Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه سوم: گناه باعث نزول بلا جلسه سوم: بصورت یکپارچه متن تولیدی آثار گناه

آثار گناه ۳ ؛ گناه باعث نزول بلا

T_AasareGonah02

آثار گناه ۳ ؛ گناه باعث نزول بلا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

فلسفه عذاب الهی

*یک اتومبیل براى حرکت به سوى مقصد و کنترل آن در مواقع انحراف از مسیر جادّه، هم نیاز به پدال گاز دارد و هم نیروى بازدارنده ترمز. نقش این دو آنقدر مهم است که اگر اتومبیل هیچ کدام را نداشته باشد به مقصد نمى‌رسد، همانگونه که اگر یکى از این دو هم نباشد، به مقصد نخواهد رسید.

* یک مدیر موفّق هم باید بر پاداش‌ها تکیه کند و زیر مجموعه خویش را با پاداش‌هاى مناسب و به جا تشویق و ترغیب نماید و هم در صورت لزوم متخلّفان و وظیفه نشناسان را کیفر دهد.

*در کار تربیت هم همین‌طور است. هم باید تشویق باشد و هم تنبیه باشد. خداوند متعال نیز برای تربیت انسان همین نظام را اجرا می‌کند.
خداوند متعال هیچ نیازى به عبادت ما ندارد و گناهان ما هیچ ضررى به او نمى‌زند؛

*به قول شاعر:

گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریاش ننشیند گرد

* ولى از آنجا که خداوند اراده کرده است ما را تربیت کند و به سوى تکامل رهنمون باشد، بدین جهت برنامه‏‌هاى تربیتى انبیاء را براى ما فرستاده و بهشت و جهنّم را ضامن اجراء این برنامه‏‌هاى سعادت آفرین قرار داده است.

*ولى بدون شک براى تعلیم و تربیت دو نیروى محرّک و باز دارنده لازم است.
پاداش، مردم را به سوى تعلیم و تربیت تشویق مى‌کند؛ و کیفر، آن‌ها را از مسیرهاى خلاف تعلیم و تربیت باز می‌دارد. اگر این دو نیرو نباشد تعلیم و تربیت امکان‏پذیر نیست و روشن و بدیهى است که نه پاداش نفعى براى مربّى دارد، و نه کیفر ضررى را از او برطرف مى‌کند. نه حرکت در مسیر تعلیم و تربیت سودى براى مربّى دارد، و نه تخلّف از آن ضررى به او مى‌زند.

*این مطلب در صفات پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) نیز دیده مى‌شود؛ زیرا خداوند آن حضرت را هم «بشیر» خوانده و هم «نذیر» نامیده است. بشیر، اشاره به همان نیروى محرّک است و نذیر، نیروى بازدارنده می‌باشد.
*بهشت و جهنّم نیز در حقیقت در حکم این دو نیرو هستند؛ بهشت راهیان حق را به سوى خود مى‌خواند و آن‌ها را تشویق به عبادت و طاعت مى‌نماید و جهنّم آنان را از انحراف بیم مى‌دهد و از مخالفت با فرامین خداوند باز مى‌دارد و بدون شک هر دو لازم و ضرورى است.
*البتّه خداوند متعال به مسأله پاداش و نیروى محرّک توجّه بیشترى کرده، به گونه‏ اى که براى هر حسنه و کار خوبى ثوابى برتر و حداقل ده برابر پاداش مى دهد، ولى در مقابل کار زشت، بیش از یک بار مجازات نمى کند[۱]! مسأله پاداش و کیفر، و رعایت و توجّه به هر دو، یکى از اصول مدیریّت نیز مى‌باشد.

 علت عذاب خود انسان است

*سیرۀ خداوند بر این است که پیش از ارسال پیامبران هیچ قومی را عذاب نمی‌کند؛ بلکه، پس از فرستادن پیامبران اگر اشخاص تخطی کردند، زمینه‌ی عذاب الهی فراهم می‌شود.

*عذاب الهی دو مرحله دارد. در مرحلۀ نخست، عذاب‌ها مقطعی و کوتاه است و امید بازگشت و توبه وجود دارد؛ اما در مرحله‌ی دوم خداوند آن‌ها را به حال خود رها می‌کند و در نعمت غرقشان می‌کند تا در گناه و اشتباه غوطه‌ور شوند و سپس ناگهان آن‌ها را عذاب می‌کند که این همان سنت استدراج است.

* آنچه که مهم است خود انسان‌ها باعث این عذاب شده اند هر چه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست.[۲]

*وقتی لشکریان چنگیز مغول به ایران وحشیانه حمله کردند، همه جا حمام خون به راه انداختند. چنگیز پس از ورود به هر شهری از مردم می‌پرسید: من شما را می‌کشم یا خدا، اگر می‌گفتند: تو می‌کشی همه را می‌کشت، و اگر می‌گفتند: خدا می‌کشد، باز همه را می‌کشت. تا آن‌که به شهر همدان رسید. قبلاً افرادی نزد بزرگان همدان فرستاد که آن‌ها به نزد من بیایند که صحبتی با آن‌ها دارم.

همه حیران بودند که چه کنند، جوان شجاع و هوشیاری گفت: من می‌روم، گفتند: می‌ترسیم کشته شوی؟ گفت: من هم مانند دیگران هستم، و آماده رفتن شد. یک شتر و یک خروس و یک بز تهیه کرد نزد اردوگاه چنگیز آمد و به حضور او رسید گفت: ای سلطان اگر بزرگ می‌خواهی این شتر، اگر ریش بلند می‌خواهی این بز، اگر پرحرف می‌خواهی این خروس، و اگر صحبتی داری من آمده‌ام.

چنگیز گفت: بگو بدانم من این مردم را می‌کشم یا خدا؟ جوان گفت: نه تو می‌کشی و نه خدا، پرسید: پس چه کسی می‌کشد؟ گفت: جزای عملشان.

گناهانی که بلا را نازل میکنند

در روایاتی که به ما رسیده است بر برخی از گناهان که باعث بلا هستند تاکید بیشتری کرده اند. امام سجاد (علیه السلام) در حدیثی گهربار به این مطلب اشاره فرموده اند.

و گناهان که باعث نزول بلا م‌شوند عبارتند از:[۳]

۱- ترک کمک به کس که تقاضا کمک م‌کند.[۴]

*اولین مورد گناهانی که باعث نزول بلا می‌شود ترک کمک به کس است که تقاضا کمک م‌کند.

*ابوحمزه ثمالى (ثابت) مى‏گفت: روز جمعه‏اى نماز صبح را با امام زین‏العابدین (علیه السلام) به جا آوردم. امام به سوى منزل رفتند. من هم با ایشان بودم. وقتى به منزل رسیدیم، یکى از خادمه‏ها را صدا زدند و فرمودند: «امروز روز جمعه است; هر نیازمندى آمد، مبادا رد کنید.» من گفتم: هر سائلى که مستحق نیست! فرمودند: «اى ثابت! از آن مى‏ترسم که یکى مستحق باشد و ما به او چیزى ندهیم و رد کنیم و به خانواده ما چیزى فرود آید که به یعقوب و خانواده‏اش نازل شد. اطعامشان کنید.»

*از حضرت یعقوب در روایات اصول کافی بیان شده است که یک سائل و یک محتاجی آمد دری خانه اش به او بی اعتنایی شد به آن محتاج بی اعتنایی شد آن هم درب خانه حضرت یعقوب پیغمبر و آن محتاج و سائل گرسنه از درب خانه یعقوب رفت و شب سر گرسنه به بالین گذاشت. فردا که شد از طرف خداوند متعال بلایی به یعقوب نازل شد و به فراق یوسف مبتلا شد یعنی این چوب را یعقوب خورد به خاطر همان سائلی که درب خانه اش به او بی اعتنایی شد. این چوب‌ها و این بلاهای کفاره ای را حتی برخی از انبیاء نیز داشتند.

*امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: هر که شب را با شکم سر بگذراند و در کنارش مؤمنى گرسنه باشد ، خداوند متعال فرماد : فرشتگان من! شما را بر ان بنده گواه مى گرم، که من به او دستور دادم و او نا فرمانم کرد و از غرِ من فرمان برد ؛ پس ، او را به کارش وا گذاشتم . به عزّت و جلالم سوگند که هرگز او را نامرزم[۵]

در جایی دیگر روایت هولناک تر از این می‌شود. می‌فرمایند: کسى که لباس اضافى داشته باشد و بداند در اطرافش مؤمنى به آن نیاز دارد و ندهد خدا او را به رو در آتش مى‏اندازد [۶]

البته  آن روی سکه هم هست اگر کسی دست افتاده ای را بگیرد و به مومنی کمک کند رشد فوق العاده ای می‌کند. در دین ما کمکی هرچند کوچک گاهی باعث رشد و اوج شخص می‌شود.

بنده ا از بندگان خدا در اثر انکه شاخه خار را از سر راه مسلمن برداشت اهل بهشت شد.[۷]

بعض از مردم گمان م‌کنند که عبادت تنها به نماز خواندن و روزه گرفتن است و پاره ا از انان به حدّ در غفلت و نادان و خودخواه فرو رفته اند که اگر در برابر ددگانشان مردم از گرسنگ جان دهند هچ متأثّر نم‌شوند.

مکرر دده شده است که ان گونه افراد حت در مسافرت‌ها عباد مانند زارت و حج تمام اوقات خود را به زارت و دعا و اعمال مستحبّه فرد م گذرانند و هچ کمک به همراهان و همسفران خود نم‌کنند با انکه م‌دانند در مان آن‌ها افراد ضعف و ناتوان فراوان وجود دارند که سخت به کمک و مساعدت نازمندند. در هر حال، ک از اسباب سلوک، حسن سلوک با مردم و حس خرخواه نسبت به بندگان خدا است.

امام صادق (عله السّلام) فرمودند:

هر مومن که برادر دینی خود را ار ندهد با انکه قدرت ان کار را دارد خداوند او را به حال خود واگذارد و در دنا و آخرت خوار و ذللش کند.[۸]

فشار خرج خانه و اجاره نشینی از یک طرف و بیکاری از طرف دیگر رمقی برای آن‌ها نگذاشته بود. به هر دری زدند کار پیدا نکردند. تا اینکه تصمیم گرفتند نزد شهردار بروند. با امیدواری به شهرداری رفتند و با آقای شهردار صحبت کردند: ما را استخدام کنید ، ضرر نمی‌بینید. به خدا اگر از کارمان راضی نبودید، خب! می‌توانید ما را بیرون کنید. شهردار از یک طرف دلش می‌سوخت و از طرفی بودجه ای نبود که استخدامشان کند. حس کرد در بد مخمصه ای گیر کرده است، گفت: من شما را استخدام می‌کنم. آن سه مرد در حالی که جان تازه ای گرفته بودند و دعا می‌کردند برگشتند. آقای شهردار تبسم غمگینی کرد و نشست تا روی ورق سفیدی مطلبی یادداشت کند. مدتی از ملاقات این سه مرد گذشت در این مدت هر کدام هر ماه ۱۷۵۰ تومان حقوق می‌گرفتند. دیگر آه نمی‌کشیدند، ولی غُر می زدند که ما این همه کار می‌کنیم بعد شهردار پولش از پارو بالا می‌رود. همه برای خواندن نماز ظهر به نمازخانه رفتند. آقای شهردار موقتا خودش امام جماعت بود‌. بین دو نماز یکی از این سه مرد جرأت پیدا کرد و به شهردار گفت: این انصاف است که ما زحمت بکشیم و حق مأموریت و مزایا را شما بگیرید؟ شهردار نگاه عمیقی کرد و بی آنکه حدیثی بخواند به نماز ایستاد. روزها گذشت و آن آقای شهردار که کسی جز شهید مهدی باکری نبود، از شهرداری رفت. پس از رفتن او آن یه نفر متوجه شدند که او حقوقش ۷۰۰۰ تومان بوده و حقوق خود را تقسیم بر چهار کرده و سه قسمت دیگر را به این سه نفر داده بود. آن‌ها وقتی این را فهمیده بودند که بسیار دیر شده بود.

از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند: هرکس به مظلومی وام دهد و در وصول وام با او خوش رفتاری کند، گذشته اش آمرزیده شده باید عمل و کار خود را از سر بگیرد و خدا به عوض هر درهمی هزار قنطار از بهشت به او می بخشد (هر قنطار یک پوست گاو بزرگ پر از طلا باشد.[۹]

گاهی انسان مالی برای کمک ندارد، اما آبرویی دارد که در قرض او وساطت کند، مرحوم علامه حلی این حدیث بسیار زیبا را نقل کرده اند که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «همانا خداوند از آبروی بنده اش سؤال می کند چنانکه از مالش پرسش خواهد نمود فیقول: یا عبدی رزقتک جاها  ؟. پس می فرماید: ای بنده مؤمن آبرو و اعتبار را من به تو دادم،آیا با آن مظلومی را یاری و یا گرفتاری و درمانده ای را فریادرسی نمودی؟ »[۱۰]

۲- ترک کمک کردن به مظلوم[۱۱]

دومین عاملی که باعث نزول بلا می‌شود ترک کمک کردن به مظلوم است،

خداى سبحان در سوره انفال م‌فرماند: « اگر گروهى (مومنان مهاجر) به خاطر حفظ دن و آئنشان از شما ارى طلب کنند، بر شما لازم است که به ارى آنان بشتابد.»[۱۲]

ان آه شرفه با کمال صراحت، مسلمانان را ملزم مى‌کند تا به ارى برادران دنى خود که مورد ظلم و ستم قرار گرفته‌اند، شتافته و به وظفه دنى خود عمل کنند.

در آه‌ا دگر، کسانى که نسبت به کمک و ارى ستم ددگان، سکوت و بى‌تفاوتى اختار کرده‌اند و قام نمى‌کنند، سرزنش و ملامت شده و مورد سوال قرار مى‌گرند. ان آه مى‌گود چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعف شده‌اند، پکار نمى‌کند؟ همان افراد (ستمدده اى) که مى‌گوند: خداا! ما را از ان شهر که اهل آن ستمگرند، برون ببر و براى ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و براى ما از طرف خود، ار و اورى تعن فرما»[۱۳]

مولف تفسر «اطب البان» در ذل ان آه مى‌گود: «از ان آه استفاده مى‌شود که بر مسلمانان واجب است اگر ددند مسلمان گرفتار ظالم شده، به قدر قوه و قدرت خود اقدام کنند و رفع شر آن را کنند.»

در کلمه طیبه از مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده که حاکم بروجرد روزی به دیدن سید مهدی بحرالعلوم رفت. حاکم نسبت به سید مهدی مهربانی و علاقه نشان داد و آنگاه سید به پدرش گفت: باید مرا از این شهر بیرون بفرستی و زیرا می‌ترسم هلاک شوم. پدر فرمود چرا؟ گفت: به جهت اینکه از موقعی که حاکم به من علاقه نشان داده آن بغضی که باید نسبت به حاکم ظالم داشته باشم ندارم. دیگر در اینجا نباید ماند و بابد هجرت کرد.

خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله) مى‌فرماند: « هرکسى داد ستمدده‌اى را از ستمگر بگرد، در بهشت با من ار و همنشن باشد.[۱۴]»

امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «هچ مومنى، مومن ستمدده‌اى را ارى نمى‌رساند، مگر انکه عمل او، برتر از ک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام باشد و هچ مومنى نست که بتواند برادر خود را ارى رساند و ار‌اش دهد، مگر انکه خداوند در دنا و آخرت او را ارى کند.» [۱۵]

امام (علیه السلام) در نامه به مالک اشتر نخعى، فرمانرواى مصر، این مسئله را یادآور مىشود و به او سفارش مىکند: مقدارى از وقت خود را در اختیار نیازمندان، ضعیفان و محرومان قرار بده و درهاى (دارالاماره) را باز بگذار، تا مردم آزادانه و بدون موانع نزد تو بیایند و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند تا خود شخصا به کارها و گرفتاری‌هاى ایشان رسیدگى نمایى؛ چرا که من بارها از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که مىفرمودند:
امتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگز پاک نمىشود و روى سعادت را نمىبیند[۱۶].

دعای ۳۸ در صحیفه سجادیه با دعای هشتم بسیار قرابت معنایی دارد و در بخشی از آن می خوانیم که « بار خداا به پشگاهت عذر خواهم در حق ستمدده‏اى که در حضور من بر او ستم رفته و من ارش ننمودم».[۱۷]

همه ما این روایت را شنیده ایم که امام علی (علیه‌ السّلام) می‌فرمایند:  خصم ظالم باشید.[۱۸] «خصم»، غیر از «دشمن» است. یک وقت کسی دشمن ظالم است؛ یعنی از ظالم بدش می‌آید و دشمن اوست. این، کافی نیست. «خصم او باش»، یعنی «مدّعی‌اش باش.» خصم یعنی «دشمنی که مدّعی است»، «دشمنی که گریبان ظالم را را می‌گیرد و او را رها نمی‌کند. بشریت بعد از امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام)، تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دست‌های با ایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را می‌گرفتند، ظلم در دنیا این‌قدر پیش نمی‌رفت؛ بلکه از بن برمی‌افتاد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را می‌خواهند: خصم ظالم باش. در دنیا، هرجا ظلم هست و ظالمی هست، شمایی که این‌جا هستی، خود را خصمش بدان. نمی‌گوییم «اکنون راه بیفت؛ و از این سوی دنیا به آن سوی دنیا برو و گریبان ظالم را بگیر.» می‌گوییم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتی دست داد، خصم او باش و گریبانش را بگیر.» یک وقت انسان نمی‌تواند نزدیک ظالم برود و ابراز خصومت نماید؛ لذا از راه دور، مخاصمه می‌کند. ببینید امروز، به خاطر عمل‌نکردن به همین یک کلمه وصیت امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام)، در دنیا چه منجلابی ایجاد شده است و بشریت چه بدبختی‌هایی دارد! ببینید ملت‌ها و به خصوص مسلمانان چه مظلومیتی دارند! اگر به همین یک وصیت امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) عمل می‌شد، امروز بسیاری از ظلم‌ها و مصیبت‌هایِ ناشی از ظلم‌ها، وجود نمی‌داشتو می‌فرمایند: هرجا مظلومی هست، به او کمک کن.[۱۹] نمی‌گویند «طرفدارش باش». نه! باید کمکش کنی. هرچه می‌توانی و به هر نحو که می‌توانی به او کمک کن.

۳- ضاع کردن امر به معروف و نه از منکر.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر معصیت، پنهانی انجام شود فقط به خود شخص آسیب می رساند و اگر علنی و آشکارا انجام شود و با او برخورد نشود، همه آسیب می‌بینند.[۲۰]

قرآن در داستان‌ها و ماجراهای مختلف به این حقیقت اشاره کرده است. در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می‌شود:

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «خداوند به حضرت شعیب پیامبر فرمودند: صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم نمود، چهل هزار نفر از بدها و شصت هزار نفر از خوبان. حضرت شعیب عرض کردند: خدایا! عذاب بدها معلوم است اما خوبان را چرا عذاب خواهید کرد؟ خداوند به او وحی نمود: چون آن‌ها با گناهکاران سازش کردند و به خاطر خشم و غضب من، به گناهکاران خشم نکردند.»

هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر متروک شود و مردم به آن توجهی نکنند دعایشان مستجاب نمی‌شود.[۲۱]

امام علی (علیه السلام) فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نگویید و اگر آن را ترک گفتید، دعا می کنید ولی دعایتان به اجابت نمی رسد».[۲۲]

همه ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته را شنیده ایم . یکی از مواقعی که این ضرب المثل صادق است همین ترک امر به معروف و نهی از منکر است.

داریم که اگر شخصی عمل منکر و زشتی را مشاهده کند که از فرد یا افرادی سر می‌زند، و با این که می‌تواند جلوی آن منکر را بگیرد، ولی بی تفاوت از آن بگذرد در گناه آن گناهکار شریک خواهد بود، و فرق نمی کند که این بی تفاوتی در برابر معصیت‌ها و منکرات، به خاطر بی اهمیت جلوه دادن موضوع باشد یا به جهت راضی بودن و همسو بودن با مفسدین.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) جهت تبیین این مسئله با اشاره به داستان قوم ثمود و پی نمودن ناقه صالح فرموده اند: «ناقه ثمود را فقط یک نفر پی کرد، ولی عذاب الهی همه را فرا گرفت، چون همه بدین عمل راضی بودند».[۲۳]

بنابراین هر کس با عده ای در رفتارشان موافق باشد و به اعمال آن‌ها رضایت دهد، اگر چه در عمل آنها را یاری نکند، از آنان محسوب می‌شود و رضایت قلبی او نسبت به فعل گناه، و اظهار ناراحتی نکردن در برابر منکر، به معنای رضایت به گناه آنان است، او را نزد خدا شریک جرم معصیت کاران قرار می‌دهد.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:هر کس همسایه ای دارد که اهل معصیت است و او را نهی نمی کند؛ در گناه او شریک است[۲۴]».

ممکن است کسی بگوید خب نمی‌شود بگوییم و گرنه هر روز باید دعوا داشته باشیم. اگر به زبان و عمل نمی‌توانیم لااقل در دل خودمان از این گناه اعلام بیزاری و برائت کنیم. درد اینجاست که برخی در قلبشان هم ناراحت نیستند و انگار نه انگار حلال خدا در حال حرام شدن است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن کس که زشتی ها را در دل و به وسیله دست و زبانش انکار نکند مرده ای است میان زندگان[۲۵]!».

شخص نزد امام حسن عسکر (عله السلام) آمد و گفت: ا آقا ما، اگر ک از برادران شعه ما در دست کفار اسر شده، جانش در خطر باشد؛ از سو دگر شخص از شعان گرفتار ک فرد بد‌اندش و گمراه شده که البته نم‌خواهند او را بکشند، ول شبهه‌ها القا م‌کند که امانش ضعف شود، نجات دادن کدام ک ارزش بشتر دارد؟ گرچه شاد برا رها شخص اول خود به خطر افتاده، کشته شوم، رها شخص دوم تنها نازمند فرصت و نرو است که نگذارم عقده‌اش دگرگون و امانش زال شود، با آنکه خودش سالم و حت به دور از زان مال و جان است. امام در پاسخ فرمودند: آا م‌دان ان دو قلمرو چقدر با هم تفاوت دارند؟

آن مرد گفت: ‌آمده‌ام از شما بپرسم در مان ان دو راه تکلفم چست.

???? امام(عله السلام) فرمودند: در کنار درا استاده‌ا، گنجشک در درا افتاده و در حال غرق شدن است؛ در کنارش هم مؤمن شرف و ارزشمند در آب غوطه م‌خورد و هر لحظه امکان دارد در آب غرق شود. باد کدام را نجات ده؟ ثواب کدام بشتر و نجات کدام مقدم است؟ اگر آن پرنده را برهان، آن دگر که انسان شرف است خفه م‌شود.

مرد پاسخ داد: بسار روشن است. البته باد آن شخص را نجات ‌دهم؛ زرا آن پرنده در برابر چنن انسان ارزش اندک دارد.

امام فرمودند: به همان اندازه‌ که نجات آن مؤمن بر نجات آن پرنده کوچک برتر دارد، حفظ امان ک انسان از امواج شبهه‌ها بر نجات مسلمان که تنها از نظر بدن و جان در دست کفار اسر است و هر لحظه امکان دارد کشته شود، برتر دارد.

پی نوشت ها:
[۱] سوره انعام، آه ۱۶۰.
[۲] مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ۚ [نساء،۷۹]
[۳] وَ الذُّنُوبُ الَّتِ تُنْزِلُ الْبَلَاءَمعانی الاخبار، مرحوم صدوق ص ۲۷۰-۲۷۱
[۴] تَرْکُ إِغَاثَهِ الْمَلْهُوفِ
[۵] مَن باتَ شَبعانَ و بحَضرَتِهِ مُؤمِنٌ طاوٍ، قالَ اللّه ُ تعالى : مَلائکَتِ ، اُشهِدُکُم على هذا العَبدِ إنّ أمَرتُهُ فَعَصانِ و أطاعَ غَرِ فَوَکَلتُهُ إلى عَمَلِهِ، و عِزَّتِ و جَلال لا غَفَرتُ لَهُ أبدا .[المحاسن : ۱/۱۸۲/۲۹۰ .]
[۶] «من کان عنده فضل ثوب فعلم ان بحضرته مؤمنا محتاجا الیه فلم یدفعه الیه اکبه الله عزوجل فى النار على منخریه
[۷] «دخل عبْدٌ الْجنَّهَ بِغُصْنٍ من شوکٍ کان عل طرقِ الْمسلمن فَاَماطَهُ عنهُ.»سفنه البحار، ج ۲ / صفحه ۸۲
[۸] مامِنْ مؤمن یَخْذُل أخاهُ و هو قْدرُ عل نصْرتِه إلّا خَذَلهُ الله ف الدُّنا و الْاخرهِ بحارالانوار، چاپ بروت، ج ۷۱ / صفحه ۳۱۲ و ج ۷۲ / صفحه ۱۷؛ امال صدوق، چاپ بروت، مجلس ۷۳، صفحه ۳۹۳، حدث ۱۶
[۹]  مَن أقرَضَ مَلهوفا فَأحسَنَ طَلِبَتَهُ استَأنَفَ العَمَلَ و أعطاهُ اللّه ُ بِکُلِّ دِرهَمٍ ألفَ قِنطارٍ مِن الجَنَّهِ  [ثواب الأعمال : ۳۴۱/۱.]
[۱۰] : «ان الله تعالی لیسئل العبد فی جاهه کما یسئل فی ماله فیقول: یا عبدی رزقتک جاها فهل اعنت به مظلوما او اعنت به ملهوفا؟عوال اللئال ؛ ج ۱ , ص ۳۷۲
[۱۱] وَ تَرْکُ مُعَاوَنَهِ الْمَظْلُومِ
[۱۲] … إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِى الدِّنِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ… ؛ [انفال،۷۲]
[۱۳] «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِنَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِنَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْه الظَّالِمِ أَهْلُها و اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِراً؛  [نسآء،۷۵]
[۱۴] … و مَن أخذ للمظلوم مِن الظالم کان معى فى الجنه مصاحباً…؛[بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۵۹، ح ۷۴]
[۱۵] مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُعِنُ مُؤْمِناً مَظْلُوماً إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ مِنْ صِیَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِهِ فِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَنْصُرُ أَخَاهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا نَصَرَهُ اللَّهُ فِى الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه؛[بحار الأنوار: ۷۵/۲۰/۱۷.]
[۱۶] (لن تقدس امه لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متعتع)[بحار الأنوار : ۷۷/۲۵۸/۱.]
[۱۷] اَللَّهُمَّ اِنّى اَعْتَذِرُ اِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتى فَلَمْ اَنْصُرْهُ؛[صحفه سجاده، از دعاى ۳۸.]
[۱۸] «و کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً.»نامه ۴۷ :از وصت‏هاى آن حضرت است به حسن و حسن علهما السّلام وقتى که ابن ملجم لعنه اللّه عله به او ضربت زد
[۱۹] «و للمظلوم عوناً.»نامه ۴۷ :از وصت‏هاى آن حضرت است به حسن و حسن علهما السّلام وقتى که ابن ملجم لعنه اللّه عله به او ضربت زد
[۲۰] إِنَّ الْمَعْصِیهَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا  فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیهً وَ لَمْ یغَیرْ عَلَیهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّه [ بحار الأنوار ، ج ۱۰۰ ، ص ۷۴ .]
[۲۱] مرتضى حسنى اصفهانى، امر به معروف و نهى از منکر در اسلام، قم، انتشارات فرهنگ قرآن، ۱۳۷۹ ش، سوم، ص ۲۲۰.
[۲۲] نهج البلاغه، ص ۴۲۲.
[۲۳] همان، ص ۳۱۹.
[۲۴] مَنْ لَهُ جَارٌ وَ یعْمَلُ بِالْمَعَاصِی فَلَمْ ینْهَهُ فَهُوَ شَرِیکه إرشاد القلوب إلى الصواب(للدلمى)، ج ۱، ص ۱۸۳
[۲۵] مَنْ تَرَک إِنْکارَ الْمُنْکرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ یدِهِ)فَهُوَ مَیتٌ بَینَ الْأَحْیاءِ وسائل الشعه، ج ۱۶، ص ۱۳۲

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *