سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۸؛ سنّت خدا
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۲سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۸؛ سنّت خدا

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۸؛ سنّت خدا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. آغازین روز هفته را با مباحثی ارزنده از آیات نورانی قرآن کریم در محضر حاج آقای عابدینی تقدیم شما میکنیم. سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. انشاءالله خدای سبحان همه ما را در پناه عزت خودش عزت بدهد و از شر شیطان محفوظ نگه دارد.
شریعتی: انشاءالله هفته پر بار و پر برکتی داشته باشیم و در این سرمای زمستان دلمان گرم باشد به محبت اهلبیت(ع). انشاءالله امروز نکات آیات ۷۱ به بعد سوره مبارکه یوسف را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به ما توفیق بدهد از زمینه سازان ظهور باشیم و در زمان ظهور جزء یاران و سرداران حضرت باشیم. در محضر سوره یوسف بودیم، از حضرت یوسف اذن میگیریم تا انشاءالله بتوانیم بهترین بهرهها را برای عمل از این سوره داشته باشیم.
بعد از اینکه نقشهی الهی کشیده شد برای اینکه یوسف صدیق برادر خودش را نگه دارد که یک نقشه الهی بود، چون انبیاء همه افعالشان به امر الهی است. در هیچ امر و کاری، حرکت و سکونی خالی از این نیستند که امری در آنجاست به سکون یا به حرکت، لذا تمام حرکات و سکنات آنها تحت اوامر الهیه است و اصلاً ذهن سراغ این نرود که اینجا یوسف صدیق خواست برای اینکه برادرش را نگه دارد و میلش به این بود، نقشه کشید تا این کار را بکند. اصلاً این نسبت به انبیاء راه ندارد. این را به کل از ذهن خالی کنیم و اگر این را خالی کردیم آن موقع میبینیم چرا یوسف(ع) به امر الهی این کار را کرد. تمام اینها منشأ هدایت درونش است. لذا این واقعهای که پیش آمده که با عنوان این بود که پیمانه را در بار بنیامین گذاشتند که با نقشه قبلی که یوسف با بنیامین هماهنگ کرده بود، وقتی کاروان راه افتاد، آنجا خطاب شد که «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» بایستید که شما آن پیمانه گران قیمت ملک را به سرقت بردید.
وقتی که اینها مخاطب شدند، اینها برگشتند «قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ» معلوم میشود اینها به سمت کنعان میرفتند که وقتی صدایشان زدند، برگشتند به طرف صدا که چه خبر شده است؟ «ما ذا تَفْقِدُونَ» (یوسف/۷۱) چه گم کردهاید؟ بالاترین چالشی که میشد برای اینها باشد، همین بود که اینها که خیلی پرهیز داشتند و نسبت به حق الناس رعایت میکردند، تهمت دزدی به آنها زده شود. آن هم فرزندان ابراهیم و اسحاق و یعقوب(س) که مردم به اینها توجه میکردند. با آن اکرام ویژهای که یوسف(ع) از اینها کرده بود، قطعاً چشمها به سمت اینها بیشتر توجه میکند. مثل اینکه چهرههای مشهورتری شدند، قابل توجه تر شدند.
همه دنبال این هستند که اینها چه کسانی هستند و چرا اینقدر مورد توجه یوسف هستند؟ حالا که در چشم قرار گرفتند، به اینها اتهام خورده و اتهام چشمگیر است. آن کسی که در چشم نیست اتهام هم به او بخورد، چشمگیر نیست. هرچند گناهش سر جایش محفوظ است و کسی حق ندارد بگوید: من به این اتهام میزند. چون معروف نیست مانعی ندارد. اما داریم بحث میکنیم که سختی تحمل آن تهمت برای کسی که چهرهی آشنا نزد مردم است، خیلی تحملش سخت است. لذا اینها در چشم آمده بودند. وقتی میخواستند بیاید، با چهرههای زیبا و رشیدی که داشتند در چشم بودند، یعقوب(س) به اینها گفته بود از یک در وارد نشوید. حالا یک چنین چهرههایی که با این پذیرایی ویژه بیشتر هم به چشم آمدند یکباره خطاب شود که «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»(یوسف/۷۰) شاید بدترین تهمت برای اینها همین بود. اینهایی که مالی که در بارهایشان بود را برگرداندند که اینها جا مانده است. شاید اشتباه کردید. به مرکبهایشان لجام میزدند که یک موقع از اموال مردم در بین راه نخورند.
اینها با یک آشفتگی و نگرانی برگشتند که این تهمت چیست که به ما میزنید؟ «قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ» چه گم کردهاید؟ این سرقت در مورد یک مسأله است. معلوم است یک قرینه بوده و یک چیزی گمشده است. چون گاهی سرقت ممکن است یک بار بیشتری زدند، اما اینجا میگوید: «ما ذا تَفْقِدُونَ» بعد میفرماید: «قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» (یوسف/۷۲) آن پیمانه را به خاطر اینکه خیلی ارزشمند شده بود، غلات و گندم قیمت طلا داشت. با یک پیمانهای این را کیل میکردند به خصوص برای خارجیها که چشم پر کن باشد و ارزش کار معلوم باشد. لذا این جامی بود که خود ملک داشت و سقایه و آب او بود و حالا پیمانه کردند تا این ارزشمند باشد. غیر از اینکه ملک اگر خود یوسف محسوب شود، شاید در این یک نگاه فرهنگی هم القاء شده باشد که اگر ما به عنوان نبی نگاه کنیم، آن برکتی که این وسیله داشته اگر منتسب به یوسف بوده، ارزش معنوی ملاک است.
اما اگر جام ملک باشد که غیر از یوسف باشد و پادشاه مصر باشد، ارزش مادیاش دارد. در عین حال در همین هم یک کار فرهنگی اشباع شده است. وقتی پیمانه یک کیل گران قیمت میشود، هر پیمانهای که با آن میریزند ارشمندتر در نظر مخاطب جلوه میکند. یعنی در ایام سختی باید با کار فرهنگی کارهای مادی را انجام داد تا جلوه کند. همان کارهایی که دشمن با ما در تحریمها میکند، در عین اینکه تحریم میکند کار رسانهای برای تأثیر گذاری را بیشتر میکند که تأثیرش دو چندان دیده شود. از این طرف هم میشود در عین اینکه داری راه حل ارائه میدهی، پیوستهای فرهنگی راه حل را کاملاً دیده باشی. ما معمولاً کمتر این کار را داریم. یعنی در راهحلهای اقتصادیمان یک پیوست فرهنگ رسانهای ندارد. احساس در کنار این ملموس خیلی اثر دارد لذا اگر پیوستهای فرهنگی کارهای اقتصادی درست دیده شود، تأثیرش گاهی دو برابر، سه برابر است. یعنی اگر بخواهیم کار محسوسمان را دو برابر تزریق کنیم، چقدر هزینه نیاز دارد؟ با یک پیوست فرهنگی دقیق کار درست، میتوانیم اینگونه تأثیر بگذاریم.
انسان موجودی متفکر است و فکر در وجود انسان خیلی تأثیر گذار است. یعنی اقناع سازی در نظامهای اجتماعی جزء یکی از مباحث مهم است که اگر توانستید اقناع سازی کنید، با اقناع سازی هر راه حل درستی را میشود به سرعت بهتر و تأثیرگذارتر کرد. ما متأسفانه در بهترین راهحلهای اقتصادی ارائه میدهیم چون پیوست فرهنگی ندارد یک کار اقتصادی صرف است. فکر میکنیم اگر یک چیزی مشکل دارد باید پیوست فرهنگی برایش بگذاریم. مثلاً اگر میخواهیم از شبکهها و فضای مجازی استفاده کنیم باید پیوست فرهنگی بگذاریم که به خطا کشیده نشود و جلوی خطا گرفته شود. در حالی که پیوست فرهنگی لازم هر کار صحیحی هم هست. یعنی کار اقتصادی صحیح، کار اداری و اجتماعی صحیح هم اگر پیوست فرهنگی هم همراهش داشته باشد که از آن نگاه، حالا آن پیوست فرهنگی گاهی فقط اقناع سازی اجتماعی است و گاهی نه، اشباع شده نگاه دینی است. یعنی از یک منظر الهی به آن نگاه میشود. تمام آیات قرآن همه با نگاه الهی دارد ارتباط برقرار میکند. قبولش هم در نظام فطری مردم بیشتر میشود. وقتی کار با خدا گره میخورد منتهی نه اینکه نقصمان را به خدا گره بزنیم. کار درست را به خدا گره بزنیم. نه یک کار ناقص را به خدا گره بزنیم و بخواهیم توجیه کنیم. کار را صحیح انجام بدهیم و به خدا گره بزنیم تا یک پیوست فرهنگی الهی پیدا کند. این یک نکته بسیار مهم و دقیق است. ما حداکثر پیوستهای فرهنگی را در یک جاهای متشابه که مرز بین خوب و بد در آن زیاد است، حساس هستیم.
در حالی که در جاهای خوب و حق و صحیح پیوست فرهنگی توان کار را مضاعف میکند. پیوست فرهنگی فقط گزارش نیست، فقط بیان کار نیست. این توجیه درست کار و اقناع سازی اذهان مردم و یک نمایههای پشت مسأله است. اگر یک کاری درست بستر سازی شود و نتایجش درست دیده شود، همه درست تبیین شود مردم اهل فکر هستند. اگر درست و صادقانه به مردم گفته شود قطعاً مردم میپذیرند و تحملشان آسانتر میشود. این یک نگاه که یوسف(ع) با پیوست فرهنگی این پیمانه را به کار گرفته بود که ارزشمندی این کالا دیده شود. نه اینکه برویم در کاخ بنشینیم که مردم در کاخ به ما رجوع کنند تا ارزش ما معلوم شود. ارزش به امام بود که در یک خانه ساده مینشست و وقتی مردم رجوع میکردند، آن سادگی ارزشمند بود. اما اینجا برای این کسانی که از خارج میآیند و برمیگردند بدانند ارزش این کالا چقدر شده در دوران قحطی، لذا ما در زمانی که تحریم سخت هست، اگر بتوانیم درست نشان بدهیم که هرکدام از اینها چقدر هزینه میشود تا به دست مردم میرسد، مردم برایشان این رعایت کردن و اسراف نکردن خیلی راحتتر میشود.
در این قصه این همه بالا و پایین است، پیمانه باید جام ملک باشد، چقدر اینها را خدای سبحان دقیق چیده است. چرا این مسأله اینقدر در قرآن تکرار شده است؟ لذا باید از این نتایج زیادی گرفت. «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» (یوسف/۷۲) اگر کسی این پیمانهی طلای قیمتی را، ممکن است بعضی بگویند: اگر این طلا بود چطور جام ملک است؟ ملک مسلمان که نبود. در ادامه حتی گم کردن را هم گردن اینها نمیاندازد. میگوید: اگر کسی پیدا کرد، بیاورد ما یک بار شتر، یعنی یک بار طلا به او میدهیم. چون یک بار شتر خیلی قیمت داشت. کسی که این را پیدا کند بیاورد یک بار شتر به او میدهیم. نشان میدهد خود این پیدا کردن مطرح است و گرنه شاید یک بار گندم از قیمت او قیمتیتر بود. اما این عنوان پیدا کرده بود. «صواع ملک» بود تا مردم احساس کنند که با ملک مستقیم در ارتباط هستند و دارند از دست او میگیرند. نگاهها با کار ساده پیوست ایجاد میشود که این را برایشان ارزشمندتر جلوه بدهند. لذا برای این هم اینقدر قیمت میگذارند که یکبار همین ارزش را بالا میبرد که این چقدر قیمتی است که حاضر هستند برایش یک بار شتر بدهند؟
اینجا میفرماید: هرکس این را بیاورد، «حِمْلُ بَعِیرٍ» ما یک حِمل داریم و یک حَمل داریم. آنجایی که بار روی دوش کسی است یا روی شتر قرار میگیرد حِمل میگویند. آنجایی که درون است مثل جنینی که در رحم مادر است، حَمل میگویند. پس اینها تفاوت در تعبیر دارد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» یک بار شتر ضامن میشوم که حتماً داده شود. شعاری نیست و قطعی است. «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ» (یوسف/۷۳) اینها قسم جلاله میخورند که «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ» شما ما را امتحان کردید. چون اینها بار اول که آمدند کاملاً مورد بازجویی قرار گرفتند تا معلوم شود یک موقع جاسوس نباشند، یک موقع نفوذی نباشند. دستگاه حاکمیت مصر در ارتباط با بیگانگان خیلی قوی بود آن هم در دوران قحطی که هر لحظه ممکن بود عدهای بیایند و بخواهند صدمه بزنند و سوء استفاده بکنند. لذا میگوید: بار قبل شما ما را امتحان کردید، بازجویی کردید. سابقه ما را درآوردید و اطمینان کردید. ما را به دربار یوسف راه دادید، ما مهمان یوسف بودیم و این تهمتها به ما نمیچسبد.
«ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ» ما اصلاً سابقه سرقت نداریم و سرقت در بیت ما معنی ندارد. ما فرزندان یعقوب هستیم که فرزند اسحاق و فرزند ابراهیم خلیل است و دین توحید را داریم. این به ما نمیچسبد! یوسف(ع) به مأمورینش گفته بود که اگر اینها انکار کردند، از آنها سؤال کنید که «قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» (یوسف/۷۴) اگر موقعی در بار شما پیدا شد، چه کار کنیم؟ این نکته خیلی زیبایی است که یک کشور قدرتمند حتماً سعی میکند قانون خودش را در کشورش اجرا کند و نمیآید از متهم بپرسد چه قانونی را من در مورد شما اجرا کنم؟ شما بگویید من چه کار کنم، این از ضعف قانون گذاری در نگاه اول نشأت میگیرد. یا باید این فردی که مورد بازجویی است خیلی شخص شخیصی باشد، خیلی موجه باشد که اینها قدرت ندارند او را، بگویند: خودتان بگویید ما چه کار کنیم؟
مثل جریان کاپیتولاسیون که قبل از انقلاب آمریکاییها به ما تحمیل کردند و امام (ره) با آن شدت در مقابلش ایستاد تا لغو شد و آنها گفتند: آمریکاییها در ایران طبق قوانین خودشان هرکاری کردند، شما حق ندارید اینها را دستگیر کنید و محاکمه کنید. حداکثر این است که به ما گزارش میدهید و ما اینها را میبریم طبق قواعد خودمان محاکمه میکنیم و به شما کاری نداریم. یعنی به کشور ضعیف این نگاه را تحمیل میکنند که قانون شما قابل اعتنا نیست. ما قانون شما را قبول نداریم. اما اینجا با اینکه مصر یک کشور قوی است، با اینکه اینها درون مصر به عنوان افرادی که آمدند با التماس و زاری غله بگیرند و نداری بود، با یک حالت بیچارگی آمدند، موضع اینها موضع ضعف است.
این نکته دقیقی است که اگر کشوری قدرتمند باشد، از روی قدرتش نگاه میکند که قانون آن کسی که از کشور دیگری آمده، میتواند هرکدام اشد باشد را بخواهد و بگوید: طبق قانون خودتان مجازات کنید. قرآن دارد این را بیان میکند که میشود آنجایی که حاکمیت هست مطابق قانون به شرطی که قوت شما لحاظ شده باشد. به شرط اینکه قدرت شما دیده شده باشد نه آن طرف سرکشی کند و بگوید: من به قانون شما احترام نمیگذارم، نه این ضعف او باشد.
شریعتی: یعنی وقتی موضعت موضع برتر باشد، شما بگویید من چه کار کنم، این خیلی فرق میکند.
حجت الاسلام عابدینی: این به عنوان یک نگاه برتر در قرآن ذکر میشود که قابل فکر است، آیا ما میتوانیم در نظامهای قانون گذاری الآن از این به عنوان یک قانونی که در قرآن آمده نقض هم نشده است. آیا میتوانیم با استفاده از روایات به عنوان یک قانون از آن استفاده کنیم نسبت به بیگانگانی که در کشور ما قرار میگیرند. آنجایی که قدرت ما نمایانتر شود، نه آنجایی که ضعف باشد، یعنی آنجایی که قدرت اقتدار باشد، نه آنجایی که از ترس باشد و ما بخواهیم ضعف نشان بدهیم. آیا میشود؟ باید روی این فکر کرد که این جا را باز کرده تا به نتیجه برسد. اما الآن نمیشود مسأله را باز کرد و باید مورد را دید و قواعد مسأله را دید، اینجا یک بابی را باز کرد، که اقلاً قابل تفکر است. اگر این باب مفتوح و قبول شود، کاملاً قابل این است که قواعدی نسبت به کشورهای دیگر دانسته شود و معلوم شود و اگر متخلفی اینجا از بیگانگان تخلف کرد، اگر دیدیم آنجا قانون خودشان اشد است، مطابق قانون خود آنها، چون اگر مسلمان باشد یک طور است و اگر مسلمان نباشد، میتوانیم مطابق آنها قانون اشد آن را اجرا کنیم و این قابل بحث است. «قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» اگر شما دروغ گفتید و این پیدا شد، «إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» یک واقعهای که اتفاق میافتد، این واقعه نسبت به افراد مختلف نتایج مختلفی دارد. الآن دور شدن صواع ملک اتفاق افتاده است، این در بار اینها جاسازی شد، قرار هست پیدا شود و قرار هست در مقابلش یک قانونی اجرا شود که اجرای آن قانون اثرش این است بنیامین را در کنار یوسف نگه میدارد به عنوان سارق که این باید نزد یوسف بماند، یک ارتباط با یوسف این واقعه پیدا میکند. یک ارتباط با بنیامین مطرح میشود. یک رابطه با یعقوب پیدا میکند و یک رابطه با برادرها پیدا میکند. این چهار رابطه را دارد.
حالا قرآن از تمام اینها میخواهد استفاده کند. اینطور نیست که فقط این را دیده باشد برای اینکه یوسف میخواهد کنار خودش نگه دارد، اگر اینجا میفرماید که«قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» اینها دارد تمام جریانات زندگی برادرها را یادآوری میکند. میگوید: یادتان بیاید وقتی پیراهن یوسف را «بدمٍ کذبٍ» گفتیم امکان ندارد در عالم کبر به سرانجام برسد. کذب با همه وقایع مرتبط است. در دو سه مرتبه توانستی اطراف را اصلاح کنی، ادامه که میرسد با بقیه مرتبط است. اگر این دروغ بود با بقیه آنها ارتباط برقرار نمیکند. لذا لو میرود. لذا آشکار میشود و فاش میشود. دارد بزنگاههای زندگی اینها را دارد بدون اینکه متوجه شوند گرا میدهد. به ما میگوید: حواستان را جمع کنید. اگر شما متوجه باشید بسیاری از وقایع که درزندگی شما پیش میآید، اشاره به کارهای گذشته شماست. اگر این را خوب توجه کنید میتوانید گرا پیدا کنید به کجا مرتبط میشود. اینجا دارد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» برای اینها گفتن «إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ» مثل این بود که اینها را کشتی. اما اینها خودشان این فعل را انجام دادند. اینکه بگویند: اگر دروغ گفته باشید، با شما چه کنیم؟ این اگر هم برای اینها خیلی سنگین است. سی سال قبل گوسفندی را کشتند و خونش را به پیراهن یوسف زدند و بدمٍ کذبٍ نزد یعقوب آوردند. یک دروغ عینی عملی انجام دادند. گفتند این دروغ را انجام دادیم و بعد توبه میکنیم.
حالا ارتباط این واقعه با یوسف(ع) چه میشود. لذا خدای سبحان دارد با این شوک هدایتگری میکند. با ما هم همینطور است. شوک وارد میشود اما دارد یکباره یک واقعه از زندگی را با یک شوک به ما برگرداند، این شوک باید خیلی قوی باشد تا انسان برگردد و عقب را نگاه کند و ببیند کجا نظیر و شبیه این بوده که الآن دوباره دارد با این ارتباط تلازم پیدا میکند. این مهربانی خداست که میخواهد اینها را به یوسف نزدیک کند ولی با چه زبانی نزدیک میکند؟
«إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ، انکم لَسارقون» یعنی با اینهایی که برای اینها در حد یک شوک است و در حد مردن و زنده شدن است. یک تازیانه جدی است و اینها تازیانه رحمت است که برگردند. سی سال است روی دروغشان ایستادند. کوتاه نیامدند، به پدر خبر ندادند که ما دروغ گفتیم. پدر میداند اما اینها حاضر نشدند اعتراف کنند. در ادامه میفرماید: «قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (یوسف/۷۵) اینها یقین داشتند داخل در اموال اینها نیست، قانون خودشان را بیان کردند که کنعان این قانون را داشت که اگر کسی دزدی میکرد نسبت به کسی که دزدی کرده، باید نزد او برود یا با مدت و یا بی مدت، مدتی عبد او شود تا او به مقدار چیزی که دزدیده شده مجازات بگذرد تا عبد او شود. این عبد شدن و دروغ چه چیزی را یادآوری میکند؟ جریان یوسف را که اینها با دَم کذب نزد یعقوب بردند و بعد یوسف را فروختند، عبدش کردند. حدود سی سال گذشته بوده ولی دارد اینها را یادآوری میکند. چقدر باید نقشه الهی رحیمانه باشد تا انسان را برگرداند. اگر انسان با این شوک برنگشت، شوک باید شدیدتر شود. خدای سبحان انسان را صدا میکند، اینها صدای خداست که خدا «قوله فعله» با فعلش با ما گفتگو میکند. با ما حرف میزند و ما را صدا میکند.
در ظاهر این است که تهمتی به اینها زده شده است و اینها خیلی ترسیدند، اما در عین حال این تهمت با فعلی که اینها داشتند، چقدر کوچک و ساده است این تهمت و از سنخ همان کاری است که کردند. ما جریان موسی(ع) با خضر را داریم. شنیدهاید وقتی موسی از خدای سبحان خواست که یکی را در راه من قرار بده که از او علم را یاد بگیرم، وقتی به جریان خضر رسید، خضر(ع) سه کار را کرد. کشتی را سوراخ کرد. غلامی را کشت، دیواری را به پا کرد آنجایی که از آنها پذیرایی نکرده بودند. هر سه را موسی اعتراض کرد و گفت: این کشتی سالم را سوراخ کردی به چه مجوزّی؟ در آخر خضر(س) یکی یکی بیان کرد که این سوراخ کردن کشتی برای این بود که هر کشتی سالمی را پادشاه میگرفت، لذا برای اینکه این کشتی گرفته نشود با یک عیب ساده این را نگه داشتم و ملک اینها از دست نرفت. خدا نظام تکوین و نظام وجود را، سلسله اسباب را که اتفاق میافتد، یکی با تصادف میمیرد.
یکی مریض میشود میمیرد را دارد آشکار میکند که به دست خضر کشته شد. خضر میگوید: این غلام را کشتم برای اینکه وقتی بزرگ میشد پدر و مادرش را به کفر میکشاند. الآن او را کشتم و بعد خدای سبحان برای اینها جبران میکند. آن دیواری که ساختیم هم گنج دو یتیم زیر آن بود که اگر این دیوار میریخت و گنج آشکار میشد به دست این دو یتیم نمیرسید. پیغمبر اکرم میفرماید: خدا برادرم موسی را رحمت کند. اگر صبر میکرد، صد واقعه از زندگیاش را خضر به او نشان میداد. این سه واقعه، سه واقعه از زندگی حضرت موسی(ع) بود. آنجایی که کشتی را سوراخ کردند به آب انداختن کودکی موسی در آب بود. آنجایی که بحث قتل آن غلام بود همانجایی بود که در گوش سبطی زد و او را کشت. آنجایی که اقامه جدار کردند مثل همان جایی است که احتیاج به نان داشت و کسی به او نان نمیداد و گوسفندان شعیب را سیراب کرد. سه واقعه مجانی در حال احتیاج شدید دیوار روی اینها بنا کردند. بسیاری از حوادثی که پیش میآید وقایع زندگی ما را دارد شخم میزند تا برگردیم نگاه کنیم. این جریان هم کاملاً ارتباط دارد. این سنت خداست و اختصاص به جریان موسی و خضر(ع) و یا جریان یوسف و برادران ندارد. بلکه این سنت خداست.
شریعتی: برای خداوند متعال کاری نداشت با قهر رفتار کردن با برادران یوسف؟
حجت الاسلام عابدینی: یوسف قدرت داشت. میتوانست اینها را بگیرد و در زندان بیاندازد و تحقیر کند. اینها نکات تربیتی است که اینها با همان فعلی که کردند، نشان دهد از فعل متنبه شوند و برگردند نه به زور برگردانند. لذا همین دو دوربین میشود. یک دوربین سختی است که این سرقت و تهمت و اتهام و آبرو رفتن است. یک نگاه این است که این آبرو رفتن حداکثر این است که چند ماه است، چند روز است. ولیکن هدایتی که ابدیت را در پیش دارد میارزد یا نمیارزد؟ این نگاه الهی به حوادث است. چقدر حوادث برای آدم زیبا میشود. یک دوربین فقط سختی را نشان میدهد و آدم ناراحت میشود و کم میآورد. یک دوربین دیگر نشان میدهد همین لطف و رحمت است. خداوند با کرامتش تو را متنبه میکند وگرنه میتوانست تو را به قهرش در رابطه به آن عمل مبتلا کند. این تازیانهی نوازش است نه شمشیر کشتن. «قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ» خود آن شخص جزایش میشود.
لذا اگر در کاروان ما هرچیزی در بار ما پیدا کردی، او برای تو میشود. عبد تو میشود! همه نقشه خدا در رابطه با بنیامین این بود، در رابطه با برادران آن بود. در رابطه با یعقوب این است که اگر بنیامین اینجا در بارش این پیدا میشود، وقتی بنیامین نزد یعقوب برنمیگردد، آنجا یعقوب به اوج ابتلاء مبتلا میشود و اوج ابتلاء فرج است. یعنی اینجا دیگر آخرین امیدهای ظاهری یعقوب که دلخوشیاش در فقدان یوسف، بنیامین بود. خدای سبحان این را برای اولیائش میخواهد بالاتر ببرد. اینجاست که فشار نهایی به یعقوب میآید میفهمد فرج نزدیک است. برادرها قسم خورده بودند که بنیامین را برمیگردانیم و عهد کرده بودند. این خودش که خیلی اظهار قدرت و منیت داشت در وجودشان، باعث شد شکسته شوند. به یوسف التماس میکنند که یکی از ما را جای او بگیرد. میگوید: نه، قانون شما این است که مطابق آن در بار هرکسی پیدا شد، همان را عبد بگیرم اگر غیر از او را بگیرم، ظلم کردم.
یک نکته اینکه یوسف یک کار قانونی میخواهد بکند. یعنی یوسف میتوانست چون قدرتمند بود، هیچکس به او ایراد نمیگرفت. در موقع قحطی همه را نجات میدهد. قانون کشور خودش این اجازه را نمیداد. چون میخواهد قانونی کند که این را نگاه دارد، این قدرت قانونمندی کسی است که در رأس کار است و میداند قانون کشور آنها این اجازه را میدهد که اگر چنین اتفاقی بیافتد این فرد نزد اینها میماند. خدا کمک کرد و این الهام الهی بود.
«کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُف» (یوسف/۷۶) ما به یوسف یاد دادیم. برای یوسف، آن یوسفی که تمام وجودش طهارت است، یوسف صدیق است، چقدر سخت است که به اینها این را بگوید و بنیامین که یک فرزند طاهر بین دیگر فرزندان بود و در کنار پدر بوده، جلوی عام به این اتهام دزدی بخورد. اینها ساده نیست. اگر میخواهد نزد یوسف بماند گاهی باید ابتلائاتی پیدا کند. لذا بنیامین قبول کرد که حامل این اتهام شود و این اتهام به او بخورد. به ما اگر بگویند: برای حفظ نظام لازم است تو را در ملأ متهم کنیم، کدامیک حاضر هستیم؟ گاهی برای آدم جان دادن راحتتر است تا اینکه آبرو وسط بیاید.
«فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (یوسف/۷۵) ظالمین به چه کسانی برمیگردد؟ برادران یوسف، اینها سنت خداست. منتهی جزای در دنیاست، جزای در دنیا قابل تحمل است ولی اگر به آخرت بکشد خیلی سخت میشود. «قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» اگر کسی قلبش و محبتش که در حقیقت و دل این جا گرفت، اگر محبت اهلبیت و خدای سبحان در رحل این جا گرفت، خدا جزایش را میدهد. همانطور که در روزه میگوییم روزه مربوط به من است و من جزایش هستم. انشاءالله خدای سبحان محبت خودش و اهلبیتش را در وجود ما قرار بدهد.
شریعتی: … حاج آقای عابدینی اشاره قرآنی را بفرمایید و انشاءالله این هفته از مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو، این عالم مجاهد صحبت میکنیم.
حجت الاسلام عابدینی: در آیه ۷ (سوره منافقون) میفرماید: منافقین برای اینکه پیغمبر را تحت فشار بگذارند آمدند نقشه کشیدند که «هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» بیایید کسانی که اطراف پیغمبر هستند را تحت فشار بیشتر بگذاریم، انفاق نکنیم و اموالمان را از اینها دور کنیم تا «حَتَّى یَنْفَضُّوا» همین کاری که امروز آمریکا فکر کرده با تحریم بیشتر مردم از جمهوری اسلامی پراکنده میشوند. در ادامه میفرماید: اینها نمیدانند، اینها جاهل هستند به اینکه اینها «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ» اینها فکر کردند خزائن دست اینهاست. اگر اینها جلویش را بگیرند راه بسته است. خدای سبحان خزائن آسمان و زمین به دستش است. مملکتی که الهی است به خزائن سماوات و ارض وصل است. اگر این باور در وجود ما و مسئولین ما بهتر شکل بگیرد قطعاً بدانیم آن خزائن خودش را بیشتر به ما نشان میدهد.
در مورد میرزای شیرازی دو نکته را به سرعت بگویم. یکی از نکاتی که آیت الله صدوقی نقل کرده که به یکی از نزدیکان میرزا که مقرر درس میرزا هم بوده و خیلی نزدیک بود و سالیان زیادی پیش او بود، از او سؤال کرده بودند که اگر بخواهی بگویی: کرامت میرزای شیرازی چه بود، آن کرامت چیست؟ فرمود: کرامت میرزا در طول این سالیان عقل بود. حضرت آیت الله سید رضی شیرازی، ایشان از نوادگان میرزای شیرازی هستند، نقل کردند که در سامرا بین شیعیان و سنیها اختلاف انداختند تا اینها با هم جنگ کردند. حتی آمدند عدهای خانه میرزای شیرازی را سنگباران کردند. سفیر انگلیس و کنسولگری انگلیس و روسیه آمدند به دفاع از میرزای شیرازی وساطت کنند.
ایشان حاضر نشد اینها را بپذیرد. همان زمان از دولت عثمانی کسی آمد برای عذرخواهی، میرزای شیرازی این را پذیرفت و بعد گفت: این اهل تسنن که این کار را با ما کردند، اینها دوستان ما هستند و بعد اینها را با محبتی جمع کرد که رؤسای اینها تا سالیانی میگفتند: میرزای شیرازی ما را وامدار خودش کرده بود. آقای سید رضی شیرازی از مرحوم میرزای نائینی نقل میکند که آن تلگرافی که برای تحریم تنباکو بود، گفته بود اگر بدانید این از طرف ناحیه مقدسه حضرت حجت شرف صدور یافته شما چه میگویید؟ این فتوا از جانب حضرت بود که این نفوذ را ایجاد کرده بود.
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۰/۱۵
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






