Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
ولادت امام هادی ؛ یکپارچه (هادی م15) متن تولیدی ولادت امام هادی

اقسام حب دنیا و خاموش کنندۀ آن

T_HobbeDonya

اقسام حب دنیا و خاموش کنندۀ آن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱. توجه امام‌هادی‌علیه‌السلام به محبینشان

قطب راوندى‌ره  در کتاب خرائج می‌گوید عده‌ای از اهل اصفهان گفته‌اند که در اصفهان شخصى به نام عبدالرحمان بود که مذهب شیعه داشت. از او پرسیدند که چه چیز باعث شد که شیعه شدی و امامت حضرت‌هادی‌علیه‌السلام را پذیرفتى؟ گفت: «کرامتى را از او مشاهده کردم که بر من لازم شد به امامت او اعتراف کنم. قضیه‌اش این است که من گرفتار فقر و ندارى بودم، ولى زبان قوى و جرأت زیادى داشتم. در یکى از سال‌ها، اهل اصفهان مرا با گروه دیگرى براى شکایت و دادخواهى پیش متوکل فرستادند. روزى بر درِ سراى متوکل بودم که ناگهان دستور احضار حضرت‌هادى‌علیه‌السلام صادر شد. به بعضى از حاضرین گفتم که شخصى که متوکل دستور احضار او را صادر کرده چه کسى است؟

گفتند: «یکى از علویین و فرزندان على‌علیه‌السلام است که رافضى‌ها (شیعیان) او را امام مى‌دانند و ممکن است متوکل او را طلبیده باشد تا به قتل برساند.» با خود گفتم از اینجا حرکت نمى‌کنم و مى‌مانم تا او را مشاهده کنم و ببینم چگونه شخصى است. مدتى گذشت. دیدم او در حالی که بر اسبى سوار شده و مردم دو طرف جاده ایستاده به او نگاه مى‌کنند به‌طرف ما مى‌آید. همین که او را از نزدیک دیدم، محبت و دوستى او در قلب من جاگرفت. در دلم برایش دعا کردم که خداوند شَرّ متوکل را از او دور کند.

او از میان مردم عبور مى‌کرد، سرش را پایین انداخته، به یال اسبش نگاه مى‌کرد و به چپ و راست نگاه نمی‌کرد. همین که در مقابل من قرار گرفت رو به من کرد و فرمود: «قد استَجابَ اللّهُ دُعاءَکَ وَ طَوَّلَ عُمرَکَ وَ کَثَّرَ مالَکَ وَ وَلَدَکَ؛ خداوند دعایت را اجابت فرمود و عمر طولانى و مال و فرزند زیاد برایت مقدر کرد.» از هیبت گفتار او به لرزه درآمدم و در میان رفقایم بر زمین افتادم. آن‌ها از من پرسیدند: «چه شد و چه اتفاقى افتاد؟» گفتم: «خیر است و قضیه را از آن‌ها پنهان کردم.» وقتی به اصفهان برگشتم خداوند به دعاى آن بزرگوار درهاى رحمت خود را به روى من گشود و مال و ثروت زیادى نصیب من کرد. به‌طوری که امروز موجودى من در خانه معادل هزارهزار درهم است. غیر از اموالى که در خارج خانه دارم و ده فرزند به من روزى کرده است و از عمرم تاکنون هفتادوچند سال مى‌گذرد. من به امامت این بزرگوار که از ضمیر و باطن من خبر داد و خداوند دعاى او را دربارۀ من اجابت فرمود، اقرار مى‌کنم.[۱]

بله عزیزان دنیا و آخرت در خانۀ اهل‌بیت‌علیهم‌السلام است و با محبت و ارادت به اهل‌بیت‌علیهم‌السلام به‌دست می‌آید. امروز که روز ولادت امام‌هادی‌علیه‌السلام است با توسل به ایشان از خدای متعال هم دنیا بخواهیم هم آخرت. البته دنیا وسیله است برای رسیدن به آخرت، بنابراین امام‌هادی‌علیه‌السلام دربارۀ بحث دنیا روایاتی را بیان می‌کنند که حائز اهمیت است. ما نباید دنیا را برای رسیدن به منافع خودش بخواهیم. پس حب دنیا آن‌چنان بد است که یکی از پیامدهایش فاسد‌ شدن عقل، این نعمت بزرگ خدادادی است.

۲. اهمیت

۲. ۱.  حب دنیا و فساد عقل

یکی از پی‌آمدهای خیلی بد محبت و دوستی به دنیا، فاسدشدن عقل که از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مخلوقات خدای متعال است، می‌باشد. در روایتی از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده است: «حُبُ‏ الدُّنْیَا یُفْسِدُ الْعَقْلَ؛[۲] محبت و دوستی دنیا، عقل را فاسد می‌کند.» اولین ضرر حب دنیا این است که عقل انسان را از کار می‌اندازد. وقتی انسان به دنیا دل‌بستگی پیدا کرد، کارهایی می‌کند که عقل اجازه نمی‌دهد. کار حرام یا گناهی است و عقل اجازه نمی‌دهد، ولی او به‌خاطر این‌که به خواسته‌اش برسد، مرتکب می‌شود. یا چیزهایی خلاف فضلیت و خلاف انسانیت و خلاف شرف است.

روزى جابربن‌عبدالله انصارى خدمت امام‌على‌علیه‌السلام بود و آه عمیقى کشید. امام‌علیه‌السلام فرمودند: «گویا براى دنیا، این‌گونه نفس عمیق و آه طولانى کشیدی؟» جابر عرض کرد: «آرى به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم.» امام فرمودند: «اى جابر، تمام لذت‌ها و عیش‌ها و خوشی‌های دنیا در هفت چیز است: خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، بوئیدنی‌ها، آمیزش جنسى، سوارى و لباس.

اما لذیذترین خوردنى عسل است که آب دهان حشره‌اى به نام زنبور است. گواراترین نوشیدنی‌ها آب است که در همه‌جا فراوان است. بهترین شنیدنی‌ها غناء و ترنم است که آن‌هم گناه است. لذیذترین بوئیدنی‌ها بوى مشک است که آن خون خشک و خورده‌شده از ناف آهو تولید می‌شود. عالی‌ترین آمیزش، با همسران است و آن‌هم نزدیک‌شدن دو عضو پست است. بهترین مرکب سوارى اسب است که آن‌هم، گاهى، کشنده است. بهترین لباس، ابریشم است که از کرم ابریشم به‌دست می‌آید. دنیایی که لذیذترین متاعش این‌طور باشد، انسان خردمند براى آن آه عمیق نمى‌کشد!»

جابر می‌گوید: «فَوَاللَّهِ مَا خَطَرَتِ‏ الدُّنْیَا بَعْدَهَا عَلَى قَلْبِی؛[۳] سوگند به خدا بعد از این موعظه، دنیا در قلبم راه نیافت.»

بله عزیزان! دنیادوستی عقل را فاسد می‌کند. عقلی که اگر درست به‌کار گرفته شود، ضامن موفقیت انسان است؛ با حب دنیا به فساد و تباهی کشیده می‌شود. بنابراین بزرگواران الان فرصتی پیش آمده که با کمی فکرکردن تکلیف خودتان را معلوم کنید. آیا دنبال عقل هستید یا دنیا؟ این دو با هم جمع‌شدنی نیستند. اگر کسی دنبال دنیا باشد، عقلش را فاسد می‌کند و اگر عقل داشته باشد، دل‌بستۀ دنیا نمی‌شود و به دنیا اهمیت نمی‌دهد، الا به قدر ضرورت. پس عزیزان چقدر بد است که به‌خاطر دنیای پست این نعمت بسیار بزرگ فاسد شود. پس مواظب باشیم با حب به دنیا عقل را از دست ندهیم.

۲. ۲.  حب دنیا منشأ تمام گناهان

دنیا منشأ و منبع تمام خطاها و کلید هر بدی است. بنابراین در روایات، دنیاطلبی به مهم‌ترین عامل گناهان تعبیر شده است: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَ؛[۴]محبت و دوستی دنیا، منشأ هر گناه و کلید هر بدی است.» در طول تاریخ افرادی بوده‌اند که زندگی آن‌ها این واقعیت را به نمایش گذاشته است. کسانی که عامل سقوط آن‌ها دنیاطلبی و حب دنیا بوده است.

شخصى با حضرت‌عیسی‌علیه‌السلام هم‌سفر شد تا به کنار آبى رسیدند. سه قرص نان داشتند دو تاى آن را با هم خوردند و یکى دیگر را در آن محل گذاردند و براى خوردن آب بر سر نهر رفتند. بعد از ساعتى حضرت سراغ آن نان را گرفتند، گفت: «اطلاعى ندارم.» پس، هر دو از آنجا راه افتادند. اتفاقاً آهویى با دو بچه‌آهو جلوی حضرت‌عیسى‌علیه‌السلام حاضر شدند. حضرت یکى از آن دو آهو بچه را طلبید و به فرمان حق‌تعالى آهو اجابت کرد. به خدمت حضرت آمد. حضرت آن را ذبح نمودند و کباب و بریان کردند و به اتفاق رفیق خوردند. بعد از آن، حضرت به آن بره‌آهو‌ کشته شده فرمودند: «قم باذن الله؛ به اذن خدا بلند شو » بره‌آهو زنده شد و رفت.

حضرت با رفیق خود راهى شدند بعد حضرت فرمود: «به‌حق آن خدایى که این آیه بزرگ را به تو نشان داد، بگو که آن قرص نان را که برداشت» گفت: «نمى‏دانم.»

انسان گرفتار دنیا است و مال دنیا، ببینید این شخص چقدر و چند دفعه دروغ بگوید شاید به دنیا برسد. خلاصه پس از آن دوباره راهى شدند به آب روان یا رودخانه‌ای رسیدند. حضرت‌عیسى‌علیه‌السلام دست آن رفیق را گرفت و روى آب روان گشتند. چون از آن آب گذشتند حضرت فرمود: «از تو سؤال مى‏کنم. به‌حق آن خدایى که این معجزه را به تو نشان داد آن نان را چه کسی برداشت.» باز گفت: «نمى‌دانم و خبر ندارم.» از آنجا نیز عبور کردند. در بیابان نشستند. حضرت عیسى کمی خاک جمع کرد و امر کرد: «کن ذهبا باذن الله؛ به اذن خداوند تعالى طلا شو!» آن خاک و ریگ به فرمان الهى طلا شد.

حضرت آن طلا را سه قسمت کرد: یک قسمت را خودش برداشت، قسمت دیگر را به رفیق داد، قسمت سوم را فرمود براى کسى گذاشتم که آن نان را برداشته باشد. مریض حریص گفت: «من برداشتم.» حضرت‌عیسى وقتى این جریان را دیدند هر سه قسمت را به او دادند و از او جدا شدند.

آن مرد با آن سه قسمت طلا در بیابان ماند. دو نفر دیگر به او رسیدند و به طمع آن مال زیاد به دنبال او افتادند و قصد کشتن او را کردند. ناچار زبان ملایمت باز کردند و گفتند: «این سه قطعه طلا را تقسیم مى‌کنیم. هرکدام یک قطعه برداشتند.»

وقتی به منزل رسیدند، یکى از رفقا را براى خرید نان به قریه نزدیک فرستادند. رفیقى که براى تهیۀ نان رفته بود با خود فکر کرد که غذا را با زهر مسموم کند و به خورد دو رفیق خود بدهد و هر سه قطعه طلا را تصرف کند و همین کار را کرد.

اتفاقاً آن دو رفیق هم در بیابان نقشۀ قتل او را طرح کردند که وقتى آمد او را بکشند و تمام طلاها را بردارند. وقتی رفیقشان آمد، او را کشتند. و از آن غذای مسموم خوردند و هر دو مسموم شدند و مردند.

آن سه قطعه طلا و سه جنازه در بیابان افتاده بود. بار دیگر حضرت‌عیسى‌علیه‌السلام با حواریین از آن طرف عبور می‌کردند و آن سه قطعه طلا و سه جنازه را ملاحظه کردند. حضرت‌عیسى به‌طرف اصحاب خود روکرد و حکایت آن‌ها را نقل فرمود، بعد از آن فرمودند: «هذه الدنیا فاحذروها؛ این است دنیا. پس دورى کنید از آن دنیا و دل به آن نبندید.» که نتیجۀ آن گرفتارى است که ملاحظه کردید دل بستن به دنیا چه عاقبت بدى به‌وجود آورد.[۵]

بزرگواران این خاصیت حب دنیا است که همۀ این گناهان و بدی‌ها را به‌دنبال خود دارد. اگر حب دنیا در دل کسی ایجاد شود، آن‌چنان او را از خدا غافل می‌کند که دست به هر گناه و جنایتی می‌زند. فقط برای اینکه به دنیای آلودۀ خود برسد. بنابراین خیلی باید مراقب باشیم که گرفتار دنیا دوستی نشویم.

۲. ۳. دنیا زندان مؤمن است

پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ و جَنَّهُ الْکافِرِ؛[۶] دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»

علامه‌مجلسی‌ره در تفسیر این حدیث می‌فرماید: «مؤمن در دنیا غالباً در رنج و سختی و خوف آخرتش به سر می‌برد. بر خلاف کافر که غالباً در امنیت و رفاه و بی‌خیالی می‌باشد.» انسان دارای دو جنبه است؛ روح و جسم؛ گاهی روح آزاد است و گاهی در زندان؛ همین طور گاهی جسم آزاد و گاهی در زندان است و گاهی این‌ها در دو جهت مخالف هم قرار می‌گیرند؛ یعنی جسم در زندان و روح آزاد است.

زندان ابوقریب و گوانتانامو و زندان‌های ترسناک دنیا را ندیده‌اید، ولی شنیده‌اید و شنیده‌ایم که بسیار در آنجا به زندانی‌ها سخت می‌گیرند. حالا اگر زندانی‌یی را ببینیم و بگوییم از خاطرات آنجا تعریف کن و بگوید خیلی بد بود، چون ما را شکنجه می‌کردند و به ما خوش نمی‌گذشت همه او را مسخره می‌کنند. چراکه زندان جای راحتی و خوش‌گذرانی نیست. مسلماً زندان را برای شکنجه‌کردن زندانی‌ها درست کرده‌اند. این دنیا هم برای مؤمنین زندان و شکنجه‌گاه است و جسم مؤمن در هر حالی که باشد در دنیا خوش نیست و دائماً در حال سختی است.

بزرگواران واقعاً این دنیا با همۀ نعمت‌هایی که دارد در مقابل بهشت و نعمت‌های با عظمتش هیچ است. اگر مؤمنین می‌دانستند در مقابل ایمانی که دارند چه درجاتی برای آن‌‌ها هست، پی می‌بردند که در زندان به‌سر می‌برند و واقعاً دنیا زندان مؤمن است.

۳. نگاه به دنیا باید صحیح شود

اگر نگاه درستی به دنیا داشته باشیم، دنیا را وسیله‌ای برای رسیدن به آخرت قرار خواهیم داد نه اینکه دنیا را برای خود دنیا بخواهیم. در روایتی از امام‌هادی‌علیه‌السلام چنین می‌خوانیم: «اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَهَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَهِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَهِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضا؛[۷] همانا خداوند دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد و آخرت را جایگاه نتیجه‌گیرى زحمات. پس بلاها و زحمات و سختى‌هاى دنیا را وسیلۀ رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى‌فرماید».

دنیا سراى بلا و گرفتارى و طبق معارف اهل‌بیت، دنیا پیچیده شده به بلا است. پس محل گذران زندگى و امتحانات و زحمت است. حالا اگر کسی بخواهد به مقامات عالی آخرت و جهان دیگر برسد، باید از این گذرگاه سختی‌ها رد شود و سربلند از امتحانات بیرون بیاید و طبق روایت امام‌هادی‌علیه‌السلام برای کسب اجر و پاداش آخرت، سختی و بلای‌های دنیا وسیلۀ رسیدن به مقامات اخروی است.

سویدبن‌غفله مى‌گوید: پس از آن که براى خلافت امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام از مردم بیعت گرفته شد، روزى خدمت حضرت رسیدم. دیدم روى حصیر کوچکى نشسته است و در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگرى نیست. عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین بیت‌المال در اختیار شماست. در این خانه جز حصیر چیز دیگرى از لوازم نمى‌بینم؟» ایشان فرمودند: «یابن غفله! آدم عاقل در خانه‌اى که باید از آنجا نقل مکان کند، اسباب و وسایل جمع نمى‌کند. ما منزل امن و راحتى در پیش داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا مى‌فرستیم و به‌زودى به سوى آن منزل کوچ خواهیم کرد.»[۸]

خداوند بلاها و سختی را برای این استخدام کرده است که به‌وسیلۀ آن انسان را از دنیا قطع و به خود وصل کند. دست انسان را از توی دست دنیا دربیاورد تا بتواند در دست خود قرار بدهد. شما تا دستتان در دست دوستتان قرار دارد، نمی‌توانید با دوست دیگرتان دست بدهید. مگر نمی‌گویید با یک دست نمی‌شود دو هندوانه را برداشت؟ پس با یک دست هم نمی‌شود با دو نفر دست داد. انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد، نمی‌تواند با آخرت دست بدهد. از بیعت ظالم باید خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند. از تمامی کفر باید خارج شود تا بتواند به وادی ایمان وارد شود. همان‌طور که، تا آخرین ثانیه‌های شب پایان نیابد، وارد اولین ثانیه‌های روز نخواهد شد. مصیبت‌ها این هنر را دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند. خدا برای اینکه بخواهد انسان را به دنیا و دنیایی‌ها بی‌میل کند، او را تحت فشار قرار می‌دهد و انواع مصیبت‌ها را بر او فرود می‌آورد.[۹]

بزرگواران اگر نگاه ما به دنیا صحیح شود، فریب آمال و آرزوهای دنیا را نخورده و دنیا را جای استقرار نخواهیم دانست؛ بلکه برای رسیدن به آخرت از دنیا استفاده خواهیم کرد. سختی‌ها و مشکلات دنیا را برای رسیدن به جایگاه خوب تحمل خواهیم کرد. بستگی دارد که ما دنیا را با چه دیدی ببینیم، با چه عینکی به دنیا و زندگی در آن می‌نگریم، اگر دنیا را وسیلۀ آخرت ببینیم گرفتار تجملات دنیا نخواهیم شد، حرص و طمع به دنیا نخواهیم داشت.

۴. اقسام دنیا

اگر بخواهیم در این دنیا زندگی کنیم و از این دنیا برای آخرت نفع ببریم، باید حقیقت دنیا و اقسام دنیا را بدانیم.

امام‌سجاد‌علیه‌السلام می‌فرماید: «الدنیا دنیاءان، دنیا بلاغ و دنیا ملعونه؛[۱۰] دنیا دو قسم است، دنیای ملعونه و دنیای بلاغ.» دنیای ملعون آن دنیایی است که آدم را از خدا و آخرت بازدارد. می‌گوید مشتری‌ها را برسم، حالا نماز اول‌وقت از دست رفت، جماعت و مسجد و حرم و هیأت از دست رفت، برود. به دنیا می‌چسبد. این دنیا ملعون است. دنیایی که ما را از واجبات بازمی‌دارد؛ مثل آن شخصی که پیامبر دو درهم به او داد و به او فرمود که تجارت کند که از فقر نجات یابد. دو درهم برکت در رزق او ایجاد کرد. او تمام نمازها را سر وقت به جماعت می‌خواند، اما روزبه‌روز گرفتاری دنیا به او روی آورد تا جایی که پیامبر دید وقت نماز مشغول تجارت است. پس از این حالت او غمگین شدند. پیامبر آن دو درهم را که به او قرض داده بودند، گرفتند و بعد از مدتی به حال اول برگشت.[۱۱]

دنیایی که انسان را از یاد خدا و آخرت بازدارد، دنیایی که باعث بشود ما از نماز، دعا، عبادت، از خدا و آخرت غافل بشویم، خمس ندهیم، زکات ندهیم، صله‌رحم نکنیم، حقوق دیگران را ادا نکنیم، این همان دنیای ملعون است.

دنیای بلاغ این است که آدم از راه حلال روزی به ‌دست بیاورد. به اندازۀ نیاز و احتیاجش خرج بکند. پول درمی‌آورد آبروی خودش و زن و بچه‌اش را حفظ می‌کند، نمی‌خواهد چشم‌وهم‌چشمی بکند، نمی‌آید با تشریفات و تجملات پولش را به رخ دیگران بکشد. برای رفع نیاز عیب ندارد، این دنیای بلاغ است؛ یعنی دنیایی که ما را به مقصد صحیح برساند. این نوع کار عبادت است خرجش هم عبادت است.

همان‌‌طور که گفتیم، دنبال امور دنیا رفتن همه‌اش و در همه‌حال مذموم نیست. ابن‌ابی‌یعفور از اصحاب حضرت‌صادقعلیه‌السلام است که خیلی روایات اخلاقی از ایشان نقل کرده. ایشان می‌گوید: «به امام‌صادق‌علیه‌السلام عرض کردم: آقا شما این قدر حب دنیا را مذمت می‌کنید، ما دوستان شما و شیعیان و شاگردان خاص شما وقتی به دلمان مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که دنیا را دوست داریم. این چیست که این قدر حب دنیا مذمت می‌شود؟ حضرت پرسیدند: فَقَالَ‏ لِی‏ تَصْنَعُ‏ بِهَا مَا ذَا؟ این‌که دنیا را دوست داری، می‌خواهی چه کارش کنی؟ عرض کردم: أتَزَوَّجُ مِنْهَا وَ أَحُجُّ وَ أُنْفِقُ عَلَى عِیَالِی وَ أُنِیلُ إِخْوَانِی وَ أَتَصَدَّقُ وقتی پول داشته باشم، می‌توانم همسر انتخاب کنم، به سفر حج بروم، خرج اهل و عیالم را بدهم، به دوستانم کمک کنم، صدقه بدهم. دنیا را می‌خواهم تا این کارها را با آن انجام بدهم. ایشان فرمودند: لِی لَیْسَ هَذَا مِنَ الدُّنْیَا؛ هَذَا مِنَ الْآخِرَهِ این‌که دنیا نیست. این از آخرت است.»

ملاک این است که مقصد اصلی‌ تو چه باشد. تو در این‌جا دنیا را وسیله‌ای برای آخرت قرار داده‌ای؛ پس تو طالب آخرتی. باید نگاهت به دنیا نگاه ابزاری و وسیله‌ای باشد. خدا این وسیله را قرار داده است تا از آن استفاده کنی و به آخرتت برسی. اگر دنیا را بطلبی و تلاش کنی برای این‌که واقعا از آن برای آخرتت نتیجه بگیری، این طلب‌الآخره است، نه طلب‌الدنیا.»[۱۲]

بنابراین عزیزان آن دنیای که مذمت شده است، دنیایی است که انسان را از آخرت و عبادت پروردگار بازمی‌دارد نه دنیایی که مقدمۀ آخرت و در برای آخرت باشد که استفاده از نعمات دنیا برای رسیدن به آخرت نه تنها مذموم نیست، بلکه مدح هم شده است. بنابراین بستگی دارد به اینکه ما دنیا را چگونه بدانیم و ببینیم.

۵. در دنیا بعضی از افراد سود می‌برند و بعضی ضرر می‌کنند

اگر نگاه درستی به دنیا داشته باشیم از دنیا و نعمت‌های آن بهرمند خواهیم شد و سود خواهیم برد. در صورتی که بدانیم دنیا راهی است برای رسیدن به آخرت. وجود مقدس امام‌هادی‌علیه‌السلام که این ایام متعلق است به ایشان، در روایتی بسیار زیبا دنیا را به بازار تشبیه نموده‌، می‌فرماید: «الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛[۱۳] دنیا مانند بازارى است که عده‌اى در آن سود مى‌برند و عده‌اى دیگر ضرر و خسارت متحمل مى‌شوند». تشبیه دنیا به بازار و محل سودوزیان تشبیهی است که برای همه ملموس است؛ زیرا کسی نیست که در عمر چندین سالۀ خود راهش به بازار نیفتاده و کالایی خریدوفروش نکرده باشد. از طرف دیگر بسیار اتفاق می‌افتد که انسان در خریدوفروش ضرر کرده و از زیان پیش‌آمده ناراحت باشد. در این مثال امام‌هادی‌علیه‌السلام ما را متوجه به بازاری می‌کنند که همۀ انسان‌ها بی‌آنکه بدانند، در آن بازار مشغول فعالیت هستند؛ بازاری عمومی به نام دنیا!

وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم افرادی از فرصت‌ها استفاده نموده آخرت را به‌دست آورده و عده‌ای به دنیا چسبیده و حتی خود دنیا را هم از دست داده‌اند تا چه رسد به آخرت.

نمونه‌ای از این واقعیت در عصر رسول‌اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. در مدینه، شخصى درخت خرمایى در خانه‌اش داشت که بعضی از شاخه‌هاى آن درخت به خانۀ همسایه سرازیر بود. با توجه به اینکه همسایۀ او شخصى عیال‌مند و فقیر بود. او وقتى مى‌آمد تا از خرماى درخت خود بچیند، به بالاى درخت مى‌رفت و خوشه‌هاى خرما را مى‌چید و در ظرفى مى‌گذاشت. هنگام چیدن خرما، گاهى چند دانه خرما به خانۀ همسایه مى‌افتاد.

کودکان همسایه آن خرماها را برداشته و مى‌خوردند. صاحب درخت آن‌ها را از برداشتن خرماها منع می‌کرد. از درخت پایین مى‌آمد و خرماها را از کودکان فقیر همسایه مى‌گرفت و حتى اگر در دهانشان بود، آن را با انگشتانش بیرون مى‌آورد. همسایۀ فقیر از این وضع ناراحت شد. به محضر رسول‌خداصلی‌الله‌علیه‌وآله رفت و به‌عنوان شکایت، جریان را به آن حضرت عرض کرد.

رسول‌اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآلهفرموند: «صاحب درخت خرما را مى‌بینم، بلکه این مشکل شما حل شود. تو برو.»

پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله صاحب درخت را دید و جریان را به او گفت و سپس فرمود: «آن نخل را که شاخه‌هایش به خانۀ همسایه فقیرت سرازیر است، به من بده که ضامن مى‌شوم عوض آن را در بهشت به تو بدهند.»

صاحب درخت گفت: «من نخل‌هاى بسیار دارم، ولى هیچ‌یک از آن‌ها مانند این نخل پربار نیست و حاضر به این معامله نیستم.» این را گفت و از محضر رسول‌خداصلی‌الله‌علیه‌وآله مرخص شد.

در این میان شخصى که نقل مى‌کنند ابوالدَّحداح نام داشت، گفت‌وگوى پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و صاحب درخت خرما را از نزدیک شنید و پس از رفتن صاحب درخت، به محضر پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و عرض کرد: «اگر من آن نخل را از صاحب درخت بخرم و به شما واگذارکنم، آیا نخلى را در بهشت براى من ضامن مى‌شوى!؟» رسول‌اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «آرى.»

ابوالدحداح فرصت‌شناس، سراغ مرد صاحب درخت رفت و او را ملاقات و دربارۀ خرید آن نخل با او صحبت کرد. پس از چک‌وچانه، آن نخل را به چهل نخل دیگر خرید و طبق درخواست صاحب درخت، در حضور جمعى شهادت داد که من فلان درخت را از صاحبش خریدم که در مقابل چهل درخت خرما به او بدهم.

سپس مرد نیکوکار نزد رسول‌اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و جریان را به عرض رساند و گفت: «اکنون درخت مال من است و آن را به شما واگذار کردم.» رسول‌اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله نزد همسایۀ فقیر رفت و آن نخل را به او بخشید و فرمود: «از این درخت تو و خانواده و فرزندانت بهره‌مند شوید.» در این هنگام خداوند سورۀ واللیل، نود و دومین سورۀ قرآن، را نازل کرد که آیۀ ۵ و ۶ و ۷ این سوره ناظر به ستایش آن مرد نیکوکار است.  منظور از آیۀ ۸ و ۹ و ۱۰ و ۱۱ این سوره، سرزنش صاحب درخت بخیل است. به این ترتیب، یکى مثل صاحب درخت، تیره‌دل و بخیل و دنیاپرست، بى‌سعادت و محروم از مواهب الهى و بدبخت شد و دیگرى مثل ابوالدحداح، خوشبخت در دنیا و آخرت و در آزمایشگاه دنیا برنده شد.[۱۴]

عزیزان اگر با نگاه دقیق به دنیا نگاه کنیم از فرصت‌های عمر به بهترین شکل استفاده خواهیم کرد. نه تنها ضرر نخواهیم کرد، بلکه با استفادۀ درست و خداپسندانه به سود فراوان خواهیم رسید. چراکه دنیا بازار است و می‌شود در این بازار سود فراوان به‌دست آورد. اگر بدانیم اینجا جایگاه ابدی ما نیست، برای جایگاه ابدی و همیشگی بیشتر تلاش خواهیم کرد. در صورتی که در این دنیا سود کنیم جایگاه ابدی ما تضمین خواهد شد.

۶. یاد مرگ خاموش‌کنندۀ حب دنیا

با تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، به‌تدریج دیدگاه انسان به دنیا تغییر می‌کند؛ به‌طوری که به مقدار اندکی از آن راضی می‌شود و دل‌بستگی بین او و دنیا ایجاد نخواهد شد. ضمناً از سود دنیا برای آخرت بهره‌مند خواهیم شد. در فرمایشات معصومان‌علیهم‌السلام چنین می‌خوانیم  که حضرت‌على‌علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر؛[۱۵] آنکه بسیار یاد مرگ کند، از دنیا به اندک خشنود شود.»

ای کرده شراب حب دنیا مستت          هشیار نشین که چرخ سازد پَستت
مغرور جهان مشو که مانند حَنا            بیش از دوسه روزی نبُوَد در دستت

مرد صالحی مقداری طلا در خانه داشت. آن‌ها را در خانه وزن کرد و به بازار رفت تا چیزی بخرد. پیش صراف رفت. صراف طلاهای او را وزن کرد و گفت: «به‌اندازۀ یک دینار وزن آن کم است.» مرد نیکوکار آهی کشید و ناله‌ای از دل برآورد! صراف گفت: «چرا در بازار چنین زاری می‌کنی؟» گفت: «زاری من از آن است که در بازار قیامت، روز جزا که حسنات من ناقص بیاید، حال من چگونه خواهد بود!؟»

آری یاد مرگ و قیامت انسان را از تعلقات دنیایی رها می‌کند.

اسکندر ذوالقرنین وارد شهری شد و چیزهای عجیبی دید. او دید مغازه‌ها و خانه‌ها در ندارند. شب‌ها مغازه‌دارها، مغازه‌ها را رها کرده و به خانه می‌روند. چند روزی در آن شهر ماند و جز مهر و محبت و مهربانی چیزی ندید. از امور عجیب دیگر آن شهر این بود که قبرها را در جلوی خانه‌ها قرار داده بودند. دیگر اینکه روی قبرها سنین۲۰ تا ۴٠ سالگی نوشته شده بود. یکی از پیرمردان شهر را دید و جریان این عجایب را از او پرسید. پیرمرد گفت: «اولاً در و دربان برای دزد است و اینجا کسی دزدی نمی‌کند و هرکس به آنچه دارد، قانع است؛ ثانیاً دلیل دیگر اینکه، قبرها در جلوی خانه‌ها است و هرکس مردگان خود را در جلوی خانۀ خود دفن می‌کند. علتش هم آن است که هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آییم، چشمانمان به قبر گذشتگان و دوستانمان بیفتد و به یاد مرگ بیفتیم و به دنیا دل نبندیم؛ ثالثاً اینکه روی قبرها سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی نوشته شده، به‌خاطر این است که نصف عمر خود را در خواب می‌گذرانیم و ما آن‌ها را جزء عمر به‌حساب نمی‌آوریم.»[۱۶]

عزیزان یاد مرگ اثرات فراوانی دارد. از اثرات آن زهد و بی‌رقبتی به دنیا، گناه‌نکردن و متذکر‌بودن، آمادگی برای سفر آخرت، تقویت ایمان، محشور‌شدن با شهدا و… است. امام‌صادق‌علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند: «هرکس در شبانه‌روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند، همراه شهیدان جنگ احد برانگیخته خواهد شد.»[۱۷]

کسی که زیاد مرگ را یاد می‌کند، چشم عبرت بین او باز شده و نگاه درستی به دنیا دارد. شهدا زیاد به یاد مرگ بودند، بنابراین لطافت روحی و نورانیت پیدا کرده بودند. شهید شیرعلی سلطانی از شهدای استان فارس آن‌قدر به یاد مرگ بود که برای خود قبری کنده و شب‌ها به مناجات می‌پرداخت. قبری که حفر کرده بود اندازۀ قامتش نبود. وصیت کرده بود بعد از شهادت در این قبر گذاشته شود وقتی پیکر مطهرش برگشت بدون سر بود، قبر دقیقاً به اندازۀ پیکر بدون سرش بود. این‌ها از ویژگی‌های یاد مرگ است.[۱۸]

حاج‌آقا این همه از دنیا گفتید؛ حب دنیا، مذمت دنیا و دل‌بستگی به دنیا. گفتید دنیا انواعی دارد و دربارۀ دنیا و جایگاه حقیقی آن هم مطالبی گفتید. اینکه گروهی در دنیا ضرر می‌کنند و گروهی سود می‌برند. حالا ما چکار کنیم که در این دنیا سود کنیم و اهل ضرر نباشیم؟

در جواب این سوال روایت امام‌باقر‌علیه‌السلام را نقل می‌کنم. ابوعبیده مى‏‌گوید به امام‌محمدباقر‌علیه‌السلام عرض کردم: «مرا موعظه کن و سخنى به من بفرما تا به سبب آن بهره‏مند شوم.» حضرت فرمودند: «یَا أَبَاعُبَیْدَهَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا؛[۱۹] ای ابوعبیده، زیاد مرگ را یاد کن! زیرا هر انسانی آن را بسیار یاد کند، به دنیا بی‌رغبت می‌شود.»  برای این یاد مرگ خوب است که زیاد به قبرستان برویم یا حداقل جمعه‌ها سر بزنیم. این‌طوری یاد مرگ در ما اثر خواهد گذاشت، ان‌شاءالله.

 

منابع :

[۱] القطره من فضایل اهل‌البیت. فضایل امام‌هادی علیه‌السلام.
[۲] غرر و درر آمدی، ص ۱۸۳.
[۳] بحار الانوار، ج ۷۸، ص۱۱.
[۴] خصال صدوق، ص۲۰.
[۵] داستان دوستان، ج۱.
[۶] بحار الانوار، ج٧۴، ص١۵٩.
[۷] تحف القول، ج۱، ص۴۳۸.
[۸] داستان‌های بحارالانوار، ج۴.
[۹] مثل‌ها و پندها، حائری شیرازی، ج۴، ص۶۸.
[۱۰] کافی، ج۲، ص۱۳۱،
[۱۱] داستان‌های بحار الانوار، داستان سعد با خلاصه.
[۱۲] بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۰۶.
[۱۳] تحف العقول، ص۴۳۴.
[۱۴] داستان دوستان، ج۱.
[۱۵] تحف العقول، ص۸۹.
[۱۶] داستان‌ها و حکایات، ص۱۵۸.
[۱۷] میزان الحکمه، ج۴، ص۲۹۶۴.
[۱۸] داستان شهیدشیرعلی از شهدای استان فارس.
[۱۹] بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۴، ح۷۳.

 

منبر ۴۵ دقیقه | پانزدهم ذیحجه ولادت حضرت امام هادی علیه السلام

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *