سیری در زندگی نبی گرامی اسلام
۱۴۰۰-۰۷-۰۱ ۱۴۰۲-۰۷-۱۲ ۱۶:۱۶سیری در زندگی نبی گرامی اسلام

سیری در زندگی نبی گرامی اسلام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
چشمان قدسی تو بهشت مؤکدند *** اعجاز جاودانه و امداد ممتدند
در هست و نیست واسطهی بینهایتند *** در شرق و غرب عشق به مستی زبانزدند
خورشید نیستند که خورشید و ماه نیز *** گرم ستاره بازی این زوج مفردند
شبها به یاد خنده تو پر ستارهاند *** گلها به عادت صلواتت مقیدند
حتی ستارگان هم در اقتدا به تو *** با عاشقان مساعد و با فارغان بدند
سعدی درست گفته که انگار سرو و ماه *** یک عمر در هوای تماشای آن قدند
آری به چشم مستان ذرات کهکشان *** دلدادهی محمد و آل محمدند
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام میکنم به همه بینندههای خوب و شنوندههای نازنینمان، عید میلاد نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) و همینطور صادق آل محمد بر شما مبارک باشد. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله بهترینها در این روز مبارک برای شما رقم بخورد. حاج آقای بهشتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمه الله. من هم خدمت بینندگان و شنوندگان این برنامه سلام میکنم. این دو میلاد عزیز، میلاد خوشبو ترین گل عالم حضرت محمد مصطفی(ص) و ولادت پر سعادت امام صادق(ع) را به همه عزیزان بیننده و شنونده و انسانهای آزاده، عدالتخواهان، تبریک میگویم. انشاءالله دل تمام کسانی که این برنامه را تماشا میکنند شاد باشد و حاجاتشان روا شود و مریضهایشان شفا پیدا کنند و گرههایشان باز شود.
شریعتی: امروز هم خدمت حاج آقای بهشتی هستیم و قرار است از سیره نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص) بشنویم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای بهشتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
به برکت تفضلات الهی میخواهم این موضوع بسیار مهم که خداوند خودش ما را طوری آفریده که الگو پذیر هستیم. از همان کودکی به دیگران نگاه میکنیم و کارهای آنها را تکرار میکنیم تا به عقلانیت رسیدیم با انتخاب، مهر کسی به دل ما افتاد کار او را پی میگیریم و تکرار میکنیم. خداوند پیامبر اسلام را به عنوان اسوه حسنه، یعنی مدلی که خوب است انسانها به او نگاه کنند و شبیه او شوند. خود پیامبر زیاد فرمود: تلاش کنید شبیه من بشوید. منظور ما از این گفتگوها به دنباله موضوعات تربیت اعتقادی، در چند برنامه صفات خدا را گفتیم. به موضوع دوم اعتقادی میرسیم و آن نبوت است. در نبوت یکی از موضوعاتی که به تربیت خیلی مربوط میشود، مسأله الگو است. ما نیازمند این هستیم در زندگی به گرفتاری و مشکل و بحران که برخورد میکنیم، حیرت پیدا میکنیم و مأیوس میشویم. به یک کسانی نگاه کنیم انرژی بگیریم و دنبال آنها راه بیافتیم. این برای ما سرمایه است.
زندگی پیامبر ما دارای ابعاد زیادی هست. در این برنامه به نظرم رسید زندگی شخصی پیامبر را بیان کنم. به ظاهر شاید زندگی شخصی ارتباطی با مسائل اجتماعی نداشته باشد، اما مسائل شخصی ما هم، هم خود ما را تحت تأثیر قرار میدهد و هم دیگران را. مثلاً پاکیزگی، شخصی نیست. از یک زاویه نگاه میکنیم شخصی است ولی افراد پاکیزه محبوب دیگران هستند. مورد احترام دیگران هستند. میخواهیم از آراستگی و پاکیزگی شروع کنیم. یکی از اسمهای خدا طاهر است. در دعای جوشن کبیر میخوانیم یا طاهر، این طهارت به هر شکلی مورد پسند مردم دنیاست، بدن تمیز، لباس تمیز، محیط تمیز، خانه تمیز، در هر کشوری هم مراعات کنند آن کشور مورد توجه قرار میگیرد. خیلی از مسافران وقتی به یک کشور میروند و برمیگردند میگوید: شهر تمیزی داشتند، آدمهای نظیفی بودند. حدیث میگوید: «لا یدخل الجنه الا نظیف» آدمهای تمیز وارد بهشت میشوند، پیامبر ما از کودکی حتی از حدود سه سالگی از حلیمه سعدیه، بانویی که به او شیر میداد، پرسیدند: چند خاطره تعریف کن. اولین چیزی که تعریف کرد تمیزی بود. گفته بود: از همه بچههای من تمیزتر است. صبحها بلند میشد و سر و صورت خود را میشست. لباسهایش را مرتب میکرد، نظافت بدن، نظافت موها و دندانها که پیامبر در حد فوق العاده به آن توجه میکرد حتی بیش از آن اندازه که خرج خوردنی کند خرج آراستگی خود میکرد. یعنی عطر، شانه، حوله، لباس که برای اینها اهمیت قائل بود.
جایی خواندم که وقتی پیامبر ما جوان بود، خیلی از جوانها و مردم دو طرف خیابان میایستادند که وقتی از خانه بیرون میآید او را تماشا کنند. یعنی لباسهای گران قیمتی نداشت ولی فوق العاده تمیز بود. گاهی کسانی هستند لباسهای گران دارند اما باز نا مرتب هستند. پیامبر از انواع بوهای خوش استفاده میکرد. لباسهایش چین و چروک نداشت. دو تا سنگ صاف در خانه داشت که شبها لباسهایش را روی سنگ زیرین میگذاشت و بعد سنگ رویی را روی آن میگذاشت و کار اتو را میکرد. یعنی کمتر کسی بود لباسهایش اینقدر مرتب باشد. لباسهای زیر خود را در دیگ آب جوش میجوشاند. چیزی که بعد از ۱۴۰۰ سال الآن گاهی اطباء توصیه میکنند. به بهداشت لباسهای زیر بیشتر توجه داشت. موهایش یا بلند یا کوتاه اما مرتب شانه میزند. هفتهای دو بار حمام میرفت. هیچکسی گزارش نکرده من بوی بدی از بدن پیغمبر احساس کردم. هنوز بیست و چند سال به پیغمبریاش مانده است. ولی جوانی است که در جامعهای زندگی میکند خوشبو و تمیز و پاکیزه، موهای زیبا و پر پشت و آراسته و مرتب، حتی اگر آئینه نبود خود را در آب مرتب میکرد. از خانه میخواست بیرون بیاید حتماً خود را در آئینه مرتب میکرد نکند لباسهایم یا موهایم نا مرتب باشد. طوری که همه میدانستند این جوان یا انسان بزرگ چقدر مقید است به لباسهایش، در لباسهایش چند رنگ را بیشتر از رنگهای دیگر دوست داشت. رنگ سبز، پیراهن سبز، عبای سبز، عمامه سبز داشت ولی بیشتر لباسهایش به رنگ سفید بود. الآن در روانشناسی رنگها رنگ سبز را رنگ معنویت، رنگ سفید را رنگ تحرک و نشاط میگویند. بیشتر لباسهای پیامبر سفید بود البته گاهی عمامه مشکی و عبای مشکی و کفش مشکی میپوشید.
داخل خانه بسیار تلاش میکرد لباسی به رنگ زعفرانی به تن کند. همیشه دوست داشت در خانه شادی باشد. رنگی که در خانه نشاط القاء کند. بهترین هدیهای که او را شاد میکرد بوی خوش بود. بعدها که به پیامبری رسید مسلمانها را توصیه به عطر زدن و بوی خوش میکرد. البته در مورد خانمها با محارم، به خیابان که میآیند بخاطر اینکه جلب توجه نکنند، کسانی که بیمار دل هستند به آنها طمع نکنند، با نامحرمان نه، اما داخل خانه با محارم که هستند خوشبو و مرتب باشند. توصیه میکردند که مردانی که به زنان بی رغبت هستند، یک دلیلش نا مرتبی آنهاست. داخل خانه برای همسرانتان خود را بیارایید. یعنی خانم احساس کند همسرم نه برای دیگران در بیرون، برای من خود را آراسته است. بخاطر من سلمانی رفته است. این لباس و پیراهن را به خاطر من خریده است، هم زن برای شوهر و هم شوهر برای زن، میفرمود: بنی اسرائیل که به ناپاکدامنی کشیده شدند یک دلیل این بود که مردانشان خودشان را برای زنانشان نمیآراستند. بیرون خانه ممکن بود مرتب باشند اما داخل خانه شلخته و نا مرتب بودند. ما فکر میکنیم فقط علم یا پول هست جاذبه ایجاد میکند. نه!
رحمت خدا به روح بلند شهید بهشتی، در جوانی یک ماجرایی پیش آمدم میخواستم با ایشان مشورت کنم، اینقدر نظام ایشان مرا تحت تأثیر قرار داده بود که سؤال خودم یادم رفت، ایشان به من فرمود: تحت تأثیر نظم من هستی؟ من این نظم را از نمازم آموختم. نماز اول وقت بهترین است و هرچه با تأخیر انجام شود ثوابش کمتر است و نماز بعد از وقت گناه دارد. ایشان ساعتی را با من قرار گذاشته بودند و من هم سر ساعت رسیدم، قبل از اینکه در خانه ایشان را بزنم در باز شد، ایشان خوشبو و خوش لباس به من سلام کرد! من حرف خودم یادم رفت. این موضوعات که به ظاهر مسأله شخصی است، اما در تعاملات انسانی، امروز روز تولد پیامبر ماست. از همین مسائل به ظاهر جزئی شروع کنیم. نظافت، از همسر پیغمبر پرسیدند: پیامبر در کارهای خانه کمک میکرد؟ گفت: بله، پرسیدند: در چه کاری؟ اولین جوابی که داد در جارو کردن! یعنی اینقدر به نظافت اهمیت میداد. روز جمعه را به صورت ویژه برای آراستگی میگذاشت. حمام میرفت، ناخنهایش را کوتاه میکرد. لباسهایش را در روز جمعه مرتب میکرد و در جای خاصی میگذاشت. در انتخاب لباس بی تکلف بود. لباس گران قیمت باشد نه، اما تمیز و تا نخورده باشد، هرگز روی لباس پیامبر لک نداشت. چه بسا در آن زمان کسانی بدون کفش در کوچه و خیابان میآمدند. پیامبر کفش میپوشید، شلوار میپوشید، پیراهنش سفید و مرتب بود. این نکاتی که در ایام جوانی جلب توجه میکرد و تا پایان عمرش رعایت میکرد.
یک کسی به پیامبر گفت: یا رسول الله! من علاقهمند هستم دوازده درهم را شما از من بگیرید و برای خودتان پیراهن بخرید. حدیث داریم تا پول دست پیغمبر میآمد مثل برق میپرید، زود به دیگران میداد. این خواهش کرد برای خودتان پیراهن بخرید. پیغمبر هم به امیرالمؤمنین(ع) داد و به بازار رفتند، یک پیراهنی سلیقه کردند و آوردند و حضرت نگاهی کردند و گفتند: علی جان میشود این پیراهن را پس بگیرد؟ چرا یا رسول الله؟ چه بسا بتوانیم با این پول چند پیراهن بخریم. امیرالمؤمنین رفتند پیراهن را پس دادند و پولش را آوردند و پیغمبر فرمود: حالا با هم برویم پیراهن بخریم. آمدند در راه به خادمهای که در خانهای خدمت میکرد، رسیدند که داشت گریه میکرد. پیغمبر ایستاد و پرسید: چه شده است؟ گفت: چهار درهم ارباب من به من داده که چیزی بخرم و پولم را گم کردم. میترسم مرا کتک بزند! پیغمبر چهار درهم از دوازده درهم را به کنیز داد. آمدند یک پیراهنی را به چهار درهم سوا کردند. فرمود: علی جان همین چهار درهمی برای من خوب است. داشتند برمیگشتند به جوانی غم زده برخورد کردند که در پیاده رو ایستاد. جوان چه شده است؟ گفت: چیزی ندارم بپوشم. پیغمبر آن لباس را به جوان دادند. دوباره یک لباس چهار درهمی خریدند. در راه بازگشت به خانمی که دیده بودند برخورد کردند که داشت گریه میکرد. پیغمبر ایستاد و پرسید: دیگر برای چه گریه میکنید؟ گفت: تأخیر دارم و میترسم اربابم بخاطر تأخیر مرا تنبیه کند. پیغمبر با او همراه شد و در خانهای آمدند که اربابش آنجا بود. سلام کرد و صاحب خانه هم جواب سلام را نمیداد. پیغمبر تا سه بار سلام کرد. حضرت فرمود: چرا جواب نمیدهی؟ گفت: صدای پیغمبر را شناختم و دوست داشتم چند بار بشنوم! پیغمبر فرمود: این کنیز خانه شماست. پولهایش را گم کرده و ما به او پول دادیم. به افتخار پیامبر کنیز را آزاد کرد. به خانه نزدیک میشدند، پیغمبر فرمود: علی جان! عجب دوازده درهم پر برکتی!
یعنی پیامبر به جنبههای مختلف زندگی توجه دارد و اینها زیباییهایی است که باید از پیامبر الهام بگیریم. به نظافت اهمیت میدهد و به تجمل نه! یک طوری رفتار میکند همه لذت میبرند اما چقدر میارزد این پیراهن؟ خیلی به قیمتش اهمیت نمیدهد. دیروز در تاریخ میخواندم که وقتی پیامبر به پیامبری رسید یک عبای کهنهای داشت و گهگاهی این عبا را میپوشید. میگفت: الآن من به پیغمبری رسیدم، دوست دارم یادم نرود که من بچه چه کسی هستم. من همان یتیم فقیر هستم! یکوقت مستندی تلویزیون نشان میداد که فکر کنم در یزد بود. وسایل زندگی خودش را آنوقتی که فقیر بوده در محل کارش گذاشته که گهگاهی نگاه کند و یادش نرود چه کسی بوده است. پیامبر گاهی عبای کهنه میپوشید و میفرمود: خوش ندارم فراموش کنم که من بچه چه کسی هستم. الآن به پیغمبری رسیدم و باید فروتنی داشته باشم. عمامهاش را با دقت میپیچید. لباسهای تنگ و سفت نمیپوشید و لباسهای راحت و آزاد میپوشید.
تا گرسنه نمیشد غذا نمیخورد. پرخوری نمیکرد و به غذای خاصی تقید نداشت که اگر نباشد عصبانی شود. مهمانی میرفت از غذا بدگویی نمیکرد. خدا مرحوم فلسفی را رحمت کند. میفرمود: یک نویسنده آلمانی کتابی نوشته به نام «کوچکهای بزرگ» مسائلی در زندگی ما هست به ظاهر کوچک است اما همینها تعیین کننده است. گاهی بخاطر بدگویی از غذا رابطه دو فامیل به هم میخورد. پیغمبر فرمود: اگر بردهای از راه دوری مرا به پاچه بزی دعوت کند میپذیرم. یعنی مهمانی رفتن براساس غذا نیست، بخاطر مناسبات انسانی است، بخاطر مهر ورزی است، بخاطر توجه است. پیغمبر فرمود: اگر مهمان خودش از راه رسید غذایی که در خانه هست جلوی او بگذارید، اگر دعوتش کردید در حد توان احترام کنید. بهترین غذا را برای او آماده کنید.
میفرمود: بهترین سفره، سفرهای است که جمع زیادی دور آن باشند. به سفره خیلی احترام میگذاشت و تنها غذا خوردن را بد میدانست. الآن در جامعه ما تنها غذا خوردن سبک شده و حتی در خانه که پنج نفر هستند جدا جدا غذا میخورند. مادر غذا را زحمت میکشد ولی مرد خانه یکبار غذا میخورد، بچهها یکبار غذا میخورند. این اشتباه است و باید تجدید نظر کنیم. بهترین سفرهای که خدا دوست دارد سفرهای است که همه دور هم باشند و غذا خوردن طول بکشد و با سرعت غذا نخوریم. لقمهها را بزرگ نگیریم. در حال غذا با هم صحبت کنیم. با نشاط غذا بخوریم و از غذا لذت ببریم. میفرمود: بهترین سفره، سفرهای است که با نام خدا شروع شود. با شکر خدا تمام شود. به غذایی که آمده نگاه کنیم. چه عواملی دست به دست هم داده تا این غذا آماده شود؟ از خالق آن عوامل سپاسگزاری کنیم. یک لیوان آب را سه نوبت مینوشید و از غذای داغ پرهیز میکرد. به دلیل مسئولیتی که داشت از خوردن چیزهایی مثل سیر، پیاز، تره که دهان بو میگیرد و ممکن است مخاطب اذیت شود پرهیز میکرد. مگر وقتی که یکی دو روز با افراد رابطه نداشته باشد.
موضوع بعدی در مورد خواب است، قرآن میفرماید: «وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتا» (نبأ/۹) خواب را وسیله آرامش شما قرار دادیم. پیامبر پیش از خواب وضو میگرفت. میفرمود: اگر قبل از خواب وضو بگیرید ثواب شب زندهداری به حساب شما میآید. پیش از خواب آیت الکرسی میخواند و سه بار سوره توحید میخواند. پیش از خواب این دعا را میخواند «اللهم احفظنی فی نومی و یَقظَتی» در خواب و بیداری تو مرا حفاظت کن. زیاد نمیخوابید، مثل اینکه زیاد نمیخورد. از همسر پیامبر پرسیدند: جالبترین خاطرهای که از پیامبر سراغ داری کدام است؟ گفت: وقتی نصف شب از خواب برمیخاست و به حیات منزل میآمد و به ستارهها نگاه میکرد و اشک میریخت و آیات ۱۹۰ تا ۱۹۵ سوره آل عمران را میخواند. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب» (آلعمران/۱۹۰) سورههای مزمل، مدثر، از این فهمیده میشود که مکلف بود بخشی از شب را بیدار شود و قرآن بخواند و با خدای خود راز و نیاز کند. این خواب پیامبر است. خواب زیاد نه، خوابی همراه با یاد خدا، از خواب هم بیدار میشد سجده میکرد و این دعا را میخواند. «الحمدلله الذی احیانی بعد أماتنی» شکر خدایی را که زنده کرد مرا پس از آنکه میراند. چون شبیهترین چیز به مرگ خواب است. قرآن میفرماید: ای کسانی که میخوابید ممکن است بیدار نشوید. وصیتهایتان را بکنید. از خواب که بیدار میشویم بگوییم: «خدا را شکر که مرا زنده کرد بعد از آنکه میراند!» ما همه هستیمان از خداست. غفلت باعث میشود گناه نکنیم، وگرنه رنگ خدا، سمت خدا در همه مسائل زندگی است. در خوردن و خوابیدن و پوشیدن، پیامبر اینگونه بود. اینها بخشهای زیربنایی زندگی ماست و دیگران وقتی اینها را از ما میبینند به ایمان ما پی میبرند.
یکی از شگفتیهای شخصیت انسان همین خندیدن است. ولی این خندیدن هم در خود ما تأثیر میگذارد و نشاط آور است و آرامش میآورد و هم در نفر مقابل، پیامبر عزیز ما حتی وقتی که غصه داشت، غصهاش را در دل پنهان میکرد. ظاهر پیامبر همیشه با تبسم بود. مؤمن غم و غصهای در دلش است. این مدیریت لازم دارد و به ایمان مربوط میشود. چون وقتی میبیند خدا این صحنه را دوست دارد که غم و غصهها را به دیگران منتقل نکنیم. حالا در یک مهمانی که هستیم نگویم: فلان مریضی را دارم. فلان گرفتاری را دارم. این بدبختی را دارم. همین که بتوانیم دیگران را شاد کنیم هنر است. اگر هم غم و غصهای دارند وقتی به ما نگاه میکنند، غم و غصه یادشان برود. با چه انگیزهای کار کنیم؟ با انگیزه خدایی، میدانیم خداوند این را دوست دارد که ما دیگران را شاد کنیم. خنده چند رده دارد یکی لبخند است. یکی تبسم با صدا است. یکی تبسم و خنده پر صدا است. آنچه پیامبر دوست داشت تبسم به صورت لبخند ملیح یا گاهی اگر ماجرایی پیش میآمد حضرت طوری میخندید که دندانهای صدفیاش پیدا میشد و بعد هم لبهایش بسته میشد. از قهقهه خیلی خوششان نمیآمد و میفرمود: این از شیطان است.
سخنرانیهای پیامبر همیشه با تبسم همراه بود و خنده برای پیامبر خیلی مهم بود. اینقدر پیامبر فروتن و متواضع بود که جمعی بودند و مردم از مسألهای میخندیدند، پیغمبر هم خودش را سفت نمیگرفت و همراه آنها میخندید. از چیزی که مردم متعجب میشدند، پیغمبر هم متعجب میشد. این از روحیات مردمی پیامبر است. از مردم بود و با مردم بود و در مردم بود و مانند مردم زندگی میکرد. از جاهایی که نمیخندید و چهره در هم میکشید یکی آنجایی که صحنهای از معصیت و گناه خدا را میدید و ناراحت میشد. یکی در میدان جنگ میخواست فرمان بدهد «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» (فتح/۲۹) مزاح و شوخی را دوست داشت. کتابهایی نوشته شده مخصوص شوخیهای پیغمبر، عربی آمد و چیزی را به پیامبر داد و فرمود: این هدیه است. پیغمبر هم هدیه را قبول میکرد. مثلاً رفت و چند دقیقه بعد آمد و گفت: پولش را بده. پیغمبر خندید و مدتها بود هروقت حضرت ناراحت میشد، میفرمود: این عرب کجاست بیاید ما را بخنداند؟ خوش داشت مناسبات مسلمانها با خوشی و خنده همراه باشد و این بسیار مهم است. حدیثی است که زیاد در تلویزیون گفته شده است، موسی بن جعفر(ع) فرمود: تلاش کنید وقت خودتان را به چهار قسمت تقسیم کنید. یک قسمت برای عبادت و مناجات با خدا، قسمتی برای کسب و کار، قسمتی برای ارتباط با دیگران و قسمتی برای لذات حلال، در پایان فرمودند: این قسمت چهارم است که آن سه قسمت را تأمین میکند. وقتی لذتهای حلال بود آن نفر میتواند کار خوب ارائه بدهد و با دیگران رفت و آمد بکند و نماز بخواند. اگر نشاط داخلی نداشته باشد نمازش هم با بی حوصلگی همراه است.
گریههایش بیشتر پنهانی بود. یا در مناجاتهایش با خدا گریه میکرد و به خدا میگفت: خدایا من کوتاهی کردم. تو به من خیلی چیز دادی. نشسته بود گریه میکرد جبرئیل نازل شد و فرمود: ای رسول رحمت چرا گریه میکنی؟ عرضه داشت: میخواهم هرچه نعمتهای خدا را بشمارم نمیتوانم سپاسگزاری کنم. «أَ فَلا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً» آیا بنده شکرگزاری هستم؟ وقتی به سجده میرفت، وقتی پیشانی را برمیداشت سجادهاش از اشک چشمانش خیس میشد. از بس خدا را بزرگ میدانست. مسئولیت خودش را بزرگ میدانست. در این شرایط و با این موقعیت و امکاناتی که دارم، درست مسئولیتم را انجام میدهم؟ بخشی از گریههای پیامبر برای مصائب اهلبیتش بود و خبر داشت در آیندهها چه میشود. گاهی چشمش به دخترش فاطمه میافتاد اشک میریخت. چشمش به علی(ع) میافتاد یاد حوادث آینده میافتاد. چشمش به امام حسن و امام حسین میافتاد، اشک میریخت. گاهی بیقرار میشوم وقتی یاد مصائب شما در آینده میافتم! گاهی هم به مشکلات جامعه نگاه میکرد و گریه میکرد. چرا فلانی ندارد، غمخوار و همدرد مردم بود. غصه میخورد چرا فلانی نمیتواند ازدواج کند.
قرآن کریم در پایان سوره توبه توصیفی از پیامبر میکند که برای پیامبر سخت است رنج شما را ببیند. استاد عزیز بنده آیت الله جوادی آملی میفرمودند: آیه ۱۲۸ سوره توبه برای زمان پیامبر نیست و برای همه زمانهاست. امروز هم پیامبر وقتی یک جوان مسلمان را میبیند که نمیتواند ازدواج کند و کار ندارد یا یک خانواده مریضدار هستند، غصه میخورد. چه حرصی برای هدای شما دارد و چه غصهای میخورد وقتی شما به رنج میافتید. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه/۱۲۸) الآن هم پیامبر غصه میخورد و ناظر بر عملکرد ما هست. وقتی سختیهای جامعه اسلامی را میبیند یا انسانهای آزاده را، پیامبر همه را دوست دارد. گریه پیامبر برای فقرا، برای مظلومان، در بخش پایانی هم میخواهم سکوت و سخن پیامبر را بگوییم. سخن و سکوت هم مثل خنده و گریه از ابعاد شخصیتی انسان است. سخن گفتن از یک بعدی تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. قرآن کریم در مورد سخن گفتن، بیش از ده دستورالعمل در مورد چگونه سخن گفتن است. پیامبر عزیز ما زیباترین واژهها را انتخاب میکرد و به زیباترین شکل کنار هم میچیدند. گاهی واژهها زیباست ولی چینش آن مهم است. ما دو علم داریم فصاحت و بلاغت که در همه زبانها وجود دارد. اینکه سخن زیبا و جذاب و رسا باشد. در سیره پیامبر داریم که وقتی پیامبر به سخن میآمد مخاطب را میخکوب میکرد. در ادبیات عرب وقتی میگویند: مخاطب میخکوب شده میگویند: پرنده بر شانه او تکان نمیخورد. پیامبر وقتی به سخن میآمد آنقدر جذاب، مثالی میخواست بزند یا کلمهای را میخواست بیان کند، بسیار زیبا بیان میکرد. سه نفری که سرآمد ادبا بودند قرار گذاشتند در یک سال متنهایی تهیه کنند که با پیامبر رقابت کنند، نتوانستند. سخن پیامبر فوق العاده زیبا و دلنشین و جذاب بود. کلمهها و جملهها حکیمانه بود. نه اینقدر با سرعت صحبت میکردند که مخاطب متوجه نشود و نه اینقدر آهسته صحبت میکردند که ملال آور باشد و همیشه سخنشان با تبسم همراه بود. وقتی برای جمعی صحبت میکردند به چهره همه نگاه میکردند. یعنی گوینده به همه توجه دارد. سخنانشان کمتر میشد طولانی شود. تحقیقاتی شده که سخنان پیامبر کوتاه، متوسط یا طولانی بود. نتایج تحقیقات میگوید: سخنرانی طولانی در حد یک ساعت شاید سالی یکی دوبار بود. مثل غدیر خم، سخنرانی در حد بیست دقیقه الی نیم ساعت ماهی چند بار بود. اما بیشتر سخنرانیهای حضرت کمتر از ده دقیقه بود. اسمش خطبه است ولی کمتر از ده دقیقه بود. یعنی مهارت سخنرانی کوتاه را باید بیاموزیم. سخنرانیهای سه دقیقهای و پنج دقیقهای، هفت دقیقهای، اجتماعاتی هستند که حوصله سخنرانی یک ساعته را ندارند ولی پنج دقیقه باشد کافی است.
یکوقتی در جمع مدیران رادیو پرسیدم: پر مشتریترین رادیو کدام است؟ گفتند: رادیو پیام، چرا؟ یک دلیلش کوتاهی بود. آقای قرائتی میفرمودند: از وقتی ساندویچی زیاد شد من فهمیدم مردم حوصله پخت و پز ندارند. از وقتی آبمیوهگیری زیاد شد فهمیدم حوصله جویدن هم ندارند. یعنی امروز ما مبلغان باید مجهز شویم به مهارت تهیه سخنرانیهای کوتاه، پیامبر سخنرانیهای جذاب و رسا و غالباً کوتاه داشتند. تعداد سخنرانیها زیاد ولی حجمش کوتاه است.
شریعتی: آقای بهشتی یک ویژگی مثبتی که دارند این است که حکایت ایشان بسیار دلنشین است و گفتن سیره پیامبر از زبان ایشان بسیار دلچسب است.
شریعتی: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» (احزاب/۵۶) ماه ربیع الاول ماه صلوات است. انشاءالله تمام لحظات زندگی ما منور به نور صلوات باشد و مزین به یاد پیامبر و اهلبیتشان. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد قرار هست از آیت الله بهاءالدینی یاد کنیم.
حاج آقای بهشتی: آیه آخر این صفحه در مورد جهانی شدن دین اسلام است، در چند جای قرآن این آیه به شکلهای مختلف آمده است. میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً» او خدایی است که فرستادهاش را با هدایت و دینی بر حق فرستاد، تا دینش را (دین اسلام) بر همه ادیان سیطره ببخشد و خداوند بر این گواه است. همین چند ماه پیش بی بی سی اعلام کرد که در سال ۲۰۵۰ جمعیت مسلمانان از مسیحیان پیشی میگیرد. گرایش به اسلام خوشبختانه در جهان به خصوص در جهان غرب فوق العاده است و چاپ قرآن در دهههای گذشته با همه دههها متفاوت هست و نویدهایی است برای ظهور امام زمان و جهانگیر شدن اسلام انشاءالله.
من به نماز آیت الله بهاءالدینی (ره) زیاد میرفتم. وقت ازدواجم رسیده بود. ما در کاشان بودیم. از یکی از اساتید که به رحمت خدا رفت، آیت الله احمدی یزدی خواستم که ایشان واسطه شود آیت الله بهاءالدینی به کاشان بیایند و خطبه عقد ما را بخوانند. آرزویی برای من بود و فکر نمیکردم ایشان قبول کنند. زمان حکومت نظامی قم بود، سال ۵۷، ایشان قبول کردند و در همان ساعاتی که چند ساعت به حکومت نظامی مانده سوار فولکس واگن شدند و از قم به کاشان آمدند و عقد ما را خواندند. ما از فروتنی بزرگانمان غافل هستیم و دنیایی قیمت دارد.
درباره سکوت پیامبر نکاتی بگویم. اگر سخن نقره باشد، سکوت طلا است. یعنی همه میدانیم هر سکوتی هم قیمت ندارد. دیوارها هم ساکت هستند. خداوند انسان را برای رسیدن به رشد آفریده است. مقابل ظالم باید سخن بگوییم. مقابل مظلوم باید حمایت کنیم. با زبان باید ارشاد و راهنمایی و اصلاح کنیم. سکوتهای پیامبر آنگونه که امیرالمؤمنین برای ما توصیف کرده چند جور است. ۱- سکوت تفکر؛ پیامبر خیلی به اشیاء خیره میشد. به ستارهها، کوهها، درختها نگاه میکرد و به آنها فکر میکرد. ۲- سکوت حکمت؛ میخواستند سخنی بفرمایند مکث میکردند و سخن را از روی حکمت بعد از یک سکوت بیان میکردند. شهید بهشتی میفرمود: من آرامش خودم را در سخن گفتن از علامه طباطبایی آموختم. اولین باری که به درس تفسیر علامه طباطبایی رفتم با حرارت جوانی یک نقدی کردم به سخن علامه و علامه هم سکوت کرد. سخن مرا گوش کرد و بعد از مکثی جواب داد. من بر جواب ایشان باز نقدی کردم و باز ایشان خوب گوش کرد و مکث کرد و سکوت کرد و جواب داد. آن شب بود که علامه مرا تربیت کرد. ۳- سکوت حلم؛ یعنی یک کسی حرف بی ربطی میزند یا سخن توهین آمیزی میگوید. ما هم بخواهیم جوابش را بدهیم زیبنده نیست. پیامبر یک سکوتش سکوت حلم بود. یک عربی آمد گفت: حق مرا بده. پولهایی که دست توست برای بیت المال است. مسلمانها خواستند آن مرد را بزنند! پیامبر حلم به خرج میداد و سکوت میکرد. چند نوع سکوت دیگر هم پیامبر دارد.
خدایا زندگی ما را محمدی قرار بده. مرگ ما را محمدی قرار بده. خُلق ما را محمدی قرار بده. جامعه ما را محمدی قرار بده. خدایا ما را پیوسته با صداقت همراه بدار. دست ما را از دامن پیغمبر و اهلبیت در دنیا و آخرت کوتاه نفرما. حاجات همه حاجتمندانی که این برنامه را دیدند و شنیدند روا بفرما. به روان پاک شهیدان و علمایی که هدایت ما را به عهده داشتند صلواتی تقدیم کنیم.
شریعتی:
حتی به خندهای شده مهمانمان کنید *** زلفی نشان دهید و پریشانمان کنید
از ما مسافران قدم دور خود زدن *** سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنید
یک نور واحدید که در چهارده افق *** تکرار میشوید که حیرانمان کنید
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید جواد بهشتی
تاریخ پخش ۹۷/۹/۵
.






