غفلت ۴ ؛ تغافل
۱۴۰۰-۰۶-۲۸ ۱۴۰۲-۱۰-۰۹ ۱۴:۱۸غفلت ۴ ؛ تغافل

غفلت ۴ ؛ تغافل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
طلیعه : داستان کودک هوشیار
مردی در صحرا به دنبال شترش میگشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد. سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله. پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود؟ مرد گفت: بله. حالا بگو شتر کجاست؟ پسر گفت من شتری ندیدم. مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلایی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست گفتی؟ پسرک گفت: در راه، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود. فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود. بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی حواست باشد؛ زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد. پس، از این به بعد شتر دیدی، ندیدی !!
۱- تغافل
۱/۱- تعریف تغافل
این همان چیزی است که در علم اخلاق به آن می گویند تغافل.
«تغافل» از ریشه «غفل» در لغت به معنای نادیده انگاشتن، چشمپوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است.
تغافل یعنی شخصی چیزی را می داند و از آن آگاهی دارد. ولی از روی مصلحت، به گونه ای برخورد میکند که انگار بی خبر است. بی خبری عمدی!
۱/۲-تفاوت غفلت و تغافل
غفلت ضد آگاهی و به معنای غافل بودن و ناآگاه بودن است، ولی تغافل به معنای خود را ناآگاه نشان دادن و تظاهر به غفلت و ناآگاهی است مثل جهل و تجاهل که جهل به معنای نادانی و تجاهل به معنای تظاهر به جهل و نادانی است.
غفلت در مسائل فردی و اجتماعی از رذائل خلقی است، ولی تغافل فی الجمله از صفات نیک است.
تغافل، یکى از روشهاى قابل توجه در تربیت است و در بخشهاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است.
تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم میشود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق میکند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است. در این جلسه به چند مورد از موارد تغافل خوب اشاره میکنم.
۲- تغافل از عیوب دیگران نوع اول تغافل است
۲/۱- تبیین
انسانهای اطراف ما مثل خود ما معصوم نیستند و اشتباهاتی میکنند. ما باید بدانیم در مقابل اشتباهات دیگران چه واکنشی نشان دهیم. یکی از این واکنشها تغافل است.
فرض کنید در خانوادهای فرهنگ اسلامی حاکم است و همه افراد آن نمازخوان و با ایمان هستند. یکی از بچههای آن خانواده بدون اجازه پدر و مادر، مخفیانه پولی از جیب پدر یا کیف مادر برمیدارد و بستنی میخرد.
اگر پدر یا مادر از این کار ناشایست فرزند اطّلاع یابند و در حضور جمع خانواده یا در حضور دیگران به او بگویند: «ای بچّهی دزدِ بدجنس!» و او را کتک بزنند، چنین برخوردی، صحیح نیست؛ بلکه موجب میشود که انحراف او بیشتر شود. در این جا برخورد دومی وجود دارد که از آن به عنوان «اصل تغافل» یاد میشود و آن در این مورد به این معنا است که پدر یا مادر خود را به نادانی بزنند و دزدی بچّه را نادیده بگیرند. و از راه غیرمستقیم به تربیت او بپردازند؛ مثلاً بگویند: خوردن مال حرام، روح انسان را پلید و اخلاق را فاسد میکند و انسان را به بیراههها میکشاند و…
۲/۲- آثار تغافل نوع اول
این صفت(تغافل) نشان دهنده این است که انسان متخلق است به بهترین صفت بهترین صفت برای یک انسان صفت کرامت است و بهترین صفت برای کرامت تغافل است.
از بزرگترین و شرافتمندترین حالات و رفتار انسان کریم چشمپوشی از چیزی است که میداند.[۱]
هرکس عیب یا لغزشى دارد، لذا سعى دارد تا مردم آن را ندانند؛ ولى گاهى افراد هوشمند از آن آگاه مىشوند پس چقدر خوب است که انسان تغافل کند وعیوب دیگران را پنهان کند.
اگر در مواردى پرده بردارى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه میشوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه میشمارند و به بیان دیگر، اگر پرده حیاى گنهکاران دریده شود، دست به هر کارى میزنند؛ پس در اینجا جز با تغافل نمیشود جلوی این پدیده شوم اجتماعى را گرفت. در یک بیان کلى میتوان گفت: یکى از اصول مهم زندگى آرام و خالى از دغدغه، همین است.
اگر در خانه و در برخورد با خطاهای فرزندانمان تغافل را رعایت نکنیم. هرخطایی را که دیدیم عکس العملی نشان دهیم ان خطاها کم ومحو که نمیشود هیچ بلکه طبق نظر روانشناسان ان عمل تکرار، تشدید و تکثیر میشود.
پس در محیط خانه با کرامت و بزرگواری خیلی اتفاقات و حرف ها و رفتارها را نبینیم ونشنویم خطاهای یکدیگر را به رخ هم نکشیم تا پرده های حیا ازبین نرود
لذا اگر تغافل در مواردی باشد که امکان و احتمال اصلاح امور فاسد و خطاها و لغزشها میرود، امری پسندیده است و کارکردی همچون توبه و عفو را دارد که زمینهساز امید به اصلاح و صحت فرد و جامعه است.
در مدینه، شخصی از بستگان عمر بن خطّاب با امام صادق علیهالسلام دشمنی میکرد و همواره با کمال گستاخی، از آن حضرت و خاندان رسالت بدگویی مینمود. چند نفر از یاران امام کاظم علیهالسلام به آن حضرت عرض کردند: به ما اجازه بده تا او را نابود کنیم. امام کاظم علیهالسلام آنان را به شدّت از این کار برحذر داشتند و فرمودند: «او کجاست؟» گفتند: در فلان مزرعه مشغول کشاورزی است. امام علیهالسلام بر مرکب خود سوار شدند و به سراغش رفتند. وقتی به مزرعهاش رسیدند، او با ناراحتی فریاد زد: آهای! کِشت و کار ما را پایمال نکن. امام کاظم علیهالسلام همچنان به طرف او رفت، وقتی به او رسید از گذشتهها چشم پوشید و به روی او هم نیاورد و به او «خسته نباشید» گفت. سپس با چهرهای خندان، احوال او را پرسیدند و فرمودند: «تاکنون چقدر در این مزرعه خرج کردهای؟» او گفت: صد دینار.
امام کاظم علیهالسلام پرسیدند: «امید داری چقدر محصول برداری؟»
او پاسخ داد: علم غیب ندارم.
امام کاظم علیهالسلام پرسیدند: «من میگویم امیدداری چقدر برداشت کنی؟»
او گفت: امیدوارم دویست دینار برداشت نمایم.
امام کاظم علیهالسلام کیسهای که محتوی سیصد دینار بود، به او داد و فرمود: «این را بگیر و خداوند آنچه را که امید برداشت از این مزرعه داری، به تو بدهد».
آن شخص گستاخ، در برابر چشمپوشی و حسن اخلاق امام کاظم علیهالسلام آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت که همان لحظه به عذرخواهی پرداخت و ملتمسانه از آن حضرت خواست که او را ببخشد. امام در حالی که با لبخند خود نشان میداد او را بخشیده است. از آنجا گذشت. چند روزی نگذشته بود که اصحاب امام کاظم علیهالسلام دیدند آن مرد گستاخ در مسجد به محضر امام آمد و با کمال خوشرویی به امام نگریست و این آیه را تلاوت کرد.
خداوند آگاهتر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد؟[۲]
برخورد آن مرد گستاخ و خشن. به طور کامل عوض شده بود. او بار دیگر امام را ستود و سؤالاتی کرد و امام پاسخ آنها را داد.
امام کاظم علیهالسلام هنگام بازگشت به خانه، به اصحاب فرمودند: «این همان شخصی بود که شما از من اجازه میخواستید تا او را بکشید. اینک میپرسم کدامیک از این دو راه بهتر بود؟ آنچه شما میخواستید یا آنچه من انجام دادم؟! من با تغافل و چشمپوشی روح و روانش را اصلاح نمودم.
اصل تغافل وقتی به جا مورد بهرهبرداری قرار گیرد، آثار ارزشمندی در پی دارد؛ مانند:
۲/۲/۱- خوشنامی
همان گونه که احسان موجب جلب محبت و ستایش خدا و خلق است، تغافل نیز از چنین کارکرد و تاثیری برخوردار است هر کسی به طور طبیعی خواهان خوش نامی خود است و از بدنامی و نکوهش دیگران در هراس است.
یکی از آثار خوب تغافل، خوشنامی وستایش است. امام علی علیهالسلام میفرماید: تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد.[۳]
چشم پوشی از لغزشها و عیوب دیگران یکی از سیرههای اخلاقی و عملی نبیاکرم و ائمه معصومین است که در اصلاح اخلاق و رفتار مردم و تربیت آنها نقش به سزایی داشته است.
امام رضا علیهالسلام درباره سنن و سیره رسول اکرم به مسئله تغافل نسبت به خطاهای دیگران اشاره میکنند و میفرمایند: پیامبر صلی الله علیه و آله همواره خوش رو و ملایم و خوش برخورد بودند. سختگیر، داد و فریاد کن و بدزبان نبودند، نه عیب جو بودند و نه ستایشگر. در مقابل آنچه دوست نمی داشتند خود را به غفلت میزدند و به روی خود نمی آوردند، کسی از ایشان نا امید نمیشدند. سه کار را درباره مردم انجام نمیدادند: کسی را مذمت و تقبیح نمی کردند، لغزشها و مسائل پنهانی افراد را دنبال نمیکردند و در موردی سخن میگفتند که امید ثواب داشتند.
بنابراین اگر درزندگی ودربرخوردتان با دیگران اهل تغافل بشوید مورد ستایش قرار میگیرید وبه خوبی نام شما را میبرند.
مثلا دارید جایی راه میروید میبینید یه کسی به شما جسارتی کرد شما میتوانید جوابش را بدهید که اگر اینکار را انجام دادید چون طرف مقابلتان جاهل وغافل است دوباره یک مطلب دیگر یک ناسزای دیگر میگوید و اگر شما ادامه بدهید خیلی شایسته نیست و میگویند فلانی را ببین با یک بچه جاهل دهان به دهان شده است.
اما یک موقع خودتان را به نشنیدن میزنید واصلا به روی او نمی آورید این باعث میشود کارتان تحسین شود همانطور که امیرالمومنان علی علیهالسلام این کار را انجام میدادند:
شعری است گویا منسوب به امام علی(ع):
و لقد أمُرّ علی اللئیم یَسُبُّنی فمضَیتُ عنه و قُلتُ لا یَعنینی
به حقیقت گاه میگذرم بر شخص پستی که به من ناسزا میگوید.
پس، از او میگذرم و به خود میگویم که مقصود او من نیستم.
شاید یکی ازدلایلی که بچه ها دوست دارند بیشتر پیش پدربزرگ و مادربزرگشان بمانند تا پیش پدرومادرشان به همین اصل برمیگردد که پدربزرگ ها ومادر بزرگ ها بسیاری ازخرابکاریهای نوه هایشان را نمیبینند واگر خرابکاری هم بکنند به رویشان نمی آورند به خاطر همین بسیار دوست داشتنی هستند و نبودشان بسیار ناراحت کننده است.
۲/۲/۲ -زندگی گوارا
اگر انسان در مجموعههایی که به شکلی در آنها عضویت دارد؛ مانند خانواده، محله، محل کار، محل تحصیل و… بخواهد عینک ریزبینی به چشم بزند و به کار دیگران خُرده بگیرد، همه عمرش را باید صرف چنین کاری کند علاوه بر آن باید همواره با اعضای خانواده، همشهریان، همکاران و… درگیر باشد و زندگی خود را در پای آن تباه سازد.
در حالیکه با تغافل به جا و پسندیده میتوان خود را از تلخکامی و اضطراب در زندگی رهایی بخشید. در زندگی اجتماعی و خانوادگی اگر این امر مهم رعایت نشود، زندگی تیره و تار و غیر قابل تحمل میشود.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: صلاح زندگی و آمیزش با مردم محتوای پیمانه پُری است که دو سوّمش فهم و یک سوّمش تغافل است.
در حدیث دیگرى آن امام بزرگوار علیهالسلام میفرمایند: « کسى که «تغافل» و چشمپوشى از بسیارى امور نکند، زندگى براى او ناگوار خواهد شد».[۴]
اگر انسان جزئیات زندگى دیگران را با کنجکاوى و دقّت پیدا کند و آنها را مورد بازخواست قرار دهد، زندگى برایش تلخ و دوستان از اطراف او پراکنده مىشوند.
در زندگی خانوادگی، مسائل فراوانی پیش میآید که اعضای خانواده از آن چشم پوشی نمیکنند و آن را به رخ یکدیگر میکشند و زندگی را برای خود تلخ و غیر قابل تحمل میسازند.
متاسفانه بزرگترین عیب انسان دیدن تمام خطاهای دیگران است. وقتی زندگی اطراف یک نفر پر خطا جلوه کرد، تحمل آن برای فرد سخت میشود و با موشکافی در همهی موارد دچار دردسر میشود. راه حل رهایی از این مشکل، تغافل و چشم پوشی از خطاها و فراموش کردن آنهاست.
یکی از روانشناسان میگوید جوانی بود که در عسلویه کار میکرد مدیر یکی از بخش های عسلویه بود روزی دو پاکت سیگار میکشید. از او سوال کردم چرا اینقدر سیگار میکشی؟ گفت ولش کن اما میخوای بدونی چرا سیگار میکشم؟ گفتم بله.
گفت من وقتی نوجوان بودم پدرم فوت کرد مادرم خیلی روی من حساس بود و مراقب من بود نگران بود که اتفاقی برای من نیفتد یک روز که با دوستانم بیرون بودم به من گفتند سیگار بکش گفتم نه من دوست ندارم همینم که شما میکشید حالم بد میشود گفتند اگه دیگران بکشن تو اذیت میشوی ولی اگر خودت بکشی لذت دارد.
من سیگار روشنی را از یکی از دوستانم گرفتم یه پُک که زدم به سرفه افتادم سیگار را پرت کردم در جوب و با عصبانیت گفتم این چه پیشنهاد مزخرفی بود که به من دادید؟ آمدم خونه مادرم گفت بوی سیگار میدی من هم صادقانه همه اتفاقات را برایش گفتم و تعریف کردم.
اما از همان روز داستان من و مادرم شروع شد هر روز وقتی میآمدم خونه همه لباسای منو میگشت که یوقت سیگاری پنهان نکرده باشم مینشست جلوی دراتاق من و شروع میکرد باخدا حرف زدن که خدایا پسر من دارد معتاد میشود خدایا نجاتش بده. اینقدر من را عصبانی کرد که یه روز یک پاکت سیگار گرفتم و ۲۰ نخ سیگار پشت سرهم جلویش کشیدم من سرفه میکردم و مادرم جیغ میکشید و حالم بهم ریخت و سرم درد گرفت و خوابم برد بیدار شدم باز هم سرم گیج میرفت خوابیدم دوباره بیدار شدم و بعدش دیدم منی که از سیگار متنفر بودم دیگر نمیتوانستم بدون سیگار زندگی کنم.
فکر میکنید این پسر را کی سیگاری کرد؟خودش؟دوستاش؟یا مادرش؟
فکر میکنید کی این زندگی را تلخ کرد؟ قطعا مادرش. چون اصل تغافل را رعایت نکرد
آقا امیرالمومنین می فرمایند: اگر چشم پوشی نکنید زندگی برایتان سخت و تلخ میشود.[۵]
اگر کسی بتواند اصل تغافل را در زندگی روزمرهی خود پیاده کند، بسیاری از مشکلات زندگی خود به خود حل میشود، بسیاری از تلخیها شیرین میشود و بسیاری از بیماریهای عصبی بدون داروهای اعصاب شفا میابد.
ما انسان ها معمولا در مورد عیوب خودمان چشم پوشی میکنیم. درمورد خودمان وکیل مدافع های خوبی هستیم ولی در برخورد با عیوب دیگران قاضی سختگیری هستیم.
پس اگر دنبال آرامش و لذت در زندگی هستیم اگر دنبال زندگی گوارا هستیم بیاییم جای قاضی و وکیل را عوض کنیم. بیاییم برای عیب های خودمان قاضی سختگیر شویم و برای عیوب زن و فرزند واطرافیانمان وکیل مدافعی مهربان شویم.
۲/۲/۳- حفظ حرمت
کسانی که لغزشهای دیگران را نادیده میگیرند، وبرای عیوب دیگران وکیل مدافع هستند بزرگترین فایدهاش به خودشان برمیگردد؛ چرا که با این کار عزیز و قابل احترام میشوند و ارزش و منزلت خود را بالا میبرند. امیرالمومنین علیهالسلام در این باره میفرمایند: با چشمپوشی کردن از چیزهای کوچک، خود را بزرگ کنید و بر قدر و منزلت خویش بیفزایید[۶].
پدر و مادر خانواده در محیط خانواده خود باید از احترام کافى برخوردار باشند، تا بتواند از عهده اداره خانه بـه خـوبـى برآیند. خرده گیرى و ایراد و پرخاش و گاهى تنبیه و جریمه به خاطر اشـتـباهات و سهل انگارى هاى عادى و کم اهمیّت، هیبت و احترام پدر و مادر را مى شکند و در نتیجه شرط لازم مـدیـریـت را از کـف میدهـد. بـراى مـصـون مـانـدن از چـنـیـن آسـیـبـى بـایـد بـه اصل تغافل تمسک جست ؛ چنان که امام صادق (ع ) مى فرمایند: قدر خود را با تغافل بزرگ دارید.[۷]
حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد.حکیم را گفتند: ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است.
۲/۲/۴- در امان ماندن از دشمن
ودرادامه حدیث امام صادق علیه السلام میفرمایند: قدر و منزلت خود را با «تغافل» نسبت به امور پست و کوچک بالا برید… و زیاده از امورى که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیبجویان شما زیاد مىشوند… و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگوارى خود را ثابت کنید».[۸]
فردی بود که هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهایش حسابی سگی بود!!
یک روز داشت به سمت کوهسنگی میرفت برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یک ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ دارد تعقیبش میکند.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مرد هستی؟!“ رضا گفت:برو بچه ها که اینطور میگویند! چمران به او گفت: اگر مردی بیا برویم جبهه!! به غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد به سمت جبهه! مدتی بعد شهید چمران در اتاق نشسته بود که یک دفعه دید دارد صدای دعوا میآید!
چند لحظه بعد با دستبند، رضا را آوردند در اتاق و انداختندش روی زمین و گفتند: ”این کیست به جبهه آوردید!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشهای رکیک!) اما شهید چمران مشغول نوشتن بودند! وقتی دید چمران توجهی نمیکند، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو هستم! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چه شده است عزیزم؟ چه شده آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده است؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم اما با دژبان دعوایم شد! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟! بروید برایش بخرید و بیاورید…..!“ چمران و آقا رضا تنها در سنگر، رضا به چمران گفت: میشود چند تا فحش به من بدهی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران گفت: چرا؟! رضا: من یک عمر به هرکسی بدی کردم، به من بدی کرده است..! تا به حال نشده بود به کسی فحش بدهم و اینطور برخورد کند. شهید چمران: اشتباه فکر میکنی…..! یک نفر آن بالا هست که هرچه بهش بدی میکنیم، نه تنها بدی نمیکند، بلکه با خوبی به م اجواب میدهد! آبرو به ما میدهد.
تو هم یک نفر را داشتی که به او بدی میکردی اما او به تو خوبی میکند! من هم با خودم گفتم بگذار یک بار یکی نفر به من فحش بدهد و من هم به او بگویم بله عزیزم! تا کمی من هم مانند او (خدا) شوم. رضا جا خورد! رفت و در سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد! در گریه هایش میگفت: یعنی یک نفر بوده است که هر چه بدی کردم به من خوبی کرده است؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند شد! وسط نماز، صدای سوت خمپاره امد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن امد.
رضا را خدا برای خودش جدا کرد! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
اینجا شهید چمران با تغافل کاری کرد که هم حرمتش حفظ شود هم بزرگواری و آقایی اش میماند و هم میتواند کسی که گناهکار است و زندگی غافلانه ای داشته را از این رو به ان رو کند.
۲/۳- یک سوال مهم
حضرت در جواب فرمودند: منظور من از ابله، عاقل (یا عامل) در امور خیر و غافل از کارهای شرّ است.[۹]
یعنی ازکارهای شر و ناراحت کننده غافل هستند و خود را به تغافل میزنند و کارهای خوب را میبینند و به مردم گمان خوب میبرند.
راوی میگوید از امام صادق علیهالسلام پرسیدم منظور از بُله در روایاتی که میگویند بیشتر مردم بهشت از بُله هستند، آیا منظور آن دیوانگانیاند که دارای قدرت تعقل و تفکر نیستند؟ امام فرمودند: نه. بُله کسانی هستند که در امور ناپسند خود را به غفلت میزند[۱۰]
یعنی انسان باید زیرک باشد نسبت به امور اخروی حساس باشد. یک ضرب المثل یا یک جمله ای هست که قدیمیها وقتی یک گیر الکی میدادند یا به چیزی گیر میدادند که نیازی نبود میگفتند و من فکر میکردم این حرف اشتباه است اما وقتی روایات باب تغافل را میخواندم دیدم نه عجب حرف خوبی است، چه میگفتند؟ میگفتند: برو این عیب و ایرادها را به نماز و روزه ات بگیر.
یعنی این اصلا اهمیتی ندارد که تو درحال واکنش نشان دادن هستی و به رخ این و آن میکشی. شاید برخی بگویند خب حاج آقا تا اینجا شما هی گفتی و گفتی اما اجازه بدید ماهم حرف بزنیم. خب بفرمائید.
اینی که شما میگویید تغافل در امور جزیی و بی ارزش درست است ولی آیا سیگارکشیدن یک نوجوان هم کار جزئی بی ارزش است که ما واکنش نشان ندهیم؟ این که می فرمایید تغافل ازبدیهای دنیا یعنی چشممان را روی این بدی ببندیم تا هرکاری خواست بکند؟ از کجا معلوم بدتر نشود سیگارش هروئین نشود؟ خب مثل اینکه دلتان خیلی پر بوده و سوالات زیادس برایتان پیش امده؟ در جواب این سوال شما باید عرض کنم که اصل تغافل باید همراهش اصل تدبیر هم باشد. اصل تدبیر چیست؟
اگر شما گلدانی در خانه داشته باشید و این گلدان را هم خیلی دوست داشته باشید وقتی میبینید که چند برگ از این گلدان زرد شده است شما چه کار میکنید؟
جابه جایش میکنید نور بیشتر یا کمتر به آن برسد یا گلدانش و خاکش را عوض میکنید یا آبش را کم و زیاد میکنید مواد مقوی پایش میریزید بالاخره کاری انجام میدهید.
اصل تدبیر یعنی همین یعنی اینکه میگویید این برگ هایش زرد شده است من چه کارکنم این گل حالش خوب شود درست است؟
اصل تدبیر یعنی با گلهای زندگیتان که همسر و فرزندانتان هستند اینطور برخورد کن و بگو من چه کار کنم که حال این گلم خوب شود. شما وقتی آن گلدانی را که خیلی دوستش داشتید را دیدید که برگهایش زرد شده است نمیگویی چرا زرد شده است؟ بندازمت بیرون بفهمی؟ میخواهی ریشه هایت را ازخاک در بیاورم حالت جا بیاید که دیگر زرد نشوی؟
اینها را میگویی حالا در زندگی هم همینطور است شما باید در کنار تغافلی که انجام میدهید نسبت به خطای فرزندتان پیش خودت بگویی من چه کار کنم که پسرم سیگار را کنار بگذارد چه کار کنم پرخاشگری نکند چه کار کنم سرش همش در گوشی نباشد چه کار کنم تا دیروقت بیرون نباشد چه کار کنم درس هایش را خوب بخواند.
یعنی بدون اینکه به رویش بیاورم کاری کنم دوباره سرسبز و باطراوت شوذ همان شوذ که میخواهم حالا اگر شما راه حلی به ذهنتان نمیرسد باید با یک متخصص مشورت کنید. پس این شد جواب سوال شمایی که دغدغه داشتید.
۳- تغافل از بدیها و شرور، نوع دوم تغافل است.
۳/۱- تبیین
در حدیثی از پیامبر نقل شده است که: داخل بهشت شدم و اکثر اهل بهشت ابلهان بودند.[۱۱]
بُلْه جمع ابله است و ابله کسی است که در او نوعی غفلت باشد[۱۲]
به مناسبت لغت «بُله» لغت شناسان اشاره ای به همین حدیث شریف کرده و متذکر شده اند که مراد از «بله» در این حدیث کسانی هستند که از شرّ و شرورات غافل هستند و نسبت به مردم حُسن ظن دارند و خود را در امور مردم درگیر نمی کنند. [۱۳]
چون اینها در دنیا متوجه امور اخروی هستند و خود را مشغول آخرت کرده اند؛ لذاست که این گونه انسان ها نسبت به امور دنیا و اشتغال به آن غافل هستند و به جهت غفلتی که نسبت به دنیا طلبی دارند «بٌله» شمرده می شوند[۱۴]
در کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق، همین حدیث با عبارتی اضافه نقل شده است. پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: داخل بهشت شدم پس دیدم اکثر اهل بهشت از بُلَهاء هستند. (راوی گوید سؤال کردم) منظور از بُله چه کسانی هستند؟ از بحثمان دور نشویم گفتیم یک نوع از تغافل خوب این است که از بدی ها و امور شر چشم پوشی کنیم و خودمان را به ندیدن بزنیم و گفتیم اصلا بهشتی ها اینطور انسانهایی هستند.
۴- تغافل از کارهای خوب غیر مهم نوع سوم تغافل
۴/۱- تبیین توجه به کارهای مهم تر
حال بنده میخواهم یک نوع تغافلی که بسبار هم خوب نیست و ما متاسفانه زیاد دچارش هستیم را برایتان بگوم و آن هم تغافل از کارهای خیلی مهم و خوب به واسطه انجام کارهای خوب غیرمهم است.
بعضیها اوّل شب مینشینند، ذکر میگویند، دعا میخوانند، آنوقت خسته میشوند و آخر شب خوابشان میبرد، نماز شبشان را خواباند و نماز صبح هم خواباند و بینالطّلوعین هم خواباند و أحیاناً آفتاب هم میزند و خواباند! عربها میگویند: « اینها مثل عگروگ عبادت میکنند[۱۵]!» عگروگ به لسان این دهاتیهای عرب که به آنها مُعیدی میگویند به «قورباغه» میگویند؛ میگویند: عبادت اینها مانند «قورباغه» است. چون اینها از سرِ شب در باغها و مردابها میخوانند تا نزدیک سحر، سحر دیگر خاموش میشوند؛ صدای قورباغه دیگر آنوقت بلند نیست. قورباغه نه بینالطّلوعین میخواند نه نزدیک اذان صبح.
ما نیز برخی مواقع نمیدانیم که کدام عمل را انجام دهیم و نمیدانیم کدام عمل بهتر است.
میایم و شروع میکنیم به نماز مستحبی خواندن و عبادت وقران خواندن در صورتی که میدانیم همسرمان با ما کار دارد چ مادرمان با ما کار دارد نماز و قرآن خواندن در مسجد خوب است ولی انجام فرمان مادر و کمک به همسر اولی تر است .
شمایی که میر.ی هیئت ولی خانومت تنهاست در خونه نیازی نیست تا ۱۲ شب بایستی هیئت سریع برو خانه کنار همسرت یک وقت میترسد یک وقت کاری دارد که انجام بدهی. هیئت خوب است اما نیاز همسر را برآورده کردن بهتر است.
پیامبر مهربانیها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می فرمایند: نشستن مرد در کنار همسر خود، از اعتکاف در این مسجد من، محبوب تر است.
چقدر انسان لذت میبرد افرادی را میبیند که سعی میکنند تا جایی که میتوانند به افراد نیازمند فامیل کمک کنند. اگر خداوند به او مالی داده است در فامیل جوان مجرد است بخاطر مسائل مالی نمیتواند ازدواج کند کمکش میکند و او را سرخانه بخت میفرستد و بعد که دیگر در فامیل کسی نبود به دیگران هم کمک میکند خدا عمرت همچین انسانهایی را طولانی کند. خدا امثال همچین افرادی را زیاد کند خدا به زندگی کسانی که گره از زندگی دیگران باز میکنند برکت بدهد اینها دین را خوب فهمیدند اینها انسانهای زیرکی هستند.
یکی از اصحاب امام مجتبی می فرمایند: در خدمت امام حسن مجتبى علیه السلام نشسته بودم که مردى به حضور حضرت رسید و عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! فلان کس طلبى از من دارد که مىخواهد به خاطر آن مرا زندانى کند، کمکم کن. حضرت فرمودند: به خدا قسم پولى که بتوانم با آن بدهى تو را بپردازم در اختیار ندارم. عرض کرد: پس با او صحبت کنید، (تا مهلت دهد و مرا زندانى نکند) حضرت کفشهاى خود را پوشید که همراه او برود. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! آیا فراموش کرده اى که در حال اعتکاف هستى؟ فرمودند: فراموش نکرده ام، لکن از پدرم شنیده ام که از جدم رسول خدا نقل کرد که آن حضرت فرمودند: هر کس در راه برآورده شدن حاجت برادر دینىاش تلاش کند گویا نُه هزار سال خداوند را عبادت کرده است، در حالى که روزه ها روزه بوده و شبها به نماز ایستاده است.
ببینید عده ای آمدند حضرت را نصیحت کنند حکم شرعی اعتکاف را به حضرت یادآوری کنند ولی حضرت امر مهم تری را به او یادآوری کردند اعتکاف در مسجد پیغمبر خیلی خوب و مهم است ولی گره گشایی ازکاردیگران مهمتر است.
لذا ما حواسمان باشد که مشغول شدن به کارهای خوب غیرمهم موجب تغافل مان نشود. از کارهای خوب مهم اینجا نمیتوانیم بگوییم. و اینکه ما داریم عبادت میکنیم کار خوب میکنیم خودمان را از کارهای مهمتر به تغافل بزنیم.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
پی نوشت ها:
[۱] «مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَم»حکمت ۲۲۲ نهج البلاغه
[۲] أللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ)[انعام،۱۲۴]
[۳] تَغافَلْ یُحْمَدْ امْرُکَ»؛[غرر الحکم : ۴۵۷۰.]
[۴] من لم یتغافل و لا یغض عن کثیر من الامور تنغصت عیشته؛ غرر الحکم، حدیث ۹۱۴۹.
[۵] مَنْ لَمْ یَتَغَافَلْ وَلَا یَغُضَّ [لَا یتقاض] عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الْأُمُورِ تَنَغَّصَتْ عِیشَتُهُ غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۵۸۶
[۶] عَظِّمُوا أقدارَکُم بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِیِّ مِنَ الأُمورِ ؛ [ تحف العقول ، ص ۲۲۴ ]
[۷] اَعْظِمُوا اَقْد ارَکُمْ بِالتَّغافُلِ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۹، ص ۱۵۹، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
[۸] ولا تکونوا بحاثین عما غاب عنکم، فیکثر عائبکم… و تکرموا بالتعامى عن الاستقصاء؛ بحار الانوار، جلد ۷۵، صفحۀ ۶۴.
[۹] العاقل (در بعضی از نسخه ها العامل) فی الخیر، الغافل عن الشرّ صدوق، معانی الاخبار، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش، ج ۲، ص ۲۲.
[۱۰] «هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ أَکْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّهِ الْبُلْهُ قَالَ قُلْتُ هَؤُلَاءِ الْمُصَابُونَ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ فَقَالَ لِی لَا الَّذِینَ یَتَغَافَلُونَ عَمَّا یَکْرَهُونَ»؛
[۱۱] نهج الفصاحه، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳، ص ۹۹.
[۱۲] طریحی، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۴۶، (لغت ب. ل. ه).
[۱۳] العین، الخلیل الفراهیدی، ج ۴، ص ۵۵، ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۳، ص ۴۷۷، الذهایه فی غریب الحدیث، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۴ش، ج ۱، ص ۱۵۳
[۱۴] طریحی، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۴۶؛ و ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۳، ص ۴۷۷.
[۱۵] هذا یَعبُدُ عِبادهَ العَگروگِ؛
.





