رضا ؛ اهمیت، تعریف و راهکار آن
۱۴۰۰-۰۵-۱۷ ۱۴۰۲-۰۷-۰۵ ۱۹:۰۰رضا ؛ اهمیت، تعریف و راهکار آن

رضا ؛ اهمیت، تعریف و راهکار آن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱- نقل کرامتی از امام رضا علیهالسلام
۱/۱- داستان هتلدار و سگ
یکی از هتل داران مشهد مقدس که هتل خوب و مجللی داشتند میگفت: شبی خوابی دیدم که آقا امام رضا علیهالسلام در خواب به من فرمودند: فردا سگی به هتل تو میآید. او را پذیرش کن. فردا صبح خودم برای پذیرش در قسمت مخصوص نشستم که نکند یک وقت این سفارش آقا علی بن موسیالرضا علیهالسلام انجام نشود، صبحانه و ناهار را گفتم بیاورید به قسمت پذیرش و تا عصر هم همانجا بودم و حقیقتاً نمیدانستم این که آقا فرمودند سگ یعنی چه؟ آیا منظور حیوان است یا کسی که لباس او مانند سگ است یا کسی که اخلاق او مانند سگ است که ناگهان دیدم که یک جوان سگ به دست قصد ورود به هتل را دارد و نگهبان مانع ورود آنها شده است. من جلو رفتم و او را پذیرش کردم و به اتاق رفتند. هنگامی که برای شام به رستوران هتل آمد همهی زائران آقا علی ابن موسیالرضا اعتراض کردند، که این چه وضعی است. چرا او با این شرایط و با سگ به رستوران آمده است من پیش رفتم و گفتم هرکس مایل است میتوانم ایشان را به هتل دیگری بفرستم تا مهمان من باشند یا همینجا در خدمتتان باشم و مهمان من باشند ولی اعتراض به این جوان نکنید. بعد از چند روز که این جوان برای تسویه حساب آمد به او گفتم حساب شده است جوان با تعجب پرسید که جریان چیست؟ آن از استقبال شما و اینکه چند روز بسیار به من احترام گذاشتید و امروز هم میگویید که حساب شده است چه کسی حساب کرده است؟ به او گفتم که حقیقتا من خواب دیدم و شما سفارش شده آقا علی ابن موسیالرضا هستید بگویید ببینم شما چه کرده اید؟ و جریانتان چیست؟ جوان گفت من اهل تهرانم و تا به حال به مشهد نیامده بودم در خواب دیدم که مرا به مشهد دعوت کرده اند. من آمدم اما چون این سگ همیشه همراه من است از صبح تا عصر هر هتل و مهمانپذیر و مسافرخانه ای که رفتم به من جا ندادند. دیگر عصر از همین خیابان رو به گنبد کردم و گفتم آقا اینطور مهمان دعوت میکنید و مهمان نوازی میکنید؟ این آخرین هتلی است که میروم اگر به من اتاق ندادند برمیگردم و دیگر به مشهد نمیآیم و وقتی به هتل شما آمدم با برخورد شما مواجه شدم.
هیچکس از دست آقا علی ابن موسیالرضا تا به حال ناراضی نبوده است چه آنهایی که محب نبودند و سروکاری باحضرت نداشتند، چه شما عزیزانی که محب حضرت هستید. واین از صفت امام نشات میگیرد. کدام صفت؟ صفت رضا که معروفترین لقب حضرت است و فرزند دردانه ایشان هم آقا امام جواد علیهالسلام میفرمایند:
در روایات آمده است شخصی از فرزند امام رضا(امام جواد) علیهالسلام علت این نامگذاری پدر را جویا میشود. حضرت جواد علیهالسلام ضمن رد هرگونه رضایت پدر بزرگوارشان از پذیرش ولایتعهدی، به صراحت میفرمایند: دروغ گفتند و به گناه اندر افتادند! چنین نیست، بلکه خداوند تبارک و تعالی ایشان را «رضا» نام داده اند؛ زیرا خداوند در آسمانها از ایشان راضی بودند و در زمین نیز از پیامبر و امامان پس از ایشان رضایت داشتند.
آن شخص از امام میپرسد: مگر همه نیاکان چنین نبودند که خداوند عزوجل و پیامبرش از ایشان راضی باشند، پس چرا در این میان، تنها پدر شما را رضا نامیدند؟
امام جواد علیهالسلام در پاسخ فرمودند: چون همان گونه که همسویان و دوستانشان از ایشان خرسند بودند، دشمنان و مخالفانشان نیز از وی رضایت داشتند؛ و این وضعیت برای هیچ یک از نیاکان ایشان رخ نداده بود؛ از همین رو تنها ایشان را «رضا» نامیدهاند.
امام رضا علیهالسلام همواه راضی به رضای پروردگار و از این خصلت ارزشمند به طور کامل برخوردار بودند. راضی بودن به رضای خداوند در این امام بزرگوار در حالی اتفاق افتاد که بندگان معمولی در بسیاری از شرایط، ناراضی هستند.
با توجه به اینکه بسیاری از مومنان به دلیل علاقه ویژه به امام هشتم علیهالسلام نام فرزند خود را “رضا” میگذارند، بهتر است به ابعاد شخصیتی و رفتاری این حضرت نیز توجهی ویژه داشته باشند و در امور مربوط به اخلاق و رفتار نیز همواره ایشان را الگوی خود قرار بدهند و از ایشان پیروی کنند و با تلاش و کوشش رضایت پروردگار باید بیشتر پرورش پیدا کند. عزیزان در این جلسه میخواهیم درمورد صفت رضا یا بهتر است بگویم مقام رضا و آثار و راههای رسیدن به آن صحبت کنیم.
۲- اهمیت مقام رضا
۲/۱- ورود به بهشت بدون حساب و کتاب
مقام رضایی که آقا رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند: ورود مستقیم به بهشت است بدون هیچ گونه توقف و پرسش
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «در روز رستاخیز، خداوند براى گروهى از امت من بالهایى میرویاند که با آنها از گورهاى خود به بهشت پرواز مى کنند و در آن به گشت و گذار مى پردازند و هر گونه که بخواهند از نعمت هایش برخوردار مى شوند. فرشتگان از آنها میپرسند: آیا حسابرسى شدید؟ جواب دهند: ما حسابى ندیدیم. میپرسند: آیا از صراط گذشتید؟ پاسخ دهند: ما صراطى ندیدیم. پرسند: آیا دوزخ را دیدید؟ پاسخ دهند: ما چیزى ندیدیم. فرشتگان گویند: شما از امت که هستید؟ پاسخ دهند: از امت محمّد صلى الله علیه و آله.
فرشتگان گویند: شما را به خدا سوگند مىدهیم به ما بگویید که اعمال شما در دنیا چه بود؟ پاسخ دهند: دو خصلت در ما بود که خداوند به فضل رحمت خود ما را بدین مقام رساند. میپرسند: آن دو خصلت کدام است؟ گویند: ما در خلوت و تنهایی خود از معصیت خداوند شرم مى کردیم، و به همان اندک روزی که قسمت ما شده بود خرسند بودیم. پس فرشتگان گویند: این مقام حق شماست.
۲/۲- رضوان خدا
اکنون بالاتر از این مقام را برای شما عرض میکنم که مقام رضا میباشد. درست است که بدون حساب و کتاب بنده را به سوی بهشت سوق میدهد، قرآن کریم در سوره توبه آیه ۷۲میفرمایند: خدا اهل ایمان را از مرد و زن وعده فرموده که در بهشت خلد ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است درآورد و در عمارات نیکو و پاکیزه بهشت عدن منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودی خداست و آن به حقیقت فیروزی بزرگ است.[۱]
بالاتر از بهشت و نعمت هایی که خداوند وعده داده است، رضوان الهی است که همه مومنین انشاالله به دنبال دست یافتن به آن هستند که این مقام رضایی که امشب از آن صحبت میکنیم همان مقام است.
۲/۳- آزمایش روانشناسی
درهمینرابطه یک آزمایش روانشناسی موحچد است که یک تیم تحقیقاتی بر روی افراد از ۴ سالگی شروع به تحقیق و بررسی کردند، تا جاییکه برخی از این افراد مورد آزمایش تا ۹۶ سال عمر کردهاند. برخی از این افراد مورد آزمایش در طول عمر با اتفاقاتی مانند حوادث و اتفاقات غیرمترقبه از دنیا رفته بودند. اما از آن افرادی که عمری طولانی داشتند و به بالای۹۰ سال رسیده بودند چند سوال کردند.
هنگامی که ازش آنها سوال شد که چرا این عمر طولانی را دارید جواب آنها این بود که بهخاطر رضایت از زندگی. این را عنوان کردیم چون به دلیل این رضایت از زندگی و این آسایش بدن به این طول عمر رسیدیم.
در این آزمایش روانشناسی به این نتیجه رسیدند که رضایت و راضی بودن از زندگی باعث آسایش و طول عمر میشود و جالبتر این است که آقا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در روایتی چیزی را که امروز علم به آن رسیده است و با این تحقیقات و بررسیهای آزمایشها آن را کشف کردند، در روایتی آورده اند و میفرمایند: هرکه به آنچه خداوند قسمت او کرده است خشنود باشد، تَنَش بیاساید.[۲]
کسی که به صفت رضا مزین است و در خودش رضا حاصل کند و به مقام رضا برسد آسایش به زندگی او میآید و زندگی راحت و بدون دغدغه ای خواهد داشت. این از اهمیتهای مقام رضاست.
۲/۴-هدایت و سعادت
یکی دیگر از آثار رضا هدایت است همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم میفرمایند:
خدا بدان کتاب هر کس را که از پی خشنودی او رود به راههای سلامت هدایت کند و آنان را از تاریکیهای (جهل و گناه) بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست رهبری کند[۳].
هدایت به راههای سلامت و روشنایی و خروج از تاریکی ها و رهبری آنها به وسیله رضا و خشنودی امکان پذیر است که این منجر به سعادت انسان میشود.
به عبارت دیگر رضا موجب سعادت انسان میشود مانند دانش آموزی که با رضای خود و تلاش و کوشش رضایت معلم را جلب کند و وقتی در موقع امتحان به مشکلی بر میخورد یا جواب سوالی را نمیداند معلمش به او کمک میکند و جواب سوال را به او میگوید.
صاحب « تفسیر فاتحه الکتاب » که یکی از مهم ترین کتابهای عرفانی و علمی است و به قلم یکی از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانی نوشته شده روایت میکند.
در بنی اسرائیل عابدی بود که از صحبت با خلق و همنشینی با خلق دوری گزیده بود و در جایی خلوت به عبادت خداوند مشغول بود و آنقدر عبادت خدا را انجام داد و در طاعت و بندگی خداوند اوقات شرعی را گذرانده بود که فرشتگان و آسمانها او را دوست خود گرفته بودند و جبرئیل که محرم اسرار خداوند بود در آرزوی دیدن و زیارت ایشان بود.
حضرت جبرئیل به خداوند عرضه داشتند خدایا اجازه بدهید به زمین بروم و او را ملاقات کنم و زیارتش کنم خداوند به حضرت جبرئیل فرمودند در لوح محفوظ نگاه کن و ببین نامش را کجا میبینی حضرت جبرئیل نگاه کرد و دید نام عابد در دفتر تیرهبختان و جهنمیان نوشتهشده است جبرئیل تعجب کرد و عرضه داشت خدایا این کسی که اینقدر عبادت میکند و فرشتگان او را دوست گرفته اند چطور نامش در لیست تیره بختان است؟ خطاب رسید چون که حال آرزوی دیدنش را داشتی به تو اجازه میدهم به زمین بروی و آنچه را که دیده ای به او بگویی و بگویی که نامش در لیست تیرهبختان است. جبرئیل آمد و در صومعه عابد را دید. عابد با بدنی ضعیف و نحیف و با سینهی سوختهای درحال عبادت خداوند است و هنگامی که نماز میخواند اشک میریزد و به خاک تضرع و زاری افتاده است. حضرت جبرئیل سلامش داد و گفت ای عابد خودت را به زحمت نینداز من نام تو را در لوح محفوظ دیدم و جزو سیاه بختان و جهنمیان بودی. عابد تا این حرف او را شنید یکدفعه لبش خندان شد و از خوشحالی گفت الحمدالله. جبرئیل تعجب کرد و گفت ای پیرمرد ای پیر فقیر من یک خبر بد بهت دادم تو باید الان ناله انا لله ات هوا باشه نه نعره الحمدلله ات. شما الان باید ناراحت باشید نه اینکه اظهار شادی کنید پیرمرد عابد گفت من بنده هستم و خداوند مولا است. بنده را با خواهش مولا خواهشی نیست هرچه خدا بخواهد به همان راضی هستم جبرئیل از حالت عابد به حالت گریه درآمد و با همان حال پیش خداوند آمد، خداوند فرمود ای جبرئیل یکبار دیگر در صفحه لوح محفوظ را نگاه کن نگاه کرد و دید اسم این عابد آمد در لیست نیک بختان و بهشتیان و سعادتمندان. سپس تعجب کرد که خدایا در این قصه چه سری وجود دارد؟ که این مجرم را محرم خودتان کردید و جهنمی را هدایت کردید خداوند فرمودند بهخاطر اینکه به حکم قضای من رضا داد. ناله نکرد جزع نکرد و فقط گفت الحمدلله و چون دیدم به قضای من راضی است او را از بهشتیان قرار دادم.
بله عزیزان همین نکته بسیار مهم است که راضی به رضای خداوند بودن موجب هدایت و سعادت میشود.
دقت کنید ببینید این که انسان بیاید هیئت نماز بخواند اهل عبادت باشد اینها همه اش خوب است ولی اینکه خداوند در این داستان فرمودند اسمش را عوض کرده ام نه به خاطر اینکه صبح تا شب عبادت میکرد و صبح تا شب نماز میخواند و روزه میگرفت و یک گوشه نشسته و فقط عبادت خدا را میکرد. کثرت عبادت مطرح نبود یک لحظه هدایت شد به خاطر اینکه راضی بود. این که شما بیایید مسجد بیایید هیئت خانم ها و آقایان این که میایید مسجد میایید هیئت اهل انفاق هستید اهل عبادت هستید اهل اشک هستید اهل گریه هستید این خوب است ولی کافی نیست. این که شما در مسجد نماز بخوانید هیئت بروید فلان اما تا یک جایی نشستید شروع میکنیپ به گله کردن و شروع میکنید به غر زدن که چرا اینطور است چرا اینگونه است اینها بحث رضایت در آنها مطرح است. اگر میخواهیم اهل هدایت شویم باید اهل رضا باشیم.
۳- تعریف رضا
مقام رضا به این معناست که انسان در باطن و ظاهر و قول و فعل به آنچه خداوند برای او مصلحت دیده و قرار داده است راضی باشد و بیشتر از آن را طلب نکند.
۳/۱- تفاوت رضا و صبر و توکل
اما این مقام رضا با اینکه ما صبر داریم یا اینکه مرتب میگوییم توکل بر خدا متفاوت است. بلکه هم بالاتر است. اجازه دهید برای روشن شدن مطلب تفاوت این دو مطلب را با هم خدمتتان عرض کنم.
تفاوت توکل با مقام رضا در این است که کسی که توکل بر خدا میکند طالب خیر و صلاح خویش است و خداوند متعال را در به دست آمدن این خیر وکیل میکند. ولی انسان راضی، از خود هیچ اختیاری ندارد و هرچه را که خداوند برای او مقدر کرده است به آن راضی و خشنود است. از اهل رضا پرسیدند که چه میخواهید؟ گفتند میخواهیم که نخواهیم.
اگر بخواهیم برای این مطلب توکل و رضا مثالی بزنیم مانند زمانی است که یک شخص قرار است به محکمه برود یک وقتی میرود وکیل میگیرد، برای این که کارش را درست کند و برایش خیر رقم بخورد و هیچگاه کسی وکیل نمیگیرد برای اینکه جرمش اثبات شود و یا وکیل بگیرد برای اینکه به مشکل بیفتد و دچار گرفتاری شود. هرکس وکیل میگیرد برای این است که میخواهد به واسطه این وکیل گرفتن به خیر برسد.
در رابطه با توکل به خدا هم همینطور است هر کسی توکل میکند خداوند را وکیل میکند برای اینکه خیر برایش رقم بزنند.
اما کسی که رضا دارد مثل شخصی است که اعتماد کامل به قاضی دارد و نسبت به آن قضاوت و عدالت این دیگر در محکمه هر چیزی را که قاضی حکم کند و رای بدهد را چه به نفعش باشد و چه به ضررش باشد چون اعتماد کامل دارد رضایت میدهد.
مانند زمان آقا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که میآمدند نزد آقا امیرالمومنین آقا امیرالمومنین به آنها حد میزدند و حد را اجرا میکردند اما اعتراضی نداشتند. چون عادلانه بود به این امر رضا بودند. در رابطه با رضای خداوند هم همین است کسی که به مقام رضا برسد هر چه را خدا برایش رقم بزند به او راضی است.
و اما تفاوت مقام رضا با صبر در این است که صبر در لغت به ماده ای تلخ و مهوّع اطلاق میگردد که از شیره گیاهی به همین نام گرفته میشود و استفادهی دارویی دارد. به آن «طبرزد» و «تبرزد» نیز گفته میشود. از آنجا که خوردن این مادّه تحمّل فوق العاده ای میطلبد به همین مناسبت به هرگونه تحمّل در برابر سختی و مصیبت صبر گفته میشود: تهاجم ناگواریها و صبر بر انسان فشاری سنگین وارد میکند و لذا تحمل آن بسیار دشوار است. لیکن انسان صابر خود را نگه میدارد و در برابر حوادث ناگوار طاقت و تحمل خود را از دست نمیدهد، مضطرب نمیشود و هیچ اعتراض و شکایتی هم ندارد اما آن تلخی را دارد.
اما در مقام رضا تحمّل مشکلات و مصائب نه تنها ناگوار و تلخ نیست، بلکه لذت بخش است.
بنابراین بین صبر و رضایت تفاوت وجود دارد. و خود این دو مقوله دارای درجات متفاوتی هستند.
گاهی اوقات بندهای از خداوند گله میکند که چرا چنین است و چرا فلان کار را در حق من کردی و چرا و چرا. چنین بندهای نه صابر است و نه راضی. اما گاهی بندهای از خداوند گله نمیکند و این سکوت او نیز ناشی از عقل و فهم و تحمل او است، اما در عین حال راضی هم نیست چنین بندهای با این که صابر است، اما راضی نیست. اما مرحله بالاتر که مراد حضرت نیز از رضایت همان است، این است که بنده علاوه بر این که به در خانه خدا شکوه نمیبرد، شکر خدا را نیز به جا میآورد و «الحمدلله» میگوید. چنین مقامی مقام رضایت است و چنین بندهای را صابر و راضی گویند.
رسیدن به این مقام کار سادهای نیست. هنر میخواهد که انسان قدرت گله کردن داشته باشد ولی شکوه نکند و این بدون کمک خدا و سعی خود انسان امکانپذیر نیست؛
جابربن عبدالله انصاری چنین روایت میکند: « امام محمدباقر علیهالسلام را زیارت کردم، درحالی که ایشات کودک بودند و من، پیری سالخورده بودم امام، از احوالات جابر جویا میشوند. و جابر چنین میگوید: فرزند رسول خدا، هم اکنون در شرایطی هستم که مرگ را بیشتر از زندگی، بیماری را بیشتر از سلامتی، رنج و سختی را بیشتر از رفاه و آسودگی و فقر را بیشتر از ثروت میپسندم و دوست میدارم.
در پاسخ جابر، امام باقر علیهالسلام میفرمایند: اما من اینگونه نیستم.دجابر سوال میکند: یابن رسول الله،پس شما چگونه هستید؟ آن امام معصوم فرمودند: من چنینم که اگر خداوند برایم سلامتی بپسندد و بخواهد، مشتاق سلامتی ام و آن را میخواهم، اگر برایم بیماری و کسالت را بپسندد، همان را طالبم، فقر را بخواهد، فقر را میپسندم، غذا را بپسندد، غذا را میخواهم.
به عبارتی روشن تر، مضمون سخن ایشان چنین است: من پسندی از خود ندارم. میپسندم آنچه را که خدا میپسندد. دو سلیقه و دو پسند نداریم زیرا دو نفر نیستم تا دو چیز را انتخاب کنیم. و این مقام، مقام انسان کامل و ولی کامل الهی است. جابر گفت: جانم به قربان این خانواده که طفل کوچکشان نیز مثل بزرگشان، و در همان مرتبه از فهم و کمال و منزلت است.
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
۳/۲- رابطه دعا و رضا
سوالی که اینجا مطرح است و شاید تا به حال در ذهن شما هم به وجود آمده باشد این است که با این صحبت هایی که شما در مورد مقام رضا گفتید پس دیگر دعا کردن و درخواست از خداوند چه معنایی دارد. به عبارت دیگر اگر ما بر هر چه داریم و خداوند داده است به این مقام رضا برسیم پس دیگر برای چه از خداوند درخواست های گوناگون داشته باشیم؟ در صورتی که در دین ما اهل بیت سفارش زیادی به درخواست و دعا کردن دارند؟
باید خدمت شما عزیزان عرض کنم که این دو یعنی مقام دعا و رضا باهم تداخلی ندارد چون که اوباما از جانب خداوند مامور به دعا کردن هستیم و از طرف دیگر انبیا و ائمه که در بالاترین مقامات رضا بودند مشغول به دعا وذکر خدا میشدند و نکته جالب تر این که خدمتتان عرض کنم که در پایان این بحث نتیجه میگیریم که دعا خود از اسبابی است که خداوند تعالی برای قضا و قدر الهی مقرر نموده است. دعا جلب خشنودی کسی است که انسان از ایشان تقاضایی دارد.
اجازه بدهید مثالی برای واضح شدن مطلب برایتان بگویم مثلا در خانواده ای پدر خانواده همانطور که حواسش به همه اعضای خانواده است و لوازم رفاه و آسایش آنها را برآورده میکند و فرزندان خانواده هم از همین شخص پدر راضی هستند اما هرازگاهی درخواستهایی هم از پدر دارند که فلان چیز را برایمان تهیه کن فلان چیز را بهترش را بخر فلان چیز را برای من نو کن و حتی اگر این پدر نتواند آن را فراهم کند باز هم فرزند راضی است. پس آن درخواستها منافاتی با این راضی بودن و رضا ندارد. در رابطهی انسان با خداوند هم همینطور است خداوند همهی اسباب را برای انسان فراهم کرده است، اما از آن طرف هم دعا کردن و درخواست کردن برای افزایش اینها برای رونق گرفتن اینها منافاتی با رضای ما نسبت به پروردگار ندارند.
۳/۳- رضا در سختی
اما نکته اساسی در بحث رضا با همه توضیحاتی که تا الان برای شما عرض کردیم این است که رضای پروردگار در سختیها معنا میدهد والا اگر که شخص همه اسباب زندگی اش فراهم باشد از بهترین ها و لوکس ترین ها و هیچ مشکلی هم نداشته باشد، بعد بگوید راضی ام به رضای خدا حرف درستی نیست. چون که هنر آن است که فرد در مشکلات و ناگواری ها و کمبودها و دست اندازهای زندگی راضی به رضای خداوند باشد و بیتابی نکند و مرتب هرجا که میرسد اعلام نارضایتی از روزگار و خداوند نداشته باشد.
مثلا فرد تا همه اسباب فراهم و جوراست و روزگارش بر وفق مراد است اهل نماز و مسجد و عبادات است، ولی تا کوچکترین مشکلی درزندگیش پیش بیاید خدایی نکرده بیماری باشد بدهی یا قرضی باشد دیگر با مسجد و نماز قهر میکند و از خداوند ابراز شکایت میکند و حتی گاهی اوقات خدایی ناکرده بر روی دیگران هم اثر میگذارد.
ارباب همه من و شما آقا اباعبدالله الحسین روز عاشورا بعد از تحمل همه سختی ها و ناگواری ها میفرمایند: الهی رضا برضائک.
۳/۴- رضای دوطرفه
نکتهی مهمی که باید خدمتتان عرض کنم این است که مقام رضا دوطرفه است. حتی در همین رابطه های دنیوی هم بین انسانها مثلا وقتی در معامله یا خرید و فروش یا بین اعضای خانواده هم هر دو طرف باید راضی باشند و الا این معامله و رابطه های خانوادگی ناقص و بی فایده است.
بله اینکه ما راضی باشیم به رضای خداوند با این همه آثاری که خدمت شما عرض کردم خیلی خوب است اما خداوند هم باید از انسان رضایت داشته باشند. به عبارت دیگر انسان باید هم راضی به رضای خداوند باشد هم مرضی خداوند واقع شود.
ما باید چه کنیم که خداوند ازما راضی شود؟
مرضیه یعنی خدا از او راضی است….
از کجا بفهمیم…
۴- راهکار
در روایت داریم اگر میخواهید بدانید خداوند از شما راضی است یانه ببینید این سه ویژگی را دارید یا خیر[۴]:
۴/۱- شکرى را به او بشناسانم که با جهل آمیخته نباشد[۵]
این جمله یعنی شکری که آگاهانه باشد نه جاهلانه شخصی میگفت الحمدلله بانک ۱۵ درصد میداد ما کسی را پیدا کردیم ۵ درصد نزول میداد و کارمان راه افتاد نزول کرده است گناه کرده است گناهی که خداوند میفرمایند جنگ با خداست تازه خدا را هم شکر میکنه.
خداوند در آیات متعددی به همه مؤمنین به صورت عام توصیه کرده که شکرگزار نعمتهای الهی باشند و کسانی که از این دستور کوتاهی کنند، مورد مذمت قرار گرفته و به عقوبتهایی مبتلا خواهند شد. اما در این فراز از حدیث معراج صحبت از شکری است که لازمه زندگی کسانی است که با انجام دستورات الهی مراحل سلوک را گذرانده و به مرتبهای رسیدهاند که برای یادآوری یکایک نعمتهای خداوند و سپاسگزاری از آنها نیازمند تلاش نیستند؛ بلکه شکر لازمه زندگیشان است.
البته برخی مواقع برخی از شکرهای ما جاهلانه است و باید برایش استغفار کنیم. چون نه تنها موجب رضایت خداوند نمیشود بلکه گاهی از اوقات موجب غضب خداوند هم میشود. بهخاطر همین برخی را میبینیم که بخاطر شکرهای نابجا استغفارمیکنند.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی مینویسد: یک عارفی را دیدند بیست سال میگفت: «استغفرالله ربی و اتوب الیه»
از او سوال کردند: بیست سال مرتب این ذکر را میگویید؟ علت چیست؟
این عارف گفته بود: من یک الحمدلله بیجا گفتم بیست سال دارم استغفارش میکنم.
مگر الحمدلله بیجا هم میشود؟
گفتند: چه الحمدللهی؟
گفت: بیش از بیست سال قبل مغازهای در بازار داشتم. یک روز خبر آوردند که بازار آتش گرفت. مغازهها طعمه حریق شد.
ما هم خودمان را باختیم و مضطرب شدیم که رأس المال و زندگی ما تلف شد.
بعد از دقایقی کسی رسید و گفت: آقای فلانی مغازه شما آتش نگرفت.
گفتم: الحمدلله!
بعد به خودم آمدم و گفتم: مغازه مسلمانان بسوزد خبری نیست مغازه تو نسوزد الحمدلله؟ خوشحالی که مغازه خودت نسوخته است ولی مغازه دیگران عین خیالت نیست.
لذا روایت داریم دیدن مریض که میروید یکوقت الحمدلله شما نیشی در جان مریض نشود.
برخی را دیدهاید مریض را میبیند و میگویند سرطان دارد. میگویند: الحمدلله ربالعالمین.
یک سری هم تکان میدهند. بیچاره سرطانی میسوزد.
بابا الحمدلله را آهسته بگو!
دل این بیچاره را نشکن!
یکوقت او بد برداشت میکند. فکر میکند الحمدلله داری میگویی که او در جا افتاده است.
حمد خدا هم نباید موجب دلشکستگی دیگران شود.
آقا فلانی ورشکسته شد. یکوقت من میگویم الحمدلله که ما ورشکست نشدیم ولی بازتاب و انعکاس آن در ذهن مردم یک معنای دیگری است. فکر میکنند ما به ورشکستگی او حمد میکنیم.
آن عارف گفت: من به خاطر آن الحمدلله بیست سال دارم استغفار میکنم.
دومین مورد از شرایطی در روایت برای خشنودی خداوند از انسان بیان شده است این است که:
۴/۲- ذکرى را که با فراموشى نیامیخته باشد[۶]
یک حالت یادآوری نسبت به خدا که هیچ گاه خدا را فراموش نمیکند و فراموشی با آن مخلوط نمیشود. در تمام حالات به یاد من است.
کسانی مثل ما نهایتاً هنگام نماز، یا زمانی که گرهای در کارمان بیفتد، به یاد خدا هستیم و دست به دعا بر میداریم؛ اما سالکانی که به این مرحله رسیدهاند، هیچگاه خدا را فراموش نمیکنند.
مرتبۀ والاتر ذکر، ذکر عملی است. یعنی از نظر عمل به راستی ذاکر باشد. به عبارت دیگر توجه داشته باشد که همهجا محضر خداست و خود را در محضر خداوند بداند و ادب حضور را رعایت نماید. امام باقر علیهالسلام ذیل آیۀ شریفۀ سورهی احزاب آیه [۷]۴۰ میفرمایند: مقصودم «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر» نیست. گر چه این هم یاد خداست اما [مقصودم از ذکر خدا] به یاد خدا بودن هنگام رو به رو شدن با حلال و حرام است،[۸]
ذکر لایخالطه النسیان یعنی اینکه اگه درحال نماز هستیم یا درحال ذکر هستیم در عمل از آنچه خداوند ازما انتظار دارند غافل نشویم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: در قوم بنی اسرائیل مردی زندگی میکرد که همیشه به عبادت خداوند مشغول بود. روزی در حالی که آن عابد مشغول نماز و عبادت بود، نگاه او به دو پسربچه ای افتاد که خروس زنده ای را گرفته و پرهایش را میکندند. اما او همچنان به عبادت خود ادامه داد و آن دو پسر بچه را از این کار نهی نکرد. در این هنگام خداوند عزّ و جلّ به زمین دستور داد تا آن عابد را در خود فرو ببرد. سپس زمین دهان باز کرد و آن عابد را در خود فرو بُرد. و او همچنان تا ابد در زمین فرو میرود.
آی مسجدیها ای کسایی که نماز اول وقتتان ترک نمیشود ذکر گفتن هایتان ترک نمیشود باید در عمل هم ذاکر باشید و نشان بدهید.
حاج آقا یعنی چه؟
یعنی حواست به اطرافت هم باشد یک موقع ذکر یعنی اینکه جلوی ظلم به کسی را بگیری یا دست ناتوانی را بگیری.
آنهایی که رفتند حج و آمدند میگفتند اگر نماز آن است که عربها میخوانند پس این که ما میخوانیم چیست؟
همانهایی که سوره بقره را در نمازهایشان میخوانند و شب تا صبح قرآن میخوانند همانها کودک کشی و زن کشی در یمن انجام میدهند و هر جا ظلمی هست پای آنها در میان است.
این ذکرها و نمازها یک ریال هم نمیارزد.
ذکری خوب است که نسیان و بی تفاوتی را ازبین ببرد و انسان را به یاد خدا بیندازد.
۴/۳- محبّتى را که محبّت مخلوقات را بر محبّت من ترجیح ندهد[۹]
خداوند سبحان محبّت خودش را تا سر حدّ عشق در دل کسی که از او راضی است، میریزد. محبّتی که هیچ محبّت و عشق دیگری نمیتواند در آن اثرگذار باشد. در پی این محبّت، دل انسان عرش خداوند رحمن میشود[۱۰] دل جایگاه خداوند میگردد و همۀ اغیار از آن بیرون رانده میشوند. دل لبریز محبّت الهی میشود و از آن به بعد درب و دربان پیدا میکند، نگهبان دارد و غریبه وارد آن نخواهد شد. تمام بتها و خواستنیها از آن دل خارج میگردد و کاملا برای خداوند میشود:
قرآن کریم به این حالت «شغف» میگوید. شغف در لغت، پوستهای پیرامون قلب یا همان پردۀ دل است. وقتی محبّت بین خداوند تعالی و بنده، شدید شود، آن محبّت، مانع از ورود محبّت سایر مخلوقات به دل آدمی میگردد. گویا محبّت حقتعالی سبب میگردد که دور تا دور قلب انسان، دیوار و حجابی افکنده شود تا از نفوذ و تأثیر محبّت غیر خدا جلوگیری نماید.
در سورۀ یوسف، راجع به زلیخا و عشق شدید او به حضرت یوسف میفرمایند: زنان شهر گفتند: زن عزیز در پى کامجویى از غلام خود شده است و شیفته او گشته است. ما وى را در گمراهى آشکارا مىبینیم.[۱۱]
امام باقر علیهالسلام در ذیل این آیۀ شریفه، راجع به قَدْ شَغَفَها حُبًّا میفرمایند: محبّت یوسف، تمام دل ذلیخا را فراگرفته و سبب شده بود که او به هیچ چیز و هیچ کس دیگری توجه نکند.[۱۲]
محبّت خداوند نیز باید چنان تمام وجود آدمی را فرابگیرد که به هرچه غیر خداست، بیتوجه گردد و تمام توجه او صرفاً به خدا باشد. این همان حالت است که در روایت معراجیّه میفرماید: محبّتى را که محبّت مخلوقات را بر محبّت من ترجیح ندهد[۱۳]».[۱۴]
یعنی یک دوستی نسبت به خودم در دلش جایگزین میکنم که هیچگاه مقدّم نمیدارد، دوستی مخلوق من را بر غیر دوستی من.
اگر محبت الهی در دل کسی قرار بگیرد، دلش به تصرف عشق الهی در میآید و تمام همّ و غمّش مصروف این محبت میشود. چنین محبتی حضرت شعیب را سالیانی طولانی به گریه وا داشت، تا نابینا شد. خداوند چشمانش را به او برگرداند. بار دیگر آنقدر گریست، تا مجدداً نابینا شد. این مرتبه نیز خداوند چشمانش را بینا کرد. برای سومین دفعه شعیب گریست، تا چشمانش را از دست داد. این بار جبرئیل از جانب خداوند برای او پیام آورد که اگر از آتش جهنم میترسی، جهنم را بر تو حرام کردیم؛ و اگر نعمتهای بهشتی را میخواهی، بهشت را در اختیارت قرار داده ایم. اما شعیب در پاسخ گفت: خدای من میداند که من نه از ترس جهنم میگریم و نه آرزوی بهشت دارم؛ محبت اوست که مرا به گریه وا میدارد و تا زمانی که او را ملاقات نکنم، آرام نمیگیرم.
چنین محبتی هر چیزی را که با آن در تضاد باشد، کنار میزند و با وجود آن، جایی برای محبت دیگری در دل باقی نمیماند. علاقه به چیزهایی مثل لباس زیبا، انگشتر قیمتی، وسایل تزیینی، خانه و سایر امور دنیوی با چنین محبتی تناسب ندارد و این امور پیش چشم کسی که قلبش مالامال از محبت خداوند است، مثل اسباببازی بچههاست. بنده دلداده خداوند در جایی پا گذاشته و با کسی ارتباط برقرار کرده که همه هستی در مقابلش ناچیز است. البته باقی ماندن این محبت نیز، مثل به وجود آمدنش نیازمند عنایت و توفیق الهی است.
اینکه ما برخی مواقع همسر و فرزند و ماشین و کار و پول را بیشتر از خداوند دوست داشته باشیم مانع مورد رضای خدا واقع شدن میشویم. البته این به این معنا نیست که آنها را دوست نداشته باشیم وعلاقه نداشته باشیم بلکه باید همه دوست داشتن های ما در راستای رضای خداوند باشد و برای خدا آنها را دوست داشته باشم.
این اثراتی که گفتیم عمل آن کسی است که مقیّد است عملش به رضای خداوند باشد، که گفتیم خداوند سه خصلت را همراهش میکند تا خداوند هم از او راضی باشد: شکر است و ذکر است و محبت الله است.
پی نوشت ها:
[۱] وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ [توبه، ۷۲]
[۲] مَن رَضِیَ مِنَ اللّه ِ بما قَسَمَ لَهُ استَراحَ بَدَنُهُ.[بحار الأنوار: ۷۱/۱۳۹/۲۷.]
[۳] یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ [مائده،۱۶]
[۴] فَمَن عَمِلَ بِرِضایَ اُلزِمُهُ ثلاثَ خِصالٍ [. بحار الأنوار: ۷۷/۲۸/۶.]
[۵] اُعَرِّفُهُ شُکرا لا یُخالِطُهُ الجَهلُ
[۶] و ذِکرا لا یُخالِطُهُ النِّسیانُ
[۷] «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً» [احزاب، ۴۰]
[۸] «لَا أَعْنِی سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ إِنْ کَانَ مِنْه وَ لَکِنْ ذِکْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّم [الکافی: ۲/۸۰/۴.]
[۹] و مَحَبَّهً لا یُؤثِرُ على مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ المَخلوقینَ
[۱۰] قَلْب الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ متّخذ از روایات و مصطلح بین اهل معرفت
[۱۱] وَ قالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدینَهِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبین [یوسف، ۳۰]
[۱۲] قَدْ حَجَبَهَا حُبُّهُ عَنِ النَّاس تفسیر القمی , جلد۱ , صفحه۳۵۷
[۱۳] «مَحَبَّهً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ الْمَخْلُوقِینَ».
[۱۴] سخنرانی آیت الله مظاهری
.



