سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۳؛ دیدار مجدد
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۰سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۳؛ دیدار مجدد

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۳؛ دیدار مجدد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مثل دلتنگی یک رود که تنها میرفت *** او فقط داشت به پابوسی دریا میرفت
داشت خورشید هم از طوس نگاهش میکرد *** زائر آینه با شوق تماشا میرفت
صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت *** آفتاب از قدمش بود که بالا میرفت
توی این دشت فقط یک گل مجنون رویید *** آن همان بود که در حسرت لیلا میرفت
اشهد ان الرضا را سر هر مأذنه برد *** این چنین عشق به هر گوشهی دنیا میرفت
وقتی از زمزمهی آمدنش میگفتند *** به خداوند خراسان دل مولا میرفت
چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد *** و از آن پس همه گفتند که زهرا میرفت
آنقدر رفت که در ثانیهها هم گم شد *** بعد آن سوی زمان پنجرهای در قم شد
و همین زائرهی سبز زیارتگاهش *** در پرواز به سمت حرم هشتم شد
گوشهی چادر او روی سر قم افتاد *** کافتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد
خاک قم عطر گل یاس گرفت و آنگاه *** قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد
جمع بودند در اینجا همگی تا اینکه *** جمکران آمد و همسایهی این خانم شد
شریعتی: سلام میکنیم به کریمهی اهلبیت فاطمه معصومه، سلام به آنهایی که دلشان امروز راهی قم شده و آنهایی که زائر حضرت هستند، نوش جانشان و ما را هم دعا کنند. سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، امرو سالروز ورود حضرت معصومه(س) به شهر مقدس قم است. خانمی که با آمدنش برای تمام سرزمینمان برکت بود. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگیری حضرت معصومه(س) بشویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم به حضرت معصومه(س) سلام میکنم. خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. امیدواریم به برکت ورود با برکت و میمنت به خاک قم که یکی از قلبهای تپنده ایران اسلامی است و خدای متعال این برکت را در مرکز کشور اسلامی ما قرار داد تا رفت و آمد همه به هر قسمت با توجه به این بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه باشد. انشاءالله به برکت وجود ایشان برکت بر کشور ما، جمهوری اسلامی بیش از پیش نازل شود و مشکلات به برکت وجود ایشان برطرف شود.
شریعتی: حضرت معصومهای که به تعبیر امام صادق(ع) با شفاعت او تمام شیعیان وارد بهشت میشوند. انشاءالله شفاعتش نصیب همه ما شود و زیارتش رزق و روزی همیشگی ما باشد. بحث ما قصه حضرت یوسف (ع) بود و نکات تربیتی که ذیل این قصه میشنویم. بسیار نکات کاربردی و مورد استفاده برای این روزهای ما و همینطور سیرهای که قرآن کریم از آن به عنوان احسن القصص یاد میکند. امروز آیات ۵۸ تا ۶۰ این سوره را برای ما خواهند گفت.
مقام حضرت معصومه سلام الله علیها
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) یک نکته کوچک در مورد حضرت معصومه(س) عرض کنم. جریان ورود حضرت به قم را یک اتفاق نمیبینیم. بلکه اینها تمام طبق نقشه الهی یک نقشه کامل و جامع طراحی شدهای بود که خدای سبحان این وجود مبارک را در این شهر قرار میدهد. قبل از جریان این شهر خیلی مهم بود که از همان اوایل اسلام، شاید دهه سوم هجرت، سال بیست و چندم هجری بود که اشعریون از یمن به قم میآیند و در قم مرکز شیعه شکل میگیرد. از همان اوایل که هنوز امیرالمؤمنین(ع) به حاکمیت نرسیده بودند. یعنی اوایلی که ایران مسلمان میشود، قم به عنوان یک شهر شیعی با ورود اشعریون که اصلیت آنها یمنی بود یک پیوندی بین قمیون و اشعریون ایجاد میشود.
اشعریون به تعبیر بزرگانی که در رجال هستند این است که میفرمایند: تقریباً تمام روایات کافی شریف حتماً یکی از قمیون در این روایات بودند و این خیلی تعبیر بلندی است که این همه معارفی که به ما رسیده نقش اشعریون و قمیونی که بودند، در رسیدن روایت کافی شریف به ما نقش داشتند و این یک برکت است. یک پایگاه عظیمی بود که وقتی حضرت معصومه به این شهر تشریف میآورند با توجه به بودن شیعیان در این شهر و استقبالی که از ایشان میشود، این شهر نبض کامل شیعه را در طول هزار و سیصد سال طی کرده و همیشه این شهر به برکت وجود حضرت معصومه برکات داشته است.
بزرگان ما هر روز مقید بودند، امام(ره)، مرحوم بهجت، علامه طباطبایی، آقای مرعشی که کبوتر حرم بودند، بزرگان دیگری که در قم بودند هر روز زیارت حضرت میرفتند. وقتی از امام سؤال میکنند: شما با این مقامی که دارید، هر روز به زیارت میروید؟ فرموده بودند: نمیدانید این بانو چه مقامی دارد که اگر میشناختید این را کم میدانستید. این نگاه که توسل به حضرت معصومه(س) خیلی مجرب است در برآورده شدن حاجات لذا دم دست بودن و نزدیک مرکز کشور بودن، همینها را خدا برکاتی قرار داده که از دست ندهیم. تعبیر سه تا از امامان ما هست که زیارت حضرت معصومه(س) یا بهشت را واجب میکند یا یکی از اسباب ورود به بهشت میشود. اینها تعبیرات بلندی است نسبت به خانمی که اینقدر مقام دارد و ما در اثر حجاب و عادت ممکن است غفلت کرده باشیم. لذا مردم قدر این مسأله را بدانند و از این غافل نشویم که انشاءالله خدای سبحان ما را بیشتر بهرهمند کند.
شریعتی: یکی از برکاتی که شامل برنامه سمت خدا شده این است که کارشناسان ما که از قم تشریف میآورند با توسل به حضرت معصومه وارد استودیو میشوند.
حجت الاسلام عابدینی: امروز صبح از جانب همه دوستان سمت خدا به حضرت عرض سلام کردیم و ارادت دوستان را به حضرت ابلاغ کردیم، ما نایب الزیاره دوستان بودیم. یکی از جاهایی که خیلی در قیام حضرت حجت تأثیر دارد بحث قم است که اسم قم را بعضی فرمودند یعنی با قیام حضرت یک ربط محض است که یک معاونت و کمک و یاری خاص که در قم آمادهاند برای قیام. هم مردم قم باید قدر این را بدانند و هم اینکه دیگران که به زیارت حضرت معصومه میآیند قدر این مسأله را بدانند.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
در محضر قرآن کریم، سوره حضرت یوسف هستیم، عرض سلام و ارادت خدمت حضرت یوسف(ع) داریم. به آیه ۵۸ رسیدیم که جلسه گذشته کمی صحبت کردیم. «وَ جاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (یوسف/۵۸) عرض کردیم چرا یوسف نشناختند؟ این نشناختنها یک علل ظاهری دارد و یک علل باطنی دارد که جفا، باعث میشود رابطه قطع شود و انسان نشناسد. در نظام روحی و معنوی همینطور است. لذا جفا کردن انسان را محروم میکند و بعد آدم نمیتواند بگوید: چرا من نماز میخوانم و حالی برای من ایجاد نمیشود. چرا دعا میکنم، رشته را قطع کردیم یا پرده ایجاد کردیم. لذا شناخت با وفا محقق میشود. هرچقدر انسان دوست دارد که شناخت پیدا کند، گفتیم: حضرت را میبینند ولی نمیشناسند. برای اینکه در اعمالمان جفا داریم و این جفا مانع رؤیت میشود. اینها یوسف را دیدند اما نشناختند. سی سال گذشته بود و در این سی سال اینها باور نمیکردند که یوسف زنده باشد. فکر میکردند از دنیا رفته باشد. این نظام ظاهری است و نظام باطنی هم دارد. جفا رابطه را قطع میکند و انسان را از شناخت محروم میکند، هرچند رؤیت محقق نشده باشد. در نظام عالم و تربیت الهی این نکته خیلی عجیب است. آنهایی که اهل وفا هستند ندیده خریدند و ندیده میشناسند. مثل اویس قرن با اینکه پیغمبر را ندیده بود اما پیغمبر را میشناخت و پیغمبر بوی اویس را میشناخت. این شناخت از دو طرف محقق میشود اگر وفا در کار باشد و اگر جفا باشد کنار هم باشند باز نمیشناسند.
اینها جفا کرده بودند. درست است جفای اینها شاید در نوجوانی بوده اما از کلمات بر میآید همه آنها هنوز متنبه نشدند، هنوز در آن نگاه هستند. هرچند ممکن است شدت سابق را نداشته باشند اما پشیمان هم نبودند. مقدمات زیادی را قرآن حذف کرده است. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، خدای سبحان خیلی مقدمات را حذف کرد و علتش این است که تأثیری در نتیجه نداشت. خلاصه کرد و بیان کرد. خدای سبحان لزومی نمیدید آنچه تأثیرگذار بود را بیان کرد. اینها روش خیلی زیبایی است که اگر خوب تحلیل شود میتواند انسان بفهمد که آنچه میخواهد تأثیرگذار باشد، چه چیزهایی را باید پررنگ کند و چه چیزهایی باید زودتر بگذرد. تشخیص اینها خیلی کار سختی است ولی این تحلیل قرآن از این حیث که چه چیزهای را به راحتی گذشت، چقدر روی آن مکث کرد. گاهی یک مسأله سادهای را میبینید که خیلی رویش مکث میکند چون این مسأله ساده خیلی تأثیر گذار است. گاهی مسائلی به نظر ما خیلی مهم است و خیلی ممکن است، به سادگی عبور میکند یا اصلاً ذکر نمیکند. چون تأثیری در نظام هدایتی ندارد. ممکن است در نظام خیال انسان مؤثر باشد، اما خدا نمیخواسته فقط خیال پردازی کند، خیال پردازی که تأثیر در نظام هدایتی دارد برایش مهم بوده است. لذا آنها را پررنگ کرده است.
میفرماید: «وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ» (یوسف/۵۹) اینها آمدند، قحطی بود، در کشورهای اطراف مصر هم قحطی بود. کشورهای اطراف نمیدانستند قحطی میشود و ذخیره سازی نکرده بودند. خبردار شدند در مصر ذخیرهسازی شده و حاکم عادلی دارد که به کسانی که غریبه هم باشند، سهمیهای از غلات و گندم میدهد. اینها آمدند نزد پدر و اجازه گرفتند و حرکت کردند و پدر اجازه داد بروند و فرمود: من هم شنیدم یک حاکم کریمی در آنجاست. گفتند: ما مال و منالی نداریم که بخواهیم در این شرایط قحطی بدهیم. یعقوب گفت: من شنیدم این حاکم کریم است. لذا هرچه دارید ببرید. در بیابان که میرفتند، کُندر در بیابانها به عمل میآمد، گفت: سر راه از آنها هم بچینید و یک قدری هم دراهم داشتند که اینها را بردند و یوسف کریمانه از اینها قبول کرد. وقتی اینها غریب وارد مصر شدند، اصلاً یوسف به جفای اینها نگاه نکرد که چه کرده بودند. چطور او را در چاه انداختند! تا آمدند از اینها کریمانه پذیرایی کرد.
لحظهای که ما از عالم پایمان را بیرون میگذاریم، در این عالم غریب هستیم ولی فکر میکنیم رفیق و آشنا و دوست و فامیل داریم. از اینجا که پا را بیرون گذاشتیم، دیگر غریب هستیم. «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى» (انعام/۹۴) تنهایی میآیید. قطعاً یوسفی که یک گوشه از گرم الهی در وجودش آشکار شده بود، همه جفاها را ندیده گرفت و از اینها پذیرایی کرد. خدای سبحانی که ارحم الراحمین است، «اکرم الاکرمین» است، قطعاً بدانیم که با این کرمش و رحمتش پذیرایی خواهد کرد حتی اگر اهل جفا بودیم. منتهی فقط کاری که باید بکنیم این است که پلهای پشت سرمان را خراب نکنیم. به وفا و رحمت و کرم خدا بی باور نباشیم. حتی اگر باور حقیقی هم نداریم تکذیب و انکار نکنیم. همین مقدار هم راه را باز میگذارد. من نزد گمان نیک بندهام به خودم هستم! اگر با گمان نیک نزد من بیاید، باز هم راه باز است و بسته نشده است. ما که میرویم از لحظه موت همه چیز را پشت سر گذاشتیم، همه وهمیاتی که فکر میکردیم اینها یار و شفیع ما هستند، تمام شده و رفته و فقط میماند رابطه با خدا، خدا با یک غریب چه میکند. اینها را انسان باید یک انتقالاتی بگیرد که از این انتقالات مراقبهاش بیشتر شود و رابطهاش با خدا را قوی بداند. بگوید: خدایا آنجایی که من هیچ ندارم، اگر رابطه من خوب نباشد، تو کریم هستی. رابطه خوب ظرفیت ایجاد میکند برای بهرهمندی وگرنه کرم خدا تغییر نمیکند اما ظرفیت میخواهد بهرهمندی از کرم، ما هستیم که موقعیتمان را تغییر میدهیم. آن کرم نا متناهی است. پس بهتر است در اینجا ظرفیت برای بهرهمندی از کرم خدا برای خودمان ایجاد کنیم، از گفتن ساده ظاهری هست تا باور و یقین، تا مراتب کرم حق را فهمیدن و معرفت پیدا کردن. تا راهش را تسهیل کردن با عمل.
«وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ» وقتی بارها را بر شتران اینها قرار دادند گفتند: دو نفر از ما نیامده است. یکی پدر ما و یکی برادر ما که مراقب پدر ماست. یوسف(ع) دو بار برای آنها هم داد چون آنها نمیتوانستند هرچه میخواهند بگیرند. قحطی بود و ذخیره سازی مربوط به کشور مصر بود اما در عین حال از کشورهای دیگر میآمدند اسم اینها را ثبت نام میکردند و یوسف به خصوص مراقب بود و نظارت کامل بر کسانی که از خارج کشور میآمدند داشت. وقتی اسماء اینها را نزد یوسف آوردند خیلی توجه ویژه کرد و بعد اینها گفتند: آن دو نفر نیامدند. یک نقشه الهی در اینجا شکل گرفته بود که این نقشه الهی جهتی به یوسف برمیگشت و جهتی به یعقوب برمیگشت. جهتی به برادران و جهتی به آینده مصر برمیگشت. جهتی به مردم مصر برمیگشت و خیلی جهات دیگر دارد. منتهی نقشه الهی در اینجا بود که یوسف گفت: به شرط این، دو بار را به شما میدهم که بار دیگر برای اینکه صدق شما آشکار شود و مردم نگویند: این غریبهها از کجا آمدند و این بارها را بردند، آن برادرتان که نزد پدرتان مانده است را هم بیاورید! این اول نقشه الهی بود که بنیامین نزد یوسف بیاید. آمدن بنیامین نزد یوسف یک امتحان سنگینی برای یعقوب(س) بود که دوباره بنیامین را دست این برادرانی بسپارد که با یوسف اینطور برخورد کردند.
یک امتحانی برای برادرها و یک امتحانی برای یوسف بود که چطور در مأموریت الهی راضی شود و این را بگوید. با اینکه میداند حیات پدر به بودن بنیامین بستگی داشت ولی امر الهی است که بگویید بیاید و بداند پدر با این کار اذیت میشود اما امر الهی است که یعقوب(س) به یک مرتبه کمال بالاتری در صبر برسد. همانطور که یوسف(ع) سالیانی که حاکم بود میتوانست خبری به یعقوب بدهد که من اینجا هستم، فاصله زیاد نبود و میدانست یعقوب کجاست. آنجا حاکم بود و هشت سال بود که حاکم بود. ولی حق نداشت و لذا ساکت بود و این کار سختی بود. اینها امتحانات الهی است. زمان اعلام نرسیده بود. اینکه برادرها بیایند نزد یوسف و یوسف بداند اینها برادرانش هستند ولی حق نداشته باشد بگوید: من برادر شما هستم. این یک امتحان برای یوسف بود. وقتی بارها را قرار داد، «قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ» طوری نگوید که اینها شک کنند. چون آنها گفتند: ما یک برادر و پدری داریم. برای هر نفر بار به اندازه میدادند.
این هم یک نکته جالبی بود که در ایام سختی جیره بندی صحیح است و جزء عقلایی است، اینطور نیست که بگوییم: جیرهبندی نمیکنیم. جیرهبندی عقلایی است و همه باید از این منتفع شوند به اندازه خودشان، نباید کسی بهرهمند شود و دیگران محروم بمانند. با اینکه این سرمایهگذاری و ذخیره سازی از مردم مصر بود، اما به گونهای زیبا یوسف ذخیرهسازی کرده بود، اما با اطمینان که این ذخیره هفت سال طول خواهد کشید در پخش کردن، به غریبههایی هم که میآمدند این را میدادند. چقدر این ذخیرهسازی جالب بود و حساب شده بود. با همه حساب و کتابها به غریبهها هم میدادند و این به غریبه دادن در ایام سختی خیلی تحمل برای مردم کشور را نیاز داشت، اطمینان به مسئولین را نیاز داشت که یقین دارند مسئولین سهم اینها را کم نگذاشتند و حواسشان به اینها بوده است. اینها به یوسف اعتماد کرده بودند و باور داشتند. چون گندم چیزی بود که بقای انسانها به آن وابسته بود و چیز دیگری برای خوردن نبود. این نگاه کار را خیلی برای انسان راحت میکرد. در یک کشور باید نسبت به همدیگر این رأفت باشد. در حالی که به کشورهای دیگر اینجا رأفت داشتند ما نسبت به داخل خودمان، در وقتی که سختی است چقدر باید حواسمان جمع باشد. یوسف چه حالی دارد اینها را میگوید. نزدیکترین افراد را باید اینطور غائبانه و مجهول به صورت غیر آشنا بگوید. چقدر یوسف در این حالت اشکهای پنهانی ریخت. یوسف خیلی بکاء بود و جز چهار نفر بکاء ذکر شده است.
«أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» (یوسف/۵۹) آیا اینکه من پیمانه را کامل ادا کنم و همچنین مهماننوازی را در نهایت قرار بدهم، ندیدید. این تعریف از خودش برای این است که دل اینها را به این نعمت گرم کند تا حتماً برگردند. گاهی مردم به خصوص تجار، وقتی میخواهند بخرند پیمانه را کامل میخرند و وقتی میفروشند، پیمانه را گاهی کم میگذارند. اینها را خدای سبحان به عنوان ظلم معرفی میکند. اینجا میگوید: من اگر قرار بوده یکبار به همه بدهم، بار را کامل برای شما ادا کردم و چیزی کم نگذاشتم. معمولاً کسی که کریم است یک ذره هم چربتر میکند که چرب بودن برکاتی را ایجاد میکند. «و أنا خیرُ المنزلین» من بهترین مهماننواز هستم. منزل یعنی کسی که بر او نازل شدند و خانهاش به عنوان مهمانی آمدند، من بهترین مهمان پذیر از شما هستم. یادتان باشد که برگردید.
«فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لا تَقْرَبُونِ» (یوسف/۶۰) این حکم خدا بود که یوسف باید ابلاغ میکرد که اگر او را نیاوردید، دیگر نیایید. اگر میآمدند و او را نمیآوردند، نمیداد؟ چرا او کریم است. اما باید این حکم الهی ابلاغ و بیان شود. اگر او را نیاوردید به این سمت نیایید و نزدیک نشوید! چون اینها وقتی میخواستند وارد کشور مصر شوند، دژبانی داشت و باید شناسایی میشدند و معلوم میشد و به غریبهها اجازه ورود نمیدادند. دژبانیها قویتر شده باشد و ممکن بود از کشورهای همسایه حمله کنند.
«قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ» (یوسف/۶۱) اینها قبول کردند، با اینکه پدر اجازه نمیدهد و به این پسر وابسته است، ولی «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ» از جاهایی است که نشان میدهد دل اینها با بنیامین هم نیست. تعبیر أباهُ، پدر او. نمیگویند: أبانا، باز هم حسادت داشتند. به بنیامین هم حسادت داشتند منتهی یوسف شدیدتر بود. «سَنُراوِدُ» یعنی چند بار یک چیزی را رفت و برگشت، یعنی ما سعی میکنیم که پدر را راضی کنیم. «عَنْهُ» تا این رضایت بدهد. یوسف اینها را میشنود و با پذیرایی که از اینها کرده باز وقتی نوبت به بنیامین میرسد به صورت «أباهُ» مطرح میکنند. البته تا حدی به فرمایش علامه طباطبایی در بین کسانی که پدر و مادر مختلف است یا از مادر جدا هستند یا از پدر نا تنی هستند، تا حدی طبیعی است ولی با سابقهای که اینها داشتند از حالت طبیعی فراتر بوده است. «وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ» ما قول میدهیم که پدر را راضی کنیم.
«وَ قالَ لِفِتْیانِهِ» (یوسف/۶۲) این خیلی زیباست، نگاهی که یک حاکم، کارفرما نسبت به زیردستانش دارد. آنها را زیردست خطاب نمیکند. جوانها خطاب میکند. جوانهایی که اطراف او هستند و کار میکنند و شخصیت برای اینها میبیند. این به ما یاد میدهد که نگاه ما چنین باشد و جوان برای خودش شخصیت دارد. اگر به عنوان زیردست نگاه شود، اگر به عنوان فرودست نگاه شود، قطعاً برای این گاهی یک فشارهای روحی میآید. این فشار روحی گاهی یکجا سر باز میکند، بعد که حاکم میشود و به یک مسندی میرسد، آن موقع اعمال میکند، اما نگاهش به زیردستانش این است که اینها جوانان هستند و به این عنوان دارند کمک میکنند به اداره کشور، این چقدر رابطه را مهربان میکند و کرامت حفظ میشود. قرآن نهایت دقت را به کار برده که زیباترین نگاه ایجاد شود.
«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(یوسف/۶۲) این پولی که آورده بودند، وجهی که میخواستند در قبال این گندمها و غلات بدهند، اینها را زیر بارهایشان قرار بدهید. وقتی برمیگردند و به خانه میرسند، وقتی دور شدهاند، متوجه شوند و خجالت نکشند. یوسف(ع) در بیت المال سهمی برای مستضعفان قرار داده بود، البته به حساب و کتاب بود اما مجانی میدادند. برای کسانی که وضعشان سختتر بود هرکدام مناسب خودشان برای اینها در محاسبات قرار داد خاصی بود. یوسف آنجا خودش به عنوان یک کارگزاری که مدتها و سالیان طولانی مشغول کار بوده، درآمدی داشت و از پول خودش این کار را کرد.
«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» اینها وقتی برمیگردند این پول را پیدا کنند، وقتی نزد خانواده برمیگردند، شاید دوباره برگردند. یعنی نگرانی در حضرت یوسف هست از اینکه نکند که اینها برنگردند. لذا تمام کارهایی که ممکن بود میل اینها برای برگشتن شدیدتر شود را انجام داد. میتوانست بگوید: من به این پول احتیاج ندارم و نزد خودتان باشد، اما این کار را نکرد. نوع کریمانه بودن حضرت یوسف که وقتی طرف به خانهاش رفت معلوم شود که پولها هست. پول هرکس را هم در بار خودش گذاشتند. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ» هرکدام را در جای خود قرار بدهید، این نوع کمک کردن را به ما نشان میدهد که انسان در کمک کردن دیده نشود و کریمانه باشد و آن شخص کمک کننده را نبیند تا حدی که ممکن است و شرمنده نشود. چقدر زیباست!
بعد میفرماید: «فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ»(یوسف/۶۳) وقتی برگشتند قبل از اینکه بارها را باز کنند، اینقدر پذیرایی یوسف به آنها مزه داده بود، چون احساس میکردند پذیرایی ویژه بود. یوسف برای غریبهها مهمانخانه داشت، اما این مقدار پذیرایی دیگر غیر عادی بود. چون معرفی کردیم که فرزندان یعقوب هستیم، حتماً این حاکم علاقه به یعقوب داشته است که اینطور از ما پذیرایی کرده است. لذا این پذیرایی به آنها مزه داده بود. تا رسیدند نزد حضرت یعقوب آمدند که گزارش بدهند ما کجا رفتیم و چه کردیم. قبل از باز کردن بارها گفتند: «یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ» همه را تعریف کردند. نکته این است که این کسی که به ما اینقدر کریم بود، پس از این از ما پذیرایی سهمیه را منع کرده مگر اینکه برادرمان هم با ما بیاید.
«فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا» قرآن خیلی خلاصه کرده است. بار دیگر به ما گفتند: نمیدهیم، این بار سهم شما و برادرمان را دادند ولی برای اینکه نشان بدهیم ما صادق هستیم در اینکه یک برادری داریم، گفتند: حتماً باید او را هم بیاورید. علت را با این ذکر میکنند که برادر ما را باید بفرستی تا منع کیل برداشته شود. «نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» نَکتَل یعنی همان پیمانه و کیل که دوباره سهمیه بگیریم. ما نسبت به برادرمان حتماً حافظ هستیم. مثل همین جریان را در آیه دوازدهم، وقتی خواستند یوسف را از پدر بگیرند، گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (یوسف/۱۲) همین حرف را زدند. سی سال گذشته و یادشان رفته که اینها همینطور گفتند. یعقوب یادش نرفته است و غصههای آن روز از دلش نرفته است و هر روز برای او زنده بوده است. چطور به آنها اعتماد کند.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. انشاءالله با توجه و تدبر این نکات تربیتی را در زندگیمان به کار بگیریم. … در سالروز ورود حضرت معصومه(س) به شهر مقدس قم چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه بکنیم به روح بلند حضرت و از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم. … انشاءالله همه ما مشمول دستگیری و نگاه کریمانه حضرت معصومه باشیم. این هفته قرار هست از عالم مجاهد شهید آیت الله مدرس یاد کنیم و نکاتی از زندگی سراسر نور ایشان بشنویم که حاج آقای عابدینی بعد از اشاره قرآنی برای ما خواهند گفت.
حجت الاسلام عابدینی: آیهی ۴۱ و ۴۲ این صفحه (۵۲۰ قرآن کریم) که قرائت شد، میفرماید: «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ»(فتح/۴۱) وقتی که قرار میشود صیحهی دوم زده شود و همه از جا برخیزند و در محشر کبرای الهی، قیامت آنجا قیام کنند، تعبیر این است«وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» ندا از نزدیک است. چون احاطهی تام بر همه وجود انسانهاست. از درون انسانها این ندا شنیده میشود نه از بیرون. به هیچکسی نزدیکتر از دیگری نیست. اینقدر این صدا از درونیترین لایه وجود آدم است و امروز هم اگر کسی رابطهاش با خدا درست باشد، این ندا را امروز هم از درونشان میشنوند. حتی اگر این گوش بسته باشد، این ندا شنیده میشود.
«وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ، یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ» اگر انسان این باور را بکند که اینطور در قبضهی قدرت الهی است و او احاطهی مطلق دارد از خود او به او نزدیکتر است، از نزدیکترین لایه وجود درون او به او خطاب میکند و ندا میکند، اینجا قیامت میشود. دیگر انسان حشر با خدا دارد و از هیچ چیز نمیترسد.
ابتدا نگاه امام(ره) را به آیت الله مدرس بیان کنم، به مجلسی که ایشان در آنجا نماینده بود، امام میفرماید: من رفتم و رفتار مدرس را دیدم. درس مدرس را رفته بودم، اولاً نام ایشان را نسبت به بقیه علما به خصوص در ابتدای انقلاب خیلی زیاد میبرد، نگاه امام این است که اسلام میخواهد انسان درست کند. میخواهد آدم درست کند. یک آدم اگر موافق است تعلیم قرآن درست شود، یکوقت میبینید یک مدرس از کار درمیآید. یعنی وقتی میخواهد یک انسان قرآنی کامل و جامع را نشان بدهد که چطور میشود که اسلام دارد تربیت میکند، میگوید: مثل مدرس میشود. یعنی اینقدر برای مدرس نزد خودش اهمیت قرار بدهد و یک تربیت کامل و قرآنی در وجود این شکل گرفته است. یک مدرس مثل یک گروه است. جلوی قدرت رضاخان آن قدرت شیطانی میایستد، تنها با پیرمردی خود میایستد و جلوی او را میگیرد. جلوی شوروی که میخواستند به ایران حمله کنند را میگیرد. آنها از مدرس میترسیدند، مدرس یک انسان بود.
بعد تعبیر دیگری دارد که میفرماید: مدرس با لباس کرباسی، یک سید خشکیده لاغر، اما یک چنین آدمی در مقابل قلدری که هرکس آنوقت را ادراک کرده میداند که زمان رضاشاه غیر از زمان محمدرضا شاه بود. آنوقت یک قلدری بود که در مقابل او در مجلس ایستاد. یکوقت رضاخان به او گفت: سید از جان من چه میخواهی؟ گفته بود: میخواهم تو نباشی. همین آدم در مدرسه سپهسالار، مدرسه شهید مطهری امروز وقتی درس میگفت، امام میگوید: مثل اینکه هیچ کاری ندارد و فقط طلبهای است که درس میدهد. اینطور قدرت روحی داشت. در صورتی که همانطور که درس میگفت، در اوج مسائل سیاسی کشور بود. وقتی مجلس میرفت آدمی بود که همه از او حساب میبردند. وقتی مدرس در مجلس نبود گویی مجلس نیست! همه منتظر بودند که مدرس بیاید.
مدرس فردی بود که میگفت: عمامه من بالشت من است. عبای من رو انداز من است و به کفی از نان قانع هستم. هرجا بروم زندگی برای من امکان پذیر است پس از چه بترسم. والله خدا دو چیز را به من نداد، یکی ترس و یکی طمع! رضا خان با اوباشها ریختند مجلس را گرفتند و همه گفتند: زنده باد رضاخان! مدرس تنها بلند شد و گفت: زنده باد خودم!! این یعنی قدرت باور و ایمان. اگر مسئول ما وابستگیاش به طمع، و ترسش فقط از خدا باشد، مدرس خودش را به زر و زیور دنیا بند نکرد. چنین کسی است که در تاریخ ماندگار و اسوه میشود. انشاءالله اینها شفیع ما شوند. همانطور که امید داریم حضرت معصومه(س) شفیع ما شوند، انشاءالله علما هم شفیع ما باشند.
شریعتی: در شب و روز سالروز ورود حضرت معصومه به شهر قم، مردم شریف قم یک آئینی دارند و یک استقبالی میکنند به صورت نمادین از حضرت معصومه(س).
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۹/۱۰
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






