سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۳؛ ابلاغ حکم الهی
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۶سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۳؛ ابلاغ حکم الهی

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۳؛ ابلاغ حکم الهی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، عزاداری شما قبول باشد، سالروز شهادت زین العابدین(ع) را تسلیت میگویم. امام سجاد که هرچقدر از نازنینی حضرت بگوییم، کم گفتیم. … حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید. ایام را تسلیت میگویم.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم.
عشق را افسانه کردی یا حسین *** عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بی همتای خویش *** همتی مردانه کردی یا حسین
ایام را تسلیت میگوییم و امیدواریم خدای سبحان عزاداریهای همه مؤمنین را قبول کرده باشد و رحمت خودش را به واسطه این عزاداریها و توسلات بیش از پیش بر شیعیان، مؤمنان و مسلمانان نازل کند.
شریعتی: انشاءالله زیارت اربعین امام حسین نصیب همه ما شود. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت نهضت عاشورا در جمله و زمرهی یاران امام زمان(عج) باشیم و جزء اولین کسانی باشیم که از همه بدیها جدا شدیم و پیوستیم به اصل و فطرت خوبیها که امام حسین(ع) و امام زمان(عج) هست و واقعاً زندگی ما یک زندگی مهدوی بشود با استمداد از اشک و آهی که در مجالس امام حسین(ع) داشتیم.
امام سجاد و مظلومیت امام حسین علیهماالسلام
شریعتی: از امام سجاد(ع) بشنویم و بعد وارد قصه حضرت یوسف(ع) شویم.
حجت الاسلام عابدینی: دو سه نکته در رابطه با امام سجاد(ع) بگویم فقط از باب تبرک که یاد نورانی حضرت در دلهای ما باعث توسل و ارتباط بیشتر شود را عرض کنیم. امام سجاد(ع) در حدود سی و چند سالی که دوران امامتشان بود، دورانی بود که جریان نهضت عاشورا را تثبیت کرد. لذا مبدأ روضهها و اشک و آه و جلسات سوز و گداز را امام سجاد(ع) در دوران امامتشان بعد از جریان عاشورا پایه گذاری کردند. این جلسات را منحصر به جلسات در خانهها نکردند. هر جایی ایشان میرسید، آب خنک اگر کسی میخورد، ذبحی صورت میگرفت، ایشان سوز و گداز و آه و ناله میکردند و یاد کربلا را زنده میکردند تا تثبیت شود و مظلومیت پدر را فریاد میکردند و در صدد این بودند که این جریان را منحرف کنند. اما حضرت با این کارشان کاملاً حیله آنها را از بین بردند و تثبیت کردند.
لذا بعد از جریان عاشورا حاکمیت بر این قرار گرفت، برای اینکه جریان عاشورا به سرعت مغلوبه شد و معلوم شد مظلومیت امام حسین(ع) هست، برای اینکه در زادگاه امام سجاد و مدینه که هاشمیون بودند خیلی جلوه نکند، هنرپیشهها و خوانندگانی که آن زمان جزء وابستگان به دستگاه بودند و اهل لهو و لعب بودند به مدینه گسیل کردند. به طوری که با بودجههای حاکمیتی تسهیل میکردند قیمت ارزان باشد که هرکسی بتواند دعوت کند. امام سجاد(ع) در همین دوره که میخواستند با این کار ارادهها و عزمها از دست برود و این سوز و گداز جدی گرفته نشود، مکتب دعا را پایه گذاری کردند در کنار سوز و گدازی که در کوچه و خیابان داشتند و هر گوسفندی را میخواستند ذبح کنند حضرت میآمدند میفرمودند: به این آب دادید؟ پدر مرا تشنه شهید کردند و آه و سوز و گداز به طوری که مردم دائماً تحت تأثیر بودند و حضرت یادآور میشد نکند یکوقت این را فراموش کنند.
یکی از هاشمیون که قدری میانهاش با حضرت به هم خورده بود و از اولاد امام حسن(ع) بود، در خانه امام سجاد(ع) میآید و آنجا شروع به تندی کردن میکند. حضرت گوش میکنند و وقتی آن شخص برمیگردد، حضرت به یارانش میگوید: راه بیافتید برویم جواب او را بدهیم. حضرت در راه «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین» (آلعمران/۱۳۴) را میخواندند. وقتی رسیدند بلند صدا زدند بگویید: علی بن الحسین آمده و با تو کار دارد. آن طرف هم چون آمده بود و تندی کرده بود فکر کرد حضرت آمده جوابش را بدهد. حضرت فرمودند: برادرم، اگر آن چیزی که تو در مورد من گفتی راست باشد، از خدا طلب استغفار میکنم. اگر آن چیزهایی که گفتی راست نباشد و در من نباشد، از خدا برای تو طلب آمرزش میکنم. دارد که شخص شکسته شد! آن مرد آمد پیشانی حضرت را بوسید و بیان کرد «قالَ بلی قلتُ فیک ما لیس فیکَ» اینهایی که من گفتم هیچ کدام در شما نبود. اگر امام ما اینطور برای ما الگوسازی میکند، در آخر آن شخص فرمود: من به تمام حرفهایی که نسبت به شما زدم سزاوارتر بودم.
امام سجاد(ع) وارث جریان کربلا هستند. ایامی است که هنوز یاد این مسأله در دلهای ما زنده هست. جزء اسرایی هستند که این روزها در مسیر کاروان اسرا به کوفه رسیدند و همه اینها را باید در دلمان داشته باشیم و بدانیم چه وقایعی بر اینها رسید و دین را برای اینها حفظ کردند. «کان علی بن الحسین (ع) اذا توضأ اصفر لَونه» رنگش میپرید وقتی وضو میگرفت. خانواده ایشان میگفتند: این حالت چیست؟ فرمود: آیا میدانید برای چه کسی آماده میشویم؟ آیا میدانید برای چه کسی به نماز میایستیم؟ امام باقر(ع) فرمودند: آنچنان این عبادات شدید بود و اشک و آه داشت که پاهای او ورم میکرد و گاهی آه و ناله میکرد که مکتوبات پدرم را بیاورید. وقتی آنها را نگاه میکرد، میفرمود: چه کسی میتواند عبادات جدم امیرالمؤمنین را به جا آورد؟ هشام فرزند عبدالملک مروان برای حج آمده بود، هرچه کرد از درون جمعیت برود و حجر الاسود را لمس کند، مردم راه ندادند. طولی نگذشت که امام سجاد وارد مطاف شدند. همینطور که حضرت جلو میآمدند، جلوی حضرت مردم همه کنار میرفتند. بعد آنجا یک کسی که همراه هشام بود، گفت: این چه کسی است؟ هشام میشناخت اما نگفت این چه کسی است. فرزدق گفت: من میشناسم اگر شما نمیشناسید. همان شعر معروفی که خیلی زیباست، جلوی آن ظالم خواند.
«اگر تو نمیشناسی این زمین و آسمان او را میشناسند. او برای همه معروف است. او فرزند پیغمبر است.» در تعبیر آخر میفرماید: «الی مکارم هذا ینتهی الکرموا» تمام کرمها و کرامتها به این منتهی میشود. کرمی که در اوست منتهای همه کرمهاست. امام سجاد(ع) با همه تبلیغات منفی که علیه او بود، در بین مردم کاملاً جا داشت و محبوبیت داشت. این نگاه حاکمیتی که حضرات معصومین(ع) همیشه این را مورد نظر داشتند و حاکمیت از همینها میترسید. انشاءالله خداوند امام سجاد(ع) را شفیع همه ما قرار بدهد و علاقه و حبّ ما روز به روز نسبت به ایشان بیشتر باشد.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
شریعتی:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست *** که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
هرچقدر از امام سجاد بگوییم کم است، خوشحالیم که روزهای دوشنبه در محضر صحیفه سجادیه هستیم با بیان زیبای حاج آقای فرحزاد. اما قصه حضرت یوسف(ع) را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: به حضرت یوسف سلام میکنیم و از ایشان اذن میخواهیم که به نکاتی از زندگی حضرت ورود پیدا کنیم و مورد اسوه و الگوی خودمان قرار بدهیم. به آیه ۴۰ رسیدیم، «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف/۴۰) یکی از زیباترین آیاتی است که رابطه تمام زندگی اجتماعی و فردی انسانها را با خدا تبیین میکند. عبادت در فرهنگ قرآنی نشأت گرفته از اطاعت است، هر اطاعتی که بدون اذن الهی چون اطاعت فرع مالکیت است، یعنی اگر من جایی اطاعت میکنم باید نسبت به آن کسی که از او اطاعت میکنم یک مالکیتی باشد. تا این ولایت و مالکیت نباشد، اطاعت بی معناست. لذا در بین انسانها هیچ اطاعتی جعل نشده مگر خدای سبحان جعل کرده باشد. هیچکسی بر هیچکسی ولایت ندارد. این اصل اساسی اسلام است. هیچکسی بر دیگری حق حاکمیت ندارد، حق ولایت بر دیگری ندارد مگر اینکه خدای سبحان خواسته باشد. چون او مالک مطلق است. ولایت هم باید از جانب او باشد. اصل ولایت مربوط به خدای سبحان است چون مالکیت فقط مربوط به اوست و عبادت هم همان اطاعت است. عبادت اینطور نیست که انسان برود زانو بزند و اشک بریزد و احساس کند و تقاضا داشته باشد، نه، اگر کسی حرف کسی را گوش کند او را اطاعت کرده است. لذا تعبیر قرآن این است که «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان» (یس/۶۰) مگر من نگفتم شیطان را عبادت نکنید. شیطان را عبادت نکنید همان اطاعت شیطان است. همانجایی که انسان گول حرف شیطان را بخورد، اطاعت او عبادت اوست.
لذا در فرهنگ قرآنی عبادت همان اطاعت را هم شامل میشود. یعنی اطاعت هم جزء عبادت است. لذا اینجا که میفرماید: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ» هرچیزی را به غیر از خدا که «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» است را عبادت کنید، «إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ» این فقط چیزهایی است که شما نامگذاری کردید. هیچ واقعیت خارجی تحت آن نیست. یک موقع بت را میتراشند که مخلوق انسان است. چقدر مسخره است که انسان بتی را بتراشد و خودش آن را عبادت کند. مضحک بودن این خیلی آشکار است! تعبیر قرآن این است کسانی که هرچیزی غیر از خدا را عبادت کنید، مثل همین است که خودتان ساختید و تراشیدهاید و عبادت میکنید. «أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها» یک اسمهایی است که شما خودتان گذاشتید. اسمی که خدا بگذارد واقعیت است نه اسم گذاری شما! یعنی اگر شما گفتی این اله است، مثل تراشیدن بت است. چون واقعیتی تحت آن نیست. خودتان در وهمتان این را تراشیدهاید.
این «أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها» با این مقدمه که هر اطاعتی هم عبادت است، چقدر سعه پیدا میکند. این تعبیر مقام معظم رهبری نسبت به قوانینی که نظام بشری در سازمانهای مختلف آشپزی کردند و بعد تحویل دادند، شامل آن هم میشود که اگر اطاعت بخواهد نسبت به قوانین صورت بگیرد، قوانینی است که بشر جعل کرده نه خدا، ریشه الهی ندارد. به اینجا منتهی میشود که آخر عقل یک انسانی این را جعل کرده است و این از این عبور نمیکند. یک موقع هست انسانها براساس نظام الهی و تعالیم الهی این را درمیآورند، این منتسب به خداست. اما یک موقع هست براساس عقل خودشان که آخرش خودشان هستند، هر اطاعتی در این نظام و براساس این قوانین «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ» است. مگر اینکه به الهیت عالم برگردد که تعالیم انبیاء باشد و براساس آن شکل گرفته باشد.
اگر در روابط بینالمللی ناچار هستیم با اینها تعامل داشته باشیم، این تعامل یک موقع با نگاه قبول اینها صورت میگیرد، یک موقع با نگاه اینکه من در تعامل هستم، میدانم این «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ» وهم است، اما در تعامل ناچار هستم اینها را قدری به کار بگیرم. این دو تا باور است. باور کسی که وقتی میرود مقهور اینهاست، اینها برایش مقبول هستند. باور کسی که میگوید: اینها «أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها» است. وهم است، اما ما در ارتباطاتمان ناچار هستیم بعضی از قوانین را در ارتباطات بین المللی بپذیریم. نه اینکه هرجایی با اشتیاق دنبالش برویم. مجبور هستیم در ارتباطات یک مرزهایی را رعایت کنیم. آنجا مرزهایی است که جبر و اضطرار برای ما ایجاد میکند اما باورمان این است که اینها وهم است. چون فقط از عقل بشری نشأت گرفته است.
لذا نگاه کسی که میخواهد این را از ما بپذیرد یک موقع هست نگاه اشتیاق و شوق به این حرفهاست، مقهور این حرفهاست، اما یک کسی که نگاه الهی دارد، میداند فقط قانونگذار خدای سبحان است، حق اطاعت فقط مخصوص اوست، هیچ کسی حق ندارد قانونی بگذارد، مگر به اذن و اجازه او، چون اینها اجازه و اذن ندارند قطعاً برای من هیچ حجیتی ندارد و در دل من هیچ شوقی به این نباید باشد مگر جایی که مضطر باشم در این نظام بین المللی بعضی را بپذیرم، در همین حد که میدانم وهم است. لذا آقا فرمودند: شما بیایید همان قوانینی که احساس میکنید لازم است برای شفافیتهای مالی یا مباحث از این سنخ، مثل آموزش و پروش، ما مبتنی بر نگاه الهی معتقد هستیم دین خدای سبحان، دین خاتم جوابگوی همه نیازهای بشریت به نحو اَتم و اکمل است. اگر این باور در وجود مؤمن شکل بگیرد، قوانین دیگر را میبیند، میفهمد چقدر ناقص هستند. چقدر اینها حقیر هستند و نگاهشان به انسان در یک حد بشر و یک حد ساده مادی است. یک انسان را با تمام لایههای وجودی و ابدیت میبیند، نه در حد مادی عمر پنجاه ساله! لذا با این نگاه چقدر این آیه به ما جرأت و عزت میدهد. بدانید چه چیزی دست شما است. اینجا یوسف صدیق به اینها میگوید: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ» این فقط ساخته شما است. چیزی که خودتان ساختید کجا شایسته است که معبود شما شود و شما مطیع او شوید؟
«ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ» خدا نسبت به اینها هیچ برهان و سلطانی ارائه نداده است که سلطان یعنی چیزی که سلطه ایجاد میکند. برای شما نسبت به اینها هیچ حق سلطه قرار نداده است. چون چیزی سلطه آور است که برهان باشد و وقتی انسان میبیند، نشان بدهد باید از این تبعیت شود. این به واسطه یا وحی محقق میشود یا آنچه از وحی متخذ میشود ولی روشن است و به اذن الهی است. چون مالک مطلق است.
«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» هیچ حکمی نیست مگر برای خدا، اگر اینطور است که هرچه ساخته ماست فقط اسمی است، وهم است، برای او حقیقتی در خارج نیست. واقعیت و حقی ندارد، اگر اینطور است و خدا مالک است و حکم فقط مخصوص خداست. همین شعار را عدهای از این طرف سوء استفاده کردند. در مقابل علی(ع) وقتی خوارج فشار آوردند تا حضرت حکمیت را بپذیرد، وقتی حکمیت را پذیرفت و نتیجه برایش مترتب شد، اینها شعار دادند «لا حکم الا لله» همین آیه را خواندند که علی حق نداشته است. اگر خدای سبحان میخواهد حکم را ابلاغ کند، از چه طریقی ابلاغ میکند؟ از طریق انبیاء و رسول و اولیائش، لذا رسول وقتی فرستاده شده باید اطاعت شود به اذن الهی. خدای سبحان فرمود: باید اطاعت شوند. حکم نیست مگر اینکه خدا بفرماید یا جایی که خدای سبحان به انبیاء و رُسلش اذن داده است. لذا هیچکسی بر کسی حقی ندارد، مگر خدای سبحان که مالک علی الاطلاق است. خدای سبحان مالکیت خود و ظهور حکمش را از طریق انبیاء و اولیای خود اظهار کرده است.
یا میفرماید: آنجایی که بین شما مشاجره شد، باید پیغمبر برای شما حکم کند و در درون سینه شما هیچ شک و شبههای نباشد و تسلیم محض باشید. این چقدر به ما عزت میدهد که خدا در وجود ما حاکم باشد. و الا اگر حکم و اطاعت نسبت به ارباب متفرق شد این عبادت ارباب متفرق است و این تکاثر است. همان «رجلٌ متشاکسون» است که در حقیقت یعنی الههها و قانونگذارانی که هرکدام یک چیزی میگویند. چقدر یوسف(ع) توحید را از مرتبه اعتقاد تا مرتبه حکم و قانون و اخلاقش، همه را با زبان فصیح بیان میکند. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» حق ندارد کسی دیگری را عبادت کند مگر او را که عبادت خدا یعنی اطاعت خدا. خدا قانونگذار است. حتی آنجایی که برای ما زمینه به عنوان مباح هست. این اختیار دادن نه اینکه خدا حکم ندارد، حکم خداست که تو میتوانی این کار را بکنی. لذا هرچه در زندگی انسان ارتباط با خدا باشد و خدا در وجود انسان حاکم شود، انسان زودتر به کمال میرسد. چون اراده خودش را تحت اراده الهی میبرد، وقتی اراده خدا در وجود انسان حاکم شد، انسان از حد خودش جدا میشود. چون او دارد حاکم میشود.
لذا «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» چون هرکسی به غیر از خدا بخواهد حکم داشته باشد منیت اوست. حد اوست حاکم میشود. اگر از پیامبر و اهلبیت گرانقدر ایشان تبعیت میکنیم این هم حکم خداست، چون آنها حدی از خودشان ندارند، «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى» (نجم/۳و۴) اینها چیزی از خودشان نمیگویند چون آن وجود مخلص شده است. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ،إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» (صافات/۱۵۹و۱۶۰) هیچکسی حق ندارد خدا را وصف کند چون حد خودش در وصف است، مگر عباد مخلص. عباد مخلص چیزی از خودشان نمیگویند و این نطق الهی است که از زبان اینها جاری میشود. لذا هر حاکمیتی باید منتسب به خدا باشد. طاغوت یعنی هرکسی که حکم و ارادهاش منتسب به خدا نباشد. طاغوت این نیست که فقط یک ظالمی باشد. اگر کسی منتسب به خدا نباشد، اگر رجوع به طاغوت شود، در تصمیمگیری و ارادههایمان نکند خودمان طاغوت خودمان باشیم. حکممان را از خدا در وجودمان نگیریم، بلکه نفس ما حاکم باشد و از خودمان حکم را در بیاوریم. فکر نکنیم طاغوت فقط به یک حاکم ظالم بیرونی کشیده میشود. اولین طاغوت خود انسان است که حکمش مطابق اراده الهی نباشد. دنبال این نباشد که دائماً بفهمد اینجا حکم خدا چیست. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» (بقره/۲۵۶) هم طاغوت بیرون و هم طاغوت درون را شامل میشود. اگر کفر به طاغوت و ایمان به خدا ورزیدی هم در بیرون و هم در درون را شامل میشود. کفر به طاغوت یعنی هوا، یعنی خودم! کفر به این و ایمان بالله.
«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» دین قیم این است. دینی که قوام دارد. قیم چیزی است که روی پای خود استوار است. احتیاجی به تکیهگاه ندارد. دین خواندنی نیست، دین انجام دادنی است. نه نماز بخوانید، نماز را اقامه کنید. یا میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/۲۵) فرهنگ عدالت در مردم زنده شود نه تنها قسط محقق شود. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» قسط یعنی مردم عدالت پرور شوند. مردم قائم به قسط شوند، نه اینکه قسط ایجاد شود. اگر فرهنگ قسط در وجود مردم زنده شد دیگر کسی نمیتواند این را از بین ببرد. انبیاء آمدند فرهنگ اقامه قسط را احیاء کنند.
«ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» این دین است که در تمام صحنههای زندگی به پاست. دین در زندگی فردی و جمعی، در ارتباط و اقتصاد ما و فرهنگ ما هست. لذا این دین قیّم خیلی بیان دارد. بعد میفرماید: «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف/۴۰) مردم در دینداری به یک اقل از دین قانع میشوند. نمیدانند دین سرتاسر زندگی را فرا گرفته است و حق ندارند اطاعت خودشان را نه به نفسشان واگذار کنند و نه به دیگری واگذار کنند مگر به امر الهی! تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند خیلی زیباست، میفرمایند: مرتاضها و اهل ریاضت گاهی یک چله، دو چله، یک سال دو سال ریاضت میکشند و نتایجی میگیرند اما دینداری هر لحظه مردن است. چون هر لحظه مردن یعنی من ارادهام را میمیرانم تا اراده الهی در وجودم حاکم شود. خودم حد محدود من است اما اطلاق وجود من و افقی که به سمت آن حرکت میکنم، حقیقتی است که با این وجود محدود نمیشود مگر شکسته شود. من که شکسته شد، آن حقیقت در این وجود جانشین میشود. خدای سبحان خلف نسبت به این میشود، اگر این خودش را کنار گذاشت، خدا خلف و جانشین است. اگر خدا جانشین شد، همه چیز انسان الهی و حق و مطابق واقع عالم است.
لذا هر لحظه مردن تعبیر بسیار زیبایی است. مردن و زنده شدن است، مردن از خودش است و زنده شدن به خداست. این حکم عقل است که تو مطیع و مطلق باش. به جای اینکه مطیع ارباب متفرق باشی مطیع و مطلق باش. لذا این عقل به اوج خودش که میرسد این حکم عقل میشود و انسان کثرتها را رها میکند و تابع میشود نسبت به حقیقت مطلق که «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» نمیگوید اینها ایمان ندارند. اینکه دین قیم است و قوام دارد و همه شئون انسانها را شامل میشود، اینها کم هستند از بندگان ما که شکور باشند. شکور یعنی رسیدن به این رتبه! مرحوم علامه میفرماید: شکور کسی است که میفهمد این رتبه چقدر عظیم است و تابع این رتبه میشود. لذا مردم در بین راهها میمانیم. لذا هوای نفس در همه ما وجود دارد. «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/۱۰۶) با اینکه ایمان آوردند اما اکثر اهل ایمان مبتلا به شرک خفی هستند. شرک خفی یعنی تبعیت از نفس، تبعیت از الهههایی که خفی است. اینها «أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها» است. لذا این «أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها» تمام این مراتب از شرک جلی و آشکار و بت پرستیهای بیرونی را شامل میشود تا بت پرستی درونی که انسان خودش را آخر کار میداند. هرکدام از اینها مراتب شرک است.
در آیه بعد، بعد از اینکه نظام توحیدی را بیان کردند میفرماید: «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما» ای دو دوست هم زندانی من! این خوابی که شما برای من تعریف کردید که یکی شراب آماده میکرد و دیگری بر سرش طبقی بود که پرندهها میخوردند، «فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً» نمیگوید کدام یک از شما، اما معلوم است کدام تعبیر برای کیست. یعنی اگر انسان خواست خبر ناگواری را بدهد سعی کند سریع نگوید. «وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِه قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» (یوسف/۴۱) یکی از آنها گفت: من خواب ندیده بودم و همینطور نقل کردم. همان کسی که میخواست اعدام شود گفت. حضرت فرمود: اگر بر زبان انبیاء چیزی جاری میشود حکم خداست. باطل بر زبان انبیاء جاری نمیشود. نکته دیگر اینکه به ما گفتند: اخبار بد، خواب بد را سعی کنید بر زبان نیاورید. حتی فال بد نزنید. حتی خواب بد را فال خوب بزنید. به زبان نیاورید، حتی بدبین نباشید. فاز منفی نداشته باشید. اگر چیزی در ذهن شما آمد به زبان نیاورید. بعضی میگویند: ما بدشانس هستیم، همین حرف در تحقق پیدا کردن کاری تأثیر دارد. حواسمان باشد این حرفها را بر زبان نیاوریم.
شریعتی: … این هفته قرار است از مرحوم آ سید ابوالحسن اصفهانی یاد کنیم. آنهایی که نجف مشرف شدند، روبروی ایوان نجف مرقد این عالم بزرگوار هست. …
ساحت مستجاب سجاده بندگی را تو یاد ما دادی
دل ما شد اسیر چشمانت، دلمان را به آسمان دادی
چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به حضرت زین العابدین، امام سجاد (ع) هدیه کنیم و از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم. از مرحوم آ سید ابوالحسن اصفهانی بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: واقعاً با ذکر علمای بزرگوار و اولیای الهی خدای سبحان رحمتش را نازل میکند و روایت دارد با ذکر اینها رحمت حق نازل میشود. خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند، میفرمود: ما علماء خود را نمیتوانیم بشناسیم، چه برسد به ائمهمان را! چقدر نگاه بلند اینها و رفتار مورد تأیید امام زمان اینها در توسعه دین نقش داشته است و چقدر شرح صدر داشتند. چقدر دین با وجود چنین بزرگانی باعث افتخار مؤمنین میشده است. دنبال اقامه دین خدا بودند، خدا را در وجود خودشان و دیگران مستقر کنند.
نقل میکنند که بعد از جنگ جهانی دوم که بر آلمانها پیروز میشوند، سفیر انگلستان در عراق به نوری سعید نخست وزیر عراق اصرار میکند که میخواهم مرجع بزرگ شیعیان آ سید ابوالحسن را ببینم. اینها خیلی دنبال ارتباط و نفوذ بودند. ایشان به آ سید ابوالحسن پیام میدهند و بعد از اصرار زیاد آ سید ابوالحسن قبول میکند، منتهی به شرطی که در جلسه علنی باشد. نوری سعید و هیأت وزرا و سفیر قبول میکنند، مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی با عدهای از بازاریها در جلسه حاضر میشوند. سفیر انگلستان میگوید: ما نذر کرده بودیم که اگر بر آلمانها پیروز شدیم صد هزار دینار به شما بدهیم که هرطور صلاح میدانید خرج کنید. مرحوم آ سید ابوالحسن هم یه راحتی قبول میکند و چک را میگیرد و زیر تشک میگذارد، اطرافیان خیلی ناراحت میشوند که چرا ایشان پول را گرفت.
بعد ایشان میگویند: ما میدانیم در این جنگ مردم شما الآن خیلی در سختی هستند و فشار زیادی را تحمل میکنند و محرومان زیادی در کشور شما احتیاج به کمک دارند، ما این پول را از طرف خودمان به شما میدهیم که به آن محرومان کمک کنید. یک چک دیگر مطابق همین صد هزار دینار میدهند و میگویند: بیش از این اگر داشتیم کمک میکردیم اما شرایط اینجا را میدانید، این را از جانب ما اضافه کنید، انشاءالله این کمک ما برای محرومین شما باشد. سفیر خیلی حالش عوض میشود و بیرون میآید. نوری سعید دوباره داخل میشود و دست آقا را میبوسد و میگوید: وقتی سفیر بیرون آمد گفت: ما میخواستیم شیعیان را با مرجعشان بخریم، ایشان همه ما را با کاری که کرد، خرید. یک عده به آ سید ابوالحسن اعتراض میکنند این پولی که شما دادید، اینها کافر هستند. ما اینقدر مشکل داریم، محروم داریم! آ سید ابوالحسن فرمود: این پول باید صرف ترویج دین شود و من امروز از این راه بالاتر برای ترویج دین نمیدانستم.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان در تمام لحظات زندگی ما را مطیع خودش قرار بدهد، حکم خودش را در تمام صحنهها به ما نشان بدهد، اگر حکم خدا را در زندگی انجام دادیم، عزت مربوط به ما و اجتماع ما میشود. قوت و عزت در گرو تبعیت از خداست. سختیها و فشارها ما را با خدا درگیر نکند. شیطان دنبال این است که مشکلات را ایجاد کند تا مردم را به اصل خدا و دینداری، الحمدلله امسال با شکوهترین عزاداریها برگزار شد و این سختیها مردم را روی برگردان از الهیت عالم و امام حسین(ع) نکرده است.
شریعتی:
من کمتر از آنم که به پای تو بیافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پایت
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۶/۳۱
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






