سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۱؛ سیاست و زهد
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۲۹سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۱؛ سیاست و زهد

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۱؛ سیاست و زهد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند *** سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است *** فصلها را همه با فاصلهات سنجیدند
تو بیایی همه ساعتها و ثانیهها از همین روز *** همین لحظه همین دم عیدند
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، آغاز امامت و ولایت حضرت بقیه الله را تبریک میگویم. انشاءالله همه ما در روزگار آمدنش باشیم و اسم ما را در زمرهی منتظران واقعی حضرت ثبت کنند. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید. ایام بر شما مبارک باشد.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. آغاز امامت امام زمان(عج) را تبریک میگویم. خدا را سپاس میگذاریم که ما را در دورانی قرار داد که دوران وصی آخر و ولی آخر خودش است و در این دوره تمام کمالات قرار است به ظهور برسند و آرزوی تمام انبیاء و اولیاء قرار است در طول تاریخ محقق شود و ما در این دوره قرار گرفتیم و این دوره قطعاً سپاسگزاری و شکرگزاری بیشتر و مسئولیت بالاتری را ایجاد میکند، آنچه انبیاء و اولیاء و تمام مؤمنین در تاریخ آرزو داشتند و امید داشتند قرار است در این دوره محقق شود. انشاءالله ما آن دوره را ببینیم و جزء سربازان حضرت باشیم و در نهایت هم در کنار حضرت بعد از پیروزی توفیق شهادت هم روزی همه ما بشود، انشاءالله.
شریعتی: شب سالروز ازدواج حضرت خدیجه(س) و نبی مکرم اسلام هم هست، انشاءالله بر شما مبارک باشد. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله همه ما از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم و آن روز را ادراک بکنیم که کنار حضرت میجنگیم و به پیروزی میرسیم و پرچم توحید را در سراسر عالم به اهتزاز دربیاوریم.
ازدواج پیامبر اکرم و حضرت خدیجه
ابتدا نکتهی کوچکی در مورد ازدواج پیامبر اکرم و حضرت خدیجه(س) عرض خواهم کرد که به امام زمان(ع) تقدیم میکنیم که انشاءالله خوشحال شوند که از حضرت خدیجه یاد میکنیم که در طول تاریخ مظلوم واقع شده و کمتر به ایشان پرداخته شده است. اولین نکته اینکه در بین کسانی که افتخار پیدا کردند همسر پیغمبر شوند، حضرت خدیجه اولین همسر ایشان بود و تا ایشان بود پیغمبر ازدواج نکردند و ۲۴ سال با حضرت خدیجه زندگی کردند و این ۲۴ سال در دوران سختی بود که هیچکس حاضر نبود ارتباطش را حفظ کند ولی حضرت خدیجه در این دوران با پیامبر ازدواج کرد و جزء اولین ایمان آورندگان بود. از باب نگاه توحیدی حضرت خدیجه(س) نکتهای را عرض کنم.
روایتی را ابو سعید خدری از پیغمبر اکرم(ص) نقل میکند و میگوید: وقتی پیغمبر به معراج رفت، وقتی میخواست برگردد، پیغمبر از جبرئیل پرسید: «یا جبرئیل هل لک من حاجه» آیا خواستهای داری؟ دارد جبرئیل عرض کرد: از جانب خدای سبحان و از جانب من به خدیجه سلام ما را برسان! وقتی پیغمبر برگشت این کلام را به حضرت خدیجه بیان کردند و حضرت اینطور فرمود: «فقالت ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام»، «ان الله هو السلام» خدا خودش سلام است. سلامت هم از او نشأت میگیرد. هر سلامتی و ایمنی از او نشأت میگیرد و هر سلامتی و ایمنی هم به سوی او میرسد. این حاکی از عظمت حضرت خدیجه(س) است و از جهت معرفتی حضرت در یک افق عظیمی قرار داشته است. هرچند در کنار پیغمبر(ص) اینها دیده نمیشوند، اما این از شخصیت عظیم اینها چیزی نمیکاهد. این خورشید فروزان پیغمبر بوده که اینقدر روشن بوده و این ماه و ستارگان در پرتو این خورشید دیده نمیشوند اما اگر این خورشید را در نظر نگیریم این ماه و ستارگان، به تنهایی خیلی فروزان بودند.
هم حضرت خدیجه خیلی عاشق پیامبر بود، وقتی پیغمبر برای سفر میرفتند گاهی یک روز، دو روز میرفت و جلوی راه مینشست و منتظر میشد. با اینکه خدیجه شخصیت بزرگی بود و برای خودش عظمتی داشت. یک روز نزد پیغمبر ذکر خدیجه میشود، پیغمبر گریه میکنند. یکی از این خانمها طعنه میزند که این کسی که دیگر پیر شده بود، گریه کردن دارد؟ پیغمبر خیلی ناراحت شد و فرمود: او وقتی مرا تصدیق کرد که همه شما تکذیب میکردید! «آمنت بی اذ کفرتم» آن وقتی ایمان آورد که همه شما به من کفر می ورزیدید. او برای من فرزندی آورد که شما محروم بودید از اینکه نسل من از شما ادامه پیدا کند. این کلام باعث شد زنان پیغمبر جرأت نکنند در مورد خدیجه جملهای بگویند. حتماً پیغمبر اکرم و حضرات معصومین به خصوص امام زمان از ذکر یاد مادرشان حتماً خرسند میشوند.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
باز هم عرض سلام میکنیم خدمت حضرت یوسف(ع) و از ایشان اذن میخواهیم. در محضر آیات ۵۴ و ۵۵ بودیم که در آیه ۵۴ میفرمود: وقتی یوسف را آزاد کردند، پادشاه گفت: او را برای من آزاد کنید و بیاورید، وقتی با او صحبت کرد «قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ» (یوسف/۵۴) یوسف(ع) فرمود: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (یوسف/۵۵) امروز بعضی از نکات دیگر را خواهیم گفت. این نکته که یوسف(ع) پیشنهاد داد من را بر خزائن قرار بدهید و او را به من بسپارید. اول سه شبهه مطرح میشود:
یکی اینکه آیا رو آوردن به مسائل حکومتی با زهد و بی رغبتی به دنیا سازگار است؟ ۲- آیا خود انسان به حکومت تقاضا بدهد مناسب است یا نه اگر آمد قبول کند؟ اینجا حضرت یوسف خودش را تزکیه کرده و فرمود: «إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» خودستایی چه معنایی پیدا میکند؟ با اینکه داریم «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» (نجم/۳۲) خودستایی نکنید و از خودتان تعریف نکنید. یکی اینکه در یک حکومت جائر قبول پست ممدوح است یا مذموم است؟ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا» (هود/۱۱۳) به کسانی که اهل ظلم هستند شما میل پیدا نکنید و در تشکیلات اینها وارد نشوید. این سه شبهه را وارد کردند. در نکته اول که پیشنهاد بدهد خود انسان برای مسئولیت، ما یک موقع هست یک حاکمیت ظلم را در نظر میگیریم، یک موقع اصل پیشنهاد دادن برای کار است. یعنی کسی بگوید: من این خصوصیت را دارم و به من کار بدهید! این عمومیت دارد و حاکمیت ظلم و عدل را هردو شامل میشود. لذا بعضی مبتلا است در داخل ما، بعضی هم کسانی است که در کشورهای دیگر زندگی میکنند. این مسأله در آنجایی که یوسف(ع) در این مسأله آن خوابی که پادشاه دید و مصلحتی که پیش آمد، اینقدر عظیم بود و یوسف قطعاً میدانست که به غیر از او کسی قدرت بر اینکه بتواند این جریان را از سر مردم بگذراند و این کشتی را به ساحل برساند، کسی غیر از او قدرت ندارد لذا پیشنهاد مسأله از جانب یوسف(ع) اشکالی ندارد با توجه به مصلحت عظیم.
یکی اینکه همین پیشنهاد باعث شد آن نگاه عظیمی که یوسف(ع) داشت با همین اقدام در مردم جا بیافتد، خودستایی در اینجا به چه معنا میشود؟ خودستایی غیر از آن جایی است که انسان خصوصیات مدیریتی یا خصوصیاتی که در وجودش پنهان است و دیگری خبر ندارد را بیان میکند آن هم یک جایی که لازم است، یک موقع هست یک جایی لازم نیست و آدم بیخودی گفتن ندارد، یک جایی را میخواهند انتخاب کنند، اگر انسان آنجا خصوصیت مدیریتی را، آنچه با نظام مدیریتی مرتبط میشود، نه خصوصیت اخلاقی که بخواهد، این بیان تواناییهای حضرت است که در بین حضرات معصومین هم بوده که بیان میکردند این خصوصیات را دارند. منتهی مرز اینها با خودستایی خیلی مرز مرنگی است. لذا خیلی از ما گاهی با عنوان همین بیان توانمندیها شروع میکنیم به آن خودستایی مبتلا میشویم. شاید انسان این را از همه بهتر تشخیص میدهد که اینجا خودستایی است و میخواهد خودش را مطرح کند یا اینکه واقعاً تواناییهایش را در حدی که لازم است بعد هم لازم نیست انسان همه جا تواناییهایش را بگوید، یک موقع نیاز اینقدر است و شما به اندازه نیاز بیان میکنید.
تمام قصههای قرآنی الگوسازی است و میخواهیم برای امروز ما مفید باشد. لذا اگر کسی میخواهد خودش را جایی معرفی کند به قدر لازمی که برای آنجا لازم است. مثلاً اگر کسی ده جلد کتاب در ده زمینه مختلف نوشته است، یا پنج مدرک در پنج زمینه مختلف دارد، الآن رفته در یک زمینه خاص از آن توضیح میخواهند. خوب همین مدرکش را معرفی میکند. لزومی ندارد همه مدارک که به اینجا مرتبط نیست، بگوید. این خودستایی میشود! اینجا از جاهایی است که گاهی آدم به خودستایی مبتلا میشود ولی محمل برایش درست میکند. نکته دیگر اینکه آیا میشود در حکومت ظالم با آن آیهای که گفتم که میفرماید: به ظالمین میل پیدا نکنید و در نظام فقهی یک بحث مهمی است که میشود در حکومتهای ظالم وارد شد، در آنجایی که انسان میرود و قدرت پیدا میکند شدت فشاری که برای مؤمنین و مردم و مظلومین هست، اگر میتواند کم کند نه فقط آنجا میرود یک کاری بکند. اگر میتواند مثل علی بن یقطین که از طرف امام کاظم(ع) وارد به حاکمیت عباسیان شد و از این طرف کار را برای مؤمنین تسهیل میکرد، البته ورود به دستگاه حاکمیت جور هم به این مقدار مانعی ندارد. لذا امام رضا(ع) وقتی که بعضی آمدند بعد از قبول ولایتعهدی امام رضا تأیید کردند و به حضرت عیب گذاری کردند که چرا قبول کردی، حضرت استشهاد میکنند که وجه قبول کردن ما همین جریان حضرت یوسف(ع) است. یوسف تقاضا کرد و اختیاراً و من مجبور شدم بین قتل و قبول، یوسف وارد شد و همه را قبول کرد. من وقتی وارد شدم فقط در همین حد بود که هیچ دخالتی نداشته باشم و فقط عنوان برای من بود. لذا خود این تصحیح میکند.
یک نگاه ما یک موقع این هست که جریانات حضرات معصومین را میبینیم تطابق دارد با جریانات انبیاء، لذا مثل جریان یحیی(س) که امام جواد استشهاد میکنند در مورد امامت ایشان، پس میشود در قرآن نسبت به نبی آمده نسبت به امام امکان پذیر میشود، گاهی میگوییم: چقدر با هم تطبیق دارد. یک موقع میگوییم از ابتدا نقشه الهی است. برای اینکه این مسأله را بعدها تثبیت کنند و در قرآن هم باشد، در زندگی انبیاء پیش آمده و این پیشامد در یک واقعهای است که با آن تطابق دارد اما این نقشه است برای آن نگاه. اگر با این نگاه به وقایع زندگی انبیاء نگاه کنیم که تمام اینها نقشههایی است برای جریان آخرالزمان، برای جریان نبی گرامی اسلام و حضرات معصومین، خیلی معانی عظیمتری پیدا میکند که خدا اینها را پیش آورده که بعد اینها را تثبیت کند. زمینهاش قبلاً محقق شده باشد. اگر این از جهت فکری حل شده باشد وقتی به آنجا میرسد دیگر این شبهه باقی نمیماند. سابقه دارد و این سابقه برای اینها جا افتاده است. لذا همیشه عرض کردیم جریانات انبیاء که در قرآن ذکر شده تمامش بیان خصوصیات انسان کامل دین ختمی است. دارند او را معرفی میکنند منتهی در یک شعاع و مرتبهای که او اعظم از این است.
نکته دیگر این است که جریان یوسف(ع) از این فرصتی که پیش آمده بود و یک بحران بود، فرصتی که میخواست هفت سال قحطی شدید شود و از حالا پیشبینی میکنند که یک بحران داشت پیش میآمد، در این جریان بحران یوسف(ع) یکی از کارهای عظیمی که کرد، این بود که از این بحران استفاده کرد و تمام زیر ساختها و روشهای زندگی را تغییر داد. در بحران وقتی فشار و سختی است، مردم آمادگی پذیرش بیشتری دارند تا وقتی که راحت است. چون الآن مجبور هستند به یکسری از سختیها تن بدهند. مجبور هستند یک چیزهایی را رعایت کنند. آمد زیر ساختهای اقتصادی، فاصلههای طبقاتی، در جریان هفت سال اول الگوی مصرف، یعنی غیر از اینکه ذخیره سازی را در خرید مازاد خیلی کار کردند، یکی از کارهای مهمی که انجام داد در آن دوره هفت ساله مصرف سرانه را هم پایین آوردند. یعنی اسراف و رها بودن را جلوگیری کردند. ما الآن از رها بودن سرانه مصرف در جهات مختلف فرهنگ مسأله آنطور که آمار میدهند یک فرهنگ مطلوبی نیست. اگر کشوری می خواهد موفق شود، میگویند: یازده درصد انتقال برق هدر میرود بخاطر فرسودگی، یا آب بخاطر فلان مسأله، یا اسراف در آب، یکی از کارهایی که یوسف(ع) خیلی روی آن دقت کرد تا مسأله عادت و فرهنگ شود، در یک مملکتی که این مسائل تا کنون نبوده است یکباره بخاطر آن مشکلی که میخواهد بعداً بیاید، یک کاری کند که اولاً زوائد را بخرد، ثانیاً با الگوسازی و فشار جلوی اسراف را بگیرد. چون هرکس حق نداشت بگوید: من آزاد هستم و میخواهم اسراف کنم. خرج کردن امروز این از دست دادن یک سرمایهای بود که فردا همه به آن نیاز ضروری داشتند. با این نگاه آمد یک فرصت طلایی از سختترین تهدید ایجاد کرد. فرصت طلایی این بود که آمد تمام روشهای اشرافی گری اشراف و فاصله طبقاتی و نگاه غلط به سبک زندگی را تصحیح کرد و این خیلی کار مهمی بود.
حضرت یوسف(ع) در این دوران کمترین غذا را میخورد و همیشه حال گرسنگی داشت. وقتی میگفتند: شما همه ذخایر دستتان است و باید توان داشته باشی تا کار کنی، وقتی این توجیهات را میکردند، میفرمود: میترسم اگر شکمم سیر باشد یادم برود از گرسنگان و نتوانم درست خدمت کنم. یعنی یک مسئولی که وضعیت مردم را میبیند، به خصوص زمانی که ممکن است فشار و سختی بیشتر باشد، مسئول خودش را در آن شرایط سخت اختیاراً قرار میدهد با آنکه میتواند غیر از این باشد تا بتواند درست خدمت کند. اینکه میگوید: «اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» من هم تخصص دارم و هم کاملاً حفظ میکنم هر چیزی که درست باید مصرف شود. در دورانی که بود طوری فرهنگسازی کرد، در هفت سال اول یک روش مدیریتی ایجاد کرد و در هفت سال دوم که قحطی بود وقتی که همه سرمایهی کشور را گرفت، گفت: مرا بر همه خزائن مسلط کن و حکم ویژه گرفت. در جریانی که میخواهد بحران ایجاد شود نمیشود با قوانین عادی کار کرد. نمیشود با مشورت و شور زیاد کار کرد. همین اختیار ویژهای که مقام معظم رهبری به سران سه قوه دادند که شما بنشینید تصمیم بگیرید و وقتی تصمیم گرفتید، به سرعت انجام بدهید. یوسف(ع) با این تسلط آمد تمام خزائن شاهی و تمام سرمایهای که در دستگاه حاکمیت بود هزینه کرد برای اینکه سیلوسازی کند، برای اینکه نیروهایی بگیرد تا کنترل کنند کسی زیاد مصرف نداشته باشد و زراعت را به سمت کالاهای اساسی سوق بدهند و اگر آشوبی میشود کنترل کنند. همه پولی که بود را در یک جهت ویژه هزینه کرد. وقتی شرایط سخت است و درآمد محدودیت پیدا میکند، نمیشود کالاهای لوکس خرید. این روی مسائل اساسی زوم میشود و اگر موقعی اضافه آمد ممکن است اختیار در نوع مصرف داشت.
در هفت سال دوم بعد از اینکه سرمایهها را هزینه کرد، سال اول در مقابل پول به مردم گندم فروخت به خصوص ثروتمندان، اندازه و مقدار فروش را متفاوت قرار داده بود. اینطور نبود به همه یکسان بدهد، سال دوم سختتر شد، دارد که نقدینگی در بین مردم تمام شد و همه به خزینه برگشت و جواهرات و زینت آلات را در مقابل کالاهای اساسی و گندم گرفت. در سال سوم خانهها به اسم خزانهی حاکمیت شد، سال چهارم اگر کنیزانی داشتند و عبید داشتند به ازای کالای اساسی میگرفت. تا رسید به سال هفتم که سختترین سالی بود که چیزی نداشتند و همه به ازای اینکه اینها بنده حاکم شوند، این را خرید و وقتی سال هفتم تمام شد و سال راحت میآمد، آمد با پادشاه مشورت کرد، همه را بخشید. خودشان، اموالشان را به آنها برگرداند و با این روش هم فاصله طبقاتی را کم کرد، درست است که ظرفیتها را نگاه کرد اما اینطور نبود که با همان نگاه طبقاتی ظالمانه برگرداند. توزیع ثروت عادلانهای ایجاد کرد. مردم میگفتند: هیچ حاکمیتی اینقدر برای ما دلنشین نبوده است. حتی به صورت یک عبید بودیم ولی اینکه تحت حاکمیت یوسف بودیم برای ما خیلی دلنشین بود.
وقتی اینها را آزاد کرد و اموالشان را برگرداند، اینها همه مایل شدند به آنچه که دین یوسف بود، این دین این را به این شرایط میرساند. لذا از خود آن پادشاه به یوسف ایمان آورد تا همه مردم، یعنی روشی را پیش گرفت در عین اینکه سخت گیرانه بود و مصلحت عموم مردم را بر مصلحت اشراف مقدم داشت. اینطور نبود که به آنها بیشتر بده، خیلی طول کشید تا این سختی را بپذیرند، چون اشراف به اسراف عادت دارند و نمیدانند در نظامی که تحت فشار باشد اسراف اینطور نیست که بگویید: من پول دارم میخرم و این کار را میکنم. هر حسرتی که برای دل دیگران در نظام ایجاد شود و در این شرایط ایجاد شود، حتما کسی که اسراف کرده باید نزد خدا پاسخگو باشد. اینطور نیست که بگوید: من پول دارم و خریدم. این پول داشتن در شرایط سخت که حالت سوزش زیادتری ایجاد میکند پاسخگویی میخواهد. نمیشود این فاصله را زیاد کرد. لذا نگذاشت رانت خواری بشود. چون یک عده با حاکمیت مرتبط هستند و از یکسری اخبار با خبر میشوند و یک چیزهایی را به عهده میگیرند که میدانند سودآوری دارد. نگذاشت این کار بشود لذا هیچ حالت سوء استفادهای ایجاد نشد که فشار را بر مردم زیادتر کند. چون مردم تحمل سختی را دارند به شرط اینکه یک عده این وسط سوء استفاده نکنند. حتی به خود دستگاه حاکمیت که شاه باشد یوسف فشار ایجاد کرد و گفت: غذای آنها هم باید یک وعده باشد. یعنی غذای پادشاه هم یک وعده کرد. وقتی اینطور شد همه پذیرفتند، اخلاق و فرهنگ تغییر کرد. چون همگانی شد. اما اگر یک موقع به مردم بگوییم: این کار را بکنید، یا برای مردم یک شرایطی را ایجاد کنیم ولی عده دیگر از مردم ببینند در همین شرایط بریز و بپاشها دارند، وقتی اینطور نگاه شود مردم فشار برایشان چند برابر میشود. چون این فشار روحی و روانی سختتر از فشار جسمی است. اگر میخواهد در نظام الهی کار شود تا مردم هم با قلبشان متوجه شوند، این نوع کار را انجام داد و به عنوان یک الگوی حاکم کار را به نتیجه رساند و مردم خوشحال بودند از اینکه تحت سرپرستی یوسف در اینجا بودند.
شریعتی: ما که چنین الگوهایی داریم چرا از این غافل هستیم و دور افتادیم؟
حجت الاسلام عابدینی: متأسفانه شیطان در خودخواهیهای ما خیلی قوی است و توجیه میکنیم. گاهی به عنوان اینکه شرایط من فرق میکند، من باید بتوانم قدرت داشته باشم. این توجیهات را میآوریم. وقتی مردم دیدند حرفی که میزند اول در خودش اجرا میکند. اگر میگوید شرایط سخت است و رعایت کنید خودش بیش از بقیه رعایت میکند. وقتی مردم دیدند خودش بیش از بقیه رعایت میکند، بقیه برایشان تحمل پذیر و قبول کردنی بود. اما وقتی آدم بگوید و از تمام شئون ظاهری، مردم ببینند این رعایت نمیشود، ببینند همه سبک زندگی برای مسئولین ما مثل سابق است اما به مردم میگویند: ساده زیست باشید. مردم رعایت کنید! از آنجا رنگ و روی شخص نشان میدهد که این در سختی است یا در راحتی است. وقتی مردم یوسف را میدیدند مییافتند که این حقیقت اول در وجود یوسف است. لذا مردم با تمام وجود حرفش را میپذیرفتند.
شریعتی: انشاءالله اوج این عدالت را در عصر ظهور همه خواهیم دید و نظارهگر خواهیم بود.
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن *** خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ظهور و تعجیل در فرجش دعا میکنیم به برکت آیات نورانی قرآن کریم. … در سالروز آغاز امامت و ولایت مولا و مقتدای ما حضرت ولیعصر(عج) میخواهم ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح مادر مکرمه ایشان حضرت نرجس خاتون(س) کنم. این هفته قرار است از شخصیت علامه محمد تقی جعفری تجلیل کنیم. … در این روزهای بسیار زیبا بهترینها را از خدای متعال برای شما خواهانیم. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از شخصیت علامه جعفری (ره) برای ما بگویید.
حجت الاسلام عابدینی: در این صفحه از قرآن (۵۰۶ قرآن کریم) چند آیه اول (آیات ۲۹ تا ۳۵ سوره مبارکه احقاف) در مورد این است که وقتی آیات بر پیامبر اکرم نازل شد، دستهای از جنیان آمدند و این آیات را از پیامبر شنیدند و بعد رفتند در قومشان و تبلیغ کردند. نشان میدهد پیغمبر آنها هم همین پیغمبری است که برای انسانها میآید و بعد نشان میدهد نوع برداشتشان، برداشت زیبایی است به عنوان داعی الله، رسول الهی را به عنوان داعی خدا، دعوت کننده به سوی خدا تعبیر کردند. بعد دارد وقتی قرآن را میشنیدند، همه ساکت شدند و همه گوش دادند. بعد هم دیگران را انذار کردند و ابلاغ کردند و آنها را هم از این آیات بهرهمند کردند، وقتی جن از جهت وجودی از انسان ضعیفتر است، اینطور خدای سبحان کار اینها را مدح میکند، تکلیف ما که مسلمان هستیم و ادعا میکنیم کلام پیامبر و وحیاش را شنیدیم و برای همه انسانهای آخر الزمان این پیام نافع است، چقدر در جهت انذار دیگران و خودمان قدم برداشتیم تا این حقیقت دین نافع را به همه برسانیم. این تکلیف ماست و بی تفاوت نباشیم.
در مورد مرحوم محمد تقی جعفری، ایشان یکی از خصوصیات خیلی خوبی که داشتند و کم نظیر است این است که شخصیت جهانی شدند، قدرت پیدا کردند، اعتماد به نفس داشتند به آنچه داشتند. باور داشتند آنچه از دین میدانند یک چیزی است که همه به آن نیاز دارند، لذا با دانشمندان جهانی ارتباط گرفتند، مرتبط بودند و مکاتبه داشتند، وقتی با این نگاه و باور انسان شرکت میکند یقین انسان به این مسأله باعث میشود دیگری هم چون یقین دارد، او هم برایش خیلی پذیرش سادهتر باشد. امروز اگر ما به دینمان با این نگاه و باور ارتباط برقرار کنیم، تأثیرش چندین برابر میشود، تا وقتی خودمان متزلزل هستیم و خودمان یقین نداریم، ایشان با این باور ارتباط گرفت و تأثیر گذار بود. حتی عطش علم ایشان اینقدر شدید بود فقط این نبود که علوم اسلامی را که جدای از علوم روز باشد را کسب کند، اگر میشنید جایی امکان شرکت علمی برای او هست، مثلاً میدانست یک جلسهای تشکیل میشود، مرحوم پروفسور حسابی و عدهای هستند در آن جلسه یک گفتگوهای علمی دارند، بیست و چند سال در آن جلسات شرکت کرد و یک جمعی را با گفتگوهای مختلف مطرح میکردند، از جهت فیزیک و کلام فلسفی، همه اینها با هم گفتگوی نتیجه بخشی میشد که انسان جوانب مختلف و موضوعات مختلف را بشناسد و بتواند تطبیق بدهد. البته یک بحث مفصلی دارد که جمع شدنهای اینگونه چقدر برای انسان موضوع شناسی ایجاد میکند و چقدر برای کسانی که عالم در رشتههای دیگر هستند افق ایجاد میکند. یعنی دو طرف به هم کمک میکنند. موضوع شناسی برای عالم به فلسفه و دین اسلامی و برای دیگران افق ایجاد میشود.
شریعتی: حضرت آقا میفرمودند: از خصوصیات بارز علامه جعفری جامعیت ایشان بود.
حجت الاسلام عابدینی: ایشان وقتی در دانشگاه صحبت میکردند دانشجوها خیلی دورشان را میگرفتند. یک دانشجویی بعد از صحبتی خیلی اصرار کرده بود من یک وقتی میخواهم. ایشان عبایش را پهن کرد یک کنار و گفت: بیا بنشین و سؤالاتت را بپرس. وقتی دانشجو این را دید، گفت: جواب سؤالاتم را گرفتم. این سؤالات یک چیزی بود که بسیاری از عقدههای روحی و سؤالی وقتی که در مرتبه عمل میرسد برای آن شخص حل میشود.
در ادامه بحث میخواهم بگویم که آیا تعهد مقدم است یا تخصص؟ وقتی پادشاه خواست از یوسف تعریف کند گفت: تو نزد ما «مکینٌ امین» هستی. مکین صاحب مکنت و قدرت است و امین خصوصیت تعهد است. وقتی یوسف از خودش تعریف کرد، گفت: «انی حفیظٌ علیم» حفیظ خصوصیت اخلاقی و تعهد است، علیم را پس از این ذکر کرد. در نظر یوسف(ع) تعهد مقدم بر تخصص ذکر شده است. اصل این است که متعهد و متخصص باشد. لذا خدای سبحان نصبش نسبت به انبیاء و ائمه متخصص و متعهد است. یعنی هم در علم و هم در نظام ایمانی کامل هستند. وقتی به نصب خاصی که ائمه نسبت بقیه هستند، طالوت نبی، «وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْم» (بقره/۲۴۷) تخصص و تعهد در کنار هم برای نصبی که امام میکند یا نبی میکند. وقتی به نصب عام میرسیم،یعنی کسی باید این منصب را داشته باشد، میگوید: هم باید عالم باشد و اعلم باشد و هم اتقی باشد. ما چه کنیم وقتی به انتخابها میرسیم به جایی میرسیم که مجبور به انتخاب هستیم. گاهی ممکن است تعهد کامل نباشد، مثلاً یکی از مراتب تعهد این است که به گفتمان دینی، نظام دینی خیلی به احکامش پایبند نیست. این یک مرتبه از عدم تعهد است. اما یک کسی هست که تخصص بالایی دارد ولی به این گفتمان پایبند نیست. ما اختیار نداریم یا باید یک متعهدی را بگذاریم که به اینها پایبند است اما تخصص ندارد. یا یک کسی را بگذاریم که تخصص دارد ولی به این گفتمان پایبند نیست.
اگر عدم تعهد گاهی فقط در مسائل فردی باشد و نیاز به مسأله علم او باشد، اینجا هرچند که احتمال اینکه به آن خطا مبتلا شویم و این لغزش پیدا کند، با کمک در حفظ و مشاوره، این مسئولیت را به متخصص بدهند اما اگر عدم تعهد او به یک نظام عمومی برمیگردد، یعنی مردم برایش مهم نیست، کشور برایش مهم نیست، اصل دین برایش مهم نیست، نه اینکه ضعف در عمل دارد، نگاهش به غرب و کشورهای دیگر است و وابستگی فکری دارد، این عدم تعهد به هیچ وجه حتی اگر تخصص دارد، نباید به او مسئولیت سپرده شود. آنجایی که عدم تعهد او فردی است و ما به علم او مضطر هستیم و نیازمند هستیم، کمکش کنیم کنار او این را به او بسپاریم، اما آنجایی که عدم تعهد او عمومی است و به مردم متعهد نیست، به نظام انسانی وابسته نیست، به کشورش وابسته نیست، به اصل دین وابسته نیست، این فرد به هیچ وجه به تخصصاش هم اعتماد نیست. در نظام علمی به ما گفتند اگر میخواهید علم کسب کنید از هرکسی بگیرید. اما نظام اجرایی و سیاست کشور را دست این ندهید. البته اگر علم بدون تعهد باشد بدون مراقبه انسان ممکن است به چالههای مختلفی بیافتد.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان به حق امام زمان و این روز که روز آغاز امامت ایشان است به ما انعام کنند و هدیه بکنند که چالشها و مشکلات اقتصادی کشور ما حل شود. انشاءالله خداوند مردم یمن هم از فشاری که این روزها بر آنها ایجاد شده است نجات بدهد.
شریعتی: آقا جان ردای امامت و ولایت بر شما مبارک باشد. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۸/۲۶
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






