Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
شرط قبولی اعمال ؛ یکپارچه متن تولیدی شهادت پیامبر اعظم

قبولی عمل و پنج شرط مهم آن

إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ

قبولی عمل و پنج شرط مهم آن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱- اهمیت قبولی عمل

یکی از پیامبران اولوالعزم حضرت ابراهیم علیه‌السلام است. این پیامبر، پیامبر ویژ ه‌ای است و ۶۹ بار نامش در قرآن آمده است. خداوند ایشان را حنیف، خلیل، صاحب قلب سلیم و دارای مقام امامت خواندند و او را برگزیده اند. ۲۵ دعا نیز از ایشان در قرآن نقل شده و بیشترین دعا برای اوست پدر معنوی ما ابراهیم علیه‌السلام است. این پیامبر بزرگ زندگی پر فراز و نشیبی دارند. ایشان دعاهای متعددی هم دارند و یکی از دعاهای معروفشان این است که خدایا پیامبر آخرالزمان را بفرست که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گاهی در کوچه های مکه و مدینه می­گفتند من اجابت دعای پدرم ابراهیم علیه‌السلام هستم. ایشان وقتی بنای خانه خدا را گذاشتند؛ پنج دعا کردند که در آیه ۱۲۷ بقره آمده است. یکی از این دعاها را بیان می­کنم که عبارت است از خدایا از ما قبول کن، چون تو شنوا و آگاه هستی[۱]. چه خوب است که ما هم در این روزهای پایانی ماه محرم و صفر از خدا بخواهیم این دو ماه عزاداری را از ما قبول بفرمایند. خدای متعال را شاکریم که یک سال دیگر توفیق داد در جلسات ذکر و عزای آل الله حضور داشته باشیم و عرض ادب و ارادت بکنیم.

قبولی عمل آنقدر مهم است که در روایت در کافی آمده است. اگر خدا یک نماز را قبول کند، خداوند او را عذاب نمی‌کند. یک نماز قبول شود.[۲]

یکی از مسائلی که قرآن روی آن تکیه دارد، مسأله این است که کار باید قبول باشد. شما وقتی وارد یک مغازه می‌شوید، انواع کفش‌ها و لباس‌ها هست ولی کدام یک را شما قبول می‌کنید؟ کسی می‌خواهد ازدواج کند انواع همسرها را می‌بیند، کدام را قبول می‌کند؟ این کارهایی که می‌کنیم کدام یک قبول هستند. باید فکر قبولی‌اش هم بود وگرنه صد رکعت نماز یا هزار رکعت نماز چه مقدار قرآن، چه مقدار کمک به فقرا، این ها کارهایی است که ما می‌کنیم گردو نیست که بشماریم. من بیست سفر مشهد آمده ام، چهار سفر عمره رفته ام و هفت سفر کربلا رفتم. گردو نیست که بشماریم. باید ببینیم قبول شده است یا خیر. این در با کدام کلید باز می‌شود؟ ممکن است پنج هزار کلید بیاورند و هیچ کدام کلید این در نباشد و ممکن است کسی یک سیخی را دولا کند و این سیخ قفل را باز کند. یک مقداری باید نگاهتان به قبول شدن عمل باشد.

امام امیرالمومنین علی علیه‌السّلام می فرمایند: به قبولی عمل، بیش از اصل عمل توجّه داشته باشید[۳]. به حضرت علی گفتند: چقدر به فقرا کمک می‌کنید؟ چقدر پولتان را خرج می‌کنید و به فقرا می‌دهید؟ نمی‌خواهید یک مقدار از پول‌ها را برای خودتان نگه دارید؟ فرمودند: به خدا قسم! حضرت علی قسم می‌خورد. به خدا قسم اگر می‌دانستم یکی از کارها قبول شده دست نگه می‌داشتم.[۴]

انسان ممکن است برای پذیرش در جایی، هم کارت ورود بگیرد، هم طبق مقررات ظاهری عمل کند، ولی در مصاحبه به دلائلی مانند فساد اخلاق یا سوء سابقه و یا… رد شود. عبادت هم ممکن است از نظر مقررات الهی، درست انجام گیرد، ولی به دلایلی مورد قبول خدا نشود. مگر نه این است که گاهی کارهای صحیحی از طرف افراد غیر مسئول انجام می گیرد ولی به جای تشکّر، از آنان انتقاد هم می شود؟! پس شرطِ قبولی کار، چیزی دیگر است. پیغمبر فرمودند: اگر بدانم یک کار من قبول شده از اینکه زمین پر از طلا باشد در راه خدا بدهم، خوشحال‌تر هستم.[۵]

۲- پنج شرط مهم قبولی عمل

۲/۱- ایمان به خدا

نداشتن ایمان، مایه تباهی اعمال است: « وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»

در جنگ احد شخصی به نام أبا الغیدا به میدان آمد، این شخص مشرک بود، شروع به جنگیدن کرد، گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم أبا الغیدا مشرک آمده و دارد با کافران می­جنگد. از پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم اجازه نگرفته بود، خودش به میدان رفت، خیلی تیرانداز ماهری بود، روی دو زانویش می­نشست تیر می­انداخت و تیرهایش به خطا نمی­رفت. چند نفر از مشرکان را به درک واصل کرد، به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می­دادند: یا رسول الله أبا الغیدا چهار نفر را کشت، پنج نفر را کشت. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم خوشحال می شدند؛ چون مشرکان کشته شده بودند، اما می­فرمودند: او آخرش به جهنم می­رود. کار خوبی می کند اما آخرش به جهنم می­رود.

بالاخره عده ای را به درک واصل کرد و بعد خودش تیر خورد و روی زمین افتاد. شخصی می­گوید بالای سرش رفتم، گفتم:«أبشّرُکَ بِالجَنّه»بهشت بر تو گوارا باد! أبا الغیدا چشم هایش را باز کرد، خیلی تعجب کرد و گفت: «و ما الجنه؟» بهشت چیست؟! من بهشت را قبول ندارم، من خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارم، من اصلاً برای خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم و قرآن نیامده ام، من دیدم در مدینه زن ها و مردم پشت سر من حرف می­زنند که او از جنگ می­ترسد و ضعیف است. لذا، آمده ام بگویم که من نمی­ترسم، من نیامده­ام که از خدا و از دین حمایت کنم و بعد یک قطعه شمشیری هم از آن اطراف برداشت فرو کرد در شکمش و خودش را کشت. گفت: من نمی­خواهم مجروح بمانم، مریضی و جراحت را دوست ندارم. نبرد با کفار، کار قشنگی است، اما انگیزه و اعتقاد پشت آن نیست.

۲/۲- اخلاص

امام علی علیه‌السلام میفرمایند: کسی که کارش را با اخلاص انجام ندهد، عمل او پذیرفته نمی­شود[۶].

شما هم همینطور هستید. اگر غذایی بدهند در ظرف تمیز نباشد قبول نمی‌کنید. چقدر شاعر زیبا سروده است که:

خیر پنهان کن، طمع داری اگر اجری به حشر
دانه چون در خاک پنهان گشت، حاصل می دهد

می­گویند: در زمان یکی از خلفا یک نفر نماز را خیلی سرسری می­خواند. شتابان خواند و تمام شد. خلیفه گفت: چند شلاقش بزنید. گفت این چه نمازی است که خواندی؟ رفت و یک وضوی آب داری گرفت؛ خیلی پیاز داغش را زیاذ کرد و نمازی با آب و تاب خواند. خلیفه گفت: این نماز خوب بود یا اولی خوب بود؟ گفت: اگر درست جواب بدهم من را تنبیه نمی­کنی؟ گفت نه. گفت: راستش را بخواهی نماز اولی من بهتر بود. گفت: چرا؟ گفت: آخر من نماز اولی را بخاطر خدا خواندم ولی دومی را بخاطر تو خواندم. نیت انسان بسیار مهم است.

خلاصه در دین ما برخی مواقع باید تنبیه کرد. برخی مواقع هم باید تشویق کرد. مثلا مصرف زکات یکی از حسن‌هایش کمک کردن به دشمنان و یا کافران است؛ مثلا مشکلات مادی که دارند را حل کنی بعد می­آیند و می‌بینند عجب مکتب خوبی است و تا آخر می­مانند.

هر چند تشخیص این خلوص آسان نیست اما در روایت راه‌ها و نشانه هایی را به ما معرفی کرده اند تا ما بتوانیم همیشه خالص یا ناخالص بودنمان را ارزیابی کنیم. امام صادق علیه‌السّلام فرموده اند: عمل خالص، آن است که از احدی، به جز خداوند، انتظار مدح و ستایش نداشته باشید.[۷]

روزی بهلول دید شخصی درحال مسجد ساختن است. بهلول بالای سر در مسجد نوشت: مسجد بهلول، صاحب مسجد به بهلول گفت: چرا این کار را کردی؟ بهلول گفت:تو مسجد را برای خدا ساختی،حالا به اسم تو باشد یا اسم دیگری، چه فرقی می‌کند؟ گفت من زحمت کشیدم، من این مسجد را ساخته ام، حالا به نام دیگری تمام شود؟ رفت نام بهلول را پاک کرد و نام خودش را نوشت، بهلول گفت معلوم می‌شود که برای خدا مسجد نساختی!!![۸]

۲/۳- ولایت

ولایت و رهبری صحیح و آسمانی، همه بندگان خدا بندگی ها و نماز و حجّ و جهاد و… را در مسیر الهی قرار می‌دهند و به آنها جهت شایسته می بخشند. مثل ایران امروز که با برخورداری از ولایت فقیه، راه رو به رشدی را می پیماید. در مقابل، کشورهای اسلامی دیگر، با آنکه نماز و روزه و… دارند ولی به خاطر انحراف در خط سیاسی و رهبری، در ذلّت اند.

رهبری جامعه، همانند راننده در یک ماشین است. اگر همه سرنشینان، شیک و مرتب و مؤدّب باشند ولی راننده مست باشد یا جاده منحرف باشد، سقوط در پیش است. ولی اگر راننده، سالم و باتجربه باشد، هر چند مسافران، کهنه پوش و نامرتب باشند، این سفر به مقصد می رسد.

در حدیث از امام باقر علیه‌السّلام است:

کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت های طاقت فرسا هم انجام می دهد ولی امام لایقی از طرف خداوند ندارد، تلاشش بی فایده است[۹].

بخاطر همین ولایت یکی از نعمت‌های بزرگ است و از آن هم در روز قیامت سوال می‌شود.

روزی ابو حنیفه به محضر امام صادق علیه‌السلام آمد،

امام فرمودند: شنیده‏ام که آیه‌ی (در روز قیامت به طور حتم از نعمت‌ها سؤال می‏شوید[۱۰]) را چنین تفسیر می‏کنید که: خداوند مردم را از غذاهای لذیذ و آبهای خنک مؤاخذه و بازخواست می‏کند.

ابوحنیفه گفت: درست است من این آیه را این طور تفسیر کرده‏ام.

امام فرمودند: اگر مردی تو را به خانه‏اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد برای این پذیرایی به تو منت بگذارد، درباره‏ی چنین کسی چگونه قضاوت می‏کنی؟

ابوحنیفه گفت: می‏گویم آدم بخیلی است.

امام فرمودند: آیا خداوند بخیل است تا اینکه در روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده است ما را بازخواست کند؟

ابوحنیفه گفت: پس مقصود از نعمت‌هایی که قرآن می‏گوید انسان مؤاخذه می‏شود چیست؟

امام فرمود: مقصود آن نعمت ولایت ما اهل‏ بیت است. روز قیامت از ولایت ما قرار است سوال شود[۱۱].

اگر رهبر آسمانی بود، پرستش خدا به طاغوت پرستی کشیده نمی‌شد و قوانین آسمانی تبدیل به خرافات نمی‌گردید و نمازهای جمعه، با همه شکوهش، به نفع طاغوت ها نمی‌انجامید و حج، این مظهر قدرت و عزّت اسلام و مسلمین، چنین بی‌اثر یا به سود حکام دور از اسلام تبدیل نمی‌شد.

در حدیث می‌خوانیم: هر کس ولایت و رهبری ما را نپذیرد، خدا هم اعمال او را قبول نمی‌کند.[۱۲]

حضرت علی علیه السّلام فرمودند: ما «باب الله» هستیم و راه خدا از طریق ما معرّفی و شناخته می شود.

در خط رهبری ما نیست، مگر آنانکه اهل عمل و تقوا باشد.

یک آیت الله بودند به نام سید احمد جبرئیل از منبری‌ها و روضه خوان های عراق بودند. در صحن ابی عبدالله علیه‌السلام منبر میرفتند. در زمان صدام از عراق بیرونشان کردند و از معاودین و جزو کسانی بودند که به ایران برگشتند.

ایشان بعد ازاینکه آمدند به ایران رفتند و در تهران ساکن شدند روزی ایت الله بهجت ایشان را در حرم شاه عبدالعظیم حسنی دیدند و از احوالاتشان جویا شدند. آقای بهجت به ایشان گفتند که در شهر قم یک منزلی برای شما میگیرم کنار منزل خودم و شما تشریف بیارید قم و آنجا ساکن بشوید ایشان قبول کردند و به قم رفتند و همسایه اقای بهجت شدند و روضه های بیت ایشان را منبر میرفتند و اکثر علما در بیوتشان سید احمد جبرئیل را دعوت میکردند و منبر میرفتند ایشان فرد ملا و با سوادی بودند و مسلط به زبان عربی و بیشتر کشورهای حاشیه خلیج منبر رفته بودند. ایشان نقل میکردند یک ماه مبارک رمضان مارا دعوت کردند به یکی از کشورهای عربی امارات میگفتند ما آنجا به خاطر گرمی هوا شب تا صبح گعده علمی و بحث داشتیم و منبر و روزها بیشتر استراحت میکردیم تا نماز ظهر و ظهر هم یک منبر و دوباره با دوستان مینشستیم به ذکر حدیث و روایات تا اینکه یک روز ظهر بعد از نماز صاحب مجلس گفت یک اقایی از بزرگان قبایل هستند و شمارا دعوت کرده اند. میایید برویم یک سری به ایشان بزنیم گفتم یاعلی برویم و رفتیم آنجا صاحب خانه یک آقای قوی هیکل و تنومندی بود میگوید ما گفتیم و شنیدم و حرف زدیم یک مرتبه در اتاق باز شد و خدمتکار این آقا آمد داخل خانه و به اربابش گفت اجازه میدهید بیاورم او هم گفت بیاور رفت و با یک سینی پر از غذا برگشت انواع غذا و گوشت و نوشیدنی داخل این مجمع بود به من تعارف کرد من گفتم شکرا و شروع کرد به خوردن. ایت الله جبرئیل میگوید برای من سخت آمد این صحنه در ماه مبارک جلوی این همه ادم با دهان روزه این آقا اینطور غذا می‌خورد به او گفتم مسافرید؟ گفت نه. گفتم بیماری دارید؟ گفت نه. گفتم خوب هیکلتان هم که از من قوی تر است پس چرا روزه نمیگیرید؟ در ماه رمضان حیف است قدر بدانید. گفت اقای سید احمد جبرئیل اهل حدیث هستی گفتم بله گفت این حدیث را شنیده‌ای که پیامبر اکرم فرمودند اگر کسی خداوند را هزار هزار سال عبادت کند بعد از هزار سال بین رکن و مقام خدا را عبادت کند سپس در محضر خداوند قرار گیرد در حالی‌که بغض و کینه علی بن ابیطالب و عترت من را داشته باشد خدا او را در روز قیامت فاکبت علی وجهها من النار.

باصورت در اتش جهنم می افکند. گفت این را شنیده ای گفتم بله این از مسلمات دین اسلام است. گفت من این حدیث رو در کتب صحاح سته مون خوندم و رجوع کردم به قلبم دیدم یک ذره از محبت علی در دلم نیست و از علی بن ابیطالب بدم می‌آید حالا شما می‌گویید من روزه بگیرم با این تفضیل گفتم خیر بخورد توی سرت این روزه گرفتنت.

۲/۴- تقوا

پس شرط قبولی عبادات، ولایت است. ولی همراهش باید تقوا هم باشد. امام باقر علیه‌السّلام می‌فرمایند:ولایت و دوستى ما بکسى نمى رسد مگر به عمل و تقوى و پرهیزکارى از گناه و فرمان بردارى از خداوند.[۱۳]

داستان فرزندان آدم در قرآن آمده است. هر دو قربانی کردند. قربانی یکی پذیرفته شد و دیگری خیر. خداوند می فرمایند: خداوند تنها از اهل تقوا میپذیرد.[۱۴]

نقل کرده اند شخصی هنگام عبور از بازار، دو قرص نان سرقت کرد و دو انار از مغازه ای دیگر.

یک حدیث داریم اگر می‌خواهید ببینید حاجی حجش قبول شده است یا نه، ببینید بعد از مکه تغییری کرده یا نه؟ اگر حاجی بعد از حج تغییری کرد، حجش قبول است. اگر تغییری نکرد، حجش قبول نیست. حدیث داریم اگر می‌خواهید ببنید نماز شما قبول شد یا نشد؟ اگر نماز شما «تنهی عن الفحشا و المنکر» اگر نماز شما، شما را از فحشا و منکر باز داشت، این نماز قبول است. اگر نماز می‌خوانید فحش هم می‌دهید، دروغ هم می‌گوییم، کلاهبرداری هم می‌کنید، اگر نماز ما، ما را از فساد بازنداشت معلوم می‌شود نماز ما قبول نشده است. اینها روایات است.

داریم آیا کسی که بنیاد امورش را بر پایه تقوای الهی و رضای او نهاده بهتر است یا کسی که بنیاد امورش را بر لب پرتگاهی سست و فروریختنی نهاده[۱۵]؟!

این حسابش جداست. منافقین مسجد ساختند، آیه نازل شد در این مسجد نروید، چون ساخت این مسجد بر اساس تقوا نیست[۱۶].

حدیث دیگری داریم امام صادق فرمودند: به خدا قسم خدا قبول نمی‌کند عبادتی را که طرفی که عبادت می‌کند، اصرار بر این گناه هم دارد[۱۷].

عبادت می‌کند اما نسبت به یک گناه اصرار دارد. یعنی پافشاری می‌کند. حتماً می‌خواهد این گناه را بکند. اگر کسی اصرار دارد بر گناهی عملش قبول نمی‌شود.

یکى از مأموران شهربانى زمان شاه می‌گفت: شبى مأمور خیابان اِرَم قم بودم و برای انجام غسل نیاز به حمّام داشتم، البته پولی هم نداشتم، حدود ساعت ۲ بود که اتوبوسى از اصفهان رسید و درب صحن توقّف کرد تا مسافر پیاده کند. من رفتم و گفتم: چرا اینجا توقف کردى؟ گواهینامه‌ات را بده. راننده پنج تومان کف دست من نهاد، من هم او را جریمه نکردم و گفتم: پس زودتر برو! و با خود گفتم: پول حمّام هم جور شد.

منتظر صبح بودم که بروم غسل کنم و نماز بخوانم، هنوز درِب صحن باز نشده بود که دیدم آیت‌الله مرعشى نجفى مثل همیشه به طرف حرم می‌روند امّا آن شب راه را کج کرد و از آن سوى خیابان نزد من آمد، وقتى رسیدند سلام کردند و فرمودند: بیا جلو! رفتم تا به ایشان رسیدم، پنج تومان به من دادند و فرمودند: با این پول برو غسل کن، با آن پول نمی‌شود غسل کرد. بسیار متعجب شدم و بدون معطلی گفتم: چشم! پس از آن به این فکر افتادم که برای اینکه دیگر در معرض این معصیت عظیم قرار نگیرم، از شهربانى استعفا دهم و کار آزاد برگزینم و چنین شد و اینک به حمداللّه وضع من خوب است و با مال حلال مکه هم رفته‌ام.[۱۸]

۲/۵- حق گویی

اگر حق نگویی، عبادت‌هایت قبول نمی‌شود.[۱۹]

اگر حق حرف بزنید عبادتتان قبول است. اما اگر عبادت می‌کنید ولی در حرف‌ها به دنبال حق نیستید، و دنبال فامیل خودتان هستید. دنبال پسرتان، دخترتان، عروستان، دامادتان، یعنی دنبال کسی هستید که از کسی طرفداری می‌کنید. کاری به حق ندارید. طرفدار فامیلتان هستید، شما هم نمازتان قبول نمی‌شود. البته هر کسی نمیتواند حق گو باشد. حق گویی شجاعت می­خواهد.

بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام، ابن زیاد در مجلسی که ترتیب داده بود بر روی منبر رفت و شروع به جسارت کردن به امام حسین علیه‌السلام و امیرالمومنین علیه‌السلام. همه نشسته بودند و گوش می­کردند در حالی که می­دانستند دروغ می­گوید؛ ولی یک نفر هم برای اعتراض بلند نشد؛ این ترس است. اما یک جانباز به نام عبدالله بن عفیف که در جنگ ها هر دو چشمش را یکی در صفین و دیگری در جمل در رکاب امیرالمومنین علیه‌السلام از دست داده بود؛ بلند شد و گفت: «ان الکَذّاب ابن الکذاب انت و ابوک»؛ ابن زیاد! دروغگو خودت، پدرت، جد و اجدادت هستید. امام حسین علیه‌السلام فرزند پیغمبر و سید شباب اهل جنت بودند. شروع به گفتن فضایل امام حسین در بین جمعیت کردند و بساط ابن زیاد را به هم ریختند. یک نفر او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد آورد.

ابن زیاد گفت: سخنرانی من را بهم میزنی؟ می­خواهی بگویم اعدامت کنند؟ گفت: چه افتخاری؟! شهادت، آن هم به دست خبیثی مثل تو. وقتی خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام به من رسید خیلی غصه خوردم و گفتم: من نابینا بودم، اگر چنین نبود امام حسین را یاری می­کردم؛ با خودم گفتم: دیگر مدال شهادت نصیب من نمی­شود و تا آخر عمر از شهادت محروم می­مانم؛ نمی­دانستم خدا این قدر مرا دوست دارد که شهادتم را به دست خبیثی مثل تو قرار می­دهد. بله شجاعت است.

 

پی نوشت ها:

[۱] رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ [بقره،۱۲۷]

[۲] «مَنْ‏ قَبِلَ‏ اللَّهُ‏ مِنْهُ‏ صَلاهً وَاحِدَهً لَمْ یُعَذِّبْهُ‏» (کافی، ج ۳، ص ۲۶۶)

[۳] کُونُوا عَلی قَبُول الْعَمَلِ اَشَدَّ عِنایهً مِنکُم عَلَی الْعَمَل [کنز العمّال: ۸۴۹۶.]

[۴] «قیل لعلی کم‏ تتصدق‏»«کم تخرج مالک»«ألا تمسک» «إنی و الله لو أعلم أن الله تعالی قبل منی فرضا واحدا لامسکت» (بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۸)

[۵] «لان اکون اعلم ان الله تقبل منی عملا احب‏ الی من ان یکون لی ملأ الارض ذهبا» (کنز، ج ۳، ص ۶۹۸)

[۶] قال الإمام علی(ع): مَنْ لَمْ یَصْحَبِ الْإِخْلَاصُ عَمَلَهُ لَمْ یُقْبَلْ الحکم و درر الکلم، التمیمی الآمدی، عبد الواحد بن محمد، صفحه: ۶۵۴

[۷] «وَ الْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذی لاتُریدُ اَنْ یَحمَدک عَلَیهِ اَحدُ اِلَّا الله امام صادق علیه‌السلام الکافی: ۲ / ۱۶ ح۴؛ عنه البحار: ۶۷ / ۲۳۰ ح۶

[۸] اخلاق در خانه جلد۲

[۹] «من دان الله بعباده یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله فسعیه غیر مقبول» الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۷۴

[۱۰] ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم[سوره تکاثر، آیه ۸]

[۱۱] [مستدرک الوسائل ج ۱۶ ص ۲۴۷]

[۱۲] «فمن لم یتوّلنا لم یرفع الله له عملاً» مناقب آل أبی طالب ٣: ١٧١. والآیه فی فاطر: ١٠.

[۱۳] «و ما تنال و لایتنا الّا بالعمل و الورع»صفات الشیعه، ص ۵۵.

[۱۴] إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین [مائده، ۲۷]

[۱۵] أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ [ توبه،۱۰۹]

[۱۶] «وَ الَّذِینَ‏ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً» (توبه/۱۰۷)

[۱۷] لا وَ اللَّهِ لا یَقْبَلُ‏ اللَّهُ‏ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَی الاصْرَارِ عَلَی شَیْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِیهِ‏ (کافی، ج ۲، ص ۲۸۸)

[۱۸] ۱. با اقتباس و ویراست از کتاب کرامات مرعشیّه ۲. فخرالدین عطایی

[۱۹] «اعْلَمْ أَنَّهُ لا یَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنْکَ شَیْئاً حَتَّی تَقُولَ قَوْلا عَدْلا» (کافی، ج ۸، ص ۱۰۷)

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *