غفلت ۱ ؛ اهمیت و علامات غفلت
۱۴۰۰-۰۶-۲۸ ۱۴۰۲-۱۰-۰۹ ۱۳:۵۷غفلت ۱ ؛ اهمیت و علامات غفلت

غفلت ۱ ؛ اهمیت و علامات غفلت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
طلیعه : داستان مرد گریزان از شیر!
مرحوم ملا احمدنراقى در اشعارى پر محتوا با بیان داستانی می پردازد داستان آن مردى که در بیابانى هولناک شیر درنده مستى به او حمله برد.
آن مرد براى نجات از حمله شیر به چاهى پناه برد که طنابى در آن آویخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شیر هم سر چاه متوقف گشت تا با بیرون آمدن او به او حمله کند.
در وسط چاه چشمش به اژدهایى افتاد که در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است.
در حالى که غرق ترس و وحشت شده بود، صدایى توجه او را جلب کرد. دید دو موش مشغول جویدن طناباند. آن مرد خود را از بالا و پایین چاه و در کنار کار آن دو موش در خطر حتمى دید، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد که در کمرگاه چاه عسل اندوخته اند، با دیدن عسل شیرین خاک آلود که در حقیقت زهر تلخ دنیاى هلاک کننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول کند و در حال خوردن عسل از شیر و اژدها و دو موش که رشته عمرش را قطع میکردند، غافل و بیخبر ماند؛ با خوردن عسل از نیش زنبورها هم در امان نبود.
اهمیت غفلت
هست این دنیا چَه و عمرت رسن
روز و شب هستند موشان بىسخن
رشته عمر تو را لیل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار
اژدها قبر است بُگشوده دهان
منتظر تا پاره گردد ریسمان
مرگ باشد شیر مست پر غرور
تا کشد جان تو را از تن به زور [۱]
مرحوم ملا احمدنراقى در این اشعار پر محتوا با بیان تمثیل، حال غافلان را بیان کرد
یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی
از امور خطرناکی که ممکن است دامنگیر هر کسی شود و او را از سعادت دنیا و آخرت ساقط سازد، «غفلت»، بی توجهی و بی خبری است. بارها از طریق رسانه های عمومی شنیده ایم که شخصی بر اثر یک لحظه غفلت، تمام سرمایه خود را بر اثر آتش سوزی از دست داده است و یا راننده ای بر اثر یک لحظه غفلت، جان خود و دهها انسان را به مخاطره انداخته است. در مسیر سعادت اخروی نیز این امکان وجود دارد؛ یعنی ممکن است بر اثر یک لحظه غفلت، فرد تمام اندوخته های معنوی خویش را از دست بدهد.
. غفلتهای لحظهای میتواند ما را ساقط کند. خیلی طول میکشد تا انسان بتواند آثار ضربههای غیرقابلجبران یا سختجبران را جبران کند
اگر بخواهیم مثال بزنیم، مانند پیچهای خطرناک در ارتفاعات خیلی بلند است که اگر مشغول رانندگی در چنین جادهای باشید، فقط کافی است چند ثانیهای چرت بزنید تا بروید ته دره. هیجانهای زندگی ما مثل همین عقبهها و پیچهای خطرناکتر جادهها و درههای خیلی عمیق عمل میکند. البته اگر خواستید مثال را تکمیل کنید، در همین مثال رانندگی، لازم نیست در پیچهای آنطوری باشید؛ در جادههایی مثل اتوبان، هیجان، سرعت شما را بالا میبرد و زمان سرعت اگر انسان چرت بزند، تصادف میکند.
پس این یک نکته که یادمان باشد شیطان شکارچی لحظههای غفلت است و درست در کمین است برای لحظههای غفلت. حتی انسان ذاکر نیز در امان نیست؛ زیرا «سنه غفله» است و یک لحظه غفلت کافی است تا انسان را نابود کند. اگر این غفلت در شرایط خاص باشد که خسارتهایش خیلی سنگین میشود.
قساوت دل
امام باقر (علیه السلام) فرمودهاند: «ایاک و الغفله ففیها تکون قساوه القلب» از غفلت بپرهیز که مایه سنگدلی است.
در روایات است که در آخرالزمان یکی از بدترین اتفاقاتی که میافتد این است که قلبها را شقاوت و قساوت میگیرد، قلبها وقتی که قسی شد، ظلم هم زیاد میشود و کسی به کسی رحمت و رأفت ندارد.
بخاطرهمین درروایات توصیه شده ظهوررا نزدیک ببینید یعنی درحالت آماده باش کامل باشید وگرنه دچار قساوت دل می شوید
در ذیل آیه شریفه {وَلایَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ}؛[۲] از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «تأویل هذه الآیه جاء فی أهل زمان الغیبه وأیّامها دون غیرهم من أهل الأزمنه [۳] «تأویل این آیه برای مردم عصر غیبت است، و روزهای زمان غیبت غیر از روزهای اهل زمان های دیگر است. خداوند متعال شیعیان را از شک در حجّت خود نهی کرده است و نیز نهی کرده از اینکه گمان کنند که خداوند زمین را یک چشم برهم زدن از حجت خالی می گرداند.»
لذا حضرت آیت الله بهجت یکی ازعلائم ظهور را عند قسوه القلوب میداند [۴]
از حیوان پست تر
عزیزان اینقدر این غفلت برای انسان ضرر داره که انسان را از حیوان هم پست تر میکنه چنانکه قرآن کریم نیز با اشارۀ به این معنا میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون [۵] به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلهایی [عقلها] دارند که با آن [اندیشه نمیکنند و] نمیفهمند و چشمانی که با آن نمیبینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند. آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر؛ اینان همان غافلانند. [چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند
بخاطر داشتن غفلت هست که خداوند می فرماید عقل دارند ولی نمی تونند بفهمند ،چشم دارند ولی نمی تونند ببینندوگوش دارند ولی نمی تونن بشنوند درکربلا دقیقا همین اتفاق افتاد هرچه امام حسین علیه الاسلام تذکرمیداد نصیحت میکرد ولی بااینکه عقل داشتند نمی فهمیدند باچشم می دیدند اومدن به جنگ پسرفاطمه اومدن به جنگ پسر پیامبر ولی غافل بودند می شنیدن صدای گریه وضجه زن وبچه امام را ولی انگار کر بودند
وبخاطرهمین اونایی که کربلا جلوی امام ایستادند شدن أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون َ
بخاطرهمینه که خداوند در۳۵جای قرآن درمورد غفلت صحبت ونهی کرده وفرموده وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ [۶]؛ هرگز از غافلان و بی خبران مباش. به دلیل اینکه اگه این درد غفلت را بهش نرسی ومداواش نکنی کارت رو بجایی میرسونه که باعث میشه امام زمانت را به قتلگاه ببری و با چشمت ببینی امامت را دارن میکشن ولی انگار نه انگار صدای گریه ها و ناله های ناموس خدا را میشنوی ولی غفلت، کاری میکنه که بی تفاوت میشی.
یکی از افراد عمر سعد که به خیام و بچه های امام حسین حمله کرده بود برای غنیمت گفت وقتی داشتم گوشواره ها رو ازگوش جدا میکردم شنیدم صدای گریه و ضجه دختران و زنان رو میگه بهش گفتم خب نانجیب پس چرا اینکارو کردی گفت اگه من این کارو نمیکردم یکی دیگه انجام میداد ببینید غفلت تا کجا قلب قسی و سنگ میکنه صدای گریه فرزندان رسول الله را میشنوه ولی آخرش کار خودش را میکنه
نابودی و فساد اعمال
اگه غفلت رو مداواش نکنی یهو به خودت میای میبینی مثل آتشی که به خرمن گندم میفته وخاکسترش میکنه
آتش غفلت به خرمن عباداتت افتاده واعمالت رونابود کرده خداوند میفرماید: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَهِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ…[۷]
حبط میکنه عمل را
از این رو، امیرالمؤمنان علی (علیه السلام)، فرمودهاند:
إِیَّاکَ وَ الْغَفْلَهَ وَ الاغْتِرَارَ بِالْمُهْلَهِ، فَإِنَّ الْغَفْلَهَ تُفْسِدُ الأَعْمَالَ، از غفلت و غرور ناشی از مهلت و فرصت داده شده بپرهیز زیرا غفلت، اعمال آدمی را فاسد میکند.[۸]
تعریف غفلت
۱- افتادن پردهای بر فکر و قلب انسان
شاید برا بعضیا سوال پیش بیاد که این غفلت اصلا چی هست
اگه بخوایم غفلت را تعریف کنیم باید بگیم:
غفلت در اصل لغت به معنای پوشیده و مخفی بودن است. در کتب گرانسنگ وارزشمند «التحقیق فی کلمات القرآن» نیر در این واژه در این معنا اینگونه آمده است: «غفلت، غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجّه به آن است و گاهی در مورد بیتوجهی و روگردانی از چیزی نیز استعمال شده است. پس غفلت عبارت است از نبود تذکّر و یادآوری [۹]
در تعریف اصطلاحی غفلت آمده است: «غفلت عبارت است از اینکه پردهای بر فکر و قلب انسان بیاُفتد که او از یک واقعیت و حقیقتی دور بماند
پس غفلت یعنی مطلبی درذهن انسان هست ولی به دلایلی به اون مطلب توجه والتفات نمی کند
مثلا یه وقت شما یه مساله ای را خوندید ولی یادتون رفته وقتی براتون کمی توضیح میدن میگی آهان یادم اومد به این میگن غفلت و به شما میگن غافل چون ملتفت اون مساله نبودید.
۲- غفلت، ضدّ هوشیاری است
همچنین در غررالحکم است که امیرالمؤمنین فرمودند: «الْغَفْلَهُ ضِدُّ الْحَزْمِ» غفلت، ضدّ هوشیاری است. [۱۰]
هوشیاری مثل افتاب میمونه که یخ غفلت رو آب میکنه و یا مثل آبی میمونه که چرک و کثیفی(وسخ) رو میشوره میبره
بعضی مواقع انسانهای غافل بادیدن نشانه هایی ازخواب غفلت بیدار میشوند به این بیدارشدن هوشیاری میگویند که غفلت راازبین میبرد
خیاطی بود که قسمتی از پارچههای مردم را موقعی که رخت و لباس براشان میدوخت برمیداشت و وقتی که زیاد میشد پوشاکی درست میکرد و میفروخت. شبی در عالم خواب دید که مرده و جلو تابوتش علمهای همه رنگ در حرکت است و به او میگویند: “این علمها از پارچههایی است که موقع خیاطی دزدیدی” بعد از تقلا و پیچ و تاب زیاد از خواب بیدار شد و پشیمان از کردههای گذشته با خودش عهد کرد که دیگر دزدی نکند. وقتی هم به دکان رفت به شاگردش سپرد که: “هر وقت خواستم از پارچه مردم ببرم و بدزدم تو بگو: “علم علم” تا من دست از دزدی بردارم”.
از آن به بعد ، هر وقت ، خیاط قیچی بر می داشت تا تکه ای از پارچه مشتریهایش را ببرد و بدزدد ، شاگرد می گفت : ” استاد عَلم “. خیاط هم استغفرالله می گفت و از کار زشت خود دست می کشید
بعضی مواقع انسانها بیدار میشوند بادیدن علائمی ولی بعضیها این هوشیاریشون کوتاه مدت هست وزودفراموش میکنند مثلا درهمین داستان ما اوضاع همین طور به خوبی می گذشت تا اینکه یک روز
اتفاقاً زد و یک پارچه زربافتی پیش خیاط آوردند. خیاط که چشمش به پارچه زری گرانقیمت افتاد عهدی که با خودش کرده بود یادش رفت و قیچی را برداشت تا یک تکه از آن را بچیند و برای خودش بردارد . شاگرد که استاد را میپایید گفت: “علم علم” استاد اعتنایی به حرف او نکرد. شاگرد این دفعه با فریاد گفت: “استا، علم علم” خیاط از فریاد شاگرد اوقاتش خیلی تلخ شد و داد زد: “چه خبرته! علم علم و دردُ وَرَم ـ زَری که نبود توی علم!
نشانه های غفلت
ممکن است این مساله برای بسیاری از مردم، مورد شک و تردید واقع شود که آیا واقعا در صف غافلانند یا نه؟ پس لازم ، در هر مرحله خود را بیازمایم ا مبادا در صف «غافلان» باشند، لذا باید به علائم ونشانه های «غفلت» توجه کنیم تا ناخواسته در دام آن گرفتار نشویم.
خوشبختانه در روایات اسلامی، علایم و نشانه های فراوانی برای غافلان ذکر شده است که به چند نمونه اشاره می کنیم:
در حدیث مشروحی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله، در پاسخ «شمعون بن لاوی» – یکی ازمسیحیان معروف زمان خود- آمده است، هنگامی که شمعون از علائم غافلان ازحضرتش سؤال کرد، ایشان در جواب فرمودند: «اما علامه الغافل فاربعه نشانه های غافل چهار چیز است
۱- العمی : نابینایی (و بستن چشم بر روی حقایق)
امام صادق”علیه السلام” در این باره میفرماید: «بدترین نابینائیها، نابینایی دل است و نابینایان واقعی کسانی هستند که چشم قلبشان کور است و حقیقت را درک نمیکنند
در سوره فصلت آیه ۱۷ نیز می فرماید: «ما قوم ثمود را هدایت کردیم ولی آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند و به جرم کارهایی که می کردند، صاعقه عذاب خوارکننده گریبانشان را گرفت؛ فقط کسانی را که ایمان آورده و تقوی داشتند نجات دادیم
چرا عذاب شدند؟ کوردلی نسبت به چی داشتند؟
مردمانی که غرق درنعمت خدا بودندولی نمیدیدند حضرت صالح می فرمود: در سرزمینی زندگی می کنید که دشت های مسطح با خاک های مساعد دارد که می توانید قصرهای مجلل و خانه های مرفه در آن بسازید. و نیز کوهستان هایی دارد که می توانید خانه هایی مستحکم در دل سنگ ها بنا کنید
واین نشان میدهند در تابستان به دشتها و میرفتند و مشغول کشاورزی و در زمستان به خانه هایی که در دل کوه بود میرفتند تا از طوفان و سیلاب درامان باشند ولی آنها این نعمات را نمیدیدند و غافل بودند
مثل کسایی که الان هستند و حق را نمیبینند و حاضر نیستند قبول کنند مثلا در همین ۴۰ سال که ما قبول داریم مشکلات فراوانی هست ولی پیشرفت های زیادی هم داشتیم ولی یه عده فقط نقاط ضعف را میبینند ولی پیشرفت های ما در پزشکی و صنعت و فضا و علوم نانو و موشکی و… را نمیبینند و حاضر نیستند قبول کنند این پیشرفت ها رو
میگویند زنان چون حجاب دارند موفق نمیشوند ولی وقتی ورزشکاران ما با حجاب کامل مدال طلا و کسب مقام میکنند نمیبینند
۲- و اللهو
اهل لغت در معنای لهو گفتهاند:
هر عمل سرگرم کنندهای که انسان را از کاری مهمّ و عملی واجب باز دارد.
همچنین گفته اند آن چیزی است که انسان را از آنچه برای او لازم و مهم است باز می دارد «مجمع البحرین» لهو را به معنی سرگرم شدن به باطل دانسته که انسان را از ذکر خدا باز میدارد
طبرسی ذیل آیه أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ [۱۱] مینویسد: لهو، یعنی رویگردانی از طاعت خدا و ذکر آخرت. [۱۲]
خداوند درقران می فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ [۱۳] و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خداوند گمراه سازند و آیات الهی را به مسخره بگیرند، برای آنها عذابی خوار کننده است.
شخصی به نام نضربن حارث که از حجاز به ایران سفر می کرد، افسانه های ایرانی- مانند افسانه رستم و اسفندیار و سرگذشت پادشاهان- را آموخته و برای مردم عرب بازگو می کرد و می گفت: اگر محمد (ص)برای شما داستان عاد و ثمود می گوید، من نیز برایتان قصه ها و اخبار عجم را بازگو می کنم. این آیه نازل شد و کار او را شیوه ای انحرافی دانست. برخی مفسران در شأن نزول این آیه گفته اند: افرادی کنیزهای خواننده را می خریدند تا برایشان بخوانند و از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز می داشتند، که آیه فوق، در مذمت چنین افرادی نازل شد.
باتوجه به این شان نزول الان شاید بهترمتوجه بشویم که هدف کشورهای غربی برای ترویج موسیقی های مبتذل وفیلم های مبتذل وفیلم های صدقسمتی ترکیه ای فیلم های که هیچ ثمره ای برای خانواده نداره وبی سرو ته چیه ؟ به اسم اینکه اوقات فراغت انسانها را پرکنیم این لهویات را درخانه های ما سرازیرکردند ونتیجه اش این میشود که انسان تا حوصله اش سرمیرود میرود سراغ این کارها و قرآن که ذکر و هوشیاری و تذکراست روی طاقچه خاک میخورد بعد کم کم بخاطرهمین لهویات میبینید زندگی ها را غفلت فرا گرفته دلها نسبت به همدیگر سرد میشود بر اثر غفلت خیانتهایی بین زن و شوهر اتفاق می افتد و بزهکاری هایی در بچهها بوجود می آید
بر اثر همین کارها کم کم غافل میشویم وحتی درجلسات ومهمانی ها وجشن هامون هم میبینیم زن ومرد نامحرم باهم بگو بخند دارند مشغول لهویات میشوند، در اوقات مختلف به جای این که سخنان استوار بر زبان جاری سازند، اوقات شریف خود و دیگران را با بیهوده گوئی و برنامه هایی چون طنز کلامی و جوک و لطیفه گویی بی معنا و زشت، تباه می سازند. پیامک هایی بی محتوا و جوک های عفت سوز و حیابر، از کارهایی است که در قرآن به عنوان لهوالحدیث از آن یاد شده و از عمل به آن نهی شده است
بعد میبینیم متاسفانه در اکثر خانواده هایی که غرق در ثروت اند متاسفانه بخاطر همین لهویات غرق در غفلت هم هستند خودشون و خانواده هاشون غرق در فساد شده اند
۳- والسهو
نشانه دیگر غفلت سهو است
سهو در برابر تذکر عبارت است از محو شدن صورت علمی شیء از قوه ذاکره انسان، بدون محو آن از حافظه؛ به گونهای که با اندک تأمل و تذکری به یاد میآورد.
کسی که دارای سهو است با کوچکترین تذکری بر میگردن مثل جهانگیر خان قشقایی
جهانگیرخان قشقایی در سنین جوانی فرد مطرب و تار زن بود، به اصطلاح ما و شما (تمبور) می زد و در اطراف اصفهان ییلاق ها می رفت تار می زد، یک روز سیم تارش پاره شد آمد داخل شهر اصفهان دنبال مغازه تار فروشی می گشت تا سیم تارش را درست کند، آمد کنار مدرسه علمیه صدر پینه دوزی را دید از او سؤال کرد که آیا در این اطراف مطرب خانه و یا تار فروش را سراغ داری پینه دوز گفت می خواهی چیکار؟ این جوان در جواب گفت سیم تارم پاره شده می خواهم درست کنم اما این مرد پینه دوز یک جمله او را موعظه کرد و گفت ای جوان ببر و سیم تار دلت را درست کن، چقدر می خواهی از خدا دور باشی، آن جوان گفت کجا ببرم سیم تار دلم را درست کنم؟ پینه دوز در جواب گفت برو وارد این مدرسه شو، جهانگیر خان وقتی داخل مدرسه صدر شد حال و هوای مدرسه بر او اثر کرد و نامه برای پدر نوشت به این مضمون که من می خواهم سیم تار دلم را درست کنم تا سیم تار دلم درست نشود خانه برنمی گردم، منتظرم نباش، تارش را به زمین می کوبد و خرد می کند بعد شروع می کند به درس و بحث طلبگی و تحصیل علم تا اینکه این جوان تارزن با یک جمله وعظ و نصیحت می شود حضرت آیت الله العظمی جهانگیر خان قشقایی استاد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و استاد مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی
با یک تذکر سهوش برطرف شد و به تذکر تبدیل شد.
۴- و النسیان،
اما اگه این تذکر ازیک بار فقط گفتن ومرتبا تکرار کردن گذشت وشخص به خود نیامد وبه راهی که میرفت ادامه داد این دیگه نسیان میشود
تفاوت آن با نسیان آن است که در سهو- چنان که گذشت- صورت علمی شیء تنها از قوه ذاکره محو میشود، نه از خزانه حافظه؛ اما در نسیان، صورت علمی شیء از خزانه حافظه نیز محو میشود و با تذکر و تأمل هوشیار نمیشود و برنمیگردد
این نسیان دو جوره:
یک نسیان وفراموشی که طبیعی است یعنی فراموشی نسبت به چیزی است که پیش از آن به یاد داشته است ولی به علل طبیعی و غیرطبیعی آن را از یاد برده و اکنون در خاطر ندارد این گونه فراموشی های طبیعی که به اراده و مشیت الهی انجام می شود آثار خوب و سازنده ای برای بشر دارد؛ به ویژه که فراموشی نسبت به گرفتاری ها و مصایب گذشته باشد
این نسیان حالت عمومی بشراست مگر اینکه خداوند نخواهد برکسی عارض شود وگرنه طبیعی است و بر همه عارض می شود.
خداوند در آیه ۶۱ سوره کهف از فراموشی حضرت موسی (ع) و همراهش در سفر به مجمع البحرین و دیدار عالم ربانی سخن به میان می آورد. حضرت موسی و همراهش که احتمالاً یوشع بن نون (ع) جانشین و خلیفه آن حضرت (ع) بود، در هنگامی که بر صخره ای برای استراحت می نشینند، ماهی خشک شده که غذا و خوراک سفرشان بود را فراموش می کنند. خداوند می فرماید: نسیا حوتهما، آن دو، ماهیشان را فراموش کردند
این نوع فراموشی که از آن به فراموشی طبیعی یاد می کنند به سبب کهولت سن نیز اتفاق می افتد؛ زیرا انسان همه چیزهایی را که در تمامی طول عمرش آموخته فراموش می کند و چیزی از آن به خاطر نمی آورد و همانند کودکی نادان می شود
۲- دسته دوم و یا صورت دیگری که برای فراموشی و نسیان است، فراموشی اختیاری است که به سبب زمینه سازی فراموشی، از این حالت به اختیاری بودن یاد می شود
مانند کسی است که خود به اختیار در لبه پرتگاهی رفته که امکان تعادل و ایستادن در آن جا برای شخص فراهم نیست و موجب سقوط وی می شود؛ هر چند که این سقوط غیراختیاری است ولی چون خود بستر و زمینه آن را به اختیار و آگاهی فراهم آورده است عمل نیز به اختیار متصف می شود. در این جا هر چند که فراموشی در اصل حالتی غیراختیاری است ولی از آن جایی که خود عامل ایجاد آن شده است امری اختیاری می باشد
زیرا انسان با سرگرم شدن به امور دیگر که در بسیاری از موارد امور جزیی و کم اهمیت و کم ارزش می باشد، از امور کلی، با ارزش و مهم باز می ماند و آن را به دست فراموشی می سپارد. از این دسته افراد می توان به کسانی اشاره کرد که با سرگرم شدن به دنیا از آخرت و خدا و وظایف خویش نسبت به خدا باز می مانند و خدا را فراموش می کنند
مثلا یکی از عوامل غفلت گناه است کسی گناه میکند و اختیارا زمینه نسیان و فراهم میکند و بعد به تدریج غفلت سر تا پای او را میگیرد
ذکر مصیبت
امام صادق علیه السلام فرمود : زنی در کعبه طواف می کرد و مردی هم پشت سر آن زن می رفت. آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روی بازوی آن زن گذاشت ؛ خداوند دست آن مرد را به بازوی آن زن چسبانید.
مردم جمع شدند حتی قطع رفت و آمد شد. کسی را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملی نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند !
امیر مکه گفت : آیا از خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله کسی هست ؟
گفتند : بلی حسین بن علی علیه السلام اینجاست . شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند .
حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتی مکث فرمود : و بعد دعا کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوی آن زن جدا نمودند.
امیر مکه گفت : ای حسین علیه السلام آیا حدی نزنم ؟
گفت : نه .
صاحب کتاب گوید : این احسانی بود که حضرت نسبت به این شخص کرد اما همین شخص در عوض خوبی و احسان حضرت در تاریکی شب یازدهم به خاطر گرفتن کمربند امام دست حضرت را قطع کرد. [۱۴]
ببینید گناه انسان را در وادی نسیان می اندازد و کار را به جایی میرساند که غفلت سرتا پای انسان را میگیرد و باعث می شود این جتایت را انجام دهد لذا این نسیان اختیاری مواخذه دارد.
پی نوشت ها:
[۱] ادامه شعر
مال دنیا انگبین و اهل آن * جمله زنبورند نى بل برغمان
از پى این شهد زهرآلوده چند * در جدل با ریش مالان اى لوند
شهد نبود زهر جانفرساست این * نوش نبود نیش درد افزاست این
مهر تابان نیستند این دوستان * دشمنانند اى برادر دشمنان
زاهل دنیا تا توانى اى عزیز * میگریز و میگریز و میگریز
[۲] سوره حدید، آیه ۱۶
[۳] الغیبه، نعمانی، ص ۲۴ ؛ المحجه، ص ۲۱۹و۲۲۰
[۴] در محضر بهجت ج۲ ص۳۰۰
[۵] سوره اعراف آیه ۱۷۹
[۶] سوره اعراف آیه ۲۰۵
[۷] سوره اعراف آیات ۱۴۶-۱۴۷
[۸] غررالحکم، ح ۲۷۱۷
[۹] برقی، احمد خالد، محاسن، دارالکتب الاسلامیه، قم، ۱۳۷۱
[۱۰] غرر الحکم : ۱۰۳۱
[۱۱] سوره تکاثر آیه ۱
[۱۲] طبرسی، ۱۳۷۲، ج۱۰، ص۸۱۲
[۱۳] سوره لقمان آیه ۶
[۱۴] رهنمای سعادت ۱/۳۶ – شجره طوبی ص ۴۲۲
.






