همدلی ۴ ؛ آفات اجتماع
۱۴۰۰-۰۶-۱۶ ۱۴۰۲-۱۰-۱۰ ۱۲:۱۷همدلی ۴ ؛ آفات اجتماع

همدلی ۴ ؛ آفات اجتماع
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱-کارهای خوب آفت دارد
همه میدانند که هر آشپز و هر کسی که آشپزی بلد است به درد آشپزی در رستوران نمیخورد خیلی خانمها آشپزی بلد هستند اما خودشان هم میدانند آشپز رستوران چیز دیگریست.
یا مثلا کسانی که رانندگی بلدند و ماشین دارند قرار نیست راننده تاکسی خوبی هم باشند راننده تاکسی مهارتهای ویژه خودش را دارد مثلاً یکی از آن ها این است که کوچه پس کوچهها و خیابانهای تو در توی شهر را باید مثل کف دستش بلد باشد تا اگر جایی به ترافیک برخورد کرد بتواند با دو کوچه جلو عقب کردن خودش را از ترافیک دربیارورد، هر شغلی همینطور است، یک مهارتها و یک فوتوفن ها و یک ظرافتهایی دارد که اگر کسی این مهارتها و فوتوفن ها را بلد باشد در آن شغل راحتتر است، اصلا حرفهای شدن در یک شغل به خاطر این است که فوتوفن های آن رشته را بلد باشند.
حال امشب میخواهم بگویم اتفاقاً دینداری هم همینطور است. گاهی از اوقات یک ظرافتهایی دارد یک فوتوفن هایی دارد خیلی خوب است مثلاً بندهها اخلاق خدا دستشان بیاید، مثلا میگویند آقا خدا با آدم حرف میزند میگوییم بله خداوند با انسان حرف میزند، اما چگونه با انسان حرف میزند؟ خداوند با اتفاقهای دور و بر با انسان صحبت میکند، بعد یک عده خوب میفهمند این حادثه اتفاق افتاد شاید خدا خواست این را بگوید، این یکی از مهارتهای بندگی است، یکی از فوتوفن های بندگی این است که من و شما باید بدانیم هرجایی خداوند مقدار زیادی ثواب قرار دادند و روی چیزی تاکید زیادی کردند باید بدانیم که شیطان دامهای مخفی زیادی بر سر آن راه خوب گذاشته است، وقتی یک قله بلندتر باشد دره در کنارش عمیقتر است و خطراتش بیشتر است، خوب است که ما در عالم بندگی بدانیم.
یک وقتی واعظی رفت تا یک مسئلهای را به مردم گزارش بدهد که این مسئله بسیار مهم است به اندازه ی همه ی دین مهم است، باید بدانیم که اندازه ی همه ی دین تمام قد شیطان می آید برای زمین زدن مؤمن در آن کار، ما امسال آمدیم بحث با هم بودن و اجتماع مؤمنین را گفتیم، همان شب اول هم اصل حرف را گفتیم گفتیم کلید قفل غیبت میشود اجتماع مؤمنین. بههمین اندازه شیطان می آید و برنامهریزی میکند. وقتی میگویند نماز جماعت چقدر ثواب دارد چقدر آدم را بالا میبرد باید بدانیم دور این نماز جماعت خطرات زیادی وجود دارد اگر کسی تصمیم میگیرد در اجتماع مومنین حاضر شوذ باید بداند سر راهش گردنه های زیادی هست، پرتگاه های زیادی هست، شب اخر صحبت بنده ی حقیر قرار است به آفات اجتماع مومنین گردنه ها و پرتگاه هایش بپردازیم.
با یک تیمی از این اقایان فضلا رفتیم نشستیم و یک لیست بلند از خطراتی که وقتی مردم تصمیم میگرند بیایند در میدان اجتماع و با هم باشند، یک لیست بلند بالا تهیه شد و بعد از کلی بحث و بالا و پایین کردن و حرف علمی قرار است که انشاالله امشب چهار مورد از خطرناکترین پرتگاههای با هم بودن را به محضر شما تقدیم کنم.
گاهی اوقات انقدر مهم میشود گاهی اوقات انقدر حساس میشود که تمام حرفهای چهار شب پیش خودمان را پس بگیریم و بگوییم اگر کسی این چهار پرتگاه را بلد نیست صرفه به این است که برود در غار تنهایی خودش و بیرون نیاید، انقدر خطراتش زیاد میشود این اگر در غار تنهایی خودش میماند مثلاً نمره ی ده میگرفت دوازده میگرفت و قبول میشد و به بهشت میرفت و در آن پایینهای بهشت بود و یک دین حداقلی داشت.
یک ده دوازدهی میگرفت و قبول میشد و به بهشت میرفت و به جهنم نمیرفت. اما بسیاری به هوای اینکه ما میخواهیم به اوج قله معرفت و انسانیت و دینداری برسیم، می آیند در دل اجتماع و وقتی این پرتگاهها را بلد نیستند بعد میبینند خودشان را جهنمی کردند و بعد در اعماق جهنم هستند.
حال امشب میگوییم اگر پرتگاه های اجتماع مومنین و باهم بودن را نداند، در پایینترین درجات جهنم خودش را جای میدهد خب دیگه تبلیغات کافیست، عرض کردیم چهار مورد است از آن لیست بلند بالا و اعتقادم این است که اگر شما این چهار مورد را بشنوید دیگر شاید نیازی نباشد خیلی بروید و تفحص کنید حاجآقا میشود لیستش را برای ما بفرستید تا ما هم ببینیم، اگر همین چهار مورد را مراقبت کنید تقریباً دیگر همه اش را دارید مدیریت میکنید، اینها ارکان است اینها اصول است. لذا بسیار دقت بفرمایید.
۲-آفات اجتماع
۱/۲-تاثیر پذیری
اولین پرتگاه و اولین گردنه ی خطرناک با هم بودن تاثیر پذیری فوقالعاده و حیرتانگیز ما انسان هاست، آن زمانی که می آییم در اجتماع، انسانها هنگامی که می آیند در اجتماع ناخودآگاه از اجتماع دور و بر خودشان تاثیر میگیرند البته بگم حال چه تاثیر خوب و چه تأثیر بد، اما بدانید تأثیرپذیری ما فوقالعاده است، فوقالعاده، بعضی از آقایان شاید این مثال را جای دیگر از من شنیده باشند یک تست روانشناسی بود یا فکر میکنم سال هزار و نهصد و نود و نه بود یک آقایی آمد و صد عدد میز و صندلی را گذاشت و صد نفر افراد مختلف را هم نشاند با فکرها و تیپها و عقاید مختلف و یک کاغذ و یک خودکار به آن ها داد، سه خط روی تابلو کشید خط شماره یک پنج سانت، خط شماره دو ده سانت، خط شماره سه پانزده سانت، بعد آمد و گفت که خانمها و آقایان کوچکترین خط را شماره اش را بنویسید معلوم است دیگر روی تابلو و خط شماره یک پنج سانت نوشتند، گفتند کاغذها را برگردانید برگرداندند آمدند با ده نفر اول تبانی کردند به قول ما اصفهانیها وابستند، گفتند آقا بنده کاری ندارم که شما چه نوشته اید من میکروفون را میدهم دست شما شما صفر تا صد بگویید کوچکترین خط خط سوم است، خط سوم چند سانت بود؟ پانزده سانت، میکروفن را دادند دست نفر اول گفتند آقا خط کوچک کدام است؟ کوچکترین خط، بسماللهالرحمنالرحیم معلوم است خط سوم همه زدند زیر خنده، نفر دوم نفر سوم نفر چهارم تا نفر دهم که در تیم خودشان بودند همه گفتند خط سوم و میکروفن را دادند دست نفر یازدهم و بعد نفر یازدهم دیگر در تیم خودشان نبود یک نگاهی به این ده نفره کرد و یک نگاهی به خودش و نود نفر دیگر کرد و با تردید و شک گفت خط سوم، نفر دوازدهم هم گفت خط سوم، و تا آخر، هفتاد درصد این جمعیت گفتند خط سوم، سپس گفتند خانوم ها و آقایان کاغذها را برگردانید تمام جمعیت نوشته بودند کوچکترین خط خط اول است حواستان بود؟ میبیند میفهمد انقدر باور دارد و مطمئن است و یقین دارد که مینویسد اما وقتی در اجتماع قرار میگیرد به آن چیزی که دیده و فهمیده و باور دارد و ابراز کرده است اعتقادش برمیگردد، تأثیرپذیری ما از اجتماع گاهی از اوقات بالاتر از معجزه خداوند هم بلند میشود. یعنی زورش از معجزهی خدا هم بیشتر میشود این خیلی حرف عجیبی است اما قرآن که میخوانیم میبینیم دیگر قوم حضرت موسی آمدند در رود. رود نیل شکافته شد و این ها رد شدند، دشمنشان هلاک شد، آقا معجزه خدا را دیدند رسیدند به اولین دهاتی که رسیدند اینها شروع کردند.
رسیدند به یک قوم بتپرستی، یک بتهای خوشگل آذینبندی شده و طلایی نمیدانم گلکاریشده این عظمت را که دیدند داخل جو قرار گرفتند و جوگیر شدند برگشتند به چشمهای موسی نگاه کردند و گفتند ما از این خدا ها میخواهیم خدا میخواهی اینطور اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌما خدا را اینگونه میخواهیم، میفرمایند نامردان شما نیمساعت پیش داشتید معجزه ی خدا را میدیدید، تأثیرپذیری اجتماع اینطور است. حوصله دارید همین اول صحبت یک دهن روضه بخوانم بسمالله، شنیدید از روضه خوانها درستش هم هست روز عاشورا یک عده آمدند به سیدالشهداء علیهالسلام سنگ زدهاند. تا به حالا از خودتان نپرسیدید اینها چرا سنگ ها را زدند؟ خب شما هم مثل بقیه در میدان جنگ تیر بزنید و شمشیر بزنید و نیزه بزنید چرا سنگ میزنید، میدانید چرا، یک عده ای بودند روز عاشورا اصلا برای جنگ نیامده بودند اینها حسین دوست بودند به خواب هم نمیدیدند اینها یک روزی جلوی سیدالشهداء بیایند و حسین کشی کنند اینها حسین دوست بودند. اما در اثر تهدیدات ابنزیاد گفته بودند نخلستان هایتان را آتش میزنیم اطعیه هایتان را قطع میکنیم زن و بچههایتان را دربهدر میکنیم، اینها سر ترسشان آمدند اما خداوکیلی برای جنگ نیامدند. گفتند میرویم آن عقب ها می ایستیم ما فقط نگاه میکنیم، و آمدند و آن عقب ها ایستادند و فقط نگاه کردند. قصد نداشتند جنگ کنند تا کی تا غروب غریب عاشورا دیدند بازار غارت و غنیمت داغ است. چه جایزههایی که یک عده دارند میگیرند و چه پولهایی دارند به جیب میزنند.
بچه همسایه مان بچه محلمان رفیقمان پسر عمومان، در اجتماعی قرار گرفتند و دیدند و حریص شدند خودشان آمدند پیش عمرسعد گفتند عمر راسیاتش ما دستخالی آمدیم ما برای جنگ نیامدیم، اما انگار داری خوب خرج میکنی و خوب جایزه میدهی بعد ما کاری هست بکنیم که به ما هم جایزه بدهی، عمر سعد یک فکری کرد و گفت آره کار هست سنگ که میتوانید بزنید، روضه من اینجای ماجرا نیست، اینها سنگهای معمولی نبودند سنگ رزم بودند، یک سنگهایی بودند پشتشان گرد بود جای پنجه ی انگشت داشت با نوک مخروطیشکل و بسیار تیز یعنی به هرجایی میخورد سوراخ میکرد و پاره میکرد و میشکست، در روز عاشورا از این سنگها انقدر به طرف امام حسین زدند، چه کسانی آنهایی که حسین را دوست داشتند آنهایی که نیامده بودند برای جنگ، دستخالی آمده بودند، اما آمدند در جماعت حسین کش قرار گرفتند و حسین کش شدند، تأثیر اجتماع اولین پرتگاه است، حال یکم بخواهم بترسانم یعنی چاشنی ترس و تهدیدش را بیشتر کنم این است که این تأثیرپذیری دذ آخرالزمان بسیار بیشتر است و شدت بیشتری دارد، تا جاییکه نبی نور و رحمت حضرت محمدبنعبدالله، حضرت فرمودند در آخرالزمان عده ای صبح که بیدار میشوند این را همه شنیده ایم صب بیدار میشوند مومن هستند غروب که میشود کافر میشوند، این موضوع بسیار هم حساس است انسان دلواپس میشود اما حساستر و خطرناکتر این است که حضرت میفرمایند شخصی مؤمن وارد جلسهای میشود ایستاده است مؤمن است و تا مینشیند کافر میشود آقا این کسی که ایستاده است بخواهد منشیند چقدر طول میکشد تا میآید که بشیند کافر میشود.
آخرالزمان اینطور است، حال که میدانید تاثیر پذیری هست، اصلا کسی هم با ما حرف نزند رفتوآمد هم نکند همینطور در و دیوار روی آدم اثر میگذارند. محیط اثر میگذارد اینهم دوباره یک تستی بود که آمدند یک عده آقا و خانم را گذاشتند داخل یک اتاق گفتند یک کار خاصی انجام بدهید مثلاً این جعبه ها را بچینید روی همدیگر بعد در و دیوار و قاب عکسهایی که به دیوار آویزان کرده بودند قاب عکسهایی بودند که مثلاً عکس عینک و عصا و ویلچر بودند، عکس تخت مریض بودند، چیزهایی که همه مربوط به سالمندان و بیماران بودند، یک میز هم گذاشته بودند و گفته بودند که مثلاً این جعبه هارا بچینید، این پازل را بچینید، زمان گرفتند تا ببینند این کار را در چه مدت زمانی انجام میدهند و سپس همان آدمها را برای همان کار آوردند و فقط عکس قاب عکس های روی دیوار را عوض کردند و عکس ورزشگاه گذاشتند توپ گزاشتند منظره گذاشتند، متوجه شدند در یک مدت کوتاهتری این کار انجام شد و سرعتشان بیشتر شد، محیط این گونه اثر دارد.
حال دیگر آدمها گفتگو میکنند با همدیگر رفتوآمد میکنند حتما اثر دارد، حال چه کسانی اثر بیشتری میپذیرند؟ آن هایی که نسبت به آن کاری که انجام میدهند پشتوانههای فکری و منطقی پشت کارشان نیست، کمی بیحال هستند بعد زمانی که در جو قرار بگیرند کافیست که پشتوانههای فکری و منطقی کارشان ضعیف باشد با یک تکان و با یک جو و با یک هو کردن اینها خراب میشوند، پس پشتوانههای فکری یک عمل باید قوی باشد.
یک خانم یک دختر خانم نوجوان این است که چادری باشد اگر پشتوانه ی این چادر سر کردنش یک تفکر عمیق باشد این در دانشگاه که میرود کمی متلک که بارش میکنند آنها را پس نمیزند بعد چهار نفر دیگر را هم با خودش میآورد انقدر قوی است، ما داریم از این دختر خانمها در دانشگاه در محیطهای علمی، یک لباس مشکی به تن میکنند چند تیکه به او می اندازند مقداری شبهه بارش میکنند نمیتواند جواب بدهد، از دست میرود.
لذا خوب است که آدم بررسی کند بر روی کارهایی که انجام میدهد و کمی روش ضعیف خود را کم کم باید برود پشتوانههای فکری و منطقی اش را قوی کند، این اولین تاثیر باشد. دومین تأثیر را ما میخواهیم انشاالله خدمت شما بگوییم دومین گردنه و پرتگاه با هم بودن و اجتماع مؤمنین را انشالله میخواهیم خدمتتان عرض کنیم به برکت صلوات بر محمد و آلمحمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
۲/۲- مقایسه
دومین پرتگاه قبل از اینکه بگویم یک اعترافی بکنم، این سه تای بعدی که میشنوید را خودم دارم اعتراف میکنم زیرمجموعهی همان تأثیرپذیری است این را راحت گفتم برای اینکه اگر یکدفعه شما دقیق هستید زرنگ هستید به ذهنتون میرسد بعد من همین الان خودم بگویم این سه موردی که الان میشنوید گفتیم تاثیر پذیری چهار مورد است، سه مورد دیگر زیر مجموعهی همان تأثیرپذیری است، منتها انقدر مهم بود که من و دوستانم نتوانستیم راحت از کنارش عبور کنیم گفتیم باید گفته بشود، در واقع از آن لیست بلند بالا حرف همان تأثیرپذیری است، اما بعضی از تأثیرپذیریها خاص میشود، ما تأثیرپذیریهای خاص را آوردیم ذیل واژه تأثیرپذیری میگوییم چهار عدد پرتگاه است، پرتگاه اول تأثیرپذیری، پرتگاه دوم مقایسه.
ما انسان ها وقتی که در اجتماع قرار میگیریم ناخودآگاه رو میاریم به مقایسه، داشتههای خودمون را با داشتههای دیگران مقایسه میکنیم و نداشته های خودمون را با نداشته های دیگران مقایسه میکنیم، این اتفاقی است که خیلی نمیشود کنترلش کرد یک اتفاق طبیعی است بالاخره میبینم دیگر، البته یک جاهایی که میشود خیلی خرابتر بشود این است که نداشته های خودم را با داشتههای دیگران مقایسه کنم، این دیگر بسیار بد میشود خیلی خروجیهای بدی دارد، ما چارهای نداریم که در اجتماع قرار میگیریم بچه خودم را با بچه دیگران مقایسه میکنم. کار خودم را با کار دیگران مقایسه میکنم. آن چیزی که مهم است باید مقایسه با ضابطه باشد وگرنه ناگزیر از مقایسه هستیم، مقایسه میکنیم اما با یک ضابطه ای، فقط قبلش یک تبلیغات بخواهم بکنم اگر کسی مقایسه بدون ضابطه کند پنج بلای ح سرش میآید پنج عدد ح بلا سرش میآید.
ح اول خودش را مقایسه میکند بی ضابطه دچار حسرت میشود. بالاخره مردم چیزهایی دارند که من ندارم و شاید من هیچوقت نمیتوانم داشته باشم، یک محدودیتهایی هست، اولین بلایی که سرش میآید سر مقایسه بیضابطه این است که دچار حسرت میشود، بعد اگر امکان به دست آوردنش باشد دوباره یکسری دردهای دیگر مثلاً حریص میشود. میگوید من هم میتوانم بدست بیاورم حرص به سراغش میآید، یک جاهایی میدود نمیرسد حسادت میکند، ح سوم چه شد؟ حسرت، حرص، حسادت.
حسادت به سراغش میآید، هر چه تلاش میکند نمیرسد حسادت به وجود میآید حسادت به سراغش آمد دیگر تهمت میزند غیبت میکند آبروریزی میکند ده مرض دیگر به دنبال آن ح سوم میآید، ح چهارم یک عده حقارت و احساس حقارت و عقده حقارت به سراغشان میآید اعتمادبهنفسش پایین است دارد مقایسه میکند و خودش بهجایی نمیرسد، گاهی از اوقات هم کسی را حرام لقمه میکند این هم ح پنجم، ح ششم بعد حروم لقمگی هرچی دیدید گذاشتید اشکال نداره، این نتیجه ی افتادن یک عده در دام مقایسه است مقایسه بدون ضابطه.
حال ضابطه چیست؟ برخی از آقایان را من دیده ام که یک ضابطه و یک قانون و یک خط کش میدهند که به اعتقاد من یک جاهایی این خط کش خط کش دقیقی نیست، یا اینکه خیلی سخت من و شما را به نتیجه میرساند. میگویند در معنویت در مادیات نه در معنویت و مسائل دینی خودت را با بالادستت مقایسه کن در مادیات خودت را با پایین تر از خودت مقایسه کن این ضابطه ضابطه بدی نیست اما باید واقعاً یک جاهای خروجی داشته باشد به عنوان مثال آیا واقعاً درست است من خودم را با آیتاللهالعظمی بهجت مقایسه کنم؟ آیا واقعاً درست است من خودم را با حاجقاسم سلیمانی مقایسه بکنم؟ آیا حساب کتابهای خدا سر مقایسههای این تیپی است؟ یا هر کس با داشتهها و امکانات خودش مقایسه میشود؟ اعمالش ارزش گذاری میشوند؟ مگر نبود که حضرت موسی به خداوند عرض کردند خدایا میشود همسایه ما را در بهشت نشان بدهید؟ حال به دنبال عارفی نمیدانم نبی پیغمبری چیزی میگشتند یکدفعه هم خبر رسید بسمهتعالی قصاب سر کوچه. آقا ما کلیمالله هستیم کمی تحویل بگیرید، قصاب سر کوچه، یک جاهایی محاسبات الهی سر آن داشتههای هر شخص است با خودش. این براساس داشته هایش کار خودش را انجام داده است، این نقش خودش در عالم بندگی را ایفا کرده است، بنا نیست همه بشوند آیتالله عظمی بهجت، بنا نیست همه بشوند حاجقاسم سلیمانی، حالا یک کسی بگوید تو معنویت خودت را با بالا مقایسه کن والله بالله یک جاهایی آدم دچار یاس میشود هر چی تلاش میکنیم میبینیم ما به گرد پای آیتالله بهجت ها که هیچ پایین ترهایش هم نمیرسیم و قرار هم نیست که برسیم و نباید هم برسیم. یک امکاناتی هست یک شرایطی هست یک موقعیتهایی هست.
اما یک ضابطه ای میخواهم عرض کنم برای اینکه از این فضای مقایسه یک جاهایی نجات پیدا کنید این است که اصلا ذهنمان از عالم مقایسه از یک زاویه ی دیگر نگاه بکنیم به داشتههایمان و نداشته هایمان از زاویه ی امتحان الهی نگاه کنیم وضعیتش خوب است الحمدلله الحمدلله خدا دارد امتحان سختتری از او میگیرد، بدنش سالم است خدا را شکر خدا دارد امتحانش میکند، خوشگل است پولدارد سالم است آبرو دارد خداروشکر بچهی خوبی دارد همه اش امتحان است، البته آن طرف سکه هم هست نداشته هایش هم امتحان است، خوشگلی اش هم امتحان است، زشتی هم امتحان است، پولداری امتحان است، بیپولی هم امتحان است، پدر خوشاخلاق امتحان است، پدر بداخلاق امتحان است، امتحان، امتحان، امتحان، یکبار اینگونه ببینید. بعد آن زمان که داری ذوق زیادی نمیکنی آن زمان هم که نداری زیاد بههم نمیریزی داری امتحان میشوی. عه فلانی خیلی دارد خب فلانی خیلی دارد امتحان میشود، حالا اینکه کدام امتحان سختتر است این حرف دارد واقعاً کدامش سختتر است، پدر خوشاخلاق یا پدر بداخلاق، بیماری یا سلامتی، پول داری یا بیپولی، کدام سختتر است، بعد آقا امیرالمومنین علیهالسلام می فرمایند اشد الفتن سختترین امتحانها امتحان نعمت هاست، به یک نفر سلامتی بدهند به یک نفر آبرو بدهند، خدا رحمت کند حضرت آیتالله آ شیخ زینالعابدین مازندرانی را ایشان خیلی جدی بودند در کمک به فقرا یک جاهایی دیگر نداشتند میرفتند از بازاریها قرض میگرفتند میدادند بعد میگفتند بازاریها به من قرض میدهند اما به اینها قرض نمیدهند، میگویند روزهای آخر عمرشان گریه میکردند گفتند آقا شما اینهمه مسجد آباد کردید نمیدانم مدرسه علمیه کتاب شاگرد چه و چه، آقا گفتند خدا به من یک آبرویی داد میترسم قیامت جلوی مرا بگیرند و بگویند اندازه آبرویی که به تو دادم خرج فقرا نکردی این آبرو را. ببینید اینطور نگاه کند تنظیم میشود اصلا دیگر در عالم مقایسه گرفتار نمیشود مقایسه ای که میگویم ما ناگزیر از آن هستیم.
چند وقت پیش یکی از آقایون خیر یک جلسهای گرفته بودند یکی دو هزار نفر آدم نشسته بودند و ایشان نشسته بودند دم در و خیلی گریه میکردند من آمدم رد بشوم دست من را گرفت به من یک چیزی گفت گفت فلانی حال دو هزار نفر آدم نشستند یک پذیرایی مفصل و شیکی هم در هیئتشان گرفتند بعد به من یک جمله ای گفتند گفتند فلانی امشب اندازه دو هزار دست غذا به امام حسین بدهکار شده ام بدهکاریم به سیدالشهداء بیشتر شد آقا این خیلی حرف بزرگی است. این انسان خراب نمیشود. رفقا ما امسال ده شب آمده ایم اینجا ده شب بیشتر شده است، بدهکاری مان به سیدالشهدا، اینطور نگاه کنید.
۳/۲-قضاوت
سومین مورد رو میخواهم عرض بکنم، اولین مورد چه بود وقتی میآیم در اجتماع یک پرتگاه هایی هست پرتگاه اول تأثیرپذیری خطرناکیش هم در این است که نامحسوس است، پرتگاه دوم چه بود مقایسه، پرتگاه سوم قضاوت این هم زیر شاخه تأثیر پذیری است خودم هم اعتراف کردم اما از آن پرتگاههای خطرناکی است که من و شما وقتی در اجتماع میآییم تحت تأثیر آن حواسها پرت شد درست است، ما تحت تاثیر نگاه از رفتار دیگران برداشت میکنیم. منظورم از قضاوت کردن این است که در ذهن و دل خودم از اتفاقاتی که دور و برم میافتد من یک برداشتی میکنم نه اینکه قضاوت بهمعنای حکم و دادگاه و قاضی. به طوری که انگار من و شما در ذهن و دل خودمان یک دادگاهی داریم و از رفتار دیگران در اطراف خودمان یک برداشت هایی میکنیم.
بماند که حالا یک جملهای هست یا نیست کمی شیک است افتاده است سر زبان بعضی از این سلبریتی ها بعد یک جاهایی خوب استفاده میکنند یک جاهایی هم استفاده نمیکنند. عکسش را استفاده میکنند. دیدید یکدفعه مثلاً میبینیم یک نفر از توی تیم خودشان و طیف خودشان مثلا خودکشی میکند یا یک کار اشتباه میکند چند نفر اعتراض که میکنیم آقا این چه حرکتی بود ایشان انجام دادند یکدفعه دیگر نعرهها و عربدههایی میکشند که آقا قضاوت نکنید دیگران را، و یا دیگر دارند این اینستا و همه را منفجر میکنند که دیگران را قضاوت نکن. چه شد یکی از بچههای طیف و تیم خودشان یک افتضاحی کرده است، حال داریم نقد میکنیم میگویند دیگران را قضاوت نکنید. کاری نداریم حالا اگر یک آخوندی مداحی قاری قرآنی چیزی یک جایی خرابکاری بکند دیگر گوش فلک را کر میکنند، اما این حرف از اساس غلط است چه آن طرفی باشد چه اینطرفی باشد حرف از اساس غلط است که دیگران را قضاوت نکنید. اصلا خودت داری با این حرفت داری من رو قضاوت میکنی، مثل اون بنده خدایی بود که پشت ماشینش نوشته بود انقدر بدم میآید از کسانی که پشت ماشینشون چیز مینویسند. خودت هم نوشتی دیگر.
داری به من میگویی قضاوت نکن تو خودت داری مرا قضاوت میکنی، مانمیتوانیم دیگران را قضاوت نکنیم آقا من دستم را میارم بالا تکان میدهم یکنفر از آخر جلسه میزند روی مچ دستش خوب میخواهد یک منظوری را برساند، من نمیتوانم قضاوت نکنم. آن چیزی که مهم است قضاوت اشتباه نباید بکنم این حرف خوبی است، این حرف درستی است قضاوت اشتباه نکنید، یک حدیثی خواندم خوب است ببینید ما شبانه روز داریم قضاوت میکنیم همین الان خیلیها اینجا نشستند راجب همین صحبت من نوع بیان من همین طور دارند قضاوت میکنند همین الان این پرنده آمد ما هم نمیدانستیم داخلی است خارجی است خودی است غیر خودی است قضاوت میکنیم دیگر نه این کار درست بود نه این کار درست نبود کار قشنگ است تصاویرش شیک شد پس دارید قضاوت میکنید و برداشت میکنید.
یک روایت خواندم برای این قضاوت کردنها حتما هم نباید دادگاهی باشد و قاضی باشد و وکیل و شاکی و متشاکی در روایت میفرمایند قاضیها چهار دستهاند سه دسته شان حتما میروند جهنم آن کسی که نادانسته اشتباه حکم میکند. بیاید برود جهنم، آن کسی که دانسته اشتباه حکم میکند این هم بیاید برود جهنم. آن کسی که نادانسته درست حکم میکند او هم بیاید برود جهنم. آقا درست حکم کرد نه درست حکم کرد اما شانسی و بی دلیل پروند بیخود بیاید و برود جهنم، حال این هم از ظرافتهای قضاوت کردن و برداشتهای ما از رفتار دیگران، چقدر ظرافت دارد دادهها باید درست باشد یکدانه اطلاعات غلط بیاید حتما اشتباه حکم میکنی حتما اشتباه قضاوت میکنی، حالات آدم بسیار مهم است این را تموم کنم مورد چهارم هم نگفتیم اشکالی ندارد، حال مورد چهارم هم نگفتیم اشکال ندارد، حالات ادم میگوید قاضی گرسنه اش است قاضی خوابش میآید حکم نکند اعصابش خورد است حکم نکند پیشفرضهای ذهنی خیلی در قضاوت های من و شما مهم است.
در خیابان هزار جریب ده نفر جوان میبینیم سرهایشان را تراشیده اند کچل کردند دارند در خیابان راه میروند اگر در هزار جریب ببینیم میگوییم که امسال مد شده است، میآییم سمت فلکه احمد آباد ده جوان را میبینیم کله هایشان را تراشیدند میگوییم خب خدا را شکر به سربازها مرخصی دادند. میرویم سمت محلهی ما پایینشهر و اینها آن جاییکه دیگر خیلی اوضاع خراب است میگویند چرا در زندانها را باز کردند که اینقدر زندانی در شهر است؟ حال یک آدم است یک صحنه میبیند اما در سه محله مختلف، پیشفرضهای ذهنی خیلی مهم است تا آدم بخواهد قضاوت کند لذا بهترین توصیه این است که عجله نکنید حال صبر کن بگذار ببینم باید صحبت کنم بگذار خودش بیاید ببینیم بگذار از او بپرسیم خیلی وقت ها موفق نمیشویم.
۲/۴-نفاق
آخرش هم نفاق است، همان چیزی که خداوند میفرمایند پایینترین درجات جهنم برای منافقین است اول هم منافقین را بیشتر از کفار مقایسه میکند، طبق آیه ۱۴۵ سوره نساء، منافقان در پایینترین نقطه و در قعرِ جهنم (دَرَک اَسفَل) قرار دارند[۱]: (منافقان در فروترین درجات دوزخاند). این آیه سرانجام منافقان را بیان کرده است.
به گفته آیت الله مکارم شیرازی، طبق آیات قرآن، نفاق از کفر شدیدتر است و منافقان دورترین مخلوقان از خدا هستند.
خداوند اول و بیشتر از کفار منافقین را عذاب میکند. این است که چقدر سخت است قبول دارید؟ رفتیم مشهد یکدفعه میبینیم عده ای از همسفری هایمان دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار شدند به نماز شب و حال ما هم که روحانی کاروان بودیم خوابمان میآمد و دیگر از درد آبرویمان بیدار شدیم تا نماز بخوانیم خوابیدن هم از آن خطرات است که پیچیدگی های خودش را دارد پس نباید طوری بخوابیم که باعث این خطرات شود.
انشالله از نفاق و عواقب نفاق در امان باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
پی نوشت:
[۱] «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْک الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» [نساء، ۱۴۵]
.







