمینهسازان و بسترسازان ظهور حضرت باشیم و این انقلاب که مبدأ بسیاری از تمایلات ما را تغییر داده است. انشاءالله خدای سبحان این مبدأ تمایلات را به سمت الهیت خودش بیشتر سوق بدهد و برای مردم هم راحت بیشتر و الهیت بیشتر را روزی بکند.
در محضر سوره حضرت یوسف(ع) بودیم، هرگاه اسم حضرت یوسف را میآوریم، واقعاً منتقل به یوسف زهرا(عج) میشویم و دلها با این اسم به آنجا منتقل میشود. به آیه ۸۴ از این سوره رسیدیم. در جلسه قبل یک نکته از آیه ۸۳ باقی ماند. عرض کردیم با اینکه برادران تمام واقعه را برای یعقوب(س) تعریف کردند و در بیانشان صدق بود، ولی با این حال یعقوب(س) به آنها گفت: «قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» باز این تسویل است. چرا؟ چون دنبالهی همان جریان حضرت یوسف بود که عمل ادامه دارد. این بحث بسیار در زندگی ما دخیل است. از ماجرای چاه چند سال گذشته است؟ بیش از بیست سال گذشته است ولی هنوز عوارض آن دامنگیر اینهاست. فکر نکنیم اگر عملی را انجام دادیم و نتیجهای را زود ندیدیم این عمل تمام شده است.
شریعتی: نکته درخشان هفته گذشته این بود که تمام اعمال ما خوب یا بد حیات دارند و موج ایجاد میکنند و تا آخر عمر همراه انسان است مگر اینکه انسان از این برگردد.
حجت الاسلام عابدینی: اگر انسان از عمل خوبش برگردد دیگر برای این موج ندارد. یا عمل بد است به توبه منجر شده است. ما در صحنههای مختلف زندگی امروز یک کاری انجام میدهیم، خیلی از اعمال را اگر رگههایش را پیگیری کنیم به اعمال سابق ما برگشت میکند. گاهی اعمال سابق فردی و گاهی اجتماعی است. در نظام اجتماعی هم گاهی یک عمل اجتماعی را شکل دادیم و با همدیگر تصمیم گرفتیم. این موجی که ایجاد میشود، اگر عمل صالح است این موج اجتماعیاش دائماً ادامه دارد. اگر جمهوری اسلامی به عنوان یک عمل صالح شکل گرفته است، موجی که شکل پیدا میکند در کشورهای مختلف و نویدبخش میشود حتی اگر مثلاً اینهایی که در فرانسه تظاهرات میکنند، میگویند: ما سوژه و مدلمان را از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ گرفتیم. این باز هم عدالت طلبی یک موجی است که نتیجه آن است. هر اثری بگذارد در دفع فساد حتی به همین مقدار، نتیجه عمل کسانی است که در آن روز آمدند و این عمل صالح را ایجاد کردند و اگر این منجر به ظهور شود و متصل به ظهور شود، مقدماتی که برای آن ایجاد کرد، باز هم عمل صالح کسانی است که این را ایجاد کردند و اگر کسی در مقابل جمهوری اسلامی هر مانعی ایجاد کند، هر صدمهای بزند که این تأخیر پیدا کند، در رسیدن به کمالاتش این تأخیر و موجی که در بدی ایجاد کرده، در مقابل این حقیقتی که میخواست برسد، تأخیر رسید و کمالاتی که محروم شدند، مردم و دیگران و بعدیها، در همه آنها شریک است. فقط یک عمل نیست. من یک گرانفروشی کردم. من احتکار کردم، من جایی کوتاهی کردیم، مدیری، وزیری، نمایندهای در جایی کوتاهی کرد و وظیفهاش را انجام نداد. این انجام ندادن یک وظیفه نیست. این ضربه زدن به یک نظام است که جلوی سرعتش را گرفت و مردم از هر برکتی محروم شده باشند، هر جایی که باعث شود مردم به این نظام بدبین شوند و از برکات این محروم شوند، کسی که این کار را کرده در تمام اینها شریک است. لذا این موج تا ظهور میشود و هرچه این موج به سمت ظهور برود، تأخیرش یا تعجیلش عمل این هم محسوب میشود. اگر مانع ایجاد کرده باشد، تأخیرش و اگر کمک کرده باشد تعجیلش. این عمل، عمل این هم محسوب میشود. چقدر عظمت پیدا میکند. اگر یک مدیری با تمام وجودش در نظام اسلامی کار کرد و کوشید، هر برکتی این نظام پیدا کند تا زمان ظهور و در زمان ظهور جزء اعمال این هم حساب میشود که زمینه سازی کرده بود و اگر مدیری برخوردش برخورد از سر سیری بود و کاری نداشت، اگر نعوذ بالله ضربهای هم زد، آن هم هر محرومیتی برای مردم ایجاد شود و دیرتر به مقصد برسد، همه اینها جزء اعمال آن هم نوشته میشود. اگر باور کردیم آن موقع رابطه ما با تسهیل زندگی مردم و آن نگاه ایمانی و خدمت کردن به مردم خیلی متفاوت میشود.
«وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» (یوسف/۸۴) وقتی اینها آمدند و گفتند، یعقوب گفت: من در مقابل این تسویل نفس شما صبر جمیل میکنم. صبر جمیل یک بحث زیبایی دارد که مختصر میگویم. صبر جمیل این است که با اینکه برای من سخت است اما صبر میکنم. صبر نسبت به مقام رضا، مقام رضا بالاتر از مقام صبر است. یعنی به آن اتفاق راضی هستم. مقام صبر میگوید: برایم سخت است اما تحمل میکنم. ما باید در این مقامات حرکت کنیم اگر بتوانیم. به ما نگفتند: زود بروید آن مقامات را بگیرید، اینها را نمیخواهیم، آنجا میرویم. تا از اینجا طی نشود کسی به آنجا نمیرسد. کسی نمیتواند یکباره به مقام رضا بگوید، چون آن بهتر است پس من یکباره میروم مقام رضا، مقام رضا نسبت به مقام تسلیم بالاتر است. چون در مقام رضا یک خودی میبیند و راضی میشود. میگوید: خدا با من این کار را کرد و من هم راضی هستم. این یک خودی دیده اما در مقام تسلیم اصلاً خودش را نمیبیند.
صبر و رضا و تسلیم وقتی پشت سر هم قرار میگیرند، مقام صبر مقام بسیار بزرگی است، صبر در برابر گناه، صبر در برابر مصیبتها که انسان در مقابل فشارها صبور باشد. صبر در مقام طاعت حق که انسان در اطاعت حق صبور باشد. خسته و بی نشاط نشود. صبر یعقوب در مقابل صبر در گرفتاریها بود. این صبر جمیل است منتهی ابراهیم خلیل را داشتیم، وقتی داشتند در آتش میانداختند، جبرئیل آمد گفت: اگر چیزی میخواهی بگو. گفت: از شما نه. گفت: از خودش بخواه! گفت: دارد مرا میبیند. منتهی این مقام کسی است که میبیند خدا او را میبیند. اگر ما یک چنین حرفهایی را ادعا کنیم و بخواهیم با این نگاه دست از دعا برداریم و از این حرفها بزنیم، زود مشت آدم را باز میکنند و رسوا میکنند. آدم در دایره ارتباط با خدا، ادعای گزاف نکند. در دایره صدق محض ادعای دروغ نمیخرند. لذا ما اگر توانستیم افق نگاهمان را صبر جمیل قرار بدهیم، خیلی برای ما این مقام عظیمی است که بتوانیم به آن برسیم که در مصیبتها و مشکلات، در برابر گناه، انسان صبور باشد تا خدای سبحان این صبر را به ما اعطا کند و بعد هم رضای خود را به ما اعطا کند و بعد مقام تسلیمش را خودش بدهد. صبر مراتبی دارد. یک موقع هست انسان شکوایه به کسی نمیکند، اما کسی که صبرش فقط مرتبط با خداست، یعنی این صبرش او را به خدا نزدیکتر میکند. این صبر جمیل است که صبر او را به خدا رساند.
بعد میفرماید: «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ» وقتی اینها آمدند و بنیامین را جا گذاشته بودند، دوباره از اینها رو برگرداند. انسان گاهی ابتدای یک عملی را غلط انجام میدهد. مثلاً مثال واضحی که میزند این است که کسی رفته در خانه دیگری و تصرف کرده است. این را وارد شدن به جای غصبی میگویند. امر الهی این است که باید از این خانه خارج شوی و مالی را که تصرف کردی دست برداری، الآن هم که میخواهی خارج شوی، باید از خانه خارج شوی، در خانه هر قدمی برداری حرام است. این حرام فعل تو است و باید انجام بدهی و واجب است و حرام را پایت مینویسیم.
با اینکه اینها جریان بنیامین را تقصیری به خرج ندادند، حضرت یعقوب میفرماید: اگر جریان یوسف را به پا نکرده بودی، این جریان بنیامین و برادر دیگر هم پیش نمیآید. اینها مترتب بر آن علت بوده است. به آنها پشت میکند «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى» این أسف وقتی که حزن خیلی شدید میشود، به طوری که وجود را پر میکند و خون در رگها منجمد میشود و میخواهد یک بروزی پیدا کند، این را أسف و تأسف میگویند. حالت حزن شدیدی که فشار میآورد. «عَلى یُوسُفَ» أسف و یوسف، چقدر زیباست. در عین حالی که دارد حزن را بیان میکند، مقام حزن مانع نشده که زیبایی در حزن هم با زیبایی بیان کند. در مقام حزن هم انسان چه کار کند؟ حواسش باشد که زیبایی به کار رفته میتواند او را حساستر بکند. با اینکه بنیامین مانده است و اسیر شده است اما باز یوسف را نام میبرد.
لذا در اعمالمان، مثلاً در مریضیهایمان یک سرشاخه را اصلاح میکنیم، اما ریشه مریضی اگر کنده نشود، دوباره طور دیگری بروز میکند. این هم همینطور است. عمل مرکزی و ریشهای که اینها شاخههای آن بوده، تا حل نشود، اگر عمل ناصالح است، ریشهکن نشود و به توبه منجر نشود، اگر عمل صالح است، تقویت نشود، چون عمل صالح را تقویت میکنیم تا ثمراتش بیشتر شود. عمل ناصالح را ریشهکن میکنند تا ثمره قطع شود. لذا اینجا توجه حضرت یعقوب به ریشه است. گاهی اگر سر نخ را پیدا نکنیم، هرچه جلوتر برویم، گره در گره میافتد. این گره را باز میکنیم، سه گره میزنیم. به ظاهر دنبال حل این هستیم ولی گرههای بیشتری را در زندگی ایجاد میکنیم، برگشتن البته سخت است، منتهی اگر انسان برگردد محاسبه کند نسبت به گذشته، که این محاسبه یکی از نکات مثبتش این است که انسان دائماً به گذشته برگردد و نکند کاری، رابطهای، حقی از من ضایع شده بود، و من یادم بود ولی کم کم یادم رفت. این برگشتن و دوباره یاد آوردن باعث میشود آن ریشه را پیدا کرد. خدا هم امداد میکند. اگر قصد انسان این بود بگردد دنبال ریشه و ریشه را پیدا کند، تا اینها اصلاح شود، اگر کسی با این قصد رفت و مدتی صبوری کرد در پیدا کردن این، خدا هم امداد میکند.
«وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» اینقدر گریه کرد و اشک ریخت که چشمانش سفید شد. چشم سفید شدن هم میتواند کنایه از کم سو شدن شدید باشد، هم نابینایی باشد. هردو را احتمال دادند. ممکن است کسی احساس کند جریان حضرت یعقوب(س) گریه برای پسر باشد. گریه برای پسر نیست. بنیامین هم فرزند دوست داشتنی برای یعقوب بود. اما برای او این کار را نکرد. برای لاوی که پسرش بود گریه نکرد.
اما این جریان برای این هست که در فراق نبی که امیدی است برای آینده مؤمنین، امام سجاد(ع) حدود بیست سال در فراق امام حسین(ع) و جریان کربلا گریست. جنبه احساس بودن غلط نیست اما حد دارد. اما وقتی جنبه میشود در جنبهی الهی مسأله، دیگر حدی ندارد. وقتی امام سجاد(ع) بیش از بیست سال در فراق امام حسین بر سر هر سفرهای نشست، هر جایی دید گوسفندی را ذبح میکنند، هر چیزی که انتقال ایجاد میکرد به جریان کربلا میگریست.آب خوردن میدید میگریست.
یا فاطمه(س) ۷۵ روز یا ۹۵ روز بعد از پیامبر اکرم زنده بودند ولی سراسر این مدت را گریستند. در فقدان نبوت نه فقط پدر! وقتی ام سلمه سؤال میکند: «کیف أصبحتِ» میفرماید: «أصبحت بین کَمَدٍ و کربٍ» بین سختی و رنج، منتهی نه سختی که فکر کنیم از بدن است. «فقد النبی و ظلم الوصیّ» بین این دو که مرا آزار میدهد. لذا هرچه بگریم جا دارد. هرچقدر انسان آن حقیقت را بیشتر بشناسد فقدانش برایش تألم بیشتری است.
امام حسن(ع) چطور پیاده به مکه میرفتند و برمیگشتند؟ پیاده رفتن پا را اذیت میکند و زخم میکند. اما چون در راه توحید است، این پیاده رفتن و زخمی شدن و از پا افتادن ارزش دارد. همین چشم را هم در این راه مصرف کردن، گریستن از همین سنخ است که امام سجاد(ع)، فاطمه(س) در این مصرف کردند.
ما نمیخواهیم جریان حضرت یعقوب را با امام سجاد و جریان کربلا قیاس کنیم اما در یک سنخ و راستا هستند. این را میشود بیان کرد که در فقد یوسفی که وعده داده شده بود این یوسف شمس و قمر و یازده ستاره بر او سجده خواهند کرد و او سلطه پیدا میکند، او توحید را گسترش خواهد داد و توحید را مستقر خواهد کرد در قسمتهایی از زمین. پدری که این را میداند و میفهمد چه برکاتی از این بر مردم میرسد و چقدر عظمت دارد، گریستن در فراق این چقدر جا دارد که این برکت در تحققش تأخیر میافتد؟ این نگاه میداند یک کد باشد برای حل شدن بسیاری از مسائل دیگر و حواسمان باشد که آن عظمت، خرج کردن در راهش حتی از بدن، در پیاده روی اربعین گاهی مردم مریض میشوند و مشکلات زیادی هست، اما مشتاقانه با تمام وجود میروند. چرا؟ چون در راه ولایتی است که آن ولایت ارزش دارد انسان بدنش را به سختی بیاندازد. تحقق او شوق به اوست.
اگر «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» در فراق یوسف برای یعقوب جا داشت، اگر نگاه ما به امام زمان این باشد که حضرت حقیقتی است که همه انبیاء و اوصیاء مشتاق رؤیت او بودند و دنبال دیدن او هستند، همه هستی دنبال مستقر شدن حاکمیت اوست، تعبیر هست که سماواتیان و ارضیان همه مشتاق هستند تا حاکمیت حضرت تشکیل شود. اگر ما به عنوان بشر و انسان و کسانی که گل سر سبد عالم خلقت هستیم، چقدر باید این اشتیاق ما را نالان و گریان و سوزناک کند؟ اگر به مقدار معرفتمان این سوز در وجود ما ایجاد میشود، «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» تازه کظم میکرد و فرو میخورد، این مربوط به معرفت است. اگر ما راحت هستیم و دغدغهای نداریم، گاهی یک دعایی میخوانیم و اسمی هم میبریم اما در باقی اوقات کار خودمان را میکنیم، نشناختیم که چیست و کیست وگرنه تمام وجودمان را در راه تحقق او فدا میکردیم و به زحمت و سختی میانداختیم، جا داشت. این اشک ما آتش زننده باشد که چرا این حقیقت را نداریم و در محضرش نیستیم.
این آیه راه ارتباط را یاد میدهد که اگر معتقد هستید این یوسفی است که همه جلوههای جمیل در وجود او متجلی خواهد شد، اگر یوسف(ع) مرتبهای از این را داشته، او تمام حقیقت جمالیه در تمام افعال خودش را بروز میدهد، چقدر نبودش حسرت زاست و برای انسان چقدر میتواند سوزناک باشد و دغدغه باشد. لذا در روایتی دارد که بعضی خدمت یکی از حضرات معصومین عرض کردند، ما اینقدر اشتیاقمان به شما شدید است که گاهی میبینیم اعمال ظاهری و زندگی ما تحت الشعاع این اشتیاق قرار میگیرد. حضرت میفرماید: شما فکر میکنید اگر کسی نفسش را بر ما حبس کرد، خدا رهایش میکند؟ یعنی تمام وجودش را وقف ما کرده است. تمام زندگی و نگاهش را وقف ارتباط با ما و در راه ما کرده است. اگر کسی خودش را در این راه قرار داد، فکر میکنید خدای سبحان او را رها میکند؟ او وقف خدا شده است.
وقتی «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ» شد و این سوز شدت گرفت، فرج محقق خواهد شد. لذا انتظار فرج از بالاترین اعمال در دوران غیبت است، انتظار فرج یعنی این سوز را فهمیدن و این رابطه را احساس کردن، این حال را پیدا کردن و این باعث میشود انسان وقف میشود. اگر این رسید فرج محقق میشود. لذا دنبال این باشیم که در این رابطه بفهمیم که چه چیزی را از دست دادیم، چه چیزی را نداریم؟ جای چه چیزی در زندگی ما خالی است؟ هرچه این طلب شدیدتر شود، فرج در وجود این بیشتر محقق شده است. انشاءالله در این ایام به دل سوخته فاطمه (س) دلهای ما در فراق امام زمان بسوزد و مشتاق باشد، دلهای ما طلب کند آن حقیقتی که میخواهد رحمت عامه الهی و رحمت خاصه الهی در تمام هستی محقق کند و ما هم آن اشتیاق در وجودمان ایجاد شود.
«قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» (یوسف/۸۵) آن فرزندان و بعضی تفاسیر گفتند: حتی خانواده و بقیه، نه فقط فرزندان، اینقدر تو ذکر یوسف را میکنی و دائماً این را داری، «حتی تکونَ حرضاً» حرض یعنی چیزی که مشرف به موت است. مشرف به از بین رفتن است، تا داری خودت را از بین میبری، «أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» بلکه از هالکین و از بین رفتهها شدی. کانّه دیگر مردم نگاه میکنند این حالت عادی ندارد. تعبیر امیرالمؤمنین هست که بله اینها قاطی کردند اما «لقد خولطوا امراً عظیما» مردم عادی گاهی میگویند: اینها عقلایی زندگی نمیکنند. البته اینها عقلایی زندگی نمیکنند اما اینها مشتاق حقیقت عقل شدند و از زندگی عادی ما فاصله دارند.
«قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (یوسف/۸۶) شما ظرفیت ندارید که غم مرا بشناسید، بدانید چرا من در فراق یوسف چنین مینالم. نمیفهمید! «بثّ» چیزی که میخواهد سر باز کند و دیگر نمیتواند بماند را بث میگویند. «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ» این را خدا میفهمد که مقصودم چیست و آنجاست که آرامش بخش است. شکایت از خدا نیست و شکایت به سوی خداست. شکایت به سوی خدا مناجات میشود. انسان وقتی به سوی خدا «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ» یعنی در حال نجوا و درد دل با خداست. اما شکایت از خدا ناراحتی و اظهار چرا است. چرا با من این کار را کردی؟ در فعل یعقوب(س) این است که «اشکوا الی الله» پناه بردن و نجوا کردن است. به یک قدرت نامتناهی تکیه کردن است. چون حزن را چه کسی میتواند برطرف کند؟ یعنی اگر من آمدم پیش شما درد دل کردم برای خواسته و حاجتی که رفع آن دست شما نیست، در تعبیر روایات این نهی شده است. انسان باید بگوید و نباید ساکت باشد و فشار را درون ریز کند. اما آنجایی که دیگری از عهده آن برنمیآید شکایت از او فایده ندارد. برو جایی که قدرت دارد در اینکه آن را برآورده کند.
لذا «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ» در عین اینکه نجواست، دعا و تقاضا هم هست. همین باعث میشود حاجت هم مرتفع شود. هم راه درد دل انسان را باز گذاشتند و نگفتند: ساکت باشید، نگفتند در خودتان بریزید. اما در عین حال کجا درد دل کنیم که تأثیر گذار باشد؟ «وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» شما از کجا میتوانید بفهمید که من کدام افق را نگاه میکنم؟ من از جانب خدا میدانم. جزء انبیای بزرگ هست. انبیای بنی اسرائیل با همه عظمتی که در طول تاریخ داشتند، پدرشان یعقوب(س) هست. تمام انبیای بنی اسرائیل افتخارشان انتساب به یعقوب(س) است. شاه بزرگی از نبوت منتسب به یعقوب است. لذا «وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» من چیزی میدانم که شما نمیدانید. بین یعقوب(س) و فرزندانش خیلی تفاوت بود.
«یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (یوسف/۸۷) فرزندانم! یعقوب(س) اسم یوسف را میآورد. بعد از بیست و چند سال، تحسّس با تجسّس هردو هم میتوانند یک معنا بدهند، هم میتوانند تفاوت داشته باشند. تجسس را گاهی به نگاه عیب یابی گفتند و تحسّس را به نگاه حسن یابی گفتند. «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ» بگردید دنبال یوسف. برای اینها هیچ تصوری از اینکه یوسف زنده باشد نیست. اولین پیام اینجا این است که «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ» محور را حضرت یوسف قرار میدهد. چون مشکلات اینها یوسف بود، محور حل هم یوسف است. پس اول دنبال یوسف بروید. تا یوسف پیدا نشود مشکلات شما حل نمیشود.
«وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» اینها را فرستاده اما نگفته بروید گندم بگیرید. اینها را دنبال پیدا کردن یوسف فرستاده است. درست است وقتی کاروان حرکت کرد رفتند اول پیگیر گندم شدند، اصلاً پیگیر پیدا کردن یوسف نبودند. رَوح یعنی گشایشی که منتسب به خداست. دارد که برادر یعقوب آمد به او سر بزند، گفت: چرا اینقدر خمیده شدی و چشمانت سفید شده است؟ گفت: از فقدان یوسف است و نبود بنیامین. خطاب شد: یعقوب شکایت ما را نزد کسی دیگر میبری! «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ» آنچنان منقلب شد که گفت: خدایا بر این پیر رحم کن! خدای سبحان گفت: یعقوب، اگر یوسف از دنیا هم رفته بود، با این حال تو او را زنده میکردیم و برایت میآوردیم. اگر ارتباط انسان «من روح الله» باشد، خدای سبحان امید را در وجود این ایجاد میکند و اثری را میگذارد که حال او را خوش میکند. «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» فقط قوم کافر هستند که از روح و رحمت و گشایش الهی نا امید هستند.
شریعتی: این هفته قرار است از عالم پارسا و زاهد، یکی از استوانههای اخلاق حوزههای علمیه، مرحوم آیت الله احمدی میانجی یاد کنیم و این هفته در مورد شخصیت ایشان بیشتر خواهیم شنید و در بخش دوم هم نکات حاج آقای عابدینی عزیز را میشنویم. … در مورد شخصیت حضرت آیت الله احمدی میانجی نکاتی را از زبان حاج آقای عابدینی بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: آنچه انسان در مورد انبیاء و اولیای خاص میشنود، گاهی در وجود بعضی افراد میبیند، شاید بهترین تعبیر همین باشد که آنچه ما در مورد انبیاء میشنویم. در مورد بعضی علما و بزرگان انسان احساس میکند محقق است. آیت الله آ سید مهدی روحانی که خدا رحمتشان کند، بیش از پنجاه سال با آقای احمدی میانجی همنشین روزانه بودند. ایشان فرمود: ما در طول پنجاه سال که با ایشان همنشین بودیم یک ترک مستحب از ایشان ندیدیم، چیزی که اگر ایشان ترک میشد. تعبیری که در پیامهای رهبری هست، پارسایی، هرکدام یک بابی است. صبر، پرهیزگاری، علم با عمل، تقوا و جهاد، فروتنی و زهد، نشاط انقلابی، ایشان پدر شهید بودند.
اگر در مجالس شهدا دعوتشان میکردند، اگر نمیتوانست صحبت کند حاضر میشد. یعنی اینقدر مقید بود با مریضی میرفت. یک نگاه عجیبی داشتند نسبت به زهد و ساده زیستی و مردم، میفرمودند: من داشتم میرفتم و خانمی پشت سر من میآمد. دیدم با بچهاش نجوا میکند که من توانستم اینقدر پول فراهم کنم و تو را به دکتر ببرم. اما دیگر ندارم داروهایت را بخرم. گفت: در جیبم دست کردم و دیدم چیزی ندارم. گفتم: خدایا اگر من داشتم و اینجا کمک نمیکردم که هلاک شده بودم!
در جریان نظام اسلامی از ابتدا تا انتهای جنگ یا در جبههها حضور داشت و یا در حال پشتیبانی جبههها بود. این خیلی عظمت است. نسبت به مشکلات و مسائل نظام اسلامی دائماً کتابهایی که نوشته است. در جریان مالکیت که پیش آمد کتاب «مالکیت در اسلام» را نوشت. در مسائل مختلف کتابهای مختلف نوشت و بعضی چاپ شدند. میفرمود: این نظام اسلامی یک پردهای از حاکمیت امام زمان است. ببینیم نسبت به این پرده چه عکسالعملی داریم تا ببینیم میتوانیم موفق باشیم یا نه. انشاءالله خدای سبحان همه علما را رحمت کند.
شریعتی:
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
السلام علیک یا رسول الله.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۱/۱۳
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






