سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۶؛ آغاز نبوت
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۴سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۶؛ آغاز نبوت

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۶؛ آغاز نبوت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سر و سامان من و بی سر و سامانی من *** حُسن کنعانی تو، مصر پریشانی من
روز و شب فکر تو یک لحظه رهایم نکند *** من به زندان تو أم یا که تو زندانی من
آن همه تیغ و ترنجی که به خون غلتیدند *** بین عشاق گواهند به حیرانی من
دیدهای یا که شنیدی که بت دیگر را *** میپرستیده بتی قدر مسلمانی من
زدهام چوب حراجی به دلم تا ببری *** ای گران جانی تو مایهی ارزانی من
خواب نادیده فقط قصد هلاکم داری *** کار تعبیر تو افتاده به قربانی من
زیر شمشیر غمت رقص کنان باید رفت *** ای کمر بسته در اندیشهی ویرانی من
میدَرم هرچه حجاب هست که شاید بشود *** زخم پیراهن تو، جامهی عریانی من
شریعتی: سلام میکنم به همه شما، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: خیلی خوشحالیم که اولین روز هفته با شما قصهی حضرت یوسف شروع میشود و نکات نابی که در سایهی آیات نورانی قرآن کریم قرار هست بشنویم. بحث ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، آیه ۳۶ سوره یوسف(ع) «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ» دوستانی که میخواهند آیات قرآن کریم را تطبیق بدهند، صفحه ۲۳۹، آیه ۳۶ سوره یوسف را برای ما شرح خواهند داد.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) عرض سلام داریم خدمت بقیه الله الاعظم، انشاءالله همه ما جزء سربازان حضرت باشیم و انشاءالله از ما و افعال ما راضی باشند طوری که مورد رضایت ایشان باشد. سختیهایی که مردم امروز تحمل میکنند و میگذرد برای همه سخت است و اینگونه نیست که ما ادراک نکنیم. ما هم در متن این زندگی هستیم، گاهی بعضی دوستان احساس میکنند اگر به بعضی گفتارها مشغول میشویم معلوم است که غافل از این مسائل هستیم. نه! هیچکسی نیست که با مردم زندگی کند و رفت و آمد و ارتباط داشته باشد، الا اینکه این سختیها برای او ملموس است، مثل خود مردم. منتهی علت خیلی از این مشکلات که ایجاد شده غیر از مسائلی که ممکن است به خارج از کشور برگردد که بعضی از آن هست، بیشتر مربوط به ساخته نبودن ما و حالتی است که ممکن است در ما شکل گرفته باشد و بلد نشدیم در مواقع بحران چطور از خود گذشتگی نشان بدهیم، حقوق خودمان را رعایت کنیم.
بیان این قصههای قرآنی با اینکه بسیاری از این در دوران سختی مسلمین نازل شده، چه در دوران مکه که پیغمبر اکرم سیزده سال در سختی کامل بودند، تحت محاصره اقتصادی بودند و چه دورانی که در مدینه بودند، ده سالی که در مدینه بودند سالی چند جنگ واقع شده بود، لذا فشار و سختی بسیار بود اما این سورهها را خدای سبحان برای همین مواقع نازل کرده و حل همین مسائل درونش است و اگر به اینها پرداخته میشود از باب یک بحث جدا نیست. از باب این است که حل این مسائل با رجوع به اینها امکان پذیر میشود، چنانچه در خود آینده قصه که چند آیه بعد است اصلاً یوسف (ع) وقتی از زندان با آن تعبیر خواب آزاد میشود، بحران اقتصادی و قحطی که در آن کشور آمده بود میخواست مدیریت اقتصادی کند و آنجا را حل میکند و مردم را از یک فشار عظیمی که جلوی رویشان قرار داشت، قبل از آمدن او، مدیریت میکند. یعنی این ناظر است به حل بسیاری از مسائل ما.
فکر نکنید این یک چیز جداست حتی قسمتهایی که مربوط به زلیخا و یوسف بود، اینطور نیست که بی ربط به حل مشکلات امروز ما باشد. خیلی از چنین مسائلی امروز محقق شده و میشود و جوانهای ما مبتلا هستند، روشی که بتوانند این را به طریق صحیح هدایت کنند و به طریق الهی حل کنند و عاقبت بخیری به دنبالش بیاید در همین است. عمده بحث ما در اینجا تطبیق این مسائل با بحث است. قصد ما نقل تاریخ نیست. قصد قرآن هم گفتن از تاریخ نیست، کار قرآن هدایتگری است. این مقدمه از باب پیامکهایی بود که به دست ما رسیده بود. از اینکه دوستان حساسیت دارند که طریق یک جامعه اسلامی به سمت کمال باشد، بی تفاوت نیستند این برای ما نعمت است. ما هم در حد توانمان قصد داریم در همین راستا حرکت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۳۶) این آیه در ادامه مباحثی است که یوسف وارد زندان شد و مباحث مختلفی که بیان شد. گفتیم: ورود یوسف با زندان همراه با واقعه دیگری شد. اینها اتفاق نیست و هرکدام از اینها که قرآن به خصوص این مسائل را به هم گره میزند و مرتبط میبیند، معلوم میشود در سرنوشت آینده یوسف که شخصیت اصلی این قصه است، نوع گره زدنهای قصههای فرعی نقش دارد. در زندگی ما هم همینطور است. ما یک شخصیت اصلی در زندگی داریم و یک وقایع فرعی که روزهای مختلف و مکانهای مختلف برای ما پیش میآید. این نقشهای فرعی همه برای پر رنگ کردن نقش اصلی است. یعنی نقش اصلی به واسطه نقش فرعی پررنگ میشود. نقش فرعی به تنهایی جلوهگری ندارد.
اینجا هم از مسائلی است که این رابطه «وَ دَخَلَ مَعَهُ» اتفاق نیست و قرآن هم به این تبیین میکند، سرنوشت این دو نفر با سرنوشت یوسف گرهای خورده و یک رابطهای پیدا میکند. ممکن این رابطه سالیانی طول بکشد تا آشکار شود اما رابطه است. پس اگر گاهی نقشهای فرعی در زندگی ما پیش میآید، فکر نکنیم اینها بی اثر است. هر یک نقشی که ایجاد میشود، چه اختیاری چه غیر اختیاری، دوستیها، ارتباطات، حوادث و کارها، اینها یا مربوط به همان دوره و تأثیر گذاری در همان دوره دارد و آشکار میشود یا طول میکشد و در برهه دیگر این نقش خودش را آشکار میکند. هیچ ارتباطی امکان پذیر نیست، مگر تأثیر و تأثر با هم دارند. اگر این باور را بکنیم، سعی میکنیم در نقشهای اختیاری و روابط اختیاری طوری انتخاب کنیم که اگر او در ما تأثیر میگذارد تأثیر مثبت باشد. اگر ما در او تأثیر میگذاریم تأثیر مثبت باشد. لذا اگر به ما گفتند سعی کنید دوستیهایتان را به جایی ببرید که آنها شما را به یاد خدا بیاندازد، چون این نه فقط امروز تأثیر گذار است در وجود من، بلکه گاهی تا ابدیت، تا عمر من در دنیا و بعد از آن هست، این تأثیر ادامه پیدا میکند. لذا اینها ساده نیست. اینکه به ما فرمودند: اگر روابط مختلفی دارید سعی کنید نشست و برخاستهای شما و ارتباطاتتان را با کسانی قرار بدهید که شما را به یاد خدا میاندازد. این در طولانی مدت روی وجود انسان اثر گذار است.
این دو نفر با یوسف ارتباط برقرار کردند. بعد از مدتی که اینها وارد زندان میشوند خواب را نقل میکنند. این دو نفر در تشکیلات حاکمیت بودند، یکی سرآشپز حاکم مصر بود و دیگری ساقی او بود. این دو دائماً با حاکم حشر و نشر داشتند، به دلیلی توطئهای صورت میگیرد که باعث میشود اینها دنبال نقش مسموم کردن یا کشتن این حاکم بربیایند و بعد یکی از اینها در وسط کار پشیمان میشود. در روزی که قرار میشود پادشاه را مسموم کنند، وقتی این شراب را برای پادشاه میآورد، به پادشاه میگوید: این را نخورید. این قصد کشتن شما را دارد. سرآشپز او را لو میدهد. حاکم میگوید: خودت بخور. او هم میخورد. چون پشیمان شد و این کار را نکرده بود. میگوید: شما او را امتحان کنید، غذایی که او پخته، وقتی امر میکند این غذا را بخور، نمیخورد. چون غذا مسموم بوده است. کینه سرآشپز باعث شد رسوا شود. این دو را به زندان انداختند، همزمان با یوسف اینها وارد زندان شدند. مدتی گذشت که این مدت را مختلف ذکر کردند. هرکدام از این دو نفر خوابی دیدند. چون دیده بودند در زندان یوسف هم از جهت وجودی آدم صالحی است، هم دیده بودند اهل عبادت و مناجات با خداست و این خود یک شخصیت ویژهای از عباد ایجاد میکرد. هم دیده بودند اهل خدمت به مردم است.
این نگاه سه گانه، یکی رابطهای که با خدایش داشت. یکی شخصیت خودش را که نگاه میکردند. یکی هم ارتباط او با دیگران، این سه نگاه و آثاری که از یوسف(ع) دیده بودند از جهت علمی که وقتی گفتگو میکرد و حرف میزد، مشکلات مردم را گوش می کرد، راهکار بیان میکرد، خیلی راهکارهای جذاب و جالبی است. نقل کردند که دیگران هم خوابهایی را میدیدند میآمدند نزد یوسف مطرح می کردند و یوسف تعبیر میکرد که این هم نقل شده در بین تفسیر، این چند وجه باعث شده بود، اینها وقتی خوابشان را برای یوسف میگویند، معمولاً افرادی که در دربار هستند افراد پیچیدهای هستند. افراد ساده ممکن است زود گول بخورند، باید افراد پیچیده و دقیقی باشند. لذا اینها به سادگی زیر بار اینکه باور کنند یوسف آدم خوبی است نرفته بودند. تعبیری که بعد از نقل کردن خوابشان به کار میبرند، میگویند: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» ما این خواب را برای تو گفتیم، چون تو را از محسنین دیدیم.
اینکه فرمودند: از محسنین هستی، با همه این شرایطی که از یوسف دیده بودند، مرحوم علامه طباطبایی بحثی دارند که به درد امروز ما میخورد. میفرمایند: مردم فطرتاً به سوی کسی که آدم صالحی باشد، آدمی باشد که اهل صدق است، اهل خدمت به دیگران هست. نمیخواهد خودش را مطرح کند، میل و علاقه دارند. علاقه فطری است. حتی در زندان مجرم هم اگر هستند، این فطرت نمرده است. لذا اگر میبیند یک کسی صالح است، میبیند از درون دوست دارد. این یک روشی است که انبیاء ما همه اینطور بودند. یعنی در زندگیشان وقتی پیغمبر اکرم را میبینیم، قبل از اینکه به نبوت مبعوث شود، همه مردم او را دوست داشتند به عنوان یک امین و دلسوز مردم، درست است بعد از اینکه به بعثت مبعوث شد، چون تعارض پیدا شد بین منافع عدهای با قبول نبوت او و دشمنی کردند با او، اما همینها هم قبل از اینکه ادعای نبوت کند، دوستش داشتند. چون زندگی او یک زندگی محسن بود. این دوست داشتن محسنین فطری است. نتیجه این است آنچه در زندگی مردم و تغییر زندگی مردم مؤثر است، در ارتباط با مردم باید رعایت شود اثرگذار است، رفتار ما با مردم است، به خصوص سردمداران و علما و کسانی که یک ارتباط هدایتی و تأثیر گذار میخواهند با مردم داشته باشند. مردم فطرتاً به آنها متمایل میشوند. اگر میبینیم مردم گاهی دور میشوند، نگاهشان نگاه سابق نیست، یا مانع در وجود مردم ایجاد شده به واسطه موانع و فشارها و سختیها، یا شایعه پراکنیهایی که ایجاد شده یا آن شخص از حالت صلاح خارج شده است که مردم به او علاقه مند نیستند. با این نگاه وقتی یوسف(ع) وارد زندان شد، عمل صالح خودش فی نفسه، خدمت به دیگران، باعث شد همه مردم و زندانیها به او علاقهمند شوند.
اگر من میبینم در بین مردم جاذبه ندارند دو علت ممکن است داشته باشد. یکی علت مربوط به من باشد که در این رابطه عمل صالح من مخلصاً لله نیست و خدوم برای مردم نیستند. یا نه، جو آنچنان تغییر کرده این فطرت را یک مقدار کدر کرده است. ممکن است کسی از صنف من یک کار خطایی بکند که مردم از او توقع ندارند و این در ذهن مردم باقی بماند. بقیه را که میبینند همین حکم را نسبت به این هم جاری کنند و این باعث شود این شخصی که این کار را کرده تقاص تمام محرومیتهایی که در ارتباطات دیگران هم ممکن است ایجاد شود و محروم شوند از استفادهایی که ممکن است اهل صلاح داشته باشند، او مقصر بوده که این بدبینی را ایجاد کرده است. لذا من که در این لباس قرار میگیرم، دارم میگویم من جای پای انبیاء میگذارم و من میخواهم تابع انبیاء و ائمه باشم، خیلی کار را سختتر میکند که مردم نگاهشان به من اینطور باشد که دلسوز و خیرخواه آنها هستم. چرا اینها رجوع کردند با اینکه اینها جزء تشکیلات حاکمیت بودند و به راحتی به کسی دل نمیسپردند با همه پیچیدگی که داشتند، غر از زندانیهای دیگر اینها هم به یوسف دل سپردند.
اینقدر یوسف در نظام وجودیاش صالح بود و نسبت به دیگران محبت داشت و خدوم بود که اینها هم اعتماد کردند. راز خودشان را نزد یوسف آوردند. کسی که محسن باشد، خود به خود مردم آن رازهای وجودیشان را نزد او بیان میکنند. این نکتهها مهم است. اینجا که میرسند بنا را بر اعتماد میگذارند. در جامعه اگر این نظام از دست برود، یعنی قشر مرجعی که مورد اعتماد مردم باید باشند، چه خودشان این را خراب کنند، چه به واسطه تبلیغات و شایعات این مسأله از بین برود، مردم در ارتباط اعتماد سازشان و آن رابطه آرامش بخششان این رابطه را از دست دادند و این اجتماع به آرامش نمیرسد. این اجتماع به حل مشکلاتش نمیرسد. این نگاه خیلی نگاه جالبی است که وظایف ما را خیلی سنگین میکند. هر کسی به هر نسبتی که یک مرجعیتی برای مردم و ارتباطی که مردم رجوع به او بکنند در جهتی داشته باشد، یک مسئول جمهوری اسلامی باشد، یک روحانی باشد، کسی باشد معتمد مردم در محل باشد، پدر یک خانواده نتواند آن شخصیت محسن بودنش را در خانواده نشان بدهد که بچه، همسر، فرزندان، فامیل، این اعتماد را پیدا نکنند، همه تلاطمهای اطراف به این برمیگردد که کوتاهی کرده است.
«إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» را مرحوم علامه خیلی زیبا بیان کردند که این نگاه یک نگاه فطری در رجوع است که مردم فطرتاً دنبال این هستند. این را خدا قرار داده است. از این طرف در فطرت اینها محسن بودن را قرار داده، از آن طرف در نظام وجودی تحقق محسن را امکان پذیر کرده است که اجابت این حاجت باشد. در هرکدام از اینها اختلال ایجاد شود، نظام فطری مختل شده است. لذا اینها یک بحث دارد که در جامعه امروزی ما، چه تدبیری کنیم که آن قشر مرجع که میتواند لایههای مختلف داشته باشد، چطور ایجاد کند. حتی اگر یک هنرپیشه یا ورزشکاری برای مردم حالت مرجعیت پیدا میکند، نگاه محسن بودن را نداشته باشد مردم را ضایع کرده و اعتماد مردم را خراب کرده است. اگر در واقعهای مردم به او اعتماد میکنند از همین نگاه فطری نشأت میگیرد.
«إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» ما تو را امین خود یافتیم. اصل این رابطه فطری است. در اجتماع این نعمت است. اگر اجتماعی محسن نداشته باشد، مورد اعتماد نداشته باشد، این اجتماع رو به ویرانی میرود. لذا محسن میتواند جامعه را به سمت نظم الهی سوق بدهد. «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» را خدا آورده، ما خوابمان را آمدیم پیش تو بگوییم چون تو را اینطور دیدیم. نظام تربیتی را بیان میکند که باید یک عده محسن باشند. باید دیگران فطرتاً به محسن اعتماد کنند. همه اینها در همین آیه شریفه درمیآید.
شریعتی: در این مقطع و برهه که حضرت یوسف وارد زندان شدند و این دو جوان وارد شدند، اینجا صحبتی از نبوت حضرت یوسف نیست؟
حجت الاسلام عابدینی: از همینجا بحث شروع میشود. نشان میدهد آغاز نبوت جرقههایش شروع شده است.تا اینجا یوسف(ع) به دنبال مردم میرفت تا هم به آنها خدمت کند و مشکلاتشان را حل کند. در این نگاهی که یوسف میرفت، آنجا بیانی از بحث نبوتش ندارد. نمیخواست خدمت بکند تا اینها را بخاطر این خدمت هدایت کند. یک موقع هست میخواهم یک کاری بکنم، میروم به مردم خدمت میکنم تا آن نتیجه را بگیرم. یعنی مقدمه برای آن هدف میشود. یک موقع هست دلسوزانه خدمت میکنم اما برای هدفم برنامهریزی جدا دارم، خدمتم را موکول به هدف نمیکنم که اگر بدانم کسی به آن هدف من در نمیآید به او خدمت نکنم. یوسف(ع) اینطور خدمت نکرد. اینها اهل ایمان و توحید به یوسف نبودند. هنوز دعوتی نکرده بود، آنها بت پرست بودند. اما یوسف بر آنها خدمت میکرد. وقتی این خدمت را انجام میداد نتیجه این خدمت خود به خود، در یک جایی من میبینم توانم محدود است و یک قسمتی از خدمت را میتوانم، به همه نمیتوانم خدمت کنم. البته اینجا انسان اولویت دارد، پدر و مادر اولی است، ارحام اولی است. مؤمنین اولی هستند. همسایگان اولی هستند تا این قشر گستردهتر شود. اما یک کسی یک جایی قرار گرفته نسبتش با بقیه مساوی است، چون نه کسی فامیلش است و نه پدر و مادرش است، لذا خدمت یوسف(ع) به همه اینها یکسان بود. حتی آنهایی که از او کناره میگرفتند را هم محبت میکرد.
از اینجا وقتی اینطور میشود بعد میبینی یواش یواش مردم سراغ او میآیند. وقتی مردم سراغ او آمدند نوبت تبلیغ و بیان کارش میرسد. این نگاه که اگر خدمتی میکنیم به دنبال این نباشیم که اگر اهداف من پیاده میشود، خدمت کنم. این بحث مهمی است که اگر بدانم این شخص در اهداف من نمیگنجد، از اول اصلاً خدمتی نکنم. به خصوص در حاکمیت، مسئولین و حاکمان نظام نگاهشان باید این باشد که برای همه مردم خدمت کنند. اگر درست خدمت کنند، خدمت کردن صحیح باعث میشود مردمی هم که دینشان با او متفاوت است، احساس کنند این نگاه او باعث این خدمت شده است. علاقه به نگاه او هم پیدا میکنند و به سمت نگاه او هم جذب میشوند. لذا این روش را ما باید حواسمان باشد به عنوان یک روش تبلیغی است که خدمتمان بدون این باشد که بخواهیم حتماً دنبالش یک سود و نتیجهای ببینیم. از طرف خدا امر شده که ما خدوم باشیم به همه انسانها، البته به مؤمنین و پدر و مادر ویژهتر، اما خدمت به عموم مردم را مهم بدانیم.
یکی از اینها اینطور خواب دیده بود که «إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً» من میبینم دارم انگور را میفشارم و تبدیل به خمر میکنم.«وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً» دیگری میگوید: من در خواب دیدم بالای سر من طبقی است، در آن چند قرص نان است «تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ» پرندگان از این طبق نان آمدند و میخورند. «نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ» خواب ما را تعبیر کن و تأویل کن. تأویل و تعبیر دو اصطلاح است. تأویل بیان حقیقت است و تعبیر بیان مفهوم است. یک زمان من خوابی میبینم و به کسی میگویم و او برای من تعبیر میکند. اما. یک موقع هست که واقعش را به من نشان میدهد. آنچه واقع و حقیقت بیان میشود، تأویل است. اما تعبیر مفهومی است که آن خواب را بیان میکند. در مورد حضرت یوسف عمدتاً چند جا تأویل به کار رفته است. «ما یعلمه تأویل الاحادیث» حقایق را به او نشان دادیم. یک موقع هست انسان عالم مثال را میبیند، در آنجا حقایق دیده میشوند. یک موقع تعبیر خواب است. تعبیر مفهوم است اما تأویل مصداق است. مثل وقتی که فرزندان و پدر و مادر یوسف به مصر رسیدند در آخر قصه و آنجا سجده کردند، میگوید: «هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْل» (یوسف/۱۰۰) این تحقق آن است. اما آنجایی که بیان است تعبیر است. «نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» اینجا خیلی نکات مختلفی هست.
این ارتباطی که این دو نفر با یوسف پیدا کردند، با اینکه اینجا به هم گره خورد، اما باعث میشود یکی از اینها بعداً از زندان خارج میشود، قرآن ارتباط را بیان میکند، این مربوط به همه زندگی ماست. بعد میبینید سالیان بعد خوابی میبیند و بعد یادش میافتد که تعبیر خوابی که یوسف میکرد چقدر صادق بود، وقتی همه از تعبیر خواب عاجز میشوند، آن موقع این رجوع میکند و به زندان میآید و این خواب را میپرسد و تمام این وقایع در ارتباطی که اینجا ایجاد شده بود، تمام وقایعی که یوسف میآید خزانهدار ملک میشود و قحطی مصر و مردم را نجات میدهد از اینجا بوده است. لذا خواب دیدنها و نقشهای فرعی را در زندگی دست کم نگیریم. گاهی خدا یک نقش فرعی را خدا اجابت دعایی از من قرار داده که چهل سال بعد میخواهد مستجاب شود. چون چشم ما نمیتواند یک خرده دوردست را ببیند، انکار میکنیم.
خدای سبحان به یوسف علم تعبیر خواب و تأویل احادیث را داد اما چهل سال بعد نتیجهاش آشکار شد که چه نقشی در زندگی یوسف و نجات او دارد. اگر زودتر این به نتیجه میخواست برسد، ممکن بود یوسف زودتر از زندان نجات پیدا کند اما این یوسف نقشش آن نمیشد که در آن دوره با آن خواب حاکم، در آن صبری که ایجاد شده، این همه مردم را از قحطی نجات بدهد. اگر زودتر بیرون میآمد و به کنعان برمیگشت، این نقش در زندگی یوسف ایجاد نمیشد. گاهی خدای سبحان اجابت را تأخیر میاندازد تا این تأخیر نقش را عظیم کند.
لذا ما عجول هستیم. گاهی ناسپاسی میکنیم. همه نقشهای فرعی همینطور است. چون این نگاه را تفصیلاً نداریم عجول هستیم، اما اجمالاً هم اگر نگاه کنیم که این هست، با اینکه نفهمیدیم، انسان به همین مقدار صبورتر میشود. یعنی همین مقدار که باور کنیم عالم اینطور است. نمیخواهیم مردم را گول بزنیم که تحملشان را بخواهند وهمی بالا ببرند، عالم حقیقت و صدق است. این بینش و یک واقعیت است. داریم یک وقایعی را که قرآن بیان میکند، حقایقی که اینطور کشیده شده و بینشزا است و اگر این بینش ایجاد شود انسانها چقدر تحملشان بالا میرود. چقدر نگاهشان عمیق میشود، چقدر نگاهشان همه جانبه میشود. افق دید متفاوت میشود. هر نقشی به دنبال این است که نتیجهاش به کجا میانجامد. آنجایی که انسان اختیاراً ارتباطی را برقرار میکند، میداند همین ارتباط در سرنوشت این مؤثر است.
«إِنِّی أَرانِی» أرانی دیدن است اما «نَراک» اعتقاد است. یعنی ما معتقد هستیم تو محسن هستی. «أرانی» دیدن است، ما این خواب را دیدیم، اینجا نراک است و باور قلبی است. اگر ما میخواهیم در تبلیغ مؤثر باشیم راهش راه احسان است. لذا من به خودم و دوستانی که در ارتباط با مردم هستند این سفارش را میکنم که اگر میخواهید مردم به شما اعتماد کنند، حرف دینی که میزند در وجود مردم تأثیرگذار باشد، نگاه خدمت و احسان به مردم را واقعی و بدون هیچ چشم داشت قرار بدهید. نگاه انبیاء همیشه اینطور بوده که ما از شما مزدی نمیخواهیم. این مزد نخواستن کار را عظیم میکند. یکی از نکات دیگر این است که خوابها را ساده نگیریم. اینها دو تا خواب دیدند که همین دو خواب سرنوشت اینها را تعبیر میکند. منتهی به خواب زدگی مبتلا نشویم. یک نگاه افراطی و تفریطی در ارتباط با خواب هست. بعضی همه وقایع را به خواب گره میزنند، بسیاری از خوابها سند ندارد. بسیاری از خوابها گاهی به سردی و گرمی محیط و مزاج است. گاهی به طلب بدن است. بدن نیاز به ویتامینی دارد و انسان مطابق با آن خوابی میبیند که با این سازگاری دارد. اصل اینکه خواب یک دانشگاه است. خدای سبحان قسمتی از عمر ما را در این دانشگاه قرار داده است، لذا هرچقدر رابطههای روز ما صافتر باشد و مراقبه شدیدتر باشد، خوابهای شب زلالتر است و درس دانشگاه مرتبطتر میشود و به سرعت نتیجه میدهد. یکی هم این است که حواسمان باشد انسان در هر جایی میتواند خدمت رسان باشد حتی در زندان! اگر کسی خدوم باشد هیچ چیزی مانع نیست، حتی زندان و کنار مجرمین بودن هم جلوی خدمت رسانی را نمیگیرد.
شریعتی: … این هفته قرار است از عالم شهید، علامه بزرگوار شهید سید عارف حسین الحسینی، یک عالم مجاهد و رهبر شیعیان پاکستان صحبت کنیم. به همین بهانه یک سلامی بکنم به همه فارسی زبانان و اردو زبانان و همه آنهایی که با زبان فارسی آشنا هستند. نکات پایانی صحبتهای حاج آقای عابدینی را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: من به صورت اختصاری عنوان اصلی یادکرد شهید علامه سید عارف حسین الحسینی را با پیامی که امام در رابطه با ایشان داد، بیان کنم که یکی از پیامهای بسیار جالب و بلندی که از امام بیان شده بود این پیام است. ایشان را به یکی از احیا کنندگان مکتب اهلبیت در جهان میداند و رابطه این علامه سید عارف حسین الحسینی را به شهید مطهری گره میزند. به شیخ راغب حرب در لبنان، به شهید صدر در عراق، اینها را یک مجموعهای میداند که اسلام آمریکایی اینها را خوب شناخت. بداند در مقابل احیا کنندگان اسلام ناب محمدی چگونه این مهرههای اسلام ناب را بتواند هدفگیری بکند تا اسلام آمریکایی بتواند راه باز کند. از بین بردن اینها باعث رواج آنها میشد. شهید سید عارف حسینی از کسانی بود که اینقدر انقلابی و خدوم بود که وقتی در پاکستان مقداری درس خواند به نجف رفت و آنجا با مکتب امام آشنا شد. خدمت شهید آیت الله مدنی از شهدای محراب که از بزرگان عظیم ما بود از طریق ایشان به امام متصل میشود و مکتب امام را میشناسد. منتهی در دفاع از آیت الله حکیم ایشان توسط رژیم بعث دستگیر میشود و بعد از یک ماه اخراج میشود و به ایران میآید. در ایران هم با رژیم مبارزه میکند و اینجا هم اخراجش میکنند. شاگرد شهید مطهری بود و به پاکستان برمیگردد. هم خدمتگزار بود و هم احیاء مکتب شیعه و اهلبیت را داشته است.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان همه ما را در این وضعیت حساس به وظیفه خودمان مطلع کند و بتوانیم مطابق رضای خدای سبحان و امام زمان(عج) به وظیفه خودمان عمل کنیم. این مملکت امام زمان است و هرکس در انجام وظیفهاش کوتاهی کند، باید پاسخگوی خدا و امام زمان باشد. بترسیم از اینکه ذرهای کوتاهی نسبت به مردم داشته باشیم. خدمت کردن به مردم نزد خدای سبحان بسیار عظیم است.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۵/۱۳
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






