سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۸؛ طهارت یوسف
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۲سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۸؛ طهارت یوسف

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۸؛ طهارت یوسف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
گر نباشد عشق دنیا جای تنگی بیش نیست
بی ستون، بی تیشهی فرهاد سنگی بیش نیست
چرخ این نه آسیا از اشک ما در گردش است
بعد عشاق این جهان جز آب و رنگی بیش نیست
هر قدم سنگ عدم افتاده پیش پای عشق
در مسیر زندگی تیمور، لنگی بیش نیست
یوسف از دامان پاکش حبس و زندان دیده است
کام یونس از جهان، کام نهنگی بیش نیست
پیرُهن چون پاره شد بویش به کنعان میرسد
غنچه قبل از وا شدن زندان رنگی بیش نیست
چشم وا کردیم و عمر آمد به سر همچون حباب
از نبودن تا فنا دنیا درنگی بیش نیست
شریعتی: سلام میکنم به همه شما، به همهی بینندهها و شنوندههای نازنینمان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. شبهای قدر را پشت سر گذاشتیم، انشاءالله خیراتی که خداوند متعال به همه بندگان صالح خودش عنایت میکند، نصیب شما شود. انشاءالله قدر این روزها و ساعتهای باقیمانده از ماه رمضان را بدانیم و نهایت بهره و استفاده را ببریم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام و ارادت دارم. بنده هم امیدوارم در ایامی که از ماه مبارک رمضان باقی مانده است و در طول سال مقدراتی که به بهترین وجه انشاءالله به واسطه وجود مبارک امام زمان برای ما شده را بتوانیم پاس بداریم و از حالت تعلیقی به تحقق برسد، آن مقدرات نیک برای خودمان که یک موقع به صورت تعلیق با اعمال ناصالح ما برنگردد و بهترینها روی ما شده باشد و به تحقق هم برسد.
شریعتی: انشاءالله سال جدید معنوی ما از همین امروز آغاز شود و بعد از این شبهای قدر سعی کنیم ثابت قدمتر در مسیر بندگی گام برداریم. در ایام ماه مبارک رمضان قرار گذاشتیم ابتدای برنامه یک مسأله فقهی را بشنویم و بعد وارد بحث شویم.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله ایام آخر ماه مبارک و روزهای آخر را با ارتباط بیشتر با امام زمان سپری کنیم و حقیقت ولایت و محبت حضرت در وجود ما ثبات بیشتر پیدا کند که دستاورد بیشتر ماه رمضان انس بیشتر با ولیمان و دلتنگی و اشتیاق بیشتر با آن حضرت باشد تا برای ما آن نفعهایی که برای اهل عشق و محبت هست، محقق شود.
یک مسأله که اهمیت دارد این است که ممکن است روزه برای بعضی سخت شده باشد و به حدی نشده باشد که یقین کنند یا گمان قوی ببرند که ضرر دارد اما احتمال ضرر خفیف میدهند یا نوجوانانی که تازه روزه گرفتند و نباید روزه برایشان سخت باشد که ممکن است باعث اذیت شود. این مسأله را خدای سبحان اینطور تشریع کرده است و بیان مسأله این است آیا مسافرت عمدی در ماه رمضان به قصد افطار و فرار از روزه گرفتن جایز است؟ حدی که حد سفر است، ۲۲ کیلومتر را عبور کنند و چیزی بخورند و برگردند. جواب این است که مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد و در صورت مسافرت ولو اینکه برای فرار از روزه باشد، افطار بر او واجب است.
یک موقع کسی است میخواهد یک گشایشی برای او شود، سخت شده و این مدت اذیت شده است. بالاخره روزه سختی دارد و تحمل آن آثار عظیمی دارد. اما اگر نوجوانی یا کسی توان ندارد، مسافرت عمدی حتی برای فرار از روزه اشکالی ندارد. از طرف دیگر اگر کسی مسافرت رفت و دلش خواست روزه باشد، میتواند روزه حتی به صورت نذر بگیرد؟ میگویند: در ماه رمضان نذر امکان پذیر نیست. اگر در ماه رمضان مسافر شد، حتماً باید بخورد. ممکن است در غیر رمضان انسان مسافر باشد و نیت نذر روزه کرده باشد، در ماه رمضان باید در وطن باشی و روزه بگیری یا ده روز قصد کرده باشی و الا اگر مسافر باشی در ماه رمضان نمیتوان روزه گرفت.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
شریعتی: بحث ما قصه یوسف(ع) بود و چقدر خوب که به بهانه این سوره مبارکه نکات ناب و لطیفی را میشنویم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: در خدمت آیه ۲۹ سوره یوسف هستیم. بیشتر نکات را بیان کردیم اما نکاتی هم باقی مانده است. «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ» وقتی به آخرین در رسیدند و عزیز مصر را دیدند و شاهد شهادت داد که پاره شدن پیراهن یوسف دلیل بر طهارت یوسف بود، همه اینها که گذشت آنجا عزیز مصر به یوسف روی کرد که یوسف این مسأله را فراموش کن و جایی بازگو نکن! «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا» به خانم رو کرد و گفت: «وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» تو هم از این گناهی که کردی استغفار کن. استغفار در آنجا یعنی جبران کارهای خطایی که انجام داده است «إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ» البته آنها بت پرست بودند، آنها هم که بت پرست بودند، این آداب خانوادگی و تعدی از آن، برای آنها هم غلط بوده است. اینطور نیست که این مربوط به اهل دین و ادیان الهی باشد، بلکه حتی بت پرستان و کسانی که اعتقادی ندارند، تعهد به این آداب عرفی اجتماعی را تقید دارند.
چون همه در نظام فطریشان بدون اینکه این مسأله را کسی برای آنها بگوید، به این معتقد هستند. لذا کسی که اینها را زیر پا میگذارد، قطعاً خطای او خطای شدیدتری است تا یک حکم خاصی را که تعبد ویژهای است زیر پا بگذارد. یعنی گاهی از حیث انسانی خارج میشود. یک موقع حکمی را زیر پا گذاشتن باعث میشود انسان از حیث دینی خارج شود، ولی هنوز انسانی باقی مانده است. اما یک حکمی اینقدر انسانی است که اگر کسی زیر پا گذاشت از حیث انسان خارج میشود. دیگر مرزهای انسانی را زیر پا میگذارد نه فقط مرز دینی را، مرز دینی هم یک مرتبه از تعالی انسان است. اما با این نگاه دیگر کف انسانیت را هم زیر پا میگذاری.
نکته دیگر این است که اتهام زدن به افراد پاک، آثارش خیلی زود ظاهر میشود. در روایات ما هم این وارد شده که حواستان باشد به افراد پاک اتهام نزنید که خطرناک است. لو رفتن شخصی که اتهام زده به فردی که پاک است، هرچقدر این شخص پاکتر باشد، اتهام زدن به او عواقب سنگینتری را برای اتهام زننده دارد که در همین دنیا آشکار خواهد شد. لذا به ما وعده دادند کسانی که اتهام زننده هستند به افراد باتقوا در همین دنیا جزای آنها آشکار میشود. در روایت شریفی داریم که خدای سبحان برای هر بندهای چهل سپر قرار داده که اگر گناه کبیرهای را مرتکب شد، یکی از حافظها از وجود او میافتد و یک حافظ را از دست میدهد. اما اگر در پوست کسی خزید یعنی در مورد کسی حرف زد، عیب کسی را آشکار کرد، آن هم عیبی که در او موجود بوده، یکباره هر چهل سپر میافتد. یعنی از گناهان کبیره اعظم است، نسبت به دیگران تهمت، غیبت، بیان عیب، حتی عیبی که میدانیم هست، هرچقدر آن شخصپاکتر باشد، اشد عقاب الهی را دارد. یعنی خدا در مقابله با این متکفل میشود. وعده داده شده از دنیا هم آغاز میشود.
اینجا هم زلیخا به عزیز مصر گفت: کسی که نسبت به همسر تو قصد داشت، چه سرنوشتی دارد الا زندان یا عذاب الیم؟ تهمت زد. خودش مراوده کرده بود و بعد هم به یوسف تهمت زد. طولی نکشید که خود زلیخا اقرار کرد من این کار را کردم. غیر از آنکه پیراهن بر طهارت یوسف شهادت داد، لذا با افراد پاک و طاهر در افتادن جرأت زیادی میخواهد. تعبیر هست که خدا میگوید: کسی که میخواهد با اینها مقابله کند، مرا به مبارزه طلبیده است. میفرماید: این شخص به مبارزه با من آمده است. آنوقت دیگر معلوم میشود در این مقابله چه کسی غالب و چه کسی مغلوب است؟ او قدرت مطلق است. حواسمان باشد در ارتباط با مردم رعایت حریم مردم را داشته باشیم.
حتی آنجا که یقین داریم چقدر را باید بگوییم؟ آیا هرجا یقین کردیم باید بگوییم؟ تازه آنجا که یقین کردی و علم داری، آن علمی که تو از او میدانی، آنجا اگر بگویی این چهل سپر میافتد. وای به اینکه انسان یقین نداشته باشد. بسیاری از گفتارهای ما مربوط به جایی است که یقین نداریم و شنیدهایم! فقط تهمت است.
بحث دیگر این است که اگر زمانی انسان مورد مشورت قرار گرفت، یا جایی گناهی صورت گرفته و مشغول تفحص هستند، چقدر را لازم است بگوید؟ نظرت در مورد فلانی چیست؟ برای امر ازدواج است یا معامله و شراکت است. آن مقداری را که در کار آن شخص، در ارتباط با این، تازه به مقدار لازم، یعنی اگر در یک جهتی این ده درجه خطا کرده و تو از آن خبر داری و برای این یک درجه کفایت میکند تا این کار انجام نشود، همین را نباید بگویید. لذا یوسف(ع) وقتی میخواهد به عزیز مصر برای دفع اتهام خودش بگوید، فقط همان مقدار اول را میگوید که مراوده را او آغاز کرد. دیگر غلقت الابواب و وعدهها و وعیدها را بیان نمیکند. چون میبیند همان مقدار برای این بیان کفایت میکند.
لازم نیست همه مراتب را بگوییم. انسان مرتبه اول را میگوید، اگر لازم بود مرتبه دوم را بگوید، باید یقین کند و مرتبه دوم را بگوید. یوسف آغازگر هم نبود. وقتی متهم شد در دفاع از خودش این را گفت. لذا اینطور نیست که انسان در مقام مشورت سیر تا پیاز شخص را بازگو کند. اینها غیبت و تهمت و آبروی کسی را بردن است. اگر امر ازدواج است و برای تحقیق آمدند، اگر مسألهای هست در حدی بازگو شود که طرف مقابل دقت بیشتر بکند.
حتی گاهی سؤال میشود که گاهی کسی در درون خانواده نعوذ بالله مبتلا به معصیتی شد که این معصیت به طرف مقابل هم مرتبط میشد. از یک جهتی که حقوق او هم ممکن است پایمال شده باشد. آیا لازم است هر معصیتی که انجام داده به دیگران بگوید؟ نه، اصل معصیت حق الله است، اگر تعدی نسبت به حق الناس در این معصیت محقق شده حتماً باید حق الناس را جبران کنند. لزومی به گفتن ندارد که گاهی گفتن یک خانواده را از هم جدا میکند. لذا انسان حق ندارد حق الله را هرجایی ابراز کند. حتی اگر آقا حدی را در تفحص نسبت به خانم فهمید، آیا لازم است تا نهایتش را پیگیری کند تا ببیند جزئیات آن چه بود؟ نه، او هم حق ندارد اینقدر جزئیات را پیگیری کند. تا حدی که پیش آمد و فهمید، همانجا باید مسأله را مکتوم کنند تا عصمتها و حیاها و شرمها دریده نشود.
شریعتی: شاید بعضی بگویند: قصه یوسف را بارها شنیدهایم. همه این قصه را شنیدهایم ولی اینکه به بهانه ذکر قصه حضرت یوسف این نکات و آداب تربیتی را بشنویم خیلی خوب و لازم است.
حجت الاسلام عابدینی: اینها لازم است و مبتلا به زندگی امروز ماست. فقط مباحث اقتصادی که امروز خیلی حاد است، فقط نجات دهنده نیست. بسیاری از مباحث اقتصادی ناشی از رعایت نکردن مباحث اخلاقی است. اینها با هم، همدیگر را تکمیل میکنند. نکته دیگر اینکه هرچقدر انسان بیشتر مورد توجه است، باید بیشتر مراقبت کند. زلیخا همسر عزیز مصر بود و نسبت به او خیلی حسادت میکردند. لذا یک لغزش کوچک از او همه جا پیچید. همین که جلوی چشم بودن لذت دارد، نیاز به مراقبت زیاد هم دارد. خدای سبحان به همسران پیغمبر خطاب میکند که چون شما همسر پیغمبر هستید، اگر طاعت شما بیش از دیگران باشد، بیشتر حساب میشود به جهت ارزشگذاری.
اگر خطایی هم مرتکب شوید بیش از دیگران محاسبه میشود. لذا کسی که در چشم است اگر مظهر عمل صالح و طاعتی شود، دیگران هم یاد میگیرند و انجام میدهند. لذا سعی کنیم از این جلوی چشم بودن استفاده کنیم و مردم را به خوبیها سوق بدهیم. حواسمان باشد نسبت به آزاد بودنی که دیگران دارند، برای خودمان محدود کنیم، این برای انسان تقوا میآورد. همین جلوی چشم بودن انسان را حفظ میکند، کنترل میکند.
نکته دیگر اینکه چه کسی این راز را فاش کرد؟ عزیز مصر به یوسف گفت: به کسی نگو. یوسف برای عزیز مصر همه جریان را نقل نکرد با اینکه متهم شده بود، این از کجا لو رفت؟ عزیز مصر به ضررش بود که ماجرا لو برود. زلیخا هم مورد اتهام بود و اگر ماجرا لو میرفت آبرویش ریخته میشد. یوسف هم اینقدر اهل رعایت بود، حتی برای عزیز مصر هم قدر لازم را گفت، یک مرتبه را گفت آن هم بعد از اتهام نه ابتدا. این ماجرا چطور فاش شد؟ آن کودکی هم که شاهد بود، زبان گفتار نداشت. آنجا اعجازاً به زبان آمد. اگر آن حکیم هم بوده که جای احتمال هست، آن حکیم آنقدر اهل حکمت و رعایت بود که حرفش حساب داشت. لذا او هم نقل نکرده بود.
یک احتمال ضعیف این است که دیگرانی مثل خادمها بودند و از آنجا درز پیدا کرده است. یک احتمال قوی هم این است که زلیخا در اثر شدت عشق بسیاری از احتیاطهایی که قبلاً میکرد را از دست داده بود. حواسش نبود! از شدت عشق خیلی از اوقات جلوی دیگران حرکتهایی را میکرد و دیگران حواسشان بود و ناخودآگاه مسأله آشکار میشد.
احتمال دیگری هم که بعضی از مفسرین فرمودند، این است که خود زلیخا بعضی را امین دیده بود. بعضی نکات را گفته بود اما در حسادتهای زنانه اینها توسعه پیدا کرده بود. یعنی بعضی به عنوان دلسوزی که دیدی زلیخا هم مبتلا شد! خدا نجاتش بدهد. هی قصه را با دلسوزی نقل میکنند و یکباره در تاریخ میپیچد. بین همه زبانها پیچیده شد. حواسمان باشد از کجا این مسأله لو رفت، این لو رفتن با حال زلیخا بود، یکی دیگر هم محرم قرار دادن بعضی از نزدیکانی که با آنها درد و دل میکند. «سِرُّک اَسیرُکَ» سر تو اسیر توست. اما اگر به یک نفر گفتی، «فان اَفشَیتَهُ صِرتَ اسیره» تو اسیر آن میشوی! اگر خدای نکرده مبتلا به معصیت شدیم، معصیت حتماً در خفا باشد. معصیت اگر علنی شود چند برابر حساب میشود. معصیت علنی یعنی مرزهای بدی شکسته شده است. یکجا دنبال درمان هستیم به قدری که لازم است آن هم سربسته و با اشاره باید بگوییم تا برایش درمان پیدا شود. حق نداریم کامل توضیح بدهیم. برای رازهای خودمان حریم قائل شویم.
نقش اصلی این قصه مربوط به یوسف(ع) بود و هست. اما نقشهای فرعی همه برای جلوه کردن این شخصیت اصلی قصه هست که احسن القصص است. حضرت یعقوب(س) به عنوان شخصیت فرعی در این قصه بود، بعد برادران یوسف به عنوان شخصیت فرعی بودند که یوسف را جلوه میدادند. به برههای رسیدیم که شخصیت فرعی این قصه عزیز مصر شد که این را خرید و در خانه آورد و بعد به برههای رسید که شخصیت فرعی که دارد این قصه را جلوه میدهد زلیخا شد.
حالا از اینجا وارد یک حریم دیگری میشویم که عدهی دیگری هم به عنوان شخصیت فرعی داخل در این قصه میشوند. اینها زنان اشراف در مدینه هستند که بخاطر رقابت و حسادتشان و چشم و هم چشمی با زلیخا این مسأله را دستاویز قرار دادند.
«وَ قالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (یوسف/۳۰) «وَ قالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ» این نشان میدهد این اتفاق بیشتر در شهر شایع شده است. برای همه مهم نبود. خیلی از مسائل اعیان و اشراف برای همه مردم مهم نیست. مردم گرفتار دغدغههای اولیه زندگیشان هستند. خیلیها به خاطر بی غصه بودن خودشان را درگیر حاشیه میکنند. «وَ قالَ نِسْوَهٌ» یک زنانی! با اینکه این مسأله دو طرف دارد، یک طرف یوسف است. یک طرف زلیخا است، اما این نشان میدهد که ما یک نظام قدرت و قوتی در خانمها داریم، در نظام ارتباطی خانمها فعالتر هستند. این قدرت و قوت در خانمها بیشتر است. چون جزئی بینی و حساسیتهای آنها در نظام ارتباطی بیشتر است، در نظام ارتباطات خانمها خیلی دغدغهمندتر و فعالتر و پر جوشتر و پر نشاطتر هستند. همین باعث میشود شیطان هم از این قوه استفاده میکند. ارتباط اینها را وقتی حرف مناسبی درونش نباشد، یا حرفهای مناسب را کم توجه شوند به حرفهای غلط میکشاند.
یعنی میکشاند به حرفهایی که اینها تهمت و غیبت میشود و مفسدهها را دنبال دارد. خانمها میتوانند ارتباطات را بهتر حفظ کنند. از احوال هم بهتر خبر دارند. بهتر کمک به هم میکنند. اما در خانوادهها وقتی بحث کمک میشود خانمها پیش قدمتر هستند. پیگیرتر و دغدغهمندتر هستند. خانمها قدرت دارند و میتوانند در ارتباطات به صورت فعال و تأثیرگذار یک اجتماع را به سمت تعالی سوق بدهند و مشکلات را پیگیری کنند برای برطرف شدن و حل کردن آن اقدام کنند. ولی از این طرف شیطان اینها را میکشاند به سمت و سوی غلط، مثل اینکه شیطان در مردان، مردها را به سمت جاه طلبی میکشد و مقام پرستی در مردها بیشتر است. لذا این گفتگوهای خانمها با هم میتواند یک حسن عظیمی داشته باشد که اگر درست به کار گرفته نشود «وَ قالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ». خانمهای اشراف و ثروتمندان شروع به پچ پچ کردند و یک کلاغ چهل کلاغ کردند. هرکسی یک خبر را نقل کند، بداند یا نداند، باید پاسخگو باشد. اگر صد هزار نفر یک خبر غلط را نقل کنند که دیگری هم به او برسد، به صد و یک هزارمی برسد، به همان نسبت که برای اولی غلط بوده است، برای این هم مؤاخذه است. این شایعه و تهمت است. متأسفانه امروز شایعه است و ما مبتلا هستیم و باید فرهنگ استفاده صحیح را بهتر یاد بگیریم.
«وَ قالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ» تُراوِدُ یعنی استمراراً، یعنی مدتهاست. «تُراوِد فتاها» مدتهاست که با این فتا سَر و سِر دارد. در خانمها هم گاهی این سَر و سِر داشتن، گاهی ابهام بیان کردن خودش خیلی تفسیرها را به دنبالش دارد. «تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ» یک مسأله را آنچنان بین همه پیچاندند تا هم زلیخا را تحت فشار قرار بدهند، از جهت مقام و مکنت و شخصیتش، چون زلیخا برای همه اینها سر بود. هم از زیبایی سر بوده، هم از جهت مقام سر بوده و اینها زیر دستانش محسوب میشدند. حلا یک فرصتی پیدا کردند که کینهها و حسادتهایشان را تا به حال به ظاهر نمیآوردند، علنی کنند. خدا نکند انسان در یک جایی قرار بگیرد که افراد کینهمند اینطور بخواهند انسان را مورد هجمه قرار بدهند.
«قَدْ شَغَفَها حُبًّا» بیانشان این است که زلیخا در حبّ به یوسف به شغف رسیده است. شغف عظیمترین مرتبه جسمانی از جهت محبت است. یعنی محبتهایی که در نظام ظاهری هست، چون یک مرتبه این است که انسان میل پیدا میکند. مراتب یازده گانه عشق که از مرتبه میل آغاز میشود تا به محبت و علاقه میکشد و به شعف میرسد و بعد از شعف، شغف است. شعف یک محبت دید است. شغف یک پردهای است که دور قلب است. وقتی این پرده به او برسد به طوری که بر قلب احاطه کند، قلب را کامل در بر بگیرد، این شغف است. شغف یعنی اسیر شدن ویژه، چون گاهی قلب انسان اسیر شده ولی هنوز حواسش به بعضی چیزهای دیگر هم هست. اما قلب وقتی کاملاً تحت احاطه قرار میگیرد شغف میشود.
«قَدْ شَغَفَها حُبًّا» حبّ یوسف او را به این شغف رسانده است. یعنی سبب این شغف حبّ یوسف است. «إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» زنها میگویند: ما زلیخا را میبینیم «فی ضلالٍ مبین» از حالت تعادل خارج شده است. ضلال یعنی دیگر حالت تعادل ندارد. آن روابط و قوانین اجتماعی و عمومی را رعایت نمیکند. با وجود شوهر داشتن عاشق یوسف شد، عاشق یک غلام شد که حد تو این نبود که عاشق غلام شوی. آن هم غلامی که حتی مربوط به اینجا نیست. آن هم به مرتبه شغف رسیده است و به مرتبه التماس رسیده است. ضلال مبین یعنی این، یعنی آشکار است. اینطور نیست که پنهان باشد.
شریعتی: … این هفته قرار گذاشتیم از اقیانوس علم و غواص فضائل، علامه بزرگوار، علامه حلی یاد کنیم. انشاءالله در این هفته از این شخصیت وارسته که دارای مقامات معنوی فراوانی بوده صحبت کنیم. اگر نکتهای هست بفرمایید.
حجت الاسلام عابدینی: «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ»(مؤمنون/۴۳) مرحوم علامه طباطبایی نکتهای را میفرمایند که علاوه بر اینکه افراد حیات دارند، امتها هم حیات دارند. وقتی عدهای کنار هم با یک هدف مشترکی قرار میگیرند، خدای سبحان یک روح جمعی را بین اینها ایجاد میکند، لذا دارد اینها أجل دارند. مثل انسانها که أجل دارند یک جایی نهایت عمرشان است، آنها هم عمر دارند که اگر برسد نه تأخیر میشود نه تقویم میشود. اگر ما این بیان را باور کنیم کارهای جمعی که میتوانیم کنار هم جمع شویم و انجام بدهیم با این نگاه که اینطور نیست افراد که کنار هم جمع میشوند، آن نتیجهاش مجموع افراد باشد. اگر ده نفر کنار هم جمع میشوند، مجموع ده نفر باشد. غیر از اینکه مجموع ده نفر هست، یک روح جمعی ایجاد میشود که آن روح جمعی یک حقیقت دیگری است و آثار دیگری دارد و حیالت دیگری دارد. در این صفحه بحث امت چند بار تکرار شده است منتهی لطافتش در وسط این است که «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ» من ربّ این امت هستم. غایت و هدف این امت معلوم میشود که زیر کدام پرچم است.
علامه حلی در روزگار سختی بود که مغولها حمله کرده بودند و ایران را اشغال کرده بودند. علامه حلی در حلّه لبنان به دنیا آمد و از علامه حلی دعوت شد و آمدند و تأثیر بسیاری به همراه خواجه نصیر الدین در اسلام آوردن «اولجایتو» داشتند. اینکه مسلمان شد و بعد مذهب اسلام را گسترش داد و بعد مناظراتی که علامه داشت. مرحوم علامه حلی بیش از صد کتاب تألیف کرده است. از درون شیعه یک کتابی را به نام «احکام شیعه» نوشته است. حتی اختلافات بین شیعه را در یک کتاب جدا نوشته است تا بشود اینها را یکجا جمع کرد تا روی آن گفتگو کرد. در کنار کار سیاسی که توانست حاکمیت اسلام را تثبیت کند، با اینکه مغولها حمله کردند و آنها به این سادگی زیر بار چیزی نمیرفتند، توانست با خلق و خو و رفتارش اینها را به همراه مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی به این سمت گرایش بدهند. مناظراتی که در آن دوره داشته مناظرات عجیبی بوده که بعضی از مخالفین به این حد بیان میکردند که در مقابل حق چه بگوییم و حرفی نداریم.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان در این ماه، روزههایی که گرفتیم، اعمال صالحی که انجام دادیم، شبهای قدر کارهایی که کردیم را از شر شیطان در امان نگه دارد. انشاءالله این ماه رمضان ما را بهترین ماه رمضان در طول عمر ما قرار بدهد و هرچه برای صالحین قرار داده برای همه ما قرار بدهد. انشاءالله این ماه رمضان ما، متصل به ظهور حضرت ولیعصر باشد و عیدی ما در عید فطر فرج امام زمان (عج) باشد. آماده و مشتاق باشیم و هر لحظه آماده فرج باشیم.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






