سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۶؛ تأثیر نَفَس قدسی
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۲:۱۰سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۶؛ تأثیر نَفَس قدسی

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۶؛ تأثیر نَفَس قدسی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. آغازین روز هفته خوبی را برای همه شما آرزو میکنم که انشاءالله نویدبخش روزهای پر برکت و پر بار برای شما باشد. انشاءالله باران رحمت بر کویر دلهای ما ببارد و دلهای ما را آباد کند. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: قصه حضرت یوسف صدیق (علیهالسلام) بهانهای است که نکات بسیار ناب و لطیفی را در قالب آیات نورانی قرآن کریم بشنویم. به آیه ۴۷ این سوره رسیدیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان مالکیت خودش را در وجود ما تثبیت کند به این معنا که ما مملوکیت خود را بفهمیم و عرض وجود ما همان عرضی باشد که امام زمان(عج) اطاعتش را در این عرض ایجاد بکند و وجود ما مطیع محض مقام ولایت باشد. انشاءالله خدای سبحان همه ما را از شر شیطان در امان نگه دارد.
زیارت اهل بیت علیهم السلام
ابتدا چون نزدیک ایام اربعین میشویم یک حدیثی را بیان کنم. امام صادق (علیهالسلام) به یکی از یارانشان (علی بن مَیمون) فرمودند: «یَا عَلِیُّ زُرِ اَلْحُسَیْنَ وَ لاَ تَدَعْهُ» زیارت حسین (علیهالسلام) را رها نکن. عرض کرد: چه ثوابی دارد؟ فرمود: «قَالَ قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ اَلثَّوَابِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَهً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَهً» هر قدمی که در این مسیر برمیدارد، زیارت با پیادهروی، تعبیر این است که به هر قدم حسنهای، به هر قدم رفع سیئهای، به هر قدم رفع درجهای میدهند. در بعضی روایات دارد هزار حسنه! این بستگی به نیت کسی که به زیارت میرود دارد که میشود تا هزار حسنه با هر قدم، رفع هزار سیئه با هر قدم، رفع هزار درجه با هر قدم، حساب کنید حداقل نود کیلومتر پیادهروی است و از خانه به قصد زیارت راه میافتند. تمام اینها حساب میشود. کسانی که نمیتوانند بروند و شوق زیارت در دل دارند به مقداری که میتوانند مثلاً از جهت مالی دستش باز است، کمک کند به کسانی که میتوانند بروند. در محل خودش فرهنگ جریان اربعین را ترویج کند، اگر هیچکدام را نمیتواند سوزش دلی که دارد. برای اینکه دلش بخواهد، یعنی وقتی میبیند نگوید: دیگر من از کار افتادهام، بگوید: خدایا تو که میتوانی، من هم واقعاً میخواهم. این حسرت میتواند جای او را قرار بدهد و برایش ایجاد بکند، روایت هم داریم.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
در مورد آیه ۴۳ تا ۴۶ چند نکته باقی مانده بود یکی اینکه رؤیای صادق اختصاصی به مؤمن ندارد. لذا اینجا هم آن حاکم و پادشاه این خواب را دیده بود و این همه برکات بر تعبیر این خواب که یوسف (علیهالسلام) کرد بار شد لذا اینطور نیست که دست دیگران هم کوتاه باشد. برای مؤمن خودش یک کمال و بشارت است و یکی از اجزای نبوت است اما برای کافر گاهی این اتمام حجت است و گاهی هدایتگر است و گاهی رفع مشکلات دیگران است که اینجا برای این حاکم هم هدایتگری داشت و هم رفع مشکلاتی بود که به دست این امکان پذیر میشد. اگر کسی دیگر این خواب را میدید فایده نداشت. اما چون خودش این خواب را دیده بود و تعبیر شد همه قوایش را بر این بسیج کرد.
لذا خدای سبحان برای جذب و هدایت کافر هم، امکان خواب صادق را قرار داده است. نکته دیگر این است که وقتی معبرّین نتوانستند، «وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ» (یوسف/۴۴) ما نمیتوانیم خوابهایی که پریشان هستند را تعبیر کنیم. این نکته خوبی است که متخصصین و معلمین یاد بگیرند که نمیدانم از اینها قبیح نیست. «لا ادری من العالم نصف العلم» اگر عالم میگفت: نمیدانم، خود این نصف علم است. ما عادت کنیم در تخصصهایی که داریم ممکن است من در همین رشته تخصصیام دیگری باشد در اجزای دیگر از این رشته بنده تخصص بالاتری پیدا کرده باشد و در یک مسألهای تحقیق خاص کرده باشد. لذا من ابا نکنم که در این مسأله اگر یک جا گیر کردم بگویم از او بپرسید یا خودم تماس بگیرم و بگویم: من پرسیدم این را گفتند.
شریعتی: حاج آقای قرائتی مکرر این نکته علامه طباطبایی را میفرمودند که وقتی از ایشان سؤالی کرده بودند، گفته بودند: نمیدانم!
حجت الاسلام عابدینی: اینکه یاد بگیریم و باید در فرهنگ مردم ما جا بیافتد. به بعضی از دوستان و متخصصین این را عرض میکردم گفت: اگر ما بگوییم مردم فکر میکنند ما بی سواد هستیم. لذا مجبور هستیم نگوییم. اول ما باید اقدام کنیم و مردم هم یاد میگیرند. باید این فرهنگ سازی شود و مردم بفهمند که وقتی نزد عالمی میروند و میگوید: من این را نمیدانم، این خیلی بزرگی است که این عالم بگویند: من نمیدانم. یک موقع کسی جاهل است و میگوید: من نمیدانم. نمیدانم از جاهل بعید نیست. اما عالم وقتی نمیداند تعبیر روایت این است که «لا ادری من العالم نصف العلم» این باعث میشود دیگران به غلط نیافتند. ولی برای اینکه از تنگ و تا نیافتم تشخیصم را گفتم، حالا یا فتوای فقهی، حکم فقهی، عقیدتی است یا مسأله اخلاقی است یا یک پزشکی است، تشخیصش را بگوید. یا یک مهندس است میخواهد تشخیصش را در مسأله بگوید. غیر از اینکه من اینجا مبتلا شدم به بیان غلطی، مردم را هم به غلط انداختم و باید پاسخگو باشم. «وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ» نکته مهمی است که قرآن اینجا زیبا ذکر کرده است.
یکی از مسائل دیگری که جالب است، تعبیر این است که وقتی اینها سؤال میکنند مثل همین ساقی که وقتی در زندان بود، وقتی برای یوسف خوابش را نقل میکند، میگوید: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۳۶) اینجا هم وقتی میخواهد سؤال کند، اول میگوید: «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ»(یوسف/۴۶) نشان میدهد آدم وقتی میخواهد جایی برود سؤال کند خوب است یک صفت کمالی از آن شخص را بگوید. این دو اثر دارد. یکی اینکه خود این رابطه ایجاد میکند. دوم این است که آن کسی که میشنود، میفهمد فهم و معرفت این از این مسائل و شخص در چه مرتبهای است. یعنی بداند در چه حدی جواب بدهد. اینها غیر از چاپلوسی است و این چاپلوسی نیست. این ایجاد رابطه است که بداند جهتی که این را کشانده چه جهتی بوده است تا بداند از همان جهت بهترین جواب را بدهد. یعنی آن صداقت را میبیند که سبب ارتباط شده و از همان وجه دوباره بر این وارد شود. این خودش یک فرهنگ خوبی است که آدم میتواند در ارتباطات به کار بگیرد. این نکتهای است که قرآن کریم در اینجا با توجه ذکر میکنند.
نکته مهم دیگر این است که «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ» گفتیم این یک زمان منظورش بود. بعد از مدتی که ساقی یادش رفته بود، به یاد آورد. لفظ أُمَّه را برای این مقدار از سال به کار برده است. بعد از مدت زمانی یادش افتاد، تعبیر کردند که این هفت سالی که یادش رفته بود، «أُمَّه» در اینجا به معنای این است که این هفت سال مثل یک نسل گذشته است. چنانچه اگر یادتان باشد در نظام تربیتی کودکان و نوجوان و جوان داریم که هفت سال اول، هفت سال دوم، هفت سال سوم. در یکجا امیر است، در یکجا عبد است و در یک جا وزیر است. این تقسیم نشان میدهد هر کدام از اینها یک دوره و یک نسل است که یک نوع فرهنگسازی در هفت سال محقق میشود. این هفت سالی که یوسف در زندان بود و هفت سالی که او فراموش کرد. یک دوره گذشته است. لذا میتوانیم از این آیه استفاده کنیم و نظایر این آیه که شاید تقسیم نسلها چه برای فرهنگ سازی، چه برای اینکه بخواهند یک عادتی را تثبیت کنند، این دورههای هفت ساله دورههای مهمی است. این تقسیم، تقسیم دقیقی است که ترکیب یک نسل را میتواند با برنامهریزی دقیق برای نظام تربیتی چه در خانواده، چه در کشور برای اینها برنامهریزی کرد و مثل یک مدل کار کرد که دورههای هفت ساله میتواند نتیجه بخش باشد. در اینجا خوشههای هفتگانه، هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر، هفت سال قحطی و هفت سال راحت، هفت دور طواف، در صفا و مروه هفت بار، تمام اینها نکته دارد و یک تناسبی بین نظام تشریع و تکوین برقرار است که اگر توجه به اینها شود میتواند در برنامهریزیهای تربیتی ما تأثیر داشته باشد.
در محضر آیه ۴۷ هستیم، ساقی خواب را نزد یوسف تعریف کرد و حالا یوسف (علیهالسلام) میخواهد خواب را در زندان تعبیر کند. «قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْکُلُونَ» (یوسف/۴۷) این خواب شما که گفتید: هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را خوردند و هفت خوشه گندم خشک، هفت خوشه سبز را، تعبیر این است که از حالا شما هفت سال حتماً باید بکارید و زراعت کنید. «دأباً» یا معنای مستمراً مثل سابق را میدهد، میگویند: «دأب» فلانی این است یعنی عادتش، یا «دأباً» به معنای رنج و زحمت است. یعنی با یک شدت بیشتری کار کنید. چون قبلاً برای یک سال میکاشتید. الآن میخواهید هر یک سالی که میکارید برای دو سال استفاده کنید. چون هفت سال کاشتن و برداشتن است. این هفت سال میخواهید هم بکارید و هم بخورید، هم هر سال برای سالهای قحطی ذخیره کنند پس باید بیش از سابق کار کنند. وگرنه اگر عادی باشد به اندازه سرانه مصرف همان سال است. اگر عادی هم کاشتند میتوانند با کمتر خوردن ذخیره سازی کنند. پس دو کار میشود کرد: یکی در کاشتن و زحمت بیشتر کار کرد و یکی در خوردن کمتر خورد تا دوره بگذرد. این آیه با وضعیت امروز ما خیلی سازگار است. دشمن فکر میکند با تحریمها و ایجاد سختی، میتواند عزم ملت ما را ضعیف کند. این خواب و خیالی بیش نیست. منتهی یک اقداماتی را از مردم و مسئولین میطلبد.
«تزرَعُونَ» خودش نکته دارد که در سوره واقعه میفرماید: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۴) شما کارتان پاشیدن گندم و دانه است اما اینکه این میروید کار ماست. خدا میفرماید: زراعت کار ماست یعنی خدا میرویاند. شما حداکثر کارتان این است که زمین را شخم بزنید، گندم بپاشید و آب بدهید اما روییدن کار شما نیست. اگر انسان در روییدن این را ببیند، هرچیزی که روییده نگاه کند، ببیند این فعل مستقیم خداست، ما زارع هستیم، یعنی آن عمل را مستقیم به خدا نسبت بدهد صحیح است. این نگاه توحیدی را قوی میکند.
«تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ» هفت سال میکارید «دَأَباً» با زحمت بیشتر، «فَما حَصَدْتُمْ» آنچه میچینید، «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» از آن خوشهها در نیاورید. رها کنید در خوشهها بماند. چون معمولاً کاه را از دانه جدا میکنند و دانه را نگه میدارند. کاهها هم برای مصارف دام به کار گرفته میشود. اما میگوید: بگذارید دانهها در همان خوشهها بماند. «إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْکُلُونَ» مگر اینکه هر سال که این کار را میکنید، مقداری که مصرف دارید را از خوشه دربیاورید.
«ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ» (یوسف/۴۸) «سَبْعٌ شِدادٌ» هفت سال سخت در پیش دارید. «شِداد» هم معنای شدید میدهد، هم معنای حمله میدهد. «سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ» این هفت سال مثل یک حیوان درنده به هفت سال راحت حمله میکند. اگر حمله کرد شما از سالهای قبل ذخیره داشته باشید، این به جای اینکه شما را بخورد، ذخایر را میخورد. به شما آسیبی نمیرسد. اگر شما تدبیر کردی و قحطی آمد، اگر ذخیره سازی باشد، شما با مدیریت ذخیرهها قحطی را کنترل میکنید. اما اگر ذخیره سازی نشده باشد بلای جان میشود و قطحی باعث میشود از بین بروید!
«لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ» حواستان باشد در هفت سال دوم همه ذخیره را نخورید. چرا؟ «تُحصِنون» یعنی باید قسمتی را در یک قلعه حفظ کنید. چرا؟ چون سال بعد از این هفت سال قحطی باید بکارید. اگر سرمایه نداشته باشد برای سال هشتم باید گندم داشته باشید و گرنه گندم نداشته باشید دیگر نمیتوانید زراعت کنید. پس باید غیر از تأمین هفت سال، یک سال دیگر هم که سال هشتم است ذخیره برای کاشتن کنید. این چه برنامهریزی خوبی است.
«ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ» (یوسف/۴۹) هفت سال اول راحت، هفت سال دوم قحطی، سال پانزدهم «فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ» در آنجا مردم ممکن است از «غَوَثَ» باشد یا «غَیَثَ» هردو ریشه امکان پذیر است. اگر از غَوَثَ باشد به معنای نصرت است. یعنی خدا نصرت میکند. اگر از «غَیَثَ» باشد به معنای باران آمدن است یا گفتند که نبات میروید. مردم در آن سال یا از جانب خدا نصرت میشوند یا اینکه باران میآید و زندگی از سختی خارج میشود. «وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ» اینقدر باران میآید که کشتزارها و دامهای شما قابل دوشیده شدن میشوند. آب باعث حیات میشود. تا اینجا تعبیر خواب عزیز مصر بود. بیان خوابی که میکند مُعبّر فقط میتواند خواب را تفسیر کند با جملات اخباری، اما اینجا خیلی زیباست که یوسف (علیهالسلام) جملات اخباری به کار میبرد اما «فَذَرُوهُ» امر میکند. یعنی دارد انشاء و امر میکند و دستور میدهد.
یوسف در زندان است و این خواب پادشاه است. میگوید: اگر میخواهید باید طبق این برنامه عمل کنید. این خواب دیدن فقط خواب دیدن یک واقعه نیست که تفسیر شود بلکه خواب دیدن یک برنامه است. از بس این خواب مکرر بود و هم تفسیری که یوسف (علیهالسلام) از آن درآورد اینقدر واضح و اینقدر آشکار بود، به سرعت وقتی این را شنیدند، الآن به ما بگویند: ممکن است شما هفت سال بعد دچار سختیهایی از جهت بارندگی شوید. آن هم یک نفر در زندان بگوید، چه کسی اعتنا میکند؟ تا آن هفت سال بعد که مشکلی برایش پیش نیاید. کسی اعتنا نمیکند. هفت سال راحت بگذرانند به امید اینکه هفت سال بعد احتمالاً سخت باشد. اما اینقدر این زیبا تفسیر شد که اینها یقین کردند این درست است. برایشان واضح شد و جای احتمال نماند.
خود نَفَس یوسف (علیهالسلام) که نفس قدسی است در تثبیت این تأثیر داشت. از وقتی به ما گفتند: آمریکا از فلان وقت تحریمهایش را تشدید میکند، نه مردم ما اعتنا کردند که الگوی مصرف را تغییر بدهند و نه مسئولین ما در برنامهریزیشان کاری کردند. با اینکه آنها جدی میگفتند اما مردم و مسئولین جدی نگرفتند. یوسف (علیهالسلام) یک برنامه پانزده ساله را از خواب درمیآورد. بعضی خواستند بگویند: بعضی از این نکات و دستورالعمل را به وحی گفته است. نه! این از خود خواب است.
مثلاً وقتی میگوید: هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله میکنند، این حمله گاو در لسان اساطیر قدیم همیشه علامت سال بوده است و گاو چاق علامت فراوانی بوده است. گاو لاغر علامت نبود و سختی بوده است لذا مطابق تمام چیزهایی است که آنها میدانستند. هفت گاو لاغر یعنی هفت سال سخت به دنبال هفت سال راحت میآید که این دیدن خواب دارد دستورالعمل ایجاد میکند. فقط این نیست که بگویی: هفت سال قحطی میآید پشت سر هفت سال راحتی. اینطور تفسیر نکرد! میفرماید: باید هفت سال زراعت کنید و قلیلی از این را بخورید. یک موقع هست یک فرد عادی خواب میبیند و خواب او در زندگی خودش سرایت دارد چون قدرتی ندارد این را سرایت به دیگری بدهد.
اما اینجا یک دستورالعمل برنامهریزی طراحی پانزده ساله از درونش درمیآید. پانزده سالی که چند مدل برنامه درونش است. هفت سال راحت است، هفت سال سخت است. یک سال بعد از سختی است. مدیربت کردن این پانزده سال خیلی سخت است. با آنکه با یوسف میانهی خوبی نداشتند اما وقتی چنین جریانی مطرح میشود مردم یک تکلیفی دارند و حاکمیت یک تکالیفی دارد. در وقتهای سختی و شدت حتماً حاکمیت باید دخالت جدی داشته باشد و از این آیه استفاده شود. چون یوسف خطاب میکند به دستگاه حاکمیت که باید این برنامه را اجرایی کنی. مردم نمیتوانند سیلو سازی داشته باشند تا ذخیره سازیشان بماند. مردم نمیتوانند طوری نگهداری کنند که کسی نیاید این را از بین ببرد. ذخیره سازی برای چهارده سال است.
تعبیری که در این آیه هست «قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» این نظام حاکمیت و آمریت است که باید یک جور انجام داد و قانون گذاشت. لذا دستورالعمل دادند که هرکسی گندم کاشت و آورد گندم اضافی را تحویل داد، در هفت سال دوم که قحطی است ما به او میدهیم و نگه میداریم. نگهداری و انبار با ما و کشت با شما، به مقداری که بیاورید ما به شما تحویل میدهیم تا کسی دچار قحطی نشود. اگر کسی نیاورد به او تحویل نمیدهیم و مجبور است بخرد. این باید با زور و جبر همراه باشد. چون اگر کاشتند و باور نکردند، ممکن است بعضی از مردم باور نکنند یا شایعاتی که باعث میشد باور نکنند و همین باعث میشد مردم از دست بدهند و ذخیره کم شود. وقتی ذخیره کم شد به بقیه هم فکر نکنند. قطعاً کسی که دارد میمیرد حمله میکند که بگیرد. پس حاکمیت باید با دخالت و قدرت در مواقع سختی طراحی و قدرت داشته باشد. اگر یک موقع افراط در برنامهریزی و دخالت دولت در جایی شود یا تفریط در دخالت شود، هردو مضر است.
پس باید فرهنگ مردم اصلاح شود و مردم باور کنند و گفته شود که مردم چنین چیزی در پیش است. اگر در جریانات اخیر درست با مردم گفتگو میشد که این احتمالات هست و برنامهریزی دولت این است و این راهکار است و شما باید چنین کنید، وضعیت درست میشد! وقتی مردم یکباره با چنین شرایطی مواجه میشوند، با شایعه پراکنی و دستگاه رسانه که حضرت آقا فرمودند: اینبار جنگ روانی بود، بلافاصله با کمبودها مردم میترسند و ممکن است کاری کنند که بعد پشیمان شوند. اما اگر با مردم گفتگو میشد که این مشکل قابل رفع است، باید رعایت کنند. چون در واردات فلان کالا مشکل داریم و یا ممکن است بخشی از این محصول وارد شود و این واردات ممکن است اختلالی درونش باشد، مثلاً مصرفمان را در این کالا پنجاه درصد کنیم. سخت میشود ولی میگذرد. این سختی باعث شد که به راحتی بتوانند چهارده سال را طی کنند. پس اگر با مردم درست گفتگو شود، آنوقت مردم خودشان کنترل کننده میشوند و لزومی ندارد نقش نظارتی دولت خیلی شدید شود. مردم اگر ببینند کسی زیاد میخرد همانجا تذکر میدهند. چون یک فرهنگ شده و مردم ناظر هستند. چقدر این نکتهها زیباست و ما باید این چنین از قرآن برنامه بگیریم و قرآن کتاب زندگی است و در راحت و سختی برای ما دستورالعمل دارد.
یک برنامه پانزده ساله دقیق که مصرف باید چگونه باشد. چقدر باشد، چقدر محصول داریم. چطور نگهداری شود. همین برنامهریزی برای نگهداری یک برنامه مهمی است. تعبیر«فی سُنبله» نگهداری در خوشهها، وقتی در خوشه نگه میداری، وقتی هر سال از خوشه درمیآورید، آنوقت کاه هم به درد دامها میخورد. پس هم انسان حفظ شده و هم دامی که باعث حفظ انسان است. این چقدر زیباست. کاه به تنهایی از بین میرود اما با این روش هم گندم حفظ شده و هم کاهها.
پس جریان یوسف (علیهالسلام) یک معبر خواب نبود، یک برنامهریز و طراح است که چند علم را با هم به کار گرفته است. علم کشاورزی را به کار گرفته است، در علم کشاورزی تخصص نگهداری دانههای گندم را میگوید. نوع کاشت و مصرف را بیان میکند. برنامهریزی کنی چقدر مصرف شود تا این کشش تمام چهارده سال و حتی سال پانزدهم برای کاشت باشد. برای کاشت سال پانزدهم هم برنامهریزی داشته است. برای چه یوسف را در زندان انداختند؟ برای یک امر موهومی که واقعی نبوده است. میتوانست بگوید: به من چه! شما مرا در زندان انداختید، هرچه بکشید حق شماست!! یعنی حتی فشاری که بیخود بر او وارد شد و بیخود صدمه دید، باعث نشد کنار بکشد. یوسف اهل مصر نیست. نمیگوید: کشور شما به من ربطی ندارد. اینجا یوسف عبد است و دوازده سال است در قرآن است. اینجا او را به عنوان عبد فروختند. چه شرح صدری داشت، دلسوزانه و با تمام وجود طراحی میکند با مدیریت عظیم. گاهی یک خراشی به ما میرسد کنار میکشیم و میگوییم: ما کار نداریم.
این جریان وقتی پیش میآید و به حاکم میرسد، حاکم میل پیدا میکند. جریان خواب یوسف که ابتدا دیده بود که «رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبا» (یوسف/۴) لازمهاش این بود که به این حاکمیت برسد. بعد جریان خوابی که حاکم دیده بود، این خواب باعث شد در زمان خاص که برهه ویژه میشود چند اثر این خواب پادشاه داشته باشد که فعل الهی است و وقتی یوسف تضرع کرد و اجازه داده شد دعای فرج بخواند، همان وقت این پادشاه خواب دید. ما نمیدانیم خداوند در عالم چطور سلسلهی علل را ایجاد میکند و به هم مرتبط هستند. ما همه اینها را اتفاق میبینیم که اتفاقاً این پادشاه خواب دید. اتفاقاً ساقی آنجا بود. اصلاً اینطور نیست. نظام الهی علیت محض است و حساب محض است و کاملاً مدیریت شده است. خدای سبحان در همه افعال ما نقشه دارد.
کارفرمای جهان در کار ماست *** فکر ما در کار ما آزار ماست
گاهی ما میخواهیم نقشهها را خراب کنیم ولی نقش الهیه در کار است و خیلی زیباست. با این خوابی که حاکم دید، چقدر کار از این خواب میآید. یک مدیریت اساسی نسبت به حفظ جمعیت زیادی که آن زمان جزء کشورهای بزرگ و مهم آن دوره بودند. مصر جزء یکی از حاکمیتهای مهم بوده است. یکی از تمدنهای همیشگی بوده است. این حفظ میشود چون هفت سال قحطی یک سال نیست، دو سال نیست. در آن هفت سال قحطی دیگر گیاهی نرویید. هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را خوردند. اما وقتی هفت خوشه گندم را میگوید، نگفت: حمله میکنند و حتی هفت را هم نام نبرد. گفت: «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ» (یوسف/۴۳) برای گاوها گفت: هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را خوردند. اما اینجا میگوید: هفت خوشه سبز «وَ أُخَرَ یابِساتٍ» دیگر هفت نمیگوید. این خود یک حکمت عظیم دارد. اینکه در دوران قحطی خوشهای عمل نمیآید و همان هفت خوشه سبز را باید خشک کرد. همین را باید نگه داشت و حفظ کرد. اینکه وقتی ساقی آمد و دوباره خواب را قرآن تکرار کرد و اشاره به خواب نکرد و همه را تکرار کرد، چون تمام الفاظ در تعبیرش دخالت دارد.
پس یکی این بود که نجات کشوری را در پی داشت. دومین نکته این بود که شاه با خوابی که دیده بود و اضطراب پیدا کرده بود به آرامش رسید. سومین نکته این بود که خواب باعث شد به یوسف (علیهالسلام) توجه شود و هم از زندان آزاد شود و هم تهمت از او رفع شود و کاملاً مجرمین معلوم شوند. از همه بالاتر مردم دیدند با جریانی که پیش آمد یوسف منجی آنها شد و این منجی شدن یوسف باعث شد دلها به سوی دین یوسف و توحید گرایش پیدا کند. محبوب شدن دین یوسف بخاطر دین خدا بود. همچنان که شهید شدن امام حسین بخاطر دین خداست، محبوب شدن یوسف بخاطر دین خداست وگرنه فی نفسه محبوبیت یوسف فایده نداشت. اینها فانی در خدا هستند و فقط میخواهند خدا را نشان بدهند.
تا میآید از یوسف سؤال کند، یوسف نمیگوید: در این هفت سال کجا بودی؟ اصلاً از سابق نپرسید. نکته دیگر اینکه نمیگوید: این خوابی که دید یا این قحطی که میآید مربوط به فعل خودتان است پس خودتان هم جزایش را بچشید. در نظامی که میخواهد مدیریت شود، امر مهم این است که دعواها کنار برود و چطور این مشکل را حل کنیم. اگر یک سال را از دست بدهیم، به یکسال قحطی و فشار بیشتر مبتلا میشویم. گاهی ممکن است بعضی حواشی در جای خود لازم باشد اما در وقتی که بحران و سختی و فشار است، وقت آنها نیست. لذا باید اینجا به مدیریت و طراحی پرداخت. این پادشاه به طرح کسی که در زندان است اعتنا کرد. با اینکه جزء معروفین نبود! ما نگوییم: ما چند تا اقتصاد دان داریم و همینها باید باشند. اقتصاد دانهای دیگر هم نگاه کنیم، شاید چیزی به ذهنشان برسد که وقتی بیان شود جوابگوتر باشد.
شریعتی: … این هفته قرار است از شهید اشرفی اصفهانی یاد کنیم. … دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: ان شاءالله خدای سبحان حضرت آیت الله اشرفی که از شهدای محراب هستند را مهمان اهلبیت بگرداند و شفاعت این بزرگواران را شامل همه امت ما قرار بدهد.
شریعتی: «السلام علی من الأجابه تحت قبه»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۷/۲۱
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






