سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۰؛ عظمت حضرت یوسف
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۲سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۰؛ عظمت حضرت یوسف

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۳۰؛ عظمت حضرت یوسف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هفتهی پیش رو و ماههای پیش رو سرشار از خیر و برکت برای همه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: قصه، قصهی حضرت یوسف(ع) بود. نکات بسیار ناب و لطیفی که ذیل آیههای نورانی قرآن کریم شنیدیم، امروز هم قرار هست که ادامه بحث را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) ان شاءالله خدای سبحان به همه ما لطف و عنایت کند و ما را مورد الطاف قرار دهد تا از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیریم. انشاءالله جزء عدهای باشیم که جزء اولین مراحل به ایشان میپیوندند.
در محضر آیات سوره یوسف بودیم. باز هم به حضرت یوسف(ع) سلام میکنیم و از ایشان اذن میگیریم که به ما اجازه بدهند در این عرصه درست وارد شویم و از قرآن کریم در مورد ایشان بهترین استفاده را برای امروز داشته باشیم. آیاتی که در جلسه گذشته خدمت دوستان مطرح کردیم، از آیه ۳۰ به بعد سوره یوسف که زنهای مصر تدارکی دیدند و در مقابل زلیخا مکر کردند که آن شایعه پراکنی را ایجاد کردند به طوری که او را تحت فشار قرار دادند و شخصیت اجتماعیاش را زیر سؤال بردند به خاطر عشقش به یوسف و او را در همه شهر پخش کردند. تعبیر یک کلاغ چهل کلاغ را گفتیم، مسأله را طوری کردند و از آن افسانه ساختند که همه را تحت تأثیر قرار بدهد تا مجبور شد اینها را دعوت کند و شاهد خودش را نشان بدهد که چه کسی بوده که باعث شده دل زلیخا اینطور شیدا شود. در آن جلسه وقتی یوسف خارج شد و او را دیدند، از خود بی خود شدند و دستها را بریدند.
با بریده شدن دستها و بعد کلام، تأیید کردند زلیخا حق داشته است که با دیدن یک چنین شاهد و دلربایی اینطور از خودش بیخود شده بوده است. این چکیده بحث هفته گذشته بود. همانجا زلیخا گفت: «قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ» (یوسف/۳۲) این همان کسی است که مرا بخاطر آن ملامت میکردید. تعبیر «ذلک» با اینکه یوسف مقابل چشم بود، نگفت: هذا، هذا یعنی این، ذلک یعنی آن، اشاره به دور است. این برای این است که هم ساحت یوسف خیلی عظیم و دست نیافتنی بود. زلیخا میخواست این را برای اینها دست نیافتنیتر هم بکند. هم برای زلیخا دست نیافتنی بود که نتوانسته بود. هم میخواست برای اینها هم دست نیافتنیتر بکند که اینها هم به مسأله طمع نکنند. لذا ذلک عظمت و وقار را میرساند. معلوم میشود در وجود اینها هم این عظمت و وقار آنچنان جا گرفته بود که با تعبیر ذلک بیان میکند. این نگاه خودش از حال روانی و روحی جلسه حکایت میکرد که یوسف(ع) با نگاه هیبت و عظمتش تجلی کرده بود. با وقارش تجلی کرده بود. لذا یوسف وقتی وارد این جلسه شد، عرق شرم و حیاء بر او نشسته بود و این مسأله را عظیمتر کرد. صورت بر افروخته و عرق شرمی که بر گونههای یوسف بود، این را برای اینها خیلی سختتر کرد.
وقتی جلسه به اینجا رسید، زلیخا دید وقتش است. هیجانی که بر جلسه غلبه کرد و خانمها را به این وادار کرد که بگوید: «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ» (یوسف/۳۱) این بشر نیست، این ملک زیبایی است. نه آن چیزی که زیبایی از او نشأت گرفته است. منشأ زیباییها این است. وقتی اقرار کردند هیجانی که در جلسه ایجاد شد باعث شد خانمها از خود بیخود شوند و دستشان را ببرند و متوجه نشوند. این هیجان بر زلیخا هم وارد شد. با اینکه زلیخا این مراتب عشق را قبلاً طی کرده بود و چندین سال تمکین این عشق در وجودش شده بود، دیگر خودش اینطور نبود که در آن جلسه از خود بیخود شود و دستش را ببرد. او مراتب دیگری از عشق را پیش خودش داشت طی میکرد اما در عین حال هیجان زدگی برای او هم ایجاد شد. آن چیزی که کتمان میکرد آشکار کرد. این یک نکته بسیار مهمی است که اگر حضور پررنگ کسانی که حیاء در وجودشان است در یک اجتماعی ضعیف شود و پردههای حجب و حیاء کمرنگ شود، هزینه بیحیایی کم میشود. یعنی کسی که میخواهد بیحیایی کند احساس نمیکند مانع دارد. احساس نمیکند سخت است و ممکن است برایش دردسر شود، جرأتش بیشتر میشود.
تا به حال زلیخا هزینهی بیحیایی و بی پردهای را نمیخواست پرداخت کند چون زیاد بود. لذا وقتی که درها را بست، این نشان میدهد حیاء و شرم در وجودش خیلی بوده است. لذا همه درها را بسته و پردهها را کشیده، این وجود حیاء و شرم هم نسبت به خودش است هم نسبت به اطرافش است که نمیپذیرفتند. لذا وقتی به عزیز مصر رسید، گفت: جزای کسی که به اهل تو نظر سوء داشته باشد چیست؟ لذا خودش را تبرئه میکرد. اما اینجا وقتی که این جلسه هیجان زده شد و بیحیاء بودن در او عادی شد، یعنی همه دستها را بریدند و این دست بریده نشان از این بود که دیگر همه دلداده شدند. فهمید همه به او حق میدهند.
«ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ» نشان دادند این جا دارد، یک معشوقه اینچنینی جا دارد. وقتی چنین شد دید جلسه آمادگی دارد برای اینکه تمام آنچه در پرده بود را بیرون بریزد. در هر اجتماعی اگر آن نگاه پرده حیاء و شرم را هر یک نفری که کوتاه بیاید، اگر پدر و مادر آن خانواده نزد بچه نگاه حجب و حیاء را کم کنند، خود به خود پرده حیاء که کم شد، بچه هم در این مسأله به راحتی و با هزینه کمتر کشیده میشود و برایش هزینهاش و خجالتش کمتر است. لذا به ما فرمودند: باید در خانهها هم رعایت شود. حریمهایی حفظ شود نه اینکه با افراط برسد که صمیمیت خانواده از بین برود. اینگونه نیست که در مهمانیهای فامیلی بگوییم: محرم و نامحرم حسابشان جدا میشود. نه! اگر آنجا هم حرم شکسته شد، آنوقت باب بیحیایی و پردهدری برای دیگران آسان میشود. ممکن است عدهای قصدشان هم این نبوده باشد. اما دیگری که یک خرده راحتتر است وقتی میبیند هزینهای ندارد او بیپردهتر میآید.
ما در هر اجتماعی یک درصدی همیشه کسانی هستند که دغدغهمندهای فرهنگی هستند. دغدغهی صحیح و عقلایی و با کرامت انسانی دارند. یک عده هم همیشه کسانی هستند که حجب و حیاء برای آنها پردههایش دریده شده است. کمرنگ است. این دو طرف یک اجتماع هستند. یک دسته کسانی که دغدغهمند هستند و میخواهند حریمها را حفظ کنند نه فقط در خودشان، بلکه دنبال این هستند که در اجتماع هم حفظ شود. یک عده هم هستند که حریمها را نه فقط در خودشان حفظ نمیکنند بلکه تعمد دارند که در اجتماع هم به هم ریختگی ایجاد شود. بین اینها یک طیفی از مردم خاکستری قرار دارند که از نزدیکترین افراد به آن دغدغهمندها شروع میشوند تا نزدیکترین افرادی که دغدغهی بی پردگی دارند. اگر آن کسانی که در رأس هرم به عنوان دغدغهمندهای فرهنگی هستند که میخواهند هم خودشان خوب باشند هم دغدغه دارند که اجتماع خوب باشد. به آن صالح مصلح میگوییم.
روایت هست «اسمائکم عندنا الصالحون المُصلحون» اسماء شما شیعیان نزد ما کسانی است که صالح و مصلح هستند. یعنی هم خوب هستید و هم میخواهید خوب کنید. صالح خودش خوب است، مصلح یعنی تلاش میکند برای اصلاح جامعه. این دغدغهمندها اگر در یک اجتماعی فعال ظاهر شوند، با برنامه و ارتباط جمعی حضور داشته باشند، بلافاصله دو قشر نزدیک به اینها به سرعت جذب اینها میشوند. چون آنها آماده هستند. تا اینها در صحنه خوب حضور داشته باشند، اینها هم در صحنه خوب حضور پیدا میکنند. وقتی اینها در صحنه خوب حضور پیدا کردند اثرش این است عده زیادی یک قدم جلو آمدند. یعنی گرایش جامعه به آن سمت و سو میرود.
اثر دیگر هم این است که در مقابل هر کاری که کسی میخواهد در یک اجتماع بیحیایی یا یک کار نامناسب داشته باشد، هزینهاش بالا میرود چون میبیند حضور اینها بیشتر است باید هزینه پرداخت کنند. هزینه فقط مالی نیست، گاهی هزینه آبرویش است. گاهی برخورد با او است. لذا یک عده را با حضور فعالشان به سرعت جذب میکنند، اثر دوم این است که مانع ایجاد میکنند برای کسانی که میخواستند نامناسب و بیحیاء باشند.
اثر دیگر این است که اگر یک موقع این در صحنه نیاید. این دغدغهمند فرهنگی در صحنه نیاید. حضورش پررنگ نباشد، ارتباطاتشان با هم نباشد. هرکس تک تک دغدغه داشته باشد، نه یک دغدغه ارتباطی، اجتماعی باعث میشود اولاً اقشار بعدی به راحتی جذب اینها نمیشوند. چون فردی هستند. دوماً آن اقشاری که در طبقات پایین بودند و اگر میبینند زمینه آماده است، حاضر بودند بعضی کارهای بی اخلاقی را بکنند. اینها وسط میآیند و کارهایشان را انجام میدهند. اگر روز قیامت این دو دسته شاکی شوند به خدای سبحان عرض کنند، خدایا با اینکه ما خودمان مؤاخذ به عمل خودمان هستیم اما اینهایی که دغدغهمند بودند از جهت علمی، عملی، از جهت تصمیم و عزم راسختر بودند، اگر میآمدند ما تسلیم اینها میشدیم و جلو میآمدیم. اینها نیامدند و ما هم جرأت پیدا نکردیم. پس اینها مؤاخذ هستند به نیامدن اینها، علاوه بر اینکه خودشان مؤاخذ هستند و عقاب دارند که چرا نیامدید، آن دسته اول وجودشان اثر داشت، چون نیامدند باعث شد اینها هم جلو نیایند. آن دستهای هم که میخواستند بی اخلاقی کنند، آنها هم نزد خدا شاکی میشوند.
میگویند: خدایا ما درست است بد بودیم، اما اگر خوبها درست وسط میدان میآمدند ما جرأت نمیکردیم بیاییم. ما دیدیم میدان باز است، با اینکه ما مؤاخذ هستیم به کلام و کارمان، کار فعل ما بوده و اختیاری ما بوده، کار ما عقاب دارد. اما اگر اینها میآمدند ما نمیآمدیم، جرأت نمیکردیم. آنها به اینها هم معاقب میشوند که چرا شما نیامدید؟ اگر اینجا خانمها نیامده بودند شایعه پراکنی بکنند و اجتماع را نسبت به این مسأله بی مبالات بکنند، بعد هم بیایند در یک جلسه شرکت کنند و زلیخا را تطهیر کنند و هیجان زده شوند که او احساس کند دیگر هزینه ندارد و کارش را آشکار کند. مردان اینها و خود عزیز مصر که برخورد جدی نکرد تا این حریم حفظ شود. همه اینها باعث میشود که حریمها شکسته شود. سیر جریانی که برای زلیخا و حضرت یوسف پیش میآید از یک سیری که در یک نهانخانه از جانب زلیخا میخواسته صورت بگیرد تا به جایی میرسد که به آشکار میرسد. این سیر همیشه در کار شیطان کاملاً نهادینه شده است و دنبال این است.
شریعتی: خاطرم هست که در جلسهای گفتید: همین زنها دیگر علناً خودشان اظهار تمایل به حضرت یوسف میکردند.
حجت الاسلام عابدینی: لذا به ما میگویند: روابط زن و مرد باید حساب شده باشد. این حساب شده یعنی به ریخته شدن پردههای حجب و حیاء کشیده نشود که وقتی کشیده میشود خود به خود یک آثاری به دنبالش میآید. خود به خود حضور پررنگ دغدغهمندی کمرنگ میشود. با این نگاه خدای سبحان از جریانی که زلیخا و یوسف در نهانخانهی «غلقت الابواب» که درها همه بسته بود، آغاز شد. قبل از آن هم به صورت اظهار مراودهی زلیخا نسبت به یوسف(ع) بود که یوسف بی اعتنایی میکرد تا به اینجا میرسد لذا اینجا برای یوسف خیلی سختتر میشود. در هر لحظه وجود او محیط گناه برای او فراهم میکردند و او را دعوت میکردند. لذا وقتی زلیخا به عزیز مصر میگوید: جزای کسی که «أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءا» (یوسف/۲۵) چیست. یا زندانی شود یا عذاب الیم، تعیین عذاب را عزیز مصر میکند. اما اینجا که میرسد خود زلیخا میگوید: اگر به حرف من گوش نکند او را به زندان تحقیر شده میفرستم.
آنجا خودش به همسرش پیشنهاد کرد که این کار را میکنی. اینجا خودش میخواهد انجام دهد. از تمام حالت آشکار شدن برای چیزی که میخواهد استفاده میکند. ما باید در روابط خانوادگی و اجتماعی، حواسمان باشد نگوییم: این خط قرمزها یک ذره ساییده شده است، پردهها یک ذره کمرنگ شده است، اینکه مهم نیست، این یک ذره کمرنگ شدن یعنی عدم حضور پررنگ خوبی. در مقابل یک قدم عقب نشینی خوبی، یک قدم جلو آمدن بدی را به دنبال دارد. دو طرف مسأله بسیار مهم است و جای باز شدن دارد. ریشه بسیار از مسائل حتی اینکه افراد متدین کم کم مبتلا میشوند و ذره ذره کشیده میشوند، بعد یکباره متوجه میشوند که از محیط مطلوب خودشان خیلی فاصله گرفتند. ما این ذره ذرهها را داریم مشاهده میکنیم و نباید بگذاریم. یک موقع طرف میگوید: من حضور فیزیکی ندارم، حضور مجازی دارم. خود این حضور مجازی یک نحوه کمرنگ شدن آن ارزشهاست. وقتی کسی عادت کرد در محیط مجازی یک صحنههایی را ببیند با اینکه در محیط علنی حاضر به دیدن آن صحنهها نبود، کم کم به محیط علنی هم کشیده میشود.
نکته دیگر اینکه یوسف (ع) مقابل دو نوع حسد قرار گرفت. یک حسد برادرها بود. حسد زنان مصر و زلیخا بود. زنان مصر به یوسف حسد کردند. یک حسد مردانه است. یک حسد زنانه است. خدای سبحان هردو حسد را در اینجا آورده و پررنگ نشان میدهد که اگر خانمها به حسد بیافتند نوع حسدشان از این سنخ است. آقایان به حسد بیافتند نوع حسدشان حذف فیزیکی است. یعنی آقایان در حسدی که به خرج دادند دنبال حذف یوسف بودند. یوسف را در چاه انداختند. یوسف را از آن محیط دور کردند. یعنی اگر در یک محیط مردانه حسد به کار بیافتد مثل مقامات و منصبها زیر پای دیگری را خالی کردن، او را از آنجا طرد کردن، این حسد مردانه است. حسد مردانه با حذف فیزیکی همراه است.
اما حسد زنانه با یک حذف نرم افزاری همراه است. خانمها با شایعه پراکنی با حرف زدن، با خراب کردن طرف را کاملاً ضایع میکنند. دو نوع حسد و رابطه هست که چرا زلیخا با یک کسی رابطه دارد که مشهور به زیبایی است و ما آن را نداریم. این حسادت اینها را برمیانگیزاند که با یک حذف نرم او را برمیدارند. اینجا یوسف با دو نوع حسادت مواجه شده است. یک حسادت مردانه و یک حسادت زنانه، این هشدار جدی است هم به مردها و هم به خانمها. لذا کار خانمها از روی فضیلت نبود. این خانمهایی که میخواستند بگویند: چرا او با غلامش ارتباط دارد، یک موقع این از باب امر به معروف و نهی از منکر و فضیلت خواهی است، آن هم با حفظ حدود و حریمهاست، یک موقع از روی حسادت است.
به اسم فضیلت است ولی از روی حسادت است. به اسم خیرخواهی کردن برای زلیخاست ولی کسی که میخواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند، آن شخصی را که میخواهد نهی از منکر بکند، مثل این است که اگر خودش یک خطایی میکند چطور دوست دارد با خودش برخورد کنند که خطایش جبران شود اما در عین حال آبرویش ریخته نشود و ضایع نشود. اگر کسی میخواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند، اینچنین است نه اینکه طرف را ضایع کنند. لذا هم به یوسف حسادت کردند که چرا یوسف در اختیار اینها نیست؟ هم به زلیخا حسادت کردند که چرا زلیخا با یوسف رابطه دارد و ما نداریم؟ این هم یک نکته هم برای خانمها و هم آقایان که حواسشان باشد حسادت در مردها تا کشتن پیش میبرد. اینها میخواستند یوسف را بکشند. یکی از برادرها واسطه شد تا به چاه انداختن راضی شدند. این حسادت مردانه است که حذف فیزیکی است. یک حسادت زنانه است که نرم افزاری و نرم است و با شایعه و گفتار زیر پای طرف را خالی میکنند. در جامعه باید خیلی مراقب این دو حسادت باشیم.
بحث دیگر این هست که خیلی مهم است، خشوع ضعیف نسبت به عظیم و صغیر نسبت به کبیر، این خشوع فطری است. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: قوانین عالم وجود این را قرار داده که ضعیف در مقابل عظیم تواضع داشته باشد. اما اینجا کاری که شیطان میکند این است که قوی وهمی نه قوی واقعی را، چیزی که خیال قوت است را قوی نشان بدهد تا انسان نسبت به او خاضع شود و از قانون فطری استفاده کند. کاری که میکند میآید در ذهن تو دخالت میکند، یک چیزی را که قوی نیست، قوی نشان میدهد. وقتی قوی نشان داد خود به خود انسان نسبت به آن خاضع میشود. یعنی شیطان از حس فطری ما در مصداقش سوء استفاده میکند.
اصل احساس درست است و از آن قانون استفاده میکند که خضوع ضعیف در برابر کبیر. اما میگوید: آنچه تو میخواهی به کبیر بدهی، کبیر این است. کبیری که کبیر نیست. مصداق را جا به جا میکند. همین باعث میشود انسان تن میدهد اما اصل این قانون بر این بوده که انسان نسبت به خدای سبحان که عظیم مطلق است، خضوع انسان در اوج قرار بگیرد. یعنی هرچقدر انسان بهتر خدا را بشناسد عظمت الهی در وجودش بهتر جا بگیرد، این خاضعتر میشود. لذا حضرات معصومین و انبیاء خاضعتربن افراد در مقابل خدا بودند. اما شیطان به ما نشان میدهد که یک آدم پولدار قوی است. یک آدم صاحب منصب و مقام قوی است. لذا خضوع انسان را نسبت به او ایجاد میکند. او میآید جهت میدهد. شیطان میآید دخالت میکند. یک جمال ظاهری را به عنوان عظمت نشان میدهد. وقتی افراد در مقابل این جمال قرار میگیرند از خود بی خود میشوند. این خضوع زیاد از خود بی خود شدن میشود. هرچقدر انسان نسبت به یک چیزی خضوعش بیشتر شود، ارادهاش محو اراده او میشود. یعنی او را اصل میبیند. در نظام ظاهری ما به یک چیزهایی در عالم تسلیم میشویم، لذا در روایت دارد اگر کسی ثروتمندی را به خاطر ثروتش اکرام کرد دو ثلث دینش را از دست داده است.
به داود خطاب میکنند که ای داود میدانی چرا بعضی از بنی اسرائیل دچار مسخ شدند؟ بخاطر اینکه وقتی به ثروتمندها و صاحب منصبها میرسیدند قانون را که اجرا میکردند مساهله میکردند. جرمی که او مرتکب میشد، نسبت به او با مساهله و تساهل عبور میکردند اما اگر فقیری یک جرمی را مرتکب میشدند با تمام شدت و قوت با او برخورد میکردند. این اقوامی که مسخ شدند، علتش این بود. یعنی این در مقابل ناموس وجود زیر آب او را میزند که خضوع ضعیف للقوی است که قوی خداست و قدرت واقعی است. این شرکی است که وقتی انسان نسبت به صاحب منصب داشت اینجا کوتاه بیاید و با مساهله عبور کند. این خضوع ضعیف للقوی یک بحث بسیار عظیمی دارد که انسان در قیامت وقت عبور از روی پل صراط جلوهای از جمال الهی را در آن لحظه مشاهده میکند. وقتی مشاهده میکند چنانچه این خانمها جلوهای از جمال یوسف را مشاهده کردند دست از ترنج نشناختند و دستهایشان را بریدند و آنطور فضاحت به بار آوردند، در نظام احتضار میگوید: هم حضرات معصومین را به حقیقت مشاهده میکنند، میگوید: وقتی اینها را میبینند یا تجلیات الهی را میبینند آنچنان از خود بیخود میشوند که ما نگاه میکنیم این محتضر به سختی جان میدهد.
اما او آنچنان از خود بی خود است، اصلاً چیزی نمیفهمد. وقتی دست را میبریدند اصلاً متوجه درد و بریدن نبودند، با اینکه بریدن درد دارد. ولی آنچنان مشغول بودن به عظمت جمالی یوسف، این جریان عیناً در حالت احتضار، در حالت عبور از پل صراط، از میان آتش باید عبور کنند. میگوید: عبور میکنند اما آتش به اینها گزندی نمیزند و هیچ احساسی از آتش نمیکنند. اگر تیر را از پای امیرالمؤمنین در میآورند، وقتی این خانمها یک جلوه ظاهری را دیدند و با چاقو دستهایشان را بریدند و متوجه نشدند، آنجایی که امیرمؤمنان جذبهی معنوی الهی را جذب شده، تیر از پا درآوردن و نفهمیدن خیلی برای او مقام عظیمی نیست. این در نظام ظاهری هم برای خانمی که به عشق ظاهری مبتلا شده، میبیند دست را میبرد و نمیفهمد. مقامات معنوی که برای اولیای الهی پیش میآید که جلوههای حقیقی جمال را میبینند، قدرت را میبینند و خضوعشان که از خود بی خود شدنشان را در مقابل این حالت هست، برای آنها چه نتایجی را به بار میآورد و چه حقایقی را ایجاد میکند؟در حدیث معراج هست «لا یبالی بعسر اصبح بیُسر» اینها نمیفهمند در دنیا چه خبر است! لذا انسان این توان را دارد. اگر سختیها برای ما سخت است، برای این است که از آن طرف هیچ خبری نداریم. اگر انسان ایمان پیدا کرد، ایمان انسان را به مرتبهای میرساند که رابطه ایمانی باعث میشود سختیها بر این راحت شود. خدای سبحان چه توانی را در وجود انسان قرار داده و چه حقایق و قدرتهایی را قرار داده و ما از اینها استفاده نمیکنیم.
شریعتی: … صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفی(ص) و اهلبیت گرانقدرشان. این هفته قرار گذاشتیم از مرجع بزرگ شیعه، کسی که در زمان حیاتش مرجعیت عام و علی الاطلاق شیعه را به عهده داشته، حضرت آیت الله بروجردی یاد کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: به سرعت چند نکته را عرض کنم. یکی اینکه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به شدت سیاسی بودند و میفرمودند: عبادیترین دستور ما که تعبدیات آن خیلی زیاد است، حج است. در عین حالی که این حج با اینکه عبادیترین دستور دینی ما هست، سیاسیترین دستور دینی ما هم هست. اینقدر در سیاست بحث حج قوی است که ایشان فرمودند: از ارکان سیاست اسلامی است. جمع شدن مؤمنین از همه جا کنار همدیگر و ارتباط با همدیگر، در عین اینکه تعبدیات فوقالعاده دارد، چیزهایی که نیاز به علت ندارد و باید بروی و انجام بدهی. اما ایشان فرمود: این سیاسیترین حکم و از ارکان سیاست اسلامی است.
یکی از کسانی که خوب مقاومت کرد و شاید تنها کسی بود که این مسأله را به نام خودش ثبت کرد در اینکه دستورالعمل خط ایران و زبان ایران تغییر نکند، آیت الله العظمی بروجردی بود. زمان رضاشاه وقتی آتاتورک توانست رسم الخط ترکیه را تغییر بدهد، رضاشاه هم میخواست همین کار را بکند. کسی که ایستاد و مقاومت کرد و نگذاشت این محقق شود آیت الله العظمی بروجردی بود. نگذاشت غربی شدن صورت بگیرد. یکی از بحثهای دیگر این است که ایشان از جهت تقریب بین مذاهب کسی است که در مقابل حیله انگلیسیها که میخواستند تفرقه بین شیعه و سنی ایجاد کنند و این دو را از هم جدا کنند، ایستاد. اولین کسی که مبلغ در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی فرستاد آیت الله بروجردی بود. مقام معظم رهبری میفرمایند: آیت الله العظمی بروجردی تمام کادرهایی که بعد از انقلاب به کار گرفته شدند، کادرهایی بودند که توسط آیت الله العظمی بروجردی ساخته شده بودند. یعنی شاگردان ایشان بودند که کادر نظام شدند.
گاهی در بحثهای طلبگی گفتار و سؤال و جواب شدت پیدا میکند طوری که گاهی شاگرد روی سؤالی اصرار میکند تا استاد عصبانی میشود. در جلسهای که ایشان از دست شاگردش عصبانی شده بود بعد از اصرار زیاد شاگرد، آنجا این عصبانیتش را با اینکه یک روز زمستانی و بارانی سرد هم بوده است، نقل میکنند بعضی از شاگردانشان که ایشان ان روز عصری در باران شدید با یک درشکه آمدند و مرا برداشتند و خانه آن طلبهای که در درس به ایشان اشکال گرفته بودند، رفتند و دست ایشان را بوسیدند و عذرخواهی کردند. دست شاگردش را که در اثر زیادی سؤال اذیتش کرده بود، میبوسد.
نکته دیگر اینکه وقتی ایشان مشغول درس و بحث در اصفهان بودند، پدرشان نامه مینویسند که برای ازدواج به اصفهان بیا، ایشان میگوید: اگر اجازه بدهید من درسم را ادامه بدهم. بالاخره اصرار میکند بیا. وقتی میرود بعد از اینکه ازدواج میکنند، وقتی برمیگردند، اقای بروجردی میگویند: همین که من حرف پدرم را گوش کردم و رفتم، بروجردی، بروجردی نشد مگر بخاطر همین خانمی که پدر به من امر کرد بیا! یعنی تمام این کمالات به واسطه همین احترامی بود که پدر و این خانم برای ایشان قرار داد. انشاءالله خدای سبحان ما را متواضع قرار بدهد. انشاءالله خدای سبحان ما را نسبت به ایمانمان بصیر قرار بدهد تا سختیها برای ما آسان شود.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۴/۰۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






