شرح بخشهایی از خطبه متقین نهجالبلاغه
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۷شرح بخشهایی از خطبه متقین نهجالبلاغه

شرح بخشهایی از خطبه متقین نهجالبلاغه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
دل شبیه قایقی کوچک به دنبال تو بود *** از همان اول دل بی طاقتم مال تو بود
ترس از امواج دریا در دل من جا نداشت *** ساحل آرامشم باریکه شال تو بود
ای بهار سبز دنیایی دعاگوی تو شد *** راز حول حالنا در احسن الحال تو بود
هفت قرن پیش در شیراز و در طرف چمن *** خواجه شیراز حتی تشنه فال تو بود
جمعهها و ماهها و سالها مجنون شدند *** این حکایت در غیاب چند صد سال تو بود
من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند *** سینهام آتشفشان نیمه فعال تو بود
شریعتی: سلام میکنم به ربیع انام و نضره ایام حضرت مهدی(عج) این ربیع واقعی که انشاءالله تشریف بیاورند و دل و جان ما به معنای واقعی کلمه بهاری و سبز شود. سلام میکنم همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، سال نو مبارک باشد. به سمت خدای بهاری ما خوش آمدید. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. بنده هم این بهاری که مظهر اسم محیی خداوند است و عالم را از حالت موت به حیات میکشاند را تبریک میگویم و امیدواریم که آن محیی حقیقی ما که دلهای ما را زنده میکند انشاءالله به زودی ما به قدوم او آشنا شویم و دلهای ما در راه او و در کنار او پرچم توحید را در سراسر عالم برافرازیم.
شریعتی: قرار هست پای سفره با برکت و وسیع نهجالبلاغه شریف باشیم و یکی دیگر از حکمتهای دیگر نهجالبلاغه شریف را با هم مرور خواهیم کرد.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. بحثی که در خدمت دوستان هستیم و در محضر خطبههای نهجالبلاغه هستیم، یک بحث با برکتی است و یک روش جدیدی بود که انشاءالله دلهای ما را در این ماه بیشتر به حضرت گره بزند و ماه رجب که ماه ولایت امیرمؤمنان هست جذبههایش در دل ما بیشترین اثر را بگذارد و دلهای ما ولایی شود.
خطبههای نهجالبلاغه از اسراری است که امیرمؤمنان از دل هستی استخراج کرده و برای ما بیان کرده است. لذا هرچقدر به عنوان اینکه اینها سنتهای حاکم بر هستی هستند که امیرمؤمنان از باطن عالم به ظاهر کشانده باورمان بیشتر شود و نگاهمان به این مسأله باورپذیرتر شود اسرار بیشتری را میتوانیم از این حکمتها و خطبهها و مکتوبات امیرالمؤمنین به دست آوریم. لذا با توجه به نگاه ماست که میتوانیم بهرهمند باشیم و در یک مرتبه کوچک خودمان را نبندیم. باورمان این باشد که اینها در مرتبه علم ما محدود نیست و در این حد محصور نیست. روزنهها و پنجرههای ذهنمان را باز بگذاریم که انشاءالله خود حضرت به ما تعلیم بدهند.
خدا حضرت آیت الله بهاءالدینی را رحمت کند، شاگردی داشتند که درس ایشان میرفت و خیلی زحمت میکشیدند اما درس را خوب متوجه نمیشد، استعداد عالی نداشت که بتواند متوجه درسهای سخت شود اما خیلی زحمت میکشید. بعد از مدتی از دنیا رفت، بعد او را در خواب دیدم که در محضر امیرالمؤمنین(ع) نهجالبلاغه میخواند و خوب میفهمد. یعنی این همت را داشت، هرچند استعداد کامل نداشت ولی تلاش میکرد. لذا ما هم تلاش میکنیم این حکمتها و خطبهها و این معارف را بفهمیم اما میدانیم هرچقدر بفهمیم این یک ذره از دریای بیکران هم نیست و با این نگاه افق ذهنمان را باز بگذاریم. این حتماً برای ارتباط با احادیث اهلبیت مهم است. خودمان را محصور نکنیم، اگر درها را به روی خود بستیم و فکر کردیم که همین مقدار که فهمیدیم همین است، دیگر باز نمیشود. لذا میگویند: خود انکار راه را میبندد. لذا دائم در نماز میگوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده،سبحان ربی العظیم و بحمده، یعنی خدایا من شما را شناختم اما از این شناختن شما را تنزیه میکنم. پس هم شناختن هست و هم تنزیه میکنم شناختن فقط این نیست. خدایا وجودم باز است. تمام این تسبیحها که با تحمید همراه میشود یعنی خدایا وجودم را باز میگذارم، این مقدار راه رفتم که رسیدم و دادی، بیش از این هم آماده هستم بگیرم.
در محضر این کلام حضرت در خطبه متقین هستیم و دلم میخواست این خطبه را بخوانم اما خطبه خیلی وسیع است، یک فراز از این خطبه را میخوانم. امیرمؤمنین در وصف متقین میفرماید: اینها کسانی هستند که «عظم الخالق فی انفُسهم فَصَغُر مادونه فی اعینهم» من با یک مثال شروع میکنم که یک قدری بحث روانتر دیده شود، فرض کنیم کودکی در اتاقی به دنیا آمده باشد و این اتاق نه پنجرهای داشته باشد و نه این کودک از اتاق خارج شده باشد، در این اتاق رشد کرده باشد و چند سالی در این اتاق بزرگ شده، بالاترین فضایی که میشناسد از جهت کمیت چقدر است؟ یک اتاق است. ارزش گذاری از جهت کمی مطابق نسبت هرچیزی است که با این اتاق دارد، چون بالاترین چیزی که میشناسد اتاق است.
مثلاً اگر فرض کنیم اتاق را ده بگیریم، این میگوید: تخت من یک دهم اتاق است. بعد از مدتی این کودک که چند سالی از او گذشته است وارد فضای خانه میشود، خانه را ببیند. یکباره محاسباتی که در اطرافش بوده و قبلاً همه را بسته بود و فکر میکرد اتاق بالاترین فضایی است که هست و بیش از این فضای دیگری نیست، یکباره همه بهم میریزد. میبیند فضا خیلی تغییر کرد و نسبتها به هم ریخته است. دو نسبت اینجا بود یکی اینکه این تخت یک دهم اتاق است، یکی اینکه یک دهم کل است. آن یک دهم اتاق هیچ تغییری نمیکند اما یک دهم کل آن تغییر میکند. اگر فضای خانه را صد بگیریم، یکباره این یک دهم به یک صدم تبدیل میشود و کوچکتر میشود. از این اتاق وارد شهر و محله و کشور میشود، وارد منظومه شمسی و کهکشان راه شیری میشود تا بالاتر برود، هرچه افق نگاهش بالاتر رود، این تختی که یک دهم اتاق بود و یک صدم خانه شد، یک صدهزارم محله شد، این افق نگاه بالاتر میرود و به سمت کوچک شدن میرود تا جایی که اگر افق نگاه به سمت نامتناهی برود، این به سمت صفر میرود.
امیرالمؤمنین میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم» هرچقدر عظمت خالق در جان اینها بیشتر جا بگیرد، در چشم اینها اشیاء کوچکتر میشود. یک قاعده بسیار زیبا و عظیمی است که میگوید: عظمت خالق چون نامتناهی است و حد ندارد در جان انسان هم ظرف این عظمت نامتناهی میتواند باشد به این معنا، نه اینکه همه عظمت در این جان جا بگیرد اما این جان هرچه بالا برود، تمامی ندارد. جان کشش دارد اما عظمت نامتناهیاش پایان ندارد. پس جان ما به سمت نامتناهی حرکت میکند و این کشش در جان ما هست که اینطور اسماء الهی را بیابیم و هیچ جایی نیست که شما بگویی: دیگر تمام شد و ظرف من پر شد.
این تعبیر زیبایی است که ارض و سماء کشش مرا ندارند، اما قلب عبد مؤمن من کشش دارد. این نگاه که ظرفیت و استعداد انسان را نشان میدهد که استعداد در رابطه با اسماء الهی که نامتناهی هستند، این قلب انسانی میتواند به سمت نامتناهی حرکت کند. این استعداد را خدا به انسان داده است. امیرالمؤمنین میفرماید: هرچقدر عظمت خالق در وجود انسان بیشتر جا باز کند، اشیاء در چشم انسان کوچکتر میشود. اگر اشیاء کوچکتر میشوند یعنی عالم حقیر و کوچک میشود و عالم را باید به این نگاه دید که اینها حقیر هستند و پست هستند یا نه؟ اینج خیلی زیبا امام حسین در دعای عرفه میفرمایند: خدایا من دو نسبت با شما دارم، «کیف استعذ و فی الذله ارکضتنی» خدایا من چگونه احساس ذلت کنم؟ در حالی که شما مرا در جایی قرار دادی که سر تا پا فقر هستم و آنچه در آنجا قرار گرفتم سرتا پا فقیر است و سر تا پا ذلت است. «و فی الفقراء اقمتنی» مرا در فقر قرار دادی، ذات من فقر است.
وقتی کسی اینطور نگاه کند به خودش و همه اشیاء در مقابل عظمت حق، همه هرچه هستند از آن کمتر هستند که با هستیاش نام هستی برند! این یک نکاه است. حضرت میفرماید: چگونه احساس عزت نکنم، به تو منصوب هستم. وقتی وصل به تو هستم، هرچیزی مرتبط با نامتناهی ارزشش نامتناهی است. دو نگاه به حقایق عالم است. یک موقع حقایق عالم را گسسته میبینیم، وقتی گسسته و جدا میبینیم حقایق عالم هرچه باشند از آن کمتر هستند که با هستیاش نام هستی برند. عظمت خالق که میآید اینها صفر هستند. در مقابل عظمت خالق اینها هیچ هستند. کدام جرأت دارند؟ چه کسی میتواند بگوید من ملکی دارم و من چیزی هستم؟ من در اینجا نداریم. اما وقتی نگاه دوم میآید که «الیک نصبتنی» به تو منصوب هستم، ذره در عالم وقتی منصوب به خداست و گسسته نیست نامتناهی است. کسی که خدا را باور ندارد نگاهش به هستی چقدر است، فکر کرده این عالم را چقدر بزرگ میتواند ببیند؟ هرچقدر او بزرگ میبیند ما که به خدا قائل هستیم و مرتبط میبینیم، هستی را با ارتباط با خدا نامتناهی میبینیم، منتهی در ارتباط با خدا، وقتی در ارتباط با خدا میبینیم در مقابل خدا نیست و مانع نیست. اینجا دنیایی که بخواهد گول بزند و ضرر بزند نیست. این خودش آیه است و با این نگاه همه عالم آیه است. آیه هیچی ندارد غیر از اینکه دارد ذو الآیهاش را نشان میدهد. اما چون نامتناهی است، عظیم است. در این نگاه هیچی عظیم نیست، اصلاً کوچک معنا ندارد. حتی یک مورچه و یک ذره و غبار که در هوا آرامش ندارد، این نامتناهی است چون متصل است. وقتی این نگاه به عالم شود، محضریت عالم در وجود انسان چقدر عظیم میشود.
امیرالمؤمنین میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم» عظمت خالق آنچنان در وجود اینها جا میگیرد، «صغر مادونه فی اعینهم» به همین نسبت بقیه در چشمش به واسطه اینکه در مقابل عظمت خالق هستند، کوچک میشوند. در حکمت ۱۲۹ میفرماید: «اذا خالق عندک یصور المخلوق فی عینک» این علیت را بیان میکند. اینکه ما بفهمیم عظمت خالق چقدر در وجود ماست، اگر دیدیم اشیاء و حوادث و وقایع خیلی برای ما عظیم جلوه میکند، معلوم میشود عظمت خالق در وجود ما جا نگرفته است. عظمت سنج این است که هرچقدر این عظمت بیشتر باشد، نشان میدهد تأثیر حوادث به عنوان استقلالیشان کوچکتر میشود، کمتر میشود و رو به صفر میرود. اگر دیدیم یک چیزی خیلی دل ما را پر میکند این پر کردن دل نشان میدهد آن عظمت جا نگرفته است. اما اگر یک چیزی دیدیم دلمان را دارد به سمت خدا سوق میدهد خیلی میتواند با عظمت و نامتناهی ما را به سمت خدا سوق بدهد. این چیزی در مقابل عظمت حق نیست. هرچه هست او رنگ میدهد و جلوهگری میکند.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چقدر این زیباست که امیرالمؤمنین در این روایت شریف بیان فرمود. یک کودک وقتی همه چیز را با معیار اتاق میسنجد و از این بیرون نرفته است وقتی وارد خانه میشود یکباره سنجش او بهم میریزد، تازه نظام سنجش ترکیبی است و ما کمیت را میگوییم و الا دهها معیار در وجود انسان برای دیدن یک چیز لازم است و انواع معیارها باید به کار گرفته شود تا یک فهم محقق شود. اگر معیار فهم انسان روز به روز تغییر پیدا نکند. مثل کسی که در دامنه کوه بالا میرود، اول که پایین بود خانههای نزدیک را میدید و پایین کوه را میدید و خانهها را نگاه میکرد، هرچه بالاتر میرود فضای بیشتری و افق بزرگتری برایش دیده میشود، لذا این خانه را کنار خانههای دیگر میبیند و آن خانهها را کنار خانههای دیگر میبیند. هی میبیند هرچه بالاتر میرود این خانه که قبلاً در نظر این به طوری بود که مانع بود چیزهای دیگر را ببیند و چیزهای دیگر دیده نمیشد، حالا که بالاتر رفته میبیند خانههای دیگر کوچکتر میشود تا بتواند آنها را ببیند.
اگر در نظام سنجشمان که همه چیز در اطرافمان را با این نظام سنجشی که آن بالاترین میزانی است که میشناسیم، ارتباط برقرار میکنیم و ارزش قائل میشویم. یعنی وقتی من برای عمرم نقشه ریزی میکنم، این برنامهریزی مطابق بالاترین سطح فهمی است که الآن پیدا کردم و نقشه میریزم. ارزشی که برای من هست به نسبت این است. هرجقدر افق نگاه من عظیمتر شود این نقشه چه میشود؟ تغییر میکند. یک موقع فقط به سمت بالا رفتن است، اگر فقط به سمت بالا رفتن باشد، هی کوچک میشود. اما اگر به هم ریختگی باشد، در قرآن دارد، وقتی به شیطان میگوید: تو رجیم هستی، میفرماید: تو کوچک شدی. با تکبر کوچک شدی. یعنی افق نگاهش کوچک میشود، به جای اینکه روز به روز گسترده شود، افق نگاه رو به کوچک شدن میرود یعنی هی من او به تن تبدیل میشود. اگر قبلاً خانواده و زن و بچه او داخل در من او بودند و با خود میدید، هی کوچک میشود و تن او میشود. این بدنش، خودش میشود. همه چیز را با این قیاس میکند، لذا در همه روابطش دشمنی پیدا میشود، وقتی از جانب بدن شد همه را در مقابل خودش میبیند.. در نگاه ما تعبیری که در روایات به کار رفته، تصحیح نسبت خیلی زیباست که نسبتهای ما باید تصحیح شود و با افق دید ما همراه شود. یعنی اگر افق دید سعه پیدا کند.
ما برای اینکه بتوانیم این کلمات امام حسین را که نقل کردیم، تصحیح نسبتهای ما به سمت صحیح برود، شیطان دنبال بهم ریختن اینهاست که مرز اصلی نسبت را به هم بریزد، وقتی این به هم ریخت همه نسبتها به هم میریزد. چطور میخواهد این را به هم بزند؟ میخواهد رابطه انسان را به گونهای قرار بدهد که مرز نگاه انسان نسبت به خوبیها و بدیها به هم ریخته شود. خوبی را کامل نبیند. بدی را کامل بد نبیند. حساسیت انسان نسبت به خوبی و بدی کم شود، اگر حساسیت به خوبی و بدی کم شد، یعنی افق نگاه انسان تغییر کرده و سنجشش به هم ریخته است و آن موقع اعمال همه طبق این سنجس واقع میشود. لذا دنیا وقتی ارزش پیدا میکند که عظمت خالق در وجود انسان کم شود.
لذا کسی که عمرش را صد سال میداند، طوری برای زندگیاش تصمیم میگیرد، کسی که ابدیت قائل باشد و بگوید: این یک مرحله از عمر این صد سال، طوری دیگر تصمیم میگیرد و تمام این برنامهریزیهایش متفاوت میشود. اینها تصحیح نسبتهاست. ولی اکثر ما تصمیمگیریهایمان براساس این است که عمرمان همین چن سالی است که هستیم، لذا برنامهریزیهای ما براساس همین است و خسران و زیان و سود را بر این اساس محاسبه میکنیم. در حالی که اگر باور کردیم انسان آغاز دارد ولی پایان ندارد نوع برنامهریزی متفاوت میشود. یاد مرگ برای تصحیح نسبتها خیلی مفید است. اعمالی که خدای سبحان به عنوان اعمال عبادی برای ما قرار داده تمام اینها در تصحیح نسبتها اثر دارد.
لذا خدای سبحان دائم به دنبال این است که انسان نسبتهایش رو به گسترش برود و این نسبتها تصحیح شود تا اگر این نسبتها در دنیا تصحیح شد، وقتی که آدم از اینجا میخواهد برود راحت جان میدهد که شم ریاحین است. چون آنجایی که میرود مطابق همین بود که یافته است. اما اگر نسبتهایش اینجا درست پیش نرفته بود یکباره وارد عالمی میشود که هیچی برایش آشنا نیست، هیچ رابطهای با آن عالم ندارد، هیچ انسی ندارد. مثل کسی میماند که شنا بلد نباشد و در آبی بیاندازند که عمیق است و احساس کند همه چیز دارد به او فشار میآورد.
«عظم الخالق فی انفسهم» نسبتهایش را با این میسنجد و از این راه همه را تصحیح میکند، خدایی که عظمتش نامتناهی است. «فصبر ما دونه فی اعینهم» انشاءالله خدای سبحان این عید را برای ما یکی از اسباب تصحیح نسبتها قرار بدهد که نسبتهای ما واقعی باشد. آمدن امام زمان هم از آن مصحح نسبتهاست که میتواند نسبتها را عظیم و دقیق قرار بدهد تا انسان وقتی از اینجا میرود کاملاً احساس کند با توحید حشر داشته و رفته است.
شریعتی: خیلی بحث خوبی بود که بتوانیم در سال جدید یک نگاه نو و تازه داشته باشیم و بتوانیم جای خودمان را پیدا کنیم در این عالم بزرگ و همه به سمت خدای متعال حرکت کنیم. بهترینها را برای شما آرزو میکنم.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
.






